آفرینش جهان در اساطیر مصر ۱: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: تغییر خودکار متن (- به + به‌‌))
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
سطر ۱۵۳: سطر ۱۵۳:
 
#{{پاورقی|۳}}در مصر هنوز هم وقتی خورشید می‌گیرد «مردم» با کوبیدن طبل و سنج و برآوردن هیاهو می‌کوشند «اپپ» را بترسانند تا «رع» را رها کند.
 
#{{پاورقی|۳}}در مصر هنوز هم وقتی خورشید می‌گیرد «مردم» با کوبیدن طبل و سنج و برآوردن هیاهو می‌کوشند «اپپ» را بترسانند تا «رع» را رها کند.
 
#{{پاورقی|۴}}J.B.,The Ancient Near Eastern, P.569 Pritchard
 
#{{پاورقی|۴}}J.B.,The Ancient Near Eastern, P.569 Pritchard
 +
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۳۸

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱.۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۳




اسطوره‌های مصر با اساطیر «سومر» و «اَکَّد» رابطه دارد اما ناهمانندی‌های اقلیمی «مصر» با «بین‌النهرین» و تفاوت گردش رود نیل با «دجله» و «فرات» سبب پیدائی شکل دیگری از اساطیر در مصر باستان شده و تفاوت‌ها را از همانندی‌ها بیش‌تر کرده است.

رود «نیل» از خاستگاه خود دریاچهٔ ویکتوریا تا ملتقای آن با «مدیترانه» مسافتی به‌طول ۳۴۷۳ میل را طی می‌کند. «نیل» در فاصلهٔ «خرطوم» و «آسوان» بر اثر ریزش از ارتفاع بیست‌و هشت متری آبشارهائی را تشکیل می‌دهد که به‌«شلاله‌های نیل» تا دریای مدیترانه مسافتی کمان شکل به‌طول ۶۴۰ کیلومتر را طی می‌کند و با رسیدن به‌دلتای نیل، در جنوب قاهرهٔ کنونی (ممفیس کهن) و گذر از کانال‌های «دمیاط» و «رشید» با شاخه‌های فراوان به‌دریا می‌ریزد.

بدین‌سان مصر دارای دو طبیعت آفریقائی و مدیترانه‌ئی است و تفاوت این دو منطقه در تاریخ و اساطیر مصر علیا و سفلی نقشی اساسی دارد.تلاش تاریخی مصریان برای مهار کردن طغیان‌های مشهور نیل و توزیع آب برای آبیاری و ایجاد وحدت بین مردمان دو منطقهٔ مصر علیا و سفلی به‌اساطیر مصر، در مقایسه با اساطیر «بین‌النهرین»، شکل تازه‌ئی می‌دهد و از این طریق فرمانروائی مصر با فرمانروائی «سومر» و «اکد» شکلی ناهمانند به‌خود می‌گیرند.

در اساطیر بین‌النهرین شاهان برگزیدگاه آسمان‌اند و گاهی پس از مرگ به‌مقام خدائی می‌رسند اما در اساطیر مصر شاه همانا خدائی است که به‌هنگام زنده بودن حور (Horus) و پس از مرگ اوزیریس (Osiris) و سَرور مردگان است. بخش عظیمی از تاریخ کهن مصر به‌دورِ «حور ـ اوزیریس» و «اوزیریس ـ حور» مربوط می‌شود و از این روست که اسطوره‌های «اوزیریس» و مراسم تدفین و مومیائی کردن در اساطیر مصر نقش عمده‌ئی دارد.

همراه با انجام مراسم آئینی نیایش «اوریریس» نیایشِ رَع (Ra) نیز انجام می‌گیرد. رَع «خورشید ـ خدا»‌ئی است که خاستگاهی کهن‌تر از «اوزیریس» دارد. و چنین است که با گگذشت زمان این دو آئین نیایشی به‌هم نزدیک می‌شوند و از نزدیکی آن‌ها ترکیبی از اسطورهٔ «اُزیریس ـ رع» پدیدار می‌شود.

اسطوره‌های آفرینش مصر با این سه عامل یعنی «نیل»، «اوزیریس» و «رع» رابطه دارد و کوشش ما در اینجا گفت و گو از این سه عامل است و در پایان از خدایانی سخن می‌گوئیم که با آفرینش، تولد و مرگ رابطه دارند و با توجه به‌وسعت دامنهٔ اساطیر مصر ناگزیر از اختصاریم.


