زبان شعر: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۵|کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۵ [[I...» ایجاد کرد) |
(انتقال متن از صفحهی بحث، به صفحهی اصلی.) |
||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
[[Image:KHN011P148.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۸|کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۸]] | [[Image:KHN011P148.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۸|کتاب هفته شماره ۱۱ صفحه ۱۴۸]] | ||
− | {{ | + | {{بازنگری}} |
+ | |||
+ | |||
+ | ... به هر حال، آنچه طبیعیتر بهنظر میرسد اینست که شعر یک هنر زبانی، هنری است که عوامل مادی اش را واژه ها می سازند. و در این معنی، گاهی شاعر را فقط کاتب کلمهها می دانیم؛ کلمههایی که اساسی ترین ابزار و مصالح کارگاه شعری او باشند. | ||
+ | |||
+ | در این کارگاه، او وظیفه دارد که کلمه اش را هم به عنوان یک علامت و هم به عنوان حامل معانی به کار گیرد. کلمه به عنوان یک علامت، دو نقش را بازی میکند: یکی لباس و قیافهی ظاهریاش را- یعنی جسمش را- بروز میدهد ( و به گفتهی دیگر تصویر بدویای که از دنیای مادی وام گرفته است)؛ و دیگر طنین و صدایش را. و در نقش حامل معنی باری را در مصراع شاعر به زمین میگذارد که فرهنگهای کوچک و بزرگ لغات از یک طرف و محاورات روزانه و انس دهانها از طرف دیگر بر دوشش نهادهاند. | ||
+ | |||
+ | پس مصرع شاعر - که با توجه به نقشی که از کلمه ذکر شد ساخته میشود- مامور تحقق و ایجاد تعادل بین نیروی جسمی (مادی)و نیروی ذهنی (معنوی)زبان است، مامور ایجاد سازشی کامل و پنهانی بین صدای کلمه و معنای آنست، اوضاع توامان میل گوش و میل ادراک آدمی. | ||
+ | |||
+ | به این جهت، جسم کلمه و طنین و صدای آن به اندازهی معنی در شعر نقش دارد، حتی نقش جسم و صدای آن به اندازهی معنی آن در شعر نقش دارد؛ حتی نقش جسم و صدای کلمه گاهی بیشتر و موثر از معنی آن نمودار میشود. یعنی قدرت مادی کلمه بیشتر از قدرت ادراکی آن است همانطور که برعکس در نثر معنی کلمات از خود کلمات قدرت دارند. و به علت همین نیروی دوگانهی زبانی که در شعر وجود دارد، مفاهیم و معانی در واژهها بیشتر درنگ میکنند و ثبوت مییابند. اینست که زبان شعر خیلی دیرتر و بطیتر از زبان نثر در حال تطور و تغییرات ایت، و شعر در کنار تکامل و تغییرات نثری عزلت آرامی را به گذشت قرنها پیشکش میکند. | ||
+ | |||
+ | بدینگونه، شاعر هر کلمه را به چهره و طنین مخصوصی برداشت میکند و به هرکدام خصلت و خصیصهی معینی میدهد و در موقع کار شاعری، با انبوهی از واژهها- با صفات و خاصیتهای مختلفشان- سرو کار دارد: دوکلمهی دیگر با استقلال در برابر هم قرار میدهد، واژههائی را در گریبان هم رها میکند، تصادم میدهد و بوتی میآفریند، دو جفت مهجور را که دیری در جستجوی هم بودهاند هم آغوش میکند و بالاخره کلمههائی را در فاصلههای معینی مینشاند تا با هم نهانی مهر بورزند و پیوند یابند.به هر صورت، در هر یک از حالات فوق ، غرض اینست که پیوندی ایجاد شود. و وقتی پیوند دلخواه پیدا شد، جوهر شعر پدید آمده است. یک قطعه شعر را مجموعه این پیوندها میسازند و در اینجا شعر منظومهی کلمات است و شاعر جادوگر یا بازیگر آنها است. | ||
+ | |||
+ | باین ترتیب، جهشهای ذهنی شاعر و ترنمهای ضمیر ناآگاه او چیزی جز تقارن و پیوند واژهها نیست و به عبارت دیگر، آنچه که بهصورت بیان اندیشههای درون او به خواننده منتقل میشود، محصول همان مشغله زبانی است و شاید بتوان گفت که آن چشمهی جوشانی که الهام از آن نام میبرند در حقیقت مجموعهی کلماتی است که از ستوه تنهائی، در ذهن شاعر به هم میریزد و تخمیر میشوند. | ||
+ | |||
+ | در تخمیری که بدینگونه در ذهن شاعر صورت میگیرد، ملاک و معیار با صداها و لحنها است، یعنی تجانس و هم آهنگی واژهها مثل ملاک و معیار مولوی یا قاآنی و یا اتحاد و هم آهنگی پر طنین حروف بیصدا (سجع). آنچنانکه سعدی و حافظ را مثلا قادران مطلق این قلمرو میتوان شمرد. شاعری حرکتها و هجاها را سان میبیند، شاعری دیگر چهرهی واژهها و جسم و جان آنها را در ذهنش تصویر میدهد. شاعری ممکن است واژهای را از استعمالی که در زبان جاری دارد باز بدارد و بر عکس لغتی را که دیری از دهانها مهجور مانده ، دوباره زندگی و پرو بال بدهد. و شاعری دیگر ممکن است کلمه را با تمام سمتهائی که در فرهنگ لغات دارد بکار گیرد و از این راه ترکیب و ساختمان اندیشهاش را در شعر توسعه دهد. | ||
