آفرینش جهان در اساطیر چین ۲: تفاوت بین نسخهها
سطر ۵۰: | سطر ۵۰: | ||
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود. | «یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == اسطورهی ماه == | ||
+ | |||
+ | |||
+ | اسطورههای بازمانده دربارهی ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهی غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهی خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهی ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهی «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهی اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == ستارگان == | ||
+ | |||
+ | |||
+ | اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهی کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهی مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهی تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهی شوهر میرود. | ||
+ | |||
+ | افسانه بهدو ستاره از سه ستارهی صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهی چوپان و ستارهی دختر بافندهی آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهی آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهی آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهی رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == زمین و آب و باد == | ||
+ | |||
+ | |||
+ | در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهی آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهی بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهی دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهی هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == دریای شرقی == | ||
+ | |||
+ | |||
+ | در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهی بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهی آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهی شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. | ||
+ | |||
+ | این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهی این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == خدای دریا و تندبادهای دریائی == |
نسخهٔ ۳۰ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۲:۲۶
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ساختمان جهان
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود.
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند.
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.
جدائی آسمان و زمین
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.
هیاکل آسمانی
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهی آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهی روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهی دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهی بلند درخت فریب است که حرکت ارابهی خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهی بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهی او پیش میرود تا غروب که بر قلهی کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهی باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهی آن کوه میآسایند. بر قلهی این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهی ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهی دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهی اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهی شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهی تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند.
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهی دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد.
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.
اسطورهی ماه
اسطورههای بازمانده دربارهی ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهی غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهی خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهی ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهی «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهی اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.
ستارگان
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهی کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهی مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهی تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهی شوهر میرود.
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهی صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهی چوپان و ستارهی دختر بافندهی آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهی آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهی آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهی رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.
زمین و آب و باد
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهی آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهی بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهی دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهی هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است.
دریای شرقی
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهی بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهی آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهی شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد.
این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهی این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.