خشونت در خاورمیانه: تفاوت بین نسخهها
(بازنگری) |
|||
سطر ۷۴: | سطر ۷۴: | ||
− | ==ترورهای سیاسی | + | ==ترورهای سیاسی== |
− | در خاورمیانه== | + | ==در خاورمیانه== |
نسخهٔ ۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۱۲
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
آیا کاربرد خشونت در خاورمیانه سابقهٔ سنتی دارد؟
از نظر تاریخی، خشونت بین گروهها و اجتماعات در خاورمیانه وجود داشته، مانند تجاوزات قبیلهئی و جنگهای بین استعمارگران نخستین و اهالی بومی، دلاوری در نبرد و شجاعت در جنگها از دیرباز از جملهٔ محسنات این مردم بوده است بهویژه بین افراد بادیهنشین. در خاورمیانه، زندگی افراد از نظر حکام و فرمانروایان چندان بهائی نداشته است. کما این که هنوز هم بیگاری تا حد مرگ در پارهئی مناطق رواج دارد؛ مالیات با چوب و فلک دریافت میشود و سربازگیری با اعمال روشهای خشونتآمیز. خونخواهی و انتقام برای خفظ حیثیت هنوز امری است مشروع. کشتن سلاطین و افراد متنفذ نیز در خاورمیانه سابقهٔ طولانی دارد. در مقابل، فرمانروایان و بهخصوص سلاطین عثمانی سعی داشتند با اعمال خشونت هر نوع مقاومت و مخالفت را سرکوب یا خنثی کنند.
با این وصف آیا میتوان گفت خشونت در خاورمیانه عملی سنتی و بومی بوده است؟
عقل و انصاف بهما حکم میکند که این دوران از تاریخ خاورمیانه را با دوران مشابه دیگر نواحی و سرزمینها مقایسه کنیم. هر چند سلطانسلیم اول از هانری هشتم خونخوارتر بود، صلاحالدین بهقدر ریشارد شیردل – دشمن خود- شجاع و بخشنده بود و محققاً سخاوتمندتر از جان، برادر ریچارد. حسن صباح- پیرمرد قلعهٔ الموت- از پاپ الکساندر ششم و پسرش سزار بورژیا خشنتر نبود.
در طول جنگهای خونین صلیبی، مسیحیان و مسلمانان بهیک اندازه از خود قساوت نشان دادند. میتوان گفت که مردم خاورمیانه در قیاس با دیگران کمتر وحشی و خشن بودهاند و در اعمال خشونت هرگز از ملل دیگر پیشی نگرفتهاند.
انگارههای معاصر خشونت شهری در خاورمیانه همسانِ اروپا و ایالات متحد آمریکا نیست. نهضتهای دانشجوئی، انجام تظاهرات و تشکیل اجتماعات بزرگ، سالهاست که جزئی از فرهنگ مردم خاورمیانه شده است. در اروپا نیز بهخصوص در سالهای اخیر چنین تظاهراتی بوده است ولی سطح خشونت در خاورمیانه پائینتر است. تعداد جنایات، در تهران یا قاهره، بسیار کمتر از نیویورک و پاریس است. حتی در ممالکی مانند افغانستان که مردم تا این اواخر برحسب سنت، مسلحانه در معابر رفت و آمد میکردند کاربرد خشونت کمتر از حد انتظار است. اعراب با سربازان دولت اسرائیل میجنگند نه بهعنوان یک فرد یهودی؛ در حالی که هیتلر، یهودیان را فقط بهخاطر یهودی بودنشان بهکورههای آدمسوزی میفرستاد. در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ موج آدمدزدی و ترورهای سیاسی در اروپا آنچنان بالا گرفت که فقط چند ناحیه از دنیای متمدن از امواج آن مصون ماند.
