http://irpress.org/api.php?action=feedcontributions&user=Robofa&feedformat=atomirPress.org - مشارکتهای کاربر [fa]2024-03-28T19:00:24Zمشارکتهای کاربرMediaWiki 1.35.2http://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Berke.kohan&diff=30547بحث کاربر:Berke.kohan2012-03-13T10:06:38Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۱۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۰۶ (PDT)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:DasherSpurling996&diff=30546بحث کاربر:DasherSpurling9962012-03-13T10:06:28Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۱۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۰۶ (PDT)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Fardad&diff=30497بحث کاربر:Fardad2012-03-07T21:35:54Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۷ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۳۵ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DB%B2&diff=30496مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران ۲2012-03-07T21:25:07Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:19-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:19-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:19-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:19-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:19-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۴]]<br />
[[Image:19-135.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۵]]<br />
[[Image:19-136.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:19-137.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:19-138.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:19-139.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:19-140.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۰]]<br />
[[Image:19-141.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۹]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]<br />
<br />
'''ایهان باشگوز'''<br />
<br />
'''ترجمهٔ باجلان فرخی'''<br />
<br />
<br />
<br />
'''نمونهٔ سوم: کوسه، یا کوسه کوسه'''<br />
<br />
این مراسم را بازیگران اجرا میکنند. بازیگر اصلی آن کوسه است (مردی که به جای ریش بر چانهٔ او تنها چند تار مو روئیده است)، بازیگران این مراسم لباس مخصوص میپوشند که خاص این مراسم است. گروهی نوازنده (که معمولاً سرنا و دهل مینوازند) هم آنها را همراهی میکنند. بازیگران بهدر خانهها میروند و بچّهها بهدنبال این گروه راه میافتند و جلو هر خانه بهرقص و اجرای مراسمی میپردازند که طی آن کوسه میمیرد و دوباره زنده میشود. صاحب خانه مقداری غذا و خوردنی و گاهی پول به بازیکنان میدهد و گروه از آن خانه بهخانهٔ دیگر میرود.<br />
<br />
'''گونههای مختلف نمونه سوم:'''<br />
<br />
'''الف) کوسه و نقالدی'''{{نشان|۱}}.<br />
<br />
این مراسم در روستاهای اراک، محلات، و آشتیان و خمین از چهل و یکم زمستان تا ده روز بعد از آن ادامه مییابد. کوسه در این مراسم یک '''کپنک''' یا جبهٔ بلند نمدی میپوشد که پوشاک چوپانهاست و از مچ دست و ساق پای خود زنگولههائی میآویزد که بههنگام حرکت صدا میکند. صورتش را با آرد سفید کرده و بر سرش پوست بزغاله میکشد. این پوست گاهی تا چانهٔ کوسه را میپوشاند و در آن سوراخهائی برای چشمها و بینی و دهان ایجاد کردهاند.<br />
<br />
کوسه کمربند پهنی به کمرش میبندد که بهآن چند زنگوله یک تبر و چیزهای دیگر آویخته است. مقداری بوتهٔ صحرائی را با دستمال یا ریسمان بهسر خود میبندد که شبیه دو شاخ است و چوبدست بلندی بهدست میگیرد. نفر دوم اجرای این مراسم پسر جوانی است که خود را بههیأت زنان در میآورد یعنی لباس زنانهٔ بلند و گشادی پوشیده، پستان میگذارد سرخاب میمالد. این جوان را '''عروس کوسه''' مینامند. عروس کوسه نیز از مچ دستهای خود زنگولههائی میآویزد. این مراسم دو بازیگر دیگر هم دارد که با بوته و شاخه بر سر خود شاخ گذارده و از خود زنگولههائی میآویزند این دو بازیگر را '''تکه''' (بز) میگویند. این بازیگران را چند نفر دیگر همراهی میکنند از جمله نوازنده. سرنا و دهل و یک نفر که کیسهئی را حمل میکند و موادی را که بهآنها میدهند در کیسه میریزد.<br />
<br />
بچهها به دنبال این گروه نوازندگان سرنا و دهل مینوازند<br />
<br />
بچهها به دنبال این گروه از خانهای بهخانه دیگر میروند. نوازندگان سرنا و دهل مینوازند و کوسه با ورود بههر خانه نخست بهجانب طویله میرود با چوبدست و با لگد چند ضربه بهدر طویله میزند و زنگولههائی را که بهخود آویخته است بهصدا در میآورد و همراه صدای ساز و دهل میخواند:<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|ناقالی گنده گنده|چل رفته پنجاه مونده}}<br />
{{ب|بزتون بره میزاد|میشتان بزغاله میزاد}}<br />
{{ب|هر چه تو خونه دارید|سهم منو بیارید}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
<br />
بعد دو نفری که نقش '''بز''' دارند با شاخهای مصنوعیشان بهجنگ میپردازند و کوسه و عروسش بهدور آنها میرقصند و نوازندهها مینوازند. در طی این بازی کوسه غش میکند و بهزمین میافتد و عروس میخواند: '''آخ شوهرم خاک بر سرم ... بختم بختم، سوزن بدیت بزنم بهرختم...''' زن صاحبخانه بهعروس کوسه سوزن میدهد و صاحبخانه مقداری نوشیدنی بهگلوی کوسه میریزد. سپس کوسه زنده میشود. در پایان این بازی صاحبخانه مقداری خوردنی و پول بهبازیکنان میدهد که آن را در کیسه ریخته و بهخانهٔ دیگر میروند - (جشنها و آداب و معتقدات زمستان، ابوالقاسم انجوی ص ۷۲ و ۷۸)<br />
<br />
ب: ترک زبانان ایرانی هم این مراسم را اجرا میکنند و آن را '''نقلده''' میخوانند. در مراسم آنها نیز نقش اصلی بهعهده '''کوسه نره''' و زن او '''کوسه دَله''' است. در این مراسم کوسه نره و همراهانش وقتی بهخانهئی وارد میشوند بهجانب طویله رفته و مانند بره بع بع میکنند تا برههائی که در شکم میشها هستند خیال کنند که بهار و هنگام رفتن بهچرا است.<br />
<br />
(انجوی همان کتاب ۸۲)<br />
<br />
پ: کوسه '''کَپَنک''' نمدی پوشیده و با شاخهٔ درخت یا بوته دو شاخ درست میکند. شاخها را با دستمال بهسرش میبندد و زنگولههای فراوانی از خود میآویزد. سپس کوسه سوار '''چوب پا''' میشود و بعد پیرمردی طنابی بهگردن او میبندد و او را چون «بز» بهدنبال میکشد. گروه بازیگران جلوی در خانهها ترانه میخوانند و صاحبخانه ظرفی آب بر سر کوسه میریزد و مقداری حبوبات و خوردنیهای دیگر بهکوسه و همراهانش میدهد. بازیگران در پایان مراسم از خوردنیهائی که جمع کردهاند غذائی درست میکنند و آن را میان خود تقسیم میکنند. (فارس، کوهنجان، رضا امیری ۱۳۵۱).<br />
<br />
ت: ایرانیان این مراسم را در سهشنبه آخر سال انجام میدهند. کوسه جُبهٔ خود را پشت و رو میپوشد دُمی بهخود میآویزد. صورتش را با ماسکی پوشانده و کلاه بلندی را که بهاطراف آن زنگوله آویخته بر سر میگذارد. نقش دوم این مراسم را کسی ایفا میکند که او را '''دکتر''' مینامند. دکتر لباسی غریب میپوشد و با ماسکی بهچهره زده و کلاهِ وارونهئی بر سر نهاده عصائی بهدست میگیرد. بازیگران در حالی که یکی فلوت مینوازد بهدر خانهها میروند. جلو هر خانه کوسه با نوای فلوت میرقصد و در نیمههای رقص بهزمین میافتد و خود را مرده میسازد. وقتی کوسه میمیرد دکتر در حالیکه مرتب عصای خود را بهزمین میکوبد دور کوسه میگردد. و کوسه بعد از آنکه دکتر چند بار بهدورش چرخید زنده میشود. بازیکنان هدایائی را که در این مراسم گرد آوردهاند میان خود تقسیم میکنند. («ایوارلسی» Ivarlassy رازهای محرم نزد ترکهای آذربایجان Helsingford صفحات ۲۹-۲۲۷، ۱۹۱۶ [۱۲۹۵]).<br />
<br />
[مراسم کوسه کوسه بهدلایلی متعدد یکی از مراسم طلب باران است. امّا در برخی از نقاط ایران با گذشت زمان این مراسم بهنوعی وسیلهٔ امرار معاش تبدیل شده و با مراسمی که در برهان قاطع از آن کوسه برنشین یاد شده تفاوت دارد]{{نشان|۲}}<br />
<br />
<br />
== ترانههای طلب باران ==<br />
ترانههای طلب باران در هر منطقه از ایران دارای گویش خاصی است و آن را بهگویشها و زبانهای فارسی، کردی، ترکی، عربی، بلوچی ... میخوانند محتوای این ترانهها بههم نزدیک است و عبارت است از:<br />
<br />
الف- ترانه بازگوی رنج مزارع، حیوانات، زمین و انسان است از کمی باران و برخی از نمونههای آن چنین است:<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|یاران باران نمیبارد|Bâran namiyad yârun}}<br />
{{ب|بهسبب گناهِ گناهکاران|Ez dest-i gunahkârun}}<br />
{{ب|گندم بهزیر خاک است|Gedum be zir-i hâke}}<br />
{{ب|از تشنگی هلاک است.|Ez tešnegi helaki}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(فارس، نیریز)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|گاوِ سیاهِ ماده|Gave siyahe Mâde}}<br />
{{ب|سر بر زمین نهاده|Ser ber zemin nihadi}}<br />
{{ب|برای اندکی کاه|Berayi vak 'a-i kah}}<br />
{{ب|آهوِ لنگ صحرا|Âhu-e Leng-e Sahra}}<br />
{{ب|فتاده در چراگاه|Fetade der čaraga}}<br />
{{ب|برای قطرهئی آب|Berayi katre-i âb }}<br />
{{ب|حیوان کوچولو مُرد|Hayvan-e hurd murde}}<br />
{{ب|جان بهخدا سپرد|Jon b Huda sepurde}}<br />
{{ب|ابرهای سیاه کوهساران|Kara daǧǐn buludu}}<br />
{{ب|امید دل یتیمان|Yetimlerin umudu}}<br />
{{ب|گندم و جو خشکید.|Arpa bugday kurudu}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
«مرک»<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
ب: ذکر نام اجرا کنندگان مراسم طلب باران، عروس، عروسک، خدایان، خدابانوان و خدامانندان باران ساز در ترانهٔ طلب باران مانند: '''هارونکی، هالونکی چمچه گلین، کوسه، شله، هشلی، همیلی،''' و غیره و تمنای باران از آنها:<br />
<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|شُلی شُلی شل بارون!|Šolli šolli šolli šol Barun}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(نیریز فارس)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|چمچه گلین چُم ایستر!|Čomča gelin čomister}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(مراغه آذربایجان)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|[هالون هالون هالونگی!|Halun halun Halunaki}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(ایلام)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|[ههلو{{نشان|۳}} ههلو ههلونکی!|Hallö hallö Hallunaki}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(لرستان)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|هشلی همیلی|Hešli hemili}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(کرمانشاه)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|موسه کوسه نقلدی|Kose kose Naqaldi}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(آذربایجان)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|[شَله|Šâlǟ}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(قشم){{نشان|۴}}<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
پ: در ستایش کسی که به بازیکنان مراسم طلب باران خوردنی میدهند و نکوهش کسانی که چیزی نمیدهند:<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|خانه شربت قندی|Honey šarbet gandi}}<br />
{{ب|خدا در خانه را نبندد|Hoda deriš nebandi}}<br />
<br />
{{ب|ناقالی گنده گنده|}}<br />
{{ب|صابخونه مونده|}}<br />
{{ب|مثِ الاغ وامونده|}}<br />
{{ب|تو خونهاش جا مونده|}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
<br />
ت: از خدا بخشش میخواهند و یاری میطلبند تا باران بفرستد:<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|میش کوچک، میش کوچک، انشأالله|Mišak Mišaka, Šâlǟ}}<br />
{{ب|گردنش زخم است، انشأالله|Gardon rišaku, Šâlǟ}}<br />
{{ب|خدا باران دهد، انشأالله|Xodâ bâron hâdet, Šâlǟ}}<br />
{{ب|بهجوکاران دهد، انشأالله|be Jokâron hâdet, Šâlǟ}}<br />
{{ب|بهمسکینان دهد، انشأالله|be Miskinon hâdet, Šâlǟ}}<br />
{{ب|بهفقیران دهد، انشأالله|be Faxiron hâdet, Šâlǟ}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(قشم، گزارش محمد اسدیان محقق مرکز مردم شناسی ایران)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|خدابا باران بده|Hodâ bedin bârun}}<br />
{{ب|برای عیال داران|Berayi ayâldârun}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(کوهنجان)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|خدایا باران بفرست|Allah bir yaqiš eyle}}<br />
{{ب|دره و کوه را سد کن!|dagi dasi eyle}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(مراغه)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|خدایا باران بفرست|Allah bir yaqiš yetir}}<br />
{{ب|گندم و جو خشکیدند|Arpa bugday kurudu}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(مرک)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
در میان این ترانهها فقط ترانهٔ طلب باران گونه نمونهٔ دوم است که محتوای آن با دیگر ترانهها تفاوت دارد:<br />
{{شعر}}<br />
{{ب|باران میبارد و زمین را گل میکند|ِِYagiš yagar nemčiller}}<br />
{{ب|بهمیان دخترانِ کنار درگاه برو|Kapini keser elčiler}}<br />
{{ب|پدربزرگ میگوید باید زن گرفت|Dedem diyer gel verek}}<br />
{{ب|مادربزرگ میگوید باید منتظر بود|Nenem diyer Goy gorek}}<br />
{{ب|عموی عزیز تو چرا چیزی نمیگوئی|Agzina gurban dayi}}<br />
{{ب||Sende bir dillen gorek}}<br />
{{پایان شعر}}<br />
{{وسط چین}}<br />
(باراب، آذربایجان)<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
<br />
'''نمونهٔ چهارم چهل کَل'''<br />
<br />
اگر در زمستان باران نبارد مردم جمع میشوند و یک نفر نخ بلندی بهدست میگیرد هرکس نام کچلی را بهزبان میآورد و کسی که نخ را بهدست دارد گرهی بر نخ میزند. وقتی نام چهل کچل را گفتند و بهنخ چهل گره زدند کوزهئی سفالی میدزدند و نخ را سوزانده و خاکسترش را با آب مخلوط میکنند و در کوزه میریزند. یکی با کوزه به پشت بام میرود و آب کوزه را بهناودان میریزد و کوزه را بهصاحبش باز میگردانند. (گیر، احمد کاظمی، ۱۳۴۱)<br />
<br />
'''[نمونه پنجم. هفت کَل.'''<br />
<br />
بههنگام نقصان باران پوست درخت '''کول''' را کَنده و بهآن با گفتن نام هفت کَل هفت گره میزنند بعد آن را بهبوتهٔ «گزنه» میآویزند و چند نفر با چوب آن را میزنند. سرانجام گسی واسطه میشود و میگوید که باران خواهد بارید. آنگاه چوب بهدستها از زدن پوست گره خورده درخت یا هفت کَل دست برمیدارند.]<br />
<br />
(«ماکلوان» محمد اسدیان خرم آبادی و علی اکبر حمیدی محققان مرکز مردم شناسی ایران)<br />
<br />
'''نمونه ششم. گردآوری هیزم و افروختن آتش'''<br />
<br />
دختران ده تا دوازده سالهٔ روستا هیزم گرد آورده و آتش بزرگی بر پا میکنند. سپس بچهها در حالیکه ترانهٔ طلب باران میخوانند سُم الاغ را در آتش میافکنند بعد بچهئی که نامش فاطمه و اولین فرزند خانواده باشد از روی آتش میپرد.<br />
<br />
{{چپچین}}(فارس، کوهرد، ۱۳۴۴){{پایان چپچین}}<br />
<br />
'''نمونه هفتم. پختن آش.'''<br />
<br />
زنها و بچهها مقداری حبوبات، عدس و گندم نیمه خرد شده، رشته و روغن و تعدادی جوجه جمع کرده و آن را شب در مسجد میگذارند. روز بعد در مسجد آش درست میکنند که بهآش فاطمه زهرا مشهور است. بعد از آماده شدن آش دو رکعت نماز بهجا میآورند و آش را میان فقرا تقسیم میکنند (آذربایجان، پیسه کندی، اسکو، رستم علی ۱۳۴۶).<br />
<br />
'''نمونه هشتم. جنگ بازی کردن.'''<br />
<br />
وقتی مدتی باران نبارد زنان یکی از روستاها جمع میشوند و در حالی که هر یک چوبدست بلندی در دست دارند بهروستای همسایه میروند و چند عدد از حیوانات روستای همسایه را دزدیده و بهروستای خود میآورند. صاحب یا صاحبان حیوانات بهدنبال حیوانات دزدیده شده خود میروند و برای باز پس گرفتن آن با کسانی که آن را دزدیدهاند بهجنگی تصنعی میپردازند. در این ماجرا اگر زنها پیروز شوند باران خواهد بارید و اگر صاحبان حیوانات نتوانند جای حیواناتشان را پیدا کنند کسانی که حیوانات را دزدیدهاند آنها را چندان نگه میدارند که باران ببارد (کرمانشاه، علی احمد کرمی ۱۳۴۹).<br />
<br />
'''[نمونه هشتم. گاروا (گاو ربایی).'''<br />
<br />
بههنگام خشکسالی چند زن از یک روستا''' سَروَن''' (سربند)هایشان را بهکمر بسته و بهچراگاه ده مجاور میروند و چند گاو از گاوهای روستای مجاور را دزدیده و بهجانب ده خود میبرند. مردم ده مجاور قبلاً از این ماجرا و علت آن آگاهند در نتیجه زنان روستائی که گاوهایشان را دزدیدهاند با چوبدست بهدزدها حمله میکنندتا گاوهای خود را پس بگیرند. میان زنان دو روستا نبردی در میگیرد که گاه چند نفر هم زخمی و مجروح میشوند و سرانجام یکی میانجی میشود و دزدها بدین شرط که باران ببارد گاوها را بهصاحبانشان پس میدهند.] ('''باورها و دانستهها در لرستان و ایلام''' کار گروهی محمد اسدیان خرم آبادی، باجلان فرخی، منصور کیائی کتاب آمادهٔ انتشار مرکز مردمشناسی ایران)<br />
<br />
'''[نمونه نهم. دال پَلو{{نشان|۵}} (پراندن سنگ).'''<br />
<br />
بههنگام خشکسالی دو گروهِ حداقل شش نفری بهبازیِ '''دال پلو''' میپردازند و در پایان بازی برندگان بازندگان را تنبیه میکنند. کسی میانجی میشود و برندگان بازی بهشرط باریدن باران بازندگان را رها میکنند!] <br />
<br />
::::::::::(باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، همان مأخذ)<br />
<br />
<br />
== تحلیل دادهها: ==<br />
ترسیم نقشهٔ جغرافیائی توزیع نمونههای مختلف طلب باران برای تحلیل دادهها و نمونههای ذکر شده ضروری است. با چنین روشی میتوان نمونههای مختلف طلب باران را با توجه بهویژگیهای اجتماعی، فیزیکی و فرهنگ قومی تحلیل کرد. اما نمونههای داده شده متأسفانه برای چنین کاری کافی نیست. وانگهی نمونههای انفرادی طلب باران با توجه بهپراکندگی قومی در ایران کار را مشکل میسازد [این کار را میتوان در فرصتی دیگر انجام داد]. مثلاً روش انجام مراسم '''چمچه گلین''' و ترانههای آن در اکثر نقاط ایران و از جمله در ارمنستان گوناگون است و نمونههای ترکی، کردی، لری... و ارمنی آن با هم فرق دارد.<br />
<br />
نمونه هفتم [و هشتم] این مراسم یعنی تقلید جنگ [و گاروا (گاو ربائی)] بیشتر در منطقهٔ کرد زبان [و «لَک»{{نشان|۶}} زبان] رایج است و در برخی مناطق مجاور کردستان نیز کم و بیش رواج دارد. بدین سان در اینجا فقط بهتحلیل فرهنگی و ریشههای دو نوع از مراسم طلب باران و توزیع جغرافیایی آن در خاورمیانه میپردازیم و میکوشیم که بهمنشأ تاریخی این دو نوع دست یابیم. <br />
<br />
نمونهٔ اول گزارش شده در این مقاله در سطح گستردهئی در خاورمیانه و شمال آفریقا رواج دارد. تفاوت این مراسم در کشورهای مسلمانِ ایران، ترکیه، عربستان، الجزایر، مصر، مراکش یا مغرب بسیار اندک است. آنچه در ایران بهنام دعای باران و نماز باران مشهور است نزد عرب زبانها '''صلوة الاستسقأ''' نام دارد. ترک زبانها این مراسم را '''یگمور دعاسی''' yagmurduasi مینامند این مراسم در همهٔ این کشورها همراه با دو رکعت نماز [ر. ک بهزیرنویس قسمت اول مقالهٔ طلب باران در شمارهٔ قبل کتاب جمعه] همراه است که در خارج از شهر یا روستا بهصورت جمعی اجرا میکنند و بعد از نماز خُطبه میخوانند و شرکت کنندگان، در طول مراسم لباس خود را پشت و رو میپوشند. در پایان مراسم [که در ایران معمولاً با قربانی کردن گاو یا گوسفند همراه است] یک نفر بهدرگاه خدا استغفار میکند و از خدا رحمت و باران میطلبد.<br />
<br />
'''صلوة الاستسقأ.'''<br />
<br />
در قرآن از صلوة الاستسقأ یا نماز باران سخنی نیست اما در فقه اسلامی صلوة الاستسقأ، نماز [مستحبی است] که بههنگام خشکسالی و نقصان باران میخوانند ابن مُجی از نماز بارانی روایت میکند که پیامبر و صحابه خوانده بودند. بنا بهاین روایت پیامبر و یارانش بههنگام خشکسالی لباسهای خود را پشت و رو پوشیده (به نشان سوگواری) و با خواندن دو رکعت نماز باران، طلب باران کردند.<br />
<br />
خلفای اسلامی در آغاز مردم را از انجام مراسم طلب باران منع میکردند و سبب آن بود که در قران ذکری از این مراسم نیست. '''حمدالله مستوفی''' در '''نزهة القلوب''' از روایتی یاد میکند که طی آن فرماندهٔ مسلمانان بعد از فتح مصر مردم را از انجام مراسمی بازداشت که مصریان دخترانشان را بهسبب طغیان بهموقع نیل در آن رود قربانی میکردند. امّا طغیان نیل سه ماه بهتأخیر افتاد و بیم قحطی مردم را فرا گرفت. فرمانده مسلمانان نامهای به عمر نوشت و از او کسب تکلیف کرد. عمر گفت: که نام خدا را بر کاغذی بنویسند و بهنیل بسپارند تا مشکل حل شود. چنین کردند و نیل طغیان کرد. پس از آن که دین اسلام در شبه جزیرهٔ عربستان گسترش یافت اعراب مراسم و سنتهای خود را با آیین جدید هماهنگ کردند. و حدیثهای مربوط به'''صلوة الاستسقأ''' در واقع راه حلی است که در فقه اسلامی برای ایجاد این هماهنگی پیشنهاد شده است و چنین است که در مراسم '''صلوة الاستسقأ''' بخشی از مراسم طلب باران را با نماز و بخشهای دیگر آن را بهشکل سنتی و کهن انجام میدادند.<br />
<br />
هنوز هم مراسم '''صلوة الاستسقأ''' را در بسیاری از کشورهای مسلمان انجام میدهند و رفتارهای سنتی مراسم طلب باران از قبیل پشت و رو پوشیدن لباس بههنگام اجرای مراسم،جدا کردن مادران از نوزادان، جدا کردن گوسفندان از برهها و بزها از بزغالهها و قربانی کردن حیوانات در ایران و ترکیه رواج دارد. در ترکیه بنابهسنتی کهن بعد از انجام نماز باران شرکت کنندگان در مراسم هفتصد یا هفت هزار ریگ بهرودخانه میاندازند. بهاین ترتیب، با گسترش دین اسلام قسمتی از بخش شفاهی مراسم طلب باران بهنماز باران و نیایش بهدرگاه خدا تبدیل میشود چرا که خدا خالق همهٔ چیزها و از آن جمله باران است: [«اَفرأیتُمُ الماالذی تَشربون اَنتُم اَنزلتموهُ مِن المُزنِ ام نَحنُ المنزلون»{{نشان|۷}}]. غیر از بخشی از مراسم شفاهی طلب باران بخشهای دیگر آن را در کشورهای ایران، ترکیه و کشورهای عربی همچنان بنابهسنت اجر میکنند و تفاوت آن ناچیز است. <br />
<br />
'''طبقهبندی و تحلیل نمونه دوم مراسم طلب باران.'''<br />
<br />
طلب باران '''عروس چمچه''' و گونههای مختلف آن بیش از سایر نمونهها در ترکیه و ایران رواج دارد. در ترکیه نیز همانند مناطق ترک زبان و برخی از نقاط دیگر ایران عروس چمچه را '''چُمچه گلین''' مینامند. مراسمِ طلب باران چمچه گلین را در بسیاری از مناطق ترکیه و از آن جمله در '''ادنا، انتیپ، اورفا، چن گیری، سیواس، و کی لیس''' اجرا میکنند '''چُمچه گلین''' در هر یک از این مناطق نامی خاص دارد: ترکمنهای کرلر (Karlar ساکن ادنا '''عروس چمچه''' را '''بُدی بُدی'''، مردم کرس (Kars) '''دُدُ''' (Dodo) یا '''دُدو''' (dodou)، مردم سَفرَن بلو (Safranbolu) آن را '''گُدگُدِ''' (Godedode)، مردم انتپ (Antep) و میرمیندیک (Mirmindik) و گوزِلوا (Goselua) آن را '''گلین گوک''' (Gelingok یعنی غوک عروس)، مردم دنیزلی (Denizli) آن را '''سوگلین''' (عروس آب یا آب عروس) و مردم چن کیری (Cankiri) آن را '''یگمور گلین''' (Yamuglin یعنی باران عروس) مینامند. در «ارض روم» با وجود آنکه در این مراسم از عروسک پارچهئی و گاه نوزاد استفاده میکنند امّا عروسک و نوزاد را '''چمچه گلین''' مینامند. در سیواس و تکیرداگ (Tekirdag) و سومه (Soma) و برگاما (Bergama) نیز عروس چمچه را گاه '''دُدُ''' و گاه '''گُدِگُدِ''' مینامند.<br />
<br />
با پیشرفت بهجانب شرق ترکیه مراسم چمچه گلین گسترش بیشتری مییابد و نامها نیز متغیرتر میشود. در بلغارستان دختری را که در طی این مراسم برای گردآوری مواد غذائی به در خانهها میرود '''دُلدُل''' (Doldol) و گاهی '''پرپروگا''' (Pereruga) مینامند. در یوگسلاوی و آلبانی ترکها و صربها عروسک مراسم طلب باران را '''دُدُله''' (Dodola) یا دُدُلیچه (Dodolica) دُدُله کوچک) مینامند. در مجارستان نیز این گونه مراسم طلب باران نزد کولیها و «صرب»ها رواج دارد و عروسک این مراسم را '''دُدُله''' مینامند. در رومانی '''عروس چمچه''' را همان '''چمچه گلین''' مینامند. اما چمچه گلین تندیس سفالی عروسک است و آن را شبیه یکی از نمونههائی که در ایران وجود دارد در تابوت میگذارند. در عراق ترکمنهای کرکوک عروسک مراسم طلب باران را '''چمچه گلین''' مینامند و در سوریه این عروسک را '''ام القوس''' یعنی مادرِ باران مینامند. عروسک این مراسم نزد مسیحیان سوریه '''عروس خدا''' نام دارد. در شمال آفریقا مراسم طلب باران را '''مادرِ بانگو''' (Bangu) و عروسک این مراسم را '''الگنجه''' (Algonja) مینامند.<br />
<br />
در ازبکستان ترکها و تاجیکها عروسک مراسم طلب باران را '''سوس خاتون''' (احتمالا بهمعنی زنِ آبی) مینامند [این عروسک در بخشی از گنبد هم همین نام را دارد] و عروسک آنها شبیه چمچه گلین با '''کپچه گلین''' (Kepcegelin) ترکهای آذربایجان ایران و ترکهای ترکیه است. در برخی از مناطق ترک زبان ایران و ترکیه چمچه گلین مراسم طلب باران را '''چمچه چیک''' (Comcecik) یا '''کپچه چیک''' (Cepcecik) مینامند که بهمعنی چمچهٔ کوچک و ملاقهٔ کوچک است. در گویش '''اگوزی''' ترکیه عروس چمچه را '''اگری کپچه''' (Egrikepce) یعنی ملاقهٔ دسته کج مینامند و این کلمه لغتی است که برای بچه وزغ نیز بهکار میبرند. ماهی دم دراز یا '''ماهی ملاقه''' را در ترکیه '''چمچه بلیگی''' (Comce Baligi) میگویند و در قسمت وسیعی از ترکیه بچه غوک '''کپچه چیک''' نام دارد. <br />
<br />
بدین سان '''چمچه چیک''' و '''کپچه چیک''' بهمعنی بچه غوک یا بچه وزغ و '''چمچه گلین''' و '''کپچه گلین''' بهمعنی '''عروس قورباغه''' است و در ترکیه و بسیاری از مناطق ترک نشین ایران مراسم طلب باران با '''عروس - چمچه'''، چمچه گلین یا کپچه گلین نام دارد. در انتپ، میرمیندیک، گوزلوا و سفربندلو ترکیه نیز چنان که گزارش شد عروس چمچه را گلین گوک یعنی عروس غوک مینامند. '''گوک''' همانا معادل فارسی غوک و گُدِن (Goden) ترکی نزد ترک زبانان ناحیهٔ سینوپ (Sinop) و سامسون (Samsun) بهمعنی غوک است. در دنیزلی ترکیه عروس چمچه را سوگلین یعنی آب عروس مینامند که با غوک بیارتباط نیست. در کشورهای بالکان، '''دُدولَه''' (Dodula) و '''دُدولِه''' (Dodule) نام بچهٔ نیمه عریانی است که او را بهجای عروسک در این مراسم شرکت میدهند و با غوک بی ارتباط نیست.<br />
<br />
{{چپچین}}([[مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران ۳|ادامه دارد]]){{پایان چپچین}}<br />
== پاورقیها ==<br />
#{{پاورقی|۱}} '''نقالدی''' ماخوذ از کلمهٔ ترکی «نِکَلدی» به معنی چه مدت؟ یا چند روز باقی مانده است و مفهوم آن این است که چند روز از زمستان باقی است.<br />
#{{پاورقی|۲}} کوسه برنشین نام جشنی است که پارسیان در اول آذر ماه برپا میکردهاند و وجه تسمیهاش آن است که در این روز مرد کوسهٔ یک چشم بد قیافهٔ مضحکی را بر الاغ سوار و داروی گرم بر بدن او طلا میکردند و آن مرد مضحک مروحه و بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد میکرد و از گرما شکایت مینمود و مردمان برف و یخ بر او میزدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با او همراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم میگرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل میکرد گل سیاه همراه او بود و بر جامه و لباس آن کس میپاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع میشد تعلق بهپادشاه داشت و از نماز پیشین تا نماز دیگر بهکوسه و جمعی که با او همراه بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر بهنظر بازاریان در میآمد او را آنقدر که میتوانستند میزدند و آن روز را بهعربی رکوب کوسج خوانند. گویند جمشید از دریا مروارید برآورد و در این روز خدای تعالی حکم سعادت و شقاوت فرمود، هر که در این روز پیش از آنکه حرف زند بهی بخورد و ترنج ببوید تمام سال او را سعادت باشد. برهان قاطع<br />
#{{پاورقی|۳}} '''ههلو''' بهمعنی سرشاخهٔ سبز نیز هست.<br />
#{{پاورقی|۴}} '''شَله''' بهمعنی انشأالله است.<br />
#{{پاورقی|۵}} Dalpalo نوعی بازی با سنگ.<br />
#{{پاورقی|۶}} '''لکی''' گویشی است مرکب از لری و کردی و زبان مردم قسمتهائی از لرستان و ایلام که مجاور مناطق کردنشین است.<br />
#{{پاورقی|۷}} سورهٔ '''الواقعه''' آیه ۶۸ و ۶۹ آیا آبی را که مینوشید نمیبینید؟ آیا شما آن را از ابر سفید فرو فرستادید؟ یا ما فرو فرستادیم؟</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Mmirzaei101room&diff=30442بحث کاربر:Mmirzaei101room2012-03-04T14:27:56Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۴ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۲۷ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%B1_%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C_%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84_%DA%A9%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%B2%DB%8C&diff=30440گزارشی از سمینار بررسی مسائل کشاورزی2012-03-04T14:13:23Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-(( +«, -)) +»)</p>
<hr />
<div>--[[کاربر:غزال|غزال]] ۴ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۴۷ (PST)[[Image:17-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:17-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:17-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:17-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:17-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:17-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۲]]<br />
[[Image:17-043.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۳]]<br />
[[Image:17-044.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۴]]<br />
[[Image:17-045.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۵]]<br />
[[Image:17-046.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۶]]<br />
[[Image:17-047.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۷]]<br />
[[Image:17-048.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۸]]<br />
[[Image:17-049.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۴۹]]<br />
[[Image:17-050.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۵۰]]<br />
[[Image:17-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۵۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
<br />
پس از دگرگونی های سیاسی اخیر و پس از درهم پاشیدگی نظم اجتماعی گذشته،مسئولان و دست اندرکاران امورمملکتی برای تعیین خطوط عمده نظمی نوین سمینارهای متعددی از کارشناسان و مردم ذینفع تشکیل داده اند.تا به این ترتیب مشکلات موجود را بشناسند و بر اساس مشورت راه های مردمی حل آن ها را بیابند.چنین اندیشه ای فی نفسه درخور ستایش است اما نتیجه کار برخی از این سمبنارها به جهانی موفق نبوده است.<br />
سمبنار بررسی مسائل کشاورزی،روستائی وعشایری ایران از جمله این سمینارهای ناموفق است.شرکت کنندگان در این سمینار به دلیل عقاید و نظرگاه های بسیار متفاوت،نتوانستند قطعنامه ئی صادر کنند،ومسائل و مشکلات همچنان لاینحل باقی ماند و حتی نیروهااای سیاسی جامعه هم به بعضی از نکاتی که در این سمینار مطرح شد،به شدت اعتراض کردند.<br />
شکی نیست که خوانندگان از جارو جنجالی که بر سر سمینار به راه افتاده باخبرند.ما به آن دلیل که عقاید مختلف شرکت کنندگان در سمینار تا حدودی جهت گیری سیاسی نیروهای اجتماعی امروز ایران را نشان می دهد،از یک کارشناس مسائل روستائی که در سمینار شرکت داشته،خواسته ایم که برداشت هایش را ازاین سمینار برای ما بنویسد.<br />
در این سمینار مهم ترین مسائل کشاورزی و روستائی ایران از دیدگاه های مختلف طرح شده است و ما به دلیل اهمیتی که تولید کشاورزی و جامعه روستایی و عشایری در حیات اقتصادی و اجتماعی ایران دارد آن را چاپ می کنیم.(ک.ج)<br />
سمینار بررسی مسائل کشاورزی روستایی و عشایری ایران از 21 تا 28 مهرماه 1358 برگزار شد و بانی ان وزارت کشاورزی و عمران روستایی بود . در این سمینار فرار براین بود که در ضمن مرور گذشته و ارائه تصویری از وضع موجود جامعه کشاورزی سیاست های جدید را هم ارزیابی کنند . در دو روز اول سمینار مسئولان وزارت کشاورزی به طرح و توجیه نظرگاه ها و سیاست های خود پرداختند و از روز سوم شرکت کنندگان در سمینار را برای تبادل نظر در زمینه موضوعات اساسی روستایی و کشاورزی به 7 کمیته تقسیم کردند. این کمیته ها عبارت بود از : <br />
1ـ مالکیت و نظام های بهره برداری از زمین <br />
2ـ نیازها و تامین خود کفایی<br />
3ـ امکان و ظرفیت های بالقوه و بالفعل کشاورزی <br />
4ـ مسائل تحقیق ، آموزش و ترویج<br />
5ـ چگونگی تشکیل شوراهای ده و دهستان <br />
6ـ تشکیلات وزارت کشاورزی و نحوه پیاده کردن طرح پیشنهادی <br />
7ـ مسائل بخش کشاورزی در ارتباط با بخش های دیگر اقتصاد و هماهنگی بخش ها <br />
شرکت در سمینار برای همه علاقمندان مجاز نبود و شرکت کنندگان را به طور خصوصی به سمینار دعوت کرده بودند . روشن نیست که چه ضابطه ای را برای دعوت شرکت کنندگان در نظر گرفته بودند اما ترکیب شرکت کنندگان نشان داد که انتخاب آن ها و دعوت از آنها به اقتضای مصالح و جهت گیری خاص گردانندگان سمینار بوده است . با آن که تصمیم گیری به طور کلی فقط مربوط به جامعه روستایی و عشایری کشور بود اما از میلیون ها دهقان و ایلیاتی فقط عده کمی را به سمینار دعوت کرده بودند و دهقانان خرده پا و روستاییان بی زمین اصولا هیچ نماینده ای در سمینار نداشتند . از گروه های سیاسی عمده که می توانند در طرح و گره گشایی مسائل طبقات و قشرهای جامعه مثمرثمر باشند دعوتی به عمل نیامده بود .<br />