اسطورهٔ «اوزیریس»

اسطوره‌های «اوزیریس» متأثر از سه عامل سیاسی، معیشتی و آئینی‌اند و هر یک از این سه عامل در تشکل اسطورهٔ «اوزیریس» نقش خاص دارد: در این اسطوره‌ها «اوزیریس» پادشاهی است که برادرش سِت (seth) به‌او کینه می‌ورزد. و با ناپدید شدن «اوزیریس» نبرد مصر سفلی و علیا آغاز می‌شود و این نبرد کوششی سیاسی در جهت وحدت مصر است. «اوریریس» بعد از مردن دوباره زنده می‌شود و این بخش از اسطوره یادآور اسطورهٔ «دوموزی» یا «تموز» گیاهخدای بین‌النهرین و دیگر خدایانِ گیاهی است که با فرارسیدن فصل گرما می‌میرند و با زفرا رسیدن بهار زنده می‌شوند و «اوزیریس» بعد از مرگ زنده شده و قاضی جهان زیرین می‌شود و نقشی می‌یابد که گویای آرزوی انسان دیرین برای ادامهٔ زندگانی بعد از مرگ و تمایلات آئینی اوست. «اوزیریس » در نقش دانور جهان مردگان نقشی همانند نقش خفت آموختی (Khepht- Amenti) سَرورِ جهان زیرین یا جایگاه کوچندگان به‌غرب[۱] دارد.


«پلوتارخ» مورخ یونانی، از سنگ نوشته‌ها و اسنادی سخن می‌گوید که بنابر آن‌ها «اوزیریس» پسر گِب(Geb خدای زمین) شوهر و برادر ایزیس (Isis) کشاورزی و گدازگری را به‌مصریان آموخت. «اوزیریس» پادشاه و ملکهٔ‌او «ایزیس» هنرهای بسیاری را به‌مردم مصر آموختنند. سرانجام سِت، برادر «اوزیریس»، او را در بیست و هشتمین سال فرمانروائیش بر مصر، در نیل غرق کرد. و آن چنین بود که «ست» و هفتاد و دو تن از یارانش «اوزیریس» را در جشنی فریفتند و او را به‌بازی درون صندوقی زندانی کردند و صندوق را به‌امواج نیل سپردند، و امواج صندوق را از معبر رود «تَنیتیک» (Tanitic از شاخه‌های نیل) گذر داد و به‌ساحل دور (مدیترانه؟) و آنگاه به‌«بابل» برد؛ و در ساحل، انجیر بن کهن «اوزیریس» را در خود جای داد و جسدش او را مدفون کرد. پادشاه بابل بر آن انجیر بن گذشت و از رعنائی و بلندی آن حیران شد و فرمان داد که از تنهٔ آن درخت ستونی برآورند تا زینت افزای اکاخ او باشد. «ایزیس» غمگنانه به‌جست و جوی شوهر خویش برآمد و از ماجرا آگاه شد. آنگاه از پادشاه بابل خواست آن ستون را بدو ارزانی دارد، و چنین شد. «ایزیس» تابوت «اوزیریس» را به‌ساحل بوتو (Buto) بازگردانید. شبانگاه «ست» به‌هنگام شکار، در پرتو ماهتاب، تابوت را یافت و جسد «اوزیریس» را تکه تکه کرد ودر سراسر خاک مصر پراکند.

«ایزیس» تکه پاره‌های تن «اوزیریس» ـ به‌جز مردیِ او را که اوکسیرینوکس (oxyrhynchus) هیولا ماهی نیل خورده بود ـ گرد آورد و به‌افسون او را به‌زندگی بازگردانید. و «اوزیریس» به‌غرب کوچید و شاه قلمرو غرب و جهان زیرین شد.

