اندیشهها و خبرها... ۲: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۱۳: | سطر ۱۱۳: | ||
'''.''' هنگامی که بورانهای موسمی آغاز میشود، اسکیموهای هنرمند که محکوم به انزوای در خانههای یخی خود هستند بیکار نمیشینند و به خلق آثار هنری زیبائی میپردازند که در کشورهای اروپائی خریداران بسیار دارد. | '''.''' هنگامی که بورانهای موسمی آغاز میشود، اسکیموهای هنرمند که محکوم به انزوای در خانههای یخی خود هستند بیکار نمیشینند و به خلق آثار هنری زیبائی میپردازند که در کشورهای اروپائی خریداران بسیار دارد. | ||
+ | |||
+ | وسایلی که اسکیموها برای تراشیدن این مجسمههای کوچک به کار میبرند عبارت است از سنگهای مخصوص، گرانیت، دندان گرگ و سگ آبی- که این آخری چیزی شبیه به عاج است-. | ||
+ | |||
+ | آثار اسکیموها معمولا رنگی از زندگی و محیط خود آنها را دارد. | ||
+ | |||
+ | اینها نمونههائی از کارهای دستی اسکیموهاست: | ||
+ | |||
+ | '''ژوزف ریوییر''' | ||
+ | |||
+ | یک پیکر تراش بزرگ | ||
+ | |||
+ | از سال ۱۵۳۰ به این طرف، همه افراد خانواده ژوزف ریویر، موزائیکساز، نجار، آبنوس کار، پیکرتراش و، تذهیب ساز بوده، همگی نیز به همین نام خانوادگی ریوییر خوانده میشدهاند. تنها یک نفر از افراد این خانواده از این قانون آبا و اجدادی تخلف ورزید و آن، پدر ژوزف بود که داخل ارتش شد. ولی بدون شک او نیز از این خطای خویش پشیمان بود، و به همین دلیل بود که وقتی ژوزف اعلام کرد میخواهد رشتهٔ پیکرتراشی را برگزیند، مشوق او شد. | ||
+ | {{ستاره}} | ||
+ | |||
+ | ژوزف ریویر به سال ۱۹۱۲ در شهرستان «تور» به جهان آمد و در همان سالهای کودکی با پدر خویش به شهر زیبای «بوردو» رفت و تا پایان تحصیلات خود در آنجا اقامت گزید. | ||
+ | |||
+ | قدی متوسط، جثهئی چالاک، رنگی پریده، موهائی قهوهئی، نگاهی نافذ و عمیق دارد. | ||
+ | |||
+ | در ۱۹۳۲ شورای شهرداری «بوردو» بورسی برای مسافرت به اسپانیا در اختیار او گذاشت. و پس از آن اولین جایزهٔ پیکرتراشی شهر مزبور را ربود و به دریافت بورس چهار سالهئی برای تحصیل در پاریس توفیق حاصل کرد. | ||
+ | |||
+ | در ۱۹۳۵ سفری به سویس کرد و به سال ۱۹۳۷ جایزه بزرگ «شوناوار» را ربود. یک سال بعد، بورس دولتی به او اجازه داد تا تمام بناهای بزرگ و تاریخی فرانسه را دیدن کند. | ||
+ | |||
+ | به سال ۱۹۳۷ به جنگ فرا خوانده شد و کمی پس از آن بر اثر بیماری شدیدی به فرانسه بازگشت. ولی هنگامی که جنگ به پایان رسید در ناحیهٔ «اتوی» نزدیک پاریس اقامت گزید و با فعالیتی خارقالعاده به هنر خود پرداخت. | ||
+ | |||
+ | ریوییر چشمهٔ زایندهئی است از ایده و طرح، و خدائی است از استعداد و نبوغ... مهمترین آثاری که تاکنون از زیر چکش و قلم او بیرون آمده است عبارت است از بنای یادبود تیرباران شدگان «برس» (در ناحیهٔ وژ)، بنای ملی «دمینور» ها (در آلزاس)، بنای یادبود کشته شدگان شهر «شارم»، دانشجو (برای مدرسهٔ جدید «سنت»)، پذیرائی (برای دبیرستان جدید «ژارمر»)، نیروهای انسانی، مجسمهٔ «پیر لو فوشو» (برای کارخانههای «رنو») و غیره غیره... | ||
+ | |||
+ | ژوزف ریوییر، برای آثار خود از چند عامل خارجی که عبارتاند از هوا، روشنائی، فضا، طبیعت، و یک عامل داخلی بزرگ، یعنی فکر بشری، استفاده میکند. | ||
+ | |||
