نویسنده و موقعیت اجتماعی ۲: تفاوت بین نسخهها
سطر ۶۴: | سطر ۶۴: | ||
مسأله اساسی دیگری که نویسندگان جمهوریهای آند با آن مواجهند تنگنای زندگی پایتخت و حومۀ آن است که هر نویسندهئی اگر در کار کشف و درک کامل سرزمین خود باشد باید آن را ترک گوید. چنانکه قبلاً نیز یادآور شدیم(صفحات و ) یکی از نخستین کسانی که بدین کار دست زد '''لوئیس مارتینس'''(۱۹۰۹-۱۸۶۹) نویسندۀ اکوادوری بود. موضوع رمان پیشگام «بهسوی ساحل،۱۹۰۵» از این نویسنده، داستان مردی است که شهر کیتو، پایتخت را ترک میگوید و بهقصد سرپرستی یکی از کشتزارهای ساحلی و زندگی در همان ناحیه بار سفر میبندد. این رمان تأثیر مستقیم و فوری نداشت و تا سال ۱۹۳۰ هیچ اثر ادبی که تأثیر مارتینس در آن مشهود باشد بهوجود نیامد. در این سال، گروهی از نویسندگان ناحیۀ گیاکیل، کسانی چون '''دمتریو گیلبرت'''(متولد ۱۹۱۲) –که آنان را باید آغازگران رمان رآلیستی اکوادور نامید- مجموعه داستانی با عنوان «کوچندگان» انتشار دادند که تعمقی بود در زندگی طبقات فرودست جامۀ اکوادور و بهخصوص «منتوویو»ها که در ناحیه ساحلی گیاکیل بهسر میبردند. دیگر از نویسندگان طراز اول این منطقه، '''آلفردو پارخادیس– کانسکو'''(متولد ۱۹۰۸) و '''خوزه ده لا کوادرا'''(۴۱-۱۹۰۳) است که شاهکار وی «خانوادۀ سنگوریما، ۱۹۳۴» داستان سراسر خشونتی است از کینۀ دیرینهئی که در یک خانواده میتیسو حکمفرما است. | مسأله اساسی دیگری که نویسندگان جمهوریهای آند با آن مواجهند تنگنای زندگی پایتخت و حومۀ آن است که هر نویسندهئی اگر در کار کشف و درک کامل سرزمین خود باشد باید آن را ترک گوید. چنانکه قبلاً نیز یادآور شدیم(صفحات و ) یکی از نخستین کسانی که بدین کار دست زد '''لوئیس مارتینس'''(۱۹۰۹-۱۸۶۹) نویسندۀ اکوادوری بود. موضوع رمان پیشگام «بهسوی ساحل،۱۹۰۵» از این نویسنده، داستان مردی است که شهر کیتو، پایتخت را ترک میگوید و بهقصد سرپرستی یکی از کشتزارهای ساحلی و زندگی در همان ناحیه بار سفر میبندد. این رمان تأثیر مستقیم و فوری نداشت و تا سال ۱۹۳۰ هیچ اثر ادبی که تأثیر مارتینس در آن مشهود باشد بهوجود نیامد. در این سال، گروهی از نویسندگان ناحیۀ گیاکیل، کسانی چون '''دمتریو گیلبرت'''(متولد ۱۹۱۲) –که آنان را باید آغازگران رمان رآلیستی اکوادور نامید- مجموعه داستانی با عنوان «کوچندگان» انتشار دادند که تعمقی بود در زندگی طبقات فرودست جامۀ اکوادور و بهخصوص «منتوویو»ها که در ناحیه ساحلی گیاکیل بهسر میبردند. دیگر از نویسندگان طراز اول این منطقه، '''آلفردو پارخادیس– کانسکو'''(متولد ۱۹۰۸) و '''خوزه ده لا کوادرا'''(۴۱-۱۹۰۳) است که شاهکار وی «خانوادۀ سنگوریما، ۱۹۳۴» داستان سراسر خشونتی است از کینۀ دیرینهئی که در یک خانواده میتیسو حکمفرما است. | ||