با توجه به‌روایات دیگر این اسطوره «ایزیس» پیش از کوچیدن «اوزیریس» به‌قلمرو غرب به‌نیروی جادو از او باردار شد و از این باروری «حور» تولد یافت.با تولد «حور» اسطورهٔ «اوزیریس» شکل تازه‌ئی می‌یابد و در روابات گوناگون مصری از نبردی سخن می‌رود که در آن «حور» بر عموی خود «ست» پیروز می‌شود و انتقام پدر را می‌گیرد:

«اوزیریس»! «حور» می‌آید تا تو را در آغوش کشد. «حور» می‌آید، در پیِ او آنان که به‌تو پشت کردند و از آن جمله «تحوتی» (Thoth) همه در بند و اسیر او. «حور» می‌آید، آنکو دل «سِت» را از تپیدن بازداشت؛ دل کسی را که تو از او برتر و کهن‌تر بودی. «گب» از بازگشت تو شادمان و «حور» خدایان را برادرسان به‌تو پیوند داده است... «حور» با چشم خویش را به‌تو ارزانی دارد، روان توست که در «حور» جاری است، توان توست که در «حور» نهاده شده. «حور» دشمنان را به‌سوی تو می‌آورد تا از تو نگریزند. «حور» ست را به‌پای تو می‌افکند، باشد که تو را بر فراز خویش بیند و بر خویش بلرزد.
«اوزیریس»! «حور» انتقام تو را گرفت...»[۲]

در بخشی از این اسطوره سخن از این اسطوره سخن از دادگاهی است که با حضور خدایان و به‌ریاست «گِب» تشکیل می‌شود و در آن حقانیت «حور» در فرمانروائی بر مصر سفلی و علیا به‌اثبات می‌رسد.

در نبرد «حور» و «سِت»، «حور» یک چشمش را از دست می‌دهد و بعدها در اساطیر مصر بدر و محاق ماه با گشوده و بسته بودن چشم حور رابطه می یابد. در روایتی دیگر آمده است که «حور» به‌هیأت عقابی است که چشم راستش خورشید و چشم چپش ماه است و شب و روز و برآمدن و فرونشستن ماه و خورشید با باز و بسته شدم چشم «حور» مربوط می‌شود. گاهی در نقوش و تندیس‌های مصری «حور» را به‌هیأت کودکی نشان داده‌اند کهاز درون گل نیلوفر آبی تولد می‌یابد و از آنجا که در روایتی دیگری تولد «رع» را نیز همین گونه است «حور» و «رع» با هم پیوند می‌یابند و «حور» در نقش خدای نجومی آشکار می‌شود.

بدین سان اسطورهٔ «اوزیریس» و «ایزیس» که در اینجا برای رسیدن به‌نتیجه به‌روال اسطورهٔ «اِنو مه ئلیش» ترکیب شد مبیّن تأثیر عوامل سه گانهٔ سیاسی، معیشتی و آئینی در شکل گیری این اسطوره است. جنگ‌های «حور» و «سِت» از نبردهای مصر علیا و سفلی و تلاش برای وحدت مصر متأثر است. بازگشت «اوزیریس»، وقتی که در درون انجیربن پنهان می‌شود یادآور خدایان گیاهی و اعجاز انگیزی افسردن و بردمیدن گیاه نزد انسان کهن است. نمایان شده «حور» در نقش خورشید ـ خدا بازگشتی است به‌توجیه رویدادهای طبیعت و مبیّن دورِ اوزیریس ـ حور و حور ـ اوزیریس است؛ و در پایان فرمانروائی «اوزیریس» در قلمرو غرب بازگشت به‌آرزوی آئینی کهن و امید زندگانی پس از مرگ است.

هنوز هم زنان مصری در ماه «اَثیر» (Athyr) تندیس‌های گِلین از «اوزیریس» می‌سازند و به‌امواج نیل می‌سپارند و این سنتی است که یادآور به‌رود سپردن «اوزیریس» است.


خورشید ـ خدای رَع

گزارش کهن‌ترین مراسم آئینی مصر به‌نیایش خورشید ـ خدای «رَع»‌باز می‌گردد و این حاکی از آن است که خورشید ـ خدای اساطیر مصری، به‌ویژه در اسطوره‌های آفرینش، نقش مهم‌تری از خورشید ـ خدای بابلی «شامَش» دارد. از روایات چنین برمی‌آید که «رع» در نقش خورشید ـ خدا نخستین پادشاه، و در نقش «اَتوم» (Atum) آفرینندهٔ جهان است.

مهم‌ترین مرکز نیایش «رع» «هلیوپولیس» بود، و هم در آنجا بود که اسطورهٔ «اوزیریس» با اسطورهٔ خورشید ـ خدا در کهن‌ترین دورهٔ پادشاهی مصر شکل گرفت. در فرمان‌ّای طوماری فراعنه از فرعون به‌لقب پسرِ خَفرِع (Khafre) قرار دارد حاکی از یکی شدن «حور» و «رع» و حمایت «رع» از پادشاه است.

