آخرین صفحهٔ تقویم ۳۲

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۵۰ توسط Robofa (بحث | مشارکت‌ها) (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۹

نخستین تصفیهٔ اساسی سرانجام آغاز شد--اما نه از آن‌جاهائی که به‌اعتقاد مردم بیش از همه محتاج تصفیه است. مدتی پیش از اعلام عفو عمومی نوروزی آیت‌الله خمینی، رئیس ستاد مشترک، در پی پاره‌ئی کشمکش‌ها میان جناح‌های درون ارتش، با صراحت گفته بود که «تصفیه در ارتش خاتمه یافته» و «اکنون فردی در ارتش وجود ندارد که در معرض اتهام باشد» (اطلاعات، ۲۳ بهمن ۵۸) در جای دیگر، ناظران مالی دادستانی انقلاب از شرکت‌های مصادره شده فراخوانده شدند؛ و به‌این ترتیب مالکیت وارثان و نمایندگان سرمایه‌داران مطرود یا معدوم بر کارخانه‌های به‌جامانده به‌رسمیت شناخته شد. اما شاهین تصفیه لاجرم باید بر جائی می‌نشست: دانشگاه‌ها و مدارس آموزش عالی متهم شده‌اند که «با گرایش به‌چپ و راست، خون شهدا را به‌هدر می‌دهند.» در یک روز نسبتاً خوش بهاری، خورد شدن سر و دست دانشجویان و صدای شکستن شیشه‌های دانشگاه‌ها در سراسر کشور، آغاز «انقلاب فرهنگی» را اعلام کرد. اگر تصفیهٔ دانشگاه‌ها، آن‌چنان که ظاهراً در برنامه است، به‌ثمر برسد به‌احتمال زیاد دیگر جبههٔ معارضی نخواهد بود تا بحث تصفیه در ارتش و جاهای دیگر را به‌میان آورد.

برنامهٔ تصفیه‌ئی که امروز به‌مرحله‌ئی هیجان‌آور رسیده از سال پیش آغاز شد: کمیسیون‌های عجیبی متشکل از افرادی نامعلوم دست به«پاکسازی» مراکز آموزش عالی زدند. برخی از استادان سابق، با یا بدون تصفیه اساساً و دیگر جائی در ایران نداشتند. اما شمار استادانی که سزاوار مجازات دانسته نمی‌شدند کم نبود. درکنار این، مهاجرت دستجمعی متخصصّانی که، به‌هر دلیلی، از امکان ادامهٔ کار و تدریس ناامید شده بودند مشکل را حاد کرد. موارد کاهش کادر علمی به‌نصف و یک سوم، ‌ نادر نبود. با آن که آموزش عالی از ابتدای سال تحصیلی جاری دشواری‌های فراوانی در سر راه داشت، ‌اما می‌شد دید که اکثریت دانشجویان برای این که کار دانشگاه متوقف نشود چوب‌ها را از لای چرخ‌های کند شده درمی‌آوردند.

استادان بسیاری، ‌ صرف‌نظر از گرایش‌های سیاسی‌شان، این نکته را می‌پذیرند که با وجود تنش سیاسی دائمی در دانشگاه‌ها، فعالیت‌های دانشجویان برهم‌زننده‌ٔ نظم لازم و مخلّ پیشرفت آموزش نبوده است.

اشغال سفارت آمریکا، ماجرای گروگانگیری و بالا گرفتن تب شعارهای ضدامپریالیستی مدتی بر همه‌ چیز از جمله مسائل دانشگاه‌ها، ‌سایه انداخت؛ و همین خود امکان فعالیت گسترده‌تری را برای سازمان سیاسی و دانشجوئی فراهم کرد. اما همزیستی مسالمت‌آمیز گروه‌های متفاوت و حتی مخالف، ‌امکان مداخله با بهانه‌ٔ «فرونشاندن اغتشاش در محیط دانشگاهی» را به‌دست کسی نداد.

