آموزش: تفاوت بین نسخهها
جز |
جز |
||
سطر ۳۱: | سطر ۳۱: | ||
'''شاگرد'''(میایستد): - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد. | '''شاگرد'''(میایستد): - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد. | ||
− | ''معلم''': - آفرین. حالا همه تکرار کنن! | + | '''معلم''': - آفرین. حالا همه تکرار کنن! |
''شاگردها''': - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد. | ''شاگردها''': - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد. | ||
− | ''معلم''' (اشاره بهیکی دیگر): - شما. روز تعطیل. | + | '''معلم''' (اشاره بهیکی دیگر): - شما. روز تعطیل. |
'''شاگرد''': - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد. | '''شاگرد''': - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد. | ||
سطر ۴۳: | سطر ۴۳: | ||
'''شاگردها''': - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد. | '''شاگردها''': - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد. | ||
− | ''معلم''' (اشاره بهیک شاگرد دیگر): - شما. خانه. | + | '''معلم''' (اشاره بهیک شاگرد دیگر): - شما. خانه. |
'''شاگرد''': - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد. | '''شاگرد''': - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد. | ||
− | ''معلم''': - آفرین! تکرار. | + | '''معلم''': - آفرین! تکرار. |
'''شاگردها''': - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد. | '''شاگردها''': - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد. | ||
− | ''معلم''' (اشاره بهیک شاگردی دیگر): - شما. جامعه. | + | '''معلم''' (اشاره بهیک شاگردی دیگر): - شما. جامعه. |
'''شاگرد''': - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم. | '''شاگرد''': - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم. | ||
− | ''معلم''': - آفرین! تکرار. | + | '''معلم''': - آفرین! تکرار. |
'''شاگردها''': - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم. | '''شاگردها''': - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم. | ||
سطر ۱۰۳: | سطر ۱۰۳: | ||
'''شاگردها''': - نخیر. | '''شاگردها''': - نخیر. | ||
− | ''معلم''' (اشاره بهیک شاگرد): - شما، رختخواب. | + | '''معلم''' (اشاره بهیک شاگرد): - شما، رختخواب. |
'''شاگرد''': رختخواب جای استراحت و خوابیدن است. | '''شاگرد''': رختخواب جای استراحت و خوابیدن است. | ||
− | ''معلم''' : - همین جوره. تکرار کن محمود. | + | '''معلم''': - همین جوره. تکرار کن محمود. |
− | ''محمود''': - ما میخواستیم بخوابیم آقا، اما هر چی کردیم نشد. | + | '''محمود''': - ما میخواستیم بخوابیم آقا، اما هر چی کردیم نشد. |
− | ''معلم''' : - چرا؟ مگه همچی چیزی ممکنه؟ | + | '''معلم''': - چرا؟ مگه همچی چیزی ممکنه؟ |
− | ''محمود''': - داشتیم به قصهٔ مادربزرگمون فکر میکردیم. | + | '''محمود''': - داشتیم به قصهٔ مادربزرگمون فکر میکردیم. |
− | ''معلم''' : - قصهٔ چی؟ | + | '''معلم''': - قصهٔ چی؟ |
− | ''محمود''': - قصهٔ یه پسرس که میره پی چشمهٔ آب حیات، آقا. | + | '''محمود''': - قصهٔ یه پسرس که میره پی چشمهٔ آب حیات، آقا. |
+ | |||
+ | '''معلم''': - خُب، خُب، واسه مام بگو بشنویم. | ||
+ | |||