+ | در بولیوی، این سیر و جستجو، نویسندگان را تا نواحی دوردست این سرزمین کشانده است. برخی از آنان '''چون آگوستوسسپدس'''(متولد ۱۹۰۴) شرائط زندگی در معادن این کشور را تشریح کردهاند که «فلز شیطان، ۱۹۴۶» از این دست است. پارهئی نیز متوجه ناحیه استوائی و نسبتأ گمنام چاکو شدند، ناحیهئی که صحنۀ جنگ هولناک بولیوی و پاراگوئه بوده است. بهترین آثاری که در این زمینه نوشته شده، «خون مستیسوها، ۱۹۳۶» اثر آگوستوسسپدس، حاوری توصیف صحنههای دلخراشی از این جنگ است، که در آن محیط طبیعی بهاندازۀ دمشن، خشن و پرخطر بود. این اثر با پیوند دادن وقایع چاکو و کیتو، بر بیگانهگرائی یکی از مخاطراتی که نویسندگان منطقهئی را از آن گریزی نیست فائق میآید. بدین ترتیب سسپدس تأکید میکند که نواحی دورافتاده را که از نظر ملی حائز اهمیت بسیارند نباید تنها بهصورت پدیدهئی غریب و شگفتیآور نگریست. یکی از نویسندگان اکوادور، '''آدالبرتواورتیس'''متولد ۱۹۱۴)، با استفاده از صناعت پیکارسک، ضمن اثری با عنوان خویونگو، ۱۹۴۳ حس پیوستگی و اتفاق منطقهئی را بهخواننده منتقل میسازد. آدمهای داستانهای سیروآلگریا و خوزه ماریا اگه داس پیوسته حرکتی میان شهر و ده دارند بهطوری که رویدادهای منطقه را در این آثار میتوان کلاً با حوادث ملی وابسته دانست. | ||
+ | |||
+ | سومین مسأله جمهوریهای آند، که تا همین دوران اخیر، نویسندگان ندرتاً بدان اشاره کرده بودند (هر چند بهیقین میتوان گفت که '''سزاروایخو''' شاعر تامدار پرو آن را دریافته بوده است) مسألۀ دیدگاههای روانشناختی است که جبراً و در نتیجه فشارهای سیاسی در آثار ادبی نمایان گشته است. رمان «شهر و سگها 1963» اثر '''ماریووارگاس لیسا''' نویسندۀ پروئی یکی از معدود رمانهائی است که در بابا موضوع آموزش یک فرقه در جامعۀ پرو بهتعمق میپردازد. این داستان که در یکی از مدارس نظامی شهر لیما میگذرد مفهومی خاص در بر دارد. پسران جوانی از سراسر کشور، برای تحصیل و بالاتر از همه برای آشنا شدن با نظم و انضباط بهاین مدرسه گسیل میشوند. ارتباط افراد میان قلدر و افراد ضعیف و فرامنبر در این مدرسه نمونۀ کوچکی از اوضاع کلی جامعۀ پرو است. لیوسا با پرده بر گرفتن از معایب مدرسه، در حقیقت ضعفهای جامعۀ پرو را باز مینماید. | ||
نسخهٔ ۷ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۴
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
