گفتگوئی درباب انحطاط: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۳۱: سطر ۳۱:
  
 
توضیح: دیدار و گفت و گوی این چهار شخصیت برجستهٔ دنیای فرهنگ٬ سال 1365 در پراگ (چکسلواکی) دست داد٬ و متن آن نخست همان سال٬ در مجلهٔ  streets چاپ شد. سپس «لی باکساندال» هنگام گردآوری مطالب کتابی به‌نام «چشم‌اندازهای رادیکال در هنر» (سال 1972) این متن را هم برای چاپ در این کتاب برگزید. این گفت و گو از همین کتاب به فارسی ترجمه شده است.
 
توضیح: دیدار و گفت و گوی این چهار شخصیت برجستهٔ دنیای فرهنگ٬ سال 1365 در پراگ (چکسلواکی) دست داد٬ و متن آن نخست همان سال٬ در مجلهٔ  streets چاپ شد. سپس «لی باکساندال» هنگام گردآوری مطالب کتابی به‌نام «چشم‌اندازهای رادیکال در هنر» (سال 1972) این متن را هم برای چاپ در این کتاب برگزید. این گفت و گو از همین کتاب به فارسی ترجمه شده است.
 +
 +
 +
----
 +
 +
 +
'''معرفی:'''
 +
 +
'''ژان پل سارتر'''، فیلسوف و نویسندهٔ مشهور فرانسوی، پس از جنگ دوم جهانی، به‌عنوان رهبر مکتب اگزیستانسیالیسم شهرت یافت و طی دو دههٔ پس از جنگ، و خاصه در کتاب «نقد خرد دیالکتیکی» به‌این نتیجه رسید که اگزیستانسیالیسم «حوزه‌ئی است محصور» در مارکسیسم و در زمانهٔ ما اندیشه‌ئی است «برتری ناپذیر».
 +
 +
از کتاب‌های سارتر، که بیش‌ترش به‌فارسی ترجمه شده است، می‌توان این‌ها را نام برد: «هستی و نیستی»؛ «سن ژنه»، «موقعیت‌ها»، «کلمات»، «ادبیات چیست؟»، «تهوع»، و...
 +
 +
 +
'''ارنست فیشر''' در اتریش بدنیا آنده است. او ضمن تحصیل در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه «گراتز» در یکی از کارخانه‌ها کار می‌کرد. فیشر در ایجاد اپوزیسیونِ چپِ حزب سوسیال دموکرات نقش عمده‌ئی بر عهده داشت، اما وقتی که سوسیالیست‌ها به‌غلبهٔ فاشیسم بر کشورشان تن دادند، به‌حزب کمونیست پیوست و در جذب جوانان به‌این حزب، نقشی اساسی بازی  کرد. فیشر سال‌های 1960 به‌چاپ کتاب‌هائی در باب مطالعات ادبی دست زد که از آن جمله است: «هنر علیه ایدئولوژی»، «ضرورت هنر»،‌چند نمایشنامه . یک اتوبیوگرافی. فیشر به‌این دلیل که ورود نیروهای پیمان ورشو را به‌چکسلواکی (در اوت سال 1968) «کمونیسم زرهی» خواند، از حزب اخراج شد.
 +
 +
 +
'''ادوارد گلدشتوکر''' (متولد 1913) در دانشگاه‌های «چارلز» پراگ و «آکسفورد» انگلستان تحصیل کرد. او از 1936 تا 1938 دبیر «اتحادیهٔ‌ حقوق بشر» چکسلواکی بود، سال‌های جنگ دوم جهانی را در انگلستان گذراند و پس از جنگ به‌استخدام وزارت امور خارجه چکسلواکی درآمد و مدتی به‌مأموریت‌های خارج از کشور رفت. گلدشتوکر از سال 1956 به‌تدریس ادبیات آلمانی در دانشگاه «چارلز» (پراگ) مشغول شد و از سال 1966 تا 1969 نایب رئیس این دانشگاه بود. او در سال‌های 1968 تا 1969 علاوه بر ریاست اتحادیه‌ی نویسندگان چک، نمایندگی مجلس شورای ملی را هم بر عهده داشت، اما پس از ورود نیروهای پیمان ورشو به‌چکسلواکی، به‌انگلستان و سپس به‌آمریکا رفت.
 +
 +
گلدشتوکر بنیانگذار و سخنگوی اصلی «کنفرانس کافکا» در شهر liblice چکسلواکی بود. این کنفرانس در سال 1968 برگزار شد و می‌توان آن را اقدامی قاطع دانست برای شروع تجدیدنظر در ماهیت رئالیسم ادبی، و در نتیجه، نظارت بر ادبیات در اروپای شرقی.
 +
 +
 +
