با خوانندگان ۲۰

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
The printable version is no longer supported and may have rendering errors. Please update your browser bookmarks and please use the default browser print function instead.
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۳۵
  • خانم رؤیا سلامت‌بخش

حق با شماست و این سوءتفاهم را ما با قضاوت سطحی خود در مورد نامهٔ شما به‌وجود آوردیم. شما که این‌قدر مهربانید و این‌اندازه به‌‌کتاب جمعه علاقه دارید، البته که نمی‌توانید چنان دستورالعملی به‌ما داده باشید. حتماً برای ما نامه بنویسید.

  • خانم لیدا - هـ. (گرگان)

حق با شماست که نوشته‌اید «نمی‌خواهم به‌هرطرف که نگاه می‌کنم نابرابری و بی‌عدالتی ببینم. نمی‌خواهم فقر باشد، ظلم باشد و گرسنگی باشد... چرا مسألهٔ کردستان؟ چرا بندرانزلی؟ چرا گنبد؟» و راست است که نوشته‌اید «من در مورد مسئلهٔ بندر انزلی احساس مسؤولیت می‌کنم... هر کجا که آواره‌ئی هست من مسؤولم، هرکجا ظلم و استبداد است من مسؤولم، هرکجا فقر و گرسنگی است من مسؤولم. ولی آخر همان‌قدر که من مسؤولم تو و او هم مسؤولید». همهٔ این‌ها درست است، فقط در این جاست که تنها صاحبان قدرتند که مطلقاً احساس مسؤولیت نمی‌کنند. امّا انسانیت یک مفهوم ذهنی بیشتر نیست، و هر کسی آن را به‌سود خود معنی می‌کند. بی‌برنامه و بی‌دانش اجتماعی نمی‌توان دم از «مکتب انسانیت» زد.

  • خانم میترا - ق. عزیز

باسپاس فراوان از محبت‌تان، چه کنیم که خط شما را - شاید به‌این علت زیادی «شیک» است نتوانستیم بخوانیم. خود شما قضاوت کنید، با انبوهی از نامه و مقاله و داستان و چیزهای دیگر که باید خواند و انتخاب و احتمالاً اصلاح کرد، برای خواندن یک نوشته، هرچه باشد، چه‌قدر وقت صرف کرد؟

  • آقای حسین اردبیلی شیخ‌الاسلامی (تبریز)

از چاپ شعر به‌‌زبان‌های ترکی، لری، بلوچی، کردی، و جز این‌ها استقبال می‌کنیم. قبلاً هم چنین اشعاری چاپ کرده‌ایم. شرطش این است که چنین آثاری برای ما فرستاده شود.

  • آقای مزدک (کرمان)

ما چنان که می‌بینید به‌‌وظیفهٔ خود عمل می‌کنیم و توقعی نداریم. امّا این که خدمت ما تا آن حد مورد تأیید شما و دوستان دیگری قرار گیرد که زحمت نامه نوشتن به‌خود بدهند البته کلاه گوشهٔ ما را از فخر به‌آفتاب می‌رساند. بلی ملّت ما از سهمگین‌ترین توفان‌های تاریخ سربلند بیرون آمده است، در پیروزی آن شک نداشته باشید.

  • آقای مهدی شیروانی

متأسفانه با این که خودتان هم عبارت «مبارزهٔ بی‌امان مردم ایران برعلیه امپریالیسم» را به‌کار برده‌اید بدون توجه به‌‌کلمهٔ مردم از آن گذشته‌اید. این روحیهٔ تازه، انگیزه‌اش هرچه باشد باید در مردم تقویت شود. ما هم کاملاً با شما هم‌عقیده‌ایم و آنچه را که نوشته‌اید تأیید می‌کنیم. ولی به‌همان دلایلی که خودتان هم اشاره کرده‌اید این که امپریالیسم بخواهد یا بتواند شاه مخلوع را به‌‌ایران برگرداند غیرممکن است. شاید برای بعضی از مردم چنین وحشتی وجود داشته باشد امّا درهرحال این وحشت بی‌پایه است. شاه که با آن همه قدرت نتوانست به‌رژیم خود ادامه دهد حالا که همه چیز را از دست داده چه طوری می‌تواند برگردد؟

  • آقای بیابانگرد ماسوله (تهران)

۱) عدد ۳ در مقالهٔ آقای سماکار (ص۹، سطر ۱۶ - شمارهٔ ۱۷) شمارهٔ ارجاع به‌حاشیه‌ئی بود که من برآن عبارت نوشته بودم و بعد پس گرفتم امّا حذف آن عدد از متن فراموش شد.

۲) این صفحات برای تماس با خوانندگان لازم است.

۳) صفحات در پاسخ خوانندگان را بیش‌تر خواهیم کرد.

۴) اگر صاحب نظری در رشتهٔ موسیقی حاضر به‌همکاری با مجله باشد در باب تاریخ و سیر تحولی موسیقی در ایران البته مطالبی چاپ خواهیم کرد. ذکر منابعی در این باب هم کاری است که از ما بر نمی‌آید، مگر این که به‌چنان شخصیتی دسترسی پیدا کنیم.

۵) در معرفی شاعران و هنرمندان هم خواهیم کوشید.

۶) مرا شرمندهٔ محبت‌هاتان کردید.

  • آقا یا خانم گ.خ.ا. (کرمان)

خوشبختانه من افاضات آن حضرت را که در رادیو نشنیده‌ام امّا پرونده سازی برای کانون و اعضایش تازگی ندارد. هدف از این حملات نیز روشن است، و چرا تعجب می‌کنید. و چرا منتظرید به‌این افراد پاسخ داده شود؟ بگذارید، هرچه دل تنگ‌شان می‌خواهد بگویند. دربارهٔ شب‌های کانون نیز ما از توطئهٔ عمیقی که آن «آقایان» بسیار اخلاقی به‌همدستی اوباش ترتیب داده بودند خبر موثق به‌دست آورده بودیم و نمی‌توانستیم نسبت به‌جان مردم بی‌توجه باشیم. این که گفته‌اید کانون می‌خواسته است به‌مخالفت با انقلاب هیاهو به‌راه اندازد یک دروغ بی‌شرمانه بیش نیست. این را بهانه کرده بودند تا توطئه‌شان را «مقاومت مردم در برابر ضدانقلاب (!)» جلوه دهند. آن سم‌پاشی‌ها و نامه‌پرانی‌ها هم مقدمات امر بود.

  • آقای علی. ح. (تبریز)

شرح گزارش مصوری که فرستاده‌اید تمیز و مؤثر است، اما متأسفانه عکس‌ها نه زیبا است نه گویا. مثلاّ این یکی:

از این صحنه‌ها در هر شهر و شهرکی، از تهران بگیرید تا هر دو نغوزآباد، وجود دارد. از میدان سرچشمهٔ تهران هم که عکسی بگیرید چنین چیزی از آب در می‌آید. در نتیجه، دیدن این عکس‌ها پس از خواندن آن مقدمه موجب چنین قضاوتی از این قبیل می‌شود که، مثلاّ، نویسنده در شرح شوربختی مردم این محله غلو کرده است. عکس‌ها نشان نمی‌دهند که «حُکمْ آبادی‌ها» از اهالی جاهای دیگر فراموش شده‌تر باشند.