صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۲: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۷: سطر ۷:
 
[[Image:32-144.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴]]
 
[[Image:32-144.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴]]
  
{{ناقص}}
+
{{در حال ویرایش}}
  
 
{{گلوله}}'''آقای م. انصاری (رفسنجان)'''
 
{{گلوله}}'''آقای م. انصاری (رفسنجان)'''
سطر ۳۲: سطر ۳۲:
 
۱۰) فرموده‌اید با کم کردن صفحات مجله مخالفید «چرا که هفته‌ئی ۱۰۰ تا ۱۵۰ ریال خرج کردن برای فرهنگ و آگاهی، در مقایسه با روزی اقلاً ۸۰ ریال سیگار وینستون و ۵۰ تومان اصلاح موی سر و کرایهٔ ۲۰ تا ۵۰ تومانی تاکسی‌های تهران جای حرف ندارد.»
 
۱۰) فرموده‌اید با کم کردن صفحات مجله مخالفید «چرا که هفته‌ئی ۱۰۰ تا ۱۵۰ ریال خرج کردن برای فرهنگ و آگاهی، در مقایسه با روزی اقلاً ۸۰ ریال سیگار وینستون و ۵۰ تومان اصلاح موی سر و کرایهٔ ۲۰ تا ۵۰ تومانی تاکسی‌های تهران جای حرف ندارد.»
  
دوست عزیر، اگر خودتان بی‌درنگ برای رفع اشتباه ما متذکر نشده بودید که با داشتن فوق دیپلم در رشتهٔ راه و ساختمان و هشت سال سابقهٔ کار فقط حقوقی معادل ۱۸۰۰ تومان دریافت می‌کنید که ماشاءالله در ناز و نعمت غوطه می‌خورید. معذلک باید عرض کنیم همهٔ جامعه را در این چنین محاسبه‌ئی شرکت نباید داد. در این معادله، شما آن عده از جوانان جوادیه را در نظر بگیرید که برای خواندن کتاب جمعه «هر ده نفرشان یک گروه تشکیل داده‌اند» (نامهٔ آن‌ها در بایگانی مجله محفوظ است)؛ آن دانشجوی بی‌بضاعت را در نظر بگیرید که هفته‌ئی یک شب «از شام خود صرف نظر می‌کند» (نامه موجود است) و غیره و غیره ... آن  سوزنبان راه‌آهن را در نظر بگیرید که با آه و اسف به‌ما می‌نویسد هر از چندی موفق می‌شود با پس‌انداز ناچیزش یک شمارهٔ مجله را به‌دست بیاورد و هنگامی که همکاران ما مجله را به‌رایگان خدمت این زحمتکش شریف تقدیم می‌کنند در کمال بلندنظری از قبول آن خودداری می‌کند. آن جوان دبیرستانی را در نظر بگیرید که سی و پنج تومان از فلان روستای دورافتاده برای ما می‌فرستد و می‌نویسد «وجدان خودم را ضمانت می‌دهم که دانش‌آموزم اما چنان جَوی از اختناق بر مدرسهٔ ما حاکم است که نمی‌توانم از مدیر مدرسه تصدیق تحصیلی بگیرم» و مجله را به‌نشانی عمویش در روستای مجاور
+
دوست عزیر، اگر خودتان بی‌درنگ برای رفع اشتباه ما متذکر نشده بودید که با داشتن فوق دیپلم در رشتهٔ راه و ساختمان و هشت سال سابقهٔ کار فقط حقوقی معادل ۱۸۰۰ تومان دریافت می‌کنید که ماشاءالله در ناز و نعمت غوطه می‌خورید. معذلک باید عرض کنیم همهٔ جامعه را در این چنین محاسبه‌ئی شرکت نباید داد. در این معادله، شما آن عده از جوانان جوادیه را در نظر بگیرید که برای خواندن کتاب جمعه «هر ده نفرشان یک گروه تشکیل داده‌اند» (نامهٔ آن‌ها در بایگانی مجله محفوظ است)؛ آن دانشجوی بی‌بضاعت را در نظر بگیرید که هفته‌ئی یک شب «از شام خود صرف نظر می‌کند» (نامه موجود است) و غیره و غیره ... آن  سوزنبان راه‌آهن را در نظر بگیرید که با آه و اسف به‌ما می‌نویسد هر از چندی موفق می‌شود با پس‌انداز ناچیزش یک شمارهٔ مجله را به‌دست بیاورد و هنگامی که همکاران ما مجله را به‌رایگان خدمت این زحمتکش شریف تقدیم می‌کنند در کمال بلندنظری از قبول آن خودداری می‌کند. آن جوان دبیرستانی را در نظر بگیرید که سی و پنج تومان از فلان روستای دورافتاده برای ما می‌فرستد و می‌نویسد «وجدان خودم را ضمانت می‌دهم که دانش‌آموزم اما چنان جَوی از اختناق بر مدرسهٔ ما حاکم است که نمی‌توانم از مدیر مدرسه تصدیق تحصیلی بگیرم» و مجله را به‌نشانی عمویش در روستای مجاور مشترک می‌شود.
 +
 
