منزل آخر

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۱:۲۳ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) منزل آخر» را محافظت کرد: مطابق با متن اصلی است. (‏[edit=sysop] (بی‌پایان) ‏[move=sysop] (بی‌پایان)))
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
The printable version is no longer supported and may have rendering errors. Please update your browser bookmarks and please use the default browser print function instead.
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۶


امروز از نگاه تو سرگشته‌تر منم

هر گوشه را، به خواهش نامعلوم

سر می‌زنم،

در دستم این عصای شکسته،

با دست من ز رنج سفر شکوه می‌کند.


در عمق غلظت مه «لندن»…

یا در تراموای «وین»…

در شهر دیگری - به دگر نام -

در سالن اپرا،…

بر روی پل که می‌نگرد ساکت،

در اضطراب بی‌ثمر «پو»…

در پای نخل منحنی سال‌دیده‌یی

در الجزیره…

در نقب‌های سرشار از راز و دود و نم،

‫-‬ وز تاق و تاق مهره بیلیارد…

هر گوشه را به خواهش نامعلوم

سر می‌زنم.

* * *

«با هر کسی هوای سفر هست،

با هیچکس نه رای نشستن،

سقف شکسته را نتوانند

طفلانه، با گل، آذین بستن،

* * *

گل‌ها به سقف خنده کنانند،

بی‌اعتنا به ما، گذرانند،

گل‌ها ز مرگ و فتنه چه دانند؟»

این حرف‌ها به لب، به دلم کوه کوه غم،

بی‌خواهشی صریح به هر سوی می‌روم...

* * *

«غیزغیز» میز کهنه، در زیر دست من،

چون دایه‌ام به‌ناگاه انگیخت،

از رخوتی به لذت یک خواب -


غوغای قهوه‌خانه، چو یک طشت

ناگاه بر سرم ریخت.

می‌پرسم از رفیق کناری،

‫-‬باران که بند آمد؟

‫-‬آری.

و می‌روم…


منوچهر نیستانی