دیدگاه‌ها و نِگرشها در مردم‌شناسی ۱

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۱۷ توسط Robofa (بحث | مشارکت‌ها) (ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک))
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹۸

بخش یکم:


مکتب تکامل‌گرایی


نوشته: علی بلوکباشی



مقدمه

«در اتاق انتظار قوام نکرومه [۱] تابلو نقاشی بسیار بزرگی آوزیان بود که او را در جنگ و ستیز با آخرین حلقه‌های زنجیر استعمار نشان می‌داد. زنجیرها از هم گسسته و آسمان در رعد و برق و زمین در حال لرزش بود. خارج از این صحنه، سه سفیدپوست کوچک‌اندام رنگ‌پریده در حال گریز بودند. از این سه، یکی سرمایه‌داری بود که چمدانی با خود می‌برد، دیگری کشیشی یا مبلّغی مذهبی کتاب مقدس در دست، و سومین، مردی کوچک‌تر از دیگران، که کتاب نظام‌های سیاسی در افریقا [۲] را با خود داشت: این شخص یک مردم‌شناس بود.»


به‌روایت جان گالتونگ

در استعمار‌گرایی علمی[۳]



مردم‌شناسان به‌لحاظ دیدگاه‌ها و نگرش‌های خاص فلسفی خود نسبت به فرهنگ و جامعه و به‌لحاظ روش‌های و شیوه‌های گوناگونی که در بررسی و تحلیل فرهنگ و جامعه و شناخت نهادها و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی در تحقیقات خود به‌کار می‌بردند و می‌برند از یکدیگر متمایز و به‌نحله‌های مختلف فکری و عقیدتی منتسبند. از این نحله‌ها یا مکاتب چهار مکتب عمده و اساسی «تکامل‌گرائی»، «اشاعه‌گرائی»، «کارکردگرائی» و «ساخت‌گرائی» در مردم‌شناسی شناخته شده و مشهور است. در این گفتار کوشش خواهد شد که بنیانگذاران و مهندسان اصلی این مکتب‌ها معرفی و خطوط اساسی نظریات و خلاصهٔ عقاید و تلقیّات هر یک از آنان، و روش و مفاهیمی که در تحقیقات و آثار خود به‌کار برده‌اند توضیح و تشریح شود.


مکتب تکامل‌گرائی

اندیشهٔ تکامل‌گرائی در اروپا در اوائل قرن نوزدهم میلادی از فلسفه به‌تجربه گرائید و از نیمهٔ همان قرن تحقیقات سیستماتیک با بینش تکاملی در زمینهٔ نهادهای فرهنگی و اجتماعی آغاز شد. در دههٔ میان ۱۸۶۱ و ۱۸۷۱ چند کتاب در اروپا، انگلیس و آمریکا تآلیف و چاپ شد که از نخستین کتاب‌های برجستهٔ کلاسیک دربارهٔ دیدگاه‌ها و نگرش‌های تکاملی در علم مردم‌شناسی به‌شمار می‌رود. این کتاب‌ها عبارت است از «قانون باستان» و «اجتماعات روستائی در شرق و غرب» نوشته ماین، «مادرسری» نوشتهٔ باخوفن و «شهر باستانی» نوشتهٔ فوستل دو کولانژ، «ازدواج ابتدائی» نوشته مک لنان، «پژوهش‌هائی دربارهٔ تاریخ اولیهٔ نوع بشر» و «فرهنگ ابتدائی» نوشتهٔ تیلر، «نظام‌های خویشاوندی نسبی و سببی در خانوادهٔ بشر» نوشتهٔ مورگان. این رسالات، بعضی مانند رساله‌های ماین و باخوفن به‌جامعه‌های باستانی و کهن و بررسی و تحلیل نخستین نهادی اجتماعی مردم رم و اقوام هند و و اروپائی، و سنت‌ها و اسطوره‌های روزگار قدیم، و بعضی دیگر - مانند رساله‌های مک لنان، تیلر، و مورگان به‌جامعه‌های ابتدائی و تحقیق و تحلیل اطلاعات و واقعه‌های فرهنگی مربوط به این اقوام اختصاص داشت.

تفکرات تکاملی از طریق آثار هربرت اسپنسر[۴] فیلسوف انگلیسی که اصول انتخاب طبیعی داروین را در جامعه‌های بشری تعمیم داده بود، به‌فلسفهٔ اجتماعی راه یافت. اسپنسر دگرگونی‌های اجتماعی را یک پویش تکاملی طبیعی می‌دانست و جامعه را همچون اندام زیستی فرض می‌کرد. او حتی نظام بهره‌کشی طبقات غنی از طبقات فقیر را برحسب اصول تنازع بقاء و بقاء انسب توضیح و توجیه می‌کرد و آن را واقعه‌ئی طبیعی می‌دانست.

پیشتازان نگرش‌های تکاملی در مردم‌شناسی، مورگان، باخوفن، ماین، مک لنان، تیلر و فریزر بودند که به‌گروه «تکامل گرایان کلاسیک» [۵] در علم مردم‌شناسی معروفند. این دانشمندان تحت تآثیر و نفوذ نظریهٔ «توسعه»[۶] و «تکامل»[۷] کوشیدند با استفاده از گزارش‌های تاریخی و داده‌های قوم‌نگارانه به‌یک قانون کلی و انتظام مشترک در سیر حیات جوامع بشری برسند و با قانونمندی مجموعهٔ نگرش‌ها و فرضیه‌های خود پدیده‌ها و واقعه‌های فرهنگی را در طول تاریخ توضیح و تبیین کنند. این گروه مردم‌شناس می‌پنداشتند توسعه‌های فرهنگی در کلیهٔ جوامع از قوانین معینی پیروی می‌کند و به‌طور یکسان در یک خط مستقیم از حالی ساده به‌حالتی پیچیده تحول و تکامل می‌یابد، و چنین می‌انگاشتند که این حرکت تکاملی در نهادهای فرهنگی و اجتماعی جامعه‌های پیشرفتهٔ اروپای غربی به‌اوج کمال رسیده است.

تکاملیون در تحقیقات و تحلیل‌های خود عمدتاً به نهادهای اجتماعی مانند نهادهای ازدواج و خانواده و نهاد دین و مذهب پرداختند و نظریه‌ها و قانونمندی‌هائی در چگونگی این نهادها و نحوهٔ توسعه و تکامل آن‌ها ارائه دادند. اینان در همهٔ موارد توسعهٔ فرهنگی و ابعاد گوناگون آن با‌یک‌دیگر همرآی و همراه نبودند و بر سر پاره‌ئی از قضایا با هم اختلاف نظر داشتند. از همین رو قانونمندی‌ها و فرضیه‌هائی که از مراحل تحول و توسعهٔ فرهنگی داده‌اند از جهاتی با هم فرق دارند.

اگان[۸] ی معتقد است باوجود ای که تکاملیونِ کلاسیک در دوره و زمانی می‌زیستند که اندیشه‌ها و نظریات بدیع داروین بر فضا و جو روشنگرانهٔ آن تسلط داشت و اصولاً نظریهٔ «تکامل طبیعی» و «اصل انواع» انگیزه و عامل تکوین اندیشهٔ تکامل فرهنگی و اجتماعی بود، این مردم‌شناسان مستقیماْ تحت تآثیر افکار داروین قرار نگرفته بودند. مثلاً با این که مورگان نظریهٔ تکامل زیستی را از داروین پذیرفته بود، قانونمندی‌ نهائی او از توسعه و تکامل فرهنگی و اجتماعی بر‌اساس تکنولوژی مستقلاً و بدون ارجاع به نگرش‌های داروین در کتاب «جامعهٔ باستانی» مطرح شده است.

برای بنیانگذاران مکتب تکامل‌گرائی پرسش‌هائی اینچنین مطرح بود: چیست که تکامل می‌یابد؟ فرهنگ به‌طور کلی، یا نهادهای ویژه‌ئی از جامعه! - تکامل این‌ها چگونه است؟ از طریق تکامل جنینی، توسعهٔ طبیعی، اندیشهٔ عقلانی، بقاء انسب یا دیالکتیک! - جای حرکت تکاملی در کجاست؟ در فنون و جنبه‌های مادی آن، در تقسیم کار، در جنبه‌های آرمانی و عقیدتی و سیاسی!

تلاش و کوشش تکاملیون کلاسیک در تحقیقات و پژوهش‌های خود گسترش و تکمیل فرضیه‌ها و نگرش‌های تکاملی در مورد فرهنگ و نهادهای اجتماعی بود. برای آنان این واقعیت که جامعه‌هائی وجود دارد که مترقی‌تر از جامعه‌های دیگرست آشکار بود و شواهد تاریخی هم به‌اثبات این واقعیت ارائه می‌دادند. مثلاً یکی از استدلال‌های ایشان این بود که بیش‌تر جامعه‌های پیشرفته، به‌ویژه جامعه‌های کشورهای اروپای غربی، از یک وضع و مرحلهٔ نسبتاً ابتدائی و عقب‌مانده به‌این وضع پیشرفته یا متمدن امروز تحول و توسعه یافته‌اند. با قبول این عقیده، تصور این که همهٔ جامعه‌های بشری یک دورهٔ متشابه و یک خط مستقیم از مراحل پیشرفت و تکامل‌ را گذرانده‌اند درست و منطقی می‌نمود. در صورتی که اکثر مردم‌شناسان کنونی، با تأئید بعضی از نظریه‌های تکاملیون، بسیاری از فرضیه‌های تحولی و تکاملی آنان را در بارهٔ پدیده‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی نمی‌پذیرند و فرهنگ‌های ابتدائی را به‌مثابه مرحله‌ئی آغازین از فرهنگ جامعه‌های پیشرفتهٔ امروز به‌شمار نمی‌آورند و به‌طور کلی این چنین اندیشه و گمانی را منتهای خام‌اندیشی و ناآگاهی از واقعه‌های ناشناختهٔ اجتماعی می‌دانند.