 +
ما ناگزیر به‌این عده از خوانندگان خود می‌اندیشیم.
 +
 
 +
۱۱) دوستانی که جواب نامه‌های‌شان با حروف اختصاری داده می‌شود، بر خلاف تصور شما «ترسی از نوشتن کامل نام خود» ندارند. این نام‌ها را ما مختصر می‌کنیم، و معمولاً هم در مواردی این عمل را انجام می‌دهیم که خواسته باشیم به‌دلیلی «جواب سربالائی» به‌این دوستان داده باشیم. ملاحظه می‌کنید که قضیه تقریباً یک «امر خصوصی» است میان ما و آن خوانندهٔ عزیزمان. به‌عنوان مثال پاسخ آقای '''فریبرز س.''' را در نظر بگیرید (کتاب جمعه ۲۷، صفحه ۱۳۷، ستون اول). ما جواب خودمان را داده‌ایم، با قاطعیت تمام. ولی هیچ دلیلی نداشته است باعث شویم دوستان جناب فریبرز‌خان از این طریق وسیله‌ئی برای سر به سر گذاشتن با ایشان به‌دست بیاورند.
 +
 
 +
۱۲) در مورد آن طرح پشت جلد عرض می‌کنیم که به‌هیچ‌وجه مسالهٔ «خود سانسوری» در میان نیست. استفاده از آن طرح را هم، بعدها خود ما پذیرفتیم که اشتباه بوده است. ما حق نداریم به‌کسی دهن‌کجی کنیم. باید حقایق را گفت، گوش شنوا خود به‌خود پیدا خواهد شد و تعقل بر تعصب و احساسات خام خواهد چربید. تردید نداشته باشید.
 +
 
 +
۱۳) دوستان همکار ما هم دست شما را به‌گرمی تمام می‌فشارند، آقای انصاری. متشکریم.
 +
 
 +
 
 +
{{گلوله}}'''آقای م. د (خوی)'''
 +
 
 +
متاسفانه از همهٔ ناراحتی‌هائی که از خدا بی‌خبران متظاهر برای شما فراهم آورده‌اند آگاهیم. با کمال میل نتیجهٔ امری را که از ما خواسته‌اید به‌آگاهی‌تان خواهیم رساند. گزارش‌ها و عکس‌ها را محبت کنید که بررسی کنیم.
 +
 
 +
 
 +
{{گلوله}}'''رسید متشکریم'''
 +
 
 +
{{گلوله}}'''مهدی سجاده‌چی:''' من و داداشم در غربت.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''محمود مومنی'''(گرگان): فنی‌زاده، تاریک‌تاترین حرکت زندگی و مرگ.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''مهدی شیروانی'''(اهواز): تف سربالا، رسالت هنر.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''بهرام شبان'''(شیراز): امتحان انشاء.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''م.ا'''(شیراز): توماج.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ک. تیرداد'''(یزد): شعرواره. خانه در اشغال توفان است.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ا. ایراندوست''': سفر شعر آزادی است.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''سیاوش پ''': آرش دیگر.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''حسین الف''' (کازرون): از راه آمده. گفت‌و‌گوی سرشاری و صبح. ایستگاه بهار، عبور عاطفه ممنوع است. معشوق دریائی. بر محمل شکسته دریابار.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ج.م''' (سنندج): من پیشمرگ کردم. پل می‌زنم.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''عباس شاهو ردیلو''': حلاج. بهار.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''علی قمی''': چهار شعر...
 +
 