+ | '''محمود''': - پسرک هفت شبانهروز رفت و رفت و رفت تا رسید بهیه چشمه. همین که خواس از اون چشمه آب ورداره، سروکلّه یه جادوگر پیدا شد و بهاش گفت: «زود از این جا برو وگرنه بهشکل یه حیوون درت میارم... | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' (میخندد): - ببینین بچهها. شماها باید اینو بدونین که توی دنیا چیزی بهاسم جادوگر وجود نداره. چه قدر تو سادهئی، محمود! چه طور ممکنه کسی باور کنه که یه جادوگر میتونه آدمو بهصورت حیوون در بیاره؟ این قصهها و افسانهها حقیقت ندارن، فقط واسه سرگرمییَن نه برا فکر کردن. پدر و مادرهای ما که سواد نداشتن، شاید این قصهها باورشون میشده، ولی ما که امروز از نعمت سواد برخورداریم چرا باید اون قدر بهاین قصههای بیمعنی فکر کنیم که شب خوابمون نبره و صبح از کلاس درس عقب بمونیم؟... بگیر بشین پسرم، سعی کن دیگه از این فکرها نکنی. | ||
+ | |||
+ | ::'''محمود آرام مینشیند'''. | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' : - خُب، بچهها. برگردیم سر درسمون. موضوع درس امروز ما، گاوه...چیه؟ | ||
+ | |||
+ | '''شاگردها''': - گاو. | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' : - حتماً همهٔ شماها گاو دیدین. درسته؟ | ||
+ | |||
+ | '''شاگردها''': - بله آقا. | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' : - بسیار خُب، پس کارمون سادهس. حالا هر کی بتونه حسابی ادای گابو در آره جایزه داره. | ||
+ | |||
+ | '''شاگردها'''(هیاهوکنان): - ما آقا... ما... آقا، من... ما در آریم آقا؟ | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' : - ساکت! ساکت! شلوغ نکنین خودم انتخاب میکنم. | ||
+ | |||
+ | :: '''معلم با نگاه شروع میکند بهجستوجو. شاگردها هر کدام میکوشند بهنحو بهتری در سکوت ادای گاو را در آورند تا نظر معلم را جلب کنند.''' | ||
+ | |||
+ | '''معلم''' : - شما! بیاین جلو. | ||
+ | |||
+ | ::'''پسرک خوشحال جلو میآید و چاردست و پا روی زمین حرکت میکند'''. |
نسخهٔ ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۴۸
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
(بازی در یک پرده)
- صحنه: کلاس درس. تودهٔ درهم بچه هائی که حالت کودکانهٔ خود را از دست دادهاند. در میان همهمه و هیاهو، دو نفر بر سر تکهٔ نانی بههم پیچیدهاند. چند تن ماسکهائی بر چهره میزنند و ادا در میآورند. دیگران در حرکاتی خشونتبار میکوشند خود را سرگرم کنند.
یکی از بچهها (فریادکنان):-بچهها، آقامعلم اومد. آقامعلم!
- سکوت.
- بچهها شتابزده سر جاهایشان مینشینند. معلم، کیف بهدست وارد میشود.
یکی از بچهها -برپا!
- همه بر میخیزند.
معلم :- بشینین بچههای خوب. اگه یادتون باشه در درسهای گذشته گفته بودم هر چیزی برای خودش جائی داره. خنده جای خود، گریه جای خود، تفریح وشادی جای خود، کار کردن و درس خوندن هم جای خود. اما مثل اینکه یه عده از شما این درسارو بهخاطر نسپردین یا خدا نکرده یادتون رفته. الان که من داشتم بهکلاس میاومدم صدای خنده و شادی شماها بهگوشم خورد. البته من خوب میدونم که بچههائی بهسنّ شما احتیاج بهتفریح دارن. اما نه توی کلاس. چون اگه قرار باشه توی کلاس بخندیم یعنی اینکه خدا نکرده نظم و مقرراتو رعایت نکردیم. حالا یک بار دیگه درسهای گذشتهرو دوره میکنیم. (اشاره بهیکی از شاگردان:) شما. مدرسه!
شاگرد(میایستد): - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد.
معلم: - آفرین. حالا همه تکرار کنن!
شاگردها': - مدرسه جای یاد گرفتن درس و اطاعت از اولیاء میباشد.
معلم (اشاره بهیکی دیگر): - شما. روز تعطیل.
شاگرد: - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد.
معلم: - بسیار خوب. تکرار.
شاگردها: - روز تعطیل موقع استراحت و تفریح میباشد.
معلم (اشاره بهیک شاگرد دیگر): - شما. خانه.
شاگرد: - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد.
معلم: - آفرین! تکرار.
شاگردها: - خانه جای کار کردن و گوش دادن بهفرمان والدین میباشد.
معلم (اشاره بهیک شاگردی دیگر): - شما. جامعه.
شاگرد: - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم.
معلم: - آفرین! تکرار.
شاگردها: - جامعه جائی است که ما باید بهنظم و مقررات آن احترام بگذاریم.
