آمریکا: جامعه مجانین: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
  
 
{{در حال ویرایش}}
 
{{در حال ویرایش}}
'''هنری میلر'''
 
ترجمه هما ناطق
 
  
 +
'''نوشته هنری میلر'''
  
 +
'''ترجمه هما ناطق'''
  
انگار ما را فقط برای کشتن خلق کرده اند. به عنوان کشور رهبر، ما به باقی جهان آموخته ایم چگونه یکدیگر را نابود کنند و ترو خشک را با هم بسوزانند.
 
  
سفر به ماه چند صبحی توجه مردم را به خود جلب کرد. امّا به زودی احساس کردند که این تجربه مصلحت عمومی را به دربر نداشت. و بی ارتباط با منافع پنتاگون نبود. بدین معنا که در آینده نزدیک ما دیگر محتاج اونیفرم نظامی و سنگر و تیراندازی نخواهیم بود. کافی است بر صندلی راحتی لم بدهیم و از هر نقطه که باشیم کشتارها را هدایت کنیم. کشتار در صندلی راحتی! دیگر نیازی به سرهنگان، درپاداران و دارودسته هاشان نیست. هر مردی، هر زنی، هر کودکی بمب فی نفسه است.
 
  
وقتی میگوییم پای ما لب گور است، این گفته تنها شامل حال ما نیست، شامل کسانی که از ما تقلید میکنند هست. ما همه با هم نابود خواهیم شد.شاید تنها چند قبیله ی ابتدائی و تعدادی از جانوران وحشی جان بدر برند. تردیدی نیست. ما آمریکائیان که تعیین کننده ی جوامع ایم ، دیگر قادر به راه انداختن این کشتی نیستیم. هر فکر تازه ئی که میخواهیم پیش ببریم، به شدت ما را به عقب برمیگرداند.
+
انگار ما را فقط برای کشتن خلق کرده‌اند. به‌عنوان کشور رهبر، ما به‌باقی جهان آموخته‌ایم چگونه یکدیگر را نابود کنند و ترو خشک را باهم بسوزانند.
  
ما از همان نخست سروکارمان با دزدان، جنایتکاران و سیاستمداران فاسد بود. کدام وقت دوره ئی شکوفا، منزه و سعادتمند شناختیم؟ تا آنجا که من به خاطر می آورم، هرگز! از همان کودکی آن چه به گوشم خورد "تامنی هیل"ها بود. از همان کودکی شاهد بودم که چگونه پلیس برافروخته ماند قزاق های باسابقه، مردم بی دفاع را در "میدان اتحاد" به گلوله می بست. از همان کودکی افرادی که به عنوان "قرمانان" ملی به ما می شناساندند یا دریادر "دنوی" احمق بود و یا قدی روزولت. هرگز سخنی درباره "امرسون" و یا "تورو" و یا "ویتمن" نشنیدم. کسی از "ال.جنینکس" راهزنی که هم زندان "اوهنری" بود و او را به نوشتن واداشت، یاد نکرد.
+
سفر به‌ماه چند صباحی توجه مردم را به‌خود جلب کرد. امّا به‌زودی احساس کردند که این تجربه مصلحت عمومی را در بر نداشت و بی‌ارتباط با منافع پنتاگون نبود. بدین معنا که در آینده نزدیک ما دیگر محتاج اونیفرم نظامی و سنگر و تیراندازی نخواهیم بود. کافی است بر صندلی راحتی لم بدهیم و از هر نقطه که باشیم کشتارها را هدایت کنیم. کشتار در صندلی راحتی! دیگر نیازی به‌سرهنگان، دریاداران و دارودسته هاشان نیست. هر مردی، هر زنی، هر کودکی بمب فی‌نفسه است.
  
در نزدیکی خانه من یک کتابخانه عمومی و یا یک کتابفروشی نبود. من واژه "فرهنگ" را وقتی کشف کردم، که در سان دیگو، با اما گلدمن، آنارشیست معروف، آشنا شدم و به کمک او از مارک توین به نیچه رسیدم.  
+
وقتی میگویم پای ما لب گور است، این گفته تنها شامل حال ما نیست، شامل کسانی هم که از ما تقلید می‌کنند هست. ما همه باهم نابود خواهیم شد.شاید تنها چند قبیله ابتدائی و تعدادی ازجانوران وحشی جان بدر برند. تردیدی نیست. ما امریکائیان که تعیین کننده جوامع‌ایم، دیگر قادر به‌راه انداختن این کشتی نیستیم. هر فکر تازه‌ئی که می‌خواهیم پیش ببریم، به‌شدت ما را به‌عقب برمی‌گرداند.
  
