ده رمان بزرگ جهان ۴: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تایپ تا پایان صفحه ۱۳۴)
(تایپ تا پایان صفحه ۱۳۵)
سطر ۳۰: سطر ۳۰:
 
اینکار، به‌خودی خود یک کار بزرگ است. توجه و علاقه خواننده، همچنانکه در اکثر رمان‌ها معمول است فقط به دو یا سه نفر، حتی به‌یک دسته، جلب نمی‌شود، بلکه او متوجه اعضای چهار خانواده اشرافی، متوجه '''روستوف‌ها'''{{نشان|۲}}، '''بولکونسکی‌ها'''{{نشان|۳}}، '''کوراگین‌ها'''{{نشان|۴}} و '''بزوخوف‌ها'''{{نشان|۵}} می‌شود.
 
اینکار، به‌خودی خود یک کار بزرگ است. توجه و علاقه خواننده، همچنانکه در اکثر رمان‌ها معمول است فقط به دو یا سه نفر، حتی به‌یک دسته، جلب نمی‌شود، بلکه او متوجه اعضای چهار خانواده اشرافی، متوجه '''روستوف‌ها'''{{نشان|۲}}، '''بولکونسکی‌ها'''{{نشان|۳}}، '''کوراگین‌ها'''{{نشان|۴}} و '''بزوخوف‌ها'''{{نشان|۵}} می‌شود.
  
یکی از مشکلاتی که رمان‌نویس باید با آن مبارزه کند اینست: وقتی '''موضوع''' رمان به‌این نیاز دارد که نویسنده به‌گروه‌های دیگری هم  
+
یکی از مشکلاتی که رمان‌نویس باید با آن مبارزه کند اینست: وقتی '''موضوع''' رمان به‌این نیاز دارد که نویسنده به‌گروه‌های دیگری هم توجه کند و درباره آنها حرف بزند، بایستنی این تغییر توجه و تغییر مطلب را آنچنان موجه و قابل قبول نشان دهد که خواننده به‌راحتی آنرا بپذیرد. آنوقت است که خواننده می‌بیند آنچه را که احتیاج دارد درباره گروهی از قهرمانان رمان بداند، عجالتاً به‌او گفته‌اند، و آماده است بداند اشخاص دیگری که مدتی راجع به‌آنها چیزی نشنیده بود، در این فاصله چه کرده‌اند. رویهمرفته، '''تولستوی''' اینکار را با چنان مهارتی انجام داده است که خیال می‌کنید فقط یک رشته داستان را تعقیب می‌کنید.
 +
 
 +
'''تولستوی'''، مثل همه داستان‌نویس‌ها، قهرمانان خود را از روی اشخاصی ساخت که آنها را می‌شناخت یا به‌وسیله دیگران شناخته بود. ولی البته، از این افراد تنها به‌عنوان نمونه و «مدل» استفاده کرد، و وقتی قوه تخیل او روی آنها کار کرد، موجوداتی شدند که فقط ساخته نیروی ابداع خود او بودند. می‌گویند تولستوی '''کنت روستوف''' ولخرج را از روی پدربزرگش ساخت و '''نیکولاروستوف''' را از روی پدرش و '''پرنسس‌ماری''' رقت‌انگیز و دلربا را از روی مادرش.
 +
 
 +
در مورد دو مردی که می‌توان گفت قهرمانان واقعی '''جنگ و صلح''' هستند، یعنی '''پیریزوخروف''' و '''پرنس آندره'''، عقیده عموم بر اینست که '''تولستوی''' خودش را در نظر داشته است. و شاید این گفته بی‌اساس نباشد که '''تولستوی''' چون از شخصیت «دوگانه» و «تقسیم‌شده» خودش آگاه بود، کوشید با آفریدن این دو آدم متضاد از روی «مدل واحد» خود، خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی خودش را روشن کند و بشناسد.
 +
 