تا اواخر جنگ بینالملل، خاورمیانه همچنان تحت سلطه استعمارگران بود. سراسر شمال آفریقا- بهجز مصر که تا یک نسل بعد نیز در اشغال بریتانیا بود- در اختیار ایتالیا و فرانسه قرار داشت. فلسطین، اردن، عراق، کویت، عدن و قبرس نیز سحت سلطهٔ بریتانیا بودند و سوریه و لبنان جزو مستعمرات فرانسه محسوب میشدند. در دهه ۱۹۶۰ اوضاع تغییر کرد و روند مخالفت با شرائط موجود و تسلط بیگانگان آغاز گردید و بهزودی بهخشونت گرائید. قیام ریف در مراکشِ تحت سلطهٔ اسپانیا در سال ۱۹۲۱، سرآغازی بود بر مبارزات ضداستعماری در خاورمیانه. این قیام بهرهبری محمدابن عبدالکریم بهزودی بهسرزمینهای زیر نفوذ فرانسه در مراکش سرایت کرد و جنبهٔ همگانی یافت. ولی با اعزام نیروهای نظامی تقویتی و سپس دخالت ارتش نیرومند فرانسه سرکوب شد. اکثر فعالیتهای ضد فرانسوی و ضد انگلیسی در مصر، فلسطین و سوریه در سال ۱۹۲۰ بهوقوع پیوست. در عراق نیز مقاومتهائی علیه انگلیسیها صورت گرفت ولی سازش فیصل باعث شد که مخالفت مردم تا سال ۱۹۳۳ تحت کنترل قرار گیرد. وقوع ناآرامی در شیخنشینهای شرقی- از جمله عدن- در سراسر دههٔ بیست و سیِ قرن حاضر بیشتر جنبهٔ تضادهای قبیلهئی داشت تا مخالفت بااستثمارگران. با این که قبایل خاورمیانه در دههٔ ۱۹۲۰ تا حدی نابهنگام از خود ناآرامی نشان میدادند، سران آنها همچنان لجوجانه اقتدار قبیلهئی سنتی خود را حفظ کرده بر اوضاع مسلط ماندند. مانند ایران، افغانستان، نواخی غربی هندوستان، سودان، لیبی، عراق، اردن و عربستان سعودی. در طول مرزهای این ممالک «نیروهای مرزنشین» متشکل از قبایل اسکان داده شدهاند تا مانع تاخت و تاز گروهها و قبایل متخاصم شوند. پیک پاشا و گلوب پاشا در گذشته از سازماندهندگان و مجریان چنین سیاستهائی بودهاند. هنوز هم قبایل خاورمیانه خوی جنگجو مبارزاتیشان را دارند ولی دیگر مثل سابق از قدرت و استقلال عمل برخوردار نیستند. با این حال مسألهٔ قبایل هنوز در خاورمیانه پایان نیافته است و حتی در اسرائیل مشکل اسکان چهل هزار نفر از گروههای نِگیو لاینحل مانده.
ملت مصرتنفر از انگلیس هارا در سراسردههٔ بیست و سی قرن حاضر تحمل کرد و به استثنای چند ترور به ندرت علیه آنها دست به خشونت وسیع زد. خشم و تنفر مصری ها به زودی حکومت و نهادهای اجتماعی دیگر راهم دربرگرفت. موج خشونت مصری ها علیه بیگانگان بعداز جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید. نتایج جنگ و فساد دولت امکان هر نوع سازش و حفظ وضع موجود راغیر ممکن کرد و انقلاب ۱۹۵۲ به وقوع پیوست.یک روز قبل از انقلاب،یعنی روزی که بعدها«شنبه خونین» خوانده شد واحدهای انگلیسی در منطقه سوئز مستقر شدند.با توطئهٔ قبلی به گروهی از پاسبانان مصری حمله بردند وحدود پنجاه نفرشان را کشتند.ملیّون مصری هم همراه دستجات عظیم و بهرهبری افراد تندرو و هدایت سران گروه اخوانالمسلمین، بهتلافی، بیشتر مراکز غربی و شبه غربی مانند هتلهای لوکس، بانکها و مؤسسات خارجی را بهآتش کشیدند و منهدم کردند. حداقل دوازده اروپائی بهقتل رسید. خسارات وارده بیش از پنجاه میلیون دلار برآورد شد. در اواخر روز، ارتش مداخله کرد و از گسترش طغیان و هجوم بهنقاط سالم شهر جلو گرفت.