در روزهای آخر سمینار ، حضور ناخوانده بعضی از افراد آرامش جلسات را به هم ریخت و درپی آن بعضی از گروه های سیاسی این شیوه تصمیم گیری حل مسائل را مطرود شناختند . در نتیجه شورای انقلاب ناگزیر شد که ضمن پاسخگویی به نامه اعتراض یکی از گروه های سیاسی نظرگاه اقتصادی خود را هم ارائه دهد . این نظرگاه با جهت گیری گردانندگان سمینار درزمینه های اقتصادی مغایرت داشت . و این نشانه ای بود از بطلان کار سمینار . <br />
شرکت کنندگان در سمینار را میتوان به سه گروه اصلی تقسیم کرد :<br />
گروه اول : مسؤلان و گردانندگان وزارت کشاورزی در سطوح تصمیم گیری و اجرا . این گروه مشتمل بودند بر : مشاوران و معاونان وزیر کشاورزی و مدیران دوائر مرکزی و استانها . بسیاری از افراد این گروه تکنوکرات ها و یورکرات های نظام گذشته و بانیان سیاست های شوم دوره تخریب کشاورزی کشور بودند و در ایجاد شرایط نابسامان امروز تولید کشاورزی سهم به سزایی داشتند .<br />
گروه دوم : افرادی به نمایندگی از کشاورزان ، روستاییان و عشایرکشور . این گروه را باید به دو دسته کاملا متمایز تقسیم کرد . دسته اول شامل صاحبان بهره برداری های شهری در بخش کشاورزی بود مثلا صاحبان مرغداری ها و گاو داری ها یا مالکان ارضی بزرگ ( خانهای گذشته ) یا بورژوا ـ ملاکان ، این دسته اکثریت داشت . و دسته دوم ، که در اقلیت بود ، تعدادی از دهقانان مرفه را شامل میشد .<br />
گروه سوم : صاحب نظران مسائل روستایی وکشاورزی . این گروه مشتمل بود بر تعدادی چند از استادان ، کارشناسان و پژوهشگران روستایی تعدادی از این افراد در سالهای اخیر با انجام بررسی های موردی و ارائه نتایج آن ، ابطال سیاست های کشاورزی و ماهیت توجیهات باغبان این سیاست ها را نشان داده بودند.<br />
<br />
درجریان سمینار روشن شد که شرکت کنندگان دو جبهه کاملا مخالف دارند . جبهه مسلط که مسؤولان تکنوکرات ( بیشتر افراد گروه اول ) و همه عناصر یورژواـ ملاک و مالک ( دته اول از گروه اول ) را در بر می گرفت . این افراد برای تثبیت موقعیت خود و حفظ خطوط عمده نظم موجود در بسیاری از زمینه ها اتفاق نظر داشتند . این جبهه سیاست ها و اقدامات جاری وزارت کشاورزی را تایید میکرد و با طرح مسائل اساسی و دستیابی به رهنمودهای برای تغییر بنیادی شرایط موجود مخالف بود . افراد این گروه کوشش میکردند که با ناسزا گفتن به طاغوت و اصلاحات ارضی با ارائه آمار و ارقام ، با توجیهات تکنوکراتی و سرانجام با تقدیس و ستایش از مالکیت ، از طرح مسائل اساسی مانند مالکیت و مساله ارضی جلوگیری کنند یا این مسائل را بی اهمیت تر از مقوله هایی چون تامین کود ، بذر یا اعتبار جلوه دهند .<br />
جبهه معترض مشتمل بود بر دهقانان و ( دسته دوم از گروه دوم ) بعضی از صاحبنظران و کارشناسان ( گروه سوم ) افراد این جبهه از یک سو در اقلیت بودند و از سوی دیگر مجالی برای اظهار نظر نمی یافتند . اما موضع گیری آنان نشان می داد که خواستار تغییر بنیادی ساخت های موجود و استقرار ساختی نوینند . این افراد اعتقاد داشتند که آن امنیت و تامینی که مالکان بزرگ یورژواـ ملاکان و تکنوکرات های وابسته خواستار آنند عملا فقط وقتی برقرار میشود که آرمانهای انقلاب تحقق یابد و عدالت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی موجود را در گرو حل مساله ارضی در جهت منافع میدانستند ومیکوشیدند که با استناد به شعارهای انقلاب ، سخنان امام و رهنمود های اسلامی ، حقانیت مواضع خود را اثبات کنند شکی نیست که موضع گیری این افراد خواب خوش جبهه مسلط را ( که ائتلافی بود از یورژوا ـ ملاکان ، تکنوکرات ها و مالکان ارضی ) آشفته کرد و سبب آن شد که جلسات سمینار بسیار متشنج شود . مشارکت در کمیته هایی که تعیین شده بود ( یعنی کمیته های هفتگانه کار ) نیز تا حدود زیادی به موضع گیری شرکت کنندگان بستگی داشت . مثلا افراد جبهه مسلط عموما در کمیته های شماره یک و شش یعنی کمیته بررسی مالکیت و نظام های بهره برداری از زمین و کمیته بررسی تشکیلات وزارت کشاورزی و نحوه پیاده کردن طرح پیشنهادی ، گرد آمده بودند . شکی نیست که گردآمدن این افراد دران دوکمیته به دلیل آن بود که جهتگیری های آن را کنترل کرده و از منافع و مصالح خود دفاع کنند تشبثات آنها سبب شد که بازده کار این دو کمیته بسیار ناچیز باشد و به خصوص در کمیته شماره یک یعنی کمیته بررسی مالکیت و نظامهای بهره برداری ، شرکت کنندگان در این کمیته به هیچ دیدگاه مشترکی نرسیدند و کار کمیته در اوج مجادلات دو جناح مسلط و معترض پایان یافت و قرار شد که عقاید هر دو جناح را ثبت کنند تا بعدا مسوولان وزارت کشاورزی ( یعنی بعضی از افراد جناح مسلط ) آن را جمع بندی و منظم کنند . <br />
مسئله ارضی و مالکیت ، شکی نیست که مهم ترین مسئله سمینار ، مالکیت زمین و مقولات وابسته به آن بود . گرچه از همان ابتدای کار سمینار همه اصلاحات ارضی رژیم قبلی را نفی کردند اما این گرایش نفی در جهت منافع دهقانان شکل نگرفت و سبب آن نشد که اصلاحات ارضی بهتری را تدارک ببینند . جبهه مسلط هم به دلیل آن که اکثریت داشت و هم به دلیل آن که حامیان هوشیاری داشت ، توانست از این گرایش نفی در جهت تحکیم منافع خود بهره برداری کند . بعضی از اعا این جناح معتقد بودند که: به طور کلی همه مصائب و دشواری ها از آن جا آغاز شد که برخی از مالکین با طاغوت مخالفت کرده و در برابرش به مقاومت کردند در نتیجه طاغوت از آنان خلع ید کرد و این کار سبب آن شد که «... نسق ده ازهم پاشید . مدیریت و سرمایه از سازمان زراعتی ده بیرون رفت . رعیت ، دهقان شد و ده ویران شد » .<br />
در نتیجه زارعین که در گذشته با رضایت به مالکان پناه می آوردند .حامی خود را از دست دادند و دیدید که ژندارم ، پلیس راه، مامور سجل و احوال و مامور غاصب جنگلبانی و مراتع چه بلاهاتی بر سر دهقانان آورد. وملاحظه کردید که این دهقانان چگونه حیران و سرگردان شدند « و یا پولهای دولتی به جای زراعت به زیارت رفتند و به عوض گاو رادیو خریدند » .<br />
چنین برداشتهایی سبب شد که بزرگان مالکان و یورژوا ـ ملاکان قویدل شوند و ببشتر وقت جلسات را شرح ستمی که بر انان رفته است اختصاص دهند و مجالی چندانی برای دهقانان باقی نگذارند که مشکل اساسی روستا را مطرح کنند .<br />
در طی جلسات سمینار هرگاه که تشبثات مالکین کارساز نبود . تکنوکرات ها به میدان می آمدند و با توجیهات دیرینه و با ذکر تجارب خود حاضران در جلسه را ارشاد میکردند که : برای تهمین استقلال باید به خودکفایی برسیم و تولیدات را افزایش بدهیم . برای افزایش تولید مکانیزاسیون لازم است و مکانیزایون در بهره برداری های کوچک عمل نیست با مقرون به صرفه نیست و بالاخره هزار و یک دلیل می آورند که تولید در واحدها کوچک دهقانی ، اقتصادی نیست ! یا آن که بزرگ مالکی را چنین توجیه می کردند که : « حیف است منابع تجهیز شده ی آب و خاک کشور را به دهقانان بسپاریم که از رموز مدیریت بی خبرند و از تکنیک ها و شیوه های نوین زراعت بی اطلاعند این منابع را باید به بخش خصوصی داد که اهرم توسعه ی اقتصادی است . برای رونق اقتصادی باید از بخش خصوصی دفاع کرد چرا با طرح مسئله مالکیت مانع فعالیت این بخش در کشاورزی میشوید. بزرگ مالکان حتی اگر از چنگ اصلاحات ارضی گریخته باشند و حتی اگر ا طریق زد و بند با رژیم قبلی صاحب زمین شده باشند و به هر حال امروز در آن زراعت می کنند و مگر نه اینکه معتقدیم « الزرع للزراع و لوکان غصبا"3 به جای این مقاصد (منظور توزیع مجدد اراضی است) که به نابسامانی ها دامن می زند و استقرار نظم را دشوار می کند، بخش خصوصی، اعتبار، امکانات، کمک های فنی و غیره بدهید تا اقتصاد به هم پاشیده فعلی سامان یابد. <br />
از روضه خوانی مالکان و توجیحات تکنوکرات ها می شد فهمید که همه مزارع و قنوات را مالکین احداث کرده اند و به اراضی آنان نباید چشم طمع داشت و در عوض زمین های موات را می توان به دهقانان داد تا آن را احیاء کنند تا به این طریق هم به آنان زمین داده شود و هم حقی از کسی ضایع نشود.<br />
ظاهرا چنین برداشتی مبنای سیاست گذاری های ارضی وزارت کشاورزی بوده است که دستاورد آن قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی است. این قانون که شورای انقلاب هم آن را تصویب کرده است، مهم ترین اقدام دولت فعلی است در حل مسئله ارضی و مسئله دهقانی جامعه روستایی کشور.<br />
این قانون یکی از مقوله های مهمی بود که در سمینار به بحث گذاشته بودند. طراحان این قانون آن را ارائه و توجیه کردند و همین ارائه و توجیه بود که جبهه گیری ها را آشکارتر کرد. بزرگ مالکان و بورژوا – ملاکان (دسته اول از گروه دوم) به تایید آن پرداختند و دهقانان (دسته دوم از گروه دوم) و بعضی از صاحب نظران به شدت به آن اعتراض کردند و با ارزیابی های گوناگون ماهیت ضد دهقانی آن را افشاء کردند. <br />
در مقدمه این قانون آمده است که: " با توجه به اصول و مواین شرع مقدس اسلام مبنی بر تعلق اراضی و منابع طبیعی به آفریدگار بزرگ و بهره گیری انسان از این مواهب الهی بر اساس کار مفید و در جهت رفع نیاز و خودکفایی جامعه و به منظور تشویق و حمایت از کار و کوشش و همکاری افراد در زمینه فعالیت های کشاورزی و جلوگیری از معلق ماندن بی مورد منابع آب و خاک، مقررات ذیل در مورد نحوه زمین داری و ترتیب واگذاری و احیاء و بهره برداری از اراضی تصویب و به مرحله اجراگذاشته می شود." <br />
سوال این است که چگونه از معطل ماندن بی مورد منابع آب و خاک جلوگیری می کنند؟ یا نحوه زمین داری بر چه اساسی مبتنی است؟<br />
<br />
<br />
3. زراعت متعلق به زارع است حتی اگر غصبی باشد ( روایتی است از امام صادق ع )<br />
یا اساسا واگذاری اراضی موات به دهقانان با توجه به آن که آنان هیچ سرمایه ای برای احیاء آن ندارند چه فایده ای دارد؟ <br />
بنا به یکی از مواد این قانون (حقوق اشخاص بر اراضی دایر اعم از آن ناشی از احیاء اراضی، عقود و معاملات، انتقالات قهری و همچنین واگذاری خالصجات واملاک یا تحت عنوان واگذاری اصلاحات ارضی باشد بر اساس قوانین موضوعی معتبر و لازم الرعایه است.) 4<br />
این قانون به صراحت بازگوی آن است که نظام زمینداری موجود تثبیت خواهد شد. یعنی آنکه نظام زمین داری شبیه گذشته خواهد بود. این قانون در شرایطی تصویب شده است که دوسوم روستانشینان (یعنی 62 درصد جمعیت روستایی) فقط 38 درصد از اراضی را در اختیار دارد. اما فقط15 درصد از جمعیت روستایی 62 درصد از اراضی مزروعی را در اختیار دارد. در شرایط موجود 12 درصد از اراضی مزروعی کشور در اختیار فقط 7000 بهره بردار است که وسعا اراضی تحت تصرف هر یک از آنان بیش از 100 هکتار است حال آنکه – روستانشینان (یعنی23درصد جمعیت روستایی) بی زمینند. 5<br />
نکته مهم آن است که روستاییان بی زمین و کم زمین ، چه باید بکنند ؟ در قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی پیش بینی شده است که : اینان می توانند به عنوان برزگر 6 در اراضی بهره برداری های بزرگ، مزدوری کنند یا به صورت رعیت با مالکین قرارداد مزارعه 7منعقد کنند.8<br />
در واقع این پیش بینی تایید سیستم بزرگری و مزارعه است. در سمینار جبهه معترض این پیش بینی را ارتجاعی تلقی نموده و گنجاندن آن را در این قانون نشانه ای دانست از جبهه گیری مسئولین کشاورزی وطراحان قانون درجهت منافع مالکان.<br />
4. نک به: (قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی). ماده دوم.<br />
5. سرشماری کشاورزی سال1352 مرکز آمار ایران.<br />
6. برزگر، دهقانی است که نیروی کار خود را به ازای مزد یا سهم ناچیزی می فروشد. یعنی درواقع برزگر نوعی کارگر کشاورز است که فقط یک عامل تولید (نیروی کار) دارد .<br />
7. بنا به حقوق اسلامی، مزارعه معامله ای است بر زمین، در مقابل حصه معین از حاصل آن، از قدیم فقه اسلامی مزارعه را عقدی لازم شمرده است. مزارعه مبتنی است بر عوامل پنج گانه که عبارت است از: آب و زمین و کار و بذر و گاو. کل محصول را به پنج قسمت می کنند و به هر یک از این عوامل یک سهم تعلق می گیرد. در نظام ارباب -رعیتی ایران ، مزارعه بر مناسبات میان ارباب و رعیت حاکم بود و عموما محصول را بر آن اساس تقسیم می کردند.(برای اطلاع بیشتر در این زمینه نگاه کنیدبه پژوهشی در جامعه روستایی ایران، خسرو خسروی، انتشارات پیام، 1355)<br />
8. نک به : قانون نحوه واگذاری و تحیاءاراضی ماده3.<br />
آیا مفاد این قانون که شورای انقلاب آن را تصویب کرده است با دیدگاه اقتصادی این شورا مغایر نیست؟ این دیدگاه را یکی از اعضای شورای انقلاب در پاسخ به یک نامه سرگشاده چنین توصیف کرده است که: (دولت اسلامی موظف است تا در برابر هر انسانی که می خواهد کار مولد انجام دهد، سرمایه و ابزار فراهم نماید و در اختیارش گذارد.... کشاورزان ما در جمهوری اسلامی باید روی زمینی کار کنند که متعلق به خود آنهاست ..... هیچ کس مجبور نباشد که کار خود را به مزد ناچیز که دیگران به او می دهند؛ بفروشد..... ) <br />
اگر شورای انقلاب با چنین نگرشی به امور می نگرد، پس چرا لایحه زمین داری (قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی) را تصویب کرده است که در آن برزگری و مزارعه را شیوه ای پذیرفته شده قلمداد کرده اند.<br />
تناقض و اشکالات (قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی) محدود به این یکی دو مورد نیست. بسیاری از مواد این قانون مبهم و ناقص و ناصحیح است . و همین اشکالات سبب آن شد که در جلسات سمینار دهقانان و کارشناسان مسائل روستایی به بسیاری از اصول و مواد این قانون به شدت اعتراض کنند. مواد این قانون پرسش هایی را پیش می آورد که برخی از آنها اینچنین است : <br />
1) در این قانون حقوق اشخاص بر اراضی تحت عنوان واگذاری اصلاحات ارضی معتبر و لازم الرعایه تلقی میشود باید پرسید آیا منظور پذیرش قوانین اصلاحات ارضی است یا تایید نتایج حاصل از اجرای آن؟<br />
بنا به داده های آماری، بزرگ مالکان حداقل نیمی از اراضی دایر کشور را در تصرف خود دارند که به طور کلی بهترین اراضی مزروعی را شامل میشود. مطالعات و بررسی های متعدد نشان می دهد که بزرگ مالکان در زمان اجرای قوانین اصلاحات ارضی چگونه و به چه شیوه هایی از چنگ آن گریخته بودند. آنها با توجه به نفوذی که داشتند، توانسته بودند مانع از تقسیم قسمت وسیعی از اراضی خود شوند و در نتیجه بخش وسیعی از اراضی بزرگ مالکان بعد از اصلاحات ارضی همچنان در تصرف آنان باقی ماند.<br />
در قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی آیا حقوق صاحبان این اراضی را معتبر شناخته اند؟ <br />
<br />
<br />
2) اگر حقوق ناشی از احیاء اراضی معتبر تلقی می شود، آیا در بهره برداری های دایر این حقوق به مالکی که با تحجیر 9 زمین را محصور نموده، تعلق دارد یا متعلق به زارعی است که در آن زمین بیل زده است؟ <br />
در شرایط فعلی حقوق ناشی از احیاء اراضی بایر به نفع چه کسانی است؟ صاحبان سرمایه با تدارک امکانات، مثلا خرید یک بولدزر می توانند محدوده وسیعی را تسطیح کرده و سپس آن را شخم زده و احیاء کنند. حال انکه روستاییان بی زمین شاید قادر به احیاء قطعه زمین کوچکی هم نباشند. چرا که امکانات مالی ندارند و قادر به سرمایه گذاری در این زمینه نیستند. <br />
3) در قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی (نحوه زمین داری) حقوق اشخاص را بر اراضی که ناشی از عقود و معاملات است معتبر شناخته اند (ماده2) آیا این کار صحه گذاشتن بر عقود و معاملاتی نیست که عموما با تضییع حقوق دهقانان و رعایا همراه است؟ و دهقانان غالبا از روی اجبارو استیصال به آن تن در داده اند؟ <br />
4) چرا برای معطل گذاشتن زمین و عدم بهره برداری از اراضی سه سال مهلت داده اند؟ (طبق ماده 4 قانون) آیا در شرایطی که دهقانان بی زمین و کم زمین خواستار زمینند و برای رسیدن به خودکفایی باید تولید دهقانی را هر چه بیشتر تقویت کنیم وزمین کافی در اختیار هر دهقان بگذاریم، چنین مهلتی منطقی و قابل توجیه است؟ <br />
آیا شرایط جامعه ما اقتضا می کند که سه سال منتظر بمانیم تا آشکار شود که صاحبان واحدهای بزرگ از اراضی خود بهره بردای نمی کنند؟ و از این گونه نکات سوال برانگیز در هر بند و ماده این قانون فراوان است. <br />
شکی نیست که طرح مساله مالکیت در سمینار حتی اگر در جهت تهدید آن یا تحدیدآن نبود؛ باز هم جلسات را متشنج می کردو مخالفتها و اعتراضات گونه گونی را بر می انگیخت. اما در جلسات سمینار اصل بر آن بود که: قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی پاسخگوی همه مشکلات است و نباید با طرح اینگونه سوالات مانع حل مسائل اکثریت شرکت کننده در سمینار شد و قبلا گفتیم که مسائل این اکثریت، به طور کلی تامین اعتبار، کود و بذر و غیره بود. اما بسیاری از دهقانان و صاحب نظران مسائل روستایی معتقد بودند که این قانون جوابگوی مشکلات ارضی کشور نیست و نمی توان با استناد به آن دعاوی حقوقی زمین را حل و فصل کرد.<br />
9. تحجیر:سنگ چین کردن یا دیوار کشیدن و مانند آن است که بنا به فقه اسلامی حق تصرف بر زمین موات را ایجاد می کند.(نک به اسلام و مالکیت، سید محمود طالقانی شرکت سهامی انتشار.ص 152 ) <br />
و با اتکا به این قانون نمی توان از بروز اختلاف و در نتیجه برخورد میان دهقانان و مالکان جلوگیری کرد.<br />
جهت گیری سیاستها : وزارت کشاورزی در طرح ریزی برنامه ها و سیاستهای خود به طور کلی به تولید می اندیشد نه به انسان تولید کننده. مسئولان وزارت کشاورزی این جهت گیری را اینگونه توجیه می کنند که: افزایش تولید موجب رفاه کسانی خواهد شد که در تولید نقش دارند . پس قبل از هر چیز باید به فکرافزایش تولید بود و از آنجا که طرح مقوله هایی از قبیل (حدود مالکیت ) یا (استثمار) یا (طبقات) موجب می شود که نظم موجود به هم بریزد و در نتیجه مانع از افزایش تولید است پس نباید چنین مسائلی را مطرح کرد.<br />
با اتکای به چنین توجیحی است که مزارعه و نظام برزگری را تایید می کنند، یعنی آن که به زعم خودشان شرایطی را تدارک می بینند که در آن، هم زمینه ای برای اشتغال دهقانان بی زمین و کم زمین فراهم کرده شود و هم واحدهای بهره برداری بزرگ مالکان به کمبود نیروی کار دچار نشود.<br />
اما چرا جهت گیری وزارت کشاورزی چنین است؟ در پاسخ می توان سه فرض را مطرح کرد: <br />
فرض اول: رهنمودهای اسلامی این جهت گیری را سبب شده است. <br />
فرض دوم: ضرورت های اقتصادی – اجتماعی و مصالح جامعه این جهت گیری را ایجاب کرده است.<br />
فرض سوم: پایگاه طبقاتی طراحان سیاستها اقتضا می کند که چنین جهت گیری کنند.<br />
فرض اول: اگر بپذیریم که جهت گیری مسئولان کشاورزی به دلیل تبعیت از اصول اسلامی است، باید دید که برداشت آنان از این اصول چیست؟ این مسئولان مثلا اعتقاد دارند که : مالکیت بزرگ زمین وجود دارد و مسئله محدود کردن آن نیست بلکه مشروعیت آن مهم است، یا آنکه این مسئولان ادعا می کنند که: (اسلام نمی گوید که طرف مالک را بگیرید یا رعیت را، بلکه اسلام برای پرهیزکارترین این دو اعتبار قائل است) 10 <br />
<br />
<br />
<br />
10. تعلق نامه وزیر کشاورزی در سمینار بررسی مسائل کشاورزی، روستایی و عشایری ایران، از مضمون نامه روزنامه جمهوری اسلامی.<br />
چنین برداشتهایی در اصول یا برداشتهای بسیاری از مراجع، گروه ها و شخصیتهای اسلامی متفاوت است. آشکار است که سیاستهای وزارت کشاورزی با دیدگاه شورای انقلاب و سیاستهای اقتصادی – اجتماعی دفتر طرح های انقلاب مغایر است. <br />
اصولی که در بعضی از سمینارهای اسلامی 11 به عنوان سیاست اقتصادی اسلام ارائه شده است با برداشت مسئولان وزارت کشاورزی تفاوت زیادی دارد. مثلا در یکی از این سمینارها یکی از متخصصان اقتصاد اسلامی در رد برداشتهای وزیر کشاورزی گفت: ( در اسلام مالکیت نه از نظر کیفی و نه از نظر کمی نامحدود نیست، بلکه مالکیت بر مبنای کار است. شما اول مرا از حق مالکیت نسبت به کار خودم محروم می کنید تا بعد حق مالکیت به اشیاء را برای من تثبیت کنید؟ این یک فریب است.) 12 <br />
فرض دوم : آیا واقعا ضرورت های اقتصادی و مصالح جامعه بعد از انقلاب ایجاب می کند هر نوع نظام بهره برداری را تایید کنیم با استثمار انسان از انسان مخالف نباشیم و فقط به افزایش تولید بیندیشیم؟ <br />
تکنوکرات های وزارت کشاورزی معتقدند که: (اگر ادغام واحدهای کوچک و تبدیل قطعات پراکنده مزروعی به واحدهای بزرگ و مزارع وسیع ممکن نیست، لااقل باید واحدهای بزرگ فعلی را حفظ کنیم.) <br />
شکی نیست که در شرایط فعلی کشور چنین راه حلی درست نیست و مشکلات متعددی را به وجود خواهد آورد. قبل از هر چیز باید دید که بهره برداری در واحدهای بزرگ مبتنی بر چه نظامی است؟ در این واحدهای تولیدی نظام ارباب – رعیتی حاکم نیست. چرا که حضور جبری عنصر سرمایه، بازارکار، مبادله و ماشین و غیره دیگر جایی برای حاکمیت این نظام باقی نگذاشته است. این مالکان نمی توانند در هیئت ارباب تجلی کنند. <br />
در واقع در این واحدهای تولیدی مناسبات خاص بورژوا – ملاکی حاکم است که شکل خاصی است از سرمایه داری ارضی. در این واحدها تولید به عهده کارگران کشاورزی است. محصولات تولیدی را به بازار عرضه میکنند. (یعنی آنکه تولید برای عرضه به بازار است نه برای تامین نیازهای مصرفی خانوارهای تولید کننده .) <br />
<br />
<br />
11. مانند(سمینار اقتصاد کشور از دیدگاه اسلامی) یا ( سمینار بررسی مسلئل اقتصادی ایران)<br />
12. سخنرانی ابوالحسن بنی صدر در سمینار بررسی مسائل اقتصادی کشور که از 25 تا 29 شهریور برگزار شد.<br />
سرمایه در این واحدها از زمین مهم تر است و هدف از تولید، به دست آوردن سود بسشتر است. هدف مقامات ضد مردم رژیم گذشته تجاری کردن کشاورزی بود و به همین منظور هم ایجاد واحدهای بزرگ کشاورزی را تنها راه رسیدن به رونق اقتصادی می دانستند ، آیا در شرایط کنونی نیز چنین است؟<br />
آیا واقعا نقش بورژوا – ملاکان افزایش تولید کشاورزی به نفع جامعه است؟ اگر چنین نیست چرا باید بپذیریم که حاصل کاری را که کارگر کشاورزی انجام می دهد، بورژوا- ملاک به جیب بزند؟ <br />
صاحبان بهره برداری های بزرگ عموما فقط به سود بیشتر فکر میکنند نه به تولید یا تامین نیازهای مصرفی جامعه. سودآوری واحدهای تولیدی کشاورزی با سودآوری واحدهای تولیدی بخش های دیگر اقتصاد ملی قابل مقایسه نیست، در نتیجه بورژوا- ملاکان نه فقط سرمایه خود را در بخش کشاورزی به کار نگرفته اند – بلکه مقدار زیادی از اعتبارات این بخش را هم با تردستی از حوزه فعالیت های تولیدی کشاورزی خارج کرده اند. <br />
در سالهای اخیر سرمایه گذاری دولتی در بخش کشاورزی نسبت به بخش های اقتصادی دیگر بسیار ناچیز بوده است. سهم مهمی از این سرمایه گذاری ها را اعتبارات کشاورزی تشکیل می داد که به طور کلی فقط همین صاحبان واحدهای بزرگ کشاورزی (بورژوا-ملاکان) از آن بهره مند می شدند. اما آن ها (بورژوا- ملاکان که مسئولان فعلی وزارت کشاورزی آن ها را به عنوان مدیران کشاورزی می شناسند) وام های اعتباری را که با شرایط سهلی به آنها داده بودند، در زمینه دیگری (مثلا در فعالیت های ساختمانی ) به کار گرفتند. یعنی آنکه صاحبان بهره برداری های بزرگ نه فقط به افزایش تولید و ایجاد اشتغال در کشاورزی کمکی نکرده اند، بلکه عمدتا نقشی منفی و مضر هم داشته اند. <br />
در واقع تولید در واحدهای بزرگ نوعی مونتاژ است. بورژوا – ملاکان زمین را تصرف کرده اند یا آنکه دولت آن را در اختیار آن ها گذاشته است. در واحدهای بهره برداری آنها تولید به عهده مزد بگیران کشاورزی (کارگران کشاورزی) است. آنها وسائل تولید وارداتی را (مانند ماشین آلات، کود، بذر، سم و غیره را) با استفاده از وام های کلان دولت دولت تامین کرده اند. یعنی بی آنکه از خود مایه ای بگذارند، سودی کلان به جیب می زنند . <br />
دولت قبلی از آنها حمایت می کرد و هنوز هم تکنوکرات های وزارت کشاورزی مدافع آنانند. اما شکی نیست که اگر روزی مرزهای کشور را ببندند این واحدها دیگر قادر به ادامه حیات نخواهند بود.<br />
<br />
اما در مقابل دهقان عموما به تولید می اندیشد، چرا که برای تامین نیاز سالانه خانواده و دامش محتاج آن است. اگر گاوش بمیرد خودش را به خیش میبندد و زمین را راکد نمی گذارد. اگر آب نباشد، بذر می کارد و .... دهقان ناچار است که از زمین بهره برداری کند . چرا که حیات او به زمین وابسته است.تولید دهقانی یعنی تولیدی که متکی به خود است و در نتیجه اگر مرزها را به هم ببندند تولید دهقانی راکد نخواهد شد.<br />
مطالعات و بررسی های متعدد نشان می دهد که به رغم ادعای تکنوکراتها تولید کوچک هم اقتصادی تر است و نیز این نوع تولید با شرایط طبیعی ایران (پراکندگی آب و خاک) متناسب تر است.<br />
در شرایط فعلی ضرورتهای اقتصادی – اجتماعی ایجاب می کند که نهادهای تولیدی بیش از پیش متکی به خود باشد. چرا که استقلال کشور د ر گرو این اتکا به خود است. پس بهره برداری دهقانی برای تحقق این هدف (استقلال اقتصادی و سیاسی کشور ) بایسته ترین نهاد و کاراترین الگوست.<br />
فرض سوم:شکی نیست که جهت گیری سیاستهای کشاورزی اساسا از خواستگاه طبقاتی طراحان و بانیان آن، نشات گرفته است. این موضوع در سمینار به خوبی آشکار بود. چرا که حامیان اصلی این جهت گیری مالکین و بورژوا- ملاکان بودندکه به عنوان اعضای شورای کشاورزی شهرستان در سمینار شرکت کرده بورندو فعالانه در تصمیم گیری ها مشاکت داشتند. <br />
یکی از مسائل اساسی دهقانان در سمینار آن بود که چرا دولت می خواهد در روستاها، و در زمینه کشاورزی فقط نقش ارشادی داشته باشد. دهقانان معتقد بودند که : تا پیش از انقلاب همه امکانات در اختیار بهره برداریهای بزرگ و مشتی خواص بود. اما حالا که قرار است امکانات را لااقل به طور عادلانه توزیع کنند، دولت تصمیم گرفته است که در کشاورزی فقط نقش ارشاد کننده داشته باشد !<br />
اتخاذ چنین سیاستی سبب آن شد که در سال جاری کشت پاییزه دچار وقفه شود چراکه دولت بر خلاف سالهای قبل به دهقانان به دهقانان بذر و کود و غیره نداد و این کالاها در بازار هم کمیاب بود. <br />
مسئله شوراهای دهقانی هم یکی از مقولات مهمی بود که آن را در سمینار به بحث گذاشته بودند. آنچه که در قطعنامه کمیته بررسی شوراهای دهقانی آمده است با جهت گیری وزارت کشاورزی هماهنگ نیست. در واقع اگر سیاستهای وزارت کشاورزی عملی شود، امکانی برای استقرارنهادهای شوراهائی با خصائصی که برای آن بر شمرده اند، باقی نخواهد ماند. در چنین صورتی شوراهای دهقتانی به ارگانی برای آشتی طبقاتی در روستا مبدل شده یاپایگاهی خواهد شد برای تداوم حاکمیت قشرهای مسلط کنونی. ( م. شفق )<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Samin&diff=30422بحث کاربر:Samin2012-03-03T23:06:47Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۶ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:JacquelynAtwater224&diff=30421بحث کاربر:JacquelynAtwater2242012-03-03T23:06:36Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۶ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:VellaRodriguez440&diff=30420بحث کاربر:VellaRodriguez4402012-03-03T23:06:26Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۶ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:FifieldRoundy892&diff=30419بحث کاربر:FifieldRoundy8922012-03-03T23:06:16Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۶ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87_%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D9%87_%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D8%B3%D8%AF&diff=30418چگونه نخستین انقلاب کارگری جهان به قدرت میرسد2012-03-03T23:04:22Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:34-064.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۴]]<br />
[[Image:34-065.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۵]]<br />
[[Image:34-066.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۶]]<br />
[[Image:34-067.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۷]]<br />
[[Image:34-068.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۸]]<br />
[[Image:34-069.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۹]]<br />
[[Image:34-070.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۰]]<br />
[[Image:34-071.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۱]]<br />
[[Image:34-072.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۲]]<br />
[[Image:34-073.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۳]]<br />
[[Image:34-074.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۴]]<br />
[[Image:34-075.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۵]]<br />
[[Image:34-076.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۶]]<br />
<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
«من بهنشانه نفرت از کسانی که میهنم را تسلیم کردهاند و بهنشانه نفرت از نظم کهنه اجتماعی آمدهام تا زیر پرچم کارگران پاریس بروم.» <br />
{{چپچین}}<br />
'''سرهنگ روسل'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
== اوت ۱۸۷۰ ==<br />
فرانسویها، بیخبر از همه جا و همه چیز، در رؤیا بهسر میبرند. ارتش مقتدر پروس و ارتش بیتحرّک و بیسازمان امپراتوری دوم فرانسه درگیر جنگاند. روز ۶ اوت از پورس [پاریس]، قوطی پخش شایعات، خبر میرسد که ارتش پروس شکست خورده و ۲۵۰۰۰ اسیر جنگی داده است. شایعه در همه جا میپیچد. روزنامه '''مارسییز''' آن را در بوق میدمد. هر کس مدعی است که متن خبر را خودش دیده است. '''ادمون دو گنکور''' در دفتر خاطراتش مینویسد: «چه توّهم غریبی!» اما نه.، این توّهم برای فرانسویانی که سهچهارمشان در خواب و خیالاند غریب نیست، عادی است. همان روزی که فرانسویها خیال میکردند فاتحاند. شهرهای '''فروشویلر''' و '''فورباخ''' سقوط میکنند و آلزاس تسلیم میشود.<br />
<br />
فردای آن روز شهر گیج و ساکت و بیحرکت است. اما از آن عصر دوباره جنب و جوش شروع میشود. چون اپوزیسیون پی میبرد که شکست امپراتوری سکوی پرش بینظیری برای اوست. سرود '''مارسی یز''' و فریاد «زندهباد جمهوری!» در شهر میپیچد. دولت سراسیمه میشود و میخواهد بیست نفر از نمایندگان چپ، از جمله '''گامیتا'''، '''آراگو'''، و 'ژول فاور''' را دستگیر کند و به '''بل - ایل''' بفرستند. '''امیل اولیویه''' حکومت نظامی اعلام میکند و خواستار تشکیل مجلس میشود. روز ۹ اوت، در مجلس پیشنهاد '''ژول فاور''' مبنی بر فرستادن کمیتهئی ۱۵ نفری از نمایندگان تامالاختیار برای عقب راندن تهاجم خارجی از سوی رئیس مجلس مخالف قانون تلّقی و رد میشود. نمایندگان چپ بههیجان میآیند و مردم را برای نجات وطن فرا میخوانند. '''گرانیه دو کاسانیاک''' از این سرسختی اپوزیسیون حیرت میکند و فریاد میزند: « این که سرآغاز یک انقلاب است!»<br />
<br />
اما انقلاب از بیرون مجلس آغاز میشود. کارگران '''بلویل''' بهمیدان '''کنکورد''' میریزند و فریاد میزنند: «مرگ بر اولیویه!» این خواست آنها اتفاقاً زود برآورده میشود. در پایان جلسه، کابینه او جایش را بهکابینه '''پالیکائو''' میدهد. وخامت وضع نظامی بهفضاحت اوضاع اقتصادی میکشد. روز ۱۳ اوت ورشکستگی مالی بهحدی است که مجلس مجبور میشود بهجای ۵۰۰ میلیون فرانک، دستور چاپ ۲۴۰۰ میلیون فرانک اسکناس جدید را بدهد.<br />
<br />
در این میان وضع انقلابیون چگونه است؟ محافل کارگری بهسبب بیکاری یا اجبار بهکار کردن در صنایع، جنگی، مخالفت با جنگ و کنارهگیری از درگیری زیر عنوان صلحدوستی، در ضعف و بی سازمانی بهسر میبرند. تنها '''بلانکیستها''' ماندهاند که با کمال میل حاضرند بازی ۱۷۹۳ را تکرار کنند. «پیرمرد» که مخفیانه از بروکسل گریخته و بهپاریس آمده، اکنون دستجات مسلح و آمادهئی دارد. پس از چند جلسه در خانه '''ئود'''، تصمیم گرفته میشود که روز ۱۴ اوت بهایستگاه آتشنشانی '''لاویلت''' حمله برند و جنگافرازهای موجود در آن را ضبط کنند.<br />
<br />
<br />
== ۱۴ اوت ==<br />
جنگ هنوز دور است و بولوار '''لاویلت''' در این روز تعطیل، آرام و آراسته است. مردم دور شعبدهبازان حلقه زدهاند یا زیر آفتاب لَختکننده تابستانی بهآرامی گردش میکنند و میکوشند گرفتاریهایشان را فعلاً فراموش کنند. '''بلانکیستها''' هم این جا و آن جا پراکندهاند و انتظار رسیدن ساعت مقرر را میکشند. ساعت ۳ بعدازظهر، صدای سوتی بلند میشود. صد نفری بهسرعت گرد هم میآیند و بهایستگاه آتشنشانی هجوم میبرند. '''بلانکی''' و '''ئود''' پیشاپیش آنها حرکت میکنند. جنگ درگیر میشود. طرف، آن طور که تصور میشود، کوتاه نمیآید. سعی میکنند مذاکره کنند، اما گروهبانها سر میرسند و دوباره نبرد در میگیرد. فریادهای «زندهباد جمهوری!»، «مرگ بر پروسیها!» و «مسلّح شوید!» کسی را برنمیانگیزد. مردم وارفته و مبهوت مشغول تماشای یک رژهاند. '''بلانکی''' خود را در میان تودهئی که بیست سال بهدنبالش میگردد، و هنوز پیدایش نکرده، گم و گور میکند. شبهنگام، '''ئود''' و '''بریده''' در اثر بیاحتیاطی در بولوار دستگیر میشوند. '''پالیکائو'''، که یک دروغ بیشتر یا کمتر برایش تفاوتی ندارد، از این فرصت طلائی بهره میگیرد و [در مجلس] اعلام میکند: «اینها مزدوران پروسیاند. مدارکش در جیب من است و میتوانم نشانتان بدهم.» اما، بهگفته '''بلانکی'''، هیچ یک از نمایندگان نگفت: «نشان بدهید.»<br />
<br />
<br />
== پایان اوت ==<br />
'''پالیکائو''' سیاست سکوت [در برابر حوادث] را منظماً دنبال میکند. مطبوعات فقط شایعات و اخبار نادرست پخش میکنند و با این کاربر اضطراب پاریسیها میافزایند. '''تییر'''، دشمن امپراطوری و جنگ، دوباره وارد صحنه میشود. اما نمیتواند نقش آقای «مگه بهشما نگفتم؟» را درست و حسابی بازی کند، چون نقش فرماندهی هم وسوسهاش میکند، چرا که در کتابهای تاریخیاش از هنر قشون و نقشههای جنگی آن قدر گفته بود که حال بتواند خودش را یک استراتژ واقعی بداند. '''تییر''' میخواهد مدافع پاریس باشد، بهبقیه فرانسه کاری ندارد. میگوید: «من بودم که تمام استحکامات پاریس را ساختم.» آرزو میکند که دشمن، پاریس را محاصره کند تا بهاو نشان بدهد که یک من دوغ چقدر کرده دارد. روز ۱۹ اوت، تصویبنامهئی ایجاد یک «کمیته دفاع از استحکامات پاریس» را اعلام میکند که بهزودی قرار میشود از خدمات آقای '''تییر''' هم استفاده کند. کمیتهچیها مشغول ورّاجیهای خودشان بودند که روز ۲ سپتامبر خبر سقوط '''سدان''' میرسد. '''تییر''' کاملاً گیج میشود. وزیر امپراتوری که این خبر را بهاو میدهد، از او میپرسد آیا قصد دارد کاری بکند؟ '''تییر''' جواب میدهد: «من دیگر هیچ چیز نیستم.»<br />