با گذشت زمان اسطورهٔ «اوزیریس ـ حور» با اسطورهٔ «رع» پیوند می‌یابد و روایت مرگ تحوتمسِ سوّم(Tuthmosis) و بر تخت نشستن اَمِنحوتپ دوم (Amenhotep) سندی است بر این گفته:

پادشاه «تحوتمس» سوم به‌آسمان عروج کرد،

«تحوتمس» سوم به‌خورشید پیوست؛

«تحوتمس» با او که تن او زاده بود یک شد.

بامدادی دیگر فرا رسید

قرص رخشان خورشید برآمد

پادشاه «آمنحوتپ» دوم بر تخت پدر نشست.

بدین‌سان با توجه به‌اسطورهٔ «اوزیریس» مبدل شده با «رع» یک می‌شود.


اسطورهٔ آفرینش

اسطوره‌های آفرینش مصری با همهٔ تعددشان از عاملی قابل رؤیت و تجربی سرچشمه گرفته‌اند و در همهٔ آن‌ها به‌صورتی نامستقیم از تأثیر خورشید بر لجن‌زار ها و برکه‌های بازمانده از طغیان نیل و موجوداتی که دراین لجن‌زارها و برکه‌ها به‌وجود می‌آیند سخن می‌رود.

«خورشید ـ خدا» در اساطیر مصر چون خدایان دیگر مصری نام‌ها و نقش‌های گوناگون دارد. قرص خورشید، اَتون (Aten) و خورشید برآمده ا افق خِپر (Kheper) نام دارد و خِپر سرگین کردان هیولاسانی است که قرص خورشید را می‌گرداند؛ خورشید میانهٔ آسمان «رع»، و خورشید شامگاهان «اَتوم» نامیده می‌شوند. در روایتی دیگر، خورشید «حور» نام دارد و از ترکیب «حور» و «رع» نام تازه‌ئی می‌یابد که «رع ـ حراختی» (Ra-Harakhte) است و «رع ـ حراختی» خورشید جوانی است که از سینهٔ افق پر می‌کشد. در اسطورهٔ کهنی خورشید گوساله‌ئی زرگو است که بامداد از مادر خود گاو آسمانی، یعنی نوت (Nut) متولد می‌شود. «نوت» هر شامگاه گوساله را می‌خورد و بامداد دیگر او را می‌زاید. در روایت دیگر «نوت» خدا بانو ـ مادر و به‌هیأت زنی است که به‌نشان آسمان بر زمین پل زده است و «گب» زمین ـ خدا در هیأت پیرمردی است که ستان افتاده و فاصله میان او و آسمان که همسر اوست، شُو یا «هوا ـ خدا» پر کرده است. در اسطورهٔ دیگری «رع» خورشید ـ خدا و پاسداران او هر بامداد با زورقی از نیل آسمانی می‌گذرند و شامگاه از راه نیل زیرزمینی به‌آسمان باز می‌گردد. در این سفر بزرگ‌ترین دشمن «رع» یعنی «اِپِپِ» گاهی «رع» را فرومی‌بلعد و این زمانی است که خورشید سیاه می‌شود و یاران «رع» او را از کام «اِپِپ» بیرون می‌کشدند.[۳] طول زمان سفر «رع» در نیل آسمانی و نیل زیرزمینی برابر است و بدین سان شبانه روز به‌دو بخش مساوی تقسیم شده است که در هر بخش آن «رع» ۲۴ قلمرو آسمانی و زیرزمینی خود را سرکشی می‌کند. در اسطورهٔ کهن دیگری از مرغ هیولائی به‌نام گِب سخن می‌رود که چشم راست او خورشید و چشم چپ او ماه است.

ماه در اسطوره‌ئی برادر خورشید و هر دو پسران «نوت» (آسمان)‌اند. در جای دیگر ماه همانا «تحوِتی» است که در نقش «ایبیس» (Ibis) یعنی لک لک مصری (قره لیلک) در آسمان نمایان می‌شود، و در جائی دیگر از اساطیر مصر ماه عا (Aah) یا خُونسور (Khonsu) نام دارد. در اسطورهٔ «نوت» ستارگان فرزندان «نوت»اند که شبانگه از او زاده می‌شوند و بامداد «نوت» آنان را می‌بلعد؛ و در روایتی ستارگان ارواح مردگانی‌اند که به‌خدمت خورشید ـ خدا در می‌آیند و از آن جمله ستارهٔ صبح هر روز موظف است که چاشت «خورشید ـ خدا» را فراهم آورد.