 +
{{گلوله}}'''م. ر. عبدالملکیان''': پشت هراس می‌شکند. شبنامه. خاک یا خاکستر.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ح.م''': در این ادامه...
 +
 
 +
{{گلوله}}'''رحمت‌الله م''': عهد.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ت ت''': بیداری.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''ر.''' (بندر‌عباس): مرثیه در سکوت...
 +
 
 +
{{گلوله}}'''آقای فرشید غریب‌نژاد''' (سنندج)
 +
 
 +
از وضع شما که با اصابت گلوله در جریان انقلاب گرفتار فلج شده‌اید بسیار متاثر شدیم. لطف کنید و نمونه‌هائی از آثارتان را برای ما بفرستید تا امکان همکاری را بسنجیم.
 +
 
 +
{{گلوله}}'''آقای محمود خوارزمی''':
 +
 
 +
طبیعی است که اگر مایل باشید می‌
 +
 
 +
۱۴۰
 +
 
 +
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۱۲ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۳۵

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۴۴

 • آقای م. انصاری (رفسنجان)


۱) خود را لایق این همه محبت نمی‌دانیم، اما صمیمانه می‌کوشیم شایستگی آن را پیدا کنیم.

۲) متأسفیم که نمی‌توانیم پیام شما را به‌آن‌ها که با نشر چنان رنگین نامه‌هائی «تجارت می‌کنند» برسانیم. لابد به‌عقیدهٔ آن‌هائی که دم از ارشاد خلق به‌راه راست می‌زنند لزوم انتشار چنان «مطبوعاتی» برای مردم و به‌خصوص جوانان لازم‌تر شمرده‌ می‌شود که امتیاز و «جواز انتشار»شان تصدیق می‌شود ولی پس از حدود شش ماه هنوز خبری از امتیاز کتاب جمعه میان نیست!

۳) مسأله‌ی «پا به‌ترمز» حرکت کردن یا از «گرفتار شدن به‌سرنوشت آهنگر ترسیدن» درمیان نیست. در «آخرین صفحهٔ تقویم» مسائل با دیدی جدی بررسی می‌شود. همین. مجادله با حسن و حسین -دست‌کم در روال این مجله- نه کاری منطقی است، نه لزومی دارد. نظر شما را به‌گفت‌وگوی سردبیر مجله با دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات جلب می‌کنیم.

۴) دوست عزیز، داستان خوب را داستان‌نویسان می‌نویسند. ما که نمی‌توانیم به‌آن‌ها «سفارش بدهیم». یقین داشته‌باشید هر اثر چشمگیری که به‌دفتر مجله برسید بی‌درنگ به‌چاپ می‌رسد.

۵) این مسأله در مورد مسائل تاریخی هم صادق است. به قول شما «خوب است در زمینهٔ حرکت‌ها و جنبش‌های صد ساله‌ی اخیر کشورمان هم مقالاتی منتشر کنیم» -البته. اما مرقوم فرموده‌اید که «در این مورد کم‌ لطفی کرده‌اید.»- خیر؛ تحقیق در این زمینه‌ها وقتِ جست‌و‌جو و گردآوری منابع و اسناد می‌خواهد. یعنی کاری که دست کم در این پنجاه سالهٔ اخیر غیرممکن بوده است. و این، کار مورخان و تاریخ‌نویسان است نه کار ما. باید به‌آنان فرصت داد.

۶) چاپ «عکس‌های گویا که اثرش بیش از مقاله است» در مجله آغاز شده امیدواریم مورد پسندتان قرار گیرد.