نویسندگان جمهوریهای آند یک مسألۀ مشترک دارند و آن زیستن در کشورهائی با فرهنگ دوگانه است: یکی فرهنگی که همچون شاخهئی از درخت سنت اسپانیائی برآمده و دیگر فرهنگی که ریشه در گذشته سرخپوستی این سرزمینها دارد. گذشته از این، بولیوی، اکوادور و پرو بهمناطق جغرافیائی بسیار متفاوتی، از فلاتهای مرتفع آند تاجنگلهای استوائی و زمینهایپست تقسیم شده اند. در عین حال، از آنجا که شیوه زندگی سرخپوستان در دورترین نواحی کاملا محفوظ مانده تفاوتهای منطقهئی غالبأ با تفاوتهای نژادی همراه است. امّا، از این شباهتها که بگذریم، هر یک از کشورهای واقع در سلسله جبال آند، از نظر فرهنگی، سیمائی کاملا مشخص و متمایز دارد. پرو کشوری است که فرهنگ اسپانیائی و بومی آن دقیقا از یکدیگر مجزا شدهاند، در بولیوی تقریبا تمام جمعیت را سرخپوستان مستیسوها تشکیل میدهند در حالی که در اکوادور، از دیرباز، نوعی رقابت شدید منطقهئی، بین کیتو و گیاگیل، بین ناحیۀ کوهستانی و دشا ساحلی برقرار بوده است. بهجز این مشکلات، بولیوی و اکوادور هر دو کشورهای کوچکی هستند که در گذشته محیط فرهنگی پرباری نداشتهاند. از این رو، در میان نویسندگان و شاعران مدرنیست-چنان که در مورد هنرمندان آمریکای مرکزی- بهموارد متعدد خودکشی، مرگهای زودرس و تبعیدهای طولانی برمیخوریم. زندگی ریکاردو خائیمسفریریه(۱۹۳۳-۱۸۴۶)شاعر بزرگ بولیوی و گونسالو سالدوم بیده(متولد۱۸۸۵) داستانپردار و مقالهنویس برجستۀ اکوادور شاهدی بر این حقیقت است.
بزرگترین مشکل مشترکی که جمهوریهای آند با آن روبرو بوده و هستند مسأله سرخپوستان است. یکی از متفکران پرو، مانوئل گونسالسپرادا(۱۸۹۱-۱۸۴۸) از نخستین کسانی بود که فرهنگ و سیاست، در کشوری که اکثریت جمعیت آنرا سرخپوستان تشکیل میدهند، نمیتواند بهاقلیت کوچک سفیدپوستان یا مستیسوهای پایتختنشین محدود شود و در بولیوی و اکوادور، نویسندگانی چون آلدیس آگِه داس(۱۹۴۶-۱۸۷۹) و پیوخارا میلیو آلوارادو(متولد۱۸۸۹) نیز بهنتیجهئی مشابه دست یافتند. تا دهۀ دوم قرن حاضر، چنانکه در فصل دوم اشاره شد، غالب این متفکران معتقد بودند که این مشکل با آموزش و برملا ساختن مظالمی که بر سرخپوستان میرود حل خواهد شد. رمانهای این دوره، چون «پرندگان بیآشیان، ۱۸۸۹» و «نژاد برنز، ۱۹۱۹» کارهائی هستند که مقدمةً بهعنوان اعتراض و برای بیدار کردن وجدان خواص طبقۀ حاکمه بهرشتۀ تحریر در آمدند. اما این نخستین اقدامهای بشردوستانه اندیشههای اساسیتری را بهدنبال آورد. این دیدگاههای نو، نظریههای نژادی ایدهآلیستی فرانتس تامایو، متفکر اهل بولیوی(۱۹۵۶-۱۷۷۹) تا سوسیالیسم خوزهکارلوس ماریاتگی(۱۹۳۰-۱۸۹۵)را در برمیگرفت. تامایو سرخپوست را اُس اساس ملیت و نیروی ملی بولیوی میدانست و «نابود کردن او و شیوهئی خاص زندگیش را بهمنزلۀ نابود کردن تنها سرچشمۀ حیات و نیروئی که طبیعت بهملت بولیوی ارزانی داشته» میشناخت و ماریاتگی«آییو»ها یا جوامع سرخپوستی را اساس معتبر و سالمی برای نوع خاصی از کمونیسم در پرو میدانست.