«خورشید -‌ خدا» در نقش آفرینندهٔ جهان «اتوم ـ رع» نام دارد. نون (Nun) در این نقش اقیانوس آغازین بی‌جنبش جهان را درخود داشت تا آنگاه که با برآمدن نخستین گریوه‌های جهان از «نون»، «اتوم ـ رع» بر گریوهٔ آغازین برآمد و خدایان و جهان را هستی بخشید.

در اسطوره‌ئی خاستگاه حرکت «نون» اُگدواده (Ogdoade) نام دارد. در این اسطوره «اُگدواده» هیولائی است ساخته از چهار مار و چهار غوک، و بیانگر بی‌نظمی نابسامانی آغازین جهان است. «اگدواده» هفت زن دارد به‌نام‌های «نونت» (Naonet)، «کوک» (Kuk)، «کوکت» (Kauket)، «حوح» (Huh)، «حوحت» (Hauhet)، «اَمون» (Amon)، و «اَمونت» (Amonet) و جمع اینان «نون» و «نون» خاستگاه حرکت آغازین است. پس «اتوم» از «نون» برمی‌خیزد و با پدید آوردن نظم از بی‌نظمی جهان را هستی می‌بخشد و «اگدواد» و همسرانش به‌خدای و خدا بانوان بدل می‌شوند.

در اسطورهٔ دیگری در آغاز هیچ نبود مگر انو (Anu) که خود با خویش هم بستر شد و شُو (هوا) و تِفنوت Tefnut (رطوبت) از او زداده شدند. «شو» با «تفنوت» در آمیختو دومین جفت جهان یعنی «زمین ـ خدا» «گِب» و «آسمان ـ خدابانو» «نوت» تولد یافتند و جهان را سامان دادند.

در روایت «هلیوپولیس» در پیِ این اسطوره خدایان و خدابانوان پنجگانه ادامه یافتند و از آمیزش «گب» و «نوت» دو توأمان نر و ماده، یعنی «اوزیریس» و «ایزیس»، سِت و نفتیس (Nephthys) تولد یافتند و مصر را سامان دادند و بدین سان خدایان نه گاهنه «هلیوپولیس» هستی یافتند.

در اسطورهٔ دیگری که خاص «مِمفیس» (پایتخت مصر کهن در هزاره سوم قبل از میلاد) است «بِتاح» خدایِ بزرگ «مِمفیس» همانا «نون» و آفرینش جهان از اوست.

«بِتاح» بر سریر بزرگ تکیه زده است

«بِتاح ـ نون» پدرِ «اَتوم»

«بتاح ـ نونت» مادرِ «اَتوم»

خدایان نه گانهٔ دل و زبان «بتاح»اند

«بتاح» بود که خدایان را آفرید.[۴]

زبان بازتاب اندیشه است، و در این اسطوره «بتاح» با اندیشیدن به‌خدایان و چیزها و به‌زبان آوردن آن خدایان و جهان را هستی می‌بخشد. در روایاتی که به‌‌«بتاح» مربوط می‌شود «بتاح» مانند «مردوک» پس از آفرینش جهان سرنوشت ساز است و پس از فراهم آوردن خوراک خدایان و انسان مصر را به‌ایالات و شهرها تقسیم می‌کند و بر هر یک خدائی می‌گمارد و آنگاه به‌استراحت می‌پردازد. اسطورهٔ «بتاح» که با روایت «سِفرتکوین» [تورات] قابل مقایسه است در واقع اسطوره‌ئی سیاسی است که از تسلط فرعون بر مصر و ایجاد نظم و وحدت مصر باستان سخن می‌گوید و از اساطیر «هلیوپولیس» و «بین‌النهرین»‌گرفته شده و زمینه‌ئی برای اسطوره‌های آفرینش بعدی است.

