زبان شعر: تفاوت بین نسخهها
(بازنگری و نهایی شد.) |
جز |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۲۸: | سطر ۲۸: | ||
==اقتراح== | ==اقتراح== | ||
− | کتاب هفته موضوع زبان شعر «نوشته آقای رؤیا» را مورد اقتراح و اظهار نظر قرار میدهد. مقالاتی که | + | کتاب هفته موضوع زبان شعر «نوشته آقای رؤیا» را مورد اقتراح و اظهار نظر قرار میدهد. مقالاتی که توسط صاحبنظران و شاعران میرسد به تدریج در بخش اقتراح کتاب شعر، تحت عنوان «پیوند واژهها» چاپ خواهد شد. |
از شاعرانی که در این بحث شرکت میجویند تقاضا میشود ضمن بیان عقیدهٔ خویش، نمونهای از شعر خودرا نیز که بیشتر میتواند نشان دهندهٔ سبک و زبان شعریشان باشد ارسال دارند. | از شاعرانی که در این بحث شرکت میجویند تقاضا میشود ضمن بیان عقیدهٔ خویش، نمونهای از شعر خودرا نیز که بیشتر میتواند نشان دهندهٔ سبک و زبان شعریشان باشد ارسال دارند. |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۲:۰۶
... بههرحال، آنچه طبیعیتر بهنظر میرسد این است که شعر یک هنر زبانی است، هنری است که عوامل مادیاش را واژهها میسازند. و در این معنی، گاهی شاعر را فقط کاتب کلمهها میدانیم؛ کلمههائی که اساسیترین ابزار و مصالح کارگاه شعری او باشند.
در این کارگاه، او وظیفه دارد که کلمهاش را هم بهعنوان یک علامت و هم بهعنوان حامل معانی به کار گیرد. کلمه به عنوان یک علامت، دو نقش را بازی میکند: یکی لباس و قیافهٔ ظاهریاش را - یعنی جسمش را - بروز میدهد (و به گفتهٔ دیگر تصویر بدویای که از دنیای مادی وام گرفته است)؛ و دیگر طنین و صدایش را. و در نقش حامل معنی باری را در مصراع شاعر به زمین میگذارد که فرهنگهای کوچک و بزرگ لغات از یک طرف و محاورات روزانه و انس دهانها از طرف دیگر بر دوشش نهادهاند.
پس مصرع شاعر - که با توجه به نقشی که از کلمه ذکر شد ساخته میشود - مأمور تحقق و ایجاد تعادل بین نیروی جسمی (مادی) و نیروی ذهنی (معنوی) زبان است، مأمور ایجاد سازشی کامل و پنهانی بین صدای کلمه و معنای آن است، ارضاء توأمان میل گوش و میل ادراک آدمی.
به این جهت، جسم کلمه و طنین و صدای آن به اندازهٔ معنی در شعر نقش دارد؛ حتی نقش جسم و صدای کلمه گاهی بیشتر و مؤثرتر از معنی آن نمودار میشود. یعنی قدرت مادی کلمه بیشتر از قدرت ادراکی آن است همانطور که برعکس در نثر معنی کلمات بیشتر از خود کلمات قدرت دارند. و به علت همین نیروی دوگانهٔ زبانی که در شعر وجود دارد، مفاهیم و معانی در واژهها بیشتر درنگ میکنند و ثبوت مییابند. این است که زبان شعر خیلی دیرتر و بطیتر از زبان نثر در حال تطور و تغییرات ایت، و شعر در کنار تکامل و تغییرات نثری عزلت آرامی را به گذشت قرنها پیشکش میکند.
بدینگونه، شاعر هر کلمه را با چهره و طنین مخصوصی برداشت میکند و به هر کدام خصلت و خصیصهٔ معینی میدهد و در موقع کار شاعری، با انبوهی از واژهها - با صفات و خاصیتهای مختلفشان - سروکار دارد: دو کلمهٔ دیگر بالاستقلال در برابر هم قرار میدهد، واژههائی را در گریبان هم رها میکند، تصادم میدهد و برقی میآفریند، دو جفت مهجور را که دیری در جستجوی هم بودهاند همآغوش میکند و بالاخره کلمههائی را در فاصلههای معینی مینشاند تا با هم نهانی مهر بورزند و پیوند یابند.بههرصورت، در هر یک از حالات فوق، غرض این است که پیوندی ایجاد شود. و وقتی پیوند دلخواه پیدا شد، جوهر شعر پدید آمده است. یک قطعه شعر را مجموعه این پیوندها میسازند و در اینجا شعر منظومهٔ کلمات است و شاعر جادوگر یا بازیگر آنها است.
