آوریل در یونان: تفاوت بین نسخهها
سطر ۶: | سطر ۶: | ||
[[Image:2-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۱]] | [[Image:2-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۱]] | ||
{{در حال ویرایش}} | {{در حال ویرایش}} | ||
+ | |||
+ | آندره کدروس | ||
+ | |||
+ | (Andre Kedros) | ||
+ | |||
+ | نویسنده یونانی | ||
+ | |||
+ | ترجمه رضا سید حسینی | ||
+ | |||
+ | در ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ سرهنگهای یونانی کودتا کردند. | ||
+ | |||
+ | طی چند ساعت همه کادرهای سیاسی، روشنفکری و سندیکایی کشور از بسترشان بیرون کشیده، و به جزایر تبعید شدند. یانیس ریتسوس، (بزرگترین شاعر یونان و یکی از ارجمندترین شاعران مترقی جهان) در همان ابتدای کودتا بوسیله دوستانش آگاه میشود، که تانکها مرکز شهر را گرفته اند.به او اصرار میکنند که بگریزد، زیرا خطر یک قتل عام عمومی در پیش است. شاعر امتنأ میکند. او میداند که تنها سلاحش شعر اوست، نام اوست، و اینکه قربانی یا گروگان باشد. چمدانش را میبندد و انتظار میکشد. در ساعت ۶ صبح پلیس در خانه را میکوبد.... "نقل از کتاب دهلیز و پلکان" | ||
+ | |||
+ | به نظر میرسد داستان زیر با الهام از همین واقعیت نوشته شده باشد. | ||
+ | |||
+ | کمیسر یکدم تردید کرد. آیا زنگولهای بالای در بود که به محض باز شدن در صدا میکرد؟ | ||
+ | |||
+ | به هر حال برای او چه تفاوت؟ باید به نحوی ساکنان خانه را بیدار میکرد. | ||
+ | |||
+ | فقط از پاشنه در صدای خشنی برخاست. شنهای راه باریک زیر پایش صدا میکرد. |
نسخهٔ ۱۵ آوریل ۲۰۱۰، ساعت ۱۵:۱۸
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
آندره کدروس
(Andre Kedros)
نویسنده یونانی
ترجمه رضا سید حسینی
در ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ سرهنگهای یونانی کودتا کردند.
طی چند ساعت همه کادرهای سیاسی، روشنفکری و سندیکایی کشور از بسترشان بیرون کشیده، و به جزایر تبعید شدند. یانیس ریتسوس، (بزرگترین شاعر یونان و یکی از ارجمندترین شاعران مترقی جهان) در همان ابتدای کودتا بوسیله دوستانش آگاه میشود، که تانکها مرکز شهر را گرفته اند.به او اصرار میکنند که بگریزد، زیرا خطر یک قتل عام عمومی در پیش است. شاعر امتنأ میکند. او میداند که تنها سلاحش شعر اوست، نام اوست، و اینکه قربانی یا گروگان باشد. چمدانش را میبندد و انتظار میکشد. در ساعت ۶ صبح پلیس در خانه را میکوبد.... "نقل از کتاب دهلیز و پلکان"
به نظر میرسد داستان زیر با الهام از همین واقعیت نوشته شده باشد.
کمیسر یکدم تردید کرد. آیا زنگولهای بالای در بود که به محض باز شدن در صدا میکرد؟
به هر حال برای او چه تفاوت؟ باید به نحوی ساکنان خانه را بیدار میکرد.
فقط از پاشنه در صدای خشنی برخاست. شنهای راه باریک زیر پایش صدا میکرد.