در آمریکا تنها معاونین رئیس جمهور نیستند که تجلی حماقت کاملند: بیش تر مردم این مملکت همین طورند. طی این همه قرن، کی ما توانستیم، نویسندگان بزرگ، نقاشان بزرگ، موسیقیدانان بزرگ به جهان عرضه کنیم. البته در این ملک برشمردن اسامی کلاهبرداران بزرگ آسان تر است.
+
ما از همان نخست، سرو کارمان با دزدان، جنایتکاران و سیاستمداران فاسد بود. کدام وقت دوره‌ئی شکوفا، منزه و سعادتمند شناختیم؟ تا آنجا که من به‌خاطر می‌آورم، هرگز! از همان کودکی آنچه به‌گوشم خورد «تامنی هیل»ها بود. از همان کودکی شاهد بودم که چگونه پلیس برافروخته مانند قزاق‌های باسابقه، مردم بی‌دفاع را در «میدان اتحاد» به‌گلوله می‌بست. از همان کودکی افرادی که به‌عنوان «قرمانان» ملی به‌ما می‌شناساندند یا دریادر «دنوی» احمق بود و یا قدی روزولت. هرگز سخنی درباره «امرسون» و یا «تورو» و یا «ویتمن» نشنیدم. کسی از «ال. جنینکس» راهزنی که هم زندان «اوهنری» بود و او را به‌نوشتن واداشت، یاد نکرد.
  
همین تازگی ها، ما شاهد یک خیمه شب بازی تحت عنوان واترگیت بودیم. اگر واکنش مردم را معیار قرار دهیم، این توهم به وجود می آید که سیاستمداران ما فقط دچار "اشتباه" شده اند. اما هرگز دست به جنایت نیالوده اند. واکنش ما طوری بود که انگار موفق شده ایم فساد را برای همیشه ریشه کن سازیم!
+
در نزدیکی خانه من یک کتابخانه عمومی و یا یک کتابفروشی نبود. من واژه «فرهنگ» را وقتی کشف کردم، که در سان دیگو، با اماگلدمن، آنارشیست معروف، آشنا شدم و به‌کمک او از مارک‌توین به‌نیچه رسیدم.  
  
هنگامی که لینکلن قانون آزادی برگان را اعلام داشت، ما گمان بردیم که برده داری هم از میان برداشته شد. در آن روزها به خیال کسی نمی گنجید که در ایالات شمالی زاغه های سیاه نشین بر پا گردد و تبعیض نژادی با مسائلی به مراتب حادتر از آنچه ایالات جنوبی به خاطر داشت. جلوه گر شود، وانگهی ما به دنبال برگان سیاه، بردگان سفید هم آفریدیم. بردگان عصر صنعت، "کو - کولوکس - کلان" هنوز هست، مافیا هنوز هست
+
درامریکا تنها معاونین ریاست جمهوری نیستند که تجلی حماقت کاملند. بیش‌تر مردم این مملکت همین طورند. طی این همه قرن، کی ما توانستیم، نویسندگان بزرگ، نقاشان بزرگ، موسیقیدانان بزرگ به‌جهان عرضه کنیم. البته در این ملک بر شمردن اسامی کلاه‌برداران بزرگ آسان‌تر است.
 +
 
 +
همین تازگی‌ها، ما شاهد یک خیمه شب بازی تحت عنوان واترگیت بودیم. اگر واکنش مردم را معیار قرار دهیم، این توهم به‌وجود می‌آید که سیاستمداران ما فقط دچار «اشتباه» شده‌اند. اما هرگز دست به‌جنایت نیالوده‌اند. واکنش ما طوری بود که انگار ما موفق شده‌ایم فساد را برای همیشه ریشه کن سازیم!
 +
 
