آخرین روز شیلی در حکومت آلنده

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
The printable version is no longer supported and may have rendering errors. Please update your browser bookmarks and please use the default browser print function instead.
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۱۱۴


از خاطرات یک جامعه‌شناس

حکومت مستعجل «اتحاد مردمی» شیلی به‌ریاست سالوادور آلنده برای برخی از جناح‌های مترقی جهان یک تجربهٔ مهم بود، و از نظر بسیاری دیگر یک آزمایش بیهوده در قلمرو آزموده‌ها. هر چه بود، این تجربه و آزمایش تاریخی، در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ با یورش نظامیان شیلی به‌خاک و خون کشیده شد و با مرگ آلنده پایان یافت.

«درام» آلنده، به‌یک معنا، درام سرنوشت بود، سرنوشت نه تنها شیلی بلکه همه نیروهای درگیر در آمریکای لاتین و بازتابی از سرنوشت کلی «بودن» و «شدن» در همه جهان، هر چند رویدادها در «جهان سوم» یعنی در داخل کشوری در حال توسعه می‌گذشت اما بُعدی جهانی داشت چرا که علاوه بر درگیر شدن جبهه‌های داخلی شیلی، سایه یا حتی حضور واقعی نیروهای متخاصم در سطح جهانی نیز در سراسر این «درام» تاریخی محسوس و قابل لمس بود.

سقوط آلنده بی‌شک رویدادی ناگهانی نبود، نقطهٔ ختمی بود بر تخاصم مداوم و انقطاع‌ناپذیر دو جبهه که تقریباً سراسر دوران آلنده را در برمی‌گرفت. اگر در گرماگرم رویدادها تداوم و ارتباط منطقی حوادث تحت تأثیر اهمیت روزمرهٔ وقایع نادیده گرفته می‌شد اکنون که رویدادها و بازیگران آن‌ها به‌تاریخ سپرده شده‌اند بازسازی و تحلیل مجددشان راهگشای اذهان جستجو‌گر است و می‌تواند خطوط پیوستهٔ وقایع را از آغاز تا به‌انجام بهتر نشان دهد.

یکی زنده‌ترین گزارش‌های تحلیلی دربارهٔ رویدادهای شیلی کتابی است تحت عنوان «زندگی و مرگ حکومت مردمی در شیلی» ازآلن تورن، جامعه‌شناس معاصر فرانسوی. تورن که استاد دانشگاه نانتر و مدیر تحقیق در «مدرسه عملی مطالعات عالی» پاریس است چند سالی است که «مرکز مطالعه دربارهٔ جنبش‌های اجتماعی» را در پاریس اداره می‌کند. وی حدود پنجاه سال دارد و از جامعه‌شناسانی است که کار خود را در زمینهٔ مسائل جامعه‌شناسی کار و صنعت شروع کرده آن گاه به‌سرعت به‌سوی زمینهٔ تازه‌ئی که عبارت است از جامعه‌شناسی جنبش‌های اجتماعی روی آورده است. مهم‌ترین آثار او عبارتند از: «جامعه‌شناسی کنش» «خودآگاهی کارگری»، «جامعه مابعد صنعتی»، «جنبش ماه مه و کمونیزم ناکجاآبادی» و بالاخره کتاب مهم اخیر او یعنی «تولید جامعه» که به‌عقیده بسیاری از متخصصان، از جمله مهم‌ترین آثار جامعه‌شناسی فرانسوی در سال‌های اخیر است و اقدام برجسته‌ای است در زمینه تشکیل و تدوین تئوری جامعه‌شناختی.

