جیجک علیشاه: تفاوت بین نسخهها
سطر ۹۵: | سطر ۹۵: | ||
:::::::فراشها مردم را میزنند. | :::::::فراشها مردم را میزنند. | ||
:::::::بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل میشوند. | :::::::بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل میشوند. | ||
+ | |||
+ | '''حاجی علی اصفهانی''' (باصدای بلند): - آخ، چه کنم! وای، چه کنم! آخ، بهدادم برسید!... مالم رفْتِس جونم رفتِس... آه، هر چه داشتم رفتِس! آخ، رفتس... | ||
+ | |||
+ | '''بیگلربیگی''' (مینشیند بهاطراف نگاه میکند.. همراهانش مینشینند): - پِه! این مرد که چرا این قدر جیغ میزند! | ||
+ | |||
+ | '''حاجی علی اصفهانی''': - آخ، مالم رفتِس، جونم رفتس، هَمِش رفتس... اِهی ... | ||
+ | |||
+ | :::::::گریه میکند. | ||
+ | |||
+ | '''بیگلربیگی''': - این مردکه را بیارید ببینم چشه، چی میگه... سرِ ما را خورد! | ||
+ | |||
+ | :::::::حاجی علی را فراشها پیش میکشند. | ||
+ | |||
+ | '''حاجی علی''' (با حالت پریشان، دستها را از عبا بیرون نیاورده): - آخ، آقای بیگلربیگی، بهدادم برس!... مالم رفتس، جونم رفتس، آخ، هَمِش رفتس، پولام رفتس، گوشهٔ جگرم رفتس... | ||
+ | |||
+ | '''بیگلربیگی''': - مردکه، نفست بگیره، خفهشو! آخه دردتو بگو ببینم چته... په!... | ||
+ | |||
+ | '''حاجی علی''': - آخ، آقا، مالم رفتس، جونم رفتس... | ||
+ | |||
+ | '''بیگلربیگی''': - مردکه! تو این همه مردمو معطل میکنی... بزنید تو سرش! | ||
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]] | [[رده:کتاب جمعه ۳۴]] |
نسخهٔ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۴۱
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ذبیح بهروز:
جیجک علیشاه
- یا
- اوضاع سابق دربار ایران
- تجدید چاپ این اثر با اجازهٔ خانوادهٔ بهروز صورت گرفته است.
- تصاویر ضمیمه اثر روترو اشلیت است که برای شناخت تیپها و لباسهای آن دوره از هفتهنامهٔ ملانصرالدین نقل شده است.
پردهٔ اول
یک تالار که بهقدر یک زرع از زمین نمایشگاه بلندتر است
اشخاص این پرده
بیگربیگی: حاکم شهر، با سرداری و کلاه تخممرغی و صدای کلفت و تکبیرآمیز.
حاجیعلی اصفهانی: تاجر، با عبا و عمامهٔ شیر و شکری و لهجهٔ اصفهانی. عارض است، مالش را در راه دزدها بردهاند.
یک زن: با چادر و چاقچور. عارض است.
یک دختر: بهسن هشت سالگی، دختر زن پیش.
فراشباشی: با لباس معمولی فراشی.
چندین نفر عارض زن و مرد: با لباسهای مختلف و متداول.
پرده بالا میرود
عارضها (باصدای بلند): - آی، بهفریاد ما برسید! آخ، چه کنیم؟
فراشها (مردم را باترکه میزنند): - مردکه، خفهشو! چرا زور میدی؟... باجی، نفست بگیره!
یک عارض پیر: - ای آقای فراشباشی، ده روزه هر روز صبح تا شوم اینجا معطلم. آخر بهداد منم برسید!
حاجی علی اصفهانی (با لهجه اصفهانی و فریاد بلند): - آخ، مالم رفتِس... آخ، جونم رفتس... آخ، هَمِش رفتس... آخ، هر چه بود رفتس...
فراشباشی (بهفراشها): - بزنید تو سرِ این پدرسوختهها! چرا این قدر داد میزنید؟ زنکه صَب کن!...
- فراشها مردم را میزنند.
- بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل میشوند.
حاجی علی اصفهانی (باصدای بلند): - آخ، چه کنم! وای، چه کنم! آخ، بهدادم برسید!... مالم رفْتِس جونم رفتِس... آه، هر چه داشتم رفتِس! آخ، رفتس...
بیگلربیگی (مینشیند بهاطراف نگاه میکند.. همراهانش مینشینند): - پِه! این مرد که چرا این قدر جیغ میزند!
حاجی علی اصفهانی: - آخ، مالم رفتِس، جونم رفتس، هَمِش رفتس... اِهی ...
- گریه میکند.
بیگلربیگی: - این مردکه را بیارید ببینم چشه، چی میگه... سرِ ما را خورد!
- حاجی علی را فراشها پیش میکشند.
حاجی علی (با حالت پریشان، دستها را از عبا بیرون نیاورده): - آخ، آقای بیگلربیگی، بهدادم برس!... مالم رفتس، جونم رفتس، آخ، هَمِش رفتس، پولام رفتس، گوشهٔ جگرم رفتس...
بیگلربیگی: - مردکه، نفست بگیره، خفهشو! آخه دردتو بگو ببینم چته... په!...
حاجی علی: - آخ، آقا، مالم رفتس، جونم رفتس...
بیگلربیگی: - مردکه! تو این همه مردمو معطل میکنی... بزنید تو سرش!