چند شعر از «جان میلز»: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهای جدید حاوی «thumb|alt= کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۲|کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۲ [[Imag...» ایجاد کرد) |
|||
(۶ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
[[Image:KHN008P165.jpg |thumb|alt= کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۵|کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۵]] | [[Image:KHN008P165.jpg |thumb|alt= کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۵|کتاب هفته شماره ۸ صفحه ۱۶۵]] | ||
− | {{ | + | {{بازنگری}} |
+ | جان میلز John Mills شاعر انگلیسی است که زندگی خود را بیشتر در مشرق زمین گذرانده و بهاغلب کشورهای آسیائی مسافرت کرده است؛ از این رو٬ روحیه و شعر او بیشتر از محیط و زندگی مردم این سامان تأثیر گرفته است. بهعلت اقامت طولانی که در کشور ژاپن داشته شکل و مضمون اشعار او بیشتر رنگ ترانهها و اشعار ژاپونی را دارد. یعنی اشعار او غالباً عبارت از ترانههای کوچکی است که انسان و طبیعت را در یک لحظهٔ گذرا توصیف میکند. | ||
+ | |||
+ | چهارسال پیش٬ مجموعهٔ اشعار او بهنام «سواحل سیمگون» در ژاپن منتشر شد. و هماکنون مجموعهٔ دیگر او بهنام «آفتاب و برف» در انگلستان در دست چاپ است. جان میلز چند سال است که در ایران بهسر میبرد و اکنون معلم ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران است. | ||
+ | |||
+ | '''۱''' | ||
+ | |||
+ | '''پنجره''' | ||
+ | |||
+ | :::از درون پنجره | ||
+ | |||
+ | :::بر آبها مینگرم | ||
+ | |||
+ | :::و خورشید سرخ فام را | ||
+ | |||
+ | :::در سینهٔ مهی لطیف میبینم | ||
+ | |||
+ | '''۲''' | ||
+ | |||
+ | '''تهران''' | ||
+ | |||
+ | :::کوهساران شمال | ||
+ | |||
+ | :::بهنگام گرمای روز | ||
+ | |||
+ | :::در برابر آفتاب | ||
+ | |||
+ | :::سایهای بر شهر نمیافکنند | ||
+ | |||
+ | :::و شبانگاه | ||
+ | |||
+ | :::خاموش و عریان بر پای میمانند. | ||
+ | |||
+ | :::{{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | :::در شهر سرد کویر | ||
+ | |||
+ | :::در خاموشی شب | ||
+ | |||
+ | :::قلب من٬ که روزش خشکانده است | ||
+ | |||
+ | :::میپژمرد و سخت میشود | ||
+ | |||
+ | :::{{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | :::تا کی میتواند | ||
+ | |||
+ | :::رنج روز را تاب آورد | ||
+ | |||
+ | :::و حملهٔ تند خشکی را | ||
+ | |||
+ | :::تحمل کند؟ | ||
+ | |||
+ | :::{{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | :::آیا میتواند | ||
+ | |||
+ | :::در شهر کویر | ||
+ | |||
+ | :::در میان کوهساران شمال | ||
+ | |||
+ | :::شکنجهٔ سکوت سر شبانگاهی را | ||
+ | |||
+ | :::سپری کند؟ | ||
+ | |||
+ | :::::::::::::::{{کوچک}}تهران ـ مارس ۱۹۵۸{{پایان کوچک}} | ||
+ | |||
+ | '''۳''' | ||
+ | |||
+ | '''انتظار''' | ||
+ | |||
+ | :::باران در میان برگها همهمه میکرد | ||
+ | |||
+ | :::همچنانکه من تنها نشسته بودم. | ||
+ | |||
+ | :::هنگامی که خورشید پرتو میافشاند | ||
+ | |||
+ | :::نمیتوانستم باران را وصف کنم؛ | ||
+ | |||
+ | :::آنچه بود حرارت بود. | ||
+ | |||
+ | :::چشمان میشی تو | ||
+ | |||
+ | :::نمناک از عشق | ||
+ | |||
+ | :::تنها شبیه باران بود، | ||
+ | |||
+ | :::شباهتی که من | ||
+ | |||
+ | :::بهنگام پرتو افشانی خورشید | ||
+ | |||
+ | :::از آن بیخبر بودم. | ||
+ | |||
+ | :::{{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | :::در آفتاب ماندم | ||
+ | |||
+ | :::به انتظار آنکه بیائی؛ | ||
+ | |||
+ | :::بانتظار ماندم تا باد | ||
+ | |||
+ | :::در سینهٔ برگها آه انگیخت، | ||
+ | |||
+ | :::تا علفها شتابناک دویدند | ||
+ | |||
+ | :::و درختان سر فرود آوردند | ||
+ | |||
+ | :::در هوای سرد. | ||
+ | |||
+ | :::لرزشی در من خزید | ||
+ | |||
+ | :::و چشمانم نمناک شد | ||