<br />
<br />
== ۳ سپتامبر ==<br />
'''پالیکائو''' صبح خبر فاجعه را بهمجلس میدهد، مجلس از هم وا میرود. هیچ کس نمیداند چه باید کرد. پارلمان از مردم بریده، پاریس در خود فر رفته و فرانسه هاج و واج است. نه احساسی هست نه فکری. گروهها، احزاب، افراد، همه درب و داغان شدهاند. اما شبهنگام - مثلاً شب ۶ اوت - پاریس تب میکند. مردم بهروزنامهفروشیها هجوم میآوردند با هم بحث میکنند، هیجانزده و مضطرباند. بهتزدگی جای خود را بهخشم و غضب داده است. '''ادمون دو گنکور''' در خاطراتش مینویسد: «سرانجام با منظره آشفته و متلاطم ملتی روبهرو شدهایم که تصمیم گرفته است خود را [با کمک] ناممکنهای ادوار انقلابی نجات دهد.»<br />
<br />
<br />
== ۴ سپتامبر ==<br />
در صبحگاه این یکشنبه ابری، نمایندگان هنوز نتوانستهاند تصمیمی بگیرند و در پیچ و تاب کلماتیاند که واقعیت را، بیآن تغییر دهد، از نظرها پنهان کند. اما توده مردم در این خط نیست. از ساعت ۱۰ صبح کارگران حومه پاریس و بورژواهای دموکرات در میدان '''کنکورد''' منتظر اعلام خبر خلع امپراتورند. حدود ساعت ۲، در پی اعلام تنفس مجلس، بخشی از گارد ملی که بهمردم پیوسته وارد مجلس میشود و مردم را بهدنبال خود میکشد. راهروها و تریبونها خیلی زود اشغال میشود. '''اشنیدر'''، رئیس مجلس، کرسیاش را ترک میکند. '''رژر'''، یکی از اعضای کمون آینده روی میز میرود و خطاب به '''تییر''' و سایر نمایندگان میگوید: «مردم دیگر صبر نمیکنند. ما تا ساعت ۲ صبر کردیم. حالا خودمان خلع امپراتوری را اعلام میکنیم.» ''''گامبتا''' پشت تریبون میرود و با صدای گرم و صافش اعلام میکند: «لوئی ناپلئون بناپارت و سلسلهاش از این پس بر فرانسه حکومت نمیکنند.» هیاهو و همهمه ادامه دارد. '''ژول فاور''' بهترین راه خروج از بینظمی را در انجام مراسم سنّتی انقلابها میبیند و از مردم میخواهد با هم بهشهرداری بروند. مردم هم راه میافتند. ساعت ۴ بعدازظهر استقرار جمهوری اعلام میشود. شهر غرق در شادی است و پروسیها فراموش میشوند.<br />
<br />
جلوی در مجلس مردی تفنگ بهدست مردم را دعوت میکند: «ورود آزاد است، داخل شوید.» و مردم هجوم میآورند. مردم، آشکارا، یهچیزی که واژگون کردهاند بیش از حکومتی قرار است بهآنها معرفی شود اهمیت میدهند. بهسقوط «دیکتاتور» و و عنوان جمهوری دلخوشاند و بهجنگ و فرانسه فکر نمیکنند. ساعت ۵ هنوز دستپخت پارلمان حاضر نیست. انقلابیون خارج شهرداری، انترناسیولیستها و '''بلانکیستها''' نمیخواند '''بلانکی'''، '''فلورنس'''، '''دولکلوز'''، و '''فلیکس پیا''' را در حکومت جا دهند. اما نمایندگان دست بهعصا شدهاند. چانه زدنها ادامه مییابد، چون هیچ نیروئی آن قدر قوی نیست که بتواند خواست خود را بر دیگران تحمیل کند. سرانجام تصمیم میگیرند بهطناب آرای عمومی آویزان شوند و تصویب میکنند بهطناب آرای عمومی آویزان شوند و تصویب میکنند که همه نمایندگان پاریس یک «حکومت دفاع ملی» با رهبری نظامی ژنرال '''تروشو''' تشکیل دهند، چون همه نمایندگان جمهوریخواهاند (جز '''تییر''' که او هم مجازاً جمهوریخواه است). بنابراین حکومت خود بهخود جمهوریخواه از آب در میآید. <br />
<br />
<br />
با کنار گذاشتن نمایندگان ولایات، شکافی میان پاریس و شهرستانهاپیدا میشود و مردم پاریس منفور ساکنان شهرهای دیگر میشوند. سربازان روحیهشان را باختهاند، اما '''تروشو''' بهزودی قشون را سرو سامان میدهد، بهطوری که رژه نظامی ۱۳ سپتامبر او را قهرمان و نجاتدهنده پاریس میکند. توده کم حافظه او را یکی از قربانیان امپراتور بهحساب میآورد و فراموش میکند که در کودتای ۲ دسامبر او وَردست مارشال '''دوسن آرنو''' بود. پاریس غرق در شور و هیجان است، اما کسی نمیداند وضع بهکجا خواهد کشید.<br />
<br />
'''بلانکی'''، که از ۴ سپتامبر مخفی شده بود، توصیه کرده بود: «مردم را بهگرفتن مجلس تشویق کنید. نمایندگان اپوزیسیون را مجبور کنید سقوط امپراتوری و برقراری جمهوری را اعلام کنند و بالاخره '''ئود''' و '''بریدو''' را که محکوم بهاعدام شدهاند از زندان نجات دهید.»<br />
<br />
همه این کارها انجام شده بود و همه منتظر بودند که «پیرمرد» حالا چه خواهد گفت. '''بلانکی''' برخلاف انتظار توجه خود را معطوف مسأله میهن میکند. «وطن در خطر است.» این موضعگیری '''بلانکی'''، هوادارانش را سردرگم میکند. اما بهزودی متوجه اشتباه خود میشوند. در میان انترناسیولیستها هم نوسانهائی وجود دارد. شب ۴ سپتامبر، مجامع کارگری بیانیهئی خطاب بهمردم آلمان صادر میکنند: «فرانسه جمهوریخواه از تو دعوت میکند که بهنام عدالت، سلاحت را زمین بگذاری، و گرنه ما مجبور خواهیم شد تا آخرین نفر بجنگیم و از خون تو و خودمان سیل جاری کنیم. ما آنچه را که در سال ۱۷۹۳ برای اردوئی که علیه ما متحد شده بود گفتیم، علیه تو تکرار میکنیم؛ خلق فرانسه با دشمنی که سرزمینش را اشغال کرده است، صلح نمیکند.»<br />
<br />
این بیانیه '''کارل مارکس''' را خشمگین کرد و آن را «شووینیسم خالص» خواند، چون در جهت مخالف خواست او برای هر چه سریعتر رسیدن بهصلح بود. با این همه، با کارگران فرانسوی توصیه کرد که کاری نکنند اساس جمهوری لرزان شود و امضای ترک مخاصمه بهخطر بیفتد. اما میدانیم که فرانسویها در آن زمان بهمواضع مارکسیستها توجه زیادی نداشتند و بیشتر مجذوب صدای دیگری بودند؛ صدای '''باکوئین'''، که بر ضرورت همراه کرد جنگ و انقلاب پافشاری میکند. از پایان ژوئیه، او دوستانش را با نامه بمباران میکرد که در تدارک قیام عمومی باشند. شورشهای ۸ و ۹ اوت در مارسی و پاریس بهتوصیه او در گرفت، اما خیلی زود فرو نشست. '''باکوئین''' که سالها زندان پیر و فرسودهاش کرده از این شکستها فقط یک نتیجه میگیرد: باید شخصاً در ماحرا دخالت کند. روز ۱۴ سپتامبر '''باکوئین''' از سویس بهلیون میرود.<br />
<br />
اما پر پاریس وضع بهگونهئی است که باید اختلافهای عقیدتی را کنار گذاشت و فرانسویان را بهسرعت متحد کرد. در ۵ سپتامبر جلسه بسیار مهمی برگزار میشود. اعضای انترناسیونال سوسیالیستهای پیرو پیروان گرایشهای گوناگون تصمیم میگیرند. برای همبستگی و پیوستگی اقداماتشان، کمیته مرکزی از نمایندگان ۲۰ محله پاریس (هر محله چهار نماینده) تشکیل دهند و در هر محله یک کمیته مراقبت بهوجود بیاورند. در انتخاباتی که برگزار میشود کسانی که از افقها و مواضع کاملاً مختلف انتخاب میشوند و پیوند جدید و خوساتهای مشترکی میانشان پیدا میشود. این فدراسیون جدید با آن که نقش مهمی ندارد، بهعنوان یک «نیروی جدید» معرفی میشود. '''ژول والس''' در روزنامهاش «شورش» مینویسد: «ما در تمام شهر، شبکهئی از یک فدراسیون بهوجود آوردهایم. اینها ۸۰ نفر آدم فقیرند که از ۸۰ زاغه آمدهاند و بهنام تمام کوچههای پاریس که در فقر و مبارزهئیجوئی همبستهاند، حرکت خواهند کرد و اگر لازم شود حمله خواهند برد.«<br />
<br />
روز ۶ سپتامبر حکومت دفاع ملی رأساً شهرداران و معاونان شهرداریهای [ناحیهئی] پاریس را منصوب میکند و بهاین ترتیب اعمال خودرسرانه رژیمی را که خود بهآن اعتراض داشت ادامه میدهد. . روز ۱۵ سپتامبر زیر فشار عناصر انقلابی تصمیم بهبرگزاری انتخابات شهرداریها بیش از انتخابات مجلس گرفته میشود. وضع پاریس روز به روز بدتر میشود. شمار بیکاران روز افزون است. روز ۱۷ سپتامبر کمیته مرکزی برنامهاش را اعلام میکند: '''انتخابات شهرداریها؛ گذاشتن پلیس در اختیار شهرداری؛ انتخاب و مسؤولیت قضات؛ آزادی مطلق مطبوعات، اجتماعات و تشکیل سازمانها؛ ضبط مواد اولیه مورد نیاز؛ جیرهبندی؛ مسلح کردن همه شهروندان؛ فرستادن کمیسرهائی بهولایات برای تشویق آنها به قیام.''' کمکم قدرت جدید از بطن زندگی مردم سر بر میآورد. شوراهای شهرداریها بهسبب نزدیکی، ارگانهای مورد توجه مردم میشوند. روز ۱۸ سپتامبر ارتشهای سوم و و چهارم آلمان بههم میپیوندند و محاصره پاریس شروع میشود. مبارزه '''کمونارها''' و حکومت دفاع ملی شدت میگیرد.<br />
<br />
روز ۲۰ سپتامبر کمیته ۲۰ محله پاریس جلسه مهمی تشکیل میدهد و در قطعنامههای خود برای نخستین بار از '''کمون''' سخن بهمیان میآورد و اعلام میکند که «جمهوری نمی تواند با دشمنی که خاکش را اشغال کرده گفت و گو کند.» لحن، تندتر و مبارزهجویانهتر [از قطعنامههای پیشین] است. فردای آن روز برنامه بهحکومت تسلیم میشود اما '''ژول فری''' بررسی آن را تا ۲۸ سپتامبر بهتعویق میاندازد. <br />
<br />
گارد ملی، از آن جا که فرماندهانش انتخابیاند، بهزودی در محلههای پیشرفتهتر مبدل بهیک نیروی چریکی واقعی میشود. تقریباً تمام نمایندگان کمیته محله ماهر کدام در رأس یک گردان قرار میگیرند. باشگاههای انقلابی نیز بهاین جوّ دامن میزنند و بهتدریج بهمردم میفهمانند که راه نجاتشان تنها در پا کردن ''''''متن ضخیم'''کمون''' است. حتی بورژواها هم از این کارها بدشان نمیآید. چون نئاترها تعطیل است بهتماشای مجامع و اجتماعات پرسروصدا میروند و کنجکاوی خود را ارضا میکنند. معرکهگیران و خُلوضعها هم فراوانند که هر کدام نقشه «تنها راه» شکست پروس و خروج از این فلاکت را در دست خود دارد. اما نارضائی مردم در کنار همه این هیاهوها بهتدریج شکل میگیرد؛ نفرت از واسطهها و فروشندگان محتکر، جیرهبندی اجناس. ژنرال '''تروشو''' هرچند که از دفاع دم میزند، اما بهصلح میاندیشد و از احساس تبآلود میهندوستی مردم ناراحت است. با اوج گرفتن بحران، افدامات اقتصادی کمیتههای محلهها در سایه اقدامات مسلحانه گارد ملی میرود. '''تروشو''' نه تنها پروسیها، که پاریسیها را نیز در برابر خود میبیند. در آغاز ماه اکتبر گردانهای '''بلویل''' بهفرماندهی '''فلورنس''' چند بار بهمقابل شهرداری پاریس میآیند و خواهان اخراج مرتجعان از ادارات، انتخابات فوری و سربازگیری میشوند. حکومت مخالفت میکند. '''فلورنس''' و '''بلانکی''' تصمیم میگیرند قاطعانهتر عمل کنند و در جلسهئی از ۶۵ فرمانده گردان، پیشنهاد واژگون کردن حکومت و برپائی '''کمون''' را میدهند. تها ۱۲ نفر این قطعنامه را امضا نمیکنند، اما قضیّه بهگوش '''کراتری'''، رئیس پلیس، میرسد و او بازداشت توطئهگران را میخواهد. '''بلانکی''' غیبش میزند و '''فلورنس''' به '''بلویل''' پناه میبرد و تصمیم بهمقاومت میگیرد. حکومت جا میزند و '''کراتری''' استعفا میکند.<br />
<br />
<br />
== ۳۱ اکتبر ==<br />
حکومت، تسلیم شهر '''متز''' و میانجیگری چهار قدرت برای امضای آتشبس حهت انتخابات مجلس را بهمردم اعلام میکند. مردم بهشدت برانگیخته میشوند و جداً بهفکر تعویض حکومت میافتند. اما حکومت جانشین کجاست؟ همه سازمانّای انقلابی از جمله سازمان '''بلانکی''' غافلگیر میشوند. یک جبهه متحد انقلابی وجود ندارد. هر گروه برای خود عمل میکند. روز ۳۱ اکتبر مردم بهشهرداری، مقّر حکومت میریزند. یکی از نمایندگان کمیته ۲۰ محله بالا میرود و برکناری حکومت جدید را میخوانند: '''دوریان''' (تنها عضو حکومت قبلی که مسأله دفاع ملی را جدی میگرفت)، '''لوئی بلان'''، '''لورو روسن'''، '''ویکتور هوگو'''، '''دولکلوز'''، '''بلانکی'''، '''فلیکس پیا'''، '''میلییر'''. '''دوریان''' خواستار اقدام از راه قانونی است.بقیه هم که غالباً نماینده مجلساند، متزلزل و مرددند. مگر میشود با یک مشت آدم مرّدد انقلاب کرد؟ پشت سر هم لیست پیشنهاد میرسد، اما بیفایده است. '''فلورنس''' از راه میرسد، بالا میرود و لیست خوش را میخواند. بحث در میگیرد. در این میان '''تروشو'''، '''فری''' و '''آدام''' از فرصت استفاده میکنند و میزنند بهچاک. ساعت ۳ صبح یک گردان از سربازان حکومتی از راه زیرزمین سربازخانه '''لوبو'''، بهشهرداری میرسد و حکومت را نجات میدهد. '''لیسا گاره''' مینویسد: «تزلزل پیشگامان، بکارت حکومت در ماه سپتامبر را بهآن بازگرداند.» حکومت در مراجعه بهآرای عمومی، در برابر ۵۵۷هزار رأی موافق فقط ۶۳هزار رأی مخالف داشت. پاریس جنگ داخلی نمیخواست، هرچند که حاضر بود بهیک انقلابی گردن نهد. جنگ، ضمن تقویت احساس وحدت ملی، نیروهای انقلابی را از هم پراکنده بود. حکومت، بگیر و ببند را آغاز میکند و باشگاهّا را میبندد، اما گرسنگی و قحطی همچنان پا برجاست. شهردارانی که روز ۵ نوامبر انتخاب میشوند اکثراً میانهرو و اعتدالیاند. اما وضع طوری است که بهزودی رو در روی حکومت دفاع ملی قرار میگیرند. در جلسات پایان ماه دسامبر، '''دلکلوز''' و '''کلمانسو''' یک بار دیگر موضوع '''کمون''' را مطرح میکنند و خواستار برکناری ژنرالهای مهم و سنگینتر شدن وزنه غیرنظامیان در حکومت میشوند. روز ۵ ژانویه بمباران پاریس آغاز میشود. منسجمترین گروههای انقلابی، گروه انترناسیونال، مشغول بازسازی خود میشود. در جلسه ۱۲ ژانویه تصمیم بهانتشار یک روزنامه ارگان میگیرد. روز ۵۶ ژانویه اعلامیهئی که '''ژول والس''' و '''تریدون''' نوشته بودند با امضای عدهئی منتشر میشود. امضاکنندگان خواستار کنار رفتن حکومت و برپائی کمون میشدند. '''تروشو''' واکنش نشان میدهد و عدهئی از امضاکنندهها را بازداشت میکند. روز ۱۹ ژانویه خروج سربازان برای مقابله با دشمن با شکست مواجه میشود. باز پرچمهای سرخ در پاریس بهگردش در میآید: «زنده باد کمون!» ژنرال '''تروشو''' کنار میرود و ژنرال '''وینوآ''' جایش را میگیرد. <br />
<br />
== ۲۲ ژانویه ==<br />
شب ۲۲ ژانویه مردم بهزندان '''مازاسی''' هجوم میبرند و '''فلورنس''' و زندانیان سیاسی دیگر را با فریادهای «زندهباد کمون!» آزاد میکنند. ظهر ۲۲ ژانویه گارد ملی و مردم جلوی ساختمان شهرداری جمع میشوند اما نمیدانند که حکومت پس از تجربه ۳۱ اکتبر به '''لوور''' تغییر مکان داده و فقط کارمندان و سربازان وفادارش را در شهرداری بهجا گذاشته است. ناگهان از داخل ساختمان تیراندازی شروع می شود. گارد بهفرماندهی '''رائول ریگو''' و '''ساپیا''' موضع میگیرد. '''ساپیا''' تیر میخورد و '''نیموآ''' با ژندارمهایش سر میرسد. شورشیان عقب مینشینند و سی کشته و زخمی بهجا میگذارند. پس از سقوط امپراتوری، نخستین بار است که فرانسویان همدیگر را میکشند. فردای آن روز '''ونیوآ''' شورشیان را «عمال پروس» میخواند و روزنامهها و باشگاهها را میبندد. وضع غیرقابل تحمل میشود. فرانسویان نه تنها با نارنجکهای ارتش پروس، بلکه با گلولههای '''وینوآ''' هم کشته میشوند. سرما و قحطی بیداد میکند. روز ۲۷ ژانویه بمباران قطع میشود. آتشبس امضا شده است. اعلام آتشبس، پرداخت ۲۰۰ میلیون فرانک غرامت و خلعسلاح استحکامات نظامی آشوب بهپا میمند. در ارتش منظم، نطفههائی از شورش بروز میکند. مردم بهمغازهها میریزند و اجناس را غارت میکنند. روز ۳۱ ژانویه '''گامبتا''' فرانسویان را بهمسّلح شدن و مقاومت فرا میخواند. بیسمارک، وحشتزده، برای مقابله با او دست بهکار میشود. '''گامبتا''' روز ۶ قوریه استعفا میکند.<br />
<br />
باز انتخابات، باز بازی پارلمانتازیسم جهش انقلابی را خرد میکند. باز سرگرمی بالیستهای گوناگون، از پاریس، '''لوئی بلان'''، '''گاریبالدی'''، '''ویکتور هوگو'''، '''دولکلوز'''، '''تولن'''، '''مالون''' و '''میلییر''' انتخاب میشوند. اما شهرستانیها بهدستراستیهای افراطی رأی میدهند: در مجلس '''بوردو'''، ۴۰۰ نفر از نمایندگان سلطنتطلبند. گارد ملی تنها نیروی باقیمانده از انقلاب است و باید در برابر مجلس سلطنتطلب موضع بگیرد. در جلسه ۲۴ فوریه گارد ملی موضع میگیرد: «گارد ملی فقط از نمایندگان منتخب خودش اطاعت میکند. گارد ملی علیه هر نوع کوششی برای خلع سلاح اعتراض میکند و در صورت لزوم مسلحانه ایستادگی خواهد کرد.» شور انقلابی دوباره اوج میگیرد. روز ۲۵ فوریه، یک سرجوخه بهاتهام جاسوسی کشته میشود و جسدش را بهرودخانه سن میاندازند. روز ۲۶ فووریه گارد ملی توپهای '''شانزهلیزه''' و جنگافزارهای '''واگرام''' و '''پاسی''' را جمع میکند و به'''باستیل'''، '''بلویل''' و '''مونمارتر''' میبرد. سنگربندی شروع میشود. فدرالیستها، '''برونل''' و '''پیازا'''، افسران شورشی را آزاد میکنند و انبار باروت دولتی را صبط میکنند. سپاهی که '''وینوآ''' برای مقابله میفرستند بهآنان میپیوندد. قدرت بهاردوی انقلاب باز میگردد.<br />
<br />
روز ۲۷ فوریه حکومت اعلام میکند که در اول ماه مارس '''شانزده لیزه''' را اشغال خواهند کرد. تب اعتراض بالا میگیرد. صبح روز ۲۸ فوریه، کمیته ۲۰ محله، انترناسیونال، فدراسیون مجامع کارگری با هم مانیفستی منتشر میکنند: «هر نوع حمله، مردم را هرف سرکوبی دشمنان انقلاب قرار میدهد و خوساتهای اجتماعی را بهخون میکشد. ما هنوز روزهای سیاه ژوئن را بهیاد داریم.» اما صدای آنان انعکاسی ندارد. میبایست از طریق کمیته مرکزی و بهسرعت وارد عمل شد. همان روز در جلسهئی در شهرداری محله دوم، فرماندهان گردانها به اتفاق آرا تصمیم میگیرند مسلحانه در مقابل پروسیها بایستند. انترناسیونالیستها بهاجتماع بزرگ همان شب نماینده میفرستند و دیگران را قانع میکنند که این سیاست خطرناک را کنار بگذراند. شب هنگام اعلامیهئی در کادر سیاه منتشر میشود: «همشهریان، هر نوع حمله در حکم نابودی جمهوری است ... در اطراف محلههائی که دشمن در آنها مستقر شود سنگربندی خواهد شد، بهنحوی که رابطه این بخش بهکلی با محلههای دیگر شهر قطع شود.» روز اول مارس سپاهیان پروس در خیابانهای خلوت، از مقابل مغازههای بسته و خانههای مزّین بهپرچم سیاه عبور میکنند. انترناسیولیستها بهکمیته مرکزی نزدیکتر میشوند. روز ۳ مارس در انتخابات کمیسیون موّقت اجرائی، دو انترناسیونالیست، '''وارلن''' و '''پندی''' هم انتخاب میشوند. گارد ملی هنوز جنبه تدافعی دارد و از جمهوری پاریس ( در مقابل بقیه فرانسه) دفاع میکند. اما در جلسه ۱۰ مارس وضع عوض میشود: دیگر صحبت از دفاع نیست، صحبت از انقلاب است: «اول جمهوری فرانسه، بعد جمهوری جهانی، بهجای ارتش دائمی، تسلیح تمام ملت .... حذف سرکوب، بردگی و استبداد از هر نوع، استقرار حاکمیت ملت، آزادی شهروندان در حکومت بر خود.» مجلس '''بوردو''' برای خفه کردن جمهوری پاریس بهتکاپو میافتد. روز ۲ مارس، پاریس بهتکاپو میافتد. روز ۲ مارس، پاریس را از پایتختی خلع میکند. روزنامهها را میبندد و تعدادی از متهمان ۳۱ اکتبر از حمله '''فلورنس''' و '''بلانکی''' از طرف شورای جنگی بهاعدام محکوم میشوند. انقلابیون در مواضع خود محکمتر میشوند» علیرغم پیشنهاد '''کلمانسو'''، شهردار محله هیجدهم، کمیته مرکزی توپها را پس نمیدهد. روز ۱۳ مارس مقامات نظامی دستور توقیف '''دو وال''' و '''لئومیّه''' را صادر میکنند، اما نتیجهئی نمیگیرند. روز ۱۵ ماری گارد ملی چهارمین اجلاس خود را برگزار میکند و اعضای ثابت کمیته را برمیگزیند: عدهئی گمنام و بدون تعلق گروهی، همراه با '''بلانکیستها''' و انترناسیولیستهائی مانند '''آرئو'''، '''ژورد رنولد'''، '''بابیک'''، '''آسی'''، '''بیلیوره'''، '''آلمن'''، '''وارلن'''، '''ئود''' و '''دووال'''. جلسه روز ۱۷ مارس تا ساعت ۳ بعداز نیمه شب بهدرازا میکشد، کمیسیونها انتخاب میشوند. <br />
<br />
== ۱۸ مارس ==<br />
صبح زود سربازان مسلح کوچههای '''مونمارتر''' را اشغال میکنند. اعلامیهئی از طرف '''تییر''' بهدیوارها چسباندهاند: «افرادی با سوءنیت بهبهانه مقاومت در برابر پروسیها... بخشی از شهر را بهدست گرفتهاند... خرید و فروش متوقف شده و مغازههای شهر بیمشتری است... خطاکاران که ادعای حکومتی مستقل دارند بهدست عدالت سپرده خواهند شد... مردم پاریس، شما ما را در توسل بهزور تأئید خواهید کرد زیرا باید بههر قیمت شده، نظم که شرط رفاه شماست بهطور کامل و فوری برقرار شود.» مردم بهسربازان نزدیک میشوند، با آنها بحث میکنند، از آنان میخواهند بهتوصیه کمیته مرکزی بهمردم بپیوندند. سربازان مرددند؛ درست نمیدانند برای چه میجنگند. اما از این طرف دفاع شکل میگیرد. باریکادها برپا میشود. گارد ملی در محله هیجدهم بهحال آمادهباش در میآید. سربازان محافظ تپه '''مونمارتر''' با دیدن دسته فدرالیستها، تفنگها را سرازیر میگیرند و بهآنها راه عبور میدهند ژنرال '''لوکنت''' با قاطعیت و حماقت تمام نافرمانان را در برج '''سولفرینو''' زندانی میکند و یک دسته ژاندارم بهجایشان میگذارد. دستهئی دیگر از سربازان گارد، زنان و بچهها با فریاد «زندهباد جمهوری!» سر میرسند. '''لوکنت''' سه بار فرمان آتش میدهد، اما کسی اطاعت نمیکند. همزمان با آن، عملیات ژنرال '''پاتورل'''، ژنرال '''سوسی پل'''، ژنرال '''وینوآ'''، ژنرال '''فارون'''، ژنرال '''ماریوز''' در قسمتهای دیگر شهر با شکست مواجه میشود. همه جا سربازان بهمردم میپیوندند. همه جا باریکارد برپا میشود. صدای مقاومتناپذیر انقلاب محله بهمحله و نفر بهنفر پخش میشود.<br />
<br />
<br />
== در کمیته مرکزی ==<br />
اعضای کمیته مرکزی گرد میآیند. '''آسی''' به بازجوئی از افسران دستگیر شده میپردازد اما چیز زیادی بهدست نمیآورد. '''وارلن''' و '''آرنولد''' بهمحلات خود میشتابند تا مقاومت را سازمان دهند. '''برژره''' فرماندهی '''مونمارتر''' را بر عهده میگیرد. بقیه اعضا به جلسه میروند. نخستین تصمیم: برقراری ارتباط بین کمیته و محلههاست. عده زیادی داوطلب میشوند و بهمأموریت میروند. عده کمی از آنها برمیگردند. اما اطلاعاتشان برای کمیته کافی است: '''دووال''' در '''پانتئون''' منتظر دستور است. '''فالتو''' با ۵ تا ۶ گردان در کوچه '''سِور''' آماده است. '''پندی'''، شهرداری محله سوم را با چند گردان در اختیار دارد، '''برونل''' در '''بلویل''' و '''وارلن''' در '''باتینیول''' با افرادشان آمادهاند. کمیته مرکزی با در نظر گرفتن وضع، فرمان حمله میدهد. هیچ کدامشان آموزش نظامی ندیدهاند، اما شور عظیمی بهحرکتشان در میآورد: اول حمله بهمراکز حساس شهر و تصرف آنها، بعد اجتماع عمومی در جلو شهرداری، ساعت ۳/۵ اعضای کمیته برای اجرای تصمیمات از هم جدا میشوند. فقط '''آسی''' و دو نفر دیگر در محل میمانند.<br />
<br />
در همین ساعت '''تییر''' وحشتزده به'''ورسای''' میگریزد و فرمان تخلیه پاریس را بهسپاهیان میدهد. در میان روز در حالی که تمام کمیتهها در شهر مشغول فعالیتاند. در نقطهئی دور از عرصه نبرد، مردم ژنرال '''لو کنت''' و ژنرال '''کلمان توما''' را اعدام میکنند. اما قیام در شهر همچنان پیش میرود. '''برونل''' پادگان '''پرنس اوژن''' را میگیرد و بهسمت شهرداری سرازیر میشود. '''دووال''' که از '''پانتئون''' راه افتاده بود، مقّر شهربانی را تصرف میکند. '''وارلن''' و '''برژره''' با سپاهیان '''مونمارتر''' به ستاد میدان '''واندوم''' هجوم میبرند و پس از تسخیر، آن را برای دفاع آماده میکنند. در ساعت ۷/۵، '''برونل''' پس از تصرف چاپخانه ملی از یک طرف به'''پندی''' که از '''مونمارتر''' سرازیر شده میپیوندند و از طرف دیگر به'''رانویه'''، دوست '''فلورنس''' که در رأس گارد ملی از '''بلویل''' آمده است. شهرداری محاصره میشود. '''برونل''' وارد ساختمان میشود ، چراغها را روشن میکند و پرچم سرخ را بالا میبرد: نخستین انقلاب کارگری جهان بهپیروزی میرسد.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
از کتاب «کمون»<br />
<br />
تألیف آلبر اولیویه<br />
<br />
'''ترجمه منوچهر هزارخانی'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7..._%DB%B1&diff=30417اندیشهها و خبرها... ۱2012-03-03T23:04:11Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:KHN001P133.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۳|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:KHN001P134.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۴|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۴]]<br />
[[Image:KHN001P135.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۵|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۵]]<br />
[[Image:KHN001P136.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۶|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:KHN001P137.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۷|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:KHN001P138.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۸|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:KHN001P139.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۹|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:KHN001P140.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۰|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۰]]<br />
[[Image:KHN001P141.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۱|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۱]]<br />
[[Image:KHN001P142.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۲|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۲]]<br />
[[Image:KHN001P143.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۳|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۳]]<br />
[[Image:KHN001P144.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۴|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۴]]<br />
[[Image:KHN001P145.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۵|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۵]]<br />
[[Image:KHN001P146.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۶|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۶]]<br />
[[Image:KHN001P147.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۷|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۷]]<br />
[[Image:KHN001P148.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۸|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۴۸]]<br />
[[رده:کتاب هفته ۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
<br />
بهقراری که مطبوعات فرانسه گزارش دادهاند ، جوایز شعر و ادبیات سال ۱۹۶۱ آنکشور بهآثار و نویسندگان وشاعران زیر تعلق گرفته است :<br />
<br />
<br />
::::::'''جوائز شعر :'''<br />
<br />
<br />
<br />
'''جائزه آکادمی فرانسه :'''<br />
<br />
به مجموعه آثار شاعرانه آقای '''ژرژ دولاکی'''<br />
<br />
'''جائزه آرشون - دسپهروش :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «سرزمین درختانآتش» اثر '''بانولیژللومبارموری'''<br />
<br />
و مجموعهٔ شعر «خوابناک» اثر آقای '''شارل فورو'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «آفرینش پوست و شیرهٔ نباتی» اثر بانو '''ژاکلیندولپی'''<br />
<br />
'''جائزه آرتیگ :'''<br />
<br />
به مجموعه شهر '''«فریال»''' اثر آقای '''میگو برتراند'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «گور شاعران» اثر آقای '''موریس هارتوی'''<br />
<br />
'''جائزه کاپ دوویل :'''<br />
<br />
به مجموعه «زخمهای آواز من، گلبوتهٔ خون» اثر آقای '''نوئل روئه'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «جرقه در ابرها» اثر آقای '''آندره لوکسلو'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «آوازهای '''گازل''' و سایههای دوست داشتنی» اثر آقای '''گوسلاوهودبرت'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «تماشای غروب ژوئن» اثر خانم '''مارسلژوانیه'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «برآبزمان» اثر آقای '''فرنان ترریژه'''<br />
<br />
'''جائزه داوین :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «یادداشتهای روزانه» اثر آقای '''رولانویکتور'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «در باغ خدایان» اثر بانو '''ماری آنتوان دوهل'''<br />
<br />
'''جائزه فرانسواکوپه :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «عشق عظیمتر» اثر آقای '''کلود کیلانو'''<br />
<br />
'''جائزه هنزولن :'''<br />
<br />
به مجموعه «شنل وشمشیر» اثر آقای '''مارسل سابلو''' <br />
<br />
و مجموعه شعر «افسون زبان» اثر آقای '''ژان سیلور'''<br />
<br />
'''جائزه ژوفری - رانولت :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «گورمشیلن» اثر دوشیزه '''آندره گابرییلبری'''<br />
<br />
'''جائزه ژوسولین :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «پروانگان بیچیز مهربان» اثر آقای '''برناردگیومه'''<br />
<br />
'''جائزه لابله - وکولین :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «معابر» اثر آقای '''لوئیدبار'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «آوازهای متروک» اثر بانو '''مارسل دونو'''<br />
<br />
و مجموعه شعر «شعر واقعی» اثر آقای '''بیلو'''<br />
<br />
'''جائزه آمهلی مززورور :'''<br />
<br />
به خاطر آثار شاعرانه '''ه - سوگین'''<br />
<br />
و مجموعه «رویای کودکی» اثر آقای '''کریستیان روبرت'''<br />
<br />
و مجموعه «بر ساحل ریکزار ، تودههای صدف» اثر آقای '''فرانسیس رانولدون'''<br />
<br />
'''جائزه پونتوکولانت'''<br />
<br />
به مجموعه شعر«نیمرخهای منظره» اثر آقای '''موریس دولابوتییر'''<br />
<br />
'''جائزه ویلسن :'''<br />
<br />
به مجموعه شعر «کوزهای برای ستارگان» اثر آقای '''ژان ماری فلوری'''<br />
<br />
<br />
::::::'''جوائز ادبیات :'''<br />
<br />
<br />
'''جائزه نارسیس میشو :'''<br />
<br />
آقای '''ژان مورو''' به کتاب «ذوق در سبک شاتوبریان<br />
<br />
آقای '''پ - مرو''' به کتاب «نقد ادبی در فرانسه»<br />
<br />
آقای '''لیولوهیر''' به کتاب «معانی و بیان ، و دستور نگارش»<br />
<br />
'''جائزه پ - لوئیمیله'''<br />
<br />
آقای '''شارل اگژرمان''' به کتاب «برای تو.... که دست داری»<br />
<br />
آقای '''هانریژوبرل''' به کتاب «جوانی خطرناک»<br />
<br />
'''جائزه مونتیون'''<br />
<br />
خانم '''مارگرت ساوبنبیوسکو''' به کتاب «پرنده بهشت»<br />
<br />
آقای '''ژانمارکمونتگر''' به کتاب «فرانسوا اگزاویه در ناحیه لاتن»<br />
<br />
خانم '''کاسن لینوال''' به کتاب «کشورم در رهگذر افسانهها»<br />
<br />
'''جائزه روبرژ :'''<br />
<br />
آقای '''دومینیک دورو''' به کتاب «دورانهای پایاننیافته»<br />
<br />
'''جائزه سنتور :'''<br />
<br />
آقایان '''ژ - کالیشه و شانتولن''' به کتاب «تفسیری بر قواعد فرانسه»<br />
<br />
آقای '''ژ- باربیه''' بهکتاب «لغات وسبک '''پهکی'''»<br />
<br />
'''جائزه انیس - سوگالا :'''<br />
<br />
خانم '''کریستیانفورنیه''' به کتاب «مسیح و حومه»<br />
<br />
'''جائزه سوبریهآرنول :'''<br />
<br />
آقای '''موریس وتییه''' به کتاب«گرگ کوچولو، گوش بده»<br />
<br />
'''جائزه تهسونیر :'''<br />
<br />
آقای '''تئودوررویسن''' به کتاب «معراج»<br />
<br />
'''جائزه تورله :'''<br />
<br />
آقای دکتر '''ژ- پیشیر''' به کتاب '''«آگد»'''<br />
<br />
'''جائزه وگادوویمان و لوددوویمان :'''<br />
<br />
'''آقای دکتر پلتوبی''' به کتاب «نصویر عیسی بر صلیب»<br />
<br />
آقای '''ژ- روزه''' به کتاب «کلونی پیر من زندگی میکند»<br />
<br />
'''جائزه امیل اوژیه :'''<br />
<br />
آقای '''ماریبوریبوله''' به کتاب «پایان دنیا»<br />
<br />
'''جائزه تیسوران :'''<br />
<br />
آقای '''آندرهسورنین''' به کتاب «سروان کالیسین»<br />
<br />
'''جائزه بروکتکونین :'''<br />
<br />
آقای '''ادموندپونیون''' به کتاب «یونان»<br />
<br />
آقای '''هانری پلایدو''' به کتاب «عماراتو گنجینهها و روشنان '''گل'''»<br />
<br />
آقای '''کابری بل لابلان''' به کتاب «دونپدروی اول اثر پروسیه مریمه»<br />
<br />
آقای '''رهورران پدرامهروش''' به کتاب «اوژن مازانو»<br />
<br />
دوشیزه '''لین دورز''' به کتاب «شاهزاده خانم سبز چشم»<br />
<br />
آقای '''اپستوگی''' به کتاب «به نامپدر»<br />
<br />
آقای '''گیدوشودونای''' به کتاب «پیشگوئی اهل شهر»<br />
<br />
آقای '''ژ- پ- وبه''' به کتاب «تکوین یک اثر شاعرانه»<br />
<br />
آقای '''اودیزبو''' به کتاب «انیبال»<br />
<br />
'''جائزه زبان فرانسه :'''<br />
<br />
ضمنا مدالهائی نیز به نامبردگان درزیر اهدا گردیده است :<br />
<br />
آقایان کارمنمارییا ، مارسلواسپازیانی، هامل زیبدی ، ادوراد ژومنل ، آنژوژیل و دوشیزه بله<br />
<br />
<br />
<br />
::::::'''نقاشی'''<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
چندی پیش نمایشگاه فرانسهبوسیله خانم '''نینا خروشچف''' در پارک آرام و ساکت ۱۲۰۰۰۰ متر مربعی '''سوخولینکی''' افتتاح شد . درزیر خلاصهئی از آنچه فرستادگان مخصوص مطبوعات فرانسوی از مسکوبرای نشریات خویش فرستادهاند نقل میکنیم :<br />
<br />
:«مردم مسکو بابیصبری هرچه تمامتر، ساعتها پیشاز گشایش درهای پارک '''سوخولینکی''' صفکشیده بودند. در دو ساعت اولگشایش نمایشگاه، دوهزار بلیط ورودی فروخته شد . مردمی که ازنمایشگاه دیدن میکردند بسیار خوشحال بودند و اظهار میداشتندکه براستی مثل اینکه در خود فرانسه بهگردش و سیر وسیاحت پرداختهاند . <br />
<br />
چهارهزار تن ازفرانسویان مقیم مسکو هجوم آورده بودند تاببینند که هموطنانشان پساز جنگ و پسازآن همه ناملایماتکه در دوران جنگ متحمل شدهاند ، اکنون چه ارمغانی آوردهاند .<br />
<br />
هنر مدرن بههیچوجه میان روسها طرفدار وعلاقمندی ندارد .آنچه موردپسند آنهاست ،آثار فولکولوریک است وچیزهائی کهحس میهنپرستی را برانگیزد.تماشاچیان نمایشگاه ، وقتی بهآثار مدرن مخصوصاً درنقاشی میرسیدند ،انگار باچیز خوشمزه مضحکی روبهرو شدهاند .<br />
<br />
معذلک بدون اینکهکوچکترین حرکتی از روی مسخرگی بروزدهند باکنجکاوی خاص خویش میکوشیدند از «راز» آنها «سردرآورند» وسرآخر نیزچیزی دستگیرشان نمیشد !-جالب استکه حتی مجسمهٔ '''بالزاک''' اثر '''رودن'''<br />
همکه درفرانسه بهصورت یک پیکره «کلاسیک» درآمده بهنظر خانم '''خروشچف''' « چیز مضحکی » بود که «بههرچیزی شباهت داشت جزبه'''بالزاک'''!» <br />
<br />
در سفارت فرانسه ، خبرنگار فیگاروی ادبی بانویسندهمعروف روسی '''ایلیاارنبورگ''' مصاحبهئی بهعمل آورد . ارنبورگ ، برای دوستان فرانسویش آنچه راکه یکهنرمند روسی در مورد هنرپلاستیک میاندیشد ، تشریح کرد واین نکته رامورد بررسی قرار دادکه چرا هنرمدرن در شوروی طرفدار و علاقمندی ندارد .<br />
<br />
خبرنگار '''فیگارو''' مینویسد : «'''ارنبورگ''' نقاشی مدرن را عموماً ونقاشی مدرن مارا خصوصاً خیلی خوب میشناسد .'''ارنبورگ''' میگفت :<br />
<br />