آشکار است که تصور این که جامعه‌هائی در جدائی و استقلال کامل بدون تماس فرهنگی با جامعه‌ها و اقوام دیگر توسعه و تکامل یافته باشند منطقاً صحیح به‌نظر نمی‌آید، زیر جامعه‌ئی در جهان وجود ندارد که کاملاً دور از نفوذ فرهنگ‌های خارجی و تأثیر آن تحول و رشد یافته باشد.

تکاملیون کلاسیک در تحقیقات و تحلیل‌های خود روشی را به‌کار می‌بردند که به «روش تطبیقی»[۹] معروف و مشهور است. مردم‌شناسی برای آنان ضرورتاً یک تحقیق تاریخی و تطبیقی بود و قصد و هدفی جزء کشف اصل و منشاء پدیده‌ها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی و یافتن قانون‌های کلّی نداشت، به‌مشابهات در زمینهٔ آداب و رسوم و عقاید به‌طور کلی عناصر مادی و معنوی فرهنگی بیش از اختلافات فرهنگی در میان اقوام و اجتماعات ابتدائی اهمیت و ارزش قائل می‌شدند و عموماً در جست‌وجوی واقعه‌ها و شواهدی بودند که فرضیه‌ها و نگرش‌های آنان را اعتبار بخشد و به‌آن‌ها ارزش جاودانی دهد. استعمال روش‌های تطبیقی در تحقیقات، آنان را در جداسازی و مستثل کردن پدیده‌های عام از پدیده‌های خاص و نیز در طبقه‌بندی پیدیده‌های اجتماعی یاری کرد و نظرها و نگرش‌های‌شان در زمینهٔ حرکت تحولی و پیشرفتی بعض پدیده‌های فرهنگی از مرحله و حالتی ساده به‌مرحله و حالتی پیچیده مقبول افتاد.

در پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ میلادی، با کسب معلومات و اطلاعات موثق علمی از فرهنگ‌های مختلف، بعضی از نخستین نگرش‌ها و قانونمندی‌‌های تکامل‌گرایان کلاسیک در مورد مراحل تکامل فرهنگی جوامع بشری یا تکامل‌ سطوح توسعه در نهادهای ازدواج و خانواده، بی‌اعتبار شد و دیدگاه‌ها و نگرش‌های تاریخی و تکاملی چند خطی، اشاعه‌گری، و کارکردی و ساختی، به‌تدریج ارزش و اعتبار یافت و جایگزین آن شد. در این زمان، یعنی اوایل قرن کنونی مردم‌شناسان اکثراً به‌جامعه و روابط اجتماعی نظر افکندند و جامعه‌ها را بر اساس نوع ساخت اجتماعی آن‌ها، و نه نوع فرهنگ‌های‌شان، طبقه‌بندی کردند. این نخستین گام بنیادی در مفید ساختن کوشش‌ها در بررسی‌های تطبیقی در مردم‌شناسی بود.


نظریه «پدرسری» و اصل «منزلت اجتماعی» و «قرارداد»

- «ممکن است امروز گفته شود که «بذر را همه دارند» و لیکن این نمی‌تواند توجیهی باشد برای فراموش کردن کسی که نخستین بار زمینی را هموار کرده در آن بذر افشانده است. ما می‌توانیم مزارعی را که استاد هنری ماین دست نخورده رها کرده است کشت کنیم، و یکی از ورزائی بهتر و دیگری ورزائی بدتر برای شخم به‌زیر یوغ کشد، امّا هنوز این شخم متعلق به‌استاد است.»

فردریک پولاک

نقل از مقدمه‌ٔ کتاب قانون باستان هنری ماین



هنری سومنر ماین[۱۰] - حقوقدان و مورخ انگلیسی - نخستین نویسنده‌ئی بود که در مجموعه‌ٔ قوانین و مقررات مدون ملل و اقوام، آثار و نشانه‌هائی از اوضاع اجتماعی جوامع یافت و بهترین راه کشف مراحل تکامل اجتماعی را آزمودن خصایص متغیر مجموعه‌های حقوقی و قوانین اقوام و ملت‌ها تشخیص داد. ماین را پدر مردم‌شناسی حقوقی خوانده‌اند.

ماین که تکامل فرهنگی را، مانند برخی از نویسندگان تکامل‌گرای همزمان خود «توسعه‌ئی ساده در یک خط مستقیم»[۱۱] تصور می‌کرد، در تحقیقات خود با علاقهٔ بسیار به‌بررسی و تحلیل مقولاتی از جامعه‌شناسی پرداخت و در کتاب‌ها و رسالات خود موضوعاتی را - مانند رابطهٔ قانون با دین و اخلاق، اثرات اجتماعی قوانین مدوّن در شرائط گوناگون تاریخی، اثر توسعه و پیشرفت رُم - به‌مثابه یک امپراتوری نظامی - بر اقتدار مشروع پدر در خانواده، رابطهٔ میان قدرت سلطهٔ مردان ارشد [۱۲]، قاعدهٔ سلسلهٔ نسب پدری[۱۳]، و بالاخره حرکت جوامع از مرحله‌ئی که حقوق و روابط مبتنی بر «منزلت»[۱۴] در آن معمول بوده به‌مرحله‌ئی که روابط مبتنی بر «میثاق» یا «قرارداد»[۱۵] در آن شکل گرفته - مورد بررسی و مداقه قرار داد.

این مورخ تکامل‌گرای با مطالعهٔ قوانین تطبیقی در عهد عتیق و جامعه‌های باستانی و ابتدائی و یافتن شباهت‌هائی میان قوانین و قواعد مضبوط در جامعه‌های «پدرتباری»[۱۶] رم باستان، هند باستان، و ایرلند قدیم، و نیز آگاهی از رواج شیوهٔ «پدرسری»[۱۷] در قبائل سرخ‌پوست، به‌این نتیجه رسید که «پدرسری» نوع ابتدائی خانواده، و نظام «پدرتباری» قاعدهٔ اصلی نسبی در جامعه‌های بدوی و دنیای کهن بوده است. ماین با درج نظریات خود در کتاب «قانون باستان»[۱۸] و بحث دربارهٔ خانوادهٔ «پدرسری»، که آن را اصل بنیادی تشکیلات اجتماعی جامعه‌های ابتدائی می‌دانست، می‌نویسد که با رشد طبیعی جمعیت و پذیرفتن غریبگان، «خانواده»[۱۹] به«کلان»[۲۰] و کلان‌ها به قبیله[۲۱] و قبایل به‌دولت[۲۲] تغییر شکل دادند.

ماین در رسالهٔ «اجتماعات روستائی»[۲۳] با نگهداشتِ فرضیات و استدلالات خود، به نگرش‌های مک لنان و لوپاک، و در کتاب «نهادهای اولیه»[۲۴] به‌نظریات مورگان و برداشت‌ها و استنتاجات او از جهانِ وحشی توجه دارد. در کتاب «نسب انسان»[۲۵] تعریف تازه‌ئی از خانوادهٔ «پدرسری» می‌دهد و آن را حاصل زیاده‌روی حسادت مردان در روابط جنسی از طریق اعمال قدرت می‌داند، و مدعی است که باید ابتدا حسادت مردان نسبت به‌زنان در جامعه‌های بدوی مانع هرج و مرج در روابط جنسی شده باشد و اشتراک در روابط جنسی باید بعداً پس از پیشرفت خرد‌ انسان، و به‌تبع آن، افول غرایز در جامعه پدید آمده و توسعه یافته باشد.

از فرضیه‌های مشهور هنری ماین دربارهٔ توسعهٔ تاریخ جوامع بشری، روند تکامل اجتماعی جامعه بر مبنای اصل «منزلت» و «میثاق» است. او معتقد استدلال که جوامع در خط پیشرفت از قانون مبتنی بر «منزلت» گذر کرده به‌قانون مبتنی بر «قرارداد» رسیده است. بدین معنا که در جامعه‌ها ابتدا حقوق و تعهدات هر فرد در وضع و موقعیتی که به‌هنگام تولد در گروه نسبی و کلان داشت تعیین و شناخته می‌شد. تحرک اجتماعی برای فرد، در این نوع جوامع محدود به‌منزلت و شأن خانواده و یا گروه نسبی او در جامعه بود. با بسط و تحول جوامع، اختیارات فرد افزایش و وسعت یافت و روابط میان فرد و افراد در گروه‌ها و در جامعه نزدیک‌تر و آزادانه‌تر شد و با خواست ومیل آن‌ها مطابقت یافت. بدین نحو روابط مبتنی بر میثاق و قرارداد جای روابط مبتنی بر شأن و منزلت اجتماعی را گرفت و ارتباطات به‌وسیلهٔ میثاق‌های ارادی و اختیاری بر ارتباطات متعین در هنگام تولد و مطابق با شأن خانواده و گروه تسلط و غلبه یافت.