اما داستان انشعاب چند ده تن از دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه ملّی و راه انداختن یک دانشکده‌ٔ اقتصاد جدیدالتأسیس، که در ماه آخر سال گذشته پیش آمد، نشان داد که در زیر شکیبائی ظاهری حکومت، جریانی تازه در حال تکوین است[۱]. سخنرانی هفته‌ٔ پیش هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز–که از مضمون آن و علّت اعتراض دانشجویان هنوز اطلاعات دقیقی منتشر نشده--نمی‌تواند بیش از یک بهانه باشد. در اسفند‌ماه سال گذشته، وزارت کشور، با زیرپا گذاشتن اصل همیشه نادیده گرفته شده‌ٔ استقلال دانشگاه، به‌وزارت علوم و آموزش عالی دستور داد که از برگزاری سخنرانی و تبلیغات سیاسی گروهی، در دانشگاه‌ها جلوگیری کند. و این دستور را به‌شهربانی هم ابلاغ کرد. بدون برخورد دانشگاه تبریز هم مقدمات بستن دانشگاه‌ها فراهم بود و پیام نوروزی آیت‌الله خمینی تردیدی باقی نگذاشت که توفان خیلی زود قدیمی‌ترین کانون مبارزه و روشنگری را در هم خواهد کوبید.

با این همه، چرا برای مضمحل کردن دانشگاه‌ها تا آغاز تعطیلات تابستانی، که با کاهش شمار دانشجویان سرگرم تحصیل و مرخصی استادان همراه است، دست نگه نداشتند؟

دلیل خاص این حرکت را می‌توان در روابط رئیس‌جمهوری و جناح رقیب او در حکومت یافت که باز هم دومی پیشدستی کرد. اما بطور کلی پیداست که در شرایط کنونی مقام‌های حکومت امیدی به‌تعطیل شدن دانشگاه‌ها در مفهوم کاهش فعالیت‌های سیاسی ندارند. شتاب حرکت جامعه، افزایش نیروی سازمان‌های چپ یا متمایل به‌چپ را به‌عنوان واقعیتی وهم‌انگیز در برابر جناح‌های حاکم گذاشته است.

از سوی دیگر، کشور بیش‌تر از پیش در بحران فرو می‌رود و حکومت، خود را روز به‌روز بیشتر در بن‌بست می‌بیند. در کردستان، کودکان راه را بر ستون‌های زرهی «ارتش جمهوری اسلامی» بسته‌اند و اعلام جهادی دیگر برای گسترش جنگ، ‌خطرکردنی است بیش از حد بزرگ. در هر حال، برای اجرای طرح ضربتی تازه‌ئی در کردستان، قطع رابطه‌ٔ سیاسی و اطلاعاتی با کردستان ضروری به‌نظر می‌رسد؛ و با وجود سازمان‌های سیاسی فعّال و فراوانی که حوزهٔ عمده‌ٔ فعالیت‌شان در دانشگاه‌هاست، ‌چنین قطع رابطه‌ئی عملی نیست، ‌چرا که نشریات سازمان‌های سیاسی منبع اطلاعاتی و خبری بسیار مهمی‌اند.

نتیجه‌ٔ دور اول انتخابات مجلس شورای ملی آن شد که حتی از هیأت هفت‌نفری رسیدگی به‌تخلّفات و شکایات انتخاباتی، ‌ سه تن در‌‌ همان روزهای اوّل استعفا کردند. بالاتر از همه‌ٔ این‌ها، تورم شدید و بیکاری از مضامین گفت‌وگوهای روزمرّه شده. حقیقت این است که مردم سهم خود را از غنائم انقلاب می‌خواهند. اما، چنان که پیداست، هر بار که فکر رسیدگی به‌دخل و خرج قوت می‌گیرد پرداخت مزد آن‌ها به‌پایان نمایش تازه موکول می‌شود--که البته قربانیان این نمایش‌ها گاهی به‌راستی نابود می‌شوند.

در چنین شرائطی، تبلیغات تکراری، بر پیشروی سریع سازمان‌های سیاسی تأثیر چندانی ندارد و حتی گاهی آن را تسریع می‌کند[۲]. پاره‌ئی سازمان‌های سیاسی برنامه‌هائی برای اصلاحات ارائه می‌کنند که رفته‌رفته شنوندگان بیشتری می‌یابد؛ سازمان‌های سیاسی مبارزه با امپریالیسم و ماجرای گروگانگیری را‌‌ رها نمی‌کنند[۳] و با تعبیر و تفسیر موشکافانه‌ٔ گفتار و کردار سران حکومت، ‌عملاً امکان مانوور و پس گرفتن حرکت‌های قبلی را از آن‌ها سلب کرده‌اند.

