شون اوکیسی و تآتر مبارزه: تفاوت بین نسخهها
(انتخاب برای تایپ.) |
(تایپ تا پایان صفحهٔ ۹۳.) |
||
سطر ۱۶: | سطر ۱۶: | ||
{{در حال ویرایش}} | {{در حال ویرایش}} | ||
+ | |||
+ | '''م. سجودی''' | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | گشودن دفتر زندگی هر یک از اندیشمندان، شاعران، و نویسندگان ایرلند، ورق زدن بخشی از تاریخ این سرزمین است و زندگی '''شون اوکیسی''' بخش حساس و پرآشوبی از این تاریخ را روشن میکند. | ||
+ | |||
+ | زندگانی '''شلی، جویس، وییتش،''' هریک به گونهئی با تاریخ ایرلند پیوند دارد. اما ارتباط زندگی '''اوکیسی''' با سرزمینش پرشور و در عین حال رنج آورتر است. شاید از این رو که تلخیها و ناسپاسیهای سرزمینش را بیشتر از دیگران چشیده است. سرزمینی که وقتی در آن چشم گشود و به قول خودش «انباشته از آز و نیاز و نادانی بود.» | ||
+ | |||
+ | ==سیزدهمین فرزند خانواده== | ||
+ | |||
+ | '''شون''' که سیزدهمین فرزند خانوادهاش بود در سیام مارس ۱۸۸۰ در '''دوبلین''' چشم به جهان گشود. هشت تن از خواهران و برادرانش، در کودکی از خناق که بیماری متداولی در خانوادههای فقیر بوده، مرده بودند و این فرزند سیزدهم میبایست بسیار سخت جانی کند تا جان سالم بدر برد. | ||
+ | |||
+ | نام تعمیدیش '''جان''' و شهرتش '''کیسی''' بود، اما از بیست سالگی که زبان ایرلندی را آموخت، همچون بسیاری از ایرلندیان دلل در گرو آزادی موطنش بست و نامش را به '''شون''' تغییر داد و پس از آن که تئاتر '''آبی''' نخستین نمایشنامهاش را برای اجرا پذیرفت و شهرت «اوکیسی» را بر خود نهاد. | ||
+ | |||
+ | خانوادهٔ '''اوکیسی''' پر جمعیت بود. پدر درآمدی اندک داشت و همگی در اتاقی اجارهئی زندگی میکردند. این اتاق در قصر اعیانی متروکی واقع شده بود. | ||
+ | |||
+ | در اواخر قرن نوزدهم محلههای پائین '''دوبلین''' بی شباهت به گورستان نبود. شیوع بیماریهای واگیردار و سوء تغذیه، در مرگ و میر کودکان این محله بیداد میکرد. '''جانی''' کوچولو نیز در بطن این نابسامانیها بود. پس از یک بیماری ممتد به چشم دردی مبتلا شد که سرانجام به دنیای وحشتناک رنج و نیمه تاریکی سقوطش داد. غشای نازکی بر چشمان ضعیف و مبتلایش پرده افکند و قرنیهٔ چشم چپش آسیب دید. رفت و آمدهای مداوم به بیمارستان برای زخم بندیها و گرفتن قطرههای چشم و درمانهای دیگر نتیجهای جز کاهش قدرت بینائیش نداشت، تا آنجا که ناگزیر شد از نور آفتاب چشم بپوشد و بیشتر وقتش را در گوشههای تاریک بگذراند. تنها خوشبختیش این بود که یافتن مکانهای کم نور در خانههای تنگ و کثیف محل سکونتش آسان بود. | ||
+ | |||
+ | نخستین سالهای رنج و تنهائی اثری عمیق بر جان و تن او گذاشت، اما این صدمهها تنها پیش درآمدی بود بر روزگار تلخ و پر شر و شوری که در دوران جوانی انتظارش را میکشید. سالهائی که در مقیاسی وسیعتر، بخشی از تراژدی تاریخ ایرلند به شمار میآید، زیرا ایرلند آن زمان کشوری فقیر بود که بر اثر هفتصد سال حکمرانی غلط بریتانیا به اوج ناتوانی سیاسی و اقتصادی رسیده بود و در بحران آشوبهای بزرگ دست و پا میزد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==کشف درام== | ||
+ | |||
+ | '''اوکیسی''' ده ساله بود که درام را کشف کرد و تقریباً فرصتی یافت تا نقش '''هنری پنجم''' را بازی کند. برادر بزرگترش '''آرچی''' در تئاترهای آماتوری فعالیت میکرد و '''جانی''' کوچولو به دنبال برادر، با فوران واژههای رمزآمیز و پر ابهت '''شکسپیر''' آشنا میشد. هنگامی که در نقش هنری پنجم بازی می:کرد، چون به علت ضعف بینایی قادر به حفظ کردن شعرها نشده بود، برادر از پشت صحنه شعرها را برایش میخواند و او تکرار میکرد. | ||
+ | |||
+ | دو برادر، بازی روی صحنه را با یکدیگر ادامه دادند و چند سال بعد به کمک هم گروه نمایشی '''تاونزند''' را پایه گذاری کردند. '''اوکیسی''' یازده ساله بود که '''پارنل''' - پادشاه بی تاج و تخت ایرلند - به قتل رسید. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==دلبستگی به مذهب== | ||