- شما تابلوهای '''رنوار ماتیس و'''دیگران را نشان میدهید، کار خوبی میکنید .ولی آنچه مادر موزه '''پوشکین''' داریم خیلی پرارزشتر ازاینهاست . در عوض ما از '''براک''' چیزی نداریم وشما هم در این نمایشگاه بیشاز یک تابلو اورا بهما عرضه نداشتهاید .»<br />
<br />
جالبترین چیزیکه در روز افتتاح نمایشگاه اتفاق افتاد این بود که آقای '''فرانسیس ترهبینجاک''' ، مدیرکل دائمی نمایشگاههایکتابهایفرانسوی درکشورهای خارجی ، پس ازپایان سخنرانیش گفت :<br />
<br />
« - اجازه میخواهم یکجلد کتاببهخانم خروشچف تقدیم کنم .<br />
<br />
'''نینا''' بادستپاچگی گفت :<br />
<br />
« - نه! نه! اینکتاب برایم گران تمام میشود !<br />
<br />
آقای '''ترهبینجاک''' جواب داد :<br />
<br />
« - این کتاب اهدائی نمایشگاهکتابهایفرانسوی است ، و مسلماً برایتان گران تمام نخواهد شد .<br />
<br />
آنگاه یک جلدکتاب «ناراس بولیا » که تصویری از «ناراس بولیا» روی جلد آنرسم شدهبود ، بهخانم خروشچف تقدیم کرد .<br />
<br />
'''نینا''' بهمحض دیدن عکس پشت جلد ، قیافهاش تغییر کرد ، چینی برابروان خود انداخت و بهروسی چیزیگفت که مترجم آن را چنین ترجمهکرد :<br />
<br />
« - خانم '''خروشچف''' میگوید: '''«تاراس بولبا»''' که ریش نداشته. تاراس بولبای ما این مرد ریشوئیکه نقاش شما رسم کرده ، نیست !<br />
<br />
پساز چندی زن اول اتحاد جماهیر شوروی سرش را تکان دادوگفت : « - چرا، چرا . اوریش داشته ...<br />
<br />
و موج خنده ، حاضران در نمایشگاه را فرا گرفت ...<br />
<br />
<br />
'''در فستیوال نقاشیایالتوانتابرن، گروه شرکت کنندگان مذهبی فستیوال وعده دادهاند که به تصویب هیئتداوران به نقاشی که بیش از دیگران به «حجبوآزرم» آثار خویش توجه داشته باشد، یک بیلچه نقره جائزه بدهند.'''<br />
<br />
این هفته نمایشگاه آثار نقاشان خردسال در پاریس افتتاح شد، و جایزهٔ اول «طرح» به «مال وهره» کودک یازده ساله تعلق گرفت ...<br />
<br />
مجلهٔ «نوارنبلان» که این طرحرابچاپ رسانیده است مینویسد :<br />
<br />
هنگامی که استاد پیکاسو را برایتماشای این طرح به نزدیک آن بردند ، تابناگوش قرمز شد و گفت : <br />
<br />
« - اگر منظورتان این است که ایناثر خیلی به کارهای من شباهت دارد ، باید بهتان بگویم متأسفانه من دیگر خیلیوقت است که به این شیوه نقاشی نمیکنم!»<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
::::'''سینما'''<br />
<br />
<br />
از «دانیکی» پرسیدند : پاریس چطور جائی است ؟» جواب داد :<br />
<br />
:«شهر ولنگ و وازی است که توش اتومبیل پیدا نمیشود ، اما همین خودش محاسن زیادی دارد . چون که آدم مجبور میشود پیاده راه بیفتد ، ودر نتیجه ، زیبائیهای فراوان پاریس را کشفکند ...<br />
<br />
باوجود این ، پیاده روی باعث میشودکه وقتی به منزل رسیدید و کفشتان را درآوردید ، بوی گربه مرده به دماغتان برسد !»<br />
<br />
<br />
خبرنگارها متعجب شدند و در صدد کشف علت پیاده روی آقای «دانیکی» برآمدند . قضیه از این قرار بود : -مدیر موسسهٔ «کلمبیا» برای نخستین شب نمایش فیلم «منوسرهنگ» هنرپیشهٔبزرگ کمدی را به پاریس دعوت کرد و باوگفت که در فرودگاه ، با همان ماشین «رولز رویس» قراضهئی که توی فیلم ظاهر شدهئی منتظرت خواهم بود.<br />
<br />
<br />
اما افسوس که «رولز رویس» قراضه برای آوردن دانکی به فرودگاه«اورلی» رفته بود ، وجت مسافربری که دانیکی در آن بود ، در فرودگاه «بورژه»بهزمین نشست ، و سرانجام آقای دانیکی پساز مدت زیادی معطلی مجبور شد شخصاً در صدد تهیهٔ وسیله برآید . ولیمسافرها و تاکسیها همه رفته بودند ، و هنرپیشه مشهور ناچار شد شب را به وضعناراحتی در فرودگاه سحر کند ... قرقر ولندلند «دانیکی» علتش همین بوده است!<br />
<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
'''در مورد تیتوف ،دومین انسانکیهاننورد شوروی ، همه چیز گفته شدهاست جزاینکه او ، بیشاز هرچیز دیگر ، مردی شاعر است !'''<br />
<br />
'''میان عکسهای جالبی که از اودرمجلهٔ ایماژدوموند(چاپ پاریس) نشریافته ، یکی هماین عکس استکه اورابازنش تامارا هنگام خواندن اشعارشاعرموردعلاقهٔ او ولادیمیر مایاکوفسکی- شاعر پیشرو و مدرنیست روس - نشان میدهد.'''<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
<br />
== '''در حاشیه فستیوال « کان »'''==<br />
<br />
'''چه نشاطی است زندگی ، ''' اثر '''رنهکلهمان''' ، تنها فیلمی بود که ناقدانهنری '''کان''' را خنداند وبه تحسین وستایش سازندهٔ آن واداشت .<br />
<br />
'''پییربیلار''' در مورد این فیلم مینویسد :<br />
<br />
«گرجه این فیلم ، بسیاری را خواهد خنداند ، اما این نکته بهتنهائی قابل توجهنیست. آنچه مهم است پیام شادمانی ، آزادی ، وبزرگی و علو مقام انسانی استکه در این فیلم نشانه های درخشانی از آن بهچشم میخورد .»<br />
<br />
آقای '''ژاندوبار نونسولی''' - ناقد هنری '''لوموند''' -مینویسد:<br />
<br />
«چقدر لذتبخش استکه انسان از چیزی که دوست میدارد سخن بگوید ... این فیلم ، کمدی نشاطآوری است که دست استادی آن رابهوجود آورده . من شرط میبندم هر که آن را ببیند دو ساعت تمام بخندد ... چقدر باید از آقای '''کلهمان''' از این که چنین اثر ارزندهئی برای ما ساخته است سپاسگذار باشیم !»<br />
<br />
<br />
با این همه این اثر هیچ نوع جایزهئی در'''کان''' بهدست نیاورد و این امر ، فرانسویان را خشمگین ساخت و نسبت به بینظری داوران فستیوال '''کان''' بیاعتقاد کرد .<br />
<br />
از جمله، آقای '''روبرتگازال'''- درروزنامهٔ '''فرانسسوار''' داوران '''کان''' را به« تحسین احمقانه » متهم کرده است . زیرا «داوران محترم فستیوال » ازاین فیلم «فقط باتحسین یاد کرده بودند». <br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
'''آلدوکس هاکسلی''' نویسندهٔ معاصر انگلیسی ، این اواخر برای آنکه هنگام معرفی و نمایش پیس شوهر خواهرش '''ژرژنووو''' حضور داشته باشد ، به '''وزونلارومن''' رفته بود .<br />
<br />
هفتهنامهٔ «'''فیگاروی'''ادبی » در این فرصت مصاحبهئی بااو ترتیب داد که در زیر نکاتی از آن به نظر شما میرسد :<br />
<br />
هاکسلی ، در مورد علت سفر خودگفت:<br />
<br />
'''- من ژرژ نووو را بسیار دوست میدارم و انگیزه سفرم چیزی جز همین علاقمندی نیست .'''<br />
<br />
<br />
خبرنگار فیگارو از او پرسید :<br />
<br />
- روزنامهها نوشته بودند که کلیه دستنویسها ، مقدار معتنابهی ازیادداشتها و مقداری از اسناد شخصی شما در '''لوسآنجلس''' طعمه حریق شده ، و ازمیان رفته . آیا این خبر درست بود ؟<br />
<br />
'''- بله ، همهاش ازبین رفته ودر میان شعلههای آتش به خاکستر مبدل شدهاست. تنها چیزی که برایم باقی مانده ، رمانی است که به تازگی تمام کردهام ...'''<br />
<br />
- چند سال میشد که اروپا راندیده بودید ؟<br />
<br />
'''- از ۱۹۵۸ تاکنون .'''<br />
<br />
آنگاه هاکسلی از انحراف اخلاقی جوانان و کودکان به تفصیل سخن گفتو اثرات نامطلوب سینما ، رادیو و تلویزیون را در روح و فکر جوانان ، برشمرد .<br />
<br />
هاکسلی گفت که :<br />
<br />
'''«- رادیو ، سینما و تلویزیون تمام وقت کودکان و جوانان را ضایع میکند و آنان را از هر کار و تلاش و کوشش ذهنی و فکری ، حتی از انجام تکالیف مدرسه و دانشگاه خود باز میدارد . مسخره است که وقتی از یک دانشجوی امریکائی پرسیدهاند : «چرا تمرین های زبان لاتینت را ننوشته ، مسائل ریاضی خودرا حل نکردهای؟» جواب داده است: «رادیوی من خراب شده بود ، حوصله هیچ کاری را نداشتم !»'''<br />
<br />
- شما چه داروئی را برای درماناین درد تجویز میکنید ؟<br />
<br />
'''- اصلاح سیستم غلط تربیتی اما بهطور عمیق و نه بازبان ، قائل شدن شخصیت و ارزش و اعتبار برای کودکان وجوانان... و کوشش همهجانبه و پیگیر برای تغییر سازمان غلط فکری آنان .'''<br />
<br />
- آیا شما نظریات '''روسو را''' برایدرمان این درد کافی نمیدانید ؟<br />
<br />
'''- نهآقا . دنیای ما دنیای دیگریاست بس دشوار تر و بس پیچیدهتر از دنیای روسو ... در زمانروسو ، رادیووتلویزیون و سینما وجود نداشت در دوران حیات روسو هنوز پادشاهان پیاده راه میرفتند یا به کالسکه مینشستند ، حال آنکهعصر ما عصرسرعتهای سرسامآور است.امروز حتی دیگر کودکان ولگرد و بیچیز نیز پیاده راه نمیروند . مادر عصرتوانگری زندگی میکنیم ، و این توانگری کودکان را از طبیعت جدا کرده است . آنهادیگر طبیعت را دوست نمیدارند حتیزمانکودکی من هم که پیاده یا با دوچرخه چندین کیلومتر راه میپیمودم ، زمانی بسیاردور بهنظر میرسد . انگار قرنهای بسیاریاز آن روزگاران گذشته است ...'''<br />
<br />
- از نقاشان کدام یک را بیشتر میپسندید ؟<br />
<br />
'''- من بیشاز همه بهاین نقاشان انگلیسیعلاقه دارم. کونستابل، بونینگتون و تورنر ،همچنین به امپرسیونیست ها و نقاشان عصر «سونگ» چین و بهنقاشان دو قرن بعد از این تاریخ ژاپن علاقمندم.'''<br />
<br />
- در میان پرتره سازان بهکدام یک بیشتر علاقمندید ؟<br />
<br />
'''- من «انگر» را بسیار دوست میدارم. بهنظر من پرترههای او حتی از پرترههای «رافائل» نیز فوقالعاده زیباتر است .'''<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
::::::::'''کتاب'''<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
'''سامرستموآم''' (نویسندهٔ ۸۷ ساله انگلیسی) خاطرات خودرا تحت عنوان '''دوران ژندهپوشی''' به رشته تحریر کشیده لیکن اصراری دارد که این کتاب ، جز پس از مرگ وی منتشر نشود .<br />
شایعهئی نیز درمورد همین نویسنده رواج دارد وآن این است کهوی،دستنویس همه آثار خودرا از میان بردهاست.<br />
<br />
'''هانری توماس نگارش آخرین کتاب خود: «شکار گنجها» را به پایان رسانده است.'''<br />
'''این کتاب ، تحقیقی است در آثار نویسندگان و شاعران قرن نوزدهم به بعد فرانسه ، روسیه ، آلمان ، انگلستان و آمریکا .'''<br />
<br />
متن فرانسوی '''تعلیمات بودا''' نیزکه توسط '''والپولا راهولا''' ترجمه و آماده شده است، در ماه سپتامبر امسال منتشر خواهد شد.<br />
<br />
'''یکی ازروزنامههای استکهلم خبرداده است که به احتمال قریب به یقین ،جایزه ادبی «نوبل» امسال ، به کتاب «شبانهها» اثر شاعر سیهپوست آفریقائی «لئوپولد سهدارسنقور» و یا به «امهسهزئر» تعلق خواهد گرفت ...'''<br />
<br />
یکی از میلیونرهای '''فرانکفورت''' ، نمایشگاه جالبتوجهی به سرمایهٔ خویش در پشت ویترینهای بزرگترینکتابفروشی شهر ترتیب داده بودکه «نمایشگاه ادبیات آلمان در غربت (۱۹۴۵-۱۹۲۹)» نام داشت .<br />
<br />
آرشیوهای ملی ، مهمترین و جالبترین کتب و رسالات ادبی آلمانی راکه درزمان هیتلر درخارج از مرزهای اینکشور نشر یافته است ،در اختیار این نمایشگاه گذاشته بودند.<br />
<br />
تاکنون ، عدد این کتب و رسالات به یک میلیون و هفتصد هزار عنوان بالغ شده است !<br />
<br />
'''در فرانسه به مناسبت صدمین سال تولد رابیندراناتتاگور مراسمی برپاشد. این مراسم که به سرپرستی آقایآندرهمالرو در آمفی تئاتر دانشگاهسوربونصورت پذیرفت ، از تلهویزیون پاریس نیز پخش گردید. ان.ار.اف نیز بدین مناسبتنمایشگاهی از آثار تاگور ترتیب داده بود.'''<br />
<br />
انگار روزبروز برطرفداران هنرعکاسی افزوده میشود ، زیرا طی سال گذشته پانصدو پانزده میلیون حلقه فیلم درامریکا به منظور عکسبرداری به مصرف رسیده، که این مقدار ۱۵ درصد بیش ازچهارصدو پنجاه میلیون حلقه فیلمی استکهدرسال قبل مصرف شده است .<br />
<br />
'''گوستاوفلوبر''' نویسنده فرانسوی که به حق به لقب '''«نویسندهٔ مادامبوواری»'''شهرت یافته ، در ایام جوانیبهمراهی دوستش '''ماکسیمدوکان''' سفری به مشرق زمین کرده بود.<br />
<br />
'''ژاکسوفه''' ، در مقالهتحقیقی مفصلی جریان این سفرونکات جالب و تازه و منتشر نشده آن را بیان کرده است که در زیر بذکر چند نکته از آن میپردازیم :<br />
<br />
«سفر در سال ۱۸۴۹ آغاز شد. البته این اولین سفر '''فلوبر''' نبود ، بلکه به سال ۱۸۴۳ نیز در معیت '''ژرار دونرووال''' (شاعر بزرگفرانسوی که بعدها خودرا بدار آویخت)بهکشورهای مصر ، فلسطین، ترکیه ، ویونان سفر کردهبودو حتی بسیار مایل بود کهبه ایران نیز سری بزند ولی ظاهرا به فرمان جیب خوداز ادامه سفر چشم پوشید.<br />
<br />
اقامت '''فلوبر''' و '''دوکان'''در مصر، هشت ماه به طولانجامید که بیشتر این مدت را در اسکندریه و قاهرهگذرانیدند. در یادداشتهایروزانه او و در نامههای خصوصیش که '''سوفه''' آنها رابه چاپ رسانیده ، وضعسیاسی و اقتصادی مصر و بدبختی و فلاکت و بیماریمردم ، و زشتی و زیبائیطبیعت این سرزمین با دقت و موشکافی بسیاریکهخصیصه'''فلوبر''' است، بیان شده ...بهخصوص نامه مفصلی که در۲۱ ژوئیه ۱۸۵۰ به دوست خود'''بودری''' نوشته نشان میدهدکه'''فلوبر''' چه قدر خوب توانسته سرزمینی را که در آن قدمگذاشته است بشناسد. اینسفر در آثار فلوبر تاثیرعمیقی برجا گذاشت . گذشته از'''سالامبو''' و '''هرودیا''' که در آنهاآشکارا از خاطرات این سفر یاد میکند ، حتی در شاهکاربینظیر او '''مادامبوواری''' نیزمیتوان تاثراتی از این سفر را باز یافت .<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
'''از ژانکوکتو ، بهطریقهٔاستراقسمع شنیده شده است که بهخانمی میگفته :'''<br />
<br />
'''«- بله شعر از جمله چیزهائی است که فوقالعاده لازم و ضروری است . اما مطلقاً نمی دانم که علت این لزومو ضرورت چیست ؛ و بدتر از آن این استکه: هرچه فکر میکنم نمیتوانم بفهمم برای چهچیز لازم و ضرور است!»'''<br />
<br />
'''پییررووردی'''از شاعران معاصر فرانسوی نیز درباره شعر چنین گفته است :<br />
<br />
«شعر مرضی موروثی نیست، اما در نتیجه آمیزش وهمنشینی بامرضای دیگر نیز به انسان سرایت میکند ... خوشبختانه این مرض جز در لحظات اولیه ، چندان سخت و خطرناک نیست !»<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
:::::::'''موسیقی'''<br />
<br />
<br />
ولادیمیر گولشمن ، رهبر شصت و ششسالهٔ ارکستر ، رکورد جالبی بهدست آورده است : وی نخستین رهبرارکستری است که بیست وشش سال تمام است ارکستر واحدی را رهبری میکند ...پیش از او ، سرژ کوسهویتسکی بود که چنین عنوانی داشت . منتها برای گولشمناین امیدواری باقی استکه هنوز سالهایدراز در مقام رهبری ارکستر سمفونی «سنلوئی» باقی بماند ، زیرا گولشمن تازه همینچند روز پیش شمعهای روی کیک شصت و دومین سال تولد خودرا خاموش کرده است و دوستان و علاقمندان او امیدوارند که سالهای فراوان دیگری ، تولد اورا جشن بگیرند .<br />
<br />
«ولادیمیر گولشمن» برخلاف آنچه از اسمش برمیآید ،یک پاریسی خالصاست که همه ساله امریکا را رها میکندوبرای استراحت در دهکدهٔ زادگاه خویش ، به حوالی پاریس میآید .<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
'''ایگور استراوینسکی آهنگساز بزرگ معاصر اخیرا هنگام اجرای یک برنامه تلهویزیونی ، در پاسخ یکی از تماشاچیان که پرسیده بود:'''<br />
'''«بهعقیدهٔ شما موسیقی چیست؟» گفته است :'''<br />
'''به عقیدهٔ من موسیقی،بیش ازآنکه هر چیز دیگر باشد یک مشت خطوط رنگینهندسی است که در فضاادامهمییابد!»'''<br />
'''توضیح آنکه استراوینسکی عادت دارد در پاکنویس آثار خود نتهای متعلق بههرسازی را با یک رنگ جوهر بنویسد.<br />
<br />
----<br />
<br />
'''«رنوار» نام خانوادهٔ درخشانی است: خانوادهئی که در نقاشی ، در تآتر و در سینما ، چهرههای درخشانی به جهانهدیه داده است . واکنون ، خانوادهٔ «رنوار» میتواند مفتخر باشد که توانسته استدر قلمرو رقص نیز اثریجاودانیبهجهاندهد. اگر «اوگوسترنوار» اشکال زنان را نقاشی میکرد ، پسرش «ژان» مصمم شده است موقتا دوربین فیلمبرداری را ترک بگوید و اشکالی راکهمورد علاقه و توجه پدر نقاشش بودهاند ، به رقص وادارد !'''<br />
'''باری ، ژان رنوار ، کارگردان بزرگ سینما ، بزودی بالهئی راکه ساختهاستو «آتش در باروت» نام دارد در تماشاخانهٔ «سارابرنار» به روی صحنه خواهدآورد.'''<br />
'''نقش های عمده این باله رالودمیلاچرنیا رولو ،و ژانماریتیبو اجراخواهند کرد.'''<br />
'''لودمیلاچرنیا ، یکی از بزرگ ترین بالرین های معاصر است که اورا به حق «رقاصهٔآتشساق» لقب دادهاند.'''<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
::::::::تئاتر<br />
<br />
<br />
::::::'''گلدان'''<br />
<br />
چهارمین برنامه گروه مروارید<br />
<br />
'''«گروه مروارید»که ازچندسال باینطرف برایکار در زمینه تأتر بوجود آمده از۱۵ تا ۲۰ مهرماه جاری چهارمین برنامه خود را درسالن نمایش اداره هنرهای دراماتیک بهروی صحنه خواهدآورد. این نمایشنامه «گلدان» نامداردونوشتهٔ بهمن فرسی است. برنامههای قبلی این گروه بترتیب قطعهئی از نمایشنامه «مرغدریایی» اثر آنتوانچخوف - نمایشنامه پوشاندن آنان که برهنهاند» اثر پیراندللو ، ونمایشنامهٔ «سیاه» نوشته علینصیریان بوده است . بقرار اطلاع پس از چهارمین برنامهٔ این گروه ، نمایشنامه «سیاه» برای باردیگر بمدت پنجشب از ۲۵ تا۳۰ مهرماه جاری درسالن نمایش اداره هنرهای دراماتیک بروی صحنه خواهدآمد .'''<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
'''سفینهٔ فضاپیما را ، پیشاز آنکه بهوسیلهٔ طراحان و مهندسانی که کپسولهای سفر گاگارین ، شپارد یا تیتوف را ساختند طراحی شود و به مرحلهٔ اجرا درآید ، ژولورن درکتاب «اززمین تاماه» خود دقیقاً وصف کرده بود .'''<br />
<br />
'''یکی از مجلات پرتیراژ فرانسوی ، این تصویر رادرکنار گراوورکپسول سرگرد تیتوف بهچاپ رسانیدهاست .'''<br />
<br />
'''تصویر ، از نخستین چاپ کتاب ژولورن اقتباس شدهاست و مسافر فضائی را در محفظهٔ مخصوص خود نشان میدهد .'''<br />
<br />
'''داخل این محفظه تاچهاندازه با داخل کپسول حاملگاکارین و تیتوف شبیه است؟-جز پارهئی مسائل پیشبینی نشده ، ظاهراً هیچگونه اختلافی میان آنها نیست !<br />
<br />
----<br />
<br />
'''اتحادیه مطبوعاتوخبرگزاریهای آلمانی ، دراین هفته در«بن»-پایتخت آلمان غربی - ضیافت رقص مفصلی ترتیب داد .'''<br />
<br />
'''در میان همهٔ چیزهای دیدنی و شنیدنی سالن ، شعار بزرگی بودکه به دیوار آویخته بودند . شعار مزبور چنین بود :'''<br />
<br />
'''«- برقصید ! اما بهفکر برلن هم باشید !»'''<br />
<br />
<br />
<br />
از هدیههای جالب توجه امسال که بابانوئلهای یک کارخانهٔ بازیچه سازی امریکا (نیویورک) بهبچهها تقدیم میکردند (البته در برابر وجه!) یک عروسک در داخل خوشگل که آن صفحاتکوچکی کار گذاشته بود و با فشار تکمهئی بهکار میافتاد وقصهٔ شیرین کوچولوئی نقل میکرد !<br />
<br />
<br />
<br />
'''لعنت بهچیز کم!'''<br />
<br />
'''دکوراسیون سالن رقص معروف «آمباسادور» واقع در شیکاگو : دو میلیون ودویستوپنجاه هزار دلارخرج برداشته است .'''<br />
<br />
'''این مبلغ ، معادل است باهیجده میلیون تومان فقط !'''<br />
<br />
<br />
<br />
این هم عقیدهئی شنیدنی است از'''سیمون رنان''' :<br />
<br />
'''« کودکی دورهئی استکه مردها آنرا دوبار طیمیکنند .»'''<br />
<br />
کاریکاتوری از '''سامپه'''، کاریکاتوریست معاصر فرانسوی که دراین شماره بهچاپ رسیده نیز تأییدیهئی است براین عقیدهٔ '''سیمون رنان''' .<br />
<br />
----<br />
<br />
سینمای متحرکی که برای اولین بار در پاریس افتتاح شده ،دارای سههزار «صندلی مقوائی» است ... حسن این سینما (که چون صندلیهایش به زمین ثابت نشده،'''سینمای متحرک''' نام گرفته) در این است که اگر تماشاچی بخواهد ، میتواند پس از پایان نمایش صندلیش را همراه خود ببرد ! <br />
<br />
<br />
<br />
<br />
صاحبان صنایع پوشاکی آمریکا اخیراً دست بهکار تولید نوعی کت و شلوار برای آقایان شدهاند که «لباسهای خنککننده» نام دارد ... در آستر این لباسها موادی قرار داده شده است که در موقع لزوم خنکی ملایم و مطبوعی ایجاد میکند .<br />
<br />
<br />
<br />
کفشهای تازهئی که کفاشان '''رم''' پشت ویترینهای خود بهتماشا نهادهاند ، مسألهٔ '''پای چپ و راست''' را یکسره منتفی کرده است .<br />
<br />
این ابتکار ، زحمت کسانی را که حوصلهٔ جفتکردن کفشهای خود را ندارند بکلی ازمیان برده است . <br />
<br />
<br />
<br />
<br />
'''- نمیدونم چمه دکتر ... از دیروز تا حالا ، هرکی بهام میرسه ، پیش از سلام و احوالپرسی بهام میگه : «چته اینقدر باما سرسنگینی؟»<br />
<br />
<br />
از مجلهٔ '''پاریماچ''' چاپ پاریس<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
طرح صورت '''ماکسژاکوب''' که '''ژانکوکتو''' برای پلاک خانهٔ پدری '''ماکسژاکوب''' در '''کمپه'''، طراحی کرده است.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
'''بهنظر میآید که سرانجام «ماکسژاکوب» مقام نخستین را - مقامی را که شایستهٔ اوست - در تاریخ شعر فرانسه احراز کند . '''<br />
<br />
'''این روزها شهر «کمپه» زادگاه او دستبهکار تهیهٔ مقدمات جشن بزرگی است که قرار است به افتخار این «همشهری نامدار» برپا شود .'''<br />
<br />
'''در یکی از زیباترین اشعار «ژاکوب» ، دربارهٔ این شهر قدرشناس چنین میخوانیم :'''<br />
<br />
«کمپه»ی زیبا ، آشیان خردسالی من ،<br />
<br />
فرشیاست بافته از عشقه ، نارونها و صخرهها ...<br />
<br />
<br />
'''تاکنون ، شهر «کمپه» تحتتوجه «انجمن دوستاران ماکسژاکوب» که رهبری آن با آقای «آندرهمالرو» است ، موفق شده است پلی را بهنام ماکسژاکوب نامگذاری کند، و یکی از تالارهای موزهٔ شهرداری را برای نمایش آثار ، نسخههای دستنویس ، کتب ، رسالات و مقالاتی که دربارهٔ شاعر بزرگ فرانسوی نگاشته شده اختصاص دهد. لوحهئی که به وسیلهٔ آقای «کوکتو» تهیه شده نیز به پیشنهاد همین انجمن بوده است .'''<br />
<br />
'''اقدامات «کمپه» ،سایر شهرستانهای فرانسه رانیز برانگیخته است که به اعتلای نام شاعران و نویسندگان خویش برخیزند .'''<br />
<br />
طرحی از '''ماکسژاکوب'''کهبه '''وسیلهٔ پیکاسو''' تهیه شده است <br />
<br />
<br />
'''هلن پارمولن اخیرا در نووللیترر مقالهای درباره پیکاسو و اندیشههای او نوشته است :'''<br />
<br />
'''بهنظرپیکاسو هنر زیور نیست ،اندیشه نیست ، شناخت راه نیست ،دستورالعمل هم نیست ... هنر «شیوهیزیستن» است و این زندگی است که در آن جریان دارد ... تابلوها نباید زندانی کادر خود باشند ؛ باید بتوانند هرجا که میخواهند رفتوآمد کنند ، حتی جملگی از اتاق خارج شده ، باهمهٔ اختلافی که با موجودات خارج دارند ، مثل اینکه میخواهند ناهارشان را روی چمنی صرف کنند ، بر زمین بنشینند !»'''<br />
<br />
پیکاسو و زنش درکنار تابلوی که از او کشیده است . (۱۹۶۱)<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
'''اتحادیهٔ سازندگان نوشابههای بیالکل فرانسه ، درنشریهٔ خود آمار جالبی بهچاپ رسانیده است :'''<br />
<br />
'''بهطوریکه این آمار نشان میدهد ، فرانسویها بیش از هر ملت دیگر اروپائی ، در کافهها نوشیدنی بیالکل ، و بیش از هر ملت دیگری در خانه نوشیدنیهای الکلی مصرف میکنند .'''<br />
<br />
<br />
در ستون نیازمندیها یک روزنامهٔ پرتیراژ لندن ، آگهی استخدام جالبی بهچاپ رسیده است :<br />
<br />
'''«یک بنگاه سازندهٔ لوازم خواب ، برای آزمایش تشکهائی که بهبازار میفرستد ، بهچندنفر که روی این تشکها بخوابند نیازمند است .حقوق مکفی داده میشود .»'''<br />
<br />
کاندیداهای شکستخورده محترم میتوانند از موقعیت استفاده کنند ، چون این کارمندان سختتر از وکالت مجلس نیست . بشتابید !<br />
<br />
'''اوترخت'''<br />
<br />
'''صدوهفتادوپنج دانشمند از ۲۱ کشور مختلف جهان در این شهر ، برای تشکیل سومین کنگرهٔ «انجمنبینالمللیادبیاتتطبیقی» جمع شدهاند . ریاست جلسات اینکنگره بعهده مدیرکلوزارتتعلیمات هلند گذاشته شده است . هدف تشکیل اینکنگرهها جمعآوری «فرهنگ کاملی ازاصطلاحات ادبی» و تحقیقات درمورد تأثیر ادبیات زبانهای «غیرمتداول» در ادبیات زبانهای «متداول» است .'''<br />
<br />
'''پواتییر'''<br />
<br />
برای شرکت در یازدهمین فستیوال بینالمللی دانشجویان از نوزدهکشور جهان هفتصد دانشجو در شهر '''پواتییر''' اجتماعکردند . این فستیوال از ۲۷اوت تا ۳ سپتامبر بطول انجامید ودرطیآن آثار فولکوریک یوگسلاوی ،اسپانیائی، کوبائی ، لهستانی و... معرفی گردید و فیلمهای '''والدیسنی''' و آثارکارگردانان جوان فرانسوی نمایش داده شد .<br />
<br />
<br />
<br />
- ماهم وقتی که شونزده سالمون تموم شد ، میتونیم بریم اینبازی را تو سینما تماشا کنیم !<br />
<br />
<br />
<br />
'''قهرمان موسیقی''' !<br />
<br />
اثر '''شاوال''' کاریکاتوریست فرانسوی از مجلهٔ '''پاریماچ''' ، چاپ پاریس</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:%D9%85%D8%B1%D9%87%D9%85&diff=30353بحث کاربر:مرهم2012-03-01T02:25:44Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۲۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۲۵ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C_%D9%88_%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C_%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86&diff=30352وابستگی و توسعه در آمریکای لاتین2012-03-01T02:23:07Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:27-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:27-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:27-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۲]]<br />
[[Image:27-043.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۳]]<br />
[[Image:27-044.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۴]]<br />
[[Image:27-045.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۵]]<br />
[[Image:27-046.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۶]]<br />
[[Image:27-047.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۷]]<br />
[[Image:27-048.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۸]]<br />
[[Image:27-049.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۴۹]]<br />
[[Image:27-050.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۰]]<br />
[[Image:27-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۱]]<br />
[[Image:27-052.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۲]]<br />
[[Image:27-053.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۳]]<br />
[[Image:27-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۴]]<br />
[[Image:27-055.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''فرناندوهنریک کاردزو*'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
'''این گفتار از مجموعهٔ «توسعه و توسعه نیافتگی» برگزیده شده که بزودی از سوی «گروه تحقیق و مطالعات شهری و منطقهئی» منتشر خواهد شد.'''<br />
<br />
<br />
تدوین نظریهٔ امپریالیسم تا آنجا که میدانیم، ننتیجهٔ دقت نظر و توجهیست که لنین در آثار خود بدان مبذول داشته است. اهمیت این تحلیل بهعلت تشریح تحولات اقتصاد سرمایهداری در دو دههٔ آخر قرن نوزده و اوائل قرن بیست نبوده، بلکه بیشتر بهسبب دلالتهای سیاسی و تاریخی موجود در این آثار است.<br />
<br />
در حقیقت بحثهای توصیفی لنین دربارهٔ امپریالیسم از تحلیل هابسون به عاریت گرفته شده است. همچنین پیش از این تحلیل نیز نویسندگان دیگری درباره توسعهٔ بینالمللی اقتصاد سرمایهداری مطالبی عنوان کردهبودند. اما لنین با پیروی از نظریات مارکس، توانست شواهدی را جمع آوری کند که بر اساس آن گسترش اقتصادی بیدر نظر گرفتن وجوه سیاسی و تاریخی که با عوامل اقتصادی بستگی نزدیکی دارد بی معنا خواهد بود.<br />
<br />
<br />
از دیدگاه لنین امپریالیسم شکل جدیدی از شیوهٔ تولید سرمایهداری است. اما این شکل را نمیتوان بهعنوان یک شکل تولید مجزا از سازمانیابی اقتصاد سرمایهداری در نظر گرفت، چرا که سیمای اصلی این نظام بر اساس مالکیت خصوصی ابزارتولید و بهرهکشی از نیروی کار استوار است. امّا نکتهٔ مهم آن است که امپریالیسم مرحلهٔ جدیدی از سرمایهداری است. این «مرحلۀ» تاریخی جدید بالطبع نتایج سیاسی خاص خود را بهبار میآورد؛ بهاین معنا که در بطن طبقات مسلط در سرمایهداری گروههای تازهئی منافع و ایدئولوژیهای خود را تحمیل کرده و دولت، ارتش و نیز تمام نهادهای اصلی اجتماعی و سیاسی نیز بر اساس حفظ توسعهٔ خارجی از نوسازمان مییابد. همزمان با این جریانات اشکال جدید آزادیخواهی و مبارزات اجتماعی نیز مانند جنبشهای رهائی بخش در مستعمرات و نبرد علیه شکل ابتدائی سازش طبقهٔ اجتماعی کارگر با بورژوازی است؛ سازشی که از طریق بهرهکشی بورژوازی از مستعمرات ممکن میشود.<br />
<br />
<br />
با توجه بهآنچه که آمد، لنین ازاین تصویر گستردهٔ مرحلهٔ جدید و تاریخی تکامل سرمایهداری، وظایف، تاکتیکها و استراتژیهای جدیدی را جهت انقلاب سوسیالیستی استنتاج کرد.<br />
<br />
<br />
==خصلت یابی لنین از امپریالیسم==<br />
نکات اصلی خصلت یابی لنین از امپریالیسم را که برای بحث حاضر ضروری، است، می توان به شرح زیر خلاصه کرد:<br />
<br />
<br />
الف. اقتصاد سرمایهداری «درمراحل پیشرفته» درگیر تمرکز سرمایه و تولید است (نکاتی که مارکس نیز در کاپیتال بهخوبی تشریح کرده است) بهگونهئی که در برخی از رشتههای اصلی انحصار جانشین بازار رقابتی میشود.<br />
<br />
<br />
ب. این روند از نظر تاریخی از طریق تفکیک درونی عملکردهای سرمایهداری صورت گرفته و نه فقط باعث تشکیل یک قشر مالی در میان کارفرمایان شده، بلکه بهبرتری آشکار نظام بانکی در شیوهٔ تولید سرمایهداری نیز منجر شده است. همچنین ترکیب سرمایهٔ صنعتی و سرمایهٔ مالی تحت کنترل سرمایهٔ مالی است که روابط سیاسی و اقتصادی درونی طبقات سرمایهداری را تعیین میکند و پرواضح است که چنین نظامی از روابط، نتایج عملی را در سازمانیابی دولت، سیاست و ایدئولوژی بهبار میآورد.<br />
<br />
<br />
ج. بهاین ترتیب سرمایهداری به «مراحل نهائی تکامل» خود (چه در داخل و چه در خارج) میرسد. در داخل قشر مالی با توجه بهکنترل نظام تولید، مسیر نیروهای تولید و روند انباشت سرمایه را بهطرف حوزههای جدید سرمایهگذاری هدایت میکند. در این مسیر مسألهٔ «بازگشت سرمایه» امیریست ضروری و حیاتی که از طریق آن تداوم گسترش سرمایهداری ممکن میشود. البته باید اضافه کنیم که برای سرمایههای تازه محدودیتهای داخلی سرمایهگذاری مجدد نیز وجود دارد (فقر تودهٔ مردم، سرعت افزایش نرخ رشد سرمایه از نرخِ رشد بازار داخلی بیشتر است و مسائلی از این قبیل). بر این اساس لازمست که در جست و جوی بازارهای خارجی بود، تا تداوم گسترش سرمایهداری و انباشت آن تضمین شود. <br />
<br />
<br />
د. هم چنین فرایندهٔ تکامل نیروهای تولیدی تحت کنترل انحصارات، کشورهای سرمایهداری پیشرفته را وادار ساخته تا کنترل سیاسی سرزمینهای خارجی را به دست گیرند. وانگهی جست و جو برای کنترل مواد خام خود دلیل دیگری است بر توسعهطلبی سرمایهداری انحصاری.<br />
به طور خلاصه تبیین لنین از اجبار اقتصادهای پیشرفتهٔ سرمایهداری در کنترل سرزمینهای عقب مانده مبتنی بهدو دلیل مهم است: نخست حرکت سرمایه و دوم پویش تولید. این دو نه فقط خود با یکدیگر مرتبط اند بلکه با تحولات جهانی نظام سرمایهداری که به کنترل نظام تولیدی از طریق قشر مالی منجر شده نیز ارتباط دارند. مشاهدهٔ چنین تغییراتی که عمیقاً در سازمانیابی و عملکرد دولت و مناسبات آن با سایر ملل تأثیر گذارده، چندان هم مشکل نیست، چرا که گرایش اصلی توسعهٔ سرمایهداری در مرحلهٔ امپریالیسم همانا تقسیم جهان، میان کشورهای سرمایهداری پیشرفته است. این روند جریان سرمایه را از کشورهای بسیار پیشرفتهٔ سرمایهداری بهکشورهای عقب مانده سرازیر کرده و در عوض تهیه مواد خام را برای آن کشورها (کشورهای پیشرفته. م) تضمین میکند.<br />
<br />
==امپریالیسم و اقتصادهای وابسته==<br />
در نتیجه از این دیدگاه چنین بر میآید که مناسبات امپریالیسم در رابطه با اقتصاد کشورهای وابسته با مستعمرات بهادغام این کشورها (کشورهای وابسته. م) در بازار بین المللی منجر خواهد شد. بهعلاوه این مناسبات نه فقط نابرابری را میان کشورهای تحت سلطه افزایش میدهد، بلکه این کشورها را در این روند پیش میراند که مواد خام را صادر و کالاهای صنعتی را وارد کنند. بازتولید و تشدید نابرابری میان اقتصادهای پیشرفته و اقتصادهای وابسته نیز پیآمد جنبی همین مرحله از رشد سرمایهداریست.<br />
<br />
<br />
بهیقین لنین از انواع ویژهٔ ارتباطات متقابل کشورها اطلاع داشته و بهعنوان مثال میدانسته که در آرژاننتین و سایر اقتصادهای وابسته بهبریتانیای کبیر، وجود بورژوازی محلی که کنترل نظامهای تولیدی را در دست دارد، باعث شده تا در این کشورها، الگوهای بسیار پیچیدهئی از بهرهکشی پدید آید. همین موضوع با توجه بهجنبههای سیاسی وابستگی، در کشورهائی که دولت سعی کرده از بورژوازی ملی در مقابل فشار امپریالیسم حمایت کند نیز صادق است. بهاین ترتیب از دیدگاه نظری امپریالیسم بهمثابه یک شیوهٔ بهرهکشی قاعدتاً گرایش دارد که رشد اقتصادهای کشورهای عقب مانده را به بخشهای معدنی و کشاورزی محدود سازد تا مواد خام برای توسعهٔ صنعتی کشورهای پیشرقته تامین شود. بههمین دلیل میتوان همواره دستمزد نیروی کاربومیرا در سطح پائینی نگاهداشت. در نتیجه ضامن بقای اقتصادهای مسلط مرکزی همانا قیمت ارزان مواد خام است. به این ترتیب در روند توسعهٔ کشورهای مستعمره یا وابسته، بازارداخلی این کشورها از نقش استراتژیکی* ویژهئی برخوردار نشده است.<br />
<br />
<br />
واضح است که با توجه به «تحقق ارزش اضافی سرمایه» فروش محصولات به خارج ضروریست، اما این تنها وجه مسأله نیست، رشتههای وابستگی اصلی امپریالیسم بر اساس سرمایهگذاریهای مستقیمی شکل میگیرد که بهتدریج بهعنوان وام بر دوش دولتها و یا کارفرمایان محلی گذاشته میشود. بههر صورت در هر دو مورد کشور دریافت کنندهٔ وام ضمانتهای سیاسی و مالی را جهت سرمایهٔ خارجی از طریق دولت یا دستگاههای اداری خود تأمین میکند.<br />
<br />
<br />
به طور خلاصه سود امپریالیستی براساس تجارت نابرابر و بهرهکشی مالی استوار است. بهرهکشی مالی را میتوان از طریق افزایش بدهکاری اقتصادهای تحت استثمار به اقتصادهای مرکزی اندازهگیری کرد، تجارت نابرابر را نیز میتوان از طریق مبادلهٔ انواع متفاوت فرآوردهها، یعنی مبادلهٔ مواد خام با کالاهای صنعتی بررسی کرد. بههر صورت روند بهرهکشی از نیروی کار بومی، موجد نوعی نابرابری در این اقتصادها شده است. وانگهی پیشرفتهای تکنولوژیکی در بخشهای صنعتی اقتصادهای مرکزی سبب شده است که بهرهکشی به سطح بالائی رسیده ارزش اضافی ناشی از پیشرفت مداوم تکنولوژی، افزایش یابد (که این خود بهنابرابری نرخ ترکیب ارگانیک سرمایه منجر شده است)، حال آن که در اقتصادهای تحت سلطه، فوق بهرهکشی مستقیم از نیروی کار در نظام تولید است.<br />