+ | ==نقاشی== | ||
+ | |||
+ | '''.''' دفتری که در آخرین نمایشگاه آثار پیکاسو گشوده بودند، مجموعهٔ جالب توجهی از آب درآمده است. | ||
+ | |||
+ | ضمن بسیاری چیزها که در این دفتر نوشته شده، این شعر بالبداهه '''آنتوان تودال''' (سیزده ساله) را در روزنامههای پاریس نقل کردهاند: | ||
+ | |||
+ | '''میخواستم''' زولو'''{{نشان|۱}} هائی بزایم''' | ||
+ | |||
+ | '''سراپا مسلح؛''' | ||
+ | |||
+ | '''میخواستم کودکانم را بخورم''' | ||
+ | |||
+ | '''بی آنکه سرایدار به شگفت آید؛''' | ||
+ | |||
+ | '''میخواستم زنان را به یک نظر''' | ||
+ | |||
+ | '''از نیمرخ و از روبهرو ببینم،''' | ||
+ | |||
+ | '''اما زنان مرا به هراس افکندند.''' | ||
+ | |||
+ | '''میخواستم بههنگامی که زن آگاه نیست''' | ||
+ | |||
+ | '''چشمش را در آرنج دختر بچهئي قرار دهم،''' | ||
+ | |||
+ | '''چشمی بینا را''' | ||
+ | |||
+ | '''تا بدینگونه، آرنج نیز بینا شود؛''' | ||
+ | |||
+ | '''میخواستم با هر آنچه موجود هست''' | ||
+ | |||
+ | '''کار خدا را از سر گیرم:''' | ||
+ | |||
+ | '''انسانالاولین! –''' | ||
+ | |||
+ | '''ولیکن، این، چیزی است همه دیده!''' | ||
+ | |||
+ | '''من میخواستم از آن بهتری ساختهباشم''' | ||
+ | |||
+ | '''من میخواستم''' ژوپیتر '''باشم {{نشان|۲}}''' | ||
+ | |||
+ | '''یا''' پیکاسو... | ||
+ | |||
+ | '''و دوزخ خود را باز یابم!''' | ||
+ | |||
+ | '''.''' سرسام آورترین مبلغی که در دهسالهٔ اخیر برای خرید یک تابلو نقاشی پرداخت شده، مبلغی است نزدیک به ۱۲ میلیون فرانک جدید فرانسه (یک میلیارد و دویست میلیون فرانک قدیم و بالغ بر ۲۱۶ میلیون ریال، یا: ۲۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان!) | ||
+ | |||
+ | این، مبلغی است که موزهٔ متروپولیتن نیویورک در برابر خرید تابلو « لبخند ژوکوند» اثر «لئوناردو داوینچی» به پرینس '''لیختناشتاین''' پرداخته است. | ||
+ | |||
+ | مشهور است که لئوناردو داوینچی بر سر این تابلو بیست و یک سال تمام کار کرده است. | ||
+ | |||
+ | '''.''' و این هم آمار تازهئی که از نشریات سازمان ملل متحد نقل میکنیم: | ||
+ | |||
+ | در امریکا (ایالات متحده)، برای هر ۲/۸ نفر | ||
+ | |||
+ | در سوئد . . . برای هر ۷ نفر | ||
+ | |||
+ | در فرانسه . . . برای هر ۹ نفر | ||
+ | |||
+ | در انگلستان . . . برای هر ۹/۵ نفر | ||
+ | |||
+ | آلمان غربی . . . برای هر ۱۱ نفر | ||
+ | |||
+ | ایتالیا . . . برای هر ۳۱ نفر | ||
+ | |||
+ | '''یک اتومبیل وجود دارد.''' |
نسخهٔ ۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۲۸
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
تئاتر
. از دوم آبان ماه، آقای عباس مغفوریان، نمایشنامهٔ «پایان فرهنگ» را در تالار فرهنگ به روی صحنه خواهد آورد.
این نمایشنامه یکی از آثار دیلیهال است و ترجمهٔ آن نیز به وسیله کارگردان صورت گرفته است.
عباس مغفوریان نام تازهئی است که در قلورو هنر ایران به گوش میرسد. وی پس از نه سال تحصیل و مطالعه در کلاسهای تئآتر آلمان بهایران بازگشته به اداره هنرهای دراماتیک پیوسته است و این، اولین کاری است که عرضه میکند.
سینما
انگلیسیها هم با فیلمی که تازگیها به بازار فرستادهاند سروصدائی به پا کردهاند.