افرینش انسان را در اساطیر مصر نخست به‌مرع» نسبت داده‌اند. در اسطوره‌های آمده که انسان اشک چشم «رع» است. در اسطوره‌های بعدی نخست آفرینندهٔ انسان «بتاح» و سپس در اسطوره‌های بعدی دیگر «خِنوم» (Khnum) آفریدگار اوست و روایت این آفرینش چنین است که «خِنوم» انسان را از لجن کنارهٔ نیل برچرخ کوزه‌گری خود برآورد.


«رع» پیر

به سبب طغیان‌های منظم نیل در اساطیر مصر اسطوره‌ئی نمی‌توان یافت که به‌توفان و ویرانگری‌های ناشی از آن اشاره کند. اما با توجه به‌‌اسطورهٔ «رع» روایتی هست که بنابر آن «رع» به‌نابودی انسان برمی‌خیزد و آن اسطوره چنین است که: وقتی که «رع» پیر و ناتوان شد خدایان، و از آن جمله «نون» را احضار کرد و با آنان به‌مشورت پرداخت که از قدرت و هیبت پیشین خبری نیست و مردمان از او فرمان نمی‌برند. پس «رع» به‌رهنمود «نون»، «هاثور» (Hathor) را فرو فرستاد تا خطاکاران را نابود کند. «هاثور» در این راه چندان پیش رفت که تبار انسان دستخوش تباهی شد؛ و «رع» که چنین نمی‌خواست تدبیری اندیسید کو به‌کار بست. و آن چنین بود که «رع» هفت هزار خم آبجو را که با گل اُخرای سرخ به‌رنگ خون کرده بود شبانگاه بر زمین جاری کرد. بامداد خدابانو «هاثور» با دیدن چهرهٔ خود در تالاب آبجو فریفتهٔ خود شد و سر به‌تالاب فرو برد چندان آبجو خورد که مست شد و وظیفهٔ خود را از یاد برد، و بدین سان تبار انسان از تباهی رهائی یافت. بنا به‌همین روایت، خدایان و مردمان به‌هنگام پیری «رع» بر او شوریدند. و او زمین را ترک می‌گوید و به‌آسمان می‌رود و از آن زمان به‌بعد قلمرو فرمانروائی «رع» آسمان است نه در زمین.


مرگ اَپوفیس

در روایات اسطوره‌ئی آمده است که «رع» دشمنی به‌هیأت اژدها مار دارد به‌نام «اَپوفیس» (Apophis)، که سرانجام به‌یاری خدایان دیگری و قدرت کلام آنان بر او پیروز می‌شود. با مرگ «اَپوفیس» یا «اِپِپ» جهان سامان می‌یابد. در این اسطوره پیروزی «رع» و خدایان بر «اِپِپ» در آغاز سال نو انجام می‌گیرد و شکل این اسطوره یادآور اسطورهٔ «بتاح» و به‌ویژه اسطورهٔ «اِنومه ئلیش»‌و پیروزی «مردوک» بر «تیه مت» و آفرینش جهان توسط «مردوک» است.

در اساطیر مصری «اپپ» نهاد تاریکی و برودت و «رع» نماد خورشید و گرما است و در روایتی فرعون از دشمنان خود با عبارت «آنان همانند اژدها مار اَپوفیس در بامداد سال نو «یاد می‌کند و خود را «رع» یا پسر «رع» می‌خواند.»


اسم اعظم

بنا به‌اسطوره‌ئی همهٔ قدرت «رع» به‌اسم اعظم یا نام پنهان او وابسته است و «رع» را بی این نام قدرتی نیست. در کتابی کهن دربارهٔ جادو و راه درمان نیش مار چنین آمده است که:

جادوگر بزرگ «ایزیس» بر آن بود که با دانائی به‌اسم اعظم به‌برترین قدرت جادوی دست یابد. «ایزیس» ماری آفرید به‌اسم قتال و او را در کوره راهی در کنار کاخ «رع» پنهان کرد. «رع» بر آن کوره راه گذشت و نیش مار بدو رسید و دردی جانگاه همهٔ تن او را فرا گرفت. پس «رع» خدایان و «ایزیس» جادوگر بزرگ را به‌پیشگاه خود خواند. و به«ایزیس»‌فرمان داد که او را از آن درد عظیم برهاند. «ایزیس» نامش را پرسید و پاسخ شنید: در بامداد «خِپر» به‌نیمروز «رع» و غروبگاهان «اتوم». «ایزیس» اسم اعظم را جویا شد و «رع» به‌ناچار همهٔ خدایان را، مگر «حور»، از درگاه دور کرد و اسم اعظم را گفت و از درد رهائی یافت.