نظریه «مادرسری» و اصل «هرج و مرج در روابط جنسی»

مطالعهٔ تاریخ خانواده با انتشار کتاب «مادرسری» نوشتهٔ یوهان یاکوب باخوفن[۲۶] حقوقدان سویسی آغاز شد. این کتاب تفحصّی است در زمینهٔ تاریخ توسعه و تکامل‌ خانواده بر‌اساس اطلاعات و شواهدی از جامعه‌های باستانی رم و یونان، و اثبات این نظر که نهادهای کنونی خانواده، توسعه یافتهٔ یک مرحله عام فرهنگی است که در آن نظام «مادرتباری»[۲۷] همراه با رسم «مادرسری»[۲۸] معمول و اقتدار در دست زنان بوده است. باخوفن در توضیح نگرش خود می‌نویسد که در ابتدائی‌ترین جوامع، انسان نظم و قاعده‌ئی در روابط جنسی نمی‌شناخته و هرج و مرج در روابط جنسی[۲۹] وجود داشته است و قوی‌ترین مردانِ گروه، قدرت را در دست داشته بر جامعه مسلط بوده‌اند. او این مرحلهٔ تاریخی از حیات بشر را اصطلاحاً هتایریسم [۳۰] می‌نامد و دو جامعهٔ ماساژت[۳۱] و آگاتیرسی[۳۲] را به‌نقل قول از هرودوت، نمونه‌هائی از این گونه جوامع می‌داند.

باخوفن معتقد است که هرج و مرج در روابط جنسی باعث شد که احساس مذهبی زنان برانگیخته شود، علیه روابط آزاد جنسی برخیزند و به‌رسم اختلاط جنسی خاتمه دهند و ازدواج‌های با قاعدهٔ مبتنی بر بنیادهای دینی را در جامعه مستقر کنند. در این دوره مقام ابوّیت مرد در جامعه نامشخص بود و تنها زن از اعتبار و ارزش مادری برخوردار و «حق مادری» [۳۳] او شناخته شده بود. حقوقدان سویسی این دورهٔ تاریخی جوامعه را دورهٔ ژینوکراسی[۳۴] نامید و نوشت که در این مرحله، اعضای جامعه از مادر نسب می‌بردند و زن بر خانواده و در نهایت بر جامعه و دولت حکومت مطلق داشت. وی در کتاب «مادرسری» برمبنای مجموعه‌ئی از اسطوره‌ها و تمثیل‌های هرودوت جامعه‌ٔ کهنی را تصویر می‌کند که در آن زنان اِعمال‌کنندگان قدرت بودند، دست چپ بر دست راست مقدم بود، ماه بر خورشید برتری داشت، و الهگان پرستش و نیایش می‌شدند

باخوفن استدلال استرابو [۳۵] را دربارهٔ آئین پرستش یونانی می‌پذیرد و زنان را پدیدآورندگان دین می‌پندارد و می‌نویسد وقتی زنان خانواده را بنیاد نهادند طلایه‌های صلح، نظم، و مالکیت بر اموال را نیز به‌جای اشتراک در مالکیت به‌وجود آوردند. خلاصه می‌گوید که در دورهٔ «ژینوکراسی» یا «مادرسری» زن به‌مثابه نمادی از باروری زمین و آفریدگان آن ملاحظه می‌شد و دین بر پایهٔ پرستش الهه‌های مادر استوار شده بود.

باخوفن معتقد است که باز انگیزه‌های مذهبی باعث شد که دورهٔ «ژینوکراسی» یا حکومت زن در جامعه به‌سر آید و راه را به‌موقع برای حکومت مرد و بها دادن به «حق پدری» [۳۶] بگشاید. به‌همین رو کو واد [۳۷] را حکایتی واقعی از تفویض منزلت والدین به‌مرد در این برهه از تاریخ خانواده در جامعه‌ می‌پندارد. او این گذار و تغییر را در نتیجهٔ تحول عقاید مذهبی می‌داند و می‌نویسد «تکامل شرایط بالفعل زندگی انسان‌ها نیست که تغییرات تاریخی را در موضع اجتماعی متقابل مرد و زن به‌وجود می‌آورد، بلکه انعکاس مذهبی این شرائط در اذهان انسان‌هاست که چنین می‌کند.»[۳۸]

به‌طور کلی باخوفن عقیده داشت که رسم «مادرسری» یا «حق مادر» مقدّم بر رسم «پدرسری» یا «حق پدر» بوده، و در جوامع اولیه رهبری در خانواده به کف زن سپرده می‌شده است. علت وجود شیوهٔ «پدرسری» در جامعهٔ باستانی رُم را نیز چنین توجیه و توضیح می‌کند که در آن جامعه روزی مرد علیه زن و اقتدار و نقش معتبر او در جامعه طغیان کرد و نظام موجود در رُم حکایت از آن طغیان می‌کند. باخوفن با عقیدهٔ ماین که خانوادهٔ «پدرسری» را اساس ابتدائی‌ترین جامعه‌ها می‌انگاشت به‌مخالفت برخاست و نخستین تکامل‌گرائی بود که مدعی شد در جامعه‌های انسانی همواره تفوق با مرد نبوده است.


روش تطبیقی در پژوهش نظام‌های خویشاوندی

لوئیز هنری مورگان[۳۹] یک قاضی آمریکائی و از نامی‌ترین مردم‌شناسان تکامل‌گرای کلاسیک بود که به‌تحقیق و شناخت تاریخ تحول حیات انسان، خانواده، ازدواج، مالکیت و دولت پرداخت. شیفتهٔ زندگی سرخ‌پوستان آمریکائی بود و در سال ۱۸۴۶ برای شناخت فرهنگ و جامعه‌ٔ بومیان سرخ‌پوست ایروکوی[۴۰] به‌میان آن‌ها رفت و دیری به‌تحقیق حال آنان پراخت. در حین تحقیق و آموختن زبان مردم ایروکوی پیشرفت برد که این قبلیه در طبقه‌بندی خویشاوندان نظمی خاص و منحصر به‌فرد به‌کار می‌برند که با نظام‌های شناخته شده و متداول در میان اقوام دیگر متفاوت است. فی‌الجمله اصطلاحاتی که اقوام ایروکوی در تعیین و تشخیص روابط خویشاوندی به‌کار می‌برند تعداد بیش‌تری از افراد را در شبکهٔ خویشاوندی در برمی‌گیرد. مثلاً ایروکوی‌ها پدر و برادرِ پدر را اصطلاحاً پدر، مادر و خواهرِ‌ مادر را مادر، فرزندان این افراد را برادر و خواهر، نوه‌هایشان را پسر و دختر می‌خوانند.

مورگان گزارش تحقیقات اولیهٔ خود دربارهٔ قبائل ایروکوی و نظام سیاسی مبتنی بر روابط میان خاندان[۴۱]‌های خودمختار این جامعه را در کتاب مجمع ایروکوی‌ها[۴۲] که به سال ۱۸۵۱ تألیف و منتشر شد عرضه کرد. انتشار این کتاب تحولی در تحقیقات مردم‌شناسی پدید آورد و بیش از یکصد سال نظر مردم‌شناسان و باستان‌شناسان را به‌خود جذب کرد.

مورگان در سال ۱۸۵۷ ضمن تحقیق قوم اوجی‌بِوا[۴۳] - یکی دیگر از اقوام سرخ‌پوست آمریکا - دریافت که این قوم، با این که به‌زبانی غیر از زبان ایروکوی‌ها سخن می‌گویند اسلوب و عقایدی مشابه با اسلوب و عقاید آنان را در گروه‌بندی افراد خویشاوند به‌کار می‌برند. کشف نظام خویشاوندی مشابه در میان اقوام سرخ‌پوستی که به‌گروه‌های مختلفِ زبانی تعلق داشتند مورگان را به‌تحقیق این موضوع در زمینه‌ئی گسترده‌تر تشویق کرد. بدین منظور پرسشنامه‌ئی تهیه دیدی که بتوان به‌وسیلهٔ آن چگونگی شکل‌های خاص نظام‌های خویشاوندی نسبی و سببی را میان اقوام مختلف مطالعه و یادداشت کرد؛ و با همکاری «موسسهٔ امور سرخ‌پوستان آمریکا» و دستیاری هئیت‌های رسمی دولت، آن پرسشنامه را میان کارمندان دولتی و مأموران نظامی در خود ایالات متحد آمریکا، و نیز میان نمایندگان سیاسی و مبلغان مذهبی در کشورهای مختلف جهان پخش کرد. پس از گردآوری پرسشنامه های تکمیل شده، به‌بررسی و تجزیه و تحلیل نظام‌های خویشاوندی پرداخت و نتیجهٔ بررسی ۱۳۹ نظام خویشاوندی را در جامعه‌های مختلف، به نگرش‌هائی تازه به سال ۱۸۷۱ در کتابی به‌نام «نظام‌های خویشاوندی نسبی و سببی در خانوادهٔ بشری» منتشر کرد.



توضیح عکس: باهمت زارع کُرد و تلاش ورزاهایش تپه‌ها به‌دیمزار تبدیل می‌شوند. عکس از علی بلوکباشی



مورگان با تحلیل اطلاعات و داده‌ها به‌شناخت دو اصل متقابل در روش شناساندن و تعیین روابط خویشاوندان افراد در جوامع توفیق یافت؛ یکی این اصل که مطابق آن، مجموعه‌ئی وسیع از اعضای شبکهٔ خویشاوند با یکدیگر طبقه‌بندی می‌شدند و اعضای هر طبقه با اصطلاحی واحد مشخص و خوانده می‌شد. این اصل را که نمونه‌ئی از آن در نظام خویشاوندی سرخ‌پوستان آمریکائی رایج بود «روش طبقه‌بندی»[۴۴] خواند. دیگر، اصلی که بنابر آن هر یک از افراد خویشاوند مطابق با رابطهٔ او در شبکهٔ خویشاوندی با اصطلاحی خاص خوانده و تمیز داده می‌شد. این اصل را هم که نمونهٔ آن در نظام خویشاوندی سایر جوامع و به‌ویژه در جوامع مشرق زمین متداول بود «روش توصیفی»[۴۵] نام داد.