کتاب «زندگی و مرگ حکومت مردمی در شیلی» از آخرین آثار تورن است. این کتاب که با عنوان فرعی «یادداشت‌های روزانهٔ جامعه‌شناختی» منتشر گردیده حاصل تفکرات و مشاهدات عینی مولف است در طی سه ماه آخر حکومت آلنده. مولف که همسرش اهل شیلی است در طول حکومت آلنده بارها به‌کشور شیلی مسافرت کرده و همراه با محققان آن کشور تحقیقاتی را در آن‌جا انجام داده است. تورن در آخرین اقامت خود در شیلی از نزدیک شاهد عینی ماجراهائی بوده که به‌سقوط آلنده منجر شد، و نزدیک شدن توفان، درگیری حوادث و رویدادها و «برگشتن ورق» را به‌چشم خود دیده است: ورود نظامیان به‌حکومت آلنده در هشتم اوت ۱۹۷۳ به‌دنبال اعتصاب معدنچیان و شورش هنگ زرهی به‌فرماندهی ژنرال «سوپر» (Souper) که با دخالت شخصی ژنرال پراتز (Prats) سرکوب گردید، آخرین زورآزمائی‌های آلنده در گرماگرم درگیری نیروهای چپ (Mir`p.s.`p.c) و راست، کودتای نظامیان در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، مرگ آلنده (۱۲ سپتامبر)، مرگ پابلو نرودا (۲۴ سپتامبر)، و سرکوبی‌های خونین در شیلی از نقطه‌های مهم و مرکزی حوادثی هستند که مولف کتاب توالی آن‌ها را روز به‌روز در یادداشت‌های خویش بازگو می‌کند. مطالعهٔ کتاب تورن، که در مشاهده و تحلیل جریان‌های روز، و جنبش‌های مردمی سابقهٔ درخشانی دارد، بسیار مفید و آموزنده است. برای آن که نمونه‌ئی از کتاب ارائه شود در زیر به‌ترجمهٔ قسمت‌های مربوط به‌آخرین روز حکومت آلنده و وقوع کودتا می‌پردازیم.

۱۱ سپتامبر: ساعت ۸/۳۰

کودتا، پینوشه(pinochet )، مرینو(Merino)، لی(Leigh)، ماندوزا(Mendoza)، رؤسای ارتش‌های سه‌گانه و ژاندارمری، قیام کرده‌اند، با یک اعلامیهٔ پرطمطراق: برای مقابله با بحران، با ناتوانی حکومت، با تشکیل گروه‌های مسلح و خطر جنگ داخلی، ارتش قدرت را در دست می‌گیرد. از موجی دیگر صدای آرام آلنده را می‌شنوم که از مونه‌دا (Moneda) سخن می‌گوید. این رادیو (که ایستگاه سوسیالیست است) کارگران را به‌کارخانه‌ها فرا می‌خواند و از سربازان دعوت می‌کند که به‌پا خیزند. حوادث سریع‌تر و خشن‌تر از آن چه پیش‌بینی می‌شد اتفاق می‌افتد. این دیگر حادثهٔ ۲۹ ژوئن نیست. این دیگر تمامی ارتش است که در کودتا درگیر می‌شود و نه فقط یک هنگ. اما رادیوهای چپ هم چنان به‌سخن‌پراکنی مشغول‌اند. صدای حزب کمونیست را می‌شنوم که دستورالعمل‌های روز گذشته‌اش را (که من نشنیده‌ام) دوباره تکرار می‌کند: هر کس باید در پست خویش باشد. برق قطع نشده. اعلامیهٔ چهار رئیس نظامی دائماً روی امواج رادیو تکرار می‌شود. آیا این کودتاست، جنگ داخلی است، انقلاب است؟ در این لحظه هر حادثه‌ئی امکان‌پذیر است. ارتش به‌همه دستور می‌دهد که از خانه‌های خود خارج نشوند.

ساعت ۹/۲۰. صدای آلنده را از رادیو ماگالان (Magallanes) می‌شنوم: این دیگر صدای از‌ جان‌گذشتگی است و نه صدای انقلاب. آلنده امپریالیزم و ارتجاع را متهم می‌کند. او از کارگران می‌خواهد که مبارزه کنند اما جان خود را از دست ندهند روی سخن آلنده با تاریخ است. او در این لحظه به‌توده‌های پشت سر خویش بدرود می‌گوید. او دیگر می‌داند که کارش ساخته است - لکن از خویشتن دست‌بردار نیست. آلنده در مونه‌دا باقی می‌ماند. رادیو ماگالان که یک فرستنده کمونیستی است از کارگران دعوت می‌کند که به‌سوی مرکز شهر بروند. شکی نیست که کارگران سرگرم اشغال کارخانه‌ها هستند. من اکنون صدای شکاری‌هائی را می‌شنوم، اما عاملان کودتا هنوز همه چیز را در دست نگرفته‌اند. ساعت ۹/۳۵ سندیکای مرکزی کارگران (CUT) دستور اشغال مراکز کار را صادر می‌کند. بخت پیروزی جبههٔ مردمی بسیار ضعیف است. اما یک سؤال مطرح است: مقاومت در برابر کودتا، امکان مبارزه و مقابله چگونه خواهد بود؟

ارتش همه را به‌آرامش و ماندن در منازل دعوت می‌کند. من خارج می‌شوم و به‌سوی مرکز شهر می‌روم.