'''میلان کوندرا''' (متولد 1927) داستان‌نویس مشهور چک، از دانشکدهٔ فیلمِ آکادمی هنرهای دراماتیک پراگ فارغ‌التحصیل شد و سپس درهمین دانشکده به‌تدریس پرداخت. «کوندرا»‌تا کنون چند مجموعهٔ داستان نمایشنامه به‌چاپ رسانده است. نمایشنامهٔ «کلید دارها»ی او ازسال 1962 به‌بعد در کشورهای آلمان، شوروی، مجارستان، بلغارستان،‌ اروگوئه، انگلستان، فرانسه، آمریکا، فنلاند و سوئیس اجرا کرده‌اند. (یکی از قصه‌های کوندار در شماره‌ی سوم «کتاب جمعه» چاپ شده است).
 +
 +
 +
'''ژان پل سارتر:''' خیلی خوشوقتم که باید در باب مسئلهٔ انحطاط صحبت کنم، امّا بهتر است ابتدا سوء‌تفاهم‌هائی را برطرف کنم – سوء‌تفاهم نه در میان شما، بلکه در میان دوستان کمونیست‌مان، منظورم برخی از نویسندگان شوروی است که در کنفرانس سال گذشتهٔ نویسندگان اروپائی در لنینگراد، به‌مسئلهٔ انحطاط هنر کشورهای سرمایه‌داری پرداختند. میل دارم توضیح دهم که چرا مفهوم انحطاط، مشکلات عمده‌ئی را در کار ما سبب می‌شود. پرداختن به‌این مسئله بسیار ضروری است و مسلم است که نباید آن را پشت گوش انداخت. شما درست گفتید که چکسلواکی، محل تلاقی و دیدار سنت‌های بزرگ فرهنگی و تفکر مارکسیستی است. بنابراین در اینجا می‌توانیم نقشی را که انحطاط ایفاء می‌کند، مشخص کنیم.
 +
 +
در غرب، هستند کسانی که به‌صورت فردی یا جمعی، به‌این گونه پژوهش‌ها دست می‌زنند. این‌ها عبارتند از روشنفکران رادیکال خواه کمونیست و خواه غیر کمونیست. ازمیان آن‌ها می‌توانم خودم را نمونه بیاورم:
 +
 +
من در سال 1905 بدنیا آمدم. مرا پدربزرگم بزرگ کرد، که معلمی بود با افکار قرن نوزدهمی. در دنیائی بزرگ شدم که گرایش به‌ادبیات سمبولیستی و «هنر برای هنر»، بر آن حاکم بود. من همه آن ایده‌های فلسفهٔ غربی را که مطالعه کردم، پذیرفتم. و گرچه عناصری چند از آن فرهنگ را حفظ کرده‌ام، اما، رفته رفته از آن جدا شدم. بدینسان با در اختیار داشتن همهٔ چیزهائی که تا آن زمان اندوخته بودم، به‌مارکسیسم رسیدم. فکر می‌کنم از جمله این اندوخته مطالعهٔ آثار فروید، کافکا، و جویس بود یعنی آن که مطالعه آثار این سه تن مرا به‌مارکسیسم راهنمائی کرد. (من این سه را از آن رو نام بردم، که در کنفرانس لینگراد اغلب به‌آن‌ها اشاره کردند.) . و اما وقتی که برخی از روشنفکران اروپای شرقی در کنفرانس لنینگراد، این سه تن را، از آنجا که به‌جامعه‌ئی منحط تعلق داشتند، دون استثناء منحط می‌شمارند و محکومشان می‌کنند. من به‌این اندیشه می‌رسم که پس زمینهٔ فرهنگی خود این حقیر هم، غیر قانونی (!) است؛ و من به‌خاطر خواندن آثار این سه نویسنده، به‌خاطر شناختن‌شان و عشق ورزیدن به‌آن‌ها، باید از دوستان شوروی‌ام عذرخواهی کنم.
 +
 +
هنگامی که بعضی‌ها مفهموم انحطاط را به (مثلاً) جویس می‌چسبانند، خرده‌گیری‌شان، جویس را، در نظر کسانی که آثارش را نخوانده‌اند، به‌شخصیتی تشریفاتی مبدل می‌کند. درحال حاضر، اصولاً، مطالعهٔ عمیق مسألهٔ انحطاط مهم نیست، بلکه مهم تحلیل آن است از دیدگاهی دیالکتیکی. اما کسانی که مسئلهٔ انحطاط را پیش کشیده‌اند یعنی آن نویسندگان غربی که به‌اینجا دعوت شده‌اند دیگر اشخاص سودمندی نیستند، به‌این دلیل که خود آنها، پیش‌تر، کوشیده‌اند در آثار این نویسندگان، هر آنچه را ممکن بود بورژوائی شمرده شود و یک جامعه سوسیالیستی قادر به‌پذیرش آن نباشد حذف کنند. این کار را کرده‌اند و در عین حال کوشیده‌اند که رابطه‌شان را با آنها حفظ کنند. و به‌راستی که امروز این رابطه برای همهٔ ما با ارزش است.
 +
  