فواصل موارد اعمال خشونت در خاورمیانه چه قبل از جنگ دوم بینالملل و چه پس از آن بسیار کوتاه بوده است، و در مورد فلسطین بلاانقطاع.
مسألهٔ اسرائیل که مانند طاعون خاورمیانه را فرا گرفته است در واقع از سال ۱۸۹۷ در اولین کنگره صهیونیستها در شهر «بال» و با اعلام این که فلسطین موطن یهودیان جهان است آغاز شد. شروع تعقیب و ایذاء یهودیان اروپا و کشتار دستهجمعی آنان بهوسیلهٔ رژیم هیتلر، باعث هجوم یهودیان بهسرزمین فلسطین شد و در اواخر جنگ دوم بینالملل تعداد مهاجران بهحدی افزایش یافت که سرزمینهای مسکونی اعراب بومی فلسطین نیز درمعرض تجاوز یهودیان تازه وارد قرار گرفت. دولت انگلیس که از سوی جامعهٔ ملل قیومیت فلسطین را تقبل کرده بود و مسؤولیت تنظیم نحوهٔ مهاجرت یهودیان را بهعهده داشت در ماه مه ۱۹۴۸ بهناگهان نیروهای خود را از منطقه خارج کرد و متعاقب آن اولین جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد.
پاسخ بهاین سؤال که اِعمال خشونت بین اعراب و یهودیان از چه زمانی شروع شد ساده نیست. فقط میتوان گفت که شورش «جافا» در سال ۱۹۳۶ که باعث کشته شدن تعدادی از یهودیان و اعراب گردید ازموارد اولیهٔ کاربرد خشونت در ناحیهٔ فلسطین است. علیرغم دخالت حاج امینالحسینی- مفتی فلسطین- برای برقراری آرامش که با کمک جامعهٔ ملل صورت گرفت و تاحدی مهاجرت یهودیان را کاهش داد، ناآرامی و انتقامجوئی همچنان گسترش مییافت. در آغاز، اعراب، تمام توان خود را علیه یهودیان بسیج کردند و حملات خویش را متوجه تجار و بازرگانان یهودی کرده بهقرارگاههای آنان یورش میبردند؛ ولی بهزودی با دشمن اصلی خود یعنی انگلیسیها که تسهیلات لازم جهت مهاجرت و اسکان یهودیان فراهم میآوردند درگیر شدند. یهودیان و اندکی بعد کماندوهای انگلیسی نیز با تشکیل سازمانهای تروریستی بهمقابله با اعراب و دست آخر با یکدیگر پرداختند و در نتیجه، اعمال خشونت و تروریسم در فلسطین ابعاد سه گانه یافت.
حتی پس از تأسیس دولت اسرائیل، جکومت مرکزی از مشروعیت و تأیید تروریستهای خودی و از جمله گروههای «اشترن» و «ایرگون» نیز برخوردار نبود. تشکیلات تروریستی ایرگون بسیار سازمان یافته بود و مناخیم بگین که در سال ۱۹۷۷ نخستوزیر اسرائیل شد سالها رهبری آن را بهعهده داشت.
سازمانها و گروههای تروریستی تندرو در طول فعالیت خود مرتکب قتل و کشتار بسیار شدند. در ۱۹۴۴ لرد موین- یکی از وزرای انگلیسی- در قاهره ترور شد. در ۱۹۴۶ در هتل داوودبیتالمقدس بمبی منفجر گردید که ۹۱ نفر را از پای درآورد. در ۱۹۴۸ کنت بر نادوت – که برای میانجیگری بهفلسطین آمده بود – در بیتالمقدس بهقتل رسید.
دولتی که مدتها با خشونت زیسته باشد بهسختی میتواند خود را بهرعایت حقوق اقلیتها مقید کند. سیاست داخلی اسرائیل که در آغاز و به ظاهر مدعی رعایت حقوق اقلیت عربِ تحت حاکمیت خود بود، بهزودی بهاِعمال خشونت و فشار تغییر یافت و در نتیجه وحشت و خشونت سراسر منطقه را فرا گرفت. مخاللفت با آزادی و حقوق فردی، و سرکوب گروههای مخالف، محیط مناسبی برای رشد و گسترش انواع سیاستهای افراطی و خشن بهوجود آورد. علیرغم مخالفت افکار عمومی، تروریسم کاربردی جهانی دارد. گاه دولتها ازاین وسیلهٔ ارزان- در قیاس با اعزام نیروی نظامی پر خرج- برای اجرای مقاصد سیاسی و توسعهطلبانهٔ خود استفاده میکنند.