بنابراین، عقب راندن کسانی که مخالف قلمداد می‌شوند، فراهم کردن فضای بیش‌تری برای دست و پا زدن‌های سیاسی به‌حساب می‌آید. حزب جمهوری اسلامی، ‌نیرومندی روزافزون مجاهدین خلق را مایه‌ٔ تنگ‌تر شدن عرصه و مستقیماً به‌زیان خود می‌یابد. با تمام کوشش‌هائی که برای تحریم و بیرون راندن مجاهدین خلق از مرکز صحنه‌ٔ‌ سیاست شده، در عمل، ‌نشانه‌ئی از ضعف و افول نیرومند‌ترین سازمان سیاسی کشور به‌چشم نمی‌خورد.

***

دلائلی که برای یورش به‌دانشگاه‌ها پیش کشیده‌اند این‌هاست: سازمان‌های سیاسی اتاق‌های دانشکده‌ها را در اختیار گرفته‌اند و حق چنین کاری را نداشته‌اند؛ دانشگاه از انقلاب جدا افتاده؛ و در آخر: نظام آموزشی کنونی عقب‌مانده است و باید از پایه دگرگون شود.

موضوع گرفتن اتاق برای دفا‌تر سیاسی را احتمالاً با توجه به‌زمینه‌ٔ کمبود مسکن و حساسیّت مردم نسبت به‌اتاق خالی دستاویز کرده‌اند. اما واقعیت این است که حل مسأله دانشگاه‌ها هیچ‌گاه در گرو اتاق و پنجدری و پستو نبوده. درست است که با افزایش فعالیت سازمان‌های سیاسی متعدد تقاضا برای اتاق خالی در دانشگاه بالا رفته، اما این را هم باید در نظر داشت که قرار است دانشگاه‌ها شورای هماهنگی داشته باشند و رسمیت هر سازمانی برای فعالیت در محیط آموزشی با نظر نمایندگان استادان دانشجویان تأئید شود.

بنابراین، قضیهٔ اتاق و دفتر، حتی اگر به‌حد مشکلی جدی و دست‌وپاگیر برسد، با دخالت شورای مدیریت و شوراهای هماهنگی حل شدنی است. آزاد کردن اتاق‌های «اشغال‌شده» تنها در فرهنگ آشوب‌طلبان خیابانی محتاج «بسیج مردم» است. اینکه «مردم» مورد اشاره در اعلامیه‌های رسمی چه کسانی‌اند، جای تأمل ندارد. چماقداران قدیمی (اگر فرض کنیم که اکنون دیگر فعال نباشند) به‌چنین رونقی در کسب و کار یورش و غارت و تخریب با حسرت می‌نگرند.

***

دو موضوع دیگر را می‌توان توأمان بررسی کرد: دانشگاه از انقلاب عقب‌مانده و نظام آموزش باید دگرگون شود. در این بحثی نیست که دانشگاه نیز هماهنگ نظام حاکم بر هر جامعه‌ئی است. در رژیم گذشته، ریاست دانشگاه شغلی در ردیف وزارت و سفارت و ریاست دفتر بود و اشخاص در گذر به‌مناصب بالاتر، از مقام ریاست دانشگاه هم می‌گذشتند. در صدر هیأت امنای دانشگاه‌ها عموماً فردی از خاندان سلطنت (حتی تا حد کودک ۸-۷ ساله شاه) می‌نشست.

اما امروز حرف این است که دانشگاه چه باید بشود. در سال گذشته تنها بحث‌های نسبتاً مهمی که پیرامون دانشگاه مطرح شد، پاکسازی و هماهنگی دانشگاه‌ها و مدارس عالی بود. به برنامهٔ «پاکسازی» اشاره‌ئی کردیم. اما هماهنگی در نظام آموزش عالی، که در وهله‌ٔ نخست به‌معنای یکسان کردن نوع استخدام و کار استادان از نظر تمام‌وقت و نیمه‌وقت و غیره است، در همه‌ٔ محیط‌های علمی به‌آسانی پذیرفته نشد. مدّرسان دانشگاه‌هائی در ردیف دانشگاه صنعتی و دانشگاه شیراز اعتراض می‌کنند که چرا به‌جای کوشش در بالا بردن معیار‌های آموزشی و علمی، سطح آموزش بهترین دانشگاه‌ها تا حد توسعه نیافته‌ترین آنها پائین بیاید و دانشگاه تهران معیار سنجش شود.

