صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۵

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۸ توسط Mohaddese (بحث | مشارکت‌ها) (بازنگری و نهایی شد.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵۳


 • آقای عباسعلی بهرامی (بندر ماهشهر)

شماره‌هائی را که خواسته بودید به‌نشانی‌تان فرستاده‌ایم. لطفاً رسید آن را به‌ما اعلام کنید.


 • آقای فؤاد قوامی

به‌سؤال شما در مجله پاسخ نخواهم گفت زیرا جنایتی اتفاق نیافتاده است که نیازمند دفاع باشد. جوابی به‌طور خصوسی برای شما نوشته‌ام ولی چون نامه فاقد آدرس است نتوانستیم بفرستیم. اگر مایلید آدرسی ذکر بفرمائید و در ضمن به‌موضوع هم اشاره کنید که یادآوری شود. متشکرم.


 • آقای فریدون نعمتی (اینسبروک، اتریش)

۱) بررسی و نگارش مجدد تاریخ ایران مسألهٔ مهمی است که ابتدا باید راه‌‌های آن مشخص شود. برای این مهم، صاحبنظران را به‌میزگردی دعوت خواهیم کرد و ماحصل گفت و گوها را در مجله خواهیم آورد.

۲) مطلبی که برای مجله ترجمه می‌شود همیشه دارای نام نویسنده و مترجم بوده است. اما ذکر مأخذ و تاریخ نگارش مقالات همیشه میسر نیست. مع‌ذلک از این پس سعی می‌کنیم چنین نکاتی نیز حتی‌المقدور رعایت شود.


 • آقای کاوه (؟)

۱) دوست عزیز، برای درک یک شعر به‌هیچ وجه لازم نیست که خواننده «از تمام زوایای خاطرات شاعر» (به‌قول شما) آگاهی داشته باشد. منظور آقای پاشائی از آنچه بر دو شعر من و یک شعر آقای عسکری نوشته‌اند و آنچه درباب اشعرای از چند شاعر دیگر و منجمله خسرو گلسرخی در دست دارند و به‌زودی خواهید خواند تنها «نشان دادن راهِ خوب خواندن و درست خواندن شعر» است و نه هیچ چیز دیگر. ایشان آن مطالب را برای آن ننوشتند که شعری را «بقبولانند» و اگر به«خاطره‌ئی خصوصی» اشاره کرده‌اند نظرشان استدلال صحت برداشتی است که شخصاً از آن شعر دارند. پیشنهاد می‌کنم یک بار دیگر مقدمه‌ئی را که در کتاب جمعه - ۱ بر نخستین مطلب خود نوشته‌اند ملاحظه کنید: «غرض از این نوشته فقط این است که انگیزه‌ئی باشد برای آن که شعر را با جانی آگاه‌تر بخوانید، و بیش‌تر برای جوانانی نوشته شده است که در نظر نخست نمی‌توانند آنچه را که لازم است، از شعر دریابند.»

۲) آنچه درباب پاره‌ئی از اشعار چاپ شده در کتاب جمعه نوشته‌اید مورد تأیید ما است. همه چیز رو به‌بهی می‌رود و شعر نیز.

۳) نوشته‌اید «دلم می‌خواهد همکار دائمی کتاب جمعه باشم. احتیاجی به‌من دارید؟» - البته دوست عزیز ما این‌ جا تنها واسطه‌ئی هستیم میان خوانندگان خود. هریک از خوانندگان که با توجه به‌روال کتاب جمعه سخنی گفتنی داشته باشند می‌توانند برای ابلاغ آن از صفحات این مجله استفاده کنند. بدون شک یاری خوانندگان «دست به‌قلم» ما می‌تواند مجله را پربارتر و قابل استفاده‌تر کند.

۴) سعی می‌کنیم حتی‌المقدور از چاپ شعر بلند خودداری کنیم، مگر این‌که شعر از چنان کیفیتی عالی برخوردار باشد که از چاپش چشم نتوان پوشید. چنان که، به‌عنوان مثال، شعر دوست عزیزمان دکتر اسماغیل خوئی - زیرا زمین، زمین است - بر مقاومت ما پیروز شد. قاعده‌ئی را که برای کارمان گذاشته بودیم شکست، و با همهٔ قدوقامت بلندش در مجله آمد. پس در عین حال که با خود چنین شرطی کرده‌ایم، باز، معیار انتخاب، کیفیت است نه کمیت.


 • آقای سعید ع. صورتی

۱) رهین محبت‌های شمائیم و شرمسار بضاعت ناچیز خود.

۲) تهیهٔ مقالاتی در زمینه کانون‌های بحران جهانی و سازمان‌هائی که دست اندرکار مبارزات آزادی بخشند از نخست در برنامهٔ کار ما بوده است. ولی متأسفانه مدارک و اسناد مربوط به‌این امر به‌سختی به‌دست می‌آید و سازمان‌هائی که می‌توانیم با آن‌ها تماس مستقیم داشته باشیم همکاری چندانی نمی‌کنند. کما این‌که بیش از شش ماه می‌گذرد که سازمان آزادیبخش فلسطین برای نهیهٔ ویژه‌نامه‌ئی در مورد فلسطین به‌ما قول همکاری داده است و ما همچنان در انتظار دریافت اسناد و مدارک و مأخذ اطلاعاتی روزشماری می‌کنیم!