+ | |||
+ | بالاخره این تخمیر به هر طریق که انجام شود، در تمام جوانب نشان دهندهی آن چیزی است که نامش را سبک نهادهاند. چه سبک به نظر من چیزی جز شیوهنوشتن یا به عبارت دیگر " شیوهی بیان اندیشه" نیست. در مثل سبک یک نویسنده در چهارچوب " شیوهی نوشتن" او مشخص میشود و غالبا یبک را بنام خود او مینامندٰ؛ مثل سبک جمالزاده یا مثلا سبک حجازی. همچنین است شیوهای که با آن شاعری شعرش را مینویسد و میسازد و در این مرحله، سبک او را بیشتر باید در زبان شعری او جستجو کرد و همین است که میبینیم یکی در نوشتههایش دارای سبکی ساده و روشن است و یکی دارای سبکی پیچیده و معضل و دیگری مثلا سبکی معتدل دارد. | ||
+ | |||
+ | با استنباطی که به اینطریق از یبک پیدا میکنیمٰ باید گفت که سبک آن نیست که منعکس کنندهی صفات و کاراکترهای یک نویسنده یا شاعر و نوع کار آنها باشد و یا مبین وابستگی آنها به یکی از مکاتب ادبی باشد و یا اینکه به تنهایی بتواند مکتب معینی را بروز دهدٰ بلکه سبک تنهاٰاتیکت یا مارک خصوصی یک شاعر است... | ||
+ | |||
+ | {{چپچین}} "از میان یادداشتها" | ||
+ | |||
+ | رویا{{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | اقتراح | ||
+ | کتاب هفته موضوع زبان شعر "نوشتهی آقای رویا" را مورد اقتراح و اظهار نظر قرار میدهد. مقالاتی که توسز صاحب نظران و شاعران میرسد به تدریج در بخش اقتراح کتاب هفته، تحت عنوان "پیوند واِهها" چاپ خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | از شاعرانی که در این بحث شرکت میجویند تقاضا میشود ضمن بیان عقیدهی خویش، نمونهای از شعر خودرا نیز که بیشتر میتواند نشان دهندهی سبک و زبان شعریشان باشد ارسال دارند. | ||
+ | |||
+ | کتاب هفته امیدوار است که با پیش کشیدن این بحث بتواند در راه بالا بردن فهم شعر و بخصوص در راه شناساندن بیشتر شعر امروز گامی موثر بردارد. | ||
+ | |||
نسخهٔ ۳۰ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰۰:۴۳
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
... به هر حال، آنچه طبیعیتر بهنظر میرسد اینست که شعر یک هنر زبانی، هنری است که عوامل مادی اش را واژه ها می سازند. و در این معنی، گاهی شاعر را فقط کاتب کلمهها می دانیم؛ کلمههایی که اساسی ترین ابزار و مصالح کارگاه شعری او باشند.
در این کارگاه، او وظیفه دارد که کلمه اش را هم به عنوان یک علامت و هم به عنوان حامل معانی به کار گیرد. کلمه به عنوان یک علامت، دو نقش را بازی میکند: یکی لباس و قیافهی ظاهریاش را- یعنی جسمش را- بروز میدهد ( و به گفتهی دیگر تصویر بدویای که از دنیای مادی وام گرفته است)؛ و دیگر طنین و صدایش را. و در نقش حامل معنی باری را در مصراع شاعر به زمین میگذارد که فرهنگهای کوچک و بزرگ لغات از یک طرف و محاورات روزانه و انس دهانها از طرف دیگر بر دوشش نهادهاند.
پس مصرع شاعر - که با توجه به نقشی که از کلمه ذکر شد ساخته میشود- مامور تحقق و ایجاد تعادل بین نیروی جسمی (مادی)و نیروی ذهنی (معنوی)زبان است، مامور ایجاد سازشی کامل و پنهانی بین صدای کلمه و معنای آنست، اوضاع توامان میل گوش و میل ادراک آدمی.
به این جهت، جسم کلمه و طنین و صدای آن به اندازهی معنی در شعر نقش دارد، حتی نقش جسم و صدای آن به اندازهی معنی آن در شعر نقش دارد؛ حتی نقش جسم و صدای کلمه گاهی بیشتر و موثر از معنی آن نمودار میشود. یعنی قدرت مادی کلمه بیشتر از قدرت ادراکی آن است همانطور که برعکس در نثر معنی کلمات از خود کلمات قدرت دارند. و به علت همین نیروی دوگانهی زبانی که در شعر وجود دارد، مفاهیم و معانی در واژهها بیشتر درنگ میکنند و ثبوت مییابند. اینست که زبان شعر خیلی دیرتر و بطیتر از زبان نثر در حال تطور و تغییرات ایت، و شعر در کنار تکامل و تغییرات نثری عزلت آرامی را به گذشت قرنها پیشکش میکند.