 +
هنگامی که لینکلن قانون آزادی بردگان را اعلام داشت، ما گمان بردیم که برده‌داری هم از میان برداشته شد. در آن روزها به‌خیال کسی نمی‌گنجید که در ایالات شمالی زاغه‌های سیاه‌نشین برپا گردد و تبعیض نژادی با مسائلی به‌مراتب حادتر از آنچه ایالات جنوبی به‌خاطر داشت. جلوه‌گر شود، وانگهی ما به‌دنبال برگان سیاه، بردگان سفید هم آفریدیم. بردگان عصر صنعت، «کو - کولوکس - کلان» هنوز هست، مافیا هنوز هست: اما: البته ما هنوز برنامه یهودی کشی نداریم، اما یهود آزاری به‌‌همان رونق سابق برقرار است.
 +
 
 +
به‌حقیقت، علی‌رغم نطق‌های مترقی،‌ ما به‌همان میزان کوته‌فکر،‌انباشته از پیش‌داوری و تشنه خون هستیم که همیشه بوده‌ایم کافی است، نگاهی به‌ارتش و به‌پنتاگون بیفکنیم تا لرزه به‌انداممان افتد. همین جنگ آخرین، جنگ ویتنام. چه عمل ناشیانه‌ئی! تیمورلنگ و آتیلارا هم نمی‌توان با هیولاهائی که ما به‌سلاح اتمی و ناپالم مجهز کرده‌ایم، قیاس نمود. اگر هیتلر آدمکش بود، پس ما چه هستیم؟ ما که از اول پایه کار را بر کشتار نهادیم. گفتیم که هر که از ما نیست کشتنی است، چه سیاه پوست چه سرخ پوست، چه مکزیکی و چه دیگران. تلویزیون و سینمای ما هم در همین کارند. کودکان درحال تماشای جنایت، تجاوز، شکنجه، و ابلهانه‌ترین، عقب‌مانده‌ترین و وحشیانه‌ترین اعمال، بزرگ می‌شوند. یعنی با مظاهر پیشرفت‌های مقدس و ملی ما! و ما در شگفتیم که چرا ملت امریکا بیش از بیش و از هر سو درحال متلاشی شدن است. من صمیمانه می‌کوشم تا جنبه‌ئی از تمدن امریکائی بیابم و تحسین کنم، اما نمی‌یابم. زندان‌های مادخمه پلیدی هاست! مدارس
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۰]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۰]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۱۶

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۷۰

نوشته هنری میلر

ترجمه هما ناطق


انگار ما را فقط برای کشتن خلق کرده‌اند. به‌عنوان کشور رهبر، ما به‌باقی جهان آموخته‌ایم چگونه یکدیگر را نابود کنند و ترو خشک را باهم بسوزانند.

سفر به‌ماه چند صباحی توجه مردم را به‌خود جلب کرد. امّا به‌زودی احساس کردند که این تجربه مصلحت عمومی را در بر نداشت و بی‌ارتباط با منافع پنتاگون نبود. بدین معنا که در آینده نزدیک ما دیگر محتاج اونیفرم نظامی و سنگر و تیراندازی نخواهیم بود. کافی است بر صندلی راحتی لم بدهیم و از هر نقطه که باشیم کشتارها را هدایت کنیم. کشتار در صندلی راحتی! دیگر نیازی به‌سرهنگان، دریاداران و دارودسته هاشان نیست. هر مردی، هر زنی، هر کودکی بمب فی‌نفسه است.

وقتی میگویم پای ما لب گور است، این گفته تنها شامل حال ما نیست، شامل کسانی هم که از ما تقلید می‌کنند هست. ما همه باهم نابود خواهیم شد.شاید تنها چند قبیله ابتدائی و تعدادی ازجانوران وحشی جان بدر برند. تردیدی نیست. ما امریکائیان که تعیین کننده جوامع‌ایم، دیگر قادر به‌راه انداختن این کشتی نیستیم. هر فکر تازه‌ئی که می‌خواهیم پیش ببریم، به‌شدت ما را به‌عقب برمی‌گرداند.

