از روبه‌رو، با شلاق ۱۳

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۵۵ توسط Robofa (بحث | مشارکت‌ها) (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱

کیومرث منشی‌زاده


نجیب بودن یک ملت به‌‌اندازه روشنفکر بودن یک اسب غم‌انگیز است.

***

خواندن نمایشنامه، خوردن زنبور عسل است (البته کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها مختارند).

تبصره: تنها وجه شباهت کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها این است که هر دو دام را پهن می‌کنند و آمدن شکار را به‌انتظار می‌نشینند.

تعریف: تآتر، استعمار تماشاگرانی است که خواب‌شان نمی‌برد.

پرانتز: هیچ کارگردانی نیست که کار خود را موفق نداند، اگر نه چرا پول بلیت را آخرکار از تماشاچی نمی‌گیرند؟

***

برای رسیدن به‌‌صدسالگی تنها یک کار می‌شود: صبر.

تبصره: البته صدسالگان برای صدساله بودن خود دلائل افتخارآمیزی دارند که فقط به‌درد یک صدسالهٔ احمق می‌خورد.

توضیح: برای پذیرفتن این دلائل، صدساله بودن و احمق بودن به‌تنهائی کافی نیست (می‌گوئید نه، امتحان کنید).

اشتراط: برای ورود به‌این امتحان کافی است آدم صدساله بشود (اون وقت دیگه اون دومی خود به‌خود روشاخشه).

***

یک مصنف جوان قطعه‌ئی را برای اظهارنظر بتهوون نوشت. پیرمرد علی‌رغم ضعف شنوائی به‌آن گوش داد و چون ان را بسیار مزخرف یافته بود به‌جوان گفت «برای شنیدن نظر من پنج سال دیگر تشریف بیاورید». جوان پرسید: «صبح خدمت برسم یا عصر؟».

توضیح: پُشتکار خوب است ولی برای ورزشکار، نه برای هنرمند. (همچنان که شیرخر خوب است، ولی نه برای بچهٔ آدمیزاد).

تأسف و پوزش: می‌دانم که این حرف ممکن است به‌بعضی‌ها بربخورد، ولی نمی‌دانم از کی باید پوزش بخواهم، از ورزشکارها، هنرمندان، یا شیرخر؟

***

برخی از شاعران جوان بدین علت شعرهای بد خود را خوب می‌پندارند که روزهای درازی را بر سر نوشتن آن از دست داده‌اند.

تمثیل: «سروانتس» گفته است دیوانه‌‌ئی عادت داشت که سگی را روز همه روز باد کند، و چون علت را می‌پرسیدند می‌گفت: «حضرات خیال می‌کنند باد کردن سگ کار ساده‌ئی است!»

نتیجهٔ اخلاقی: شاعر جوان از جراح پیر خطرناک‌تر است.

***

یونانی‌ها گفته‌اند: «بعضی‌ها کشیش را دوست می‌دارند، برخی‌ها زن کشیش را».

توضیح: البته این ضرب‌المثل تا زمان راسپوتین بیش‌تر اعتبار نداشت (چون آن جانور زن کشیش و خود کشیش را به‌یک چشم نگاه می‌کرد).

پرانتز: غرب به‌این جور آدم‌ها می‌گوید «دمکرات».

پرانتز در پرانتز: نابغه کسی‌ست که از تجربیات کسی که قرار است بعدها به‌دنیا بیاید استفاده کند (مثل هنریک ایبسن که با توجه به‌ تجربیات دمکراتیک راسپوتین گفته بود: «اگر به‌خاطر دموکراسی از خانه بیرون می‌شوی بهترین شلوارت را مپوش».

توضیح: این بار هم سرتان کلاه تاریخی گذاشتم.

اخطار: کلاه تاریخی مهم نیست مواظب باشید کلاه جغرافیائی سرتان نرود (در آن صورت دیگر نقشهٔ ایران به‌شکل گُربه نخواهد بود).

***

زیباترین اثر آرتور میلر ازدواج با مارلین مونرو است.

***

لاوآزیه گفته است: «هیچ چیز از عدم به‌وجود نمی‌آید و هیچ چیز وارد عدم نمی‌شود.»

توضیح: این نظریه سال‌ها به‌اثبات رسیده، چرا که سال‌ها می‌گذرد و هیچ کس ندیده است که یکهو یک «پیرمغان» از زمین سبز بشود.

تذکر: پیرمغان درواقع همان مغبچه است که به‌تدریج پیر شده باشد.

ضیافت علمی: در فیزیک تبدیل مغبچه به‌‌پیرمغان مطابق همان قانونی صورت می‌گیرد که، در شیمی بر طبق آن، نفت تبدیل به‌نفتالین می‌شود.

نتیجهٔ اخلاقی: در ایران همه چیز بوی نفت می‌دهد، مگر نفتالین.

تبصره: بعضی از عرایض من بیش‌تر شبیه دو خط موازی است که در یک صفحه قرار نگرفته باشد.

***

دریاسالار کاناریس، مبارزهٔ منفی و توطئه سکوت خلق فرانسه را در زمانه اشغال فرانسه «حمله به‌بصل‌النّخاع نازیسم» وصف کرده است.