بدینگونه، شاعر هر کلمه را به چهره و طنین مخصوصی برداشت میکند و به هرکدام خصلت و خصیصهی معینی میدهد و در موقع کار شاعری، با انبوهی از واژهها- با صفات و خاصیتهای مختلفشان- سرو کار دارد: دوکلمهی دیگر با استقلال در برابر هم قرار میدهد، واژههائی را در گریبان هم رها میکند، تصادم میدهد و بوتی میآفریند، دو جفت مهجور را که دیری در جستجوی هم بودهاند هم آغوش میکند و بالاخره کلمههائی را در فاصلههای معینی مینشاند تا با هم نهانی مهر بورزند و پیوند یابند.به هر صورت، در هر یک از حالات فوق ، غرض اینست که پیوندی ایجاد شود. و وقتی پیوند دلخواه پیدا شد، جوهر شعر پدید آمده است. یک قطعه شعر را مجموعه این پیوندها میسازند و در اینجا شعر منظومهی کلمات است و شاعر جادوگر یا بازیگر آنها است.
باین ترتیب، جهشهای ذهنی شاعر و ترنمهای ضمیر ناآگاه او چیزی جز تقارن و پیوند واژهها نیست و به عبارت دیگر، آنچه که بهصورت بیان اندیشههای درون او به خواننده منتقل میشود، محصول همان مشغله زبانی است و شاید بتوان گفت که آن چشمهی جوشانی که الهام از آن نام میبرند در حقیقت مجموعهی کلماتی است که از ستوه تنهائی، در ذهن شاعر به هم میریزد و تخمیر میشوند.
در تخمیری که بدینگونه در ذهن شاعر صورت میگیرد، ملاک و معیار با صداها و لحنها است، یعنی تجانس و هم آهنگی واژهها مثل ملاک و معیار مولوی یا قاآنی و یا اتحاد و هم آهنگی پر طنین حروف بیصدا (سجع). آنچنانکه سعدی و حافظ را مثلا قادران مطلق این قلمرو میتوان شمرد. شاعری حرکتها و هجاها را سان میبیند، شاعری دیگر چهرهی واژهها و جسم و جان آنها را در ذهنش تصویر میدهد. شاعری ممکن است واژهای را از استعمالی که در زبان جاری دارد باز بدارد و بر عکس لغتی را که دیری از دهانها مهجور مانده ، دوباره زندگی و پرو بال بدهد. و شاعری دیگر ممکن است کلمه را با تمام سمتهائی که در فرهنگ لغات دارد بکار گیرد و از این راه ترکیب و ساختمان اندیشهاش را در شعر توسعه دهد.
بالاخره این تخمیر به هر طریق که انجام شود، در تمام جوانب نشان دهندهی آن چیزی است که نامش را سبک نهادهاند. چه سبک به نظر من چیزی جز شیوهنوشتن یا به عبارت دیگر " شیوهی بیان اندیشه" نیست. در مثل سبک یک نویسنده در چهارچوب " شیوهی نوشتن" او مشخص میشود و غالبا یبک را بنام خود او مینامندٰ؛ مثل سبک جمالزاده یا مثلا سبک حجازی. همچنین است شیوهای که با آن شاعری شعرش را مینویسد و میسازد و در این مرحله، سبک او را بیشتر باید در زبان شعری او جستجو کرد و همین است که میبینیم یکی در نوشتههایش دارای سبکی ساده و روشن است و یکی دارای سبکی پیچیده و معضل و دیگری مثلا سبکی معتدل دارد.
با استنباطی که به اینطریق از یبک پیدا میکنیمٰ باید گفت که سبک آن نیست که منعکس کنندهی صفات و کاراکترهای یک نویسنده یا شاعر و نوع کار آنها باشد و یا مبین وابستگی آنها به یکی از مکاتب ادبی باشد و یا اینکه به تنهایی بتواند مکتب معینی را بروز دهدٰ بلکه سبک تنهاٰاتیکت یا مارک خصوصی یک شاعر است...
اقتراح کتاب هفته موضوع زبان شعر "نوشتهی آقای رویا" را مورد اقتراح و اظهار نظر قرار میدهد. مقالاتی که توسز صاحب نظران و شاعران میرسد به تدریج در بخش اقتراح کتاب هفته، تحت عنوان "پیوند واِهها" چاپ خواهد شد.
از شاعرانی که در این بحث شرکت میجویند تقاضا میشود ضمن بیان عقیدهی خویش، نمونهای از شعر خودرا نیز که بیشتر میتواند نشان دهندهی سبک و زبان شعریشان باشد ارسال دارند.
کتاب هفته امیدوار است که با پیش کشیدن این بحث بتواند در راه بالا بردن فهم شعر و بخصوص در راه شناساندن بیشتر شعر امروز گامی موثر بردارد.