به این ترتیب، جهشهای ذهنی شاعر و ترنمهای ضمیر ناآگاه او چیزی جز تقارن و پیوند واژهها نیست و به عبارت دیگر، آنچه که بهصورت بیان اندیشههای درون او به خواننده منتقل میشود، محصول همان مشغلهٔ زبانی است و شاید بتوان گفت که آن چشمهٔ جوشانی که الهام از آن نام میبرند در حقیقت مجموعهٔ کلماتی است که از ستوه تنهائی، در ذهن شاعر به هم میریزند و تخمیر میشوند.
در تخمیری که بدینگونه در ذهن شاعر صورت میگیرد، ملاک و معیار یا صداها و لحنها است یعنی تجانس و همآهنگی واژهها مثل ملاک و معیار مولوی یا قاآنی و یا اتحاد و همآهنگی پر طنین حروف بیصدا (سجع). آنچنانکه سعدی و حافظ را مثلاً قادران مطلق این قلمرو میتوان بهشمار آورد. شاعری حرکتها و هجاها را سان میبیند، شاعری دیگر چهرهٔ واژهها و جسم و جان آنها را در ذهنش تصویر میدهد. شاعری ممکن است واژهای را از استعمالی که در زبان جاری دارد باز بدارد و بر عکس لغتی را که دیری از دهانها مهجور مانده، دوباره زندگی و پروبال بدهد. و شاعری دیگر ممکن است کلمه را با تمام سمتهائی که در فرهنگ لغات دارد بهکار گیرد و از این راه ترکیب و ساختمان اندیشهاش را در شعر توسعه دهد.
بالاخره این تخمیر به هر طریق که انجام شود، در تمام جوانب نشان دهندهٔ آن چیزی است که نامش را سبک نهادهاند. چه سبک به نظر من چیزی جز شیوهٔ نوشتن یا به عبارت دیگر «شیوهٔ بیان اندیشه» نیست. در مثل سبک یک نویسنده در چهارچوب «شیوهٔ نوشتن» او مشخص میشود و غالباً سبک را به نام خود او مینامندٰ؛ مثل سبک جمالزاده یا مثلاً سبک حجازی. همچنین است شیوهای که با آن شاعری شعرش را مینویسد و میسازد و در این مرحله، سبک او را بیشتر باید در زبان شعری او جستجو کرد و همین است که میبینیم یکی در نوشتههایش دارای سبکی ساده و روشن است و یکی دارای سبکی پیچیده و معضل و دیگری مثلاً سبکی معتدل دارد.
با استنباطی که به این طریق از سبک پیدا میکنیم، باید گفت که سبک آن نیست که منعکس کنندهٔ صفات و کاراکترهای یک نویسنده یا شاعر و نوع کار آنها باشد و یا مبین وابستگی آنها به یکی از مکاتب ادبی باشد و یا اینکه به تنهایی بتواند مکتب معینی را بروز دهد، بلکه سبک تنها، اتیکت یا مارک خصوصی یک شاعر است...
رؤیا
اقتراح
کتاب هفته موضوع زبان شعر «نوشته آقای رؤیا» را مورد اقتراح و اظهار نظر قرار میدهد. مقالاتی که توسط صاحبنظران و شاعران میرسد به تدریج در بخش اقتراح کتاب شعر، تحت عنوان «پیوند واژهها» چاپ خواهد شد.
از شاعرانی که در این بحث شرکت میجویند تقاضا میشود ضمن بیان عقیدهٔ خویش، نمونهای از شعر خودرا نیز که بیشتر میتواند نشان دهندهٔ سبک و زبان شعریشان باشد ارسال دارند.
کتاب هفته امیدوار است که با پیش کشیدن این بحث بتواند در راه بالا بردن فهم شعر و بهخصوص در راه شناساندن بیشتر شعر امروز گامی مؤثر بردارد.