خشونت، در خاورمیانه، برای مقابله با استعمارگران در حکم سلاحی بوده است. خشونت بهعنوان یک ابزار ضداستعماری در عدن و سرزمینهای مجاور آن کاربردی وسیع داشته است. در اوائل دولت انگلیسی بهمنظور تداوم بخشیدن بهمنافع استعماریش تصمیم بهتغییر سیاست خارجی خود در خاورمیانه گرفت و با اعلام سیاست «عدم مداخله» سعی کرد ضمن اعطای استقلال بهعدن، روابط خود را با دولت جدید تحت عنوان «فدراسیون عربستان جنوبی» حفظ کند. طرح انگلستان در عمل با شکست مواجه شد. علل ناکامی این سیاست را میتوان در مسائلی چون فقدان یک نظام سیاسی قابل اعتماد در عدن، گسترش عقاید جمال عبدالناصر در منطقه، و شروع جنگ داخلی در یمن پی گرفت. بهزودی موج خشونت گروههای ناسیونالیستی سراسر عدن را در برگرفت و موقعیت بریتانیا و شیوخ وابسته بهشدت در مخاطره افتاد. از طرف دیگر، دو سازمان ناسیونالیستی – یعنی «جبههٔ آزادیبخش ملی» و «جبههٔ آزادیبخش بمن جنوبی» – برای تصاحب قدرت با یکدیگر درگیر شدند. تا این که سرانجام جبههٔ آزادیبخش ملی در محیطی آکنده از خشونت بر رقیب خود پیروز شد، و در اواخر ۱۹۶۷ که بریتانیا نیروهای خود را از جنوب یمن بیرون برد «جبههٔ خلق یمن» اعلام موجودیت کرد. وجه تمایز جنگ استقلالطلبانه با تروریسم و اِعمال خشونت گروهی برعلیه رژیم یا دولت استعماری کدام است؟ جنگ استقلالطلبانه مراحل بسیار متنوع دارد و گاه جنبهٔ بینالمللی بهخود میگیرد. جنگ بین اردن ومصر با اسرائیل در سال ۱۹۴۸، بیشتر جنبهٔ بینالمللی داشت تا داخلی؛ در حالی که اسرائیلیها آن را جنگ استقلال مینامیدند. خاورمیانه شاهد وقوع انواع جنگهای استقلالطلبانه بوده است. قیام «ریف» علیه اسپانیائیها و فرانسویان درمراکش آغاز یک جنگ استقلالطلبانه بود که محمدبن عبدالکریم رهبری آن را بهعهده داشت. مبارزات مردم الجزایر برعلیه سلطهٔ فرانسویان نمونهٔ دیگری از جنگهای استقلالطلبانه مردم خاورمیانه است.
الجزایر در ۱۸۳۰ رسماً ضمیمهٔ فرانسه شد. خلق الجزایر سالها قبل – یعنی بعد از ۱۸۲۰ – از طریق تشکیل اجتماعات و شورشهای مسلحانه جنگهای استقلالطلبانهٔ خود را آغاز کردند، هر چند که نهضت آنها درآغاز کمتر جلوهٔ ناسیونالیستی داشت و بیشتر محلی بود. فرانسویان هرگز قادر بهدرک خواستهای مردم الجزایر نشدند و همچنان تا پیروزی نهائی انقلاب، بهاسکان دادن فرانسویان بهعنوان مهاجر در الجزایر پرداختند وپول و اسلحه بهاین سرزمین فرستادند. و الجزایر را جزئی ازخاک فرانسه دانستند.