اما بحثی که اکنون تبدیل به‌جدال شده این نیست. گفته می‌شود که محتوا و نوع آموزش عالی می‌باید از بیخ و بن عوض شود. دانشگاهیان می‌پرسند چه کسی طرحی برای دگرگونی داد اما مسئولان دانشگاه‌ها شانه خالی کردند؟ اساساً نظام مطلوبی که قرار است به‌سوی آن حرکت کنیم چگونه تعریف می‌شود؟ نظام آموزشی فرسوده و نخ‌نمای بسیاری از دانشگاه‌ها قابل دفاع نیست. اما نظام جدیدی که قرار است پس از «انقلاب فرهنگی» برپا شود بر چه اصولی استوار خواهد بود؟

مقام‌هائی که «انقلاب» خورد کردن در و دیوار دانشگا‌ه‌ها با هدایت آن‌ها آغاز شده تاکنون در این باره نه توضیحی داده‌اند و نه حرفی زده‌اند. حقیقت این است که پی‌ریزی آموزش مقدماتی نوین را باید مقدمه‌ٔ زیر و زبر کردن آموزش عالی به‌حساب آورد. «اصلاح» کتاب‌های درسی دبستان و دوره‌ٔ راهنمائی تا امروز از حد کندن یا حذف بخش‌های «مضرّه»ئی از قبیل تئوری تکامل طبیعی داروین و نظریه‌ٔ پیدایش کهکشان‌ها فرا‌تر نرفته است. با چنین خزانی چگونه می‌توان به‌شکوفائی آموزش عالی رسید؟

توجهی به‌اوضاع دانشکده‌ها از ابتدای سال تحصیلی جاری آماج اصلی حمله را به‌روشنی نشان می‌دهد: بخش‌های علوم سیاسی و انسانی بیش از همه زیر فشارند. محافظه‌کار‌ترین استادان این رشته‌ها نیز وجود نقایص اساسی در کتاب‌های درسی دانشگاه و شیوه‌ٔ تدریس را می‌پذیرند، اما بیدرنگ اضافه می‌کنند که گروه‌های فشار کوچکی--که البته بیرون دانشگاه هواداران پرقدرتی دارند--خواهان تدریس چیزهائی‌اند که خود به‌درستی نمی‌دانند چیست و چگونه است. مدّرسان دانشگاه‌ها می‌پذیرند که هیچ تغییر و بهبودی در برنامه‌ریزی آموزشی بی‌نظارت دانشجویان، که قطب دیگر این داد و ستدند، میسر نیست. اما همواره در برابر اصرار گروه‌های فشار برای تدریس روانشناسی و اقتصاد بر پایه‌ٔ اصول و معتقدات مذهبی متحیّر مانده‌اند.

***

اما اگر در دانشکده‌های فنی کشمکش نبود، ‌ می‌شد پذیرفت که بحث اصلی بر سر محتوای کتابهای درسی است. دست کم تا امروز کسی مدّعی کشف اصولی غیرغربی و غیرشرقی برای فیزیک و آناتومی نشده است. اما، با این همه، ‌ دانشکده‌های فنی به‌اندازهٔ بخش‌های علوم انسانی–و گاهی بیشتر از آنها--صحنه‌ٔ درگیری بوده‌اند. پس جای تردید نیست که مسأله در جای دیگری است. در حالی که رأی عمومی قدرتمندان بر «تعطیل و تصفیهٔ دانشگاه‌ها و آن گاه برنامه‌ریزی دوباره» است مسأله محتوای کتاب‌ در برابر نگرانی از حضور اشخاص بی‌اهمیت می‌شود. روشن است که زمان در نظر گرفته شده برای این «برنامه‌ریزی» فرضی حتی اگر چند سال هم باشد امکانی برای تألیف صد‌ها جلد کتاب علمی در شرائط کنونی نیست. اما طرد و نفی گروه‌هائی از استادان و دانشجویان وقت و نیروی زیادی نمی‌خواهد.