مورگان مدعی بود قبائل و اقوامی که اصطلاحات طبقه‌بندی را در نظام خویشاوندی خود به‌کار می‌برند، با وجود متفرق بودن و داشتن زبان‌های گوناگون، باید همه از یک اصل و منشاء مشترک بوده باشند. مثلاً اصل سرخ‌پوستان آمریکائی را از مردم آسیا می‌پنداشت و می‌گفت که اجداد بومیان آمریکا باید زمانی از قارهٔ آسیا به‌قارهٔ آمریکا مهاجرت کرده باشند. او در تحقیق و تحلیل نظا‌م‌های خویشاوندی از «روش تطبیقی»[۴۶] و نگرش‌های تکامل‌گرائی استفاده می‌کرد.

مورگان متعقد بود که اصطلاحات خویشاوندی بُعد و کاربردی اجتماعی دارد، پس روابط خویشاوندی را نباید برمبنای این اصطلاحات، بدون مراجعه به‌عامل‌های اجتماعی و فقط به بهره‌گیری از قواعد زبان‌شناسی توضیح و تببین کرد. مثلاً می‌گفت منسوبانی که با یکدیگر در یک گروه طبقه‌بندی و با اصطلاحی واحد شناخته می‌شوند، حداقل در برخی زمینه‌ها، در انگاره‌هائی از رفتار اجتماعی با هم مشارکت دارند. فی‌المثل در نظام خویشاوندی جامعهٔ هاوائی - که به «نظام هاوائی» معروف است - افراد نسل والدین با یک اصطلاح که تمیزدهندهٔ جنس است خوانده می‌شود. در این نظام؛ دائی‌ها با پدران در یک طبقه قرار می‌گیرند و با یک اصطلاح مشخص می‌شوند استدلال مورگان در این مورد چنین است که در جامعهٔ هاوائی زمانی برادرها روابط آزاد جنسی با خواهران خود می‌داشته‌اند و نسبت به‌فرزندان خواهران خود نقش و وظیفهٔ پدر را نیز ایفاء می‌کرده‌اند. همچنین در نظام هاوائی، یک فرد، همه افراد کوچک‌تر از نشل خود - مانند برادرزادگان و خواهرزادگان - را پسران و دختران خود می‌نامد. بنابر تعبیر مورگان این نیز بدان جهت است که همهٔ خواهران این فرد زنان و او و زنان برادرانش نیز می‌بوده‌اند. همین شخص، عموزادگان و دائی‌زادگان نسل خود را برادر و خواهر خطاب می‌کند. به‌طور کلّی مورگان اصطلاحات خویشاوندی را به‌مثابه نمونه‌ئی بازمانده از صورت‌های مختلف ازدواج در دوران‌های گذشته می‌انگاشت.

به‌نظر یون لوئیز مورگان توانست با درک این اصل مهم که اصطلاحات خویشاوندی بازتابی است از کاربرد اجتماعی، تحقیقات خود را توسعه دهد و درد ارزیابی ادراکی مزیت‌های اجتماعی نظام طبقه‌بندی، نحوهٔ پژوهش‌های آینده را در این زمینه پیش‌نگری کند. مایر فورتز[۴۷] او را براساس یافته‌ها و استنباطات و استدلال‌هایش در مورد نظام‌های خویشاوندی «پدر اصلی پژوهش‌های خویشاوندی» خوانده است.

مورگان در تحلیل روش طبقه‌بندی و نقش و کارکرد آن در جامعه‌ می‌نویسد باین که شکل‌های گوناگونی از روش طبقه‌بندی در قسمت‌های مختلف جهان وجود دارد، نقش آن به‌طور کلی ایجاد انسجام در میان اعضای گروه و نیز تعیین امتیازات و تعهدات دو جانبهٔ افراد در جامعه است. در جامعه‌های واجد نظام طبقه‌بندی، «منزلت» هر عضو گروه به‌هنگام تولدش تعیین می‌شود، و هر عضو وظایفی و امتیازاتی نسبت به‌اعضای دیگر گروه دارد. در صورتی که در جوامع فاقد نظام طبقه‌بندی - همچون جوامع پیشرفتهٔ امروز - «قرارداد» جای «منزلت» و «هدیه» جای «همیاری» را می‌گیرد و افراد گروه‌های اجتماعی و اعضای گروه‌های خویشاوند نیاز همبستگی با یکدیگر را احساس نمی‌کنند. به‌طور کلی مورگان نظام طبقه‌بندی را شاخص جوامعی می‌داند که در آن آزادی مطلق در روابط جنسی وجود داشته است، و نظام توصیفی را ازخصایص جوامع متمدن می‌شمارد.

وی نظریهٔ تکاملی خود را به نهادهای خانواده و ازدواج شمول می‌دهد و در کتاب «نظام‌های خویشاوندی نسبی و سببی در خانوادهٔ بشری» مراحی چند در توسعهٔ نهاد خانواده و ازدواج قائل می‌شود. این مراحل از ساده‌ترین صورت آن - یعنی هرج و مرج روابط جنسی در جامعه‌های ابتدائی، که در آن زنا جایی با مفهمومی و یا قواعدی نداشته - آغاز و به ازدواج به‌شیوهٔ تک‌ ‌همسری در جامعه‌های متمدن غربی خاتمه می‌یابد. سهم مورگان در زمینهٔ تحقیق و تحلیل قواعد زناشویی و فرزندی در جامعه بسیار بزرگ‌تر و پربهاتر از سهم سایر تکامل‌گرای تک‌‌ خطی[۴۸] است، چرا که مورگان علاوه کشف و شرح نظام طبقه‌بندی[۴۹] مبدع روشی است که با آن می‌توان ساخت اجتماعی[۵۰] را به عنوان مجموعه‌ئی از کارکردها که با یکدیگر تأثیر متقابل دارند مطالعه و بررسی کرد.

مورگان توسعهٔ نهاد خانواده و ازدواج را در رابطه با توسعهٔ تکاملی جامعه‌ از وحشیگری به‌بربریت و از بربریت به‌تمدن می‌داند و سه شکل اصلی ازدواج - ازدواج گروهی، ازدواج یارگیری[۵۱] و ازدواج به‌شیوهٔ تکاملی همسری - را به‌ترتیب منطبق با سه دورهٔ وحشیگری، بربریت، و تمدن فرض می‌کند. نحوهٔ طبقه‌بندی مورگان و فرضیه‌اش در مورد مراحل توسعهٔ جامعه برمبنای تکنولوژی و نیز اشکال گوناگون اصطلاحات خویشاوندی، مورد انتقاد مردم‌شناسان قرار گرفته است. ولیکن انگلس اصل عمومی او را دربارهٔ تحول و تکامل نهادهای خانواده و ازدواج پذیرفته، اساس کتاب خود «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت» را برمبنای کتاب «جامعهٔ باستانی» او قرار داده است. اندره میشل[۵۲] می‌نویسد «مورگان اثر اجتماع را بر شکل و ساختِ خانواده نشان داده، و معتقد است خانواده همیشه در حال تحول بوده از شکلی پست‌تر به‌شکلی متعالی‌تر، برحسب رشد و پیشرفت اجتماع و تکنیک و اقتصاد، متغیّر بوده است.»

مورگان دیدگاه و نگرش خود دربارهٔ روند تاریخی حیات جوامع و تکامل اجتماعی جماعات بشری را در کتاب «جامعه باستانی»[۵۳] در سال ۱۸۷۷ بیان می‌کند و با برداشتی ماتریالیستی تاریخ توسعهٔ جامعه و تولید وسائل زندگی و تولید نسل بشر را مورد بررسی و مداقه قرار می‌دهد. انگلس کتاب «جامعهٔ باستانی» او را با کتاب «سرمایه»[۵۴] اثر مارکس مقایهس می‌کند و می‌نویسد «درست همان طور که کتاب سرمایه سال‌های سال به‌طور مداوم، هم مورد دستبرد اقتصاددانان رسمی آلمان قرار می‌گرفت و هم درباره‌اش سکوت می‌شد، سخنگویان علوم ماقبل تاریخی نیز در انگلستان با کتاب جامعه باستانی چنین رفتاری کرده‌اند.»[۵۵]

مورگان سه دوره یا مرحلهٔ اصلی برای تکامل و پیشرفت انسان و جامعه در این رساله قائل شده و آن‌ها را «خطوط پیشرفت انسان» خوانده است. او متعقد است که انسان در آغاز در دورهٔ وحشیگری بوده، وقتی که سفال را ساخت از آن گذشت و به‌دورهٔ بربریت رسید. پس از اختراع خط و نوشته، از بربریت گذر کرد و به‌دورهٔ تمدن گام نهاد. وی نظریهٔ ارتباط میان اصطلاحات مربوط به روابط خویشاوندی و علت‌های فعّال و مرعی اجتماعی را در «جامعهٔ باستانی» به‌کنار می‌نهد و مانند سایر تکامل‌گرایان تکاملی خطی، توسعهٔ خانواده را با مجموعه‌ئی از اشکال سنخی - که بعضی از آن‌ها مطلقاً فرضی است - تبیین می‌کند. همچنین اصرار می‌ورزد که حیات اقتصادی از مراحل شکار و زندگی شبانی و کشاورزی گذشته است.

مورگان تکامل سیاسی جامعه‌های بشری را به‌دو مرحله تقسیم می‌کند و معتقد است که «حکومت»[۵۶] در هر دو مرحله وجود داشته؛ بدین گونه که درمرحلهٔ اول «سیاست»[۵۷] مطلقاً مبتنی بر روابط خویشاوندی بوده است و این مرحله از تکامل سیاسی را اصطلاحاً «تشکیلات اجتماعی»[۵۸] همان «نظام‌های خویشاوندی» [۵۹] است. در صورتی که در بریتانیا مردم‌شناسان این اصطلاح را برکل تشکلیات جامعه اطلاق می‌کنند. مورگان معتقد است که در مرحلهٔ دوم تکامل سیاسی، تصویر مالکیّت همراه با اندیشهٔ سرزمین در جامعه پدید آمد و زمینه را برای یک حکومت عام فراهم کرد. او تنها حکومتی را «دولت»[۶۰] می‌نامد که هر یک سرزمین معین سلطه و نفوذ داشته باشد.