تحوتی، ماه ـ خدا و جانشین رع.

در اسطوره‌ای دلتای نیل کهن‌ترین ماه ـ خدا، «ایبیس» لک لک مصری یا قره لک لک است. در مصر میانه نقش «ایبیس» به‌«تحوتی» واگذار می‌شود و بزرگ‌ترین مرکز نیایش او در مصر میانه و در شهر اشنون (Eshnun) یا «هرموپولیس» (Hermopolis) قرار داشت. تحوتی در کهن‌ترین اسطوره‌ئی که با اساطیر انسان‌های عصر پارینه سنگی بستگی می‌یابد مرغی است که از تخم او جهان هستی می‌یابد و در اسطوره‌ئی او را روح «اُگدواد» خوانده‌اند.

در اساطیر «هرموپولیس» «تحوتی» از درون گل نیلوفر آبی تولد می‌یابد و روایت است که «رع» ماه را به‌«تحوتی» ارزانی داشت یا که «تحوتی» ماه را آفرید یا آن که خود ماه بود. در اسطوره‌ئی تحوتی به‌فرمان «رع » جانشین «رع » می‌شود تا در غیال او شب‌ها را روشن کند و یاران «اِپِپ» نتوانند در تیرگی از جهان زیرین بیرون آیند. «تحوتی» یکی از سرنشیینان پاسدار زورق «رع» در سفر او بر نیل آسمانی و در روایتی چشم چپ «حور» است.

«تحوتی» در نقش روشنی بخش جهان زیرین با «اوزیریس» و جهان مردگان ارتباط می‌یابد و در برخی از نقوش مصری در تالاز عدل کنار «اوزیریس» و ترازوی او قرار دارد. «تحوتی» در نقش ماه‌ ـ خدا فرمانروای ستارگان، و در روایت دیگری ارواح مردگان را با زورقی سیمین در نیل آسمانی از این سو به‌آن سو می‌برد. در همین نقش تحوتی «معیار زمان» و آفرینندهٔ دانش ریاضیات، نجوم و ستاره‌شناسی و در ارتباط با نجوم و ریاضیات «جادوی بزرگ» نام دارد.

«تحوتی» در نقش «جادوی بزرگ» با اسطورهٔ احیاء «اوزیریس» ارتباط می‌یابد و با یاری اوست که «ایزیس»، «اوزیریس» را زنده می‌کند و از او باردار می‌شود تا «حور» را بزاید و انتقام «اوزیریس» را بگیرد. در نبردهائی که بین «حور» و «سِت»‌در می‌گیرد «تحوتی» نقش دارو را به‌عهده دارد.

«تحوتی» را خالق سخنوری و نویسندگی و نویسندهٔ ۴۲ کتابی می‌خواندند که دانش‌های جهان را در آن ثبت کرده بود. در این نقش او را کاتب «رع» و نگهدارندهٔ حساب و تعلقات خدایان می‌نامیدند واز این روی بزرگ‌ترین خدای کاهنان و پیشگویان و حامی سخنوران و نویسندگان بود.

با توجه به‌نقش‌های متعددی که به‌«تحوتی» نسبت می‌دادند نقوش و تندیس‌های او گوناگون است: در ارتباط با «ایبیس» «تحوتی» انسانی است با سر لک‌لک و تاجی به‌شکل ماه و گاه سر بوزینه یا سگ. او در نقش «معیار زمان»، انسانی است که چوب خطی از نخل در دست دارد و در ارتباط با «اوزیریس» در نقوش مصری در کنار «اوزیریس» و تاجی از ماه بر سر و شاخدار است.


پاورقی

  1. ^  در اساطیر مصر روح انسان بعد از مرگ به‌غرب کوچ می‌کند و غرب نماد جهان مردگان و جهان تاریکی و جایگاه افول خورشید است.
  2. ^ Erman (trans),ptramid texts, p575 ff
  3. ^ در مصر هنوز هم وقتی خورشید می‌گیرد «مردم» با کوبیدن طبل و سنج و برآوردن هیاهو می‌کوشند «اپپ» را بترسانند تا «رع» را رها کند.
  4. ^ J.B.,The Ancient Near Eastern, P.569 Pritchard