<br />
<br />
بهاین ترتیب از نظر سیاسی، این نوع توسعهٔ اقتصادی روابط مستعمراتیرا از طریق جنگها سرکوبی، و انقیاد مردم تقویت میکند مردمی که در گذشته نه فقط در حاشیه بازار بینالمللی نبودند، بلکه از لحاظ فرهنگی مستقل بوده و نیز از نظر ساختی پیوندی با دنیای غرب نداشتند. از جمله این نوع کشورها میتوان از مناطق آمریکا و آسیا نام برد که ملتهای آن بهرغم این توسعهٔ تجاری- سرمایهداری از نظر نظام تولیدی بهطور کلی دست نخورده باقی مانده است.<br />
دربارهٔ روابط آمریکای لاتین با امپریالیسم میتوان گفت که این روابط ازنوع دیگری بوده است البته درست است که پویش این نفوذ مستعمراتی مربوط به چند کشور است (به طور کلی ملتهای '''مجمعالجزائر کارائیب'''). معهذا در سراسر آمریکای لاتین نفوذ امپریالیستی از طریق روندهای پیچیدهئی اتفاق افتاد، که از طریق آن، کشورهای آمریکای لاتین هرچند استقلال سیاسی خود را بهدست آوردند امّا بهتدریج از زیر نفوذ انگلیسیها خارج شده و به تسلط بعدی آمریکائیها تن در دادند.<br />
<br />
در این میان مالکیت نظام تولیدی خود زمینهٔ اصلی بروز تفاوتهای اساسی بود. اقتصادهای برخی از کشورهای امریکای لاتین حتی پس از تسلط اولیهٔ امپریالیسم قادر بود که از طریق حفظ مالکیت اقتصاد صادراتی محلی توسط بورژوازی بومی از عهدهٔ انطباق با شرایط جدید برآید. بنابراین در بعضی ممالک (مانند آرژانتین، برزیل، اروگوئه، کلمبیا و شیلی) بخش صادرات لااقل تا حدی از طریق بورژوازی محلی کنترل میشد و رشتههای وابستگی بیشتر براساس روابط تجاری و مالی استوار بود تا براساس کنترل مستقیم بخشهای تولید. در بعضی از این کشورها نظام مالی داخلی تحت تسلط بانکهای داخلی بوده و وابستگی مالی براساس وامهای بینالمللی تضمین میشود و همانگونه که در بالا آمد وابستگی مالی تحت حمایت دولت انجام میشد.<br />
<br />
<br />
علاوه بر تفاوتهای بیشمار سیاسی و اقتصادی، تصویری که لنین ارائه کرده است همچنان معتبر باقیمیماند چراکه بازار داخلی کشورهای آمریکای لاتین در آغاز گسترش امپریالیستی از رشد محدودی برخوردار بود و در بخش صنعتی نیز توسعهٔ قابل توجهی صورت گرفت وانگهی وابستگی مالی بهخارج نیز بیاندازه افزایش مییابد و مواد خام شامل مواد غذائی، اساس اقتصاد صادراتی را تشکیل میدهد.<br />
<br />
<br />
بهموازات آنچه که آمد در همین ایام نه فقط اکثر کشورهای امریکای لاتین قادر بهکنترل بخش صادرات خود نبودند، بلکه آن کشورهایی که پیش از این بر تولید مواد خام یا مواد غذایی خود تسلط داشتند، دیگر توانایی این کنترل را از دست داده بودند (مانند اقتصاد معادن شیلی). <br />
<br />
==الگوهای جدید انباشت سرمایه==<br />
<br />
به رغم دقتی که در بینش لنین در برخورد با رخدادهای تاریخی نیمهٔ اول قرن بیستم وجود دارد، تغییرات مهمی سبب شده که در الگوی روابط کشورهای امپریالیستی و ملل تحت سلطه، دگرگونیهای عمیقی رخ دهد. این تغییرات، ارزیابی مجددی از ظهور ساختها و گرایشهای اصلی ناشی از آن ایجاد میکند. هر آینه اگر این تغییرات آنقدر عمیق نباشد که ما را به خصلتیابی جدید از امپریالیسم وادارد، بهاندازه کافی مشخص است که بتوان با مراجعه بهآنها در تحلیلهای متداول از سرمایهداری و امپریالیسم، تغییرات مهمی را ایجاد کرد. بههرصورت گسترش معاصر سرمایهداری بینالمللی و کنترل اقتصادهای واببسته که بهالگوهای تازهئی از روابط اقتصادی میان ملل منجر شده است. بدون شک ثابت میکند که این روابط همچنان امپریالیستی است. در نتیجه نکات اصلی خصلتیابی لنین از امپریالیسم و سرمایهداری برای تشریح و تبیین اشکال حاضر و معاصر انباشت سرمایه و توسعهٔ خارجی کافی به نظر نمیرسد.<br />
<br />
<br />
با توجه بهتغییراتی که در درون اقتصادهای سرمایهداری پیشرفته رخداده است (بهطور کلی ظهور سرمایهٔ انحصاری و ادغام مؤسسات اقتصادی در یکدیگر) میتوان بهچند تحلیل اساسی و مهم در این زمینه اشاره کرد. بهعنوان مثال در این باره میتوان از آثار '''باران، سوئیزی، مگداف، مندل و اکانرز''' نام برد. این تحلیلها تبیینی مادی و جامع از تفاوتهای موجود میان سرمایهداری معاصر و سرمایهداری هم عصر لنین را عرضه میکند.<br />
<br />
<br />
به رغم انتقادهای اخیر،''' باران و سوئیزی''' به محو قانع کنندهئی نشان داده اند (خاصه مقالهٔ سوئیزی دربارهٔ «تجدید حیات کنترل مالی تحت عنوان واقعیت یا تخیل؟» بهاستحکام این عقیده کمک میکند) که شرکتها از نظر تصمیمگیری در خصوص انباشت سرمایه همانند واحدهای نسبتاً خودکفا عمل میکنند. از این رو عقاید پیشین در مورد کنترل بانکی بر صنایع، لازمست که مجدداً مورد بررسی قرار گیرند و بههمین ترتیب شکل مختلط شرکتهای بزرگ موجود و بعد چند ملیتی تولید و بازاریابی نیز باعث شده که تازگی قابل توجهی در شکل تولید سرمایهداری پدید آید.<br />
<br />
<br />
این تحولات (در اینجا مراد تحولات مهم و مؤثر بر همهٔ روندهای تحولات سرمایهداری است) بهنتایج مهمی منتهی شده که پیش از این نیز توسط این نویسندگان با دیگران تحلیل شده است. از جملهٔ این نتایج که مورد تأکید این نویسندگان نیز هست میتوان بهقیمتهای کنترل شده در یک نظام انحصاری اشاره کرد. شکی نیست که این مسأله نکته اصلی نظریهٔ مارکسیستی لنینیستی است. بههرصورت تغییرات مهم کنونی مانند آنچه که ذکر شد سبب شده که شکل آن پاسخ سیاسی که نظام سرمایهداری برای انطباق با شرایط جدیدی میتواند فراهم آورد، تغییر کند.<br />
<br />
<br />
برخوردی تازهتر بامسألهٔ بازگشت ارزش اضافی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. در این باره برخی از نویسندگان به رشتههای محکمی اشاره میکنند که میان توسعهٔ نظامی و تحکیم کنترل نظامی بر جامعه از طریق اقتصاد جنگی وجود دارد. و این مسأله را بهعنوان اساس اصلی بازگشت سرمایه مورد توجه قرار میدهند صرف هزینههای دولتی در راه رفاه عمومی بهعنوان مبحثی ثانوی اما نه کماهمیت و در حقیقت بهعنوان راه چارهئی برای انباشت سرمایه مورد توجه قرار گرفته است. <br />
شاید جامعیت این تحلیل مورد سئوال قرار گیرد، در این صورت باید بهتحلیل جامعی که برخی از نویسندگان مارکسیست درباره شیوهٔ عمل سرمایهداری انحصاری ارائه کردهاند اشاره کرد. این تحلیلها نیز در مورد بررسیهائی که جنبهٔ سیاسی مسأله و خاصه پیآمدهای سیاسی- اقتصادی سرمایهداری انحصاری در اقتصادهای وابسته را مورد بررسی قرار میدهد، کافی نیست. بر این اساس طرح مسألهرا از این جنبهٔ آخری آغاز می کنیم.<br />
<br />
==اشکال تازهٔ وابستگی اقتصادی==<br />
<br />
آمارهای اخیر نشان میدهد که (جداول 1 و 2 را ملاحظه کنید) حوزههای سرمایهگذاری خارجی در کشورهای جدیدالتأسیس و آمریکای لاتین، به سرعت از نفت و مواد خام و کشاورزی دور شده و به طرف بخشهای صنعتی میروند. حتی در مناطقی که سرمایهها هنوز در بخشهای سنتی سرمایهگذاری امپریالیستی باقی مانده است نیز نرخ رشدِ بخشِ خصوصیِ صنعتی به سرعت در حال پیشرفت است. این امر نه فقط دربارهٔ آمریکای لاتین بلکه در مورد آفریقا و آسیا نیز صادق است.<br />
<br />
<br />
تنها وجه این مسئله آن نیست که شرکتهای چندملیتی بهعوض سرمایهگذاری در کشاورزی سنتی و بخشهای معدنی در بخشهای صنعتی اقتصادهای تحت سلطه سرمایهگذاری میکنند. بلکه حتی برای سرمایهگذاری در بخشهای سنتی اقتصادهای وابسته بهتکنیکها و تشکیلات پیشرفتهئی متوسل میشوند و گاهی مشارکتهای محلی را نیز در مؤسسات اقتصادی خود پذیرا میشوند. البته این به آن معنا نیست که بگوئیم انواع پیشین سرمایهگذاری (مثلاً در نفت و فلزات) در اقتصادهای وابستهٔ صنعتی مانند آرژانتین، برزیل و مکزیک درحال اضمحلال است.<br />
<br />
<br />
جدول شماره 1 (ص46)<br />
رشد سرمایه گذاری مستقیم آمریکا از 1929 تا 1968<br />
<br />
بههرصورت نمیتوان روند سلطهٔ امپریالیستی را حتی در مورد کشورهای تحت سلطهٔ صنعتی بر اساس چهارچوب<br />
<br />
<br />
به هر صورت نمیتوان روند سلطهٔ امپریالیستی را حتی در مورد کشورهای تحت سلطهٔ صنعتی بر اساسا چهارچوب مرجعی تشریح و تبیین کرد که مبادلهٔ مواد خام را برای کالاهای صنعتی بهعنوان خصلت اصلی تجارت این کشورها و مالکیت خارجی ابزار تولید اقتصادهای وابسته را بهطور دربست میپذیرد.<br />
<br />
<br />
امروزه حتی بخش معدن (مانند مس در شیلی در خلال حکومت فری، منگنز در برزیل یا پتروشیمی در کشورهای مختلف) نیز، تحت سلطهٔ اشکال تازهٔ مالکیت اقتصادی قرار گرفته است. مشخصهٔ برجستهٔ این اشکال تازه، مؤسسات اقتصادی مختلط است، یعنی اختلاط سرمایهٔ دولت محلی، سرمایه ملی خصوصی و سرمایهگذاری انحصاری بینالمللی (که در تحلیل نهائی کنترل با این سرمایهٔ است).<br />
<br />
<br />
بهعنوان جمعبندی این گفتار میتوان گفت که در بعضی از اقتصادهای وابسته (همانند اقتصادهای وابستهئی که''' به اصطلاح کشورهای در حال توسعۀ''' آمریکای لاتین خوانده میشود)، دیگر سرمایهگذاری خارجی فقط بهصورت یک نوع روند بهرهکشی نبوده، و آن گونه الگوئی که در امپریالیسم کلاسیک وجود داشته دیگر وجود ندارد. دقیقتر بگوییم، اگر فقط شاخصهای اقتصادی را در نظر بگیریم، دیگر مشکل نیست که نشان دهیم که '''توسعه و نفوذ انحصاری''' در بخشهای صنعتی اقتصادی وابسته با هم ناسازگار نیستند. همچنین مفهوم «توسعهٔ و توسه نیافتگی» جز بازی با کلمات، کمکی به درک موضوع نمیکند در حقیقت '''وابستگی، سرمایهداری انحصاری و توسعه''' واژههای متضادی نیستند چرا که در بخشهای جهان سوم نوعی '''توسعهٔ سرمایهداری وابسته''' روی میدهد که در اشکال تازهٔ توسعه انحصاری ادغام میشود.<br />
<br />
<br />
جدول شمارهٔ 2 (ص47)<br />
درصد سرمایه گذاری مستقیم آمریکا در صنایع در مقایسه با کل سرمایه گذاری مستقیم (%)<br />
<br />
<br />
بهاین ترتیب کشورهایی مثل آرژانتین، برزیل، مکزیک، آفریقای جنوبی، هند و چند کشور دیگر بهنوعی چند پارگیِ ساختی بر میخوریم، بهاین معنا که این کشورها درواقع بخش پیشرفتهٔ اقتصادی خود را بهنظام سرمایهداری بینالمللی متصل میکنند. این بخشهای جدا از یکدیگر درواقع تابع بخشهای پیشرفته بوده و میتوان گفت که بخشهای اقتصادی و اجتماعی عقب مانده در این کشورها، در حقیقت نقش نوعی مستعمرهٔ داخلی را ایفا میکند. شکاف این بخشها بهاحتمال قریب بهیقین عمیقتر خواهد شد بهگونهئی که نوع جدیدی از دوگانگی – متفاوت با آنچه که چند نویسندهٔ غیرمارکسیست عنوان کردهاند – در این کشورها بهوجود خواهد آمد.این دوگانگی ساختیِ جدید از افتراق داخلی در یگانگی پیشین حاصل میشود. مسلم است که این دوگانگی مستقیماً ناشی از توسعهٔ سرمایهداری بوده و حاصل عملکرد آن است، این روند کمک میکند دستمزدها در سطح پائینی نگاهداشته شود و فشارهای سیاسی داخلی «بخش مدرن» تخفیف یابد تا جائی که با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی «بخش مدرن» میتوان گفت که این بخش بالنسبه از موقعیت بهتری برخوردار است.<br />
<br />
<br />
اگر این مطالب صحت داشته باشد، آیا میتوان از مفهوم توسعهٔ وابسته جانبداری کرد؟ البته این مسئله جواب فوری و صریحی ندارد. برای این منظور و پیش از هر چیز میتوان پذیرفت که در روند فعلی سرمایهگذاری امپریالیستی تا حدی امکان مشارکت محلی در پویش تولیدی وجود دارد. برای درک بهتر این مطلب لازمست که خصلت حیاتی اشکال معاصر و پیشین سرمایهداری را که با یکدیگر تفاوت دارند مشخص کنیم. در خلال مرحلهٔ پیشین امپریالیسم بازار کالاهای تولید شده توسط مؤسسات خارجی در اقتصادهای وابسته اگر نه تماماً، لااقل اکثر آنها، همان بازار اقتصادهای پیشرفته بود، یعنی نفت، نقره، مس، قهوه، بوکسیتآهن، منگنز و غیره را برای فروش و مصرف در کشورهای پیشرفته سرمایهداری تولیدمیکردند. این مطلب نشان میدهد که چرا بازار داخلی اقتصادهای وابسته به جز قسمت کوچکی از آن که کالاهای وارداتی برای طبقات مرفه جوامع تحت سلطه را تأمین میکرد، فایدهٔ دیگری برای اقتصادهای امپریالیستی در برنداشت.<br />
<br />
<br />
امروزه هدف بلافصل شرکتهائی مانند '''جنرال موتورز''' یا '''فولکس واگن''' یا '''جنرال الکتریک''' یا '''سیزروباک''' در بازارهای امریکای لاتین (و نه لزوماً بازار بهخصوصی که این شرکتها در هر یک از کشورهای امریکای لاتین در دست دارند) سود است. در نتیجه برخی از سرمایهگذاریهای خارجی حداقل بهنوعی شکوفائی داخلی نیازمندند. وجود بعضی از بخشهای وابسته چه در حال حاضر و چه در آینده باعث خواهد شد که این بخشها از طریق منافع مشترک چه از داخل و چه از خارج، با سیستمهای انحصاری ارتباط حاصل کنند.<br />
<br />
<br />
از طرف دیگر بهرغم توسعهٔ اقتصاد داخلی کشورهای توسعهنیافته تا زمانی که تولید ابزارتولید (تکنولوژی) در کشورهای پیشرفته سرمایهداری متمرکز است. از نظر اقتصادی به این کشورها علیالخصوص بهامریکا وابسته خواهند بود.<br />
<br />
براساس شمای مارکسیستی بازتولید سرمایه یعنی تولید ابزارتولید (که بخش استراتژیکی شمای بازتولید است) میتوان عنوان کرد که این بخش عملاً در اقتصادهای وابسته وجود ندارد. بنابراین اگر عمیقاً بهمسأله بنگریم در مییابیم که تحقق انباشت سرمایه نیازمند مکمل تولیدی است که در کشورهای توسعهنیافته وجود ندارد. در تبیین لنین، اقتصادهای امپریالیستی برای تحقق انباشت سرمایه نیازمند توسعهٔ خارجیاند. بهعکس در اقتصادهای وابسته بازگشت سرمایه به متروپل مکملدوربازتولید سرمایهداری است؛ و به همین دلیل تکنولوژیدارای چنین اهمیتی است. اهمیتی که تکنولوژی بهعنوان یک شکل کنترل (که درروند انباشت سرمایه ضروریست) دارد از وجه مادی آن پر ارزش تر است. شرکتها میتوانند از طریق برتریهای تکنولوژیکی نقش کلیدی خود را در نظام جهانی انباشت سرمایه ایفا کنند. شکوفائی داخلی تا آنجا مجاز است که کالاهای مصرفی تولید شده توسط سرمایهگذاری خارجی در محل بتواند اثراتی پویا در اقتصادهای وابسته باقی گذارد. امّا بهموازات این اقدامات، پویش کلی توسعهٔ سرمایه داری، روابط متقابل بخشهای تولید کالاهای مصرفی و بخش تولید کالاهای سرمایهئی را بهنحوی برقرار میسازد که رستههای وابستگی حفظ و بازتولید شود.<br />
<br />
<br />
یکی از عوامل اصلی توسعهٔ امپریالیستی در نظریهٔ لنین، جست و جوی سرمایهداری برای یافتن حوزههای سرمایهگذاری است. امّا امروزه بخش صنعتی اقتصادهای وابسته خود در جستوجو و طلب سرمایه است. چرا که در مقایسه با سرمایهٔ توسعه یابندهٔ شرکتهای خارجی، مقدار خالص سرمایهٔ خارجی که عملاً در اقتصادهای وابسته سرمایهگذاری میشود رو به نقصان است؛ به دلیل اینکه اندوخته های محلی و سرمایه گذاری مجدد ناشی از سودهای بهدست آمده در بازارهای محلی، امکاناتی را جهت رشد سرمایهٔ خارجی و همچنین محدودیتهائی را در حرکت داخلی سرمایهگذاری تازه فراهم آورده است. این امر کاملاً با روند گسترش بازار محلی (که قبلاً به آن اشاره شد) مربوط بوده و بهعلاوه با افزایش «مؤسسات تجاری مختلط» که مشارکت محلی را به مؤسسات اقتصادی خارجی فراهم میآورد فراهم میآورد نیز مربوط است (جدول شمارهٔ 3 رجوع شود). علت دیگری که بسیار اهمیت دارد این است که بر اساس آمارهای موجود، اقتصادهای وابسته نیز در خلال گسترش امپریالیسم بهاقتصادهای مسلط سرمایه صادر میکند.<br />
<br />
<br />
بهعنوان عکسالعملی نسبت بهاین روند (صدور سرمایه از اقتصادهای تحت سلطه بهاقتصادهای مسلط - م) بعضی از کشورهای وابسته کوشیدهاند تا سودهای قابل صدور را محدود کنند. هرچند که شرکتهای بینالمللی این آیندهنگری را داشتهاند که راه اصلی ارسال منافع بهخارج را از طریق اجازهنامهها، انواع حقوق ثبتی و امتیازی و تبصرههای گوناگون پیشبینی کنند. این گونه اقدامات، بهعلاوهٔ قروض افزایش یابندهٔ به نمایندگیهای بینالمللی و بانکها (که در حقیقت توسط کشورهای امپریالیستی کنترل میشوند) سبب شده که اشکال اصلی بهرهکشی دگرگون شود.<br />
<br />
<br />
هدف این مقاله بحث دربارهٔ همهٔ نتایج این اشکال بهرهکشی سرمایهداری انحصاری نیست. امّا بسیاری از نتایج ناشی از اشکال تازهٔ امپریالیسم در امریکا و اقتصادهای مرکزی کاملاً آشکار است. درواقع اگر مسألۀاصلی بازگشت سرمایه تحت نفوذ سرمایهداری انحصاری باشد، اشکال جدید وابستگی توانسته، زمینههای تازهئی جهت کاربرد سرمایهٔ انباشت شده در اقتصادهای متروپلتن را فراهم آورد. بر این اساس میتوان گرایش به «منسوخ شدن» سریغ تکنولوژی در شرکتهای انحصاری را شاهد بود. همچنین هزینههای نظامی وسیلهٔ دیگری است که بازارهای تازهئی را برای <br />
<br />
<br />
جدول پایان ص 50<br />
<br />
<br />
سرمایهٔ انباشت شده فراهم میآورد.<br />
<br />
<br />
بههرصورت در این مقاله به همهٔ مسائل موجود نپرداختهام. در حقیقت بعضی از این نتایج شاید در اثر ارتباطات متقابلی که با توجه بهحرکت سرمایه و تجارت بین اقتصادهای پیشرفته سرمایهداری وجود دارد، تغییر کنند و این امر مستلزم بررسی تازهئی است. بنابراین اظهارات، پیشین دل بر این است که روند فعلی صدور سرمایه از کشورهای در حال توسعه بهکشورهای امپریالیستی، بهسازمانیابی مجدد عملکرد توسعهٔ خارجی جهت بازگشت سرمایه منتهی میشود.<br />
<br />
<br />
جدول شماره 3 پایان ص 51<br />
<br />
طرح این نظر که رشد سرمایهداری متکی بهبهرهکشی از جهان سوم است. احتیاج بهپرداخت بیشتری دارد. در حقیقت روندهای اصلی دههٔ گذشته نشان داده است که مشارکت آمریکای لاتین در دو زمینهٔ تجارت بینالمللی و سرمایهگذاری در حال نقصان است. اگر تمایز موجود میان دو بخش تجارت بینالمللی یعنی بخش مرکزی و بخش اقماری را بپذیریم، میبینیم که نرخ رشد در اقتصادهای مرکزی 7/9 درصد و در اقتصادهای اقماری 4/8 درصد در سال بوده است. نتیجهٔ این تمایز کاهش صادرات اقتصادهای اقماری است که بالاترین سطح رشد آن در سال 1948، 32 درصد تجارت بینالمللی بوده و در سال 1958 به 26 درصد و در سال 1968 به 21 درصد کاهش یافته است (یعنی کمتر از 28 درصد دوران قبل از جنگ). مشارکت امریکای لاتین نیز از 12 درصد در سال 1948 به 6 درصد در سال 1968 تقلیل یافته است. چنین کاهشی در مورد سرمایههای امریکائی که برای اقتصادهای اقماری اهمیت بسیاری دارد نیز رخداده است. اقتصادهای اقماری 55 درصد از کل سرمایه گذاری های امریکا در سال 1950 و 40 درصد را در سال 1968 جذب کرده است. مشارکت امریکای لاتین نیز در همین زمان از 39 درصد به 20 درصد تنزل یافته است.<br />
<br />
<br />
البته این آمارها، افزایش «وامها و مساعدتها» را آن طور که قبلاً اشاره شد، نشان نمیدهند، و باید متذکر شد که این افزایش در اقتصاد امپریالیستی از اهمیت فزاینده ئی برخوردار است. در هر صورت از واقعیت رشد ارتباطات متقابل میان اقتصادهای پیشرفته نمیتوان پایان امپریالیسم را استنتاج کرد. بهعکس جمعبندی مناسبتر آن است که بگوئیم روابط مابین کشورهای سرمایهداری پیشرفته و کشورهای وابسته، بهنوعی «در حاشیه قرار گرفتن» کشورهای وابسته در سیستم جهانی توسعه اقتصادی منتهی میشود (همان گونه که '''آنیپال پنیتو''' نشان داده است).<br />
<br />
==چند نتیجه گیری سیاسی==<br />
شکی نیست که اشکال جدید وابستگی در کشورهای جدید وابسته سبب پیدائی انواع نوظهور تطابقها و عکسالعملها شده است. اگر این تحلیل درست باشد روند چندپارگی منافع که در بالا بهآن اشاره شد، احتمالاً بهنوعی افتراق درونی که بهاجمال در زیر مطرح میشود، منجر خواهد شد:<br />
<br />
<br />
بخشی از بورژوازی ملی (که قدرت اقتصادی، کشاورزی، تجاری، صنعتی و مالی دارد) بهعنوان شریک کوچکتر منافع خارجی مستقیماً بهبهرهوری از منافع داخلی میپردازد. باید گفت که در اینجا منظور گروههائی نیست که مستقیماً بهبهرهکشی مشغولند، بلکه گروههای دیگری که از این ثروت و شکوفائی حاصل از وابستگی منتفع میشوند نیز مورد نظر است (این وضعیت، را میتوان بهوضوح در برزیل و مکزیک مشاهده کرد). روند شکلگیری سیستم جدید در مسیر پیشروی خود نه فقط بخشی از طبقه متوسط مانند روشنفکران، بوروکراتهای دولتی، نظامیان و غیره را در بر میگیرد بلکه حتی بخشی ازطبقهٔ زحمتکشرا نیز در خود جایمیدهد. کسانی که در بخش بینالمللی شاغلند نیز در این طبقه جای دادند.<br />
<br />
<br />
البته وابستگی ساختی بلافاصله بهمعنای همکاری سیاسی نیست. اتحاد سیاسی مؤثر گروهها و اشخاص بستگی دارد به پویشهای سیاسی، جنبشها ، اهداف و راهحلهائی که در مقابل آنها قرار دارد.<br />
<br />
<br />
با وجود گسترش، روند بینالمللی شدن وابستگی، درک و پیشبینی روند سیاسی با توجه به ستیز میان ملی و ضدملی مشکلتر خواهد شد. در حقیقت ضدملی بهعنوان قدرت خارجی امپریالیسم محسوب میشود. حال آن که ضدملی درون ملت و به اصطلاح میان مردم بومی و اقشار مختلف جای دارد. ازاین گذشته درک این روند بر اساس این واژهها (ملی و ضدملی) و تحت عنوان اشغال ملت، به آسانی میسر نیست؛ چرا که تعداد بسیار کمی از «مردم بومی» را میتوان یافت که در غالب واژههای ملی و فرهنگی، به طور روشنی نمایانگر حضور دشمناند.<br />
<br />
<br />
بههر صورت این نیست که از روند سیاسی برداشتی خشک و مکانیکی ارائه کرده بهدنبال آن نیز چند نتیجهٔ سیاسی از تحلیل ساختی اقتصاد عرضه کنیم. بلکه هدف طرح این مطلب است که اغلب تحلیلهای سوسیالیستی از آمریکای لاتین نه فقط در همین مسیر است (برداشتهای مکانیکی از روند سیاسی و...) بلکه نقطه شروعِ ساختیِ نادرستی نیز است.<br />
<br />
<br />
==جمعبندی اجمالی اظهارات کلی==<br />
الف. تحلیلی که بر این فرض ساده لوحانه تکیه کند که امپریالیسم منافع و عکسالعمل ملل تحت سلطهرا یککاسه میکند، به وضوح دست کم گرفتن روندی است که عملاً درحال رخ دادن است. چنین تحلیلهائی چندپارگی درونی این کشورها و حرکتهائی را که توسعه در همهٔ اقشار (و نه فقط درطبقات بالا) سبب میشود را نادیده میگیرند.<br />
<br />
<br />
ب. عبارت «توسعهٔ و توسعه نیافتگی» (که گوندرفرانک از آن برای تشریح تحت سلطه استفاده میکند) خود خلاصه کردن اشتباهات دیگر است. در حقیقت این فرض که فقدان پویائی ساختی در اقتصادهای وابسته ناشی از امپریالیسم است سبب میشود که اشکال واقعی امپریالیسم اقتصادی به غلط تبیین شود و درنتیجه درک سیاسی نادرستی از موقعیت ارائه شود، لازمست بدانیم که در موقعیتهای خاص میتوان وابستگی را همراه با توسعه انتظار داشت.<br />
<br />
<br />
در عین حال غلط است که این روندها به تمام کشورهای جهان سوم تعمیم دهیم. روندهای فوق هنگامی پدید میآیند که شرکتهای بزرگ، تقسیم بینالمللی کار را از نوسازمان دهند و بخشهائی از اقتصادهای وابسته را در برنامهٔ سرمایهگذاری تولیدی خود، در نظر گیرند.<br />
<br />
<br />
بهاین ترتیب بخش مهمی از کشورهای جهان سوم، لزوماً درگیر چنین موقعیت ساختی ویژه نخواهد شد. عدم پذیرش این واقعیت تکرار همان اشتباهی است که دیره در تحلیل امریکای لاتین مرتکب شد. دیره معتقد بود که امپریالیسم همه کشورهای امریکای لاتین را به یک چشم مینگرد (البته بهیکی دو استثناء)، و با چنین اعتقادی، چارچوب مرجعی را بر اساس الگوی قدیمی بهرهکشی امپریالیستی و تقویت الیگارشی و سلطهٔ مبتنی بر مالکیت ارضی، تدوین کرد.<br />
<br />
<br />
امّا در هر حال، فرضمن آن است که در امریکای لاتین اشکال گوناگون وابستگی وجود دارند که توسعه در بعضی از آنها سبب دست بهدست شدن قدرت داخلی شده است و الیگارشی قدیمی نیز جابهجا شده و انواع مدرن کنترل سیاسی بهجای آن بر مسند قدرت نشسته است. دیکتاتوری موجود در آمریکای لاتین نیز (حتی نوع نظامی آن) با وجود کلیهٔ موانع ساختی، بههیچ عنوان نمایندهٔ شکل سنتی و ضد توسعهگرای سلطه نیست.<br />
<br />
<br />
هرچند که این تکرار بیفایده است، امّا باید گفت که در بحثهائی که از دیدگاه چپ صورت میگیرد، هر دو شکل تازه امپریالیسم یعنی وابستگی و اقتدارگرائی سیاسی نفی شده است. به هر صورت بر کسی پوشیده نیست که تحلیل سیاسی تازهئی لازمست تا بتوان اشکال بوروکراتیک – تکنوکراتیک دولت قدرتگرا را تبیین کرد که به منافع بورژوازی بینالمللی شده و متحدین خود خدمت میکند.<br />
<br />
<br />
بهاین منظور و برای اجتناب از برداشتی مکانیکی و اتخاذ جهت درستی در مبارزه با امپریالیسم لازمست که مسائل فرهنگی و اشکال مختلف بیگانگی با خود نیز مورد توجه قرار گیرد.<br />
<br />
<br />
اگر الگوی سرمایهداری توسعه کشورهای وابستهٔ صنعتی شده باعث تشدید چندپارگی درونی و نابرابری میشود، میتوان از ارزشهای مربوط به وحدت ملی و مشارکت اجتماعی به عنوان ابزار مبارزهٔ سیاسی بهره جست. من معتقدم مجاز دانستن دولت بورژوازی دربرافراشتن پرچم ناسیونالیسم (که نه فقط سبب اقتدار بلکه سبب افزایش وحدت اجتماعی نیز میشود)، اشتباه عظیمی است که نتایج عمیقی بهبار خواهد آورد. دیگر آن که از فرضیهٔ درحاشیهقرار داشتن بخش استراتژیک (یا انقلابی) جوامع صنعتی شدهٔ وابسته نیز حمایت نمیکنم. وانگهی انکار حاشیهئی شدن بهعنوان نتیجهٔ رشد سرمایهداری و سازمانیابی تودههای بیشکل، برای هر تحلیل و هر سیاست اجرائی، ضروریست.<br />
<br />
<br />
بر اساس آنچه که آمد بههیچ عنوان واقعگرایانه نخواهد بود که از بورژوازی ملی توقع داشته باشیم که رهبری مقاومت را در برابر نفوذ خارجی بهعهده بگیرد. انتقاد بر نظریه وابستگی نمیتواند براساس ارزشهای متعلق به بورژوازی ملی استوار باشد. وحدت ملی بهمعنائی که گفته شد بیش از هر چیز مستلزم وحدت مردم است و مبارزه با شکل ویژهئی از توسعه را میطلبد که مورد نظر شرکتهای عظیم است.<br />
<br />
<br />
به همین ترتیب تریدیونیونیسم برای کارگران جوامع پیشرفته میتواند بهصورت خطری جدید درآید، در حالی که توسعه برای طبقات متوسط و کارگران کشورهای امریکای لاتین دارای جاذبهٔ ایدئولوژیک واقعی است. پاسخ بهاین جاذبه نمیتواند از طریق انکار ایدئولوژیکی پیشرفت اقتصادی که رخداده است صورت گیرد. در نتیجه بایستی بر اساس ارزشها و اهداف سیاسی که آگاهی تودهها را با توجه به نابرابریهای اجتماعی و وابستگی ملی افزایش میدهد، پاسخ فوق را جواب گفت.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
مترجمین: مهری صالحی<br />
محمدرضا حائری<br />
{{پایان چپچین}}</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Hazhar&diff=30049بحث کاربر:Hazhar2012-02-21T19:04:40Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۲۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۴ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Asmita94&diff=30048بحث کاربر:Asmita942012-02-21T19:04:30Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۲۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۴ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87%D9%94_%D8%A8%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84_%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%A7%D9%88%D9%84_%D9%85%D8%A7%D9%87_%D9%85%D9%90%D9%87_%D8%B1%D8%A7_%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8_%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D8%9F&diff=30044کنگرهٔ بینالملل چگونه روز اول ماه مِه را انتخاب کرد؟2012-02-21T17:01:09Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:33-009.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۹]]<br />
[[Image:33-010.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۰]]<br />
[[Image:33-011.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱]]<br />
[[Image:33-012.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۲]]<br />
[[Image:33-013.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳]]<br />
[[Image:33-014.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۴]]<br />
[[Image:33-015.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۵]]<br />
[[Image:33-016.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۶]]<br />
[[Image:33-017.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۷]]<br />
[[Image:33-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۸]]<br />
[[Image:33-019.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۹]]<br />
[[Image:33-020.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۰]]<br />
[[Image:33-021.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۱]]<br />
[[Image:33-022.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۲]]<br />
<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''شنبه ۲۰ ژوئیه ۱۸۸۹''' <br />
<br />
(شش بعدازظهر؛) <br />
<br />
کنگره کار خود را تقریباً بهاتمام رسانده است. شخصیتهای مهم کارگری از کشورهای مختلف اروپا و آمریکا آماده رأی دادن بهقطعنامههای مختلف شدهاند. پس از رأیگیری دربارهٔ چند قطعنامه، یکی از نمایندگان حزب سوسیالیست کارگری آمریکا بهنام بوش Busche رشتهٔ کلام را بهدست میگیرد و پیشنهاد میکند که هر سال در یک روز در سراسر جهان تظاهرات عمومی برگزار شود و خواست آن تقلیل ساعات کار باشد. بحث زیادی صورت نمیگیرد نمایندگان با تظاهرات یک روز در سال مخالفتی ندارند.<br />
<br />
اصل مطلب تصویب میشود. اما چه روزی را برگزینند؟ ۱۴ ژوئیه{{نشان|۱}}؟ ۱۸ مارس{{نشان|۲}} ۲۱ سپتامبر؟ - سخنگوی آمریکائی اظهار میدارد که کنگرهٔ آنان در سال ۱۸۸۸ روز اوّل ماه مه را برگزیدند، و قرار است «فدراسیون سندیکاهای کارگری آمریکا» (آمریکِن فِدریشن آو لیبر) برای اولین بار تظاهرات خود را روز اول ماه مه ۱۸۹۰ برگزار کند. برای انتخاب این روز رأی میگیرند و تصویب میشود. <br />
<br />
==در صدمین سالگرد آزادی زندان باستی (باستیل) ۱۸۸۹ ==<br />
<br />
در حدود سال ۱۸۸۹ در کشورهای سرمایهداری احزاب و گروههای کارگری وجود داشت اما اعضای این گروهها تنها اقلیت کوچکی از زحمتکشان را تشکیل میداد. در میان ایشان سه گرایش عمده قابل تشخیص بود:<br />
<br />
<br />
'''۱. مارکسیستها:''' <br />
<br />
<br />
اینان کسانی هستند که درصددند حزبِ «طبقاتی» کارگری را بهوجود آرند یا اگر قبلاً چنین کردهاند، در راه تحکیم و گسترش این حزب گام برمیدارند. اینها میخواهند کارگران را هم در زمینههای اقتصادی و هم در زمینهٔ سیاسی بسیج و متشکل کنند. این احزاب در عین پیشبرد مبارزه برای انجام انقلاب اجتماعی، میکوشند در وضع زندگیاقتصادی و حقوق سیاسی کارگران تحولات ملموسی ایجاد کنند زیرا میخواهند هر روز تعداد بیشتری از زحمتکشان را بسیج کرده، سازمان دهند. اینان مترصدند احترامات اصلاحطلبانهشان برای بهبود وضع زندگی کارگران سدّ راه اساسی استقرار سوسیالیسم نشود. مارکسیستها که در حیات خود مارکس نفوذ زیادی در احزاب کارگری نداشتند در این دوران آهسته آهسته تبدیل بهاکثریت بدل میشوند و تا جنگ جهانی اول در اکثریت باقی میمانند.<br />
<br />
<br />
'''۲. اصلاح طلبان:'''<br />
<br />
<br />
برخلاف مارکسیستها که معتقد بهتمایز احزاب کارگری و احزاب بورژوازی مترقی بودند، اصلاحطلبان در این عصر معتقد بههمکاری نزدیک با عناصر و احزاب بورژوائی مترقی عقیده داشتند. آنها همانند مارکسیستها در مبارزات انتخاباتی شرکت میجستند اما در این راه فراتر میرفتند و کم و بیش در جریانات بورژوائی مستحیل میشدند. مبارزات اصلاحطلبان، در کنار مارکسیستها برای بهبود وضع طبقه کارگر در کشورهای سرمایهداری پیشرفته (و بعدها امپریالیستی) بدون موفقیت نبود. کارگران توانستند در اثر مبارزات طولانی خود بهدستآوردهائی از نوع قوانین کار، بیمههای اجتماعی، حق کامل شرکت در پارلمان و غیره نائل آیند. <br />
<br />
<br />
'''۳. هواداران مبارزه اقتصادی:'''<br />
<br />
<br />
اینها به دو دسته تقسیم میشدند. نخست سندیکالیستها که نظم سرمایهداری را میپذیرفتند. برخی از فعالین سندیکائی معتقد بودند بورژوازی نیرومندتر از آن است که از طریق بازیهای پارلمانی قوانین مفید بهحال طبقهٔ کارگر را بپذیرد و حتی اگر هم بهنحوی معجزآسا یک چنین قوانینی بهتصویب برسد اهمیت زیادی نخواهد داشت زیرا که هرگز بهمورد اجرا گذاشته نخواهد شد. ازین رو نمایندگان این گرایش کارگری از مبارزهٔ سیاسی روگردان بودند و نظرشان بر این بود که خواستهای کارگران را براساس مبارزهٔ اقتصادی، در صورت لزوم از طریق قهرآمیز بهکرسی بنشانند. این گرایش بهویژه در انگلستان و آمریکا که محل تمرکز میلیونها کارگر است اهمیت زیادی پیدا میکند. این اتحادیه پارهئی مواقع گرایشهای ارتجاعی نیز کسب میکنند. <br />
<br />
گروه دوم آنارشیستها بودند. اینان از نظر تعداد اهمیتی نداشتند اما نفوذشان در جنبش کارگری گسترده و عمیق بود. آنارشیستها به «اعتصاب عام» نه از برای بالا بردن دستمزد، بل بهعنوان وسیلهٔ واژگونی قدرت سیاسی بورژوازی و الغای سیستم مزدوری عقیده داشتند. اینان که از جنبش سوسیالیستی «اخراج» شدند، بهفعالیت در جنبش سندیکائی پرداختند، و بسیاری از رهبران آنان در رأس سندیکاهای انقلابی بهنام «آنارشوسندیکالیست» قرار گرفتند. <br />
<br />
==کنگره بینالملل در پاریس و قطعنامهٔ جشن اول ماه مه== <br />
<br />
طرح زیر از سری گروهی از نمایندگان کارگری فرانسه بهکنگره ارائه شد: <br />
<br />
<br />
'''تظاهرات بینالمللی اول ماه مِه ۱۸۹۰ '''<br />
<br />
<br />
یک نمایش بزرگ بینالمللی با تاریخی ثابت سازمان داده خواهد شد بهنحوی که در تمام کشورها و همهٔ شهر در آنِ واحد در یک روز معین کارگران مقدمات دولتی را در مقابل این مسؤولیت قرار دهند که قانوناً روزانهٔ کار را بههشت ساعت کاهش دهند و دیگر قطعنامههای کنگره بینالملل پاریس را بهمورد اجرا گذارند. <br />
<br />
با توجه بهاین که برگزاری چنین نمایشی توسط فدراسیون کار آمریکا قبلاً در کنگرهٔ دسامبر ۱۸۸۸ آن سازمان در شهر سن لوئیز برای روز اول ماه مِه ۱۸۹۰ پیشبینی شده است این تاریخ برای روز نمایش بینالمللی برگزیده میشود. <br />
<br />
کارگران کشورهای مختلف وظیفه خواهند داشت این نمایش را در اوضاع و احوالی که وضعیت ویژهٔ کشورشان بهآنها تحمیل میکند برگزار کنند. <br />
<br />
<br />
==قطعنامهٔ نمایندهٔ سوسیالیستهای آمریکا که از سوی بوش Busche ارائه شد== <br />
<br />
<br />