+ | |||
+ | در سیزده سالگی، '''اوکیسی''' دیگر به مدرسه نرفت و یکسال بعد خود مجدانه خواندن و نوشتن را آغاز کرد. با این که در شش سالگی یتیم شده بود از پدرش که میان همسایهها به «علامه» شهرت داشت. کتابهای بسیاری به ارث برده بود و او پس از آنکه به کمک چند کتاب ابتدایی واژهنامه و به راهنمائی خواهر بزرگترش '''ایزابلّا''' خواندن را آموخت، همهٔ کتابها، مجلهها و روزنامههای موجود در خانه را با رنج فراوان و پیشرفت کم مطالعه کرد. | ||
+ | |||
+ | در همین سالها، مادرش که پروتستان بود به تربیت مذهبی او همت گماشت و آموختن کتاب مقدس و کتاب دعا به او را آغاز کرد. '''جان''' از قصهها، روایات، و افسانههای کتاب مقدس خوشش میآمد و بیشتر عباراتی را که مورد علاقهاش بود به خاطر میسپرد. | ||
+ | |||
+ | در هفده سالگی به کلیسا دل بست و سالی چند نقشی فعال در وظایف مذهبی کلیسای '''سنت بارناباس''' ایفا کرد. در گروه آوازخوانان آواز میخواند و در هر '''ساندی اسکول''' درس میداد. اما در آستانهٔ بیست سالگی همهٔ علائقش را بر هنر و ادبیات متمرکز کرد و از کلیسا دست کشید. گرچه به دوستیش با عالیجناب '''مارتین گریفین''' کشیش کلیسای '''بارناباس''' که چون پدری گرامش میداشت، ادامه داد. | ||
+ | |||
+ | در آغاز قرن بیستم، مرد مبارز دیگری در تاریخ ایرلند نقش عمدهای بازی کرد و بر '''اوکیسی''' جوان تأثیری شگرف گذاشت. این قهرمان ملی، '''جیم لارکین،''' رهبر کارگران و سپاه میهن پرستان ایرلند بود. '''جیم لارکین''' کعبهٔ آمال '''اوکیسی''' شد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==دوبلین، دوزخ نارضائیها== | ||
+ | |||
+ | شکلگیری ذهن '''اوکیسی''' در دورهای صورت گرفت که دوبلین دوزخی از نارضایتیها بود. تقریباً یک سوم ساکنان این شهر رد شرایط بردگی، آلودگی، ترس و جهل میزیستند. مردان هفتهای ۱۴ شلینگ در ازای هفتاد ساعت کار دریافت میداشتند و به زنان در همان شرایط سخت و طاقتفرساس کار بیش از پنج شلینگ پرداخت نمیشد. از این رو برای زنان روسپیگری کار ثابتتر و پردرآمدتری بود. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
[[رده:کتاب جمعه ۲۹]] | [[رده:کتاب جمعه ۲۹]] | ||
[[رده:کتاب جمعه]] | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۲۴
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
م. سجودی
گشودن دفتر زندگی هر یک از اندیشمندان، شاعران، و نویسندگان ایرلند، ورق زدن بخشی از تاریخ این سرزمین است و زندگی شون اوکیسی بخش حساس و پرآشوبی از این تاریخ را روشن میکند.
زندگانی شلی، جویس، وییتش، هریک به گونهئی با تاریخ ایرلند پیوند دارد. اما ارتباط زندگی اوکیسی با سرزمینش پرشور و در عین حال رنج آورتر است. شاید از این رو که تلخیها و ناسپاسیهای سرزمینش را بیشتر از دیگران چشیده است. سرزمینی که وقتی در آن چشم گشود و به قول خودش «انباشته از آز و نیاز و نادانی بود.»
سیزدهمین فرزند خانواده
شون که سیزدهمین فرزند خانوادهاش بود در سیام مارس ۱۸۸۰ در دوبلین چشم به جهان گشود. هشت تن از خواهران و برادرانش، در کودکی از خناق که بیماری متداولی در خانوادههای فقیر بوده، مرده بودند و این فرزند سیزدهم میبایست بسیار سخت جانی کند تا جان سالم بدر برد.
نام تعمیدیش جان و شهرتش کیسی بود، اما از بیست سالگی که زبان ایرلندی را آموخت، همچون بسیاری از ایرلندیان دلل در گرو آزادی موطنش بست و نامش را به شون تغییر داد و پس از آن که تئاتر آبی نخستین نمایشنامهاش را برای اجرا پذیرفت و شهرت «اوکیسی» را بر خود نهاد.
خانوادهٔ اوکیسی پر جمعیت بود. پدر درآمدی اندک داشت و همگی در اتاقی اجارهئی زندگی میکردند. این اتاق در قصر اعیانی متروکی واقع شده بود.