ساعت ۱۶. یادداشت‌هائی را که در ساعات گذشته در مرکز شهر، در حوالی دویست متری مونه‌دا برداشته بودم، از سر می‌گیرم. اقامتگاه من در ۳ کیلومتری کاخ ریاست جمهوری قرار دارد. از خیابان Vicuna Maekenna که چند اتوبوس مملو از آدم از آن می‌گذرند بالا می‌روم. هر چه به Plaza Italia نزدیک‌تر می‌شوم موج کارمندان و کارگرانی که ادارات مغازه‌ها و کارگاه‌های مرکز شهر را ترک می‌کنند بیش‌تر می‌شود. ساعت ۱۰/۱۰ است که به Alameda می‌رسم. خیابان متروک است اولین صداهای گلوله را می‌شنوم. چند دقیقه بعد، هنگامی که به‌حوالی ساختمان LINCTAD می‌رسم، صدای گلوله‌ها دیگر نزدیک‌تر می‌شود. چند لحظه روی زمین در کنار زنی که مریم مقدس را به‌هزار نام به‌یاری می‌طلبد باقی می‌مانم، آن گاه راه خودم را از طریق کوچهٔ Hareoleta، سپس از راه کوچهٔ پاریس ادامه می‌دهم. در سر هر تقاطع به Alameda نزدیک می‌شوم. چند صدای تیر شنیده می‌شود. بندرت عابری به‌چشم می‌خورد، یکی از آن‌ها زخمی شده و به‌سمت دیگر خیابان برده می‌شود. تفنگدارانی را می‌بینم که تعدادشان چندان زیاد نیست، و شلیک نمی‌کنند. در این خیابان هیچ نشانی از حملهٔ سربازان وجود ندارد.

به‌یکی از وزارتخانه‌ها که تا «مونه‌دا» و کوچه فاصله دارد می‌رسم. در را به‌روی من باز می‌کنند و من به‌طبقهٔ بالاتر، به‌دفتر وزیر می‌روم. در آن‌جا یکی از دوستان و یک کمونیست جوان را می‌بینم. ما تمام صبح را در آن‌جا می‌مانیم در حالی که با یک ترانزیستور به‌جریان حوادث گوش می‌دهیم و از پنجره‌های بزرگ عمارت به‌میدان آزادی که بناهای بلند آن کاخ مونه‌دا را می‌پوشانند می‌نگریم.

اعلامیه‌های نظامی پشت سر هم از رادیو خوانده می‌شود، اما باز هم برای یک لحظهٔ کوتاه صدای رادیو ماگالان را می‌شنوم. ارتش اعلام می‌کند که بنادر بزرگ Valparai‌so و Talcahuano به‌تصرف نیروی دریائی درآمده‌اند. اینک صدای گلوله‌ها فاصله‌دارتر است. با آلنده اتمام حجت شده که پیش از ساعت ۱۱ خود را تسلیم کند.

محله مرکزی شهر متروک است؛ در گوشه‌ئی از آن یک گروه از عابران کنجکاو دیده می‌شوند؛ صداهای گلوله که به‌طور پراکنده از هر جهت بلند است مانع ازدحام جمعیت در کوچه‌هاست. کارمندان وزارتخانه به‌زیرزمین پناه برده‌اند. من اینک در دفاتر خالی وزارتخانه پرسه می‌زنم. مرکز شهر خالی است. گروه نظامی کودتاچی دیگر اعلامیه‌های آرام‌کننده صادر می‌کنند: حقوق و امتیازاتی که کارگران کسب کرده‌اند محترم شمرده خواهد شد؛ ارتش فقط می‌خواهد وحدت ملّی را که بر اثر نبرد طبقات و حکومت مارکسیستی تهدید می‌شد بار دیگر احیاء کند. یک ربع بعد، اولین بخشنامه قانونی دولت جدید صادر می‌شود: اعلام حکومت نظامی و ممنوعیت حمل اسلحه. ظاهراً موعد پایان اتمام حجت تمدید شده است. صدای گلوله‌ها فقط از مرکز شهر نیست بلکه از جنوب و مشرق هم شنیده می‌شود. با یک مکالمهٔ تلفنی می‌فهمم که آتش گلوله‌ها در اطراف دانشگاه کاتولیک و پیرامون Cerro Santa Lueiu نسبتاً شدید است.