با توجه بهاین که گزارش نمایندگان همهٔ کشورهای شرکتکننده در این کنگره نشان داد که سازمان اقتصادی کار (یعنی اتحادیههای کارگری و گروههای مشابه) برای رهائی طبقه زحمتکش کفایت نمیکنند، در حالی که تبلیغ و تهییج برای تقلیل روزانهٔ کار، برای محدودیت کار زنان و کودکان، و [برای تصویب] قوانین حامی کار نشان دادهاند که وسیلهئی برای گسترش آگاهی طبقاتی در میان کارگران است و بهعنوان مقدمهٔ ضروری برای رهائی طبقهٔ کارگر بهدست خود او - با توجه بهاینکه تاریخ جنبش کارگری نشان میدهد که استدعا از بورژوازی فاقد مرگونه اثری برای کارگران است و سودی ندارد مگر ایجاد سرمایهئی سیاسی برای طبقهٔ حاکم -<br />
<br />
با توجه بهاین که قدرت سیاسیئی که در دست طبقهٔ حاکم است بهاو اجازه میدهد نظام استثماری خود را در مؤسسات خصوصی و تولید سرمایهداری همچنان حفظ کند - <br />
<br />
با توجه بهاینکه بورژوازی از طریق قدرت سیاسی مانع کنترل صنایع بهوسیلهٔ دولت و کنترل دولت بهوسیلهٔ مردم میشود - <br />
<br />
<br />
==کنگرهٔ بینالمللی منعقده در پاریس تصمیم میگیرد:== <br />
<br />
<br />
۱- که کارگران باید در تمام کشورهائی که از حقوق انتخاباتی برخوردارند بهصفوف حزب سوسیالیست داخل شوند و بههیچ سازشی با هیچ حزب سیاسی دیگر تن در ندهند و از طریق استفاده از حق رأی خود، با پیروی از قانون اساسی کشور خود برای تسخیر قدرت پیگیری کنند. <br />
<br />
۲- در تمام کشورهائی که حقوق انتخاباتی و حقوق اساسی از پرولترها سلب است کارگران باید از تمام وسائل برای کسب این حقوق بهمبارزه برخیزند.<br />
<br />
۳- که بهکار گرفتن نیروی سرکوبکننده از سوی طبقهٔ حاکم بهمنظور ممانعت از تحول مسالمتآمیز جامعه بهسوی یک سازمان تعاونی که هم صنعتی و مم اجتماعی باشد، جنایتی علیه بشریت تلقی میشود و آنان که برای دفاع از آزادی و حیات خود مبارزه میکنند متجاوزان را بهسزای اعمال خود خواهند رساند. <br />
<br />
این قطعنامه بهاتفاق آراء، سوای یک رأی مخالف، بهتصویب رسید. <br />
<br />
<br />
==جنبشهای کارگری در سال ۱۸۸۹==<br />
<br />
<br />
'''آلمان:'''<br />
<br />
<br />
مهمترین جنبش در این دوران، بیهیچ تردید نهضت کارگری آلمان است. درحالی که پس از کمون پاریس، جنبش فرانسه سران خود درا از دست میدهد، جنبش کارگری آلمان بهشکرانهٔ گسترش سریع صنایع آلمان و وحدت کشور شاهد پیشرفتهای چشمگیری بود. گرایشهای مختلف جنبش، عمدتأ مارکسیستها و لاسالیستها در کنگرهٔ تاریخی گُتا متحد شدند (نگاه کنید به «نقد مارکس بر برنامهٔ گُتا»، مصوب همین کنگره. ترجمهٔ میم. شین، انتشارات مزدک، فلورانس). از این بهبعد جنبش کارگری آلمان گسترش یافت اما هر روز بیشتر زیر نفوذ گرایش اصلاح طلبانه لاسالیون قرار میگرفت. در سال ۱۸۷۸ بیسمارک که از جنگ با فرانسه فاتح بیرون آمده بود قانونی بهنام «قوانین استثنائی» یعنی قوانین ضدسوسیالیستی به «تصویب» رساند و حزب سوسیال دمکرات آلمان را غیرقانونی اعلام داشت. با این همه، جنبش کارگری آلمان متوقف نشد و هر روز به پیروزیهای جدیدی نائل آمد. تعداد نمایندگان سوسیالیست (علیرغم غیر قانونی بودن حزب) در پارلمان افزایش یافت. ظرف چهار سال که از غیرقانونی کردن حزب گذشت تعداد آراء حزب بیش از سه برابر شد. این حزب در سال ۱۹۱۴ سی و چهار درصد از آراء انتخاباتی را بهدست آورد. اعضای سندیکاهای کارگری وابسته یا نزدیک بهاین حزب بهچهار میلیون تن بالغ شد. در سال ۱۸۸۹ در اعتصاب بزرگ معدنچیان ایالت وستفالی ۱۸۰ هزار نفر شرکت جستند. طی سالهائی که حزب غیرقانونی بود، مطبوعات حزبی نیز حق انتشار نداشتند. یولیوس موتلر Motteler مسئولیت روزنامهٔ مخفی حزب، موسوم بهپیک سرخ را که در سویس چاپ میشد بهعهده گرفت. پس از رفع ممنوعیت حزب، قدرت این سازمان در آلمان و اعتبار آن در جنبش بینالمللی سوسیالیستی افزایش یافت و تا ایجاد حزب بلشویک، حزب آلمان نقشِ حزب مادر (یا برادر بزرگتر) را ایفا میکرد.<br />
<br />
<br />
'''فرانسه:''' <br />
<br />
<br />
جنبش کارگری فرانسه در این دوران در مقام مقایسه با نهضت آلمان کم اهمیتتر است. رهبران آن نابود، و سی هزار تن از اهالی پاریس در دوران پس از شکست کمون پاریس بهقتل رسیده بودند. بسیاری دیگر از فعالین تبعید شده بودند اما در سال ۱۸۷۷ یک اکثریت جدید جهوریخواه، اکثریت محافظهکارِ منتخب سال ۱۸۷۱ را از مجلس بیرون ریخت. جنبش سوسیالیستی آهسته آهسته از نو جان میگیرد و با تصویب قانون آزادی مطبوعات ۱۸۸۱ سرکوب آن دشوارتر میشود. گرایشهای مختلف چپ چون گدیستها و طرفداران لافارگ که از مارکس متأثر بودند، و نیز بلانکیستها - چون پُل وَیّان Vaillaut - بین خود درگیر مبارزهٔ شدیدی بودند. درکنار این گروهها، آنارشیستها نیز از نظر کیفیت و نه از نظر کمّی، در جنبش کارگری نفوذ زیادی داشتند. در این دوران فشار سیاسی ارتجاع و دستهبندیهای درونی جنبش کارگری، اتحادیههای متعددی پدید آمد که هیچ یک نیرو و توان زیادی نداشت و بهقول ژول گِد Guesde «هر که میتوانست با پنج قران یک مهر لاستیکی درست کند یک اتحادیه هم راه میانداخت!»<br />
<br />
<br />
'''امپراتوری اتریش - مجارستان:'''<br />
<br />
<br />
جنبش سوسیالیستی در امپراتوری اتریش - مجارستان نیز بههمان صورت آلمان گسترش یافت، منتها با مسائل ویژهئی که بهوجود ملیتهای مختلف و اختلافات آنان مربوط میشد. <br />
<br />
در خود اتریش بهسال ۱۸۸۸ یک حزب سوسیالیستی تأسیس شد. هدف مبرم آن مبارزه علیه قوانین ممنوعیت سوسیالیستها و استقرار آزادیهای دموکراتیک چون آزادی مطبوعات و تجمعات بود. <br />
<br />
حزب سوسیالیست دموکرات اتریش بلافاصله علیه امتیازات ملی موضع گرفت و از همان آغاز خود را حزبی انترناسیونالیست اعلام داشت. اما گسترش جنبشی سوسیالیستی در اتریش و مجارستان همواره از اختلافات ملی بین آلمانیها، مجارها، و اسلاوها متأثر بود. غالباً بین کارگران ماهر آلمانی و اسلاویهای غیرماهر اختلاف در میگرفت. دولت امپراتوری همیشه مترصد بود که از این اختلافات سود بجوید. <br />
<br />
<br />
'''انگلستان:'''<br />
<br />
<br />
در انگلستان در قرن هیجدهم که بیش از همهٔ کشورها از مرحلهٔ انقلاب صنعتی گذشته بود، سرمایهداری نیرومندتر و طبقه کارگر از نظر کمی رشد یافتهتر از هر جای دیگر بود. اما قدرت جنبش سوسیالیستی با این اوضاع تناسب نداشت. جنبش چارتیستها که در آغاز سدهٔ نوزدهم میلادی پایههای سرمایهداری انگلستان را بهلرزه انداخت و بزرگترین اعتصابات کارگری را بهپا کرد. بهزودی شکست خورد. اقدامات فعالینی چون روبرت ئوون Owen نیز کامیابی در بر نداشت و همزمان با سرکوب چارتیستها از میان رفت. در ۱۸۶۰ اتحادیه نجاران تشکیل شد. در همان سال دبیران سندیکاهای مختلف دبیرخانهٔ مشترکی برای هماهنگ کردن فعالیتهای خود بهوجود آوردند. در ۱۸۸۹ اتحادیههای کارگری نزدیک بهیک میلیون و نیم عضو داشتند. سندیکاهای کارگری انگلستان که بیشتر از کارگران ماهر تشکیل میشد با ایجاد صندوق اعتصاب این امر را میسر کرد که کارگران بتوانند هنگام اعتصاب از حداقل کمک مالی برخوردار شوند و اعتصاب بتواند مدت طولانیتری ادامه یابد. هیئت حاکمهٔ انگلستان با اخذ احکام محکومیت از دادگاه برای سندیکالیستهائی که بهکارگران اعتصابی کمک مالی میکردند بهمقابله با اتحادیهها برخاست. در این موقع اتحادیههای کارگری با عقد معاهدهئی مخفی با حزب لیبرال قرار بر این گذاشتند که در پارلمان بهدفاع از آن حزب برخیزند و در عوض لیبرالها بههنگام داشتن قدرت اقدام به الغای قوانین ضدکارگری کنند این تاکتیک نشان میدهد که علیرغم منافع یک چنین تاکتیکی، جنبش بهانحراف کشانده میشد. <br />
<br />
نخستین سازمان مشخصاً و خالصاً کارگری بهسال ۱۸۸۱ بههمت هیندمان Hyndman تأسیس شد که در ۱۸۸۴ «فدراسیون سوسیال دموکراتیک» نام گرفت. در این تاریخ پیروان مارکس «جامعهٔ سوسیالیست» را پایهریزی کردند. متأسفانه نه آن اولی و نه دومی هیچ یک نفوذ زیادی نیافتند. در همان تاریخ جامعهٔ فابین تأسیس شد که بعدها در حزب کارگر انگلستان نقش مهم ایفا کرد. <br />
<br />
<br />
'''بلژیک:''' <br />
<br />
<br />
این کشور که بین سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان قرار دارد از جنبش اجتماعی هر سهٔ این کشورها تأثیر میپذیرفت و علاوه بر این، همواره بهعنوان پناهگاه یا تبعیدگاه مورد استفادهٔ انقلابیون فرانسوی یا آلمانی قرار میگرفت و فعالین جنبش کارگری از تأثیر این انقلابیون بیبهره نمیماندند. میدانیم که مارکس، خود در سال ۱۸۴۸ تا هنگام اخراج در آنجا زندگی میکرد. تا سال ۱۸۸۹ سرمایهداری و صنعت در بلژیک پیشرفت زیادی کرده بود. این کشور که نه از عواقب شکست کمون پاریس و نه از پیآمدهای «قوانین استثنائی» آلمان رنج میبرد، در این سال جنبش کارگری و سوسیالیستی نیرومندی داشت. نخستین انجمن مقاومت بهسال ۱۸۵۷ در شهر گاند، و نخستین تعاونی کارگری (اتحادیهٔ بافندگان) در همان سال پدید آمد. حزب کارگری سوسیالیست فلامان بلژیک بهسال ۱۸۷۶ تأسیس شد. بعدها، در ۱۸۸۹ حزب سوسیالیست بلژیک که همهٔ کوشندگان فلامان و والون (فرانسوی زبان) را در برمیگرفت ایجاد شد. سوسیالیستها بلژیک هم در زمینههای اقتصادی و هم در زمینهٔ سیاسی برای تأمین حقوق دموکراتیک مبارزه میکردند. <br />
<br />
<br />
'''هلند:'''<br />
<br />
<br />
اهمیت جنبش سوسیالیستی در هلند بسیار کمتر از کشورهای مجاور آن بود. یک حزب سوسیالیست بهسال ۱۸۸۱ پایهگذاری شد. این حزب اتحادیهٔ سوسیال دموکراتها نام داشت و افراد زیادی در آن فعالیت نداشتند. علیرغم وضع وحشتناک زندگی زحمتکشان، تعداد ناچیزی از آنان در این سالها بهجنبش کارگری و سوسیالیستی پیوستند. قابل ذکر است که در هلند، روزانهٔ کار، بین ۱۷ تا ۱۸ ساعت در تابستان و ۱۴ ساعت در زمستان بود. دستمزد مردان کارگر بسیار ناچیز بود و بهسختی بدانان امکان ادامهٔ حیات میداد، و دستمزد زنان از آن هم بسی ناچیزتر بود. <br />
<br />
<br />
'''سویس:'''<br />
<br />
<br />
نخستین سازمان کارگری سویس در ۱۸۳۸ پایهگذاری شد و از سوسیالیسم بسیار دور بود. تنها در سال ۱۹۰۱ بود که این سازمان با توجه بهتجربیات دیگر کشورهای اروپائی بهحزب سوسیالیست سویس تبدیل شد.<br />
<br />
<br />
'''ایتالیا:'''<br />
<br />
<br />
جنبش انقلابی ایتالیا تا سال ۱۸۷۰ برای وحدت کشور و علیه فئودالیسم و پاپ مبارزه میکرد پس از ۱۸۷۰ گسترش و ماهیت مبارزه در نقاط مختلف کشور متفاوت بود مبارزه، در شمال که طبقهٔ پرولتاریا وجود داشت، با جنوب که هنوز در چنگال فئودالیسم رنج میبرد بهکلی تفاوت داشت. <br />
<br />
<br />
'''اسپانیا:''' <br />
<br />
<br />
در ۱۸۸۸ در فرصت تشکیل نمایشگاه جهانی دربار سلون، اتحادیه عمومی کارگران با ۳۵۰۰ عضو پایهگذاری شد. هفت سال پیش از آن، فدراسیون کارگران جمهوریخواه اسپانیا با شصت هزار عضو تشکیل شده بود. در این کشور گرایش آزادمنش (آنارشیست) قویتر از هر جای دیگر بود.<br />
<br />
<br />
'''کشورهای اسکاندیناوی:''' <br />
<br />
<br />
نخستین کشور اسکاندیناوی که تحت تأثیر سوسیالیسم قرار گرفت دانمارک بود که در آن شعبهئی از بینالملل بسال ۱۸۶۶ تأسیس شد. در سال ۱۸۷۸ یک حزب سوسیالیست پایهگذاری تمد که در انتخابات پارلمان شرکت جست اما بیش از ۷۶۷ رأی تحصیل نکرد. معذلک علیرغم فشارهای زیاد، نفوذ این حزب رو به افزایش گذاشت. <br />
<br />
در نروژ، یعنی کشوری که تا سال ۱۹۰۵ جزئی از پادشاهی سوئد بود، اتحادیههای کارگری و سازمانهای سیاسی بهنحوی مستقل گسترش یافتند. در سال ۱۸۸۵ دو سازمان سوسیالیستی بهوجود آمد که در سال ۱۸۸۷ متحد شدند و حزب کارگری نروژ را تأسیس کردند که دست کم دو هزار عضو داشت. از سال ۱۸۸۵ بهبعد، کوشندگان کارگری بهایجاد تعاونیهای کارگری اقدام کردند.<br />
<br />
در سوئد جنبش کارگری در ۱۸۸۴ بهدست آگوست پالم پایهگذاری شد و نخستین کلوب سوسیال دموکراسی علیرغم مخالفت سندیکاها در همان سال گشایش یافت. بعدها نزدیکی بین سندیکاها و جنبش سوسیالیستی بهحدی بود که عضویت سندیکاها در جنبش سوسیالیستی امری اجباری شد. <br />
<br />
<br />
'''فنلاند:''' <br />
<br />
<br />
این کشور موردی استثنائی است. فنلاند، علیرغم تعلق جغرافیائی و اقتصادیش بهکشورهای اِسکاندیناوی، از نظر سیاسی از سال ۱۸۰۹ بهامپراتوری روسیه وابسته شد. با این همه فنلاند نخستین کشوری بود که برای زنان حق رأی قائل شد (۱۹۰۵) و سوسیالیستهای آن در انتخابات سال ۱۹۱۱ بهاکثریت پارلمانی نزدیک شدند (۴۳ درصد آراء، و ۸۷ نماینده از ۲۰۰ تن). اما این پیشرفت بیشتر مربوط بهدوران، پس از نخستین انقلاب روسیه است و در سال ۱۸۸۹ هنوز سازمانی سوسیالیستی در آن کشور وجود نداشت.<br />
<br />
<br />
'''روسیه:'''<br />
<br />
<br />
در تمام کشورهائی که از آنان سخن رفت، گسترش سرمایهداری و بالندگی بورژوازی با نابود شدن سیستم فئودالیته صورت پذیرفت اما در روسیه، وضع این چنین نبود. با اینکه سرواژ بهسال ۱۸۶۱ ملغی شد، و با اینکه صنایع در حاشیهٔ شهرهای چون سن پترز بورگ، مسکو، و منطقهٔ اوکراین بهسوی رشد میرفت، در سال ۱۸۸۹ روسیه تنها کشور اروپائی بود که هنوز پادشاهی مستبد بر آن حکومت میکرد. در این سال هنوز احزاب سیاسی پدید نیامده بود پس از شکست جنبش دکابریستها در اوائل سدهٔ نوزدهم میلادی، اقدامات انقلابی عمدتاً از طریق عملیات تروریستی انجام میگرفت. تزار آلکساندر دوم بهسال ۱۸۸۱ ترور شد. این عملیات بهدست روشنفکرانی که در غرب تحصیل کرده بودند انجام میگرفت و تودهٔ مردم هنوز بهتکان نیامده بود. نخستین حزب کارگری سوسیال دموکراتیک بهسال ۱۸۸۳ بهوسیلهٔ پلخانف پایهگذاری شد و در میان کارگران صنایع جدید بهفعالیت تبلیغاتی خود پرداخت این تبلیغات بهزودی به علت استثمار وحشیانهٔ کارگران بهدست سرمایهداران تأثیر خود را برجا گذاشتند. برخلاف کارگران انگلیسس که امیدوار بودند بتوانند از طریق مبارزات سندیکائی وضع اقتصادی خود را بهبود بخشند، کارگر روسی چنین امیدی نداشت. بههمین دلیل منازعات بهزودی شکلی قهرآمیز بهخود گرفت و در سال ۱۹۰۵ در اوج خود منجر بهانقلاب شد. در سال ۱۸۸۹ کوشندگان سوسیالیسم روس بهخاطر جرأت مبارزاتیشان در کنگرهٔ بینالملل مورد استقبالی محبتآمیز قرار گرفتند. <br />
<br />
<br />
'''لهستان:'''<br />
<br />
<br />
این کشور که بخشی از امپراتوری روسیه بود شاهد مبارزات انقلابی و در همان حال سرکوبی شدیداً قهرآمیز بود. در این کشور مبارزه برای بهبود زندگی با مبارزه علیه تجاوز خارجی پیوند خورد.<br />
<br />
<br />
'''کشورهای بالکان:''' <br />
<br />
<br />
در این نقطه از جهان که دولتهای خودمختار در چارچوپ امپراتوری عثمانی ایجاد شده بود سرمایهداری هنوز آن قدرها پا نگرفته بود، اما جنبش سوسیالیستی آغاز شده بود. گروههای انقلابی در رومانی و بلغارستان پدید آمده بودند و چند صد عضوی را در بر می.گرفتند. این امر با توجه بهمحدودیت تعداد کارگران مثلا در صربستان (۱۵ هزار تن) کاملاً طبیعی بود. هنوز قسمت اعظم جمعیت این مناطق را دهقانان تشکیل میدادند. <br />
<br />
<br />
'''ایالات متحد آمریکا:''' <br />
<br />
<br />
در آن سوی اقیانوس اطلس، پس از جنگ استقلال آمریکا، این کشور «کوچک» کشاورزی بهزودی با توسعهٔ صنعتی سریع و قابل ملاحظهئی روبهرو شد. جمعیت آن کشور از ۳۲ میلیون در سال ۱۸۶۰ به ۶۰ میلیون در سال ۱۸۸۹ بالغ شد. آمریکا بهزودی از کشورهای صنعتی اروپا پیشی گرفت. از ۱۸۹۴ آمریکا دیگر بهبزرگترین قدرت صنعتی جهان بدل شده بود. در سال ۱۸۸۹ میلیونها کارگر در صنایعی با ابعاد غولآسا کار میکردند. نخستین سندیکای کارگری آمریکا بهنام «پاسداران کار» در سال ۱۸۸۶، یعنی سال اوج قدرتش، ۷۲۹ هزار عضو داشت. اما با این همه این تعداد استثنائی بود. سازمان رقیب که همزمان در حال توسعه بود، یعنی «فدراسیون کار آمریکا» در این زمان بیش از ۵۰ مزار عضو نداشت. در مقام مقایسه با سند سندیکاهای کارگری اروپا، سندیکاهای آمریکا کمتر نزدیک بهسوسیالیسم و بیش از اتحادیههای انگلستان بهدنبال منافع صرفاً اقتصادی بودند. جنبش سوسیالیستی در این زمان بهگروههای کوچک محدود بود. جنبش سوسیالیستی دراین کشور هرگز اهمیتی را که در اروپا داشت پیدا نکرد، اما جنبش سندیکائی (با خواستهای عرفاً اصلاحطلبانه اقتصادی) بسیار نیرومند شد.<br />
<br />
<br />
'''آمریکای لاتین و کانادا:''' <br />
<br />
<br />
در این کشورهای قارهٔ آمریکا نیز جنبش سندیکائی و سیاسی کارگران بهدست مهاجران اروپائی ایجاد شد، اما در سال ۱۸۸۹ هنوز رشد قابل ذکری پیدا نکرده بود. <br />
<br />
<br />
'''ژاپن:'''<br />
<br />
<br />
در این کشور که تازه با دنیای خارج رابطه برقرار کرده بود صنایع با سرعتی گیجکننده گسترش یافت. سال ۱۸۸۲ شاهد تأسیس یک حزب سوسیالیست شرقی بود که تحت تأثیر سِن کاتایاما قرار داشت؛ در سال ۱۸۸۹ نخستین سندیکا، متعلق بهکارگران فلزکار، تأسیس شد. جنبش سوسیالیستی ژاپن همپای صنایع و سرمایهداری گسترش یافت، اما در سال ۱۸۸۹ این جنبش اهمیت زیادی نداشت. <br />
<br />
<br />
'''استرالیا:'''<br />
<br />
<br />
این کشور یکی از مستعمرات نادر بریتانیا است که تقریباً تمام اهالی آن را سفیدپوستان مهاجر تشکیل میدادند. جنبش کارگری شاهد پیشرفتی بود شبیه آنچه در انگلستان رخ میداد. ایجاد سندیکاهای نیرومند، استرالیا را اولین کشوری کرد که روزانهٔ هشت ساعتهٔ کار را پذیرفت (بهسال ۱۸۵۶؛). جشن کارگران این کشور، همان تاریخ (۲۱ آوریل) تعیین شد. <br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
روشن است که در کشورهای آفریقائی و آسیائی که در آنها سرمایهداری هنوز ریشه ندوانده، نه سازمان کارگری وجود داشت نه تشکیلات سوسیالیستی. خلاصه اینکه در تمام کشورهای دنیا که در آنها سرمایهداری گسترش یافته بود، همزمان و همپا با توسعهٔ صنعت، هم جنبش کارگری و هم سازمانهای سیاسی طبقهٔ کارگر پدید آمد. گروههای سوسیالیستی و انجمنهای مطالعاتی مارکسیستی، آنارشیستی، یا رفرمیستی آهسته آهسته جای خود را در جامعه باز کردند. گرچه در این زمان هنوز تنها اقلیت کوچکی از مردم بهاین سازمانها و گرو»هها جلب شده بودند، اوضاع بدین گونه نمانا و بهزودی تمام این سازمانها گسترش یافتند. سازمانهای کارگری و احزاب سیاسی کارگری در سطح کشور رشد و گسترش یافتند و در سطح بینالمللی نیز پیوندها مستحکم شد. <br />
<br />
<br />
==نخستین جشن اول ماه مه در جهان:== <br />
<br />
<br />
'''آلمان:'''<br />
<br />
<br />
در آستانهٔ برگزاری نخستین نمایش اول ماه روزنامهٔ مذاکرات از برلن گزارش داد که کارفرمایان با کوشش فراوان از در مخالفت در آمدند و اعلام کردند کارگرانی را که در روز اول ماه مه غیبت کنند دیگر نخواهند پذیرفت و بهاعتصابات روزافزونی که این اندیشه موجب شده است تسلیم نخواهند شد. دولت نیز بهسهم خود دست بهکار شد. پادگان برلن مهمات کافی دریافت کرد. از همهٔ مدیران کارخانهها درخواست شد کوچکترین حرکتی را، فوراً بهکلانتری محل و شهربانی اطلاع دهند. اما کارگران روحیهٔ خود را حفظ کردند و این تدارکات کوچکترین خللی در روحیهٔ آنان وارد نیاورد. بهمحض اینکه اعلان ممنوعیت غیبت از کارخانه صادر شد اولین دسته از کارگران اعتصاب خود را آغاز کردند. همین روزنامهٔ ارتجاعی گزارشی داد که کارگران هامبورگ، روستوک، برلن، فرانکفورت، کلن، لایپزیک، و مونیخ، علیرغم تهدیدات کارفرمایان دست بهاعتصاب زدند. با توجه بهاین که کارفرمایان بهقول خود دائر بر اخراج کارگران «وفا» کردند، در بسیاری از نقاط اعتصاب کارگران ادامه یافت. مثلاً بندر هامبورگ در پانزده روز اول ماه مه ۱۸۹۰ کلاً فلج شده بود. <br />
<br />
<br />
'''اتریش:''' <br />
<br />
<br />
در اتریش جنبش اعتصابی ظاهراً مهم و عمومی بود. و این موضوع در مورد تمام مناطق امپراتوری صحت داشت. بهعلاوه در پارهئی نقاط بهنظر میرسد که اعتصاب کارگران طی روزهای بعدی هم ادامه یافت. تظاهرات اول ماه مه در شهر وین بسیار مهم بود و تعداد شرکتکنندگان تا ۱۵۰ هزار نفر تخمین زده شد. در شهر بوداپست تظاهرات ممنوع اعلام شد و با این همه سی هزار نفر از کارگران در آن شهر گرد آمدند. <br />
<br />
<br />
'''انگلستان:'''<br />
<br />
<br />
کمیتهٔ جشن اول ماه در انگلستان تصمیم گرفت که این جشن نه در روز پنجشنبه اول ماه که در روز چهارم (یکشنبه) برگزار کند. بهعدهای از کارگران این احساس دست داد که بهقطعنامهٔ بینالملل خیانت شده است. شورای فدراسیون سازمانهای کارگری کارگران را طی فراخوانی بهتظاهرات دعوت کرد. در تظاهرات روز اول ماه مه دوهزار کارگر شرکت کردند. اما در روز یکشنبه تظاهرات جشن اول ماه مه در هایدپارک برگزار شد و مهمترین و بزرگترین نمایشی بود که آن سال در سراسر دنیا انجام گردید. تعداد شرکت کنندگان نیم میلیون اعلام شد. <br />
<br />
<br />
'''بلژیک:'''<br />
<br />
<br />
در بلژیک، روز پنجشنبه اول ماه مه، هنگامی که آفتاب طلوع میکرد، صد هزار نفر از صدودههزار کارگر معدنچی آن کشور اعتصاب را شروع کرده بودند. کارگران در تمام کشور دست بهتظاهرات زدند. مهمترین این نمایشات در شهر شارل روآ با ۱۵ هزار نفر برگزار شد. در بروکسل نیز ۱۵ هزار کارگر بهتظاهرات پرداختند. اگر تعطیل کار در معادن تقریباً کامل بود، در دیگر شهرها همهٔ کارگران در تمامی رشتهها این روز را تعطیل نکردند. برخی تنها در بعدازظهر آن روز دست از کار کشیدند. در این کشور پلیس کوچکترین اقدامی علیه تظاهرکنندگان بهعمل نیاورد. <br />
<br />
<br />
'''فرانسه:''' <br />
<br />
<br />
تظاهرات در فرانسه و بهویژه در پاریس ممنوع اعلام شد. صف نمایشدهندگان در پاریس قرار بود تا محل پارلمان رژه برود و در آنجا عریضهئی حاوی درخواست تقلیل مدت کار بههشت ساعت در روز تقدیم مجلسیان شود. علاوه بر ۳۴ هزار سرباز مستقر در پاریس، از شهرستانها نیز کمک خواسته شد. صبح آن روز بهنظر نمیرسید که اتفاقی بیفتد، چند پرچم سرخ با شعار «اول ماه مه، هشت ساعت کار» جز این که پائین کشیده شد.<br />
<br />
هیأت نمایندگی کارگران که مرکب از برخی اعضای پارلمان و وهبران جنبش سندیکائی و احزاب چپ بود در نزدیکی میدان کونکورد دستگیر شد؛ نمایندگان با نشان دادن کارت نمایندگی مجلس موفق شدند بهراه خود ادامه دهند، اما نظامیان از پیشروی جمعیت جلوگیری کرد. در حالیکه این هیأت با رئیس مجلس دربارهٔ این عریضه صحبت میکردند و اعلام داشتند که از کسی برای تظاهرات دعوت بهعمل نیامده، پلیس با حملهٔ بهتظاهرکنندگان، نمایش آرام را بهزدوخوردی خشن مبدل کرد. <br />
<br />
<br />
'''ایتالیا:'''<br />
<br />
<br />
در شهر رُم حکومت نظامی اعلام شد. تمام بناهای مهم مورد اشغال نظامی قرار گرفت. تمام خیابانها ساکت بود و جنبدهئی در آنها بهچشم نمیخورد. مغازهها هم تعطیل بودند. اما بعد، تمام این پیشگیریها احمقانه بهنظر رسید چرا که رُم، یکپارچه تعطیل بود و هیچ گونه تظاهراتی رخ نداد. در دیگر شهرهای ایتالیا اوضاع یکدست نبود. پارهئی از شهرها مانند بولونیا و ونیز که در اشغال نظامی بودند آرامش برقرار بود. در لی وُرنو بین مردم و ژاندرمری زدوخوردی رخ داد. در فلورانس علیرغم حضور نیروهای پلیس تظاهرات با آرامش انجام گرفت. در شهر صنعتی تورینو اشغال نظامی ساختمانهای دولتی، دستگیری <br />
فعالین سیاسی و سندیکائی، سرانجام بهایجاد سنگرهای خیابانی کشید. عدهای زخمی و تعداد دیگری دستگیر شدند. بهنظر میرسد شدیدترین حادثه درشهر لی ورنو رخ داد که انفجار بمبی در شب قبل از اول ماه مه محیط شهر را بهشدت متشنج کرد. تظاهرات، زدوخوردها و اعتصاب کارگری، تا چند روز پس از اول ماه مه همچنان در این شهر ادامه یافت. <br />
<br />
<br />
'''اسپانیا:''' <br />
<br />
<br />
در این کشور تظاهرات و اعتصابات در چهل شهر انجام شد. در شهر بارسلون این تظاهرات خشونتآمیزتر ازهرجای دیگر کشور بود. در اثر حملهٔ پلیس چند تن بهقتل رسیدند و دهها نفر زخمی شدند. در مادرید ۲۰ هزار نفر در تظاهراتی آرام شرکت جستند. قطعنامهٔ بینالملل طی مراسمی بهنخست وزیر تقدیم شد. م. ساگاستا، نمایندهٔ حزب کارگران اسپانیا، اعلام داشت که برای قبولاندن اصلاحات مورد نظر حزب کوشش خواهد کرد اما برای این کار بهوقت و مطالعه نیاز دارد. <br />
<br />
<br />
'''پرتقال:'''<br />
<br />
<br />
بهنظر نمیرسد که در روز اول ماه مه ۱۸۹۰ در این کشور اعتصابی انجام شده باشد، مگر چند تظاهرات پراکنده در شهرهای لیسبون و پرتو.<br />
<br />
<br />
'''سویس:'''<br />
<br />
<br />
در این کشور دولت از تظاهرات جلوگیری نکرد، تظاهرات با آرامش برگزار شد و هیچ حادثهٔ غیرمترقبهئی هم رخ نداد. نمایشات در شهرهای ژنو، برن، لوزان، زوریخ و لوسرن برگزار شد. <br />
<br />
<br />
'''کشورهای اسکاندیناوی:'''<br />
<br />
<br />
در این ممالک هم اعتصاب و هم تظاهرات انجام گرفت. در شهر استکهلم بیش از صد هزار نفر گرد آمدند و بهسخنان آگوست پالم و برانتینگ گوش فرا دادند. <br />
<br />
<br />
'''لهستان:'''<br />
<br />
<br />
انجام تظاهرات اول ماه در کشوری مانند لهستان که دراختناق سیاسی شدیدی بهسر میبرد عمل خارقالعادهئی بود. باید توجه داشت که در کنگرهٔ بینالملل، نمایندهٔ روسیه - گئورگی پلخانف - با تصویب قطعنامه مخالفت کرده بود، زیرا تحقق آن را در روسیه ممکن نمیدانست. در واقع در این سال ۱۸۹۰ تظاهراتی هم در روسیه رخ نداد (نخستین تظاهرات اول ماه این کشور در سال ۱۸۹۱ برگزار شد). اما در شهر ورشو کارگران صنعتی کار را تعطیل کردند. بهمناسبت روز اول ماه مه نخستین اعلامیههای سیاسی که در چاپخانهئی مخفی بهچاپ رسیده بود پخش شد. اول ماه مِه شاهد پیدایش نوعی مطبوعات آزاد، یعنی خارج از کنترل مقامات حکومتی و سرکوبکننده بود. <br />
<br />
<br />
'''رومانی:''' <br />
<br />
<br />
در کشورهای بالکان هم روز اول ماه بهسکوت برگزار نشد. در شهر بخارست در روز چهارم ماه مه (یکشنبه) چهار هزار نفر در تظاهرات بعدازظهر شرکت جستند. این تظاهرات بههمت دورهٔ کارگری بهخاطر دفاع از روزی هشت ساعت کار برگزار شد. تظاهرکنندگان با حمل پرچم سرخی که روی آن نوشته بود «هشت ساعت کار در روز و نه بیشتر!» در خیابان رژه رفتند. <br />
<br />
<br />
'''ایالات متحده آمریکا:'''<br />
<br />
<br />
در آن سوی اقیانوس، میتینگی با شرکت ۲۰ هزار نفر در یکی از میدانهای نیویورک برگزار شد. این نمایش از طرف سوسیالیستهای شهر نیویورک برگزار شده بود. در شهر شیکاگو نیز ۳۵ هزار نفر در جشن شرکت کردند و بهسخنرانی نجارّان اعتصابی گوش دادند. <br />
<br />
در شهر لوئیویل نیز تظاهراتی با شرکت ۲۰ هزار نفر برگزار شد که به دو ساعت سخنرانی ساموئل گومپهرز - رهبر فدراسیون کار آمریکا، هواداران مبارزهٔ اقتصادی - گوش فرا داد.<br />
<br />
<br />
'''آمریکای لاتین:'''<br />
<br />
<br />
تظاهرات وسیع در آمریکای شمالی نسبت بهوسعت کشور بسیار ناچیز مینماید، اما در کشورهای آمریکای لاتین تظاهرات اهمیت بیشتری داشت. <br />
<br />
در مکزیک تعطیل در کار رخ نداد اما دورهٔ کارگری تظاهراتی را سازمان داد که در آن، کارگران مکزیکی و کارگران مهاجر اروپا در کنار هم شرکت جستند.<br />
<br />
در کوبا علیرغم انحلال اتحادیهٔ کارگران سیگارسازی، اعتصاب این کارگران و کارگران نجاریها انجام شد. هر نوع نمایشی در روز اول ماه مِه ممنوع اعلام شده بود. والی اسپانیولی جزیره تنها اجازه داده بود که بین ساعت ۵ تا ۸ بعدازظهر جلسهئی در تالاری برگزار شود. کارگران مردد بودند. با رسیدن این خبر که لوئی میشل - زن انقلابی فرانسوی - شب قبل از آن در شهر پاریس دستگیر شده، کارگران تأخیر بیش از آن را صلاح ندانستند و بهخیابان ریخته بهسوی محل برگزاری جلسه روان شدند. سخنرانان هشت گانه اعلام داشتند که تجمع کارگران بهخاطر اعتراض بهانحلال اتحادیهٔ کارگران سیگارساز نیست، بلکه برای ابراز همبستگی با کارگرانی است که در سراسر اروپا و آمریکا این روز را جشن میگرفتند، و نیز با کارگرانی که دولتهای استبدادی از برگزاری جشن آنها ممانعت بهعمل میآوردند. <br />
<br />
<br />
'''آفریقا:'''<br />
<br />
<br />
در این قاره که سراسر در اختیار استعمار گران بود طبیعتاً نمیتوانست تعطیل یا اعتصابی رخ دهد. با این ممه عدهای از اروپائیان مقیم شهر الجزیره در این روز دست بهتظاهراتی زدند که توسط پلیس پراکنده شد. در کشور تونس عدهای از آنارشیستهای ایتالیائی جلسهئی برپا کردند. کارگران چاپخانهها با پیروی از رهبر رفرمیست خود کویفر از تعطیل و اعتصاب خودداری کردند اما عریضهئی بهوالی تونس ارائه داشتند.<br />
<br />
<br />
==ترازنامهٔ اول ماه مه==<br />
<br />
اگر تعداد کارگرانی که در سراسر جهان برای اولین بار در جشن ماه مه شرکت جستند با تعداد کارگران آن سال مقایسه شود طبیعتاً روشن خواهد بود که تنها درصد کوچکی از جمح زحمتکشان، در آن روز، همبستگی بینالمللی خودرا بهنمایش گذاشتند. اما هیچ حرکتی را نمیتوان با آغازش داوری کرد. در این نود سالی که از آغاز جشن ماه مه میگذرد، زحمتکشان جهان، در کنار شکستها، عقبنشینیها، و سرکوب، شاهد پیروزیهای درخشانی بودهاند: پیروزیهائی که بههمت نیروی لایزال خود ایشان بهدست آمده است. جنبش کارگری در سراسر جهان توانسته است در بسیاری از زمینهها سرمایهداری را بهعقبنشیبی وادارد بهکسب امتیازات از دست رفته خود نائل شود، و بالاتر از همه، بهسرنگونی دولتهای سرمایهداری در بسیاری از کشورها دست یابد. اگرچه هنوز از استقرار سوسیالیسم در جهان بسیار دوریم و درهم کوفتن نظام جهانی سرمایهداری هنوز در دستور روز کارگران مبارز جهان است، اما نباید فراموش کرد که پیروزیهای حاصله فقط در سایه اتحاد و اتفاق کارگران بهدست آمده، وادامهٔ همین وحدت است که میتواند هدف نهائی کارگران جهان، یعنی بهسرنگونی نظام جهانی سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم بر کرهٔ ارض امکان دهد. <br />
<br />
<br />
{{چپچین}}تحقیق و تنظیم از خ. کیانوش {{پایان چپچین}}<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} روز سقوط باستیل در پاریس و پیروزی انقلاب کبیر فرانسه، ۱۷۸۹.<br />
#{{پاورقی|۲}} استقرار کم.ن پاریس (۱۸۷۱).<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%82_%D9%BE%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%DB%B1%DB%B1%DB%B3%DB%B2-%DB%B1%DB%B5_%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%94_%DB%B2%DB%B7&diff=30043صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۷2012-02-21T17:00:56Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:27-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:27-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:27-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:27-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۴]]<br />
[[Image:27-135.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۵]]<br />
[[Image:27-136.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:27-137.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:27-138.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:27-139.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:27-140.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''سردبیر محترم هفتهنامه کتاب جمعه:'''<br />
<br />
ضمن سلام و تقدیم بهترین سپاسها بهحضورتان بهخاطر کتاب خوب جمعه، اجازه بدهید بدین وسیله از خانم ناشناس ولی بسیار محترم و وطنپرستی که در بعدازظهر دوشنبه 1/11/58 خواندن «کتاب جمعه»را بهمن توصیه کردند تشکر و قدردانی و حقشناسی کنم. خواهشمند است بههر صورت دستور فرمائید این سپاسنامه در آن نشریه درج شود. امیدوارم اینجانب نیز در آینده بتوانم همانند آن خانم محترم در معرفی این هفتهنامه بهنسل روشن و جوان سهمی داشته باشم.<br />
<br />
با تشکر و سپاس فراوان:<br />
<br />
'''محمدحسین خلیلی: ''' دانشجوی سال دوم علوم بانکی<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای مصطفی ذبیحی''' (اراک)<br />
<br />
حداکثر برداشت ما این است که تصمیم گرفتهاید با ما شوخی کنید. با منطق میخواهید بهجنگ بلاهت بروید؟<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای دکتر حسین میرشجاعی'''<br />
<br />
بهشرح بالا مراجعه بفرمائید، امیدواریم متقاعدتان کند که گناه از ما نیست.<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای عزیزالله حاجی مشهدی'''<br />
<br />
اگر بهمنابعی از ادبیات معاصر افریقا و فیالجمله داستان کوتاه دسترسی دارید بیفیضمان نگذارید.<br />
<br />
{{گلوله}}'''جناب بهرام افراسیابی'''<br />
<br />
کتاب '''انقلاب پرتغال'''، نوشتهٔ '''گیل گرین''' بهترجمهٔ خود را که «بهمناسبت ترجمهٔ روان و ماهرانه ایشان از '''نقد مارکسیسم رودنسون و دربارهٔ عربستان بیسلاطین»برای خانم (و نه آقای)آزاه امضا فرمودهاید خدمت ایشان تقدیم کردیم و حامل تشکرات خانم'''آزاده''' از محبت دلگرمکنندهٔ شما هستیم.<br />
<br />
از خوانندگان علاقمندی که ترجمهٔ شعر، قصه، و مقاله برای ترجمه میفرستند تقاضا میشود زیرا کسی از اصل آنها را نیز ضمیمهٔ ترجمهٔ خود کنند. پیشاپیش سپاسگزاریم.<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای سعید عدل'''<br />
<br />
در پاسخ آن همه محبتی که فرمودهاید فقط میتوانم در یک جمله بگویم «از صمیم قلب متشکرم». تنها چیزی که دارم و بهآن میبالم همین محبتها است که از همه چیزی خواستنیتر و گرانبهاتر است.<br />
<br />
1) خود نیز در فکر آن هستیم که تاریخچهئی از مبارزات ضدامپریالیستی، و در مجموع، چگونگی شکل گرفتن و اهداف سازمانهای مترقی انقلابی فراهم کنیم. تاکنون پانزده گروه و سازمان دعوت ما را پذیرفتهاند و میتوانیم بهخوانندگان علاقهمند مژده بدهیم که بهزودی در زمینهٔ این مسائل مطالب قابل توجه و با اهمیتی در کتاب جمعه خواهد آمد که عجالتاً از طرح آنها چشمپوشی میکنیم.<br />
2) در موضوع گروههای فشار و غیره، منتظریم ببینیم با اظهار علاقه مکرّر آقای بنیصدر در مورد ایجاد فضای باز سیاسی چه وضعی پیش خواهد آمد. ما نیز مثل شما و بسیاری دیگر انتظار میکشیم تا ببینیم چه پیش میآید.<br />
<br />