نظام «توتم‌گرائی» و قاعدهٔ «برون همسری» و «درون همسری»

جان فرگوسن مک ‌لنان[۶۱] حقوقدان اسکاتلندی (۱۸۸۱-۱۸۲۷) یکی دیگر از پیشگامان مکتب تکامل‌گرائی در تحقیقات اجتماعی و از معتقدان سرسخت اصل گسترش قوانین عمومی و کلی در جوامع بود. او باور داشت که تداول عادات و آداب بی‌قاعده خلاف اصول و در جامعه‌های کنونی نمونه‌های تمثیلی و رمزی از رفتار و کنش‌هائی است که روزگار در جامعه‌های بسیار ابتدائی کاربرد و نقش تعیین‌ننده داشته است.

مک لنان که ظاهراً از کار اندیشهٔ باخوفن بی‌اطلاع بود با تحقیقات وسیع خود در زمینهٔ توالی تحول و توسعهٔ نهاد خانواده و ازدواج به‌نتایجی کم و بیش مشابه با نتایج تحقیقات باخوفن رسید. او معتقد بود که نهاد خانواده و زناشوئی باید از وضع درآمیختگی جنسی - نخستین و ابتدائی‌ترین مرحلهٔ حیات اجتماعی انسان - گذر کرده در طول دوره‌های بسیار دراز و متمایز از هم توسعه و پیشرفت یافته به«تک همسری»[۶۲] رسیده باشد. مک لنان دوره‌ئی را که در آن روابط جنسی میان افراد اجتماع آزاد بود و هرج و مرج در نهاد زناشوئی وجود داشت و در نتیجه موقع و نقش پدر در این شناخته و معلوم نبود، دورهٔ‌ «مادرتباری» نامید و اظهار داشتکه در این مرحله از حیات، افراد و جامعه نسب از طریق زن می‌بردند. دورهٔ بعد از درآمیختگی در روابط جنسی را مک لنان دورهٔ «چند شوهری»[۶۳] - یعنی مرحله‌ئی که یک زن با چند شوهر زندگی می‌کرد - خواند. دورهٔ «چند شوهری» را به‌دو مرحله تقسیم می‌کرد. و مدعی بود که در مرحلهٔ نخست یک زن به‌ازدواج چند مرد از نیاهای مختلف در می‌آمد، و در مرحلهٔ دوم - که آن را مرحله‌ئی پیشرفته‌تر از مرحلهٔ قبل می دانست - یک زن به‌چند برادر شوهر می‌کرد. رسم «لویرئیت»[۶۴] - ازدواج با بیوهٔ برادر - را نیز بازمانده‌ئی از مرحلهٔ دوم دوره «چندشوهری» می‌پنداشت.

مک لنان علت پدید آمدن رسم «چند شوهری» را تداول «دخترکُشی»[۶۵] در جامعه‌های ابتدائی می انگاشت و چنین استدلال می‌کرد که در این گونه جوامع تنازعی برای کسب غذا و ایجاد امنیت وجود داشت، و چون دختر بچه‌ها برای خانواده و گروه مفید نبودند آن‌ها را می کشتند، وهمین رسم دخترکشی باعث کمبود زن در جامعه شد و در نتیجه عامل پدید آمده اصل «چند شوهری» در جامعه و نیز قاعدهٔ «برون همسری»[۶۶] شد. او قویاً معتقد بود که جامعه‌ها به‌طور کلی در مسیر تحول تکامل خود از مرحلهٔ «چند شوهری» گذشته به‌دورهٔ «پدرتباری» (زمانی که نقش و اقتدار پدر یا مرد در جامعه ظاهر شده بود و اعضای جامعه نسب از سوی پدر می‌بردند) و مرحلهٔ «تک همسری» (شکل امروزین خانواده که این شکل را صورت توسعه یافتهٔ همهٔ دوره‌ها می‌پنداشت) رسیده‌اند.

وی نخستین محققی بود که اصطلاحات «برون همسری» و «درون همسری»[۶۷] را در رسالهٔ ازدواج ابتدائی[۶۸] و نظریهٔ «توتم‌گرائی»[۶۹] را در مقالات «توتم‌گرائی»[۷۰] و «نیایش حیوانات و گیاهان»[۷۱] با مفاهیم و تعابیری که هنوز نیز معتبر و با ارزش است به مردم‌شناسی همگانی[۷۲] معرفی کرد. «برون همسری» را بر قاعده‌ئی اطلاق کرد که مواصلت بین افراد هم گروه در جامعه «زنا» محسوب می‌شد و مردان هر گروه موظف بودند همسران خود را از بیرون گروه و از طوایف و قبائل غیر برگزینند. «درون همسری» را هم بر قاعده‌ئی اطلاق نمود که برطبق آن ازدواج اعضای یک گروه با اعضای گروه دیگر در جامعه ممنوع شناخته شده بود و مردان موظف بودند همسران خود را ازمیان زنان گروه و طایفه و قبیلهٔ خود انتخاب کنند. نظام «توتم‌گرائی» را نظامی می‌دانست که در آن، اعضای هر قبیله یا «کلان» با توتمی گیاهی یا حیوانی که نشانهٔ خانواد‌گی آن قبیله و کلان بود شناخته می‌شدند. توتم ارتباطی رمزی میان افراد گروه پدید می آورد و حافظ وحدت گروهی بود. افراد هر کلان، توتم خود را می‌پرستیدند و طبق‌ اصول و قواعدی روابط خود را با اعضای هم توتم و افراد معتقد به توتم‌های دیگر تنظیم می‌کردند.

مک لنان نیایش خدایان حیوانی و گیاهی و نمادهای آن‌ها و روابط سلسله مراتبی آن‌ها را با یکدیگر در میان اقوام یهود، هندی، یونانی و رُم باستان از بنیاد توتم‌گرائی یا یک ساخت توتمی قبیله‌ئی می‌پنداشت. همچنین ظهور نظام «توتم‌گرائی» را مقدم بر شیوهٔ «برون همسری» می‌انگاشت و می‌گفت که قاعدهٔ «برون همسری» با مرحلهٔ دوم توسعهٔ نهاد زناشویی - یعنی مرحله «چند شوهری» و زمانی که کمبود زن باعث زن رُبائی از گروه غیر بود - تطبیق می‌کند. مختصر این که «توتم‌گرائی» را فرآیندی دینی تصور می‌کرد و که اقوام از آن گذر کرده بودند.

وی ضمن پژوهش‌های خود در زمینهٔ آئین‌های زناشوئی متوجه شد که در برخی جامعه‌های ساده و ابتدائی مراسم ازدواج غالباً با نمایش دروغین ربودن عروسی از میان گروه و طایفه‌اش همراه است. پس از تدقیق موضوع دریافت که در بیش‌تر ازدواج‌ها با این که خانوادهٔ عروس و داماد قبلاً در مورد وصلت پسر و دخترشان موافقت کرده بودند، باز جوانان طایفهٔ داماد در شب عروسی به‌محل سکونت طایفهٔ عروس حمله می‌کردند ودختر را با آداب و رسوم خاصی می‌ربودند. با تهیه مدارک و شواهد به‌این نتیجه رسید که زمانی مردان زنان خود را با زور و ستیز به‌چنگ می‌آورده‌اند. در آن زمان، میان این جوامع، مردان اجازه نداشتند با دختران درون ایل و قبیلهٔ خود ازدواج بکنند و زن گرفتن از بیرون گروه و طایفه معمول بود. اما چو در آن دوره اکثر طایفه‌ها و قبائل با هم در جنگ و ستیز بودند، لذا مردان قبائل برای دستیابی به‌زن ناگزیر بودند به‌قبائیل و طایفه‌های یک‌دیگر حمله کنند و با زد و خورد دختران یک‌دیگر را بربایند. مک لنان عمل ربودن زن برای ازدواج را به‌همهٔ جامعه‌های ابتدائی تعمیم داد و آن را مطابق با دورهٔ دوم توسعهٔ نهاد زناشوئی دانست.

بسیاری از فرضیه‌ها و نگرش‌های مک لنان در این زمان بی‌اعتبار شده است و مردم‌شناسان با تحقیقات وسیع و دقیق خود بر آن‌ها خط بطلان کشیده‌اند پنی من می‌نوید که « مک لنان با شواهدی اندک فرضیه‌های بسیار ساخته است»[۷۳] نظام «مادرتباری» رایج در قبائل بومی استرالیائی را به‌اکثر اقوام ابتدائی تعمیم داده و آن را مقدّم بر نظام «پدرتباری» دانسته و ادعا دارد که همهٔ جوامع در خط تکامل از این مراحل گذشته‌اند. در صورتی که هر دو نظام «مادرتباری» و «پدرتباری» همزمان با هم در جوامع مختلف وجود داشتهبا هم رشد کرده‌اند وامروز نیز هر دو نظام در جوامع وجود دارند. همچنین مک لنان قاعدهٔ «چند شوهری» را همراه با رسم «دخترکشی» به‌همه جوامع ابتدائی تعمیم می‌دهد در صورتی که جوامع که این قاعده و رسم را به‌کار می‌بردند نادر بودند. این نظریه دیگر مورد تأئید مردم‌شناسان نیست.