دیری نگذشت که تأثیر مقالهنویسان و متفکران در باب مسأله عدالت اجتماعی بهرمان این دوره راه افتاد. «پرندگان بیآشیان» کلورینداماتوده تورنر و «نژاد برنز» آلسیدس آرگه داس نخستین صدای اعتراض بر علیه رفتار ظالمانهئی بود که نسبت بهسرخپوستان اعمال میشد. اما در رمانهای بعد، نویسندگان بهمسألۀ استثمار اقتصادی انگشت نهادند. چنانکه در بسیاری از این آثار، دیگر واقعۀ اصلی، فیالمثل تجاوز ارباب سفیدپوست یا مستیسو بهدختر سرخپوست نیست، واقعۀ اصلی محروم ساختن رخپوست از مین، بهقصد یافتن میدان برای استثمار پرسودتر، است «نقره و برنز، ۱۹۲۷» اثر رائول بوتلو گوسالوس (متولد ۱۹۷۱)، «همۀ خونها ۱۹۶۴» و جشن یاوار، ۱۹۴۱» اثر خوزه ماریا آرگه داس(متولد ۱۹۱۷)؛ «تنگستن، ۱۹۳۱» اثر سزار وایهخو(پرو ۱۹۳۸-۱۸۹۲) همه- چنانکه در فصل چهارم کتاب دیدیم- درباب استثمار سرخپوستان بهتعمق پرداخته اند. در همان فصل این نکته نیز خاطرنشان شد که موضوع اساسی دورمان از بهترین آثار ایندیانیست، «هوآسی پونگو، ۱۹۴۱» اثر خورخه ایکاسا(اکوادور، متولد ۱۹۰۶) و «جهان پهناور و بیگانه ۱۹۴۱» از سیرو آلگریا(پرو، متولد ۱۹۰۹) این است که مالکان بهلطائفالحیل دست سرخپوستان را از زمین کوتاه کرده و آنان را بهنیروی کارآمدی که بهآسانی استثمار شود تبدیل میسازند. سخن هر دو نویسنده طغیان سرخپوستان در مواجهه با این چشمانداز است.
مفاهیم فرهنگی نظریه فرانس تامویو و دیگر مقالهنویسان بولیوی –سرخپوستان را سرچشمه راستین نیروی ملی میدانستند- در رمان، مخصوصأ در آثار خوزه ماریا آرگه داس تجلی یافت. آرگه داس معتقد است که ترس از سرخپوستان و انکار حقوق انسانی آنان بهبیگانگی مردم سفیدپوست و مستیسوی پرو منجر شده است اینان فرهنگ بیگانه را ترجیح میدهند و این نکته را در نمییابند که فرهنگ اصیل پرو همان فرهنگ بومی است. این برخورد میان دو فرهنگ «راستین» و «بیگانه» زمینۀ اصلی رمان «رودهای ژرف» شاهکار آرگه داس است که پیش از این در صفحات و مورد بحث گرفت. داستان دبارۀ پسرکی است که بهمدرسۀ شبانهروزی کاتولیک سپرده شده است. در فضای فاقد اصالت مدرسه و در برخورد با مظاهر فرهنگ نآشنای اروپائی، تنها حس تنفر بهاو دست میدهد، چرا که عواطف واقعی او از تجربههای شخصی و از زندگی در میان سرخپوستان و «چولو»ها مایه گرفته است. عشق غریزی او نسبت به سرخپوستان و موسیقی و اعتقادات آنان با الگوهائی که جامعه متمدن بر او تحمیل کرده سخت مغایرت دارد.