+ | |||
+ | :::با نمی که | ||
+ | |||
+ | :::از باران نبود. | ||
+ | |||
+ | :::{{تک ستاره}}{{تک ستاره}}{{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | :::هنگامی که رشتهٔ باران گسست | ||
+ | |||
+ | :::برگها را شاداب | ||
+ | |||
+ | :::و علفها را سبز بجا نهاده بود | ||
+ | |||
+ | :::خورشید زمین را روشن کرد، | ||
+ | |||
+ | :::چهرهٔ گلها را خشکاند | ||
+ | |||
+ | :::و گیاهان را آرامش داد؛ | ||
+ | |||
+ | :::به هر چیز در هر جا | ||
+ | |||
+ | :::زندگی نو بخشید. | ||
+ | |||
+ | :::من به عبث در انتظار تو ماندم | ||
+ | |||
+ | :::زیرا که باران همچنان بر گونههایم میلغزید. | ||
+ | |||
+ | :::::::::::::::{{کوچک}}تهران ـ مه ۱۹۵۹{{پایان کوچک}} | ||
+ | |||
+ | '''۴''' | ||
+ | |||
+ | '''مینیاتورساز ایرانی''' | ||
+ | |||
+ | :::ماه نو دمیدهای در میان درختان مینهد | ||
+ | |||
+ | :::و ستارگان زردفامی در میان برگها میافشاند؛ | ||
+ | |||
+ | :::آه انسان را میشنود٬ و با اعجاز٬ تصویر او را | ||
+ | |||
+ | :::همچون خیالی گذرا در نسیم، میپردازد. | ||
+ | |||
+ | :::::::::::::::{{کوچک}}خرمشهر ـ مارس ۱۹۵۸{{پایان کوچک}} | ||
+ | |||
+ | :::::::::::::::'''ترجمهٔ محمد کیانوش''' | ||
[[رده:کتاب هفته]] | [[رده:کتاب هفته]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۰۱:۴۷
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
جان میلز John Mills شاعر انگلیسی است که زندگی خود را بیشتر در مشرق زمین گذرانده و بهاغلب کشورهای آسیائی مسافرت کرده است؛ از این رو٬ روحیه و شعر او بیشتر از محیط و زندگی مردم این سامان تأثیر گرفته است. بهعلت اقامت طولانی که در کشور ژاپن داشته شکل و مضمون اشعار او بیشتر رنگ ترانهها و اشعار ژاپونی را دارد. یعنی اشعار او غالباً عبارت از ترانههای کوچکی است که انسان و طبیعت را در یک لحظهٔ گذرا توصیف میکند.
چهارسال پیش٬ مجموعهٔ اشعار او بهنام «سواحل سیمگون» در ژاپن منتشر شد. و هماکنون مجموعهٔ دیگر او بهنام «آفتاب و برف» در انگلستان در دست چاپ است. جان میلز چند سال است که در ایران بهسر میبرد و اکنون معلم ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران است.
۱
پنجره
- از درون پنجره
- بر آبها مینگرم
- و خورشید سرخ فام را
- در سینهٔ مهی لطیف میبینم
۲
تهران
- کوهساران شمال
- بهنگام گرمای روز
- در برابر آفتاب
- سایهای بر شهر نمیافکنند
- و شبانگاه
- خاموش و عریان بر پای میمانند.
- *
- در شهر سرد کویر
- در خاموشی شب
- قلب من٬ که روزش خشکانده است
- میپژمرد و سخت میشود
- *
- تا کی میتواند
- رنج روز را تاب آورد
- و حملهٔ تند خشکی را
- تحمل کند؟
- *
- آیا میتواند
- در شهر کویر
- در میان کوهساران شمال
- شکنجهٔ سکوت سر شبانگاهی را
- سپری کند؟
- تهران ـ مارس ۱۹۵۸
۳
انتظار
- باران در میان برگها همهمه میکرد
- همچنانکه من تنها نشسته بودم.
- هنگامی که خورشید پرتو میافشاند
- نمیتوانستم باران را وصف کنم؛
- آنچه بود حرارت بود.
- چشمان میشی تو
- نمناک از عشق
- تنها شبیه باران بود،
- شباهتی که من
- بهنگام پرتو افشانی خورشید
- از آن بیخبر بودم.
- *
- در آفتاب ماندم
- به انتظار آنکه بیائی؛
- بانتظار ماندم تا باد
- در سینهٔ برگها آه انگیخت،
- تا علفها شتابناک دویدند
- و درختان سر فرود آوردند
- در هوای سرد.
- لرزشی در من خزید
- و چشمانم نمناک شد
- با نمی که
- از باران نبود.
- ***
- هنگامی که رشتهٔ باران گسست
- برگها را شاداب
- و علفها را سبز بجا نهاده بود
- خورشید زمین را روشن کرد،
- چهرهٔ گلها را خشکاند
- و گیاهان را آرامش داد؛
- به هر چیز در هر جا
- زندگی نو بخشید.
- من به عبث در انتظار تو ماندم
- زیرا که باران همچنان بر گونههایم میلغزید.
- تهران ـ مه ۱۹۵۹
۴
مینیاتورساز ایرانی
- ماه نو دمیدهای در میان درختان مینهد
- و ستارگان زردفامی در میان برگها میافشاند؛
- آه انسان را میشنود٬ و با اعجاز٬ تصویر او را
- همچون خیالی گذرا در نسیم، میپردازد.
- خرمشهر ـ مارس ۱۹۵۸
- ترجمهٔ محمد کیانوش