این فیلم به وسیلهٔ کارل رزیر کارگردانی شده و «عصر شنبه، صبح یکشنبه» نام دارد.
پیر گاسکار- منتقد سینمائی فیگاروی ادبی در آن باره می نویسد
«فیلم را خوب ساختهاند، اما داستانش، لااقل من یک نفر را خیلی کسل کرد.... بازیگرانش خوب بازی میکنند اما خودمانیم، خیلی زشتند. به عقیدهٔ من همهشان مظهر بدترکیبی زنهای انگلیسی هستند. »
پیمیرماکاربرو هم در هفته نامهٔ «آر» مینویسد:
« تلفظ، حرکات ارادی و خرکات غیر ارادی، نگاهها، بدبختی و خوشبختی، همهٔ اینها در این فیلم بدون هیچ گونه زوائدی نشان داده میشود. »
هانری شابیه نیز در «کومبا» مینویسد:
«فیلم روشن بینانه و خشنی است. انگلیسیها چه طور جرات کردهاند چنین چیزی روی پرده بیاورند و یا بهتر: روی دایره بریزند؟ -این، نشانهٔ یک جور نئورئالیسم انگلیسی است! »
. این داستان را هم چارلی چاپلین نقل کرده است ..
-پدربزرگ جمس، قمارباز حرفهئی بود، تا زنده بود خیرش به دیارالبشری نرسید. وقتی پدربزرگ جمس مرد، پدرش با زحمت فوقالعادهئی توانست پولی جمع کند و خانهئی بخرد و از گرفتاریهای اجارهنشینی خلاص یابد.
چندی گذشت و پدر جمس هم مرد.
وقتی تشریفات تشییع و دفن جنازه و مجلس ترحیم و غیره برگزار شد، شیطان رجیم به جلد جمس رفت و وسوسهاش کرد که خانه را بفروشد برود در تکزاس حانهٔ بهتری بخرد.
یکروز که جمس در حیاط خانه قدم میزد و فکر میکرد، صدائی به گوشش رسید که میگفت:
-جمس! وقتی خونهتو فروختی، چی خیال داری؟ میخوای خونهٔ بهتری بخری؟
جمس صدای پدربزرگش را شناخت و جواب داد: -بله
دای پدربزرگ گفت: -پس به نصیحت من گوش بده؛ ضرر که برات نداره هیچ، کلی هم نفع میکنی. هم میتونی تو تکزاس یه خونهٔ بهتر بخری، هم میتونی خونههای دوروحوالیشم بخری و سر خونهات بندازی... جطوره، ها؟ جمس گفت: -عالیه، پدربزرگ... عالیه!
-خوب... پس اولین کاری که باید انجام بدی، فروختن خونهس.
پس از هشت روز، جمس موفق شد خانه را بفروشد و همان روز صدای پدربزرگش را شنید که گفت:
-زود پا میشی بلیط قطار میخری میری به لسآنجلس... اونجا یه کازینو هست که اسمش گلولهٔ قرمزه. میری تو، کنار میز رولت وای میستی و همهٔ پولاتو میذاری رو عدد ۱۴.
جمس به همهٔ این نصایح عمل کرد: به قمارخانهٔ گلولهٔ قرمز رفت و همهٔ پولی را که از بابت فروش خانه بدست آورده بود روی عدد ۱۴ گذاشت، اما... رولت چرخید و چرخید و چرخید و ایستاد... و عدد هشت برنده شد!
موقعی که داور بازی داشت با پارو پولها را از جلو جمس جمع میکرد، جمس یکبار دیگر صدای پدربزگش را شنید که میگفت:
-اه! مردهشور این شانس را ببرد! ... ما اصلا از اولش بطر آوردیم!
کتابهایی که بزودی فیلم خواهد شد...
• زنان فضلفروش اثر مولییر، بهوسیلهٔ لوئیز دو ویلمورن.
• عشق کفر آمیز اثر آلفره کرن (برندهٔ جایزهٔ رهنودو ۱۹۶۰) –از قرار معلوم، دیالوگهای این فیلم را رولان لودانباک خواهد نوشت و به وسیلهٔ لئوژوآنون جلو دوربین خواهد رفت.
• سناریو فیلم آیندهٔ ژان والر (سازندهٔ فیلم گرانبهایاشخاص بزرگ) از روی رمان ژرژ سیمنون موسوم به ارشد «فورشو»ها تهیه شده است... رلهای اصلی این فیلم بر عهدهٔ میشل سیمون و آلن دلون خواهد بود.