۳) نوشته‌اید:«زبان روشنفکران احتیاج به‌تحولی دارد تا همه‌گیر و خلقی شود، وسعت پیدا کند و گروه‌‌‌های بزرگ اجتماع را دربرگیرد. این زبان که تنها روشنفکران و آن هم عدهٔ کمی از آنان به‌درستی منظور و هدفش را درک می‌کنند نمی‌تواند وسیلهٔ مؤثر و مفیدی برای آگاهی توده‌ها و به‌حرکت در آوردن آن‌ها باشد. عقیدهٔ شما در این‌باره چیست و آیا راه‌حل یا بهتر بگویم قدمی برای این منظور برداشته شده است یا نه؟»

طبیعی است که روشنفکران برای مفاهیم و «تِرم‌»‌ها اصطلاحاتی به‌کار می‌برند که برای توده‌ها ناآشنا و غریب است، اما این مسأله در موضوع آگاهی دادن به‌توده‌‌ها اخلال نمی‌کند، زیرا این دو امر از یکدیگر جداست. می‌توان مورد الکتریسیته را در این‌جا مثال آورد: نیاز توده به‌برق، در حد آگاهی از چگونگی استفاده از آن به‌پایان می‌رسد، و این نیاز مستلزم آگاهی از اصطلاحاتی که فیزیکدان‌ها در این مورد میان خود به‌کار می‌برند نیست. اما البته اگر کسی بخواهد «اطلاعات بیش‌تری» دربارهٔ الکتریسیته کسب کند ناگزیر است همهٔ مصطلحات علمی آن را فراگیرد زیرا بدون دانستن این «زبان» نخواهد توانست به‌مفاهیم آن نزدیک شود. آگاهی سیاسی توده‌‌ها با شناخت عمیق‌تر روابط عینی و ملموس جامعه صورت می‌گیرد و این امر الزاماً به‌دانستن مشتی اصطلاحات که در فلسفه و جامعه‌شناسی و اقتصاد و غیر آن به‌کار می‌رود نیاز ندارد. مثال دیگرش «زبان» است به‌طور کلی: افراد هر جامعه‌ئی به‌زبانی با یکدیگر سخن می‌گویند، گیرم بعضی با کلمات بیش‌تر و بعضی کم‌تر. اما جز اُدبا و فرهنگستانیان هیچ مس در فکر مضاف و مضاف‌الیه یا نهاد و گزاره نیست. آیا درست است که گفته شود «زبانشناسان نباید به‌زبانی سخن بگویند که تنها عدهٔ کمی از روشنفکران آن را درک می‌کنند، بلکه باید تحولی به‌وجود آورند تا توده‌ها نیز مقصود آن‌ها را بفهمند؟»

۴) آقای صورتی عزیز، حوادثی که می‌گذرد، گاه به‌راستی عظیم‌تر از احساس ما است. آن‌قدر عظیم که گاه حتی ذره‌ئی از آن هم در احساس ما نمی‌گنجد؛ تنها خرد و متلاشی‌مان می‌کند و از سرمان می‌گذرد. چندی پیش دوستی به‌حیرت با من می‌گفت: «از زخم قلب‌آبائی شعری است زاده دردی که قتل یک آموزگار ترکمن ایجاد کرده بود؛ حالا چه طور در برابر قتل فجیع و نامردانهٔ این چهار شهید ساکت مانده‌ای؟ آیا احساست را از دست داده‌ای؟» - نه. احساسم را از دست نداده‌ام. به‌عکس، چنان حساس شده‌ام که هر بار، با فرود آمدن این ضرباتی که نخستین عکس‌العمل در برابر آن‌ها حیرت و ناباوری است، یکسره از پا در می‌آیم. حادثه‌ئی چنین عظیم زیر چشم ما به‌وقوع پیوسته است که هیچ انسانی، همین قدر که مختصر بوئی از شرافت و انسانیت برده باشد آن را باور نمی‌‌کند. من چنان حیرت زده‌ام که تنها اگر بتوانم سرم را به‌دیوار بکوبم معجزه کرده‌ام. تو فکر می‌کنی من که هستم؟ و در برابر فاجعه‌ئی با ابعاد غول‌آسا که هر رگ جان دوستان مرا با زخمهٔ مرگ به‌درد آورده است چه می‌توانم بنویسم؟ من در شهادت خسرو روزبه تا چند سال نتوانستم کلمه‌ئی روی کاغذ بیاورم، حال آن که مورد او یک «حماسه» بود. اینجا موش‌های طاعونی قلب سوزان چهار شیر نجیب را در قفس جویده‌اند. کدام کلمه می‌تواند بار این فرومایگی را به‌دوش بکشد؟

دارم جواب این سؤا‌ل‌تان را می‌دهم که «چرا از اشعار خودتان در کتاب جمعه اثری نیست» - کدام شعر، برادر؟ نغمهٔ شاد یا ناشاد از تارهائی برمی‌آید که آرشه‌ئی بر آن کشیده شود. زیر دندانه‌های این ارهٔ دوسری که به‌جان جنگل‌های سرسبز انسانی افتاده است جز فریاد مرگِ رگی که در اعماق جان انسان از هم می‌گسلد در انتظار چه‌اید؟


رسید متشکریم.

* حسن نصری رودسری: یاران...

* ت. ت‌ (اهواز): حوصله. در بی‌کرانگی. خاموش. انکار می‌کنم. آوازهای هلهله.

* حسین دولت‌آبادی (شهریار): همولایتی.

* محمد علی طالبی (گیلان): معلم عزیز (؟)

* عزت احمدی‌راد: آزادی.

* ایرج قزلباش: فرود همیشه. تاول سنگ. کبودای ابر.

* م. ا. دانشجو: طرح.

* ح. اجتهادی: با سندباد. و صبح. از شکل‌های دریائی. دریا و اشک تمساح. بر بوم حادثه. از عشق دانستن. رباعیات خون.

* رمضان فرح‌پور (بابال): مزدک خردمند.

* کیارش (ارومیه؟): پدر در بستر مرگ...

* ح. میراث: زنجیرها.