غروب آفتاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
رودخانه در زیر آسمان به خواب میرود.
سایهها را تنگ، به آغوش میفشرد.
هلال ماه در آسمان پرتوی نمیافشاند
و در تابش دیرگاه، در آسمان مغرب
رنگ زرینش بهخاکستری میگراید
اکنون چکاوک، شادی باز نهاده است و با من
در مرگ روز سوگوار است.
در آن زمان که در جنوب، نخستین ستارهٔ رنگباخته
چهرهٔ سیمگونهاش را بهجانب شب باز میگرداند.
و در آن دوردست، از میان آسمانی که بهخاکستری میگراید
بهماه لبخند میزند؛
و روز، تاج سیه بر سر نهاده
ردای مشکین خویش میتکاند،
از جانب شهر، نجواهای آرامی بهگوش میآید.
- پل لارنس دانبر
- [شاعر سیاهپوست آمریکائی]
- ترجمه حسن فیاد