ما از همان نخست، سرو کارمان با دزدان، جنایتکاران و سیاستمداران فاسد بود. کدام وقت دوره‌ئی شکوفا، منزه و سعادتمند شناختیم؟ تا آنجا که من به‌خاطر می‌آورم، هرگز! از همان کودکی آنچه به‌گوشم خورد «تامنی هیل»ها بود. از همان کودکی شاهد بودم که چگونه پلیس برافروخته مانند قزاق‌های باسابقه، مردم بی‌دفاع را در «میدان اتحاد» به‌گلوله می‌بست. از همان کودکی افرادی که به‌عنوان «قرمانان» ملی به‌ما می‌شناساندند یا دریادر «دنوی» احمق بود و یا قدی روزولت. هرگز سخنی درباره «امرسون» و یا «تورو» و یا «ویتمن» نشنیدم. کسی از «ال. جنینکس» راهزنی که هم زندان «اوهنری» بود و او را به‌نوشتن واداشت، یاد نکرد.

در نزدیکی خانه من یک کتابخانه عمومی و یا یک کتابفروشی نبود. من واژه «فرهنگ» را وقتی کشف کردم، که در سان دیگو، با اماگلدمن، آنارشیست معروف، آشنا شدم و به‌کمک او از مارک‌توین به‌نیچه رسیدم.

درامریکا تنها معاونین ریاست جمهوری نیستند که تجلی حماقت کاملند. بیش‌تر مردم این مملکت همین طورند. طی این همه قرن، کی ما توانستیم، نویسندگان بزرگ، نقاشان بزرگ، موسیقیدانان بزرگ به‌جهان عرضه کنیم. البته در این ملک بر شمردن اسامی کلاه‌برداران بزرگ آسان‌تر است.

همین تازگی‌ها، ما شاهد یک خیمه شب بازی تحت عنوان واترگیت بودیم. اگر واکنش مردم را معیار قرار دهیم، این توهم به‌وجود می‌آید که سیاستمداران ما فقط دچار «اشتباه» شده‌اند. اما هرگز دست به‌جنایت نیالوده‌اند. واکنش ما طوری بود که انگار ما موفق شده‌ایم فساد را برای همیشه ریشه کن سازیم!

هنگامی که لینکلن قانون آزادی بردگان را اعلام داشت، ما گمان بردیم که برده‌داری هم از میان برداشته شد. در آن روزها به‌خیال کسی نمی‌گنجید که در ایالات شمالی زاغه‌های سیاه‌نشین برپا گردد و تبعیض نژادی با مسائلی به‌مراتب حادتر از آنچه ایالات جنوبی به‌خاطر داشت. جلوه‌گر شود، وانگهی ما به‌دنبال برگان سیاه، بردگان سفید هم آفریدیم. بردگان عصر صنعت، «کو - کولوکس - کلان» هنوز هست، مافیا هنوز هست: اما: البته ما هنوز برنامه یهودی کشی نداریم، اما یهود آزاری به‌‌همان رونق سابق برقرار است.

به‌حقیقت، علی‌رغم نطق‌های مترقی،‌ ما به‌همان میزان کوته‌فکر،‌انباشته از پیش‌داوری و تشنه خون هستیم که همیشه بوده‌ایم کافی است، نگاهی به‌ارتش و به‌پنتاگون بیفکنیم تا لرزه به‌انداممان افتد. همین جنگ آخرین، جنگ ویتنام. چه عمل ناشیانه‌ئی! تیمورلنگ و آتیلارا هم نمی‌توان با هیولاهائی که ما به‌سلاح اتمی و ناپالم مجهز کرده‌ایم، قیاس نمود. اگر هیتلر آدمکش بود، پس ما چه هستیم؟ ما که از اول پایه کار را بر کشتار نهادیم. گفتیم که هر که از ما نیست کشتنی است، چه سیاه پوست چه سرخ پوست، چه مکزیکی و چه دیگران. تلویزیون و سینمای ما هم در همین کارند. کودکان درحال تماشای جنایت، تجاوز، شکنجه، و ابلهانه‌ترین، عقب‌مانده‌ترین و وحشیانه‌ترین اعمال، بزرگ می‌شوند. یعنی با مظاهر پیشرفت‌های مقدس و ملی ما! و ما در شگفتیم که چرا ملت امریکا بیش از بیش و از هر سو درحال متلاشی شدن است. من صمیمانه می‌کوشم تا جنبه‌ئی از تمدن امریکائی بیابم و تحسین کنم، اما نمی‌یابم. زندان‌های مادخمه پلیدی هاست! مدارس