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]

نسخهٔ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۰۱

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱۸

گفت و گو کنندگان:

ژان پل سارتر
ارنست فیشر
ادوارد گلد شتوکر
میلان کوندرا


توضیح: دیدار و گفت و گوی این چهار شخصیت برجستهٔ دنیای فرهنگ٬ سال 1365 در پراگ (چکسلواکی) دست داد٬ و متن آن نخست همان سال٬ در مجلهٔ streets چاپ شد. سپس «لی باکساندال» هنگام گردآوری مطالب کتابی به‌نام «چشم‌اندازهای رادیکال در هنر» (سال 1972) این متن را هم برای چاپ در این کتاب برگزید. این گفت و گو از همین کتاب به فارسی ترجمه شده است.




معرفی:

ژان پل سارتر، فیلسوف و نویسندهٔ مشهور فرانسوی، پس از جنگ دوم جهانی، به‌عنوان رهبر مکتب اگزیستانسیالیسم شهرت یافت و طی دو دههٔ پس از جنگ، و خاصه در کتاب «نقد خرد دیالکتیکی» به‌این نتیجه رسید که اگزیستانسیالیسم «حوزه‌ئی است محصور» در مارکسیسم و در زمانهٔ ما اندیشه‌ئی است «برتری ناپذیر».

از کتاب‌های سارتر، که بیش‌ترش به‌فارسی ترجمه شده است، می‌توان این‌ها را نام برد: «هستی و نیستی»؛ «سن ژنه»، «موقعیت‌ها»، «کلمات»، «ادبیات چیست؟»، «تهوع»، و...


ارنست فیشر در اتریش بدنیا آنده است. او ضمن تحصیل در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه «گراتز» در یکی از کارخانه‌ها کار می‌کرد. فیشر در ایجاد اپوزیسیونِ چپِ حزب سوسیال دموکرات نقش عمده‌ئی بر عهده داشت، اما وقتی که سوسیالیست‌ها به‌غلبهٔ فاشیسم بر کشورشان تن دادند، به‌حزب کمونیست پیوست و در جذب جوانان به‌این حزب، نقشی اساسی بازی کرد. فیشر سال‌های 1960 به‌چاپ کتاب‌هائی در باب مطالعات ادبی دست زد که از آن جمله است: «هنر علیه ایدئولوژی»، «ضرورت هنر»،‌چند نمایشنامه . یک اتوبیوگرافی. فیشر به‌این دلیل که ورود نیروهای پیمان ورشو را به‌چکسلواکی (در اوت سال 1968) «کمونیسم زرهی» خواند، از حزب اخراج شد.


ادوارد گلدشتوکر (متولد 1913) در دانشگاه‌های «چارلز» پراگ و «آکسفورد» انگلستان تحصیل کرد. او از 1936 تا 1938 دبیر «اتحادیهٔ‌ حقوق بشر» چکسلواکی بود، سال‌های جنگ دوم جهانی را در انگلستان گذراند و پس از جنگ به‌استخدام وزارت امور خارجه چکسلواکی درآمد و مدتی به‌مأموریت‌های خارج از کشور رفت. گلدشتوکر از سال 1956 به‌تدریس ادبیات آلمانی در دانشگاه «چارلز» (پراگ) مشغول شد و از سال 1966 تا 1969 نایب رئیس این دانشگاه بود. او در سال‌های 1968 تا 1969 علاوه بر ریاست اتحادیه‌ی نویسندگان چک، نمایندگی مجلس شورای ملی را هم بر عهده داشت، اما پس از ورود نیروهای پیمان ورشو به‌چکسلواکی، به‌انگلستان و سپس به‌آمریکا رفت.

گلدشتوکر بنیانگذار و سخنگوی اصلی «کنفرانس کافکا» در شهر liblice چکسلواکی بود. این کنفرانس در سال 1968 برگزار شد و می‌توان آن را اقدامی قاطع دانست برای شروع تجدیدنظر در ماهیت رئالیسم ادبی، و در نتیجه، نظارت بر ادبیات در اروپای شرقی.


