غروب آفتاب

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۳:۰۲ توسط Zahram (بحث | مشارکت‌ها) (پایان تایپ)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
The printable version is no longer supported and may have rendering errors. Please update your browser bookmarks and please use the default browser print function instead.
کتاب هفته شماره ۲۰ صفحه ۱۶۳
کتاب هفته شماره ۲۰ صفحه ۱۶۳

نجوا

هر دل آونگی‌ست،

در اثیر خویشتن حیران.


هر نگاه آئینهٔ دردی‌ست،

هر نگاه گرم،

هر نگاه سرد.


هر لب آوائی‌ست.

هر سلوک تند یا آرام، رویائی‌ست.

بهمن فرسی

غروب آفتاب

رودخانه در زیر آسمان به‌خواب می‌رود.

سایه‌ها را تنگ، به‌آغوش می‌فشرد.

هلال ماه در آسمان پرتوی نمی‌افشاند

و در تابش دیرگاه، در آسمان مغرب

رنگ زرینش به‌خاکستری می‌گراید

اکنون چکاوک، شادی باز نهاده است و با من

در مرگ روز سوگوار است.

در آن زمان که در جنوب، نخستین ستارهٔ رنگ‌باخته

چهرهٔ سیمگونه‌اش را به‌جانب شب باز می‌گرداند.

و در آن دوردست، از میان آسمانی که به‌خاکستری می‌گراید

به‌ماه لبخند می‌زند؛

و روز، تاج سیه بر سر نهاده

ردای مشکین خویش می‌تکاند،

از جانب شهر، نجواهای آرامی به‌گوش می‌آید.

پل لارنس دانبر
[شاعر سیاهپوست آمریکائی]
ترجمه حسن فیاد