اوانس - پریچارد می‌نویسد خطای بزرگ مک لنان این بود که تصور می‌کرد نهادهای ازدواج و خانواده در میان ابتدائی‌ترین اقوام صورت بسیار جنینی داشته. اگر او هم مثل ما می‌دانست که نهادهای ازدواج و خانواده به اشکال امروزی در جوامع ابتدائی نیز بدون استثناء یافت می‌شده است هرگز به‌این نتایج جزمی که جامعه‌های اولّیه فاقد نهادهای ازدواج و خانواده بوده است نمی‌رسید.


مارکس و نظریه توسعه در تشکلیلات اقتصادی جامعه

«این نظریهٔ من که تحول ساخت اقتصادی جامعه را یک روند طبیعی و تاریخی تلقی می‌کند کم‌تر از هر عقیدهٔ دیگری فرد را مسؤول مناسباتی می‌شمارد که خود محصول اجتماعی آن است هر چند که از نظر ذهنی فرد می‌تواند خود را مافوق آن مناسبات قرار دهد»

از گفته‌های مارکس در دیباچهٔ چاپ اول کتاب سرمایه


کارل مارکس[۷۴] جامعه‌شناس اقتصاددان آلمانی (۱۸۸۳-۱۷۱۸) و همکار و همفکر صمیمی او فردریک انگلس[۷۵] (۱۸۹۵-۱۸۲۰) در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم شکلی خاص از تکامل‌گرائی را - که تا حدودی مستقل از تفکرات تکامل‌گرایانهٔ علمای اجتماعی کلاسیک بود - به جهانیان معرفی کردند. دیدگاه‌ها و نگرش‌های تکاملی این اندیشمند بزرگ، در کتاب‌های «نقدی بر اقتصاد سیاسی»[۷۶] و «یادداشت‌های قوم‌نگارانه»[۷۷] نوشته مارکس و «منشاء خانواده؛ مالکیت خصوصی، و دولت»[۷۸] نوشتهٔ انگلس تشریح و تبیین شده است.

سهم مارکس در تحقیقات و تفکرات مردم‌شناسی نزدیک به‌یک قرن فراموش شده بود و تا زمان انتشار کتاب «طلوع نگرش مردم‌شناسی»[۷۹] به‌سال ۱۹۶۸، در تاریخ‌های مردم‌شناسی یادی سزاوار از او و اشاره‌ئی درخور بدو نمی‌رفت. لوبرا در مقاله‌ئی تحت عنوان «مسأله‌ئی به‌نام تاریخ مردم‌شناسی»[۸۰] بر این سکوت یه به‌عبارت دیگر این غفلت عمدی، سه دلیل ذکر می‌کند: ۱) توجه مارکس به جامعه‌های ابتدائی، ۲)جهت‌گیری ضد تکامل‌گرائیِ غالب مردم‌شناسان، و انطباق نگرش‌های مارکس با نگرش‌ها گروهِ اقلیتِ تکامل‌گرا که نظریات‌شان کم ارزش و غیر قابل ارجاع پنداشته می‌شد، و ۳) دیدگاه ضد سوسیالیستی و ضدشوروی مردم‌شناسی غرب.

در سال‌های اخیر برخی از مردم‌شناسان، و بیش‌تر آمریکائی، در نگارش تاریخ مردم‌شناسی به مارکس و برداشت مارکسیستی در زمینهٔ تحقیقات مردم‌شناسی توجه و علاقه نشان داده‌اند. در فرانسه نیز جنبشی به‌نام « مردم‌شناسی مارکیسیتی» پدید آمده است که تا کنون در این خط فعالیت‌های چشمگیری کرده است. «دانشنامهٔ بریتانیا» نیز در پانزدهمین ویرایش خود به سال ۱۹۷۴، در مقالهٔ «مردم‌شناسی» برای نخستین بار از مارکس به‌عنوان پارهئی از سنّت مردم‌شناسی یاد می‌کند و در قسمت «پیشرفت‌های مردم‌شناسی فرهنگی» وقتی مکاتب اصلی مردم‌شناسی را در قرن بیستم توضیح می‌دهد از مکتب‌های « تکامل‌گرائی نو» و « مارکس‌گرائی نو» به‌عنوان دو مکتب از مکاتب مردم‌شناسی یاد می‌کند. به‌طور کلی، مردم‌شناسی کنونی باید مارکس را به‌صورت یک نیای متفکر روشنگر در تاریخ مردم‌شناسی تصویر بکند و به‌سهم عظیم او در زمینهٔ تفکرات مردم‌شناسی ارج و اعتبار بخشد.

مارکس و انگلس هردو از نظرها و استدلال‌های تکاملی لوئیز مورگان در کتاب‌های «جامعه‌ٔ باستانی» و «نظام‌های خویشاوندی نسبی و سببی در خانوادهٔ بشری» در انسجام اندیشه و پروردن دیدگاه‌های خود بهره جستند. سنتاماریا[۸۱] می ‌نویسد عاملی که نظر مارکس را به‌آثار مورگان جلب کرد پاسخ خاص مورگان بود به‌مسألهٔ دوره‌بندی تاریخ حیات بشر، مورگان و مارکس هر دو معتقد بودند که جامعهٔ بشری همراه توسعهٔ فنون و هنرها پیشرفت کرده از نظام «مادرسری» به «پدرسری» تطور یافته است. مارکس در نوشتهٔ مورگان باجع به‌ جامعه‌های ابتدائی تصدیق و تأئیدی بر نظریهٔ خود دربارهٔ بنیان اقتصادی و رابطهٔ میان «زیرساخت»[۸۲] و «روساخت»[۸۳] یافت. مارکس و انگلس خلاف تلقی‌های غیرقابل پذیرشِ علمای دیگر معتقد بودند که ارزش رسالهٔ مورگان را نه می‌توان به‌یک دوره بندی سادهٔ کمیّ از وسائل و ابزار معیشت تقلیل داد، و نه می‌توان به‌یک انتقال سادهٔ شناخت از داروین‌گرائی[۸۴] به مردم‌شناسیِ روز تبیین کرد. به‌همین دلیل، مارکس به‌هیچ وجه مورگان را یک تکامل‌گرای معتقد به‌خط مستقیم یا تکاملی یک خطی نمی‌پنداشت.



توضیح عکس مردانی مهیناکو «Mehinacu» هنگام فراغت از کار و شکار در خارج «مردسرا»ها، که جایگاه ارواح است، گرد می‌آیند.

زنان از نزدیک شدن به «مردسرا»ها منع می‌شوند و مردان نیز اجازهٔ دخول به‌آنها را ندارند.



مارکس نظر و دریافت جامعه‌شناختی خود را در زمینهٔ تکامل وسایل تولید در نوشتهٔ مشهورش «نقدی بر اقتصاد سیاسی» شرح می‌دهد و برای نخستین بار عقیدهٔ توسعه را به تشکیلات اقتصادی جامعه شمول می‌دهد. او متعقد است که انسان در تولید اجتماعی به‌روابط معّینی داخل می‌شود که ضروری و مستقل از ارادهٔ اوست. این روابط تولیدی با مرحله‌ئی معین از توسعهٔ نیروهای تولیدی مطابقت می‌کند و مجموعهٔ این روابط تولیدی ساخت اقتصادی جامعه را می‌سازد. روساخت‌های سیاسی و حقوقی بر این پایه پدید می آید. وجه تولید، کیفیت و خصوصیت کلّیِ تفکر اجتماعی و سیاسی و دینی جوامع را مشخص می‌کند. نیروهای مادی تولید در مراحل گوناگون تاریخی با روابط تولیدی در نبرد است، و این نبرد انقلاب اجتماعی را باعث می‌شود.

مارکس مراحل تاریخ حیات بشری را براساس نظام‌های اقتصادی به‌چهار دورهٔ آسیائی، باستانی، فئودالی، و بورژوائی تقسیم می‌کند که هر دوره شیوهٔ تولیدی خاص خود را دارد. ریمون آرون[۸۵] این مراحل تاریخی شیوهٔ تولید را بر بنیاد استنباط مارکس چنین توضیح می‌دهد:

«این چهار شیوه را می‌توان به‌دو گروه تقسیم کرد: شیوهٔ تولید باستانی، فئودالی و بورژوائی، در تاریخ مغرب زمین یکی پس از دیگری پیدا شده. این‌ها سه مرحله از تاریخ مغرب زمینند و هر کدام دارای خصائص نوع معینی از مناسبات بین آدمیانی است که کار می‌کنند. خصیصهٔ شیوهٔ تولید باستانی «بردگی» است، خصیصهٔ شیوهٔ تولید فئودالی «بندگی»، و خصیصهٔ شیوهٔ تولید بورژوائی «مزدوری».

این سه وجه متمایز استثمار انسان از انسان راتشکیل می‌دهند. شیوهٔ تولید بورژوازئی آخرین ساخت اجتماعیِ دارای تنازع است، چرا که در شیوهٔ تولید سوسیالیستی - یعنی در بین تولید‌کنندگان همبسته - دیگر بهره‌کشی انسان از انسان و تبعیتِ کارگرانِ یدی از طبقه‌ئی که هم مالک وسائل تولید است و هم صاحب قدرت سیاسی، وجود ندارد.»

«در عوض، شیوهٔ تولید آسیائی به‌نظر نمی‌رسد که از مراحل تاریخ مغرب زمین باشد. ازاینجاست که مفسران مارکس دربارهٔ وحدت‌یابی وحدتیِ روندِ تاریخی مباحثاتی خستگی‌ناپذیر داشته‌اند. در واقع اگر شیوهٔ تولید آسیائی از خصائص تمدنی سوای تمدن غربی باشد این احتمال وجود دارد که تحول تاریخی، برحسب گروه‌های انسانی مختلف، چندین خط را طی کند (نه یک خط را).»

