دختر تصویر ۲: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:KHN017P171.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱|کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱]]
 
[[Image:KHN017P171.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱|کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱]]
  
{{در حال ویرایش}}
+
{{بازنگری}}
  
  
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:رؤیا]]
 
[[رده:رؤیا]]
 +
 +
 +
نشست پرتو حیرت
 +
 +
به دست های نیایشگرم
 +
 +
خمید ساقه ی تردید
 +
 +
به روی چشمه ی جوشان باورم
 +
 +
 +
میان آینه و من
 +
 +
شکست شوق تماشا
 +
 +
ز چشم دختر تصویر
 +
 +
پرید جلوه ی رؤیا
 +
 +
 +
درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت
 +
 +
به خواب آینه آواره شد حماسه ی نور
 +
 +
صدای روشن اشکی که گرم بود هنوز،
 +
 +
به اهتزاز نگاهم شکست راز بلور
 +
 +
 +
که سایه ای سرشار آمد از غم -
 +
 +
درون بیدارم.
 +
 +
که خسته خواند ملالی غریب را -
 +
 +
کدام مرد؟
 +
 +
::ندانم.
 +
 +
 +
 +
کدام لب در من،
 +
 +
میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود؟
 +
 +
کدام حاجت در من،
 +
 +
دریچه های حرفم به سرگذشت گشود؟ :
 +
 +
:: «تو آن نسیم سبکبال نرم پروازی
 +
 +
:: که بر شدی چو غباری ز دور دست تنم
 +
 +
:: من از کرانه ی دور دیار تنهائیم
 +
 +
:: چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم.
 +
 +
 +
 +
:: چو آمدی، به تن آشفته گشتم از دیدار
 +
 +
:: چو رفتی، از غم تو سر به سنگ کوبیدم
 +
 +
::‌ دوباره باز به راه تو بازگشتم، تا
 +
 +
:: گریز عطر تو از راه دور بوئیدم
 +
 +
 +
 +
:: هوس به سینه ام آشفت تا تو دور شدی
 +
 +
:: نفس - دریغ! - دگر با تلاش یار نماند
 +
 +
:: چو آمدم که غریوت دهم : زره برگرد! -
 +
 +
:: وجودم آب شد از من دگر غبار نماند
 +
 +
 +
 +
طلای ساحل مژگان بی تکان
 +
 +
برید جاده ی دریای دور را
 +
 +
دوباره پلک چو بگشود، باز بر هم ریخت
 +
 +
ستیز سایه و سودای نور را.
 +
 +
 +
{{چپ چین}}
 +
رویا
 +
 +
دی ماه ۱۳۴۰
 +
{{پایان چپ چین}}

نسخهٔ ‏۲۹ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰۲:۲۹

کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۰
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۰
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۱


نشست پرتو حیرت

به دست های نیایشگرم

خمید ساقه ی تردید

به روی چشمه ی جوشان باورم


میان آینه و من

شکست شوق تماشا

ز چشم دختر تصویر

پرید جلوه ی رؤیا


درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت

به خواب آینه آواره شد حماسه ی نور

صدای روشن اشکی که گرم بود هنوز،

به اهتزاز نگاهم شکست راز بلور


که سایه ای سرشار آمد از غم -

درون بیدارم.

که خسته خواند ملالی غریب را -

کدام مرد؟

ندانم.


کدام لب در من،

میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود؟

کدام حاجت در من،

دریچه های حرفم به سرگذشت گشود؟ :

«تو آن نسیم سبکبال نرم پروازی
که بر شدی چو غباری ز دور دست تنم
من از کرانه ی دور دیار تنهائیم
چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم.


چو آمدی، به تن آشفته گشتم از دیدار
چو رفتی، از غم تو سر به سنگ کوبیدم
‌ دوباره باز به راه تو بازگشتم، تا
گریز عطر تو از راه دور بوئیدم


هوس به سینه ام آشفت تا تو دور شدی
نفس - دریغ! - دگر با تلاش یار نماند
چو آمدم که غریوت دهم : زره برگرد! -
وجودم آب شد از من دگر غبار نماند


طلای ساحل مژگان بی تکان

برید جاده ی دریای دور را

دوباره پلک چو بگشود، باز بر هم ریخت

ستیز سایه و سودای نور را.


رویا

دی ماه ۱۳۴۰