بعد از ۱۹۵۸ که ارتش فرانسه بهدلیل تحمل یک قرن شکستهای مکرر در جنگها برای تداوم بخشیدن بهسلطهٔ خود در الجزایر بهاعمال تروریسم و خشونت پرداخت، امکان پیروزی انقلابیون الجزایر بهدلیل رفتار وحشیانهٔ ارتش فرانسه غیرقابل تردید شد.
طغیان کردهای عراق در قرن بیستم، بهاین خاطر که بیشتر در مخالفت با یکی از حکومتهای بومی عرب بود تا قدرتهای استعماری اروپا، از جهاتی قابل توجه است. کردها عرب نیستند و سرزمین آبا و اجدادی آنها در حال حاضر ممالک ایران، ترکیه، و عراق را تشکیلمیدهد. کردهامردانی سلحشور و کوهنشینند که درطول تاریخ تحت ستم حکومتهای وقت بودهاند. تا پایان جنگ جهانی اول، عراق جزئی از امپراتوری عثمانی بود. بعداز جنگ و تجزیهٔ این امپراتوری، عراق تحت قیومیت بریتانیا قرار گرفت و ضعف نسبی جکومت بغداد باعث گردید که کردها تا حدی استقلال عمل داشته باشند.
در پایان جنگ دوم جهانی «بارزانی» کوشید تا اساس یک کردستان مستقل را پی ریزد ولی موفق نشد و بهاتحاد شوروی رفت و تا انقلاب ۱۹۵۸ بهرهبری قاسم، بهعراق بازنگشت. حکومت نظامی هم نتوانست مسألهٔ کردها را از پیش پای خود بردارد. جنگ بیحاصل کردها و دولت مرکزی در طول نیمه اول دههٔ۱۹۶۰ ادامه یافت، ضمن آن که هر دو طرف تمایل خود را برای انجام مذاکرات بهمنظور دستیابی بهراه حل مطلوب پنهان نمیکردند. برای حکومت بغداد حفظ حیثیت و امنیت منابع نفتی از اهمیت ویژهئی برخوردار است در حالی که کردها فقط بهاحراز حق تعیین سرنوشت خود میاندیشند. از آنجا که ارتش ملی عراق آن قدر قوی نیست که با یک یورش سرزمینهای کردنشین را بهاشغال خود درآورد، حکومت مرکزی هر سال اعلام میکند که جنگ با کردها پایان گرفته و روابط آنها حسنه شده است، در حالی که هر دو طرف در تدارک جنگ تازهئی هستند. ظواهر امر حاکی از این بود که از سال ۱۹۷۰ بعثیها و کردها بهتوافقی اساسی رسیده باشند ولی بهمجرد ملی شدن نفت در سال ۱۹۷۲ و کاهش تولید نفت شمال عراق، کردها مخالف با حکومت مرکزی را از سر گرفتند.
در حال حاضر امید چندانی بهخودمختاری کردهای عراق نمیتوان داشت. چرا که کردها راهی بهآبهای آزاد جهان ندارند، منابع طبیعی آنها محدود است، و از طرف دیگر از نظر افکار عمومی جهان در یک نوع انزوای سیاسی بهسر میبرند. عدم حمایت رژیم قبلی ایران از استقلال کردها در سال ۱۹۷۵ باعث شد که بنیهٔ نظامی آنها بهشدت تحلیل رود تا جائی که حکومت عراق اعلام کرد مسألهٔ کردها برای همیشه پایان یافته است. بارزانی بهایران آمد و سپس بهواشنگتن رفت و همانجا مرد[۱].