ظهر: ناگهان هیاهو برپا می‌شود. هواپیماها در ارتفاع کم پرواز می‌کنند؛ اینک در حال بمباران کردن مرکز شهر هستند و درست بر فراز سر من اوج می‌گیرند. عمارتی که ما در آن هستیم به‌لرزه درمی‌آید. تانک‌ها که می‌بایست آن سوی کاخ ریاست جمهوری در میدان کونستیتوسیون، باشند، اینک توپ‌های خود را آتش می‌کنند. لحظه‌ئی بعد، اعلام می‌شود که از آلنده تقاضا شده است خود را تسلیم کند، ولی او این درخواست را رد کرده است. یک ربع بعدازظهر، ابری سیاه از مونه‌دا، از جانبی که نسبت به‌من از همه دورتر است، برمی‌خیزد. چه کسی در آن‌جا می‌جنگد؟ من هنوز حمله‌ئی از سربازان مشاهده نکرده‌ام. زره‌پوش‌ها و سربازان گویا از طریق خیابان Bulns آمده و کاخ را محاصره کرده‌اند. مستحفظان آلنده از تفنگداران تشکیل می‌شد - آیا اینان از وی دفاع خواهند کرد؟ و چه کاری از دست پاسداران شخصی او ساخته است؟ اعلامیهٔ جدیدی می‌گوید که هر نوع کوشش برای مقاومت در هم شکسته خواهد شد. در ساعت ۱۲/۵ به‌من اطلاع داده می‌شود که خانهٔ رئیس جمهور، در شرق شهر، در کوچهٔ توماس مور، بمباران شده، و ارتش این خبر را ده دقیقه بعد تأیید می‌کند. پیش از ساعت ۱۳، تیراندازی از سر گرفته می‌شود و شدیدتر می‌گردد. در اطراف عمارتی که من در آن هستم، گلوله‌ها گوئی از هر سو می‌آیند. دیگر با مسلسل و توپ به مونه‌دا حمله می‌شود. اعلامیهٔ جدیدی پر از تحبیب و تهدید خطاب به‌کارگران صادر می‌شود. در اعلامیه مخصوصاً به‌کارگران کارخانه‌های مصادره شده تأکید شده است که هر نوع خرابکاری شدیداً مجازات خواهد شد. شدت تیراندازی‌ها خیلی زیاد است.

از ساعت ۱۵ رفت و آمد در خیابان‌ها ممنوع است. ما کمی پیش از این ساعت وزارتخانه را ترک می‌کنیم. کوچه‌ها خالی است؛ این‌جا و آن‌جا رگبارهائی خالی می‌شود. ماشینی پیدا می‌کنیم. یک تفنگدار در پیچ یکی از گذرها ماشین را بازرسی می‌کند و منطقهٔ ممنوع را به‌ما نشان می‌دهد. حتی در محله‌های دورتر از مرکز شهر نیز، که صداهای انفجار خفه‌ئی از آن‌ها شنیده می‌شود، کوچه‌ها خالی‌اند، شهر تصرف شده است.

ساعت ۱۴/۱۰. در اعلامیهٔ جدیدی اطلاع داده می‌شود که آلنده آماده تسلیم است. و پنج دقیقه آتش‌بس درخواست کرده که به‌وی داده نشده است، زیرا تک‌تیرندازان هنوز از بالای ساختمان‌های میدان کنستیتوسیون به‌نظامیان حمله می‌کنند. تلویزیون را باز می‌کنم. کانال ۹ دیگر وجود ندارد. کانال ۷، کانال ملی، خاموش است. تنها کانال موجود که با قدرت تمام برنامه‌ پخش می‌کند، کانال ۱۳ است که مال دانشگاه کاتولیک، دژ مستحکم مخالفان، است. گویندگان تلویزیون با لبخند اعلام می‌دارند که برنامه‌هایشان به‌شکل عادی ادامه خواهد یافت، فقط گاه‌گاه مابین «واریته»ها اعلامیه‌های نظامی خوانده خواهد شد... به‌رادیو گوش می‌دهم. رادیو در ساعت ۱۴/۳۰ اعلام می‌کند که «مونه‌دا» تسلیم شده و کارمندان عالیرتبه دستگیر شده‌اند. سرکوب بیدرنگ آغاز شده است عجالتاً اسم پنجاه نفر از شخصیت‌ها را چندین بار اعلام کرده‌اند؛ این اشخاص باید بیدرنگ خود را به‌مقامات نظامی معرفی کنند...