 +
از این لحاظ، '''پیر''' و '''پرنس آندره''' شبیه هم هستند، یعنی مثل خود '''تولستوی''' هر دو در جستجوی آرامش روحی و فکری‌اند، هر دو سعی می‌کنند برای اسرار مرگ و زندگی پاسخی بیابند و هیچکدام این جواب را پیدا نمی‌کنند، ولی از طرف دیگر، تشابهشان با هم بسیار کم است. '''پرنس آندره''' آدمی است شجاع، جذاب، که به‌نژاد و مقام اجتماعی خود می‌نازد، شریف اما مغرور، دیکتاتورمآب، ناشکیبا و بی‌منطق است. ولی با همه این نقائص اخلاقی، موجود بسیار جالب توجهی است.
 +
 
 +
'''پیر''' به‌کلی آدم دیگریست. او مهربان و خوش‌طینت، دست‌ودل‌باز، فروتن، نجیب و فداکار است، ولی آنقدر ضعیف‌النفس و بی‌اراده است و چنان به‌آسانی کلاه سرش می‌رود و آنقدر زود گول می‌خورد که شما خواه ناخواه در برابر او احساس بی‌حوصلگی می‌کنید. اشتیاقی که '''پیر''' به نیکوکاری و خوب بودن دارد، خواننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما آیا لازم بود که او را یک‌چنین آدم احمقی
 +
 
  
 
==پاورقی‌ها==
 
==پاورقی‌ها==

نسخهٔ ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۳۹

کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۳
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۳
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۴
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۴
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۵
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۵
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۶
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۶
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۷
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۷
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۸
کتاب هفته شماره ۲۵ صفحه ۱۳۸

اثر سامرست موآم داستانسرای بزرگ معاصر

ترجمهٔ: کاوه دهگان

لئون تولستوی و جنگ و صلح

من معتقدم بالزاک بزرگترین رمان‌نویسی است که تاکنون جهان شناخته است، ولی عقیده دارم جنگ و صلح تولستوی بزرگترین رمان عالم است.

رمانی با یک چنین پهنه وسیع که درباره یک‌چنان دوران خطیر تاریخی گفتگو کند و اینهمه قهرمان داشته باشد، قبلاً نوشته نشده بود و گمان می‌کنم هرگز دوباره نوشته نشود. درست گفته‌اند که جنگ و صلح یک حماسه است.

من هیچ اثر خیالی دیگری را نمی‌شناسم که به‌حقیقت بتوان آن را بدینگونه توصیف کرد.

استارخوف[۱] که از دوستان تولستوی و منتقد توانائی بود، عقیده خود را درباره جنگ و صلح در چند جمله پرحرارت بیان کرده است. او می‌گوید: «جنگ و صلح، تصویر کاملی از زندگی بشریست. تصویر کاملی از روسیه آنزمان است تصویر کاملی از همه چیزهائیست که در آنها، مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواری خود را می‌یابند. این است جنگ و صلح»

تولستوی وقتی نوشتن جنگ و صلح را آغاز کرد، سی و شش ساله بود، و این سنی است که در آن، استعداد آفرینش یک نویسنده معمولاً در حد کمال است، و هنگامیکه آنرا تمام کرد، شش سال گذشته بود. دورانی را که تولستوی برای رمان خود برگزید، زمان جنگ‌های ناپلئون بود و نقطهٔ اوج داستان، حمله ناپلئون به‌روسیه و آتش‌سوزی مسکو و عقب‌نشینی و اضمحلال ارتش‌های ناپلئون است.

وقتی تولستوی شروع به‌نوشتن رمان خود کرد، در نظر داشت داستانی درباره زندگی خانوادگی اشراف روسیه بنویسد و قرار بود حوادث تاریخی فقط به‌منزله زمینه رمان او به‌کار روند. بنا بود قهرمان داستان دچار حوادثی شوند که از لحاظ روحی تأثیر عمیقی در آنها بگذارد، ولی در پایان، پس از تحمل مشقات زیاد، پاک و بی‌غش شوند و از یک زندگی آرام و سعادتمند برخوردار گردند. فقط در جریان نوشتن رمان بود که تولستوی درباره مبارزه عظیمی که میان نیروهای مخالف در گرفته بود، بیش از پیش تأکید کرد، و از مقالات وسیع او یک فلسفه تاریخی پدید آمد که من، بعد به‌اختصار به‌آن اشاره خواهم کرد.