۱.نویسنده، بهسادگی از روی این مسأله گذشته است. شاه مخلوع ایران بدون این که کمترین علاقهئی بهکردها و بهخصوص خودمختاری آنها داشته باشد در جنگ سرد با عراق مصطفی بارزانی را بهجنگ با آن کشور تشویق میکرد و قدرت تسلیحاتی کردهای عراق را از طریق ارسال انواع سلاحها و نفرات ارتش خود افزایش میداد. پس از آن که او و رهبر عراق در الجزایر یکدیگر را در آغوش گرفتند وبا هم آشتی کردند، بهفاصلهٔ هشت ساعت، افراد ارتش او که درکنار «برادران کرد عراق» با نظامیان عراق میجنگیدند ناگهان سلاحها را بر سینهٔ کردها گذاشتند و آنها را خلع سلاح کردند. ارتش ایران ناجوانمردی نسبت بهکردها را از حد گذراند. اینان نه فقط اسلحه، بلکه بر حسب گزارش خبرنگار لوموند خواربار آنها رانیز بهکامیونها بار کردند و با خود بهاین سوی مرز آوردند. گزارش از چنان قحطی و گرسنگی شدیدی در کردستان عراق حکایت میکرد که باورکردنی نبود. بارزانی ابله که یا فریب شاه را خورده بود یا خود بهاشارهٔ آمریکائیها در کشاندن خلق کُرد عراق بهاین فاجعه همدست او بود با اعوان و انصارش بهایران آمد. از مبارزان و پیشمرگان کُرد نیز گروهی ناگریز بهایران پناهنده شدند و تعداد بسیاری از آنان تا آخرین لحظه و تا آخرین فشنگ در سنگرهای خود پایداری کردند.
[ا.ش]
عراق و ایران همیشه بهعبث کوشیدهاند نهضت کردها را سرکوب کنند. ولی خلق کُرد همچنان پایبند عقاید گذشته خویش است.
از موارد دیگر اعمال خشونت ومخالفت با حکومت مرکزی در خاورمیانه حوادث سودان در سال ۱۹۷۲ و عمان در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ است.
امکان تحقق این گونه نهضتها و انقلابات و دگرگونیها بهدلیل غیر دائمی نظام سیاسی و خاتمهٔ روابط استعماری کلاسیک یا سست شدن آن در هر یک از ممالک خاورمیانه وجود دارد. از طرف دیگر باید توجه داشت که کشورهای خاورمیانه تنها نقاط جهان نیست که ناظر تحولاتی از این گونه است. بلکه این کشورها صرفاً بهلحاظ وجود پارهئی شرائط مساعد و استثنائی مورد توجهندکه اهم آن عبارت است از: ۱- ضعف مشروعیت حکومت مرکزی: در سرزمینهائی که حاکمیت استعماری برقرار است، نیروهای ناسیونالیستی عاجلاً بهقدرت خواهند رسید ولی پس از استقرار، مشروعیت ملی بهدلیل ضعف بنیادی قدرت دست بهدست میشود. و این خود عاملی نهادی برای انواع کودتاها و تضادهای اجتماعی است.
۲- تضادهای ایدئولوژیک: علیرغم شعارهای گسترده و تیلیغات وسیع دربارهٔ ناسیونالیسم یا سوسیالیسم در خاورمیانه تضادهای ایدئولوژیک عمیقی وجود دارد که در حال عمومیت یافتن است. ۳- اقلیتهای متعصب: مسألهٔ اقلیتها منحصر بهخاورمیانه نیست. تیرولیها در جنوب ایتالیا، کاتولیکها در اولستر، و فرانسویان در کانادا در اقلیت هستند. ولی مشکل اقلیتها در خاورمیانه، در ارتباط با شرائط ومسائل دیگر در آیندهٔ نه چندان دور بهیک فرایند علیه جکومت مرکزی مبدل خواهد شد. اقلیتهائی که در مجموع بهانواع مذهبی، نژادی، قبیلهئی و قومی تقسیم میشوند. ۴- مداخله قدرتهای بزرگ: با این که روابط استعماری دولتهای فرانسه و انگلیس با ممالک خاورمیانه سالها پیش خاتمه یافته است، با این حال این دولتها هنوز بهطریق مختلف در امور منطقه دخالت میکنند. اتحاد جماهیر شوروی و بهویژه ایالات متحد آمریکا نیز عملاً و رسماً و بیش از پیش در خاورمیانه حضور تعیینکننده دارند. از طرفی دیگر ممالک خاورمیانه خودگاه و بیگاه در امور یکدیگر مداخله میکنند. ممالکی مانند مصر، لیبی و تا این اواخر ایران، در اعمال چنین سیاستهائی شهرت بسیار داشتهاند.