***

کشمکش «انقلاب فرهنگی» موقعیت رئیس‌جمهوری در کنار و در برابر شورای انقلاب و کل نظام حکومتی را نیز محک خواهد زد. در حالی که بنی‌صدر همچنان برای تحویل گروگان‌ها به‌دولت، ‌در شورای انقلاب با رقیبان چانه می‌زند و هنوز دورنمائی از موفقیت در برابر ندارد، جبهه‌ئی تازه در برابرش گشوده شده: چه مرجعی باید دانشگاه‌ها را «پاکسازی و بازسازی» کند[۴]؟

در آخرین روزهای سال گذشته که هیأت مدیرهٔ موقت دانشگاه تهران در پی هجوم به‌میتینگ‌های دانشجوئی استعفا کرده بود، بنی‌صدر در نامه‌ئی از این هیأت خواست که کناره‌گیری نکند و کوشید تا اطمینان بدهد که «نابسامانی‌های جزئی و کلی موجود در اداره‌ٔ دانشگاه‌ها با همفکری و همکاری مداوم از میان برود و بزودی با تصویب قانون استقلال دانشگاه‌ها نابسامانی‌های موجود تقلیل فاحش یابد.» (کیهان، ۲۸ اسفند ۵۸) هیأت مدیره‌ٔ دانشگاه تهران چند ماه پیش‌تر نیز به‌سبب هجوم به‌دانشجویان تهدید به‌کناره‌گیری کرده بود. اما شورای انقلاب در نامه‌ئی (به‌تاریخ اول دی‌ماه ۵۸) به‌این هیأت قول رسیدگی داد و درخواست کرد که مسئولان سرکارشان بمانند.

با این همه، فکر بستن دانشگاه‌ها تازگی ندارد و از مدت‌ها پیش اشاره‌هائی به‌این کار می‌شد. موافقت بنی‌صدر با این کار هر اندازه باشد، واقعیت این است که رقیبان دستِ پیش را گرفته‌اند. اکنون دانشگاه‌ها در دست گروه‌هائی است که عملاً از رئیس‌جمهوری فرمان نمی‌برند و بضی‌ از آنها احتمال‌‌ همان برنامهٔ «تحویل [دانشگاه‌ها] به‌مجلس شورای ملی» را تکرار می‌کنند.

در هر حال، در بیانیهٔ عصر شنبهٔ ۳۰ فروردین شورای انقلاب از ضرب‌الاجّل تعطیل دانشگاه‌ها تا ۱۵ خرداد حرفی نرفت، اما برنامهٔ تازهٔ‌ جمع‌آوری و ضبط اموال دفا‌تر سازمان‌های سیاسی مطرح شد.

در هجومی که احتمالاً در آیندهٔ نزدیک لقب «انقلاب فرهنگی» یا «انقلاب دانشگاهی» یا چیزی از این دست بر آن نصب خواهد شد، ‌نه برای دانشگاه‌ها استقلالی مانده و نه تردیدی که یک دورهٔ دیگر فعالّیت سیاسی علنی پایان یافته است. از دفا‌تر سیاسی ضبط شده مدارک و اسامی بسیاری برای شناسائی و تعقیب دانشجویان، و نیز تبلیغات و جنجال، به‌چنگ خواهند آورد. از سوی دیگر، ‌فعالیت سیاسی علنی بیرون از دانشگاه، به‌دلائل علمی، به‌مراتب دشوار‌تر خواهد بود و به‌مجامع و گردهمائی‌های سیاسی در اینجا و آنجا به‌آسانی یورش خواهند برد و نقشهٔ خلع سلاح هم رفته‌رفته دستور کار روز خواهد شد.

تعطیل دانشگاه‌ها عملاً به‌معنای زیرزمینی شدن بخش عمدهٔ فعالیت بسیاری از سازمان‌های سیاسی خواهد بود. با این همه، از دست رفتن محیط امن دانشگاه‌ها و روبرو شدن با خطرهای کوچه و خیابان شاید در تاریخ مبارزات سیاسی به‌عنوان نقطهٔ آغاز بلوغ جریان‌هائی ثبت شود که توانائی ادامهٔ حیات بیرون از فضای آشنا و شکیبای دانشگاه را دارند.