در اواخر قرن نوزدهم محلههای پائین دوبلین بی شباهت به گورستان نبود. شیوع بیماریهای واگیردار و سوء تغذیه، در مرگ و میر کودکان این محله بیداد میکرد. جانی کوچولو نیز در بطن این نابسامانیها بود. پس از یک بیماری ممتد به چشم دردی مبتلا شد که سرانجام به دنیای وحشتناک رنج و نیمه تاریکی سقوطش داد. غشای نازکی بر چشمان ضعیف و مبتلایش پرده افکند و قرنیهٔ چشم چپش آسیب دید. رفت و آمدهای مداوم به بیمارستان برای زخم بندیها و گرفتن قطرههای چشم و درمانهای دیگر نتیجهای جز کاهش قدرت بینائیش نداشت، تا آنجا که ناگزیر شد از نور آفتاب چشم بپوشد و بیشتر وقتش را در گوشههای تاریک بگذراند. تنها خوشبختیش این بود که یافتن مکانهای کم نور در خانههای تنگ و کثیف محل سکونتش آسان بود.
نخستین سالهای رنج و تنهائی اثری عمیق بر جان و تن او گذاشت، اما این صدمهها تنها پیش درآمدی بود بر روزگار تلخ و پر شر و شوری که در دوران جوانی انتظارش را میکشید. سالهائی که در مقیاسی وسیعتر، بخشی از تراژدی تاریخ ایرلند به شمار میآید، زیرا ایرلند آن زمان کشوری فقیر بود که بر اثر هفتصد سال حکمرانی غلط بریتانیا به اوج ناتوانی سیاسی و اقتصادی رسیده بود و در بحران آشوبهای بزرگ دست و پا میزد.
کشف درام
اوکیسی ده ساله بود که درام را کشف کرد و تقریباً فرصتی یافت تا نقش هنری پنجم را بازی کند. برادر بزرگترش آرچی در تئاترهای آماتوری فعالیت میکرد و جانی کوچولو به دنبال برادر، با فوران واژههای رمزآمیز و پر ابهت شکسپیر آشنا میشد. هنگامی که در نقش هنری پنجم بازی می:کرد، چون به علت ضعف بینایی قادر به حفظ کردن شعرها نشده بود، برادر از پشت صحنه شعرها را برایش میخواند و او تکرار میکرد.
دو برادر، بازی روی صحنه را با یکدیگر ادامه دادند و چند سال بعد به کمک هم گروه نمایشی تاونزند را پایه گذاری کردند. اوکیسی یازده ساله بود که پارنل - پادشاه بی تاج و تخت ایرلند - به قتل رسید.
دلبستگی به مذهب
در سیزده سالگی، اوکیسی دیگر به مدرسه نرفت و یکسال بعد خود مجدانه خواندن و نوشتن را آغاز کرد. با این که در شش سالگی یتیم شده بود از پدرش که میان همسایهها به «علامه» شهرت داشت. کتابهای بسیاری به ارث برده بود و او پس از آنکه به کمک چند کتاب ابتدایی واژهنامه و به راهنمائی خواهر بزرگترش ایزابلّا خواندن را آموخت، همهٔ کتابها، مجلهها و روزنامههای موجود در خانه را با رنج فراوان و پیشرفت کم مطالعه کرد.
در همین سالها، مادرش که پروتستان بود به تربیت مذهبی او همت گماشت و آموختن کتاب مقدس و کتاب دعا به او را آغاز کرد. جان از قصهها، روایات، و افسانههای کتاب مقدس خوشش میآمد و بیشتر عباراتی را که مورد علاقهاش بود به خاطر میسپرد.
در هفده سالگی به کلیسا دل بست و سالی چند نقشی فعال در وظایف مذهبی کلیسای سنت بارناباس ایفا کرد. در گروه آوازخوانان آواز میخواند و در هر ساندی اسکول درس میداد. اما در آستانهٔ بیست سالگی همهٔ علائقش را بر هنر و ادبیات متمرکز کرد و از کلیسا دست کشید. گرچه به دوستیش با عالیجناب مارتین گریفین کشیش کلیسای بارناباس که چون پدری گرامش میداشت، ادامه داد.
در آغاز قرن بیستم، مرد مبارز دیگری در تاریخ ایرلند نقش عمدهای بازی کرد و بر اوکیسی جوان تأثیری شگرف گذاشت. این قهرمان ملی، جیم لارکین، رهبر کارگران و سپاه میهن پرستان ایرلند بود. جیم لارکین کعبهٔ آمال اوکیسی شد.
دوبلین، دوزخ نارضائیها
شکلگیری ذهن اوکیسی در دورهای صورت گرفت که دوبلین دوزخی از نارضایتیها بود. تقریباً یک سوم ساکنان این شهر رد شرایط بردگی، آلودگی، ترس و جهل میزیستند. مردان هفتهای ۱۴ شلینگ در ازای هفتاد ساعت کار دریافت میداشتند و به زنان در همان شرایط سخت و طاقتفرساس کار بیش از پنج شلینگ پرداخت نمیشد. از این رو برای زنان روسپیگری کار ثابتتر و پردرآمدتری بود.