یک کلمه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
The printable version is no longer supported and may have rendering errors. Please update your browser bookmarks and please use the default browser print function instead.
در نام تو
- کوچک میمانم
آفتاب را
از خوابهایم
- بهکوچه میبرم.
در ایوان بزرگ، تنها
یک لکه نور از ما باقی میماند.
صدای حشره
از قلب گیاه
- میگذرد
و چشمان ما
در باران
سبز میشود.
یک کلمه
- در تاریکی
- رشد میکند.
یک کلمه
که از چهارشنبههائی دیوانه میآید.
یک کلمه برایمان کافی است
تا پردهها
پشت بهآفتاب بمانند
و پیراهنهای کهنه
بوی عشق نگیرند.
از قرینههای گیاهی
- دریا بهاتاق میریزد.
دریا که بهقایق تکیه داده است
و شب که در قایق منتظر است،
و پنجرهها خود را ناگهان
- بهسوی تاریکی
- باز میکنند
- م. مروارید