نظامیان از مردم می‌خواهند شهر را به‌نشانهٔ پیروزی و نجات کشور آذین ببندند. بیوه‌زنی که در خانهٔ روبه‌روی من سکونت دارد پنجره‌اش را باز می‌کند و پرچمی از آن می‌آویزد. ارتش از جوانان و خانواده‌هایشان می‌خواهد که دیگر در شهر تظاهرات نکنند. هر نوع پرداخت پول در بانک‌ها متوقف اعلام شده است.

دیگر نمی‌توانیم خارج شویم. همه جا صدای آمرانهٔ نیروهای مسلح به‌گوش می‌رسید. تیراندازی‌ها کم‌تر شده است. در یک چشم بهم زدن، کشور به‌دامان دیکتاتوری نظامی غلطیده است. در مرکز شهر نبردی انجام نشده؛ همه چیز، یا تقریباً همه چیز، در «مونه‌دا» اتفاق افتاده است. طرفداران و مخالفان کودتا، هر دو، تحت تأثیر حمله نیروی هوائی، آتش‌سوزی کاخ آلنده، و گم شدن رئیس جمهور، قرار گرفته‌اند.

در گرماگرم رژه‌های نظامی و سرودهای عامیانه، سخنرانی‌هائی درباره لزوم سازندگی ملی شنیده می‌شود.

از «مونه‌دا» و آلنده، از تصرف اماکن یا مقاومت‌های احتمالی، هیچ خبری نیست. خیال می‌کنم الان روسای سیاسی در حال فرار باشند و دستگیری‌های پی‌درپی صورت بگیرد، اما گمان نمی‌کنم هیچ نوع مبارزه‌ئی مابین گروه‌های نظامی وفادار و شورشیان دربگیرد.

این اقدام نظامی به‌زبان قدرت سخن می‌گوید که هیچ نوع اشاره‌ئی به‌نیروهای سیاسی معتدل در آن دیده نمی‌شود. لحن صحبت‌ها، لحن حزب ملی است نه حزب دموکرات مسیحی. همین باعث شگفتی است و نشان می‌دهد که کودتا کار چند نفر نظامی نیست بلکه کار تمامی ارتش است، زیرا دارودستهٔ نظامی رهبری‌کنندهٔ کودتا، مرکب از چهار فرماندهٔ کل قواست. خشونت موجود را از وسائل و شیوه‌های کودتا هم می‌توان دریافت: بمباردمان کاخ آلنده با هواپیماهای شکاری در وسط شهر، درهم شکستن فوری هر نوع مقاومت. در عوض، به‌نظر نمی‌رسد که برنامه کودتا با همهٔ جزئیات آن از قبل آماده شده باشد زیرا چندین ایستگاه فرستنده دست‌چپی ساعت‌ها به‌پخش برنامه‌های خود ادامه دادند. این کار، یک اقدام کاملاً نظامی است، که اظهارات سیاسی‌اش برای حمله به‌حکومت مارکسیستی است. امروز، ظاهراً حق با بدبین‌ترین افراد است؛ خشونت پیروز شده، و تمامی نظام سیاسی شیلی واژگون گردیده است. همه چیز دست نظامی‌هاست. بحث بر سر این نیست که نظامیان به‌نیروهای دست‌راستی، که کاملاً در اقلیت‌اند، تکیه کنند. نظامیان باید به‌سیاست سرکوب شدید متوسل شوند یا تمامی دستگاه سیاسی را در اختیار بگیرند.