• الکساندر استروک، که از تهیهٔ پردهٔ قرمز تیره (اثر باربی دو روویلی) و یک زندگی (اثرگی دوموپاسان) فراغت حاصل کرده است اکنون به فکر سر به سر گذاشتن با گوستاو فلوبر افتاده... فیلم آیندهٔ وی، تربیت احساساتی اثر فلوبر خواهد بود.
• انتظار میرود رآلیزاسیون تازهٔ گابرییلآلبی کوکو از رمان مشهور بالزاک موسوم به دختر چشم طلائی در فستیوال آیندهٔ ونیز، غوغائی به پا کند... نشریات سینمائی فرانسه نوشتهاند که ماری لافوره از حالا چهرهٔ خود را برای نشان دادن سیمای زیبای قهرمان این کتاب بالزاک آماده میکند.
• بار دیگر مادام بوواری اثر فلوبر به صورت فیلمی در میآید... این اثر، بار اول توسط پییر رنوار و والنتین تسیه جلو دوربین رفت.
• در فیلمی که ژان رنوار از روی رمان سرخوجهٔ سنجاق خورده (اثر ژاکپره) تهیه کرده است، ژانپییر کاسل را در جلد جنگجوی بیرحم و خشنی باز خواهیم یافت.
• انگار تا دنیا دنیاست، باید از روی سهتفنگدار (اثر الکساندر دوما) فیلم تهیه بشود... این بار، قرعهٔ فال به نام ادگار. جی. اولمرزده شده است.
• و حالا دیگر نوبت کلاسیکهاست... آقای آندرهورسینی از هوراس (اثرکورنی به خیال تهیهٔ هوراس ۶۱ افتاده است. همچنین ژول داسین به زودی فدر اثر راسین را جلو دوربین خواهد برد... این فیلم اخیر مهلینامرکوری و آنتونی پرگینز نقشهای عمده را برعهده خواهند داشت.
مجسمهسازی
. طبیعت گهشگفتیها نماید!
در این مجسمه، کاری که دستهای انسانی انجام داده، فقط و فقط عبارت است از قرار دادن قسمت علیای آن، در روی تکه سنگی که به منزلهٔ پایه به کار رفته است.
مادام «ووتیه» این تکه سنگ را در سنگستان حاشیهٔ رودخانهئی یافته، آن را «عقاب سیاه» نام داده است.
. جالب توجه است که بسیاری از پیکرتراشان، یکسره همت خود را مصروف یافتن چوب، سنگ، گیاه و ریشههائی کردهاند که با مختصری دستکاری، میتواند به صورت مجسمهئي عرضه شود.
در زیر «زیبا و جانور» که به وسیلهٔ «آندره شووالار» تهیه شده است به نظر شما میرسد.
«آندره شووالار» این ریشههای جالب را در پلاژ «پامپلون» جمعآوری میکند.
. هنگامی که بورانهای موسمی آغاز میشود، اسکیموهای هنرمند که محکوم به انزوای در خانههای یخی خود هستند بیکار نمیشینند و به خلق آثار هنری زیبائی میپردازند که در کشورهای اروپائی خریداران بسیار دارد.
وسایلی که اسکیموها برای تراشیدن این مجسمههای کوچک به کار میبرند عبارت است از سنگهای مخصوص، گرانیت، دندان گرگ و سگ آبی- که این آخری چیزی شبیه به عاج است-.
آثار اسکیموها معمولا رنگی از زندگی و محیط خود آنها را دارد.
اینها نمونههائی از کارهای دستی اسکیموهاست:
ژوزف ریوییر
یک پیکر تراش بزرگ
از سال ۱۵۳۰ به این طرف، همه افراد خانواده ژوزف ریویر، موزائیکساز، نجار، آبنوس کار، پیکرتراش و، تذهیب ساز بوده، همگی نیز به همین نام خانوادگی ریوییر خوانده میشدهاند. تنها یک نفر از افراد این خانواده از این قانون آبا و اجدادی تخلف ورزید و آن، پدر ژوزف بود که داخل ارتش شد. ولی بدون شک او نیز از این خطای خویش پشیمان بود، و به همین دلیل بود که وقتی ژوزف اعلام کرد میخواهد رشتهٔ پیکرتراشی را برگزیند، مشوق او شد.
***
ژوزف ریویر به سال ۱۹۱۲ در شهرستان «تور» به جهان آمد و در همان سالهای کودکی با پدر خویش به شهر زیبای «بوردو» رفت و تا پایان تحصیلات خود در آنجا اقامت گزید.
