«در زیر این حقیقت شفّاف»

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۲:۰۲ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲

م ـ ع ـ سپانلو


انبوه عابران و فروشندگان

ظهر بهار و لحظهٔ چشم‌انداز را

آکنده‌اند در همه سوی پیاده‌رو...

منشور آب‌میوه‌ها

در آفتاب الوان ـ تبخیر می‌شود!

بیکاره‌ها، مهاجرها، کولی‌ها

سربازها که خواب سفر دارند

با ریش ِ چند روزه و دمپائی

در معبر بخار ِگس ِچای

بین بساط دستفروشان

از نی‌فروش با نی سحرآمیزش

تا فالگیر، طوطی آینده

پیوسته در غبار بهاری

انبوه می‌شوند و رها می‌شوند

تا با عبور فوج مدارس

تصویر را برآشوبد

صف‌های راه‌پیمایان

فریادِ اعتصاب

***

اینک پرنده‌باز

با چرخدستی‌اش

یک آسمان پرندهٔ خشکیده را

می‌آورد برایِ فروش فصل

و کودک محصّل

می‌گوید: «السلام آقا پرنده‌ها!»

***

این آسمانِ تازه نفس می‌کشد

یک لحظه می‌نشیند باد

و آنگاه پرتلاطم‌تر می‌خواند

با برگ‌هایِ نورس، با خرده‌ریزِ اعلان‌ها

با اهتزاز بیرق جمهوری جدید.

انگشت باد در کار است

پرپرزنان به‌گشت می‌آید

بین کتاب‌های کنار پیاده‌رو؛

با حرکتی همآهنگ

این چاپ‌های تازه ورق می‌خورند

یک لحظه، گاه، عکس شهیدی

لبخندزن نمایان می‌گردد

و روزهایِ سال ورق می‌خورند

در زیر این حقیقت شفّاف.

۵۸/۱/۲۸