معلم':پلیس؟
شاگردها: - پلیس حافظ نظم و مقررات جامعه است.
معلم: - بسیارخوب. حالا درس امروزو شروع میکنیم.
- بچهها کتابهایشان را ورق میزنند.
معلم: - چند نفر غایبن؟
یکی از بجچهها(برمیخیزد و با انگشت شماره میکند): - یه نفر
- در باز میشود، شاگردی میآیدتو.
معلم: - آها. دقت کنید بچهها. دیر آمدن محمود یک جور بینظمیه. حالا ببینیم علت این بینظمی چیه.
(رو بهشاگرد:) محمود، چرا دیر آمدی؟
محمود: - خوابم برد آقا.
معلم: - آها. پس شما درس مربوط بهخوابو فراموشکردین. (اشاره بهیکی از شاگردها) شما. خواب.
شاگرد: - ما باید سرشب بهرختخواب برویم تا صبح زود بیدار شویم.
معلم: - محمود، تکرار کن!
محمود: - دیشب خیلی زود خوابیدیم آقا، اما هر کار کردیم خوابمون نبرد.
معلم: - چرا؟
محمود: - داشتیم فکر میکردیم آقا.
معلم:عجب. فکر میکردید؟
محمود: - بله آقا.
معلم:اونم تو رختخواب؟ تعجب آوره، نیس بچهها؟
شاگردها: - بله. تعجب آوره.
معلم: - آیا رختخواب جای فکر کردنه؟
شاگردها: - نخیر.
معلم (اشاره بهیک شاگرد): - شما، رختخواب.
شاگرد: رختخواب جای استراحت و خوابیدن است.
معلم: - همین جوره. تکرار کن محمود.
محمود: - ما میخواستیم بخوابیم آقا، اما هر چی کردیم نشد.
معلم: - چرا؟ مگه همچی چیزی ممکنه؟
محمود: - داشتیم به قصهٔ مادربزرگمون فکر میکردیم.
معلم: - قصهٔ چی؟
محمود: - قصهٔ یه پسرس که میره پی چشمهٔ آب حیات، آقا.
معلم: - خُب، خُب، واسه مام بگو بشنویم.
محمود: - پسرک هفت شبانهروز رفت و رفت و رفت تا رسید بهیه چشمه. همین که خواس از اون چشمه آب ورداره، سروکلّه یه جادوگر پیدا شد و بهاش گفت: «زود از این جا برو وگرنه بهشکل یه حیوون درت میارم...
معلم (میخندد): - ببینین بچهها. شماها باید اینو بدونین که توی دنیا چیزی بهاسم جادوگر وجود نداره. چه قدر تو سادهئی، محمود! چه طور ممکنه کسی باور کنه که یه جادوگر میتونه آدمو بهصورت حیوون در بیاره؟ این قصهها و افسانهها حقیقت ندارن، فقط واسه سرگرمییَن نه برا فکر کردن. پدر و مادرهای ما که سواد نداشتن، شاید این قصهها باورشون میشده، ولی ما که امروز از نعمت سواد برخورداریم چرا باید اون قدر بهاین قصههای بیمعنی فکر کنیم که شب خوابمون نبره و صبح از کلاس درس عقب بمونیم؟... بگیر بشین پسرم، سعی کن دیگه از این فکرها نکنی.
- محمود آرام مینشیند.
معلم : - خُب، بچهها. برگردیم سر درسمون. موضوع درس امروز ما، گاوه...چیه؟
شاگردها: - گاو.
معلم : - حتماً همهٔ شماها گاو دیدین. درسته؟
شاگردها: - بله آقا.
معلم : - بسیار خُب، پس کارمون سادهس. حالا هر کی بتونه حسابی ادای گابو در آره جایزه داره.
شاگردها(هیاهوکنان): - ما آقا... ما... آقا، من... ما در آریم آقا؟
معلم : - ساکت! ساکت! شلوغ نکنین خودم انتخاب میکنم.
- معلم با نگاه شروع میکند بهجستوجو. شاگردها هر کدام میکوشند بهنحو بهتری در سکوت ادای گاو را در آورند تا نظر معلم را جلب کنند.
معلم : - شما! بیاین جلو.
- پسرک خوشحال جلو میآید و چاردست و پا روی زمین حرکت میکند.