قدی متوسط، جثهئی چالاک، رنگی پریده، موهائی قهوهئی، نگاهی نافذ و عمیق دارد.
در ۱۹۳۲ شورای شهرداری «بوردو» بورسی برای مسافرت به اسپانیا در اختیار او گذاشت. و پس از آن اولین جایزهٔ پیکرتراشی شهر مزبور را ربود و به دریافت بورس چهار سالهئی برای تحصیل در پاریس توفیق حاصل کرد.
در ۱۹۳۵ سفری به سویس کرد و به سال ۱۹۳۷ جایزه بزرگ «شوناوار» را ربود. یک سال بعد، بورس دولتی به او اجازه داد تا تمام بناهای بزرگ و تاریخی فرانسه را دیدن کند.
به سال ۱۹۳۷ به جنگ فرا خوانده شد و کمی پس از آن بر اثر بیماری شدیدی به فرانسه بازگشت. ولی هنگامی که جنگ به پایان رسید در ناحیهٔ «اتوی» نزدیک پاریس اقامت گزید و با فعالیتی خارقالعاده به هنر خود پرداخت.
ریوییر چشمهٔ زایندهئی است از ایده و طرح، و خدائی است از استعداد و نبوغ... مهمترین آثاری که تاکنون از زیر چکش و قلم او بیرون آمده است عبارت است از بنای یادبود تیرباران شدگان «برس» (در ناحیهٔ وژ)، بنای ملی «دمینور» ها (در آلزاس)، بنای یادبود کشته شدگان شهر «شارم»، دانشجو (برای مدرسهٔ جدید «سنت»)، پذیرائی (برای دبیرستان جدید «ژارمر»)، نیروهای انسانی، مجسمهٔ «پیر لو فوشو» (برای کارخانههای «رنو») و غیره غیره...
ژوزف ریوییر، برای آثار خود از چند عامل خارجی که عبارتاند از هوا، روشنائی، فضا، طبیعت، و یک عامل داخلی بزرگ، یعنی فکر بشری، استفاده میکند.
نقاشی
. دفتری که در آخرین نمایشگاه آثار پیکاسو گشوده بودند، مجموعهٔ جالب توجهی از آب درآمده است.
ضمن بسیاری چیزها که در این دفتر نوشته شده، این شعر بالبداهه آنتوان تودال (سیزده ساله) را در روزنامههای پاریس نقل کردهاند:
میخواستم زولو[۱] هائی بزایم
سراپا مسلح؛
میخواستم کودکانم را بخورم
بی آنکه سرایدار به شگفت آید؛
میخواستم زنان را به یک نظر
از نیمرخ و از روبهرو ببینم،
اما زنان مرا به هراس افکندند.
میخواستم بههنگامی که زن آگاه نیست
چشمش را در آرنج دختر بچهئي قرار دهم،
چشمی بینا را
تا بدینگونه، آرنج نیز بینا شود؛
میخواستم با هر آنچه موجود هست
کار خدا را از سر گیرم:
انسانالاولین! –
ولیکن، این، چیزی است همه دیده!
من میخواستم از آن بهتری ساختهباشم
من میخواستم ژوپیتر باشم [۲]
یا پیکاسو...
و دوزخ خود را باز یابم!
. سرسام آورترین مبلغی که در دهسالهٔ اخیر برای خرید یک تابلو نقاشی پرداخت شده، مبلغی است نزدیک به ۱۲ میلیون فرانک جدید فرانسه (یک میلیارد و دویست میلیون فرانک قدیم و بالغ بر ۲۱۶ میلیون ریال، یا: ۲۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان!)
این، مبلغی است که موزهٔ متروپولیتن نیویورک در برابر خرید تابلو « لبخند ژوکوند» اثر «لئوناردو داوینچی» به پرینس لیختناشتاین پرداخته است.
مشهور است که لئوناردو داوینچی بر سر این تابلو بیست و یک سال تمام کار کرده است.
. و این هم آمار تازهئی که از نشریات سازمان ملل متحد نقل میکنیم:
در امریکا (ایالات متحده)، برای هر ۲/۸ نفر
در سوئد . . . برای هر ۷ نفر
در فرانسه . . . برای هر ۹ نفر
در انگلستان . . . برای هر ۹/۵ نفر
آلمان غربی . . . برای هر ۱۱ نفر
ایتالیا . . . برای هر ۳۱ نفر
یک اتومبیل وجود دارد.