امروز توقیف می‌کنند، می‌بندند و سانسور می‌کنند. این وضع ادامه خواهد یافت. دورنمای آشوب اقتصادی پیداست. برای چاره‌جوئی این مشکلات، از راست معتدل، مانند چپ طرفدار آلنده، کاری ساخته نیست. حکومت نظامیان به‌احزاب توجه ندارد بلکه به‌سازمان‌های طبقاتی تکیه می‌کند. تنها این گونه سازمان‌ها هستند که با از سرگرفتن کار رژیم جدید را تأیید خواهند کرد و نشان خواهند داد که قادر به‌جلوگیری از فاجعه هستند. بعدها شاید آمریکائی‌ها مهربان‌تر بشوند. با سرکوبی شدید و دستگیری روسای اتحادیه‌های کارگری کارخانه‌ها پاکسازی خواهد شد و خطر روی کار آمدن مجدد مخالفان نیز به‌تحکیم قدرت جدید کمک خواهد کرد. اما آیا ارتش در وضعی که هست خواهد توانست مسئولیت چنین سیاستی را تا مدت‌ها قبول کند؟ قاعدتاً باید کشمکش‌ها و مخالفت‌ها مابین دست‌راستی‌های طرفدار نظم و قانون، و افراطیون ظاهر شود. اما عجالتاً شکی نیست که دور، دور سرکوبی است.

به‌زودی خواهیم دانست که آیا این سرکوب نظامی به‌استقرار حکومتی که طرفدار نوعی توسعهٔ ملی باشد و شرائط لازم برای قدرت یک بورژوازی جدید را فراهم کند و هر نوع آزادی را از بین ببرد، منجر خواهد شد یا به‌دنبال خشونت عمل نظامی، نوعی حالت تردید و بی‌تصمیمی سیاسی حکمفرما خواهد گردید.

آن چه مسلم است این است که تمامی نظام سیاسی شیلی، و نه فقط اتحاد مردمی آلنده، داغان شده است. بازی سیاسی به‌بحران و اقدام نظامی برخورد کرده و درهم شکسته است.

دقایقی از ساعت ۶ گذشته است. خروج از منزل و رفت و آمد در خیابان‌ها قدغن است. چند لحظه پیش، در خیابان متروک، یک جیپ نظامی کشیک می‌داد که سربازان آن لوله‌های تفنگ‌هایشانرا به‌هر سو نشانه گرفته بودند. از طرف‌های جنوب، که محل کارخانه‌هاست، صدای شلیک گلوله می‌آمد.

هنوز از سرنوشت آلنده خبری نیست.

دیگر می‌توانم این دفتر خاطرات را ببندم. حکومت مردمی در شیلی از دست رفته است. راه شیلی (و نیز راه سیاسی دموکرات‌های مسیحی)قطع شده و اینک رژیمی بر سر کار می‌آید که در برابر تمامی نیروهای کشور تنهاست: در برابر سندیکاها و احزاب، در برابر یک بحران اقتصادی شدید. به‌زودی شاهد از سر گرفته شدن و سازمان یافتن مقاومت‌ها خواهیم بود.

من همیشه گفته‌ام که راه شیلی، بیانگر یک تلقی مرامی نیست بلکه الزاماً بیان‌کنندهٔ وضع خاص شیلی است: یا سرکوب شدید، شدیدتر از آن چه در برزیل هست، و چیزی جز فاشیسم نیست؛ یا بحران داخلی و از هم پاشیده شدن همه چیز. ما اینک در مرحلهٔ شق اول قضیه‌ایم. در نتیجه بعید نیست که مقاومت مردم در برابر تغییر کودتا به‌رژیم فاشیستی، شکل بگیرد. برای برپا داشتن سنگری که جلوی هیولا را بگیرد چقدر کشته لازم است؟

شیلی در دست قدرتی وحشی است که هدف دیگری جز ضدانقلاب ندارد. برای ملتی که به‌سطح بالائی از آگاهی طبقاتی و مشارکت سیاسی دست یافته است اینک زمان خشونت‌ها و فداکاری‌ها فرا رسیده است.

اما، فراتر از این انقطاع سیاسی، باید هدف عملیات را پیدا کرد: ایجاد طبقهٔ حاکمی که در عین حال محمل دولت و بیگانه باشد، تراکم سرمایه را تشدید کند، و جنبش‌های مردمی را بکوبد. شکل سیاسی این دگرگونی را امروزه نمی‌توان تصور کرد. فقط می‌توان اندیشید که سازمان‌های طبقاتی نیز از قربانیان اقتصادی این نوع سرمایه‌داری دولتی مقتدر خواهند بود.

رویداد امروز نشانهٔ یک گسیختگی بنیادی است. من فکر می‌کنم که شیلی از قلمرو کشورهای کم‌رشد، که طبقهٔ حاکم آن‌ها خصوصاً طبقه‌ئی مصرف‌کننده است، و دولت عامل توزیع مجدد (ثروت و کالا) و طبقات مردمی‌اش گوناگون، خارج می‌شود.

