کافکا و منتقدان کمونیست: تفاوت بین نسخهها
(تایپ تا پایان ص 92.) |
|||
سطر ۳۰: | سطر ۳۰: | ||
در لیبلیس چه اتفاقی افتاد؟ این داستان، پر از تناقضات مضحک و غمانگیز است؛ همچنان که هر تناقضی چنین ویژگیهائی دارد. برای درک بهتر آن خوب است یک سال بهعقب برگردیم، یعنی به ژوئیهٔ ۱۹۶۲ و هنگامی که '''ژان پل سارتر''' در «کنگرهٔ صلح و خلع سلاح مسکو» خواست از موقعیت موجود برای ابراز عقیده درباره وحدت فرهنگی استفاده کرده نیاز بهخلع سلاح عمومی در فضای فرهنگی همهٔ کشورها را توصیه کند. در آن روزها گفتن چنین سخنانی بسیار خطرناک بود (گرچه سالها بعد و در زمینههای دیگر امکان داشت که بهنحو دیگری جلوه کند.) زمانی که همه میگفتند با وجود پایان یافتن جنگ سرد «جنگ بیرحمانهٔ ایدئولوژیکی» همچنان ادامه خواهد داشت، '''سارتر''' بهاعضای کنفرانس چنین گفت: | در لیبلیس چه اتفاقی افتاد؟ این داستان، پر از تناقضات مضحک و غمانگیز است؛ همچنان که هر تناقضی چنین ویژگیهائی دارد. برای درک بهتر آن خوب است یک سال بهعقب برگردیم، یعنی به ژوئیهٔ ۱۹۶۲ و هنگامی که '''ژان پل سارتر''' در «کنگرهٔ صلح و خلع سلاح مسکو» خواست از موقعیت موجود برای ابراز عقیده درباره وحدت فرهنگی استفاده کرده نیاز بهخلع سلاح عمومی در فضای فرهنگی همهٔ کشورها را توصیه کند. در آن روزها گفتن چنین سخنانی بسیار خطرناک بود (گرچه سالها بعد و در زمینههای دیگر امکان داشت که بهنحو دیگری جلوه کند.) زمانی که همه میگفتند با وجود پایان یافتن جنگ سرد «جنگ بیرحمانهٔ ایدئولوژیکی» همچنان ادامه خواهد داشت، '''سارتر''' بهاعضای کنفرانس چنین گفت: | ||
+ | |||
+ | :::::::گناه ما بزگ است. همگی ما این گناهان را در وجدانمان احساس میکنیم زیرا زندگی ما در عصری میگذرد که از فرهنگ بهعنوان یکسلاح استفاده میشود.... بهعنوان مثال کافکا را در نظر بگیرید: این نویسندهٔ برجسته یهودی بود. و چون یهودی بود سرنوشتش همانند سایر یهودیان پراگ شکنجه شدن در زمان تسلط خاندان شاهیِ |
نسخهٔ ۶ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۲۸
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ا. ج. لیم
۱
در روزهای بیست و هفتم و بیست و هشتم ماه مه ۱۹۶۳ یک گردهمائی بینالمللی در موضوع زندگی و آثار فرانتس کافکا در نزدیکیهای شهر پراگ، در قصر لیبلیس Liblice که متعلق بهفرهنگستان علوم چکسلواکی است برگزار شد. تاکنون دهها کنفرانس بینالمللی درباره کافکا برگزار شده است، بنا براین اگر بهخاطر برخی ویژگیها که این گردهمآئی را چنین از دیگر آنها متمایز میکرد نبود، اهمیتی نداشت که در اینجا بهآن اشاره شود.
نخست اهمیت مطلب در آن است که این کنفرانس در زادگاه کافکا، یعنی درجائی که او همهٔ عمرش را گذراند تشکیل میشد. ولی تا ۱۹۶۳ در آنجا توجهی بهاو نشده بود زیرا همه میپنداشتند کافکا نویسندهئی است منحط که بر خواننده تأثیر بدی میگذارد. ثانیاً شرکتکنندگان در این کنفرانس مارکسیستهائی بودند که خود طی سالیان دراز میکوشیدند بهمردم دنیا بگویند کافکا را فراموش کنید. – نتیجهٔ کنفرانس لیبلیس برای عموم این بود که آنچه این مارکسیستها تاکنون دربارهٔ کافکا میگفتند نادرست است که هیچ، این موضوع نمایانگر این حقیقت نیز هست که آنها کافکا را بهعنوان یک نویسنده پذیرفتهاند.
بنابراین، کنفرانس فینفسه مرحلهٔ مهمی در تکامل اندیشهٔ سیاسی اروپای دههٔ ۱۹۶۰ بهشمار میآمد. البته در خود چکسلواکی اهمیت آن بیش از اینها بود زیرا نشانهٔ دیگرگونیهائی بود که داشت در زمینهٔ بافتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن کشور اتفاق میافتاد. این دیگرگونیها پس از پنج سال، یعنی در هشت ماه اول سال ۱۹۶۸ بهاوج رسید. روژه گارودی R. Garaudy که یکی از شرکتکنندگان اصلی این کنفرانس بود رسالت اصلی خود را در این زمینه با نوشتن مقالهئی دربارهٔ این کنفرانس، که نام آن را «بهار پراگ» گذاشته بود و در هفتهنامهٔ ادبیات فرانسه بهچاپ رسید نشان داد.
در لیبلیس چه اتفاقی افتاد؟ این داستان، پر از تناقضات مضحک و غمانگیز است؛ همچنان که هر تناقضی چنین ویژگیهائی دارد. برای درک بهتر آن خوب است یک سال بهعقب برگردیم، یعنی به ژوئیهٔ ۱۹۶۲ و هنگامی که ژان پل سارتر در «کنگرهٔ صلح و خلع سلاح مسکو» خواست از موقعیت موجود برای ابراز عقیده درباره وحدت فرهنگی استفاده کرده نیاز بهخلع سلاح عمومی در فضای فرهنگی همهٔ کشورها را توصیه کند. در آن روزها گفتن چنین سخنانی بسیار خطرناک بود (گرچه سالها بعد و در زمینههای دیگر امکان داشت که بهنحو دیگری جلوه کند.) زمانی که همه میگفتند با وجود پایان یافتن جنگ سرد «جنگ بیرحمانهٔ ایدئولوژیکی» همچنان ادامه خواهد داشت، سارتر بهاعضای کنفرانس چنین گفت:
- گناه ما بزگ است. همگی ما این گناهان را در وجدانمان احساس میکنیم زیرا زندگی ما در عصری میگذرد که از فرهنگ بهعنوان یکسلاح استفاده میشود.... بهعنوان مثال کافکا را در نظر بگیرید: این نویسندهٔ برجسته یهودی بود. و چون یهودی بود سرنوشتش همانند سایر یهودیان پراگ شکنجه شدن در زمان تسلط خاندان شاهیِ