میلان کوندرا (متولد 1927) داستان‌نویس مشهور چک، از دانشکدهٔ فیلمِ آکادمی هنرهای دراماتیک پراگ فارغ‌التحصیل شد و سپس درهمین دانشکده به‌تدریس پرداخت. «کوندرا»‌تا کنون چند مجموعهٔ داستان نمایشنامه به‌چاپ رسانده است. نمایشنامهٔ «کلید دارها»ی او ازسال 1962 به‌بعد در کشورهای آلمان، شوروی، مجارستان، بلغارستان،‌ اروگوئه، انگلستان، فرانسه، آمریکا، فنلاند و سوئیس اجرا کرده‌اند. (یکی از قصه‌های کوندار در شماره‌ی سوم «کتاب جمعه» چاپ شده است).


ژان پل سارتر: خیلی خوشوقتم که باید در باب مسئلهٔ انحطاط صحبت کنم، امّا بهتر است ابتدا سوء‌تفاهم‌هائی را برطرف کنم – سوء‌تفاهم نه در میان شما، بلکه در میان دوستان کمونیست‌مان، منظورم برخی از نویسندگان شوروی است که در کنفرانس سال گذشتهٔ نویسندگان اروپائی در لنینگراد، به‌مسئلهٔ انحطاط هنر کشورهای سرمایه‌داری پرداختند. میل دارم توضیح دهم که چرا مفهوم انحطاط، مشکلات عمده‌ئی را در کار ما سبب می‌شود. پرداختن به‌این مسئله بسیار ضروری است و مسلم است که نباید آن را پشت گوش انداخت. شما درست گفتید که چکسلواکی، محل تلاقی و دیدار سنت‌های بزرگ فرهنگی و تفکر مارکسیستی است. بنابراین در اینجا می‌توانیم نقشی را که انحطاط ایفاء می‌کند، مشخص کنیم.

در غرب، هستند کسانی که به‌صورت فردی یا جمعی، به‌این گونه پژوهش‌ها دست می‌زنند. این‌ها عبارتند از روشنفکران رادیکال خواه کمونیست و خواه غیر کمونیست. ازمیان آن‌ها می‌توانم خودم را نمونه بیاورم:

من در سال 1905 بدنیا آمدم. مرا پدربزرگم بزرگ کرد، که معلمی بود با افکار قرن نوزدهمی. در دنیائی بزرگ شدم که گرایش به‌ادبیات سمبولیستی و «هنر برای هنر»، بر آن حاکم بود. من همه آن ایده‌های فلسفهٔ غربی را که مطالعه کردم، پذیرفتم. و گرچه عناصری چند از آن فرهنگ را حفظ کرده‌ام، اما، رفته رفته از آن جدا شدم. بدینسان با در اختیار داشتن همهٔ چیزهائی که تا آن زمان اندوخته بودم، به‌مارکسیسم رسیدم. فکر می‌کنم از جمله این اندوخته مطالعهٔ آثار فروید، کافکا، و جویس بود یعنی آن که مطالعه آثار این سه تن مرا به‌مارکسیسم راهنمائی کرد. (من این سه را از آن رو نام بردم، که در کنفرانس لینگراد اغلب به‌آن‌ها اشاره کردند.) . و اما وقتی که برخی از روشنفکران اروپای شرقی در کنفرانس لنینگراد، این سه تن را، از آنجا که به‌جامعه‌ئی منحط تعلق داشتند، دون استثناء منحط می‌شمارند و محکومشان می‌کنند. من به‌این اندیشه می‌رسم که پس زمینهٔ فرهنگی خود این حقیر هم، غیر قانونی (!) است؛ و من به‌خاطر خواندن آثار این سه نویسنده، به‌خاطر شناختن‌شان و عشق ورزیدن به‌آن‌ها، باید از دوستان شوروی‌ام عذرخواهی کنم.

هنگامی که بعضی‌ها مفهموم انحطاط را به (مثلاً) جویس می‌چسبانند، خرده‌گیری‌شان، جویس را، در نظر کسانی که آثارش را نخوانده‌اند، به‌شخصیتی تشریفاتی مبدل می‌کند. درحال حاضر، اصولاً، مطالعهٔ عمیق مسألهٔ انحطاط مهم نیست، بلکه مهم تحلیل آن است از دیدگاهی دیالکتیکی. اما کسانی که مسئلهٔ انحطاط را پیش کشیده‌اند یعنی آن نویسندگان غربی که به‌اینجا دعوت شده‌اند دیگر اشخاص سودمندی نیستند، به‌این دلیل که خود آنها، پیش‌تر، کوشیده‌اند در آثار این نویسندگان، هر آنچه را ممکن بود بورژوائی شمرده شود و یک جامعه سوسیالیستی قادر به‌پذیرش آن نباشد حذف کنند. این کار را کرده‌اند و در عین حال کوشیده‌اند که رابطه‌شان را با آنها حفظ کنند. و به‌راستی که امروز این رابطه برای همهٔ ما با ارزش است.