۷) همکاری که متعهد صفحات «اسناد تاریخی» بود از سفر دور و درازی به‌خارج برگشته است و چنان که ملاحظه می‌فرمائید این بخش از مجله را مجدداً رو به‌راه کرده‌ایم.

۸)‌شطرنج، بلی،‌ ادامه خواهد یافت. همچنان که خود نوشته‌اید، این «حق گروهی است که خواهان آنند».

۹) در پاسخ این سئوال‌تان که «تا کی می‌شود از احساسات مردم سواری مفت گرفت» در یک کلام باید عرض کنیم تا هر وقت که مردم با احساسات غیرمعقول برای سواری مفت دادن آمادگی نشان بدهند سواری ادامه دارد. سوار، نه خسته می‌شود نه شرم می‌کند. آن که باید به‌حال خود بیندیشد سواری دهندهٔ نگون‌بخت است. و تا هنگامی که این «سواری ‌دهنده» کاهش را از توبرهٔ «احساسات» بخورد زین بر گرده خود احساس خواهد کرد. باید سرعقل آمد، متاسفانه احساسات کوچک‌ترین جائی برای تعقل باقی نمی‌گذارد. یاد آن باربر راه‌آهن به‌خیر که سال‌ها پیش، هنگامی که جلو ایستگاه تهران به‌عده‌ئی برخوردیم که به‌مناسبتی برای آن دزد سرگردنه زوزهٔ «جاوید شاه» می‌کشیدند زیرچشمی نگاهی به‌من کرد،‌ چمدان مرا از این دست به‌آن دست داد، آهی کشید و فیلسوفانه زیر لب گفت:‌‌ «خدایا، خداوندا، عقل که به‌ما التفات نکردی، محبتی بفرما این احساسات را هم از ما بگیر!»

۱۰) فرموده‌اید با کم کردن صفحات مجله مخالفید «چرا که هفته‌ئی ۱۰۰ تا ۱۵۰ ریال خرج کردن برای فرهنگ و آگاهی، در مقایسه با روزی اقلاً ۸۰ ریال سیگار وینستون و ۵۰ تومان اصلاح موی سر و کرایهٔ ۲۰ تا ۵۰ تومانی تاکسی‌های تهران جای حرف ندارد.»

دوست عزیر، اگر خودتان بی‌درنگ برای رفع اشتباه ما متذکر نشده بودید که با داشتن فوق دیپلم در رشتهٔ راه و ساختمان و هشت سال سابقهٔ کار فقط حقوقی معادل ۱۸۰۰ تومان دریافت می‌کنید که ماشاءالله در ناز و نعمت غوطه می‌خورید. معذلک باید عرض کنیم همهٔ جامعه را در این چنین محاسبه‌ئی شرکت نباید داد. در این معادله، شما آن عده از جوانان جوادیه را در نظر بگیرید که برای خواندن کتاب جمعه «هر ده نفرشان یک گروه تشکیل داده‌اند» (نامهٔ آن‌ها در بایگانی مجله محفوظ است)؛ آن دانشجوی بی‌بضاعت را در نظر بگیرید که هفته‌ئی یک شب «از شام خود صرف نظر می‌کند» (نامه موجود است) و غیره و غیره ... آن سوزنبان راه‌آهن را در نظر بگیرید که با آه و اسف به‌ما می‌نویسد هر از چندی موفق می‌شود با پس‌انداز ناچیزش یک شمارهٔ مجله را به‌دست بیاورد و هنگامی که همکاران ما مجله را به‌رایگان خدمت این زحمتکش شریف تقدیم می‌کنند در کمال بلندنظری از قبول آن خودداری می‌کند. آن جوان دبیرستانی را در نظر بگیرید که سی و پنج تومان از فلان روستای دورافتاده برای ما می‌فرستد و می‌نویسد «وجدان خودم را ضمانت می‌دهم که دانش‌آموزم اما چنان جَوی از اختناق بر مدرسهٔ ما حاکم است که نمی‌توانم از مدیر مدرسه تصدیق تحصیلی بگیرم» و مجله را به‌نشانی عمویش در روستای مجاور مشترک می‌شود.