ترورهای سیاسی
در خاورمیانه
ترور رهبران، در تاریخ جان بیسابقه نیست. ترور و اعمال خشونتهای سیاسی عموماً تحت تأثیر پارهئی نابسامانیهای اجتماعی و شورشهای منطقهئی صورت میگیرد. درباره نحوهٔ انتخاب قربانی و این که از چه ردهٔ اجتماعی میباید باشد اتفاق نظر وجود ندارد. در ایالات متحد آمریکا معمولاً قربانی از بالاترین مقامات سیاسی است در حالی که در خاورمیانه معمولاً فرد مورد نظر از میان طیف وسیع مسؤولان سیاسی و اجتماعی انتخاب میشود. استعمار دول بزرگ، توسعه افکار ناسیونالیستی، وجود انواع ایدئولوژیها، و بالاخره مبارزه و اعمال خشونت برای تصاحب قدرت، از عوامل فزایندهٔ تعداد ترورهای سیاسی در خاورمیانه بوده است.
فهرست ترور رهبران و نخستوزیران در خاورمیانه: سال نام شخصیت
۱۹ حبیب اله افغانستان + ۱۹ محمدسعید مصر + ۲۰ دروبی پاشا سوریه + ۲۴ زغلول پاشا مصر + ۳۰ اسماعیل صدیق پاشا مصر + ۳۲ اسماعیل صدیق پاشا مصر + ۳۵ عبدالعزیز ابن سعود عربستان سعودی + ۳۷ بکر سعید عراق + ۳۷ مصطفی نحاش پاشا مصر + ۴۵ مصطفی نحاش پاشا مصر + ۴۵ احمد پاشا مصر + ۴۸ امام یحیی یمن + ۴۹ حسین زعیم سوریه + ۴۹ محمدرضا پهلوی ایران + ۵۰ ریاالصلح لبنان + ۵۰ سامی حیناوی لبنان + ۵۰ ریاالصلح اردن + ۵۱ ملک عبدلله اردن + ۵۱ لیاقت علی خان پاکستان + ۵۱ علی رزمآرا ایران + ۵۴ جمال عبدالناصر مصر + ۵۵ ادنان مالکی سوریه + ۵۸ نوری سعید عراق + ۵۸ ملک فیصل دوم عراق + ۵۹ عبدالکریم قاسم عراق + ۶۲ امام محمد البکر یمن + ۶۴ احمدبن بلا الجزایر + ۶۴ ادیب شیشکلی سوریه + ۶۵ محمدرضا پهلوی ایران + ۶۵ حسن علی منصور ایران + ۶۷ لوی اشکول اسرائیل + ۶۸ محمد ایوب خان پاکستان + ۷۱ ملک حسن مراکش + ۷۵ وصی التل مصر + ۷۲ ملک حسن مراکش + ۷۳ شیخ محمدعلی جمهوری عربییمن + ۷۵ ملک فیصل عربستان سعودی + ۷۷ ابراهیم الحمدی جمهوری عربییمن+ ۷۸ معمر قذافی + ۷۸ داوود افغانستان + ۷۸ احمد القشیمی جمهوری عربییمن + ۷۸ سلیم ربعی علی جمهوری عربییم + ۷۹ ترهکی افغانستان + ۷۹ امین افغانستان +
اکثر قتلهای سیاسی خاورمیانه در زمان وقوع شورشها و تحولات بنیادی اجتماعی صورت میگیرد. تروریستها که غالباً تحت تأثیر شدید یکی از ایدئولوژیهای رایج یا خفیهاند خشونت بالفعل خود را متوجه یکی از صاحبان قدرت میکنند. از نظر تحلیلگران، ترورهای سیاسی خاورمیانه زمانی بهظاهر موفقیتآمیز است که:
۱. نظام سیاسی بهشدت متمرکز باشد.
۲. حکومتها با بحران مواجه باشند یا در حال گذار از تحولات و تغییرات سریع و اجتماعی.
۳. قربانی منصوبِ منتفذان باشد.
۴. ترور منجر بهتقابل و تضاد نظام سیاسی کشور با قدرتهای دیگر شود.
۵. امکان انتخاب جانشین برای مقتول ضعیف باشد.
ترجمهٔ غلامحسین میرزاصالح