3) در مورد این که «برای دریافت کمکهای مالی خوانندگان اقدام بهافتتاح حسابی در یکی از بانکها»بکنیم، با تشکر فراوان از لطف شما، عجالتاً بهکمک مالی خوانندگان و علاقهمندان نیازی پیش نیامده و مجله خودکفاست. امّا چنان که پیش از این نیز گفتهایم تاکنون هرگز از کیفیت چاپ و صحافی مجله راضی نبودهایم و لازم میدانیم مجله با کیفیت بسیار خوب بهچاپ برسد تا بتوانیم آلبومهای ارزندهئی از عکس و نقاشی بهطور دائم در مجله تقدیم خوانندگان کنیم. امّا چاپ بهتر مستلزم هزینههای بیشتری است و تنها در این مورد است که خوانندگان علاقهمند میتوانند از طریق تبلیغ مجله در میان کسان و دوستان خود و تشویق آنها بهقبول اشتراک مجله جنبهٔ مالی آن را برای وصول بهامکانات بیشتر تقویت کنند. خوشبختانه مجلّه نیز میتواند بهراحتی جای خود را نزد دوستان و کسانِ خوانندگان ما باز کند، گیرم اصلِ موضوع آشنا کردن آنان با چنین نشریهئی است. در همین شماره نامهٔ دانشجوئی را ملاحظه میکنید که از ما خواستهاند تشکر و احساس حقشناسیشان را بهخانم ناشناسی که مجلّه را بهایشان معرفی کردهاند اعلام کنیم.<br />
<br />
4) شاید از نظرتان گذشته باشد که تاکنون بهدفعات در مجله اعلام کردهایم که «نویسندهٔ خاصی»نداریم و برای چاپ آثار همهٔ نویسندگان و شاعران بهقول شما«پرمایه»آمادهایم، ولی این جور بویش میآید که آقایان و خانمها حرف زیادی برای گفتن و مطلب زیادی برای نوشتن ندارند و یا، بهدلائلی که خودشان میدانند، تو حال و هوای نوشتن و سرودن نیستند.<br />
<br />
5) بهچشم. «آنارشیسم را از نظر یک اصطلاح سیاسی، و یک برداشت فلسفی، و بهخصوص برداشتی که '''یک آنارشیست''' از آن دارد»در شمارهٔ دیگر معرفی خواهیم کرد، و بعدها دربارهٔ سؤال دیگرتان'''اگزیستانسیالیسم'''، چرا که شرح آن بهسادگی مقدور نیست.<br />
<br />
حقیقت این است که ما چنین صفحاتی در مجله گشوده بودیم. '''در پاسخ خوانندگان'''. ولی چند هفتهئی است که از خیر آن گذشتهایم تا بعد ببینیم چه گونه میشود اشکالی را که در عمل پیش آمده مرتفع کرد.- اشکال قضیه این است که هر عقیدهٔ سیاسی یا فلسفی برای خود یک '''تعریف علمی''' دارد، و این که فلان عقیده یا مکتب خوب است یا بد، چیزی است که بستگی دارد بهمنافع خاص یا نظرِ فردِ ناظر. پس معرفی یک عقیدهٔ فلسفی یا سیاسی، اگر با جبههگیری و از فلان یا بهمان زاویه صورت بگیرد، کار درستی نیست. اگر شما خواستید بدانید یک '''لیبرال''' یا یک '''فاشیست''' چه میگوید و چه عقیدهئی دارد و من از موضع یک '''آنارشیست''' یا یک '''کمونیست''' بهشرح آن مکاتب پرداختم جواب درستی بهشما ندادهام؛ زیرا آنچه نصیب شما شده «عقیده یک آنارشیست یا یک کمونیست نسبت بهلیبرالیسم یا فاشیسم»است و نه بیش. برای آن که من بهسؤال شما در مورد مثلاً '''ماتریالیسم''' جواب درست بدهم، نباید از موضع یک '''ایدهآلیست''' یا هر چیز دیگر بهماتریالیسم نگاه کنم بلکه در کمال بیطرفی باید بهشما بگویم که «ماتریالیسم چنین اعتقادی است و چنین میگوید.»<br />
<br />
متأسفانه ما نخست برداشتیم در پاسخ خوانندهئی که پرسیده بود «'''لیبرالیسم''' چیست؟» (و نپرسیده بود که عقیدهٔ ما در باب لیبرالها چیست) گفتیم «این یک مشی سیاسی - اقتصادی است و چنین میگوید.» بیدرنگ از این جا و آنجا شنیدیم که کتاب جمعه را «یک مشت لیبرال اداره میکنند!»<br />
<br />
بعد در پاسخ خواننده دیگری درباره '''فالانژ''' و '''فالانژیسم''' بههمان شیوه عمل کردیم.- دوستان انگشت تحّیر بهمنقار گزیدند که «یحتمل میان همکاران کتاب جمعه و فالانژها و بوجارهای لنجانِ حزبِ باد، پشت پرده ساخت و پاختی صورت گرفته.» - وقس غلیهذا. <br />
<br />
بنابراین، در شماره دیگر، با یقین بهاین که بیکاران کنار گود خواهند گفت اخیراً کشف کردهاند که مخارج کتاب جمعه را آنارشیستها میپردازند، '''آنارشیسم''' را - از دیدگاه خود آنها - معرفی خواهیم کرد!<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم رؤیا زارع'''<br />
<br />
احساسات محبتآمیزتان بهراستی عمیقتر از آن است که بتوانم جوابی درخور بدان بدهم. <br />
<br />
- اینکه نوشتهاید شکستی را که در بحث راجع بهروشنکفران از دوستان خود خوردهاید «نمیتوانید تحمل کنید» و معذلک از آنها با عنوان '''دوستانی واقعاً پاک و خوب و مهربان''' یاد میکنید و مینویسید «من واقعاً دوستشان دارم» نشانه روح بلند شماست و نشانه این قضاوت کاملاً درستتان که از اظهار عقیده نادرست کسانی که مسائل را تنها از یک سو مینگرند و نمیتوانند جهات مختلف قضایا را هم در قضاوتهای خود در نظر بگیرند رنجش حاصل نباید کرد.<br />
<br />
متأسفانه طی این یک ساله اخیر روحیه مطلقزدگی و انحصارطلبی چنان در افکار پارهئی از قشرهای با وجدان ولی ناآگاه رسوخ داده شده است که بهراستی معلوم نیست آثار سیاه آن را چه گونه باید زدود. بارها شنیدهام از دوستان، که مثلاً فلان دبیر، سر کلاس اول یا دوم دبیرستان تا دهان باز کرده است که چیزی بگوید مشتی نوجوان سیزده چهارده ساله در برابر او ایستادهاند که «این حرفها تبلیغ مارکسیستی است!»<br />
<br />
من نمیدانم یک نوجوان که '''خدشه''' را '''خطچه''' و '''توصیه''' را '''توسعه''' و '''توضیح''' را '''توزیع''' مینویسد از چه سالی خواندن آثار '''مارکس''' و '''انگلس''' و '''پلخانف''' و '''بوخاربن''' '''لوکاچ''' و امثالهم را شروع کرده که در سیزده سالگی متخصص مسایل پیچیده فلسفی شده است و بیدرنگ میتواند در فلان عبارت احتمالاً ساده دبیر خود افکار مارکسیستی را تشخیص بدهد. فقط این را میدانم که اگر هر چه زودتر با این روحیه بهطور جدّی مبارزه نشود فاتحه نسل آینده را باید خواند. قرار نیست ما پس از دو هزار و پانصد سال از چنگ مشتی ساواکی عمله ظلم نجات پیدا کنیم و در چنگال اردوئی از اکره جهل گرفتار شویم.<br />
<br />
نامهای آن همه مبارزانی که فیالمثل از دو سازمان معتبر مجاهدین خلق و چریکهای فدائی به خاک و خون کشیده شدند یا در میدانهای اعدام برابر جوخه آتش قرار گرفتند البته بر کسی پوشیده نیست. خوب، شما فکر کنید در حالی که فلان فرد روحانینما رُِک و پوستکنده منکر بدیهیات میشود و فیالمثل در برابر عالم و آدم از رادیو و تلویزیون اعلام میکند که «فقط روحانی مبارزه کرده است» دیگر از یک نوجوان ناآگاه چه انتظاری میتوان داشت؟ انتظار باید داشت که اخلاق و ایمان و دست کم موازین اسلامی را در رفتار و گفتار و کردار خود مراعات کند؟<br />
<br />
اما در مورد شخص من، خانم رؤیا، خودتان را ناراحت نکنید. من نه ادعائی دارم نه چیزی میخواهم، حتی کدخدائی جوشقان را. در سال ۵۲ ممنوعالقلم اعلام شدم و چون دیگر هیچ کاری ازم ساخته نبود و هر روزنهئی را مسدود کرده بودند بهخارج مهاجرت کردم (با هجرت اشتباه نشود) که شاید در آنجا بشود دست بهعمل حدّاقلی زد. اجازه بدهید مطلبی را بگویم و این پرگوئی را ختم کنم» افراد را باید روی عملشان قضاوت کرد نه روی محل اقامتشان. <br />
<br />
زنده باشید.<br />
<br />
{{گلوله}}''' آقای حیدریفرد ''' (بابل)<br />
<br />
مسأله اعتماد و اطمینان در میان نیست، هر امری قاعدهئی دارد. ترتیب تقاضای اشتراک در داخل جلد مجله آمده است.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمد دهقان''' (سلماس)<br />
<br />
دوست عزیز، بارها توضیح دادهایم که سی درصد تخفیفِ دانشجوئی عبارت از همان مبلغی است که کارمزد فروشندگان مجله است بنابراین فیش بانکی و فتوکپی کارت تحصیلی باید به دفتر مجله برسد تا مجله مستقیماً بهنشانی تقاضا کننده ارسال شود. از همکاریتان در معرفی مجله بهدیگران بسیار متشکریم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای مهدی صورتی'''<br />
<br />
با سپاس و تشکرات قلبی، و با پوزش بسیار، چون موضوعاتی که عنوان فرمودهاید عیناً همانهاست که در نامه آقای '''سعید عدل''' نیز آمده، تمنا میکنم برای جلوگیری از دوباره کاری به پاسخ ایشان در همین شماره مراجعه بفرمائید. با عذرخواهی مجدد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای ژاک یوسفی'''<br />
<br />
به تلفن ۸۳۸۸۳۲ مراجعه کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای وحید'''<br />
<br />
با تشکر از لطف شما که وقت گرانبها را صرف مقابله برگردان '''شاهزاده کوچولو''' فرمودهاید، باید عرض کنم در برگردان یک اثر مترجم باید بیشتر طرف زبان خود را بگیرد و نسبت بهآن حساسیت بهخرج دهد نه جانب زبان متن اصلی را. البته این بدان معنی نیست که مترجم هرچه خواست بکند، بل درست بهعکس، این عمل مستقیماً باید در جهتِ حفظ شیوه نگارش متن صورت بگیرد. مثلاً در شیوه نثر کتاب مورد نظر عبارت '''درآمد که''' و یا '''در جوابم درآمد''' (که هر دو اصطلاحی بسیار رایج و معادل دقیق '''به من گفت''' یا '''در جواب من گفت''' است) بههمان راحتی در متن فارسی مینشیند که معادل فرانسه آن در متن اصلی نشسته است. همان طور که '''دوباره درآمد''' بهجای '''تکرار کرد'''. که هردو معادل Repeta است و بدون شک انتخاب این یا آن بهسلیقه شخص مترجم بستگی پیدا میکند. امّا در همین جمله (سطر هشتم ص ۲۵) '''مثل یک چیز جدی''' را ترجمه اشتباهآمیزِ Comme une chose tres serieuse تلقی نکنید. این کلمه '''چیز'''، درست در همین سیاقِ سخن گفتنِ نزدیک بهمحاوره و دقیقاً با همین کاربرد، در تداول تهرانیان بهوفور بهکار میرود. <br />
<br />
در سطر چهارم صفحه ۲۷ حق با شماست. عبارتی بینالهلالین آمده که در ترجمه از قلم افتاده است که با تشکر از شما بدین وسیله اصلاح میشود:<br />
<br />
'''... مثلاً اول بار که هواپیمای مرا دید (راستی از روی هواپیمایم نقاشی نمیکنم، کشیدن آن برای من خیلی سخت است) ازم پرسید ...''<br />
<br />
ضمناً ملاحظه میکنید کلمه '''راستی''' را که در اصل نیست و در ترجمه آمده. با فقدان این کلمه در ترجمه، حالت متن اصلی منتقل نمیشود. سلیقه است دیگر.<br />
<br />
درباره کلمه '''بُتّگی''' (ص ۳۲، س آخر) سؤال فرمودهاید: «اگر کوچکی و کوچک بودن را '''بُتّگی''' گفتید چرا بزرگ شدن را '''درختگی!''' یا '''درختی''' نگفتید؟» (علامت تعجب از خود شماست البته.)<br />
<br />
جوابش بسیار ساده است: از '''بچّه''' و '''اَخته''' و '''بُتّه''' و '''شلخته''' میتوانیم '''بچگی''' و '''اَختگی''' و '''بُتّگی''' و '''شلختگی''' بسازیم، امّا از '''درخت''' و '''میز''' و '''آهن''' نمیتوانیم. علتش آن است این سه کلمه اخیر بهخلاف چهار کلمه اول به'''های غیرملفوظ''' ختم نمیشود. اگر دیده باشید، شاگرد شوفرها بهسرِ چکّش میگویند '''کَلّگی'''؛ مثلاً: «کلّگی چکُش از دسته در رفت نزدیک بود بخورد تو سرِ تقی.» - خوب دیگر. آنها هم با این که دستور زبان نخواندهاند بهطور قیاسی یا سماعی میدانند که های غیرملفوظ آخر کلمه '''کلّه''' تبدیل به '''گ''' میشود و بههمین سبب هرگز بهجای '''کلّگی''' نمیگویند '''سرِگی'''.<br />
<br />
امّا از همه چیز گذشته، وقتی الگوئی بهفصاحت این ضربالمثل بسیار رایج دَم دستمان است که «خرِ ما از '''کُرگی''' دُم نداشت» چرا نتوانیم بگوئیم «بائوباب از '''بُتگی''' شروع میکند بهگُنده شدن»؟<br />
<br />
دوباره برگردیم بهمصدرِ '''درآمدن'''، چون در قسمت چهارم نامهتان بار دیگر بهآن پرداختهاید که (ص ۴۱، س ۱۵) «'''گفته بود از درآمده بود''' زیباتر و رساتر است.» - خوب ممکن است بهسلیقه شما این از آن '''زیباتر''' باشد، اما دیگر '''رساتر''' چرا؟ نکند حضرتتان '''درآمدن''' را فقط در معنی '''خارج شدن''' میپذیرید؟ جای استاد '''مسعود فرزاد''' خالی. آن حضرت حافظشناس نابغه هم بر آمدن را همه جا فقط بهمعنی '''بیرون آمدن''' میگرفت. در یادداشتهای چاپ شدهاش ذیل مصراعِ '''با سلیمان چون برآیم من که مورم مرکب است''' مرقوم فرموده است: «حافظ '''برآمدن''' را جاهای دیگر هم در همین معنی آورده است، از جمله در این بیت:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''بده کشتی می، تا خوش برآئیم'''<br />
'''از این دریای ناپیدا کرانه(!)'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
و تازه تنها این نیست، در قسمت پنجم نامهتان این عبارت ترجمه را از سطر ۵ صفحه ۴۱ نقل کردهاید: «تو اخترک من ببر م نمیرسد.» - و زیر '''بههم نمیرسد''' را چهار بار خط کشیده مرقوم فرمودهاید که «'''نیست و زندگی نمیکند''' و '''وجود ندارد''' معنیئی است که با llny a pas کاملاً '''میخواند'''، ولی '''بههم نمیرسد''' بسیار دور از ذهن است.» - که باید عرض کنم خلاف بهعرضتان رسیده. یکی از معانی '''بههم نرسیدن''' همانا '''نبودن''' و '''زندگی نکردن''' و '''وجود نداشتن''' است، و دست بر قضا در این معنی رایجترین معادل این افعال است در نداول تهرانیان: «تو تمام شهر یک مثقال گوشت بههم نمیرسد.» - و باز در قسمت ششم نامه با اشاره بههمین اصطلاح در سطر اول صفحه ۴۲ معادلهای '''پیدا نمیشود''' و یا '''گیر نمیآید''' را پیشنهاد فرمودهاید که معادلهای کاملاً درستی است و لاجرم انتخاب این یا آن دیگر بستگی پیدا میکند به سلیقه شخصی افراد.<br />
<br />
در قسمت هفتم، با اشاره بهسطر ۱۱ صفحه ۴۲ نوشتهاید «'''آمدنا''' خیلی شل است.»<br />
<br />
من همیشه سعی کردهام در نگارش یا ترجمه متنی که لازم است بهطبیعت زبان محاوره نزدیک باشد مستقیما از مصطلحاتی که در تداول وجود دارد و بهاعتقاد من همچون جواهرات تراش خوردهئی میدرخشد استفاده کنم و حتی در صورت امکان برای ساختن ترکیبات تازه، آنها را الگو قرار بدهم.<br />
<br />
در زبان محاوره بهنوعی پسوند «آ» برخوردهام که فوقالعاده زیباست، امّا تنها در افعال سهگانه '''رفتن''' و '''برگشتن''' و '''آمدن''' استعمال میشود، یا بهتر است بگویم که من آن را تنها بهدنبال این سه مصدر دیدهام. این پسوند، از فعل، نوعی '''ظرف زمانی''' میسازد برای انجام گرفتن یا انجام دادن عملی دیگر. به مثالهایش توجه کنید:<br />
<br />
۱) '''آمدنا، پدربزرگ را دیدم.''' - یعنی در حالی که یا همان جور که داشتم میآمدم... به فرانسه En venant.<br />
<br />
۲) '''برگشتنا یک بسته سیگار هم برای من بگیر.''' - یعنی همان جور که یا موقعی که داری برمیگردی... بهفرانسهEn retour nant.<br />
<br />
۳)'''بیزحمت، رفتنا، در را هم محکم ببند.''' - یعنی در حال رفتن، یا در حالی که یا همان جور که میروی... بهفرانسه En paratant.<br />
<br />
اگر فرصتی دست میداد، این پسوند بسار گویا و زیبا را با یک یک افعال فارسی بهمحک میزدم ببینم که مثلاً '''خوردنا''' میشود گفت؟ «آدم، خوردنا حرف نمیزند.» (یعنی در حال خوردن و با دهنِ پُر.) - '''بلند شدنا''' میشود گفت؟ «بلند شدنا سرش خورد به گوشه پیش بخاری.» (یعنی درحال برخاستن.) - '''جویدنا''' میشود گفت؟ «جویدنا یک ریگ گنده رفت زیر دندانم.» (یعنی همچنان که لقمه را میجویدم.) - و جز اینها ...<br />
<br />
همچنین بعید نیست که این پسوند خلاصه شده نشانه '''ان''' باشد که در زبان کتابت بهکار میرود و همین معنی را افاده میکند: '''دوان''' (= در حال دویدن،) '''خندان''' (= در حال خندیدن)، '''روان''' (= در حال رفتن) - و غیره...<br />
<br />
در هر صورت، برای گسترش دادن بهزبان، یکی از بهترین راههای استفاده از این گونه نکتههاست که متأسفانه بسیار دست کم گرفته میشوند. در هر حال، اعتقاد من بر این است که وقتی میشود نوشت '''آمدنا هنوز به شکل دانه بود''' دلیلی وجود ندارد که بنویسیم '''آخر وقتی آمده بود''' یا '''آخر بهشکل دانه بهاین اخترک آمده بود''' که اشکال پیشنهادی خود شماست و ضمناً سرزنشی که پیش از این بهمن کرده بودید اینجا بهخود شما برمیگردد: برای این که از '''آمدنا''' استفاده نکنید مجبور شدهاید کلمه '''آخر''' و عبارتِ '''به این اخترک''' را که در متن نیست بهترجمه اضافه کنید!<br />
<br />
در بخش هشتم (سطر ۶ صفحه ۴۵) ایرادتان را به '''محبت آرام''' میپذیرم و استدلالتان را نه. مفهوم مخالف محبت آرام، محبت تند و خشن نیست. اظهار محبت میتواند آرام باشد یا با هیجان ... الخ.<br />
<br />
ایراد نهم (سطر ۷ صفحه ۴۵) حق با شماست. با سپاس بسیار عبارت بهاین شکل تصحیح میشود: «خُب دیگر، دوستت دارم، گر چه اشتباه من باعث شد تو روحت هم از این موضوع خبردار نشود ...»<br />
<br />
ایراد دهم (سطر ۱۳ صفحه ۴۶). حق با شماست. با تشکر فراوان جمله بهاین صورت تصحیح میشود: « این کار را برای تو غدقن میکنم.»<br />
<br />
ایراد یازدهم (سطر ۷ صفحه ۵۰) بهشرح ایضاً. جمله بهاین صورت تصحیح میشود: «مالِ اظهار تشکر است. منظورم موقعی است که...»<br />
<br />
از لطف شما و از توجه عمیقتان بسیار ممنونم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای م.حاجینژاد'''<br />
<br />
دلیلی ندارد که نرسیده باشد. اگر تاکنون بهچاپ نرسیده دلیلش این است که یا مردود شده یا هنوز نوبت خواندن آن نرسیده. هر هفته صدها صفحه داستان و قصه بهدفتر مجله میرسد که چون صفحات معدودی برای چاپ آنها داریم لاجرم بر هم انباشته میشود. قرار است ضمن یکی دو هفته آینده مطالبی را که بهدفتر مجله رسیده و هنوز مورد بررسی قرار نگرفته در چند شماره اعلام کنیم. و از آن پس عنوان مطالبی نیز که هر هفته شورای دبیران غیر قابل چاپ تشخیص بدهد برای اطلاع نویسندگان یا مترجمان آنها در مجله اعلام شود.<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم گلی خ.''' (کرمان)<br />
<br />
۱) من بهراستی متأسفم از این که خود را مجبور میبینم با صراحت تمام خدمتتان عرض کنم که فریب خوردهاید و به سنگلاخ ذهنیات افتادهاید من به آن افراد و بهپایمردیهایشان احترام میگذارم اما بهتخیلات واهیشان عقیدهئی ندارم. از این صریحتر نمیتوانم حرفم را بگویم. آن حرفها فقط وعده توخالی است. امیدوارم روزی شما را ببینم و حضوراً با شما حرف بزنم. تو را بهخدا دیگر این شعارها را ببوسید و احترام بگذارید و بعد، خیلی محترمانه بگذاریدشان روی رف. هزاران سال است که جوامع بشری فریب این امیدهای واهی خالی از تعلق و منطق را خورده و بهجای آن که نگاهی از روی خرد بهپیرامون خود کند چشم بر هم نهاده بهآرزوی «آن روز خوش» شعار دلخوشکنک غرغره کرده است. دست کم پنج هزار سال است - تا آنجا که تاریخ مدّون خبر میدهد ۰ بشریت فریب این شعارها را میخورد. سختگیرتر باشید و فریب آن حرفهای تو خالیِ پوچ و پا در هوا را نخورید.<br />
<br />
۲)'''ناجی''' بهمعنی '''نجاتدهنده'''، غلط مشهور است. '''ناجی''' یعنی نجاتیافته و '''منجی''' یعنی '''نجاتدهنده''' - فرهنگی که نام بردهاید نیز فرهنگ معتبری نیست؛ اغلاطش سر بهجهنم میزند.<br />
<br />
۳) خیر. فتوکپی کارت تحصیلی باید به ضمیمه فیش بانکی - که چگونگی آن در داخل جلد مجله آمده - بهدفتر مجله ارسال شود. اگر دانشآموزان دبیرستانها کارت تحصیلی ندارند میتوانند از دفتر دبیرستان نامهئی بگیرند که دانشآموز بودنشان را گواهی کرده باشد.<br />
<br />
۴) باز هم برای من نامه بنویسید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای فریبرز س.'''<br />
<br />
<br />
ببینید عزیزم؛ ما یقین داریم که خوانندگان مجله به «شعر» کاملاً بیموقعی که شما سرودهاید هیچ توجهی نخواهند کرد: <br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''هزار بار اگر بهخاکم سپارند'''<br />
<br />
'''هزار دهان میشوم'''<br />
<br />
:::::'''بر هزار خار[؟]'''<br />
<br />
'''که فریاد برکشم'''<br />
<br />
:::::'''هزاران بار'''<br />
<br />
'''تو را دوست میدارم'''<br />
<br />
:::::'''ای یار!'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
اگر هم توجهی کنند ثمرهاش این خواهد بود که زیر لب بگویند: «آی خروس بیمحل!» - و حق با آنهاست. میدانید چرا؟ آخر همگی حواسشان پی این است که آقای رئیس جمهوری با آزادیهای مورد ادعایش چه خواهد کرد و ماجرای کردستان و گنبد و خوزستان و بلوچستان بهکجا خواهد کشید!<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم یا آقای ج. میلاگردی'''<br />
<br />
در طرحهای شما، اندیشه و مضمون بسیار قوی است امّا در اجرای آن قلماندازی میکنید. آن مضامین بهطراحی محکمتر و مهارت فنی سنجیدهتری محتاج است. اگر کارتان را جدّی میگیرید بیشتر تمرین کنید، از آسانگیری بپرهیزید و بهحداقل راضی نشوید. چند تا از طرحهایتان را در این صفحات آوردهایم. در مورد شعرتان: تصور میکنم تا اینجا طرحهایتان میچربد.<br />
<br />
پیشبینی نمیتوان کرد. پسند من و ما مطرح نیست، آموزگار اصلی محیط و شرایط زندگی شما خواهد بود. فقط کار کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای حسین مرزآبادی'''<br />
<br />
۱) این که اختصاص دادن چند (و حداقل هشت) صفحه از مجموع ۱۶۰ صفحه مجله به «جبران کمبود مطلب» تلقی شود، دیگر واقعاً از آن حرفهاست! وانگهی، مطلبی را که بهعنوان «دلیل» ذکر کردهاید (موضوع نسبت بهای مجله با بهای بهترین کتاب شطرنج، که در عین حال دلیلی بسیار بیپایه است) مطلبی است که با همین کلمات توسط یکی از دوستان ما، در دفتر مجله نیز مطرح شده است آیا شما «اسم مستعار» همان رفیق ما نیستید؟ - در هر حال ما موضوع ماندن یا رفتن صفحات شطرنج را بهتصمیم خوانندگان واگذاشتهایم.<br />
<br />
۲) این نظر شما که «مجله بهغیر از چند شماره اول از لحاظ داستان بسیار کم است» آیا با قضیه شطرنج ارتباطی ندارد؟ - منظورم این است که داستان بیشتری میخواهید و شطرنج را نمیخواهید. خب، اگر کسانی که خواهان شطرنجند و علاقهئی بهخواندن داستان ندارند بهما نوشته باشند «قصه بازی را بگذارید کنار و صفحات شطرنج را بیشتر کنید» چه؟ - فکر نمیکنید بهخاطر چند صفحه دارید بهحق دوستداران شطرنج تجاوز میکنید؟<br />
<br />
۳) «محافظهکار افراطی» بودن مجله و این که «از ترس بستن مجلهتان بهسراغ شطرنج و طلب باران میروید» مطلبی است که جوابش بماند. امّا آیا این که «کتاب جمعه وزینترین هفتگی است که از ابتدای انقلاب بهطور مرتب منتشر شده، مطالب مربوط بهکردستان و شیلی، و همچنین بحث در شعارهای دوران انقلاب و بسیاری از مطالبتان را بسیار پسندیدم» با ایرادتتان میخواند؟<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای علیرضا غ.''' (آبادان)<br />
<br />
متأسفانه آنچه را که فرستادهاید حتی نمیتوانیم بخوانیم، زیرا اگر هم رأی بهچاپ آنها داده شود بهدلیل نوع خاص «ستونبندی» شما چاپخانه از ما نخواهد پذیرفت! - هر قطعه را روی یک صفحه کاغذ مرقوم بفرمائید، و یک روی آن. طراحی با خودکار آبی هم قابل استفاده نیست، با مرکب و روی کاغذ سفید بکشید که در صورت پذیرش شورای دبیران قابل کلیشه شدن باشد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای عزیز گوشه دزفولی''' (شوشتر)<br />
<br />
۱) مطالبی که مرقوم داشتهاید تا بهقول خودتان بهعنوان «موضوع قابل توجهی» مظرح شود، در کمال تأسف، در روال کار کتاب جمعه نیست. حسن نیت و محبت شما بهجای خود، امّا همکاران ما که میباید بهناگزیر مطالبِ منطبق با روال مجله را از میان انبوهی مطلب انتخاب کنند و به«ادیتور»های معدود مجله برسانند کارشان آنچنان فشرده است که در عرض هفته ناگزیرند صدها صفحه مطلب را مرور کنند. آنچه شما «بهعنوان موضوع پیشنهادی» مطرح کردهاید متأسفانه بهکار «روزانهنویس»های نشریاتی میآید که بهطور یومیّه منتشر میشوند. ما نویسندهئی که بتواند از این نوع «موضوعات قابل توجه» استفاده کند نداریم.<br />
<br />
۲) دفتر توزیع ما مجله را مستقیماً برای سرپرست توزیع در مرکز هر استان میفرستد. علاقمندات مجله در شوشتر باید از سرپرست توزیع مطبوعات در استان بخواهند که سهمیه کافی برای مرکز پخش مطبوعات در شوشتر در نظر بگیرد.<br />
<br />
۳) عکسهائی که در مجلات و روزنامههای قدیم و جدید بهچاپ رسیده اگر بهقدر کافی روشن و تمیز باشد قابل استفاده است. متشکریم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمود سعادتپور''' (تهران)<br />
<br />
پیشنهاد شما که «هرچند شماره یک بار مجله را اختصاص بدهید بهچاپ آثار خوانندگان» چه نتیجهئی در بر دارد؟ ارضای خاطر نویسندگانی که نه مطلب جالبی برای گفتن دارند و نه تجربه و استعدادی برای نوشتن؟ <br />
<br />
مجله در برابر خوانندگانی که بسیار جدی بهمسائل نگاه میکنند شدیداً احساس مسؤولیت میکند. امری که شما توصیه میکنید واقعاً جه لطفی دارد؟ ما با کمال دقت از میان مطالب رسیده آنچه را که جالب توجه و قابل عرضه باشد انتخاب و چاپ میکنیم. پس شمارهئی که شما پیشنهاد میکنید در حقیقت خواهد شد «جُنگِ آثار غیر قابل چاپ»! - آیا چنین مجموعهئی برای خود شما جالب خواهد بود؟<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای غلامحسین پرتابیان''' (کازرون)<br />
<br />
سپاس مرا از بابت شعری که در نهایت محبت برای من سرودهاید بپذیرید. چیزی بسیار بیشر از اثر «یک آغازگر» و «تازهکار» در آن هست و نشان میدهد که در هر حال بیتجربه نیستید. توصیه من مثل همیشه این است که به«زبان» بیشتر توجه کنید. از یاد ببرید که یک فارسی زبان هستید. صِرفِ فارسی زبان بودن، برای «شعر فارسی سرودن» کافی نیست. برای این کار باید فرض کنید که اصلاً فارسی نمیدانید، و از نو بهکشف آن برخیزید. از چاپ شعرتان در مجله، بهدلیل آن که موضوع خصوصی است پوزش میخوام امّا آن را چون یادگار عزیزی از شما که امیدوارم روزی شاعر بزرگی شوید حفظ خواهم کرد. <br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای احمد نقشبندی'''<br />
<br />
با تشکر از راهنمائیهاتان، قبلاً دوستان دیگری محبت کرده عین شمارههای آن مجله را در اختیار ما گذاشتهاند.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمدرضا جوکار''' (خورموج)<br />
<br />
گردآوری اشعار محلّی کاری است که هرچه جدیتر باید تعقیب شود. بخصوص که در زمینه رفع ستم ملی، مسأله اولویت زبانهای محلی و آزادیهای فرهنگی اقوام ایرانی در دستور روز مردم مبارز کشور ما قرار دارد و هر قومی باید فرهنگ افواهی خود را بهصورت فرهنگ مکتوب در آورد. برای انعکاس دادن این آثار، '''کتاب جمعه''' بارها اعلام کرده است. امّا متأسفانه دوستان کار را سهل میگیرند. هم اکنون پرونده قطوری از اشعار ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی و جز اینها در آرشیو ماست که هیچ یک قابل استفاده نیست. فیالمثل دوستی که یادداشت فارسیش را هم بر اثر بدی خط و بیتوجهی در نوشتن نمیشود خواند و فیالمثل در ابندای نامه و بهدنبال خطاب '''اقای سردبیر''' کلمه '''عزیز''' را چنان نوشته که از '''خربزه''' و '''جُربزه''' و '''جزیره''' تا '''عرّوتیز''' و '''غربزده''' و '''قمروزیر''' و '''قِربریز''' همه چیز میتواند خواند، چند صفحه شعر محلی (که اسم نمیبرم از کجا) فرستاده است که، -واویلا!- تصور کنید که این سایه دست فیالواقع بهدرد چه کاری میخورد؟<br />
<br />
در هر صورت چاپ اشعار محلی فقط در صورتی برای ما - که آشنائی با گویشها یا زبانها نداریم - فقط در صورتی میسر است که متن آنها بهدقت تمام ماشین شده باشد، اِعرابگذاری شده باشد، و آوانویسی شده باشد. کاری که شما نیز باید در مورد اشعار '''شیخ علی شیخ حمود''' (که حتی تلفظ جزو آخر اسم او را هم روشن نکردهاید) انجام بدهید تا زحمتی که کشیدهاید بیثمر نماند. برای آوانویسی بهنامه آقای '''کاظم زارعیان''' در همین شماره مراجعه کنید.<br />
<br />
دیگر این که دوستان ما بهصرف ایت که مجله اعلام کرده است خود را در حک و اصلاح مقالات آزاد میداند غالباً کمترین توجهی بهآنچه مینویسند نمیکنند. درست است که ویراستاران مجله بهقول معروف «مو از ماست میکشند» ولی آخر آنها با جملاتی از این نوع چه میتوانند بکنند جز این که یکسره از خیر مطلب - در هر درجه از اهمیت که باشد - بگذرند؟<br />
<br />
ملاحظه بفرمائید:<br />
<br />
'''میراث گرانبهای نیاکان با با تحریفات نابهجا بعضیها اصالت خود را از دست داده و یا با فروش کردن صفحات و کلمات بلیغ آن بهبیگانگان پشت پا بهادبیات محلّی خود زده و یا دانسته و یا ندانسته افراد بومی و محلی، این درههای ناب همراه با خلق آن را در زندانهای سینه خود مدفون کردهاند'''... و غیره.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای امید الف.'''<br />
<br />
یادداشتی که روی داستان و یا بهقول خودتان '''دردودلِ''' (کذا در سراسر نامه!) خود گذاشته بودید کار را ما سبک کرد تا آن را نخوانده بایگانی کنیم. بهاتفاق شما و دیگر خوانندگان قسمتی از این یادداشت را مرور میکنیم:<br />
<br />
«آنچه را که من بهعنوان اصل و منشأ گرفتم همان '''نمیدانمِ''' معروفِ لاادریّون و فرضیه شکاکیّون است. امّا در طول داستان، از آن بهماتریالیسم و بعد، از آن بهایدهآلیسم و دوباره به تفاوت واقعیت و حقیقت، و به نقص و ضعف احساسهای ما برای درک حقایق جهان رسیدهام و از این رو همواره یک '''دور تسلسل''' را پیمودهام و آخرالامر نتیجه گرفتهام که من بهبیاعتقادی خودم هم اعتقادی ندارم.»<br />
<br />
موفق باشید!<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای غلامعباس دهار''' (آبادان)<br />
<br />
دید شاعرانه بسیار عمیقی دارید. بخش دوم '''چهار فصل مرثیه''' در عین سادگی بسیار زیباست. شعر هر چه سادهتر باشد زیبائی خود را عریانتر جلوه میدهد. شعرهای پیچیده، بیشتر فریبند، و گرنه بهآن همه لفاف و کاغذ رنگین و حقهبازی در شکل و بیان غیرذلک نیازی پیدا نمیکنند. <br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
از اوج<br />
<br />
:::::تا فرود<br />
<br />
فاصله<br />
<br />
انگشتی است و ماشهئی،<br />
<br />
و بدینسان<br />
<br />
::::: پرنده<br />
<br />
بر تصویر لرزان خویش <br />
<br />
منطبق میشود.<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای احمد ل.''' (تهران)<br />
<br />
هر دو شعری که فرستادهاید بهراستی پرمایه اسن جز این که لغزشهائی از بابت زبان و بیان دارند. فیالمثل:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
آن اشتیاق سرخ شکفتن<br />
<br />
در برگ برگِ باغ<br />
<br />
:::: گلپر(؟) شد ...<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
یا مثلاً '''تحقیر گشتن''' در قسمت دوم شعر راستی چرا باید '''گشتن''' را بهجای شدن بهکار برد که نه زیباست نه درست. همچنین است در '''تابوی عشق''':<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
ما هیزم کدام حادثه گشتیم<br />
<br />
ما هیزم کدام حادثه میگردیم؟<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
و چند سطر پائینتر:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
بیا آتش شویم<br />
<br />
حادثه گردیم.<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
لطف بفرمائید و این اشکالات را اصلاح کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای ع. فاضل''' <br />
<br />
بهخلاف تصور شما من اسطوره و تاریخ را با هم مخلوط نکردهام بل عبارتی آوردهام که عیناً چنین است:« داستان ضحاک و فریدون اسطورهئی است که حقیقت تاریخی قلب شدهاش '''میتواند''' کودتای داریوش برعلیه بردیا باشد.» - البته عبارت قلمانداز نوشته شده و شما حق داشتهاید متوحه منظور من نشوید. قصدم از «حقیقت تاریخی قلب شده» اسطوره ضحاک نیست، بلکه کودتای داریوش است که آن را در سنگ نبشته بیستون تحریف کرده، '''بردیا''' را «'''گئومات''' غاصب» خوانده است. و اشارهام بهاین واقعیت تاریخی بیشتر برای رفع این نظریه اشتباهآمیز بود که گروهی معتقدند چنان اصلاحات انقلابی در آن روزگار (هزار و پانصد ششصد سال پیش از فردوسی) عملی نبوده و از لحاظ تاریخی آنا کرونیتیک یا نابهنگام است. قصدم این بود که نشان بدهم عمل آن اسطوره در تاریخ هم اتفاق افتاده است. <br />
<br />
از محبتتان ممنونم. نامه دیگری نزد من دارید که روزی بهآن جواب خواهم داد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمدحسن زردوانی''' (تبریز)<br />
<br />
طریق رسیدن بهکمال همان است در حاشیه شعرتان نوشتهاید. بهپیروزی خود شک نداشته باشید، چرا که پایمردی تنها راه وصول بهآن است.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای رسول مهرانپور''' (برایتون انگلستان)<br />
<br />
مجله را میتوانید از تهران توسط یکی از اقوامتان مشترک شوید. ضمناً نماینده مجله در لندن آقای مجید برتوش است، با تلفن ۵۱۹۲۸۴۲ میتوانید با ایشان تماس بگیرید.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%DA%A9%D9%88%D8%A8%D8%A7&diff=30042آگاهی سیاسی در کوبا2012-02-21T17:00:47Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:25-086.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۶]]<br />
[[Image:25-087.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۷]]<br />
[[Image:25-088.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۸]]<br />
[[Image:25-089.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۸۹]]<br />
[[Image:25-090.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۰]]<br />
[[Image:25-091.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۱]]<br />
[[Image:25-092.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۲]]<br />
[[Image:25-093.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۳]]<br />
[[Image:25-094.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۴]]<br />
[[Image:25-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۵]]<br />
[[Image:25-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:25-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:25-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:25-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:25-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:25-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۰۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
این مقاله فصلی است از کتاب کوبا به ترجمهٔ م. سینا که از سوی انتشارات مازیار منتشر میشود.<br />
<br />
مارکس و انگلس دولت سوسیالیستی را بهعنوان شکل «دمکراسی مستقیم یا مبنی بر مشارکت مستقیم تودهها در نظر گرفته، آن را نقطه مقابل نظام نمایندگان دمکراسی بورژوائی میدانستند. این دولت از ارگانهای سیاسی تشکیل خواهد شد که کارهای اجرائی و قانونگذاری را تحت نظارت مستقیم پرولتاریا بهعهده میگیرد. پرولتاریا میتواند هرگاه و در صورتی که لازم باشد، این ارگانها را مستقر یا منحل کند. این بحث که آیا این شکل دمکراسی در کشورهای مدعی سوسیالیسم استقرار یافته است یا نه بهجای خود باقی است. رهبران کوبا اظهار میدارند که، دولت از طریق دیکتاتوری که علیه عناصر ضد انقلابی داخل و خارج کشور اعمال میکرد همواره معرف منافع پرولتاریا بوده است. با وجود این که طبقات پایین مکرراً پشتیبانی خود را از انقلاب ابراز داشتهاند، این «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» از طریق پیشگامان انقلابی و بیمشارکت دهقانان و کارگران اعمال شده است. رهبری از همان ابتدا ابتکار طرح اشکال بسیج تودهها، نظیر «کمیتههای دفاع از انقلاب»(CDRS) را بهدست گرفت. <br />
<br />