ما ناگزیر به‌این عده از خوانندگان خود می‌اندیشیم.

۱۱) دوستانی که جواب نامه‌های‌شان با حروف اختصاری داده می‌شود، بر خلاف تصور شما «ترسی از نوشتن کامل نام خود» ندارند. این نام‌ها را ما مختصر می‌کنیم، و معمولاً هم در مواردی این عمل را انجام می‌دهیم که خواسته باشیم به‌دلیلی «جواب سربالائی» به‌این دوستان داده باشیم. ملاحظه می‌کنید که قضیه تقریباً یک «امر خصوصی» است میان ما و آن خوانندهٔ عزیزمان. به‌عنوان مثال پاسخ آقای فریبرز س. را در نظر بگیرید (کتاب جمعه ۲۷، صفحه ۱۳۷، ستون اول). ما جواب خودمان را داده‌ایم، با قاطعیت تمام. ولی هیچ دلیلی نداشته است باعث شویم دوستان جناب فریبرز‌خان از این طریق وسیله‌ئی برای سر به سر گذاشتن با ایشان به‌دست بیاورند.

۱۲) در مورد آن طرح پشت جلد عرض می‌کنیم که به‌هیچ‌وجه مسالهٔ «خود سانسوری» در میان نیست. استفاده از آن طرح را هم، بعدها خود ما پذیرفتیم که اشتباه بوده است. ما حق نداریم به‌کسی دهن‌کجی کنیم. باید حقایق را گفت، گوش شنوا خود به‌خود پیدا خواهد شد و تعقل بر تعصب و احساسات خام خواهد چربید. تردید نداشته باشید.

۱۳) دوستان همکار ما هم دست شما را به‌گرمی تمام می‌فشارند، آقای انصاری. متشکریم.


 • آقای م. د (خوی)

متاسفانه از همهٔ ناراحتی‌هائی که از خدا بی‌خبران متظاهر برای شما فراهم آورده‌اند آگاهیم. با کمال میل نتیجهٔ امری را که از ما خواسته‌اید به‌آگاهی‌تان خواهیم رساند. گزارش‌ها و عکس‌ها را محبت کنید که بررسی کنیم.


 • رسید متشکریم

 • مهدی سجاده‌چی: من و داداشم در غربت.

 • محمود مومنی(گرگان): فنی‌زاده، تاریک‌تاترین حرکت زندگی و مرگ.

 • مهدی شیروانی(اهواز): تف سربالا، رسالت هنر.

 • بهرام شبان(شیراز): امتحان انشاء.

 • م.ا(شیراز): توماج.

 • ک. تیرداد(یزد): شعرواره. خانه در اشغال توفان است.

 • ا. ایراندوست: سفر شعر آزادی است.

 • سیاوش پ: آرش دیگر.

 • حسین الف (کازرون): از راه آمده. گفت‌و‌گوی سرشاری و صبح. ایستگاه بهار، عبور عاطفه ممنوع است. معشوق دریائی. بر محمل شکسته دریابار.

 • ج.م (سنندج): من پیشمرگ کردم. پل می‌زنم.

 • عباس شاهو ردیلو: حلاج. بهار.

 • علی قمی: چهار شعر...

 • م. ر. عبدالملکیان: پشت هراس می‌شکند. شبنامه. خاک یا خاکستر.

 • ح.م: در این ادامه...

 • رحمت‌الله م: عهد.

 • ت ت: بیداری.

 • ر. (بندر‌عباس): مرثیه در سکوت...

 • آقای فرشید غریب‌نژاد (سنندج)

از وضع شما که با اصابت گلوله در جریان انقلاب گرفتار فلج شده‌اید بسیار متاثر شدیم. لطف کنید و نمونه‌هائی از آثارتان را برای ما بفرستید تا امکان همکاری را بسنجیم.

 • آقای محمود خوارزمی:

طبیعی است که اگر مایل باشید می‌

۱۴۰