مسأله اساسی دیگری که نویسندگان جمهوریهای آند با آن مواجهند تنگنای زندگی پایتخت و حومۀ آن است که هر نویسندهئی اگر در کار کشف و درک کامل سرزمین خود باشد باید آن را ترک گوید. چنانکه قبلاً نیز یادآور شدیم(صفحات و ) یکی از نخستین کسانی که بدین کار دست زد لوئیس مارتینس(۱۹۰۹-۱۸۶۹) نویسندۀ اکوادوری بود. موضوع رمان پیشگام «بهسوی ساحل،۱۹۰۵» از این نویسنده، داستان مردی است که شهر کیتو، پایتخت را ترک میگوید و بهقصد سرپرستی یکی از کشتزارهای ساحلی و زندگی در همان ناحیه بار سفر میبندد. این رمان تأثیر مستقیم و فوری نداشت و تا سال ۱۹۳۰ هیچ اثر ادبی که تأثیر مارتینس در آن مشهود باشد بهوجود نیامد. در این سال، گروهی از نویسندگان ناحیۀ گیاکیل، کسانی چون دمتریو گیلبرت(متولد ۱۹۱۲) –که آنان را باید آغازگران رمان رآلیستی اکوادور نامید- مجموعه داستانی با عنوان «کوچندگان» انتشار دادند که تعمقی بود در زندگی طبقات فرودست جامۀ اکوادور و بهخصوص «منتوویو»ها که در ناحیه ساحلی گیاکیل بهسر میبردند. دیگر از نویسندگان طراز اول این منطقه، آلفردو پارخادیس– کانسکو(متولد ۱۹۰۸) و خوزه ده لا کوادرا(۴۱-۱۹۰۳) است که شاهکار وی «خانوادۀ سنگوریما، ۱۹۳۴» داستان سراسر خشونتی است از کینۀ دیرینهئی که در یک خانواده میتیسو حکمفرما است.
در بولیوی، این سیر و جستجو، نویسندگان را تا نواحی دوردست این سرزمین کشانده است. برخی از آنان چون آگوستوسسپدس(متولد ۱۹۰۴) شرائط زندگی در معادن این کشور را تشریح کردهاند که «فلز شیطان، ۱۹۴۶» از این دست است. پارهئی نیز متوجه ناحیه استوائی و نسبتأ گمنام چاکو شدند، ناحیهئی که صحنۀ جنگ هولناک بولیوی و پاراگوئه بوده است. بهترین آثاری که در این زمینه نوشته شده، «خون مستیسوها، ۱۹۳۶» اثر آگوستوسسپدس، حاوری توصیف صحنههای دلخراشی از این جنگ است، که در آن محیط طبیعی بهاندازۀ دمشن، خشن و پرخطر بود. این اثر با پیوند دادن وقایع چاکو و کیتو، بر بیگانهگرائی یکی از مخاطراتی که نویسندگان منطقهئی را از آن گریزی نیست فائق میآید. بدین ترتیب سسپدس تأکید میکند که نواحی دورافتاده را که از نظر ملی حائز اهمیت بسیارند نباید تنها بهصورت پدیدهئی غریب و شگفتیآور نگریست. یکی از نویسندگان اکوادور، آدالبرتواورتیسمتولد ۱۹۱۴)، با استفاده از صناعت پیکارسک، ضمن اثری با عنوان خویونگو، ۱۹۴۳ حس پیوستگی و اتفاق منطقهئی را بهخواننده منتقل میسازد. آدمهای داستانهای سیروآلگریا و خوزه ماریا اگه داس پیوسته حرکتی میان شهر و ده دارند بهطوری که رویدادهای منطقه را در این آثار میتوان کلاً با حوادث ملی وابسته دانست.
سومین مسأله جمهوریهای آند، که تا همین دوران اخیر، نویسندگان ندرتاً بدان اشاره کرده بودند (هر چند بهیقین میتوان گفت که سزاروایخو شاعر تامدار پرو آن را دریافته بوده است) مسألۀ دیدگاههای روانشناختی است که جبراً و در نتیجه فشارهای سیاسی در آثار ادبی نمایان گشته است. رمان «شهر و سگها 1963» اثر ماریووارگاس لیسا نویسندۀ پروئی یکی از معدود رمانهائی است که در بابا موضوع آموزش یک فرقه در جامعۀ پرو بهتعمق میپردازد. این داستان که در یکی از مدارس نظامی شهر لیما میگذرد مفهومی خاص در بر دارد. پسران جوانی از سراسر کشور، برای تحصیل و بالاتر از همه برای آشنا شدن با نظم و انضباط بهاین مدرسه گسیل میشوند. ارتباط افراد میان قلدر و افراد ضعیف و فرامنبر در این مدرسه نمونۀ کوچکی از اوضاع کلی جامعۀ پرو است. لیوسا با پرده بر گرفتن از معایب مدرسه، در حقیقت ضعفهای جامعۀ پرو را باز مینماید.