انتخابات پانزدهم خرداد به‌عنوان آخرین روز فعالیت دانشگاه نیز به‌نوبه‌ٔ خود پرمعناست. در مصاحبه‌ئی رادیوئی با یک نا‌شناس (پس از اخبار بعدازظهر جمعه ۲۹ فروردین) به‌امکان مبارزه‌ئی شبیه ۱۵خرداد علیه دانشگاهیان «منحرف از صراط مستقیم» اشاره شد. در جای دیگر، در مراسم جشن «وحدت» به‌مناسبت قطع رابطهٔ آمریکا با ایران--چتربازان با مهارت در محوطه‌ئی کوچک در میان چمن دانشگاه فرود می‌آمدند. مفهوم این حرکت ظاهراً سرگرم‌کننده، اما در عین حال تهدیدآمیز، چیزی بیش از نمایش صرف بود: سابقهٔ ورود چتربازان--البته آن بار از راه زمین--به تاریخچهٔ دولت علی امینی (و آخرین توطئه‌های تیمور بختیار) باز می‌گردد.

پس از همهٔ این‌ها اگر، آن چنان که در اعلامیه‌های شورای انقلاب اشاره شده، رئیس جمهوری در صف مقدّم مهاجمان چوب به‌دست دانشگاه را فتح کند، بی‌تردید برای تاریخ تمدّن از خود رکوردی تازه در بسط و تعالی «معنویت» بر جای گذاشته است.

م. مراد

۳۰ فروردین ۵۹


پاورقی‌ها

  1. ^  طرفه اینجاست که رئیس دانشگاه ملّی علناً از این انشعابگری و دسته‌بندی حمایت می‌کند. در پاسخ به‌خبرنگاری که از او می‌پرسد: «تکلیف دانشکده‌ئی که دانشجویان به‌صورت دانشگاه انقلابی درست کرده‌اند [کذا] چه می‌شود»، می‌گوید: «تکلیف آن دانشکده مانند سایر دانشکده‌هاست و تا آنجا که به‌من گزارش داده‌اند که معلّمین و شاگردان درس کلاس را تشکیل می‌دهند [کذا] و گمان نمی‌رود که در امر کار آن‌ها اخلالی ایجاد شده باشد.» (انقلاب اسلامی، ۳۰ فروردین ۵۹)
  2. ^  به‌هجوم‌های پیاپی دوماه گذشته به‌مجاهدین خلق در مقایسه با رژه‌ٔ میلیشیای اخیر این سازمان در تهران و تأثیری که دست کم بر بینندگان گذاشت توجه کنیم؛ و نیز «بحث آزاد» بنی‌صدر با نمایندگان چریک‌های فدائی خلق (گذشته از ارزیابی شیوه‌های برخورد این سازمان) و پاسخی که رئیس‌جمهوری پیرامون کشتار چهار رهبر سیاسی ترکمن هنوز به‌مردم بدهکار است.
  3. ^  دربارهٔ درستی یا نادرستی پشتیبانی از گروگانگیری، هفتهٔ پیش در همین جا بحثی شد. اما این پرسش را باید بر آن بحث افزود که سازمان‌های هوادار گروگانگیری و مدافعان پرشور «دانشجویان خط امام» این بار در برابر یورش «دانشجویان» عضو‌‌ همان خط به‌دانشگاه‌ها، چه توجیهی ارائه خواهند کرد؟
  4. ^  بنی‌صدر در سرمقاله‌ئی سراسر فغان و زاری در روزنامه‌اش، «انقلاب اسلامی» (۳۰ فروردین ۵۹) از دخالت‌هائی که رقیبان در تصفیهٔ دانشگاه‌ها کرده‌اند سخت می‌نالد و اعلام خطر می‌کند که «ای مسلمانان، ای جوانان، به‌شما باید راست گفت، انقلاب و کشور بجد در خطر است.» و اندکی بالاتر توضیح می‌دهد: «در جامعه‌ئی که چرخ اقتصاد هنوز به‌حرکت در نیامده است و تحت محاصرهٔ اقتصادی نیز قرار گرفته است، بعثت فرهنگی و آن تغییر بنیادی فرهنگی، بوجود آمدن روحیه کار و تلاش و نظم و بخصوص وحدت تصمیم‌گیری است. هر عملی بنام «انقلاب فرهنگی» که انحراف از این عمل تعیین کننده و وحدت تصمیم‌گیری باشد، ضد انقلابی و قطعاً مخالف با اسلامی کردن فرهنگ است.»