«از سوی دیگر به‌نظر می‌رسد که خصیصهٔ شیوهٔ تولید آسیائی تبعیتِ بندگان و بردگان و مزدوران از طبقهٔ مالک ابزار تولید نیست بلکه تبعیتِ عموم کارگران از دولت است. اگر این تعبیر از شیوهٔ تولید آسیائی درست باشد، شالودهٔ اجتماعی، از طریق نبرد طبقاتی (به‌معنای غربی آن) مشخص نمی‌شود بله خصوصیت آن این است که همهٔ جامعه‌ تحت بهره‌کشی دولت یا طبقهٔ دیوانیان (بوروکراسی) قرار دارد.»

مارکس و انگلس تکنولوژی را صرفاً به‌شیوه‌های مادی تولید اقتصادی شمول نمی‌دادند، بلکه به‌شیوه‌های تشکلیلات اقتصادی - یعنی «روابط وسائل تولید» - نیز اطلاق می‌کردند. این دو متفکر اجتماعی با الهام از عقاید مورگان نگرش‌های ماده‌گرائی تاریخی[۸۶] خود را راجع به‌خط تحول و تطّور جوامع بشری کلاً در پنج وجه عظیم از هستی اجتماعی - که متوالیاً پویائی‌های جامعه را تجسم می‌بخشد - ترسیم کردند. این پنج وجه عظیم عبارت است از: نخست وجه باغ عدنِ کمونِ ابتدائی[۸۷]، دوم وجه بردگی[۸۸] یعنی اقتصاد مالکیت بر انسانِ بهره‌ده[۸۹]، سوم وجه فئودالی[۹۰]، یا بهره‌کشی از زمین با به‌کار گرفتن انسان، چهارم وجه سرمایه‌داری[۹۱]، یعنی بهره‌کشی از طریق بازار و افزایش تولید به‌وسیلهٔ ماشین و به‌خدمت گرفتن انسان درد کارخانه‌ها، و پنجم سوسیالیز [۹۲]. جامعهٔ بی‌طبقهٔ فاقد نظام بهره‌کشی[۹۳] یعنی شرائطی که در آن، طبقهٔ تحت تسطلی وجود نداشته باشد که مورد بهره‌کشی قرار گیرد، به‌طوری که کل اجتماع بر وسائل تولید مالکیت داشته باشد و آن را به‌نفع همگان به‌کار برد[۹۴].

مارکس «یادداشت‌های قوم‌نگارانه» خود را در نقد و تفسیر آثار مورگان، ماین، و دو تن دیگر، در سال‌های میان ۱۸۸۰ و ۱۸۸۲ نوشت. این یادداشت‌ها که آخرین اثر او شناخته شده است، در عین حال شامل واپسین تلقیات او از مفهوم و منشاء دولت به‌شمار می‌رود، یعنی از موضوعی که پیوسته او را در اندیشه می‌داشت و مفتون خود کرده بود. این نوشته، نظریات و تعبیرات مارکس را درباره مردم‌شناسان و قوم‌نگاران و رابطهٔ او را با زمینهٔ علمی رشتهٔ جدید مردم‌شناسی در آن زمان منعکس می‌کند. ضمناً همین یادداشت‌ها بود که یار باوفای او انگلس را برانگیخت تا کتاب مشهور «منشاء خانواده؛ مالکیت خصوصی، و دولت» را برمبنای آن و با توجه به‌مفاهیم کلی «جامعهٔ باستانی» مورگان بنویسد. آگاهی از محتوای «یادداشت‌های قوم‌نگارانه» - به‌قول سنتا ماریا - خواننده را از برخی پیشداوری‌ها در مورد وفاداری انگلس به‌اندیشهٔ مارکس رها می‌کند. سنتا ماریا می‌نویسد که انگلس رسماً در محیط‌های دانشگاهی با دشمنی مواجه شده است و قوم‌شناسان کار او را در زمینهٔ مردم‌شناسی خشمگینانه نگریسته‌اند. به‌طور کلی پیدایش «یادداشت‌های قوم‌نگارانه» این همرائی بنیادی را به‌وجود آورد که این دو اندیشمند را که فقط به لحاظ صورِ استدلالات با هم اختلاف داشتند با یکدیگر متحد کند.

مارکس به‌هیچ وجه لوئیز مورگان را علی‌رغم زبان تطور-گرایش، یک تکامل‌گرای خط مستقیم نمی‌انگاشت و میان نگرش‌های خود و او مشابهتی بنیادی یافته بود. مورگان می‌کوشید در مورد تاریخ بشر نظریه‌ئی به‌وجود آورد، و برای آن مفاهیمی به‌کار می‌برد که جنبهٔ نظری داشت نه جنبهٔ تجربی. او به‌بررسی تکاملِ اندامی[۹۵] خانواده، حکومت، و مالکیت - که صور گوناگونی را گذارنده بودند - می‌پرداخت و موضوع مورد علاقه‌اش وجود تشابه منطقی میان ساخت‌ها بود؛ در صورتی که برای مارکس مسألهٔ روش اهمیت داشت و این مسأله به‌روشنی در نحوهٔ عمل مارکس در ترکیب‌بندی مجدد «جامعهٔ باستانی» جهت تفسیر و حاشیه‌نویسی مشاهده می‌شود. «جامعهٔ باستانی» مورگان به‌چهار بخش تقسیم می‌شود: ۱) توسعهٔ هوش، اختراعات و اکتشافات، ۲)توسعهٔ عقیدهٔ حکومت، ۳) توسعهٔ عقیدهٔ خانواده، ۴) توسعهٔ عقیدهٔ مالکیت. مارکس این چهار بخش را مجدداً بدین ترتیب ترکیب‌بندی می‌کند: تقلیل بخش اول به‌نصف، تقلیل بخش سوم و جایگزینی بخش چهارم به‌جای بخش دوم با افزودن مشابهاتی که در متن مورگان وجود نداشت.

این تغییرات متضمّن جهت‌گیری اساسی مارکس است در تفسیرهایش؛ و در همان حال تداعی معانی مالکیت و حکومت، حدود جاذبهٔ مارکس را به منشاء خانواده نشان می‌دهد [۹۶].

مارکس در «یادداشت‌های قوم نگارنهٔ» خود کتاب «خطابه‌هائی دربارهٔ تاریخ نهادهای اولیه»[۹۷] نوشتهٔ ماین را که در باب نخستین مجموعه‌های قوانین و قانون مردم ایرلند تألیف شده است نقد می‌کند و به‌نظریات ماین دربارهٔ خانواده، توارث، سیاست، و این که شیوهٔ «مادرسری» بعد از شیوهٔ «پدرسری» پدید آمد و جایگزین آن شد، و به‌طور کلی از جهت نگرش‌ ماین ایراد می‌گیرد و با آن مخالفت می‌کند. ولیکن نظریهٔ او را در مورد حرکت و توسعهٔ جوامع از حالت به‌اصطلاح «منزلت» به‌حالت «قرارداد» می‌پذیرد و در رابطهٔ با این نظریه، تطوّرِ نظام مبتنی بر بردگی را از نظام مبتنی بر خدمات خصوصی و شخصی در روسیه، بیان و تشریح می‌کند.[۹۸] .

به‌طور کلی، مارکس تکامل‌گرائی بود که به‌علت‌های مؤثر در تکامل حیات اجتماعی بشر نظر داشت و نگرش‌های خود را بر چنین پایه‌ئی بنا نهاد. جامعه را براساس وجه تولید یا بافت‌های اقتصادی که روساخت‌های نهادهای سیاسی، حقوقی، مذهبی، و آرمانی بر آن قرار می‌گرف، تعریف می‌کرد و می‌گفت که روساخت‌ها پس از دگرگونی وجه تولید و ستیزه‌های ناشی از آن به‌هستی خود ادامه می‌دهند و راه را برای ظهور نوعی تازه از جامعه می‌گشایند.

پس از مارکس مردم‌شناسان بسیاری به‌مکتب فکری او در خط تکامل‌ گرویدند و از تحلیل‌ها و استدلالات او بهره گرفتند. اکثر مردم‌شناسان، تحلیل‌های تاریخی مارکس را از جامعه‌های و نهادهای آن و نیز نظریهٔ تاریخی او را به‌طور کلی پذیرفتند. بدون آن که نظریه‌های او را در اقتصاد دربست بپذیرند.


دنبالهٔ این بخش را در شمارهٔ ۳۴ خواهید خواند.