می‌گویند جنگ و صلح نزدیک به‌پانصد قهرمان دارد. شخصیت تک تک این قهرمان‌ها در کتاب کاملاً مشخص و معلوم شده و با وضوح تمام به‌خواننده معرفی گشته است.

اینکار، به‌خودی خود یک کار بزرگ است. توجه و علاقه خواننده، همچنانکه در اکثر رمان‌ها معمول است فقط به دو یا سه نفر، حتی به‌یک دسته، جلب نمی‌شود، بلکه او متوجه اعضای چهار خانواده اشرافی، متوجه روستوف‌ها[۲]، بولکونسکی‌ها[۳]، کوراگین‌ها[۴] و بزوخوف‌ها[۵] می‌شود.

یکی از مشکلاتی که رمان‌نویس باید با آن مبارزه کند اینست: وقتی موضوع رمان به‌این نیاز دارد که نویسنده به‌گروه‌های دیگری هم توجه کند و درباره آنها حرف بزند، بایستنی این تغییر توجه و تغییر مطلب را آنچنان موجه و قابل قبول نشان دهد که خواننده به‌راحتی آنرا بپذیرد. آنوقت است که خواننده می‌بیند آنچه را که احتیاج دارد درباره گروهی از قهرمانان رمان بداند، عجالتاً به‌او گفته‌اند، و آماده است بداند اشخاص دیگری که مدتی راجع به‌آنها چیزی نشنیده بود، در این فاصله چه کرده‌اند. رویهمرفته، تولستوی اینکار را با چنان مهارتی انجام داده است که خیال می‌کنید فقط یک رشته داستان را تعقیب می‌کنید.

تولستوی، مثل همه داستان‌نویس‌ها، قهرمانان خود را از روی اشخاصی ساخت که آنها را می‌شناخت یا به‌وسیله دیگران شناخته بود. ولی البته، از این افراد تنها به‌عنوان نمونه و «مدل» استفاده کرد، و وقتی قوه تخیل او روی آنها کار کرد، موجوداتی شدند که فقط ساخته نیروی ابداع خود او بودند. می‌گویند تولستوی کنت روستوف ولخرج را از روی پدربزرگش ساخت و نیکولاروستوف را از روی پدرش و پرنسس‌ماری رقت‌انگیز و دلربا را از روی مادرش.

در مورد دو مردی که می‌توان گفت قهرمانان واقعی جنگ و صلح هستند، یعنی پیریزوخروف و پرنس آندره، عقیده عموم بر اینست که تولستوی خودش را در نظر داشته است. و شاید این گفته بی‌اساس نباشد که تولستوی چون از شخصیت «دوگانه» و «تقسیم‌شده» خودش آگاه بود، کوشید با آفریدن این دو آدم متضاد از روی «مدل واحد» خود، خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی خودش را روشن کند و بشناسد.

از این لحاظ، پیر و پرنس آندره شبیه هم هستند، یعنی مثل خود تولستوی هر دو در جستجوی آرامش روحی و فکری‌اند، هر دو سعی می‌کنند برای اسرار مرگ و زندگی پاسخی بیابند و هیچکدام این جواب را پیدا نمی‌کنند، ولی از طرف دیگر، تشابهشان با هم بسیار کم است. پرنس آندره آدمی است شجاع، جذاب، که به‌نژاد و مقام اجتماعی خود می‌نازد، شریف اما مغرور، دیکتاتورمآب، ناشکیبا و بی‌منطق است. ولی با همه این نقائص اخلاقی، موجود بسیار جالب توجهی است.

پیر به‌کلی آدم دیگریست. او مهربان و خوش‌طینت، دست‌ودل‌باز، فروتن، نجیب و فداکار است، ولی آنقدر ضعیف‌النفس و بی‌اراده است و چنان به‌آسانی کلاه سرش می‌رود و آنقدر زود گول می‌خورد که شما خواه ناخواه در برابر او احساس بی‌حوصلگی می‌کنید. اشتیاقی که پیر به نیکوکاری و خوب بودن دارد، خواننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما آیا لازم بود که او را یک‌چنین آدم احمقی


پاورقی‌ها

  1. ^  Strakhov.
  2. ^  Rostovs.
  3. ^  Bolkonskis.
  4. ^  Kuragins.
  5. ^  Bezukhovs.