شیلی در مرحلهٔ دشوارتر توسعهٔ صنعتی، سرمایه‌داری یا سوسیالیستی، داخل می‌شود. از دموکراسی مسیحی تا اتحاد مردمی آلنده، گسیختگی کامل نبود. هنوز در مرحلهٔ توزیع مجدد قرار داشتیم. اینک در مرحلهٔ تراکم، سرکوب، و تولید داخل شده‌ایم. آری، راه شیلی بریده شده است. یکی از مبارزان اتحاد مردمی با خشم و تلخکامی به‌من می‌گفت: «دیگر کسی نمی‌تواند با ما از راه پارلمانی به‌سوی سوسیالیسم سخن بگوید!»

من باور ندارم که کلک‌های دموکراسی مسیحی نیز بتواند در برابر این تجربه مقاومت کند. کارفرمایان، موسسه‌های تولیدی بیگانه، و دولتی سرکوبگر: این است طبقهٔ حاکم جدید. مگر آن که حکومت نظامیان در برابر کوه مشکلات خرد شود و شیلی دیگر باره به‌سمت چپ بغلطد. اما عجالتاً چپ شکست خورده، رهبرانش که پلیس نظامی در تعقیب آن‌هاست، یا در زندان به‌سر می‌برند و یا کشته شده‌اند.

دوستی به‌من تلفن می‌کند: مرگ آلنده را در کاخ «مونه‌دا» از او می‌شنوم. نمی‌دانم نظامیان حادثه را چه گونه توجیه خواهند کرد.

آری، راه شیلی به‌پایانش رسیده است... و شیلی نخستین کشور آمریکای لاتین خواهد بود که در آن مبارزه‌ئی مردمی در برابر رژیمی ضدانقلاب درخواهد گرفت. آن چه امروز اتفاق افتاد هم کودتائی کاملاً نظامی است و هم سرنگونی تمامی جامعهٔ سیاسی در شیلی. باورنکردنی است که کار به‌کودتا ختم شود؛ نظامیان موفق نخواهند شد مگر آن که رژیم تازه‌ئی ایجاد کنند. اما چون آماده این کار نیستند و چون جنبش مردمی قوی است، پس همه امید را نباید از دست داد.

ساعت ۲۲. چهار عضو شورای نظامی دارند عملشان را توجیه می‌کنند. تفنگدار را ببین که ضرورت استقرار حکومت قانون حرف می‌زند. دریاسالار گیج‌وویج است. هوانورد خشن‌تر، و کلّه‌دارتر است. پینوشه، فرمانده نیروی زمینی و رئیس شورای حاکم، از بدی‌های حکومت مارکسیستی سخن می‌گوید و اعلام می‌دارد که حکومتی نظامی با معاونان غیرنظامی، تشکیل خواهد شد؛ پارلمان تعطیل می‌شود، دادگاه‌ها به‌کار خود ادامه خواهند داد، و رابطهٔ سیاسی با کوبا قطع خواهد شد. می‌اندیشیم که اینان، چند ساعتی دیگر، به‌بقایای زبان جمهوری در شیلی نیاز دارند، ولی دیری نخواهد پائید که سرکوب و مبارزه جای همه چیز را خواهد گرفت.

ساعت ۲۲/۴۵. اعلامیه نظامی می‌گوید فردا رفت و آمد مطلقاً ممنوع است. نمی‌توان از منزل خارج شد. خرید و فروش تعطیل است، و ادارات و کارخانه‌ها نیز. این اقدامات برای نجات جان همشهریان از عملیات «گروه‌های از جان گذشتهٔ افراطی» است. پس هنوز مقاومت، در بخش‌های جنوبی و غربی شهر، ادامه دارد.

احزاب یک چیزند، و جنبش مردمی چیزی دیگر، حتی اگر پیوندهای موجود مابین آن‌ها ثابت و گوناگون باشد. فتح «مونه‌دا» چند ساعتی بیش طول نمی‌کشد. اما فتح کارخانه‌ها؟ فتح محله‌های فقیرنشین؟ بناچار باید به‌ارتش متوسل شد که ناگزیر است همه جا را بگیرد. مقاومت مردم شدید خواهد بود. فردا خونین‌تر از امروز است که در آن نه تنها رئیس دولت بلکه صدها تن از مبارزان انقلابی به‌خاک و خون خواهند غلطید. گرگ‌ها وارد شهر شده‌اند.