پاورقی‌ها

  1. ^ . قوام نکرومه - رئیس‌جمهور اسبق کشور غنا (۱۹۷۲-۱۹۰۹) - در سال ۱۹۶۶ با یک کودتا از حکومت برکنار شد و به‌کشور گینه رفت و به‌سال ۱۹۷۲ در آن کشور در گذشت.
  2. ^ . African Political Systems مجموعهٔ مقالاتی است حاصل پژوهش‌های مردم‌شناسان اروپائی، انگلیسی و آمریکائی در کشورهای مختلف آفریقائی. - فورتز M. Fortes و ئی‌ونز - پریچرد E. Evans-Pritchard - ویراستاران این مقالات - مجموعه را با افزودن مقدمه‌ئی مفصل به‌سال ۱۹۴۰ انتشار دادند.
  3. ^ . به‌روایت Johan galtung در Scientific Colonialism (چاپ شده در سال ۱۹۶۷).
  4. ^ . The Scholl of Evolutionism
  5. ^ . SPENCER, H., The Study of Sociology, London, 1872.
  6. ^ . Classical evolutionists
  7. ^ . Development
  8. ^ . Evolution
  9. ^ . EGGAN, F.: "One Hundred Years of Ethnology and Social Anthropology". مقالهٔ اگان در مجموعه‌ئی از مقالات به‌کوشش J.O. Brew تحت عنوان One Hundred Years of Anthropology به‌سال ۱۹۷۲ چاپ شده است.
  10. ^ . Comparative Method
  11. ^ . Henry S. MAINE (1822-1888)
  12. ^ . Unilinear Evolution
  13. ^ . Patria Potesta
  14. ^ . Agnation
  15. ^ . Startus
  16. ^ . Contract
  17. ^ . Patriliny
  18. ^ . Patriarchy
  19. ^ . .Ancient Law, London, 1961
  20. ^ . Gens
  21. ^ . Clan گروه نَسَبی هم‌تباری که اعضای آن نسبت مشترک از یک نیای زن یا مرد دارند و نسب را از جانت یکی از آن دو به‌ارث می‌برند. گاهی این نیای مشترک اسطوره یا افسانه‌ئی بیش نیست. نظام کلانی در برخی جوامع ابتدائی معاصر در قارهٔ آفریقا مانند قبیلهٔ Ashanti در غنا بازمانده است. قاعدهٔ «برون همسری» به‌کار بردن توتم از نشانه‌های خاص نظام‌های کلانی است.
  22. ^ . Tribe
  23. ^ . State
  24. ^ . Village Communities in the East and West, London, 1871.
  25. ^ . Early Institutions, 1874
  26. ^ . Descent of Man
  27. ^ . Johan Jacob BACHOFEN (1815-1887) باخوفن نویسندهٔ کتاب Das Mutterrecht, Stuttgart, 1861. است که آن را به‌فارسی تحت عنوان حق‌ مادری یا مادرسری ترجمه کرده‌ایم.
  28. ^ . Matriliny
  29. ^ . Matriarchy
  30. ^ . Promiscuity
  31. ^ . Hetairism
  32. ^ . Massagetae جامعه‌ئی بوده است در شرق ایران باستان.
  33. ^ . Agathyrsi
  34. ^ . Mother-right
  35. ^ . Gynaecocracy
  36. ^ . Strabo جغرافیانویس یونانی (۶۳ تا ۱۹ پیش از میلاد).
  37. ^ . Father-right
  38. ^ . Couvade رسمی است متداول در میان بعضی جوامع ابتدائی مانند استرالیائی و آفریقایئی که طبق آن، شوهران به‌هنگام زایمان زنان خود به‌ظاهر وضع و حالتی شبیه و زائو به‌خود می‌گیرند و به‌بستر رفته می‌خوابند و چنان وانمود می‌کنند که طفل را آنان زائیده‌اند. رسم کواد صورت‌ها انواع مختلف دارد و مردم‌شناسان تعبیرات و توجیهات گوناگونی از این رسم کرده‌اند.
  39. ^ . فردریک انگلس: «منشاء خانواده؛ مالکیت خصوصیَ و دولت» - ترجمه‌ٔ مسعود احمدزاده. جیبی: بدون تاریخ انتشار، چاپ چهارم. - پیشگفتار، صفحهٔ ۱۸.
  40. ^ . Lewis Henry MORGAN (1818-1881)
  41. ^ . Iroquois Indians
  42. ^ . Lineage
  43. ^ . The League of the Iroquois, 1851
  44. ^ . Ojibewa
  45. ^ . Systems of consanguinity and Affinity of the Human Family, Washington, 1871.
  46. ^ . Classificatory method
  47. ^ . Descriptive method
  48. ^ . Comparative method
  49. ^ . LEWIS, Ioan, M., Social Anthropology in Perspective, Penguin Books, 1977. P. 43
  50. ^ . FORTES, Meyer. Kinship and the Social Order, London, 1969.
  51. ^ . Unilinear evolutionists
  52. ^ . رودنی نیدم Rodney Needham در کتاب Remarks and Inventions می‌نویسد که لافیتو Lafitau (1671-1746) تحقیق تطبیقی در نسل یک تباری Unilieal descent و اصطلاح طبقه‌بندی را در نظام خویشاوندی خیلی پیش از مورگان در سال ۱۷۲۴ آغاز کرد، و مورگان در سال ۱۸۷۱ بحث دربارهٔ آن را که موضوعی شناخته شده بود دوباره آغاز کرد.
  53. ^ . (در نسخهٔ اصلی موجود نیست - تایپیست)
  54. ^ . Pairing Marriage- که آن را اصطلاحاً Marriage class هم‌خوانده‌اند- نوعی خاص از ازدواج است که طبق آن زنان گروه یا طبقه با مردان گروه و طبقه‌ئی که برای ازدواج با آنان معین و مشخص شده‌اند زناشوئی می‌کنند. بدین طریق یار و جفت هر کس، به‌هنگام تولد، بنابر گروه یا طبقه‌ئی که در آن عضویت دارد مشخص می‌شود.
  55. ^ . اندره میشل: «جامعه‌شناسی خانواده و ازدواج» - ترجمهٔ: فرنگیس اردلان، دانشکدهٔ علوم اجتماعی و تعاون، ۱۳۵۴، صفحهٔ ۲۴.
  56. ^ . MORGAN, L., Ancient Society, London, 1871.
  57. ^ . MARX, Karl, Das Kapital, 1867-95. ترجمهٔ انگلیسی کتاب «سرمایه» یک صد سال پس از نشر آن به‌زبان آلمانی در سال‌های ۱۹۶۷-۷۲ توسط Lawrence and Wishart انتشار یافت.
  58. ^ . انگلس: «منشاء خانواده»- صحفهٔ ۱۱.
  59. ^ . Government
  60. ^ . Politics
  61. ^ . Social Organization
  62. ^ . Kinship systems
  63. ^ . State
  64. ^ . J. F. Mc Lennan
  65. ^ . Monogamy
  66. ^ . Polyandry
  67. ^ . Levirate
  68. ^ . Female infanticide
  69. ^ . Exogamy
  70. ^ . Endogamy
  71. ^ . Mc Lennan, J: Primitive Marriage, London, 1865.
  72. ^ . Totemism
  73. ^ . این مقاله در دائرة‌المعارف Chambers Encyclopaedia به‌سال ۱۸۶۷ چاپ شد.
  74. ^ . مقالهٔ "The Worship of Animals and Plants" در مجلهٔ دوهفتگیِ Fortnightly Review در سال ۱۸۶۹ به‌چاپ رسید.
  75. ^ . General Anthropology
  76. ^ . PENNIMSN, T. K., A Hundred Years of Anthropology, London, III Edition, 1965, P.120.
  77. ^ . Karl Marx
  78. ^ . Frederik Engels
  79. ^ . Zur Kritik der Politischen Okonomie, 1859. این کتاب در سال ۱۹۷۱ توسط Wishart و Lawrence مترجمان کتاب «سرمایه» به‌زبان انگلیسی و تحت عنوان A contribution to the Critique of Political Economy برگردانده و چاپ شد.
  80. ^ . MARX, Karl: The Ethnological Notebooks of Karl Marx, Edited by: L. KRADER, 1972. که شامل آخرین یادداشت‌های مارکس در سال‌های ۱۸۸۰ و ۱۸۸۲ است.
  81. ^ . ENGELS, F.: The Origin of the Family, Private Property and the State 1884.
  82. ^ . HARRIS, M.: The Rise of Anthropological Theory, New York, 1968.
  83. ^ . LLOBERA. Josep, R., "The History of Anthropology as a Problem", Critique of Anthropology, No. 7. Vol. 2. Autumn 1976.
  84. ^ . SANTAMARIA, U.: "The Ethnological Notebooks of Karl Marx", By" L. KRADER. نقد سنتاماریا بر یادداشت‌های مردم‌نگارانهٔ مارکس در مجلهٔ «نقد مردم‌شناسی» در سال ۱۹۷۵ شماره‌های ۴ و ۵ چاپ شد.
  85. ^ . Infra-structure
  86. ^ . Super-structure
  87. ^ . Darwinism
  88. ^ . ریمون آرون: «مراحل اساسی اندیشه در جامعه‌شناسی» - جلد اول، ترجمهٔ باقر پرهام، سازمان کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۲، صفحهٔ ۱۶۶.
  89. ^ . Historical materialism
  90. ^ . Eden of primitive communion
  91. ^ . Slavery
  92. ^ . The economy of the ownership of the exploited
  93. ^ . Feudalism
  94. ^ . Capitalism
  95. ^ . Socialism
  96. ^ . Exploitation system
  97. ^ . MacRae, Donald G.: "KARL MARX", in The Founding Fathers of Social Science, Edited by: Timothy Raison, 1969.
  98. ^ . Organic evolution
  99. ^ . نگاه کنید به‌مقالهٔ سنتاماریا در مجلهٔ «نقد مردم‌شناسی» شماره‌های ۴ و۵. صفحهٔ ۱۵۹.
  100. ^ . MAINE, H.: Lectures on the Early History of Institution, 1875.
  101. ^ . انگلس گذار و پیشرفت جامعهٔ بشری را از موضع «منزلت» به‌موضع «قرارداد» بدعت ماین نمی‌داند و می‌نویسد که هنری ماین «تصور می‌کرد کشف عظیمی کرده است وقتی که می‌گفت که کل پیشرفت ما، در مقایسه با اعصار گذشته، این است که از موضع و مقام اجتماعی منزلت به قرارداد رسیده‌ایم، یعنی از یک وضع امور موروثی به‌وضعی از امور که داوطلبانه برقرار شده است. ابرازی که با همه درستی، خیلی پیش از آن در مانیفست کمونیست آمده بود.» انگلس «منشاء خانواده» صفحهٔ ۱۱۳.