توضیح: در آن روزها که هیچ فرد فرانسوی حاضر نبود از مبارزهٔ منفی دست بکشد و با حکومت همکاری کند، مأموران گشتاپو ساعت ۴ صبح مردی را از خواب بیدار کردند و گفتند: «تو باید صدراعظم بشوی!» — مرد خواب زده گفت: «صدرات عظمی مانعی ندارد، ولی لطفاً ساعت ۹ تشریف بیاورید!»

مسأله: به‌‌نظر شما اگر آدم مجبور باشد ساعت چهار صبح از خواب بیداز شود دیگر چه فرق می‌کند که صدراعظم است یا خروس؟

تبصره: هیتلر برای شکست رقیبان خود در امر صدارت عظمی، سعی می‌کرد در کم خوابی هم بر آنها پیشی بگیرد و به‌این علت صبح‌ها ساعت چهار از خواب پا می‌شد.

نتیجهٔ اخلاقی: بیچاره ملتی که زمامدارانش سحرخیز باشند!

***

نیچه گفته است: «به‌سراغ زن‌ها که می‌روی، تازیانه را فراموش مکن!»، در حالی که گاندی با وضع نظریهٔ آهیمسا گفته بود: «انگلیسی‌ها را نباید آزرد.»

تبصره: من به‌شما نخواهم گفت که از گاندی پیروی کنید یا از نیچه. موضوع بستگی به‌‌دارد به‌این که شما بخواهید سیاستمدار موفقی باشید یا مرد موفقی.

***

مارشال ژوکف شهر برلن را زیر آتش گرفته بود و هیتلر در «لانهٔ گرگ» درحالی که میکروفن از شدت انفجار گلوله‌های توپ می‌لرزید شعار می‌داد تا با تسلیح سیزده سالگان و به‌خون و خاکستر کشیدن آنان فرضیهٔ «آلمان برتر از همه» را ثابت کند. حال شما ببینید درایت شرقی را که، در آن روزگار، بی‌آنکه کسی را به‌کار افغان‌ها کار می‌باشد، مفسر سیاسی رادیو افغانستان می‌گفت: «ملت شجاع افغان به‌هیچ وجه زیر بار زور نمی‌رود مگر این که زور خیلی پرزور باشد».

دیپلماسی تطبیقی: در قندهار مردی پوستین را پشت رو بر دوش انداخته بود. پلیس به‌اش گفت: «پوستین را باید از آن رو انداخت» افغان به‌پلیس گفت: «سرکار بهتر می‌فهمید یا بره؟»

***

اگر انسان همچون حضرت یونس مجبور باشد زندگی را در شکم ماهی تجربه کند، دیگر فرقش چیست که ماهی دردریای سیاه شنا کند یا دریای سرخ؟

***

کاریکاتوریست‌ها دنیا را کج و کوله‌تر از آنچه هست می‌بینند و انسان را ناقص‌الخلقه‌تر از آنچه همیشه بوده است (با شما شرط می‌بندم که بیش‌تر این جماعت از آن قرص‌های ضدبارداری سابق می‌خوردند. یادتان هست؟).

جبران خسارت ناشی از بیان حقیقت: به‌هرحال بعضی از همین کاریکاتوریست‌ها با چند خط چیزی می‌آفرینند که با هزاران خطی که نویسندگان در کتاب‌ها رقم می‌زنند هم گفته نمی‌شود.

ضد عقیده: در روزهائی که رایش سوم زندگی را بر اهالی بی‌گناه فرانسه سیاه کرده بود، یکی از اعضاء جبههٔ مقاومت فرانسه کاریکاتوری کشید که هیتلر را درحال رنگ زدن در و دیوار نشان می‌داد و زیر آن نوشت:

«دنیا به‌صلح ادامه داده بود اگر هر کس سرش به‌کار خودش بود».

نتیجهٔ غیراخلاقی: اگر می‌خواهید مملکت از این هم بدتر بشود، بسپریدش دست دانشجویان دامپزشکی.

***

دزد از پلیس باهوش‌تر است، اگرنه دزدی ازهمان بدو پیدایش از جهان رخت برمی‌بست.

مسأله: تعیین کنید اگر همهٔ دزدان دزدی را ترک کنند و به‌کسوت پلیس درآیند جامعه با آن همه پلیسِ لزوماً بیکار به‌چه روزی می‌افتد؟

***

عیب بزرگ کشور ما این است که دیوانه کم دارد.

***

هنوز مردانی هستند که خیال می‌کنند تنها راه دوست‌شدن با یک زن ازدواج با اوست، در حالی که تجربه نشان می‌دهد که ازدواج با یک زن تنها راه خصومت ورزیدن با او است.

تبصره: مردها ازدواج می‌کنند، تا با عشق مبارزه کنند و زنی را که دوست می‌دارند از دست بدهند.

***

علت شکست آلمانی‌ها این بود که برادران روس ما بسیار بیسواد بودند و زبان آلمانی نمی‌دانستند تا به‌نطق‌های هیتلر گوش بدهند، درحالی که سربازان آلمانی دست کم این یکی را می‌دانستند.

پرانتز: خدا نخواست که یخِ زامنهوف در قضیهٔ رواج یک زبان همه فهم جهانی بگیرد، وگرنه همهٔ ملت‌های دنیا نطق‌های سران یکدیگر را می‌شنیدند و همه از هم شکست می‌خوردند.

خروس بی‌محل: گشنگی زیاد، آشپز ناشی را روسفید می‌کند.

***

بهار، فصل بره‌هاست.