در تفسیر زیر میتوانیم دولت را بهطور قراردادی بهاین شکل تعریف کنیم که «سازمانیاست که از حوزه کار که دارای قدرت اعمال خشونت علیه تمامی گماشتگان دیگر جامعه است». در جوامع سرمایهداری این خشونت بهاین منظور بهکار میرود که تضمین کند که گماشتگان جامعه وظایفی را که حوزه کار تعیین میکند به طور کامل انجام دهند.<br />
<br />
این وظایف مطابق نوع خاصی از سازمان اقتصادی است که بر پایه مالکیت خصوصی وسائل تولید و شکل معینی از نظارت بر جریان تولید و توزیع تولیدات اجتماعی قرار گرفته است. ظاهراً، یکی از مظاهر مهم جوامعی که بهاین طریق سازمان یافته است، شیوهئی است که سازمان اقتصادی در آن استقلال مییابد. <br />
گروههای حاکم توانستهاند از طریق شکل معینی از سفسطه ایدئولوژیک، مسائلی را که بهاساس قدرت مادی آنها مربوط میشود از عرصه بحثهای سیاسی دور سازند. از این رو، پرسشهائی از آن نوع که بهکنترل جریان تولید، بهحقوق مالکیتی که در انباشت سرمایه نهفته است، و<br />
پانویس:<br />
<br />
*آنتونیو خوزه هررآ (Antonio Jose Herrera) عضو پژوهشی مرکز مطالعات آمریکای لاتین در دانشگاه پتزبورگ است. او در سال ۱۹۷۶ از کوبا بازدید کرده است.<br />
<br />
**هرنان روزنکرانز (Hernan Kosenkranz) در دانشگاه لیورپول دربارهء کوبا تحقیق میکند. او نیز عضو پژوهشی مرکز مطالعات آمریکای لاتین در دانشگاه پتیزبورگ است.<br />
<br />
بهمصرف تولیدات اجتماعی ارتباط مییابد، با وجود این که پایههای «واقعی» جامعه را تشکیل میدهد، تا حدود زیادی از نظر پنهان میماند. با اصطلاحات معنیداری که بالاندیر(۱) بهکار برده است، سیاست به صورت «بازی قدرت صرف» جلوه میکند و از این طریق میتوان بی آن که پای مبانی مادی قدرت طبقات حاکمه را بهمیان کشید، اداب آن را بهنمایش گذاشت. امّا در جوامع سوسیالیستی دولت قدرت اعمال خشونت را در جهت تضمین این امر بهکار میبرد که بر گمشاتگان جامعه نقش خود را در یک نظام تقسیم کار که بر مبنای اشکال سوسیالیستی مالکیت وسایل تولید استوار شده است، بهنحو کامل ایفا کنند. بقای دولت به عنوان «وسیله اعمال خشونت» در نظام تقسیم بینالمللی کار، حداقل تا موقعی که تهدیدهای تهاجم امپریالیستی خاتمه نیافته و توسعه وسیعتر نیروهای تولیدی رخ نداده الزامی خواهد بود. ظاهراً درک رهبری کوبا از مسائل فوق بدین گونه است، و بهنظر میرسد اعتقاد داشته باشد که برای ایجاد یک فرهنگ سیاسی نوین، بهدورهئی مقدماتی نیاز داریم تا وظایف سوسیالیستی بتواند در جامعه رسوخ یابد. فقط در ان موقع است که مردم کوبا میتوانند نظارت مستقیم اقتصاد و دولت را به دست گیرند. سپس همینکه بقایای فرهنگ سیاسی بورژوائی از بین رفت میتوان دمکراسی سوسیالیستی را برقرار کرد. بعد از تهاجم خلیج خوکها، هنگامی که فیدل کاسترو علناً بر خصلت سوسیالیستی انقلاب کوبا تأکید کرد، اسوالدو دورتیکوز که بعدها به ریاست جمهوری رسید، توضیح داد که چرا میبایستی انقلاب این همه مدت صبر میکرد تا بتواند خود را سوسیالیستی معرفی کند: «... برای بخش عظیمی از مردم ما حتی بای بخش عظیمی از کارگران ما، عقاید سوسیالیستی که ایدههای انقلابی این دورهء تاریخی است، صرفاً بهخاطر اسم ان شگفت انگیز است... (پس به این علت)... مردمی که بهپشتیبانی از این تحول انقلابی در اقتصاد ما متحد شدند یک روز در مییابند یا تصدیق میکنند که آن چیزی را که تحسین و از آن پشتیبانی کردند، انقلابی که پیروزی بزرگ تاریخی مردم کوبا بود، و انقلابی که این همه تحولات فراوان بهوجود اورده، یک انقلاب سوسیالیستی است.»(۲) بنابراین، او استدلال میکند که حاکمیت « ایدئولوژی بورژوائی» منافع تاریخی طبقیه کارگر و دهقان را مخدوش ساخته و بدون درک کامل این مناقع استقرار دمکراسی سوسیالیستی امکانپذیر نیست. فیدل کاسترو، دوازده سال بعد در جمعبندی تاریخچهء انقلاب توضیح میدهد که باتیستا بهیکباره سرنگون شده بود و با این وجود:<br />
<br />
«لازم بود که در زمینهء ایدئولوژیک، و در حوزهٔ سیاست بهنبردی عظیم دست بزنیم. لازم بود که بهفرهنگ بورژوائی و امپریالیستی خاتمه دهیم، زیار در پایان مبارزه نظامی دشمن هنوز اسلحهء بسیار نیرومندی در اختیار داشت؛ او سلاح اقتصادی داشت، و پس از چندی نیروی نظامی هم بهدست میآورد. در نتیجه مردم ما بهنبردی سیاسی و ایدئولوژیک دست زدند تا با عقب ماندگی فرهنگی، بیسوادی و جهل مبارزه کنند؛ و این مبارزه بهآنها آن آگاهی انقلابی مستحکم و هوشیاری سیاسی و سوسیالیستی را بخشید که امروزه مشاهده میکنید.»<br />
<br />
آزمایش شرکت مردم در این مبارزه، قدرت خلق نام گرفت و در سال ۱۹۷۶ بهگشایش «مجمع ملی نمایندگان کشور» منجر شد، که درواقع از سال ۱۹۷۴ در ایالت ماتانزاس آغاز شده بود. معهذا، شکی نیست که پیش درآمد این جریانات در تصمیمات غیرمتمرکز کنندهئی نهفته بود که بعد از سال ۱۹۷۰ اتخاذ شد. فیدل کاسترو در اواخر آن سال گفته بود که برای شورای وزیران (ارگان عالی حکومت) «ممکن نیست که بتواند این دستگاه (یعنی دولت) را رهبری کرده و هماهنگ سازد. بهاین علت لازم است که دستگاهی سیاسی ایجاد کنند تا بخشهای مختلف تولید جمعی را هماهنگ سازد.» در ۱۹۷۲ شورای وزیران تجدید سازمان یافت و کمیتهئی اجرائی مرکب از هشت وزیر ایجاد شد که وظیفه آن هماهنگسازی و نظارت بر فعالیتهای وزیران بود. قبلاً این کار را خود فیدل کاسترو انجام میداد.<br />
<br />
در آستانهء پیروزی انقلاب سه سازمان سیاسی وجود داشت که با باتیستا مبارزه کرده بودند: جنبش ۲۶ ژوئیه، PSP (کمونیست) و فرماندهی انقلابی (Directorio Revolucionario). همینکه عناصر بورژوا-لیبرال سازمان اول تصفیه شدند، رهبری کوبا پیشنهاد کرد که این سازمانها در یک حزب واحد ادغام شوند. در سال ۱۹۶۱ پس از غلبه بر مقاومتهای شدید، سازمانهای انقلابی یکپارچه (ORI) بوجود آوردند که کلیه سازمانها را تحت نظارت حزب کمونیست (PSP) به ریاست آنیبال اسکالانته گرد آورد. مها اسکالانته در استفاده از موقعیت خود درجهت این که نظارت بر انقلاب را در اختیار احزابش قرار دهد تردیدی بهخود راه نداد؛ حرکتی که فیدل کاسترو با نطق مشهور خود در مارس ۱۹۶۲ که در ضمن آن بهتقبیح فرقهگرائی (سکتاریسم) پرداخت، راه آن را سد کرد. در پایان سال، سازمانهای انقلابی یکپارچه (ORI) جای خود را بهحزب واحد انقلاب سوسیالیستی (PURS) داد و در سال ۱۹۶۵ این حزب بهحزب جدید کمونیست کوبا تبدیل شد. این حزب نظارت کامل امور سیاسی کشور را در دست گرفت. دولت و حزب بهیک ارگان واحد تبدیل شدند. حزب خصوصیت برگزیده یافت، در حالی که ظاهراً سازمانهای مردمی به استثنای «کمیتههای دفاع از انقلاب» هنوز وجود نداشتند. با این وجود، در آغاز سال ۱۹۷۱ نسیم دگرگونی بر فراز حزب بهوزش درآمد. تلاشهائیحزب صورت گرفت تا حزب را از وظایف اداری آن مجزا ساخته آن را از خصلت برگزیدهاش آسوده نموده و تقسیم مجدد وظایف را در میان اعضاء به طور یکنواختتری صورت دهد. بالأخره، در دسامبر ۱۹۷۵ حزب تصمیم گرفت که مشارکت عموم را تشویق کرده و وظایف سیاسی-اجرائی را به نهادهای سیاسی جدید واگذار کند.<br />
<br />
تا قبل از سال ۱۹۷۰، عملاً تنها شکل ممکن مشارکت عمومی از طریق «کمیتههای دفاع از انقلاب» بود که وظایف بسیار متنوعی بهعهده داشت؛ وظایفی از قبیل تدارک ایدئولوژیک، آموزش، ورزش، نمایشات فرهنگی، کار داوطلبانه، بهداشت عمومی، اصلاح روستاها، تولید، توزیع و غیره. بعد از سال ۱۹۷۰، اتحادیه مرکزی کارگران کوبا (CTC) ومجمع ملی کشاورزان کوچک (ANAP) قدرت بیشتری یافته و بحثهای عمومی وسیعی را در باب «قانون خانواده» و «قانون اساسی سوسیالیستی» بهراه انداختند(۳). <br />
<br />
شکی نیست که رهبری کوبا در سال ۱۹۷۵ تصور میکرد که به یُمن گسترش فرهنگ انسان نو، که معماران اصلی آن فیدل و چهگوارا بودند، وظایف سوسیالیستی از پیش میان مردم رسوخیافته است. مفهوم کوبائی انسان نو از یک طرف برمبنای ضرورت تحکیم روند انقلابی در کشوری باسطح پائینِ توسعهء نیروهای تولیدی قرار گرفته، و از طرف دیگر براساس اجرای وظیفهء آماده سازی مردم برای زندگی در شرایط سوسیالیستی پایه گذاری شده است.<br />
فرهنگ انسان نو بین سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ بهوجود آمد و در فاصله سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳، هنگامی که مسائل مربوط به مشوقهای مادی و نقش سازمانهای مردمی مورد توجه قرار گرفت، مجدداً به کار گرفته شد. نکات اصلی این دیدگاه فرهنگی را میتوان در اثر چهگوارا بهنام «انسان و سوسیالیسم در کوبا» و نطق فیدل کاسترو در ۲۶ ژوئیه ۱۹۸۶ یافت. <br />
<br />
ارزشهائی که مورد ستایش قرار گرفت عبارتست از: سخاوت، روح فداکاری، حس مسؤلیت، سادگی فراوان، انترناسیونالیسم، ظرفیت انتقاد و انتقاد از خود. مهمترین دستگاههائی که بهترویج این فرهنگ سیاسی میپرداخت دو سازمان مردمی مهم کشور بود: یعنی اتحادیه مرکزی کارگران و مجمع ملی کشاورزان کوچک. در این سازمانها بحثهای منظمی در باب مسائل مختلف، از نظریهء مارکسیسم گرفته تا اهمیت اجتماعی «قدرت خلق» صورت می گیرد. .سائل ارتباط جمعی برای نتایج بهتر بهکار گرفته میشود، و از طرف دیگر وسائل بکری چون نمایشهای کمدی و یا نوع سنتیتر آن، یعنی افسانهها و هنر توده ها (فولکلور) مورد توجه قرار گرفته است.<br />
<br />
حزب همراه سازمانهای مردمی بهتهیه مطالب آموزشی، توصیه دروس و سخنرانی ها و انتشار متن نطقهای فیدل کاسترو وغیره میپردازد. بهعلاوه، جلسات بررسی و تحقیق، کنفرانسها، برنامههای رادیو تلویزیونی، روزنامهها و مجلات در خدمت آشنا ساختن مردم با وظایفی است که مورد نیاز جامعه سوسیالیستی است.<br />
همان طور که نشر ایدئولوژیک این وظایف بهپیش میرود، وسائل مشارکت مستقیم مردم نیز بهوجود میآید. اینامر هم بهصورت مشارکت غیرمستقیم مردم از طریق انتخاب نمایندگان آنها در کمیسیونهای گوناگون سازمانهای مردمی صورت میگیرد، و هم نظارت مستقیم آنها را بخصوص بر فرآیندهای تولیدی محلی دربر میگیرد.<br />
<br />
بررسی زیر نمونهئی از مطالعاتیاست که درفاصله ژوئن تا اکتبر ۱۹۷۶ صورت گرفته و هدف آن ارزیابی میزان مشارکت مردم تا قبل از آغاز تجربه «قدرت خلق» بوده است. این بررسی، مظاهر مختلف فرهنگ سیاسی را در کوبا، مشارکت واقعی مردم در اموزش فرهنگ سیاسی و میزان مشارکت آنها را در جریان تصمیمگیری که از کاربرد عملی این فرهنگ سیاسی نتیجه میشود دربرمیگیرد.<br />
<br />
''' فرهنگ سیاسی'''<br />
ما با توجه به آن مفاهیم یا ارزشهائی که فعالیت سیاسی را در کوبا رهبری میکند، بر این موارد تکیه میکنیم: آگاهی از دمکراسی، تلقی از رهبری و دانش سیاسی. دو مورد اول مستقیماً با مسأله مشارکت تودهها سر و کار دارد، و سومی بهطریقی کلیتر، بهارزیابی جریان رسوخِ فرهنگِ سیاسیِ سوسیالیستی یاری میرساند.<br />
<br />
۱'''. آگاهی از دمکراسی.'''<br />
جدولهای (الف) و (ب) بازگوی عقاید پاسخ دهندگان مورد سنجش دربارهء دمکراسی است. در جدول اول که ۳۰۳ نفر یا ۸۵ درصد پاسخ دهندگان «در مباحثات از نظرات خود دفاع میکنند، حتی اگر دیگران (حتی رهبری) عقاید متفاوتی داشتهباشند». با این وجود، در جدول (ب) ۶۶ درصد پاسخ دهندگان اظهار میدارند: «موقعیکه مذاکرات بهرأی گذاشته میشود همیشه یا تقریباً همیشه اتفاق آراء وجود دارد».<br />
جدول (الف): عقاید کارگران و دهقانان کوبائی از ایالات هاباناکمپو و هاباناسیوداد دربارهء رفتار همکارانشان در جلسات بحث و مذاکره. سال ۱۹۷۶.<br />
سؤال: آیا میتوانید بی واهمهئی از عقاید دیگران (حتی رهبری) از نظرات خود دفاع کنید؟<br />
<br />
جدول (ب): عقاید کارگران و دهقانان کوبا از ایالات هاباناکمپو و هاباناسیوداد دربارهء نتایج دفعاتی که رأی دادند. سال ۱۹۷۶.<br />
<br />
سوال: آیا اتفاق آراء وجود دارد؟<br />
<br />
تناقض آشکاری که از مقایسه دو جدول ظاهر می شود، به یکی از جنبههای بسیار مهم تحولات دموکراتیک کوبا اشاره دارد. ظاهراً همه چیز دلالت برآن می کند که درک کوبائیها از دمکراسی نه بهمفهوم «نشر بیبند و بار عقاید»، بلکه بهمعنی مکانیسمی است ه از طریق آن بتوان به «توافق اکثریت» در آراء دست یافت. بنابراین، همان طور که جدول نشان میدهد، ظاهراً بحث و مذاکره از رأی متعاقب آن بیشتر اهمیت دارد، زیرا در اینجا عموماً میکوشند که برای دستیابی بهاتفاق آراء بر اختلافات غلبه کنند. از اینرو، رأی دادن درواقع رسمیت بخشیدن بهآن تصمیماتی است که در بحثهای قبلی مورد توافق قرار می گیرد. <br />
<br />
۲'''.تلقی از رهبری'''<br />
برای این که بتوانیم از انچه که درحال حاضر در سازمانهای کارگران و دهقانان رهبر نمونه تلقی میشود مفهومی تقریبی بهدست آوریم. از پاسخ دهندگان خواسته شد تا از بین پاسخهای متعدد، آن جوابهائی را ذکر کنند که بهبهترین نحو با انتخاب رهبری سازمانشان مطابقت میکند. در انتخاب نوع پاسخها نیز دقت بهعمل آمد تا معلوم شود که آیا در معیارهای انتخاب رهبری گرایشی بهنخبهگرائی یا فرقه گرائی وجود دارد یا خیر. درواقع پاسخهائی که مؤید نخبهگرائی باشد، از لحاظ کمّی چندان قابل توجه نبود که نیازی بهبررسی تحلیلی داشته باشد. مثلاً فقط ۴ درصد پاسخ دهندگان اظهار کردند که رهبران سازمانهایشان بهخاطر «روابط و شهرت» انتخاب شده اند، و فقط ۵/۷ درصد علت آن را «دانش مارکسیستی» ذکر کردند. معیارهای انتخاب شده بیشتر خصلتهای عالی است. همانطور که از جدول (ج) می توان دریافت از نظر دهقانان، مهمترین خصلتها عبارت است از: «حس مسؤلیت»، «تجربه در کار»، «سابقهء انقلابی»، «بهترین کارگر» و «سطح فرهنگ». از نظر کارگران «بهترین کارگر» در رده نخست جای داشته و بهدنبال آن بهترتیب «حس مسؤلیت»، «تجربه در کار»، «سابقهء انقلابی» و «سطح فرهنگ» اهمیت مییابد.<br />
<br />
جدول (ج) طوری تنظیم شده که دهقانان را بهحسب نوع سازمان اقتصادی آنها در دو گروه جای میدهد. گروه اول تحت عنوان «طرحهای مجتمع» ظاهر میشود (اشاره است بهسازمانی که در آن، قطعه زمینهای شخصی در «مجتمعهای دولتی» گرد آمده و از اینرو دهقان بهکارگر کشاورزی شباهت پیدا میکند)؛ در حالیکه گروه دوم تحت عنوان «طرح ویژه و انجمنهای دهقانان» پدیدار می شود (که در آنها دهقان، به مفهوم مشخص کلمه، دارای حق مالکیت یا تصاحب زمین است). علت ایجاد این تمایز، نشان دادن تفاوتهای مهم در پاسخهای کارگران و دهقانان است. همان طور که مشاهده می کنیم، کارگران در انتخاب رهبر، معیار «بهترین کارگر» را بهعنوان مهمترین عامل ذکر میکنند. در صورتی که دهقانان این عامل را در درجه چهارم اهمیت قرارمیدهند. از طرف دیگر، هرچند کارگران «سابقهء انقلابی» را در درجه چهارم و دهقانان، در درجه سوم اهمیت به شمار میآورند، درصد کارگرانی که این گزینش را انجام میدهند از دهقانان بیشتر است. شکی نیست که «بهترین کارگر» و «سابقهء انقلابی» نسبت بهعوامل دیگر از مناسبت انقلابی «اصیلتری» برخوردار است و ظاهراً بیشتر مورد پسند کارگران است تا دهقانان.<br />
<br />
بنابهاین تحلیل، تفاوتها ناشی از معیارهائی چون سن، جنس، پایگاه اجتماعی، سابقه نظامی، یا میزان تحصیلات نیست بلکه بهعکس بهنظر میرسد که این تفاوت ها بهاختلاف شرایط مادی تولید و انعکاس این شرایط در سطح «مناسبات اجتماعی تولیدی» مشخص کارگران و دهقانان ارتباط دارد. این تعبیر، با این واقعیت تقویت می شود که دهقانانی که ازلحاظ مناسبات اجتماعی تولید شباهت بیشتری به کارگران دارند (یعنی دهقانان طرحهای مجتمع)، از نظر نوع پاسخهایشان نز این شباهت را حفظ میکنند.<br />
<br />
ظاهراً نتیجهئی که بهطور خلاصه از این بررسی بهدست میآید آن است که: کوبائیها میدانند که بهجای معیارهای احتمالاً نخبهگرایانه باید بر ارزشهای «انسان نو» تکیه کنند.<br />
معهذا، بهنظر میرسد که کارگران ارزشهای مشخصهء انقلابی را بهتر از دهقانان جذب کردهاند.<br />
جدول (ج) تلقی از رهبری درمیان کارگران و دهقانان ایالات هاباناکمپو و هاباناسیوداد. سال ۱۹۷۶<br />
<br />
۳'''. دانش سیاسی.'''<br />
در بررسی ما، این عنوان پرسشهای متعددی را در بر میگرفت، اما در اینجا ما صرفاً آن سؤالاتی را مطرح میکنیم که به شنخات برخی از شخصیتهای بینالمللی مربوط میشود و ضمناً با حیات و تاریخ کوبا نیز ارتباط مییابد.<br />
از پاسخ دهندگان خواسته شد تا اطلاعات خود را دربارهء ملیت و موضع سیاسی (یا عقاید) سیزده شخصیت را که بهنحوی از انحاء با تاریخ کوبا یا سیاست کنونی بینالمللی آن ارتباط دارند بیان کنند.<br />
همانطور که از جدول (د) میتوان دریافت، کارگران و دهقانانی که مورد پرسش قرار گرفتند بهکوششهای رهبری کوبا در نشر اطلاعات مربوط بهموقعیت بینالمللی کنونی انقلاب کوبا پاسخ مثبت دادهاند. ما نتایج حاصله را ثبت کرده دریافتیم که ۵۷/۴ درصد کارگران و ۴۰/۶ درصد دهقانان که نمایشگر ۴۹ درصد کل افراد مورد پرسش بودند، از ملیت و موقعیت سیاسی تمام سیزده نفری که با موضع رسمی دولت کوبا ارتباط مییابند، اطلاع دارند. اگر مائوتسه تونگ را (که در موقع مصاحبه وضعیت او نامشخص بود) کنار بگذاریم، این رقم به ۶۲ درصد افزایش مییابد.<br />
<br />
جدول (د) ملیت و موقعیت سیاسی (یا عقاید) جمعی از شخصیتهای بینالمللی در برابر انقلاب کوبا، بنابهاظهارات کارگران و دهقانان ایالات هاباناکمپو و هاباناسیوداد کوبا. سال ۱۹۷۶<br />
[ستاره] جوابهای دیگر: ملیت غلط ذکر شد- دوستی، ملیت غلط- دشمنی، ملیت (نمیدانستند یا پاسخی ندادند)- دوستی، ملیت (نمیدانستند یا پاسخی ندادند)- دشمنی، ملیت (پاسخ صحیح)- نمی دانستند یا پاسخی ندادند، ملیت (غلط)- نمیدانستند یا پاسخی ندادند، صرفاً در هردو مورد نمیدانستند یا پاسخی ندادند.<br />
<br />
'''شرکت در محفلهای مطالعاتی'''<br />
محفلها یا گروههای مطالعاتی مهمترین وسیلهء انتقال فرهنگ سیاسی است. همان طور که از نشر وسیع ارزشها و وظایف (سوسیالیستی) که در بخش قبل بهآن اشاره کردیم میتوان دریافت، شرکت در محفلهای مطالعاتی بهمقیاس عظیمی صورت میگیرد. براساس این سنجش، ۹۰/۷ درصد پاسخ دهندگان «همیشه یا تقریباً همیشه» در محافل مطالعاتی شرکت میکنند، و فقط ۸/۴ درصد اظهار داشتند که «گاهی اوقات» یا «هیچوقت یا تقریباً هیچوقت». همینطور ۸۶/۸ درصد «همیشه یا تقریباً همیشه» بهطور فعال در محفلهای مطالعاتی شرکت میکنند؛ ۹۶/۳ درصد «همیشه یا تقریباً همیشه» سؤالاتی از رهبر گروه به عمل میآورند و پاسخ آن را دریافت میکنند، و ۹۸ درصد متونی را که محفلهای مطالعاتی در اختیارشان میگذارد در منزل یا در «کمیتههای دفاعاز انقلاب» (۵۳/۸ درصد)، در محفل و سر کار (۱۴/۴ درصد) یا فقط در محفل (۲۹/۱ درصد) مطالعه میکنند.<br />
<br />
گذشته از آن که همه به طور وسیعی در محفلها شرکت میکنند دهقانان نسبت بهکارگران توجه بیشتری بهمحافل مطالعاتی مبذول میدارند. دهقانان از بین هر سه جلسه مباحثه در ۲/۷ آنها شرکت کرده بودند، در حالی که شرکت کارگران فقط ۲/۵ درصد، یا بهعبارت دیگر ۱۰ درصد کمتر بود.<br />
شاید علت این تفاوت ان باشد که دهقانان از لحاظ بعضی معیارها که معر خصوصیات انقلابی است، از کارگران ضعیفترند مانند ارزشهائی که در انتخاب رهبر مورد استفاده قرار میگیرد، و سطح دانش سیاسی ظاهراً بهدلیل این اختلاف است که انقلاب بر اموزش سیاسی دهقانان بیشتر از کارگران اصرار میورزد.<br />
<br />
'''مشارکت در تصمیمگیری'''<br />
<br />
امیدواریم این بررسی را با کوششی در جهت تعیین میزانی که رسوخ ارزشها و وظایفی که روی هم رفته فرهنگ سیاسی کوبا را تشکیل میدهد، یعنی ارزشهائی که به مشارکت واقعی مردم در تصمیم گیری منجر شده است، بهانجام برسانیم. در بخشهای زیر کوشش میکنیم تا:<br />
۱. دفعاتی را که انجمنهای کارگران و دهقانان تشکیل شده است تعیین کنیم.<br />
۲. بهکمک این نمونهها سطح واقعی شرکت آنها را در این انجمنها معین کنیم.<br />
۳. با مراجعه بهنمونهها دریابیم که در کدام عرصه، این مناسبات درحال تحکیم است.<br />
<br />
۱. '''دفعاتی که انجمنهای کارگران و دهقانان تشکیل میشود.''' بنا بهاطلاعاتی که از طریق سازمانده CTC و ANAP بهدست آمد، انجمنهای کارگران و دهقانان حداقل هر ماه یک بار د مراکز کار تشکیل میشود. این انجمنها، بهغیر از بررسی اموری که ناشی از تولید است، بهبحث و مذاکره درباب مسائل مربوط بهکارگران و دهقانان، نظیر سازمانهای «قدرت خلق» نیز میپردازند.<br />
<br />
در طی سه ماه پیش از بررسی، علاوه بر «گردهمآئیهای عادی برای امور تولیدی»، در هر مرکز کار حداقل یک جلسه از گردهمائیهای نوبت اول انتخابات نمایندگان «قدرت خلق» تشکیل شده بود. آمار ما نشان میدهد که تقریباً ۶۵ درصد پاسخ دهندگان در همهء جلسات، وبقیه حداقل در یک جلسه شرکت کرده بودند.<br />
<br />
۲. '''سطح واقعی شرکت کراگران و دهقانان در انجمنها.''' بهعنوان معرّفی از شرکت واقعی آنها، ۲۸۴ نفر پاسخ دهنده که نماینده ۸۰ درصد کل آنها بشمار میآمدند، اظهار داشتند که «همیشه یا تقریباً همیشه» شخصاً در انجمنها شرکت نموده اند، و ۲۰ درصد بقیه گفتند که «بعضی وقتها» شرکت کردهاند. در پاسخ بهاین سؤال که نظر خود را دربارهء شرکت همکارانشان بیان کنند، ۸۳ درصد گفتند که [همکارانشان] در «بیشتر اوقات» شرکت کردهاند.<br />
<br />
۳. '''عرصه مهمترین زمینههای تصمیمگیری.''' جدول (ه) بهخودی خود گویاست. این جدول یک ساسله از فعالیتهائی را گرد آورده که کارگران و دهقانان بهعنوان مهمترین زمینههای مشارکت خود در تصمیمگیری عنوان کردهاند، این جدول نتیجهء «تحلیل مضمون» پاسخهائی است که در برابر یک سؤال کلی بهعمل آمده و در ان از پاسخ دهندگان خواستهشد که «مهمترین امور، مسائل یا مضامینی را که در سازمانشان با شرکت مستقیم کارگران و دهقانان مورد بحث و تصمیمگیری قرار میگیرد ذکر کنند». در نتیجه کلیهء امور و فعالیتهائی را که در این جدول آمده کارگران و دهقانان عنوان کردهاند و درواقع جدول میزان علاقمندی آنها را بهمشارکت در جریان تصمیمگیری منعکس میسازد.<br />
<br />
این واقعیت که پاسخ کارگران، در مقایسه با دهقانان، به شکل بسیار یکنواختتری در عرصههای مختلف مورد گزینش توزیع شدهاست، بهتحلیل مفصلتری احتیاج دارد؛ امّا آنچه که در اینجا میتوان دید ان است که هرچند سطح شرکت عمومی بالاست (۳/۸۲ از میان حداکثر ۵ عرصه فعالیت)، وضعیتی که در بررسی محفل های مطالعاتی دیدیم، در اینجا معکوس میشود، زیرا که شرکت کارگران به میزان ۱۰ درصد از دهقانان بیشتر است. شاید بتوان این نکته را بهعنوان نشانهئی از این امر تلقی کرد که به رغم کوشش رهبری در ارتقاء آگاهی سیاسی دهقانان بهسطحی که کارگران از آن برخوردارند، کارگران هنوز هم پیشروترین طبقه در جامعهء کوبا بهشمار میروند.<br />
جدول (ه) تصمیمگیریهائی که کارگران و دهقانان کوبائی ایالات هاباناکمپو و هاباناسیوداد در آنها مشارکت کردهاند. سال ۱۹۷۶<br />
<br />
توضیحات جدول:<br />
۱. تدارک و اجرای مراحل مختلف جریان کار، براساس یک پروژه دولتی، کارگران بههمراهی سرپرستانشان –با دهقانان بههمراه پیشکسوتانشان، پروژه و طرح نهائی را تهیه میکنند. طرح فوق یک طرح سالانه است، امّا در فواصل ماهانه مورد بازبینی مجدد قرار می گیرد.<br />
۲. منظور دورههای تحصیلی رسمی است که از طریق کارگران و دهقانان برگزار میشود تا اطمینان یابند که همکارانشان از حداقل تحصیلات ششم ابتدائی برخوردارند.<br />
۳. کار تولیدی بدون مزدی که به صورت اضافهکاری انجام میدهند، و بهرغم خصلت داوطلبانه آن میباید برنامهریزی شود.<br />
۴. بسیاری از مطالبی که در نشریه (Circulos de Estudio) مورد بحث قرار میگیرد، در انجمنهای عادی مربوط بهامور تولیدی نیز بهبحث گذاشته شده یا بهمرحله عمل درمیآید.<br />
۵. مکانیسمی که از طریق آن دو کارگر یا دو مرکز کار با یکدیگر ارتباط مییابند و اساس آن دستیابی به نتایج بهتر در هدفهای تولید است. این رقابت، بهصورت رقابت ساده نیست. بلکه نوعی کمک متقابل به شمار میآید.<br />
۶. مسأله بیانظباطی در کار، تصمیمات بازدارنده، اجازه و غیره.<br />
۷. صرفهجوئی در مواد خام و انرژی.<br />
۸. بیانیهء همبستگی با جنبشهای بین المللی، سیاستهای دولتی و غیره. <br />
۹. بهداشت محیط کار. و سلامتی کارگران و دهقانان.<br />
۱۰. شامل تئاتر، موزیک، گروههای مطالعات تاریخی و غیره.<br />
۱۱. بحث درباره کارهای انجام شده توسط مجریان در سطوح محلی.<br />
۱۲. شامل: جنبشهای پیشتاز؛ نهضت سازندگی، و غیره.<br />
<br />
شواهدی که از این سنجش رفتار سیاسی کارگران و دهقانانی که مورد مصاحبه قرار گرفتند فراهم آمد، بازگوی رسوخ عمیق ارزش ها و وظایفی است که بهگفتهء رهبران کوبائی، فرهنگ سیاسی نوین را توصیف میکند. علاوه بر آن، توسعه «مکانیسم تصمیم گیری» جزئی از نظام متوازن مشارکت تودههاست.<br />
ظاهراً هر دو جریان در دستیابی بهنتیج مورد نظر بسیار موفق بوده است. مشروعیت آن به عنوان وسیلهئی برای ساختمان سوسیالیسم، مسأله جداگانهئی است. انچه رهبری انقلابی کوبا رسماً اعلام داشته این است که «مکانیسم تصمیمگیری» امکاناتی واقعی برای تولیدکنندگان مستقیم فراهم میآورد تا در نظارت بر جریان تولید مشارکت کنند. اگر واقعاً این طور باشد، میتوان گفت که در کوبا مناسبات اجتماعی تولید سوسیالیستی درحال ظهور است. کارگران کوبائی نه فقط میتوانند از طریق دولت که از طرف آنها عمل میکند صاحب وسائل تولید شوند، بلکه میتوانند مالکیت مستقیم ان را نیز از طریق «مکانیسم تصمیمگیری» که به آن دسترسی یافتهاند بهدست آورند و آمادگی سیاسیشان نیز امکان استفاده از آن را فراهم میآورد، اگر این جریانات حقیقتاً منعکس کنندهٔ وضعیت کنونی کوبا باشد، ارگانهای «قدرت خلق» آن شکلهای جنینی خالص دمکراسی خلق را تشکیل میدهد که درخور یک صورت بندی اقتصادی-اجتماعی سوسیالیستی است.<br />
<br />
'''اشارات متن:'''<br />
<br />
1. Georges Balandier, political Anthropology (Penguin Books, London, 1970)<br />
<br />
۲. ( Osvaldo Dorticos Torrado)، گفت و گوئی در وزارت نیروهای مسلح انقلابی در ۱۴ ژوئن ۱۹۶۱<br />
<br />
۳. بنا بهاطلاعاتی که انتونیو خوزه هررآ در فوریه ۱۹۷۶ دربارهء رفراندمی که بهتصویب قانون اساسی سوسیالیستی کوبا انجامید جمعاوری کرده، سرح اولیه قانون اساسی با شرکت حدود ۶۲۰۰۰۰۰ نفر به بحث گذاشته شد که از بین آنها ۵۵۰۰۰۰۰ نفر بهنفع این طرح رأی دادند و ۱۶۰۰۰ نفر اصلاحاتی را دربارهء آن پیشنهاد کردند، که مورد پشتیبانی ۶۰۰۰۰۰ نفر قرار گرفت.<br />
<br />
۴. اشکالاتی که درباره مائو وجود داشت در نتیجه وقایع زیر است: در ۵ آوریل ۱۹۷۶، حزب کمونیست کوبا در پاسخ حملهء نمایندهء چین در سازمان ملل متحد که کوبا را مسئول دخالت آفریقای جنوبی در آنگولا داسنت، «دار و دسته مائوئیست رهبری چین» را بهخاطر سیاست همبستگی آن با نهضتهای ضد انقلابی آنگولا، و دیکتاتورهای فاشیستی آمریکای لاتین مورد سرزنش قرار داد. این گفتار سرآغازی برای عیبجوئی از «انحرافات مائوئیستی» شد که در تاریخچه انقلاب سابقه نداشت؛ تا این موقع کوبائیها بهمسأله چین بهندرت اشاره میکردند و در هیچ موردی حملات متوجه مائو نبود. قبل از این که بررسی بهپایان برسد رهبر چین درگذشت، و در نتیجه گذشتهء انقلابی او اهمیت بیشتری یافت. از این رو، هنگام مصاحبه برای بعضی از دهقانان کاملاً مشخص نبود که او را دوست بشمارند یا دشمن و این که «گذشته انقلابی» او مهمتر است یا «مرحله اخیر او بهعنوان همپیمان امپریالیسم» (این کلماتی است که دهقانان کوبائی بهکار بردند).<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۵]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%AF%D9%88%D8%B1%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%84%D9%86%D8%8C_%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%D9%90_%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%90_%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%A1&diff=30041گورمهلن، نقاشِ اجارهنشینانِ خلاء2012-02-21T17:00:03Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:20-143.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۴۳]]<br />
[[Image:20-144.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۱۴۴]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''لوئی پوول Louis Pauwels:'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
حدود سال ۱۹۵۰، در دشت '''مِنیل لو روآ''' Mesnil Le Roi، در حواشی جنگل '''سن ژِرمَن''' Saint Germain یک فروشندهٔ نمای ساختمان بساط پهن کرده بود. دکورهای سنگی جلو خان یک کلاه فرنگی تعمیری، یک مسافرخانهٔ کوچک قرن هیجدهمی یا یک کلبهٔ شاعرانه را می دیدی که پشتشان با تیرهای چوبی شمع زدهاند و با این وضع تو هوا قد علم کردهاند. لابد صاحبان آجر یا کلبههای شیروانیدار یا قیروگونی شده، که گرفتار پشیمانی شده بودند یا عقلشان پارسنگ میبرد، میآمدند بهآنجا که «گذشته»ئی برای خودشان بخرند. ابرها و شاخ و برگ درختها پشت پنجرهها موج میزد. من زنهایی را جلو چشم مجسم میکردم در پیرهنِ خواب، که از نردبانها رفته بودند بالا و دَمِ این پنجرهها داشتند موهایشان را آرایش میکردند. یادم میآید یک بار با '''آندره بروتون''' Andre Breton رفتیم آنجا میان نماهای ساختمان گردش کردیم.<br />
<br />
دوازده سال بعد، بین اولی طرحهای '''گورمهلن،''' این خانههای تک دیواره، این نردبانها، این اجارهنشینان خلاء، و دلواپسی هیجانانگیز گردش آن روز را باز یافتم. و امروز، با قبول تصادفات غلو شدهٔ سرنوشت خودم بهاین موضوع پایان دادهام.<br />
<br />
'''گورمهلن،''' با گشودن اولین شمارهٔ مجلهٔ '''پلانت''' Planete راه خودش را بهعنوان «طراح دنیای خوابها» انتخاب میکند. ما اولین طرحهایش را چاپ میکنیم. آدم محجوبی است. خیلی کم میبینمش، و مطلقاً با هم صحبت نمیکنیم. بنابراین هیچ وقت برایم پا نداده است که قضیهٔ آن نماها را برایش بگویم.<br />
<br />
یک روز توی راهرو حالیم میکند که '''گولِم''' Golem کتاب بالینش است. زمانی است که من و '''ژان کرشْبرون''' J.Kerchborn داریم برای تهیهٔ فیلمی از این رُمان بزرگِ مابعدالطبیعی '''مِیرینک''' Meyrink روی آن کار میکنیم، و من راستی راستی در این کتاب «زندگی میکنم». تهیهٔ دکورها را میسپرم بهاو. برداشتهایش بهطرز عجیبی با برداشتهای من منطبق است.<br />
<br />
همین دیروز بود که، در باب مجموعهٔ حاضر، برای اولین بار قدری طولانیتر و صمیمانهتر با هم اختلاط کردیم. معلوم شد همسن و سال من است، متولد ۱۹۲۰، و در پاریس بهدنیا آمده، عین من؛ آن هم در یک خانوادهٔ کارگری، مثل خودم. هر دو برای رفتن از زیر خاطرات دورهٔ بچگیمان یک شگرد را میزنیم: بیگذشته زندگی کردن، و بههوای کونه کردن در جاهای دیگر، تاریخها و جاها را از خاطر زدودن. تمرینهای مشکوک، یک جور ولگردی اجتماعی. یک روش اساسی که ضمناً واسطهئی هم هست. و برای راه بردنِ زندگی بهمثابه یک امر، بهاین عبارت '''میرینک''' چسبیدهایم که بههر دومان دستورالعمل واحدی میدهد: «آنچه بهحساب میآید چیزی که نگاهش میکنیم نیست، جائی است در وجود ما که از آنجا نگاه میکنیم».<br />
<br />
پدر و مادرش در کوچهٔ '''تیلسیت''' Tillsitt، تو اصطبلهای قدیمی یک مسافرخانهٔ مخصوص مینشستند که صاحبانش اسباب و اثاثهٔ اسقاط خانوادهٔ بزرگ استخوانداری را آنجا انبار کرده بودند. ذهنش از خاطرهٔ پلکانها، تالارها و دالانهای تاریک پرپیچ و خم و دفائن بر هم انباشته لبریز بود. و موقعی که در مدرسهٔ '''سن فردینان''' Saint Ferdinand بهبچهها گفتند خانهشان را نقاشی کنند، همشاگردیهای '''گرومهلن''' کوچولو کلّی سر بهسرش گذاشتند که: «نکنه تو تو قصر اشباح زندگی میکنی!».<br />
<br />
پدر و مادرش دلشان میخواست پسرشان کار عملی بکند، همان طور که کسانِ من آرزو میکردند معلم از آب در آیم، این است که برای تعلیم نقاشی آمادهاش میکنند. و او که چنین کجکی بهزندگی پیش پا افتادهئی هدایت شده است با رنج و غرور از آن رو برمیتابد:<br />
<br />
::مدرسهٔ هنرهای تزئینی...<br />
<br />
::کارگاه نقاشی '''اوتون فریس''' Othon Friesz...<br />
<br />
::جنگ...<br />
<br />
با '''ماکس اَنگران''' Max Ingrand نقاشی روی شیشه را میآموزد و بعد برای اعاشه بهطراحی کاغذهای منقش و تهیهٔ نقش پارچه میپردازد.<br />
<br />
'''ماکسیمیلیَن وُکس''' Maximilien Vox – گرافیست نابغه و شوریدهٔ دائمی که «من در لحظه رها میشوم» شعار زیبای اوست، '''گورمهلن''' را بهکشف حرفههای مربوط بهکتاب راه مینماید، بهاو میآموزد و ازش پشتیبانی میکند. آنگاه مجلهٔ '''پلانت''' او را میشناساند. یک نمایشگاه بهسال ۱۹۶۷، در '''تورنهسُل''' Tournesel کلکسیونرهای آثار غیر متعارف را بهسوی او توجه میدهد.<br />
<br />
بسیار خواب میبیند، و رؤیاهایش رنگین است. در اوهام شبانه در دل پاریسی بهگردش میپردازد که رودِ '''سِن''' از شمالش میگذرد و در دل دشتها فرو میرود، و متروئی هوائی تخت خوابش را اشغال کرده است. روانکاوی توجهش را برنمیانگیزد. وطن واقعیش، آب، رودخانه، دریاچه یا دریاست. آرزومند آرامش است و وحشتش از مرگ بهکنجکاوی عاشقانهئی تغییر شکل یافته.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
آنچه در صفحات بعد میآید گزینشی است که از مجموعههای زیر صورت گرفته: ویرانههای زمان * نیمرخهای ظلمات * مصیبتزدگان روزمرّه * دریچههای اضطراب * هذیانهای اختلال * وحشتهای مجال * لذائذ خشونت * لجههای هیچ کجا.<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۰]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%82_%D9%BE%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%DB%B1%DB%B1%DB%B3%DB%B2-%DB%B1%DB%B5_%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%94_%DB%B2%DB%B7&diff=30040صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۷2012-02-21T16:59:50Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:27-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:27-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:27-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:27-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۴]]<br />
[[Image:27-135.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۵]]<br />
[[Image:27-136.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:27-137.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:27-138.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:27-139.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:27-140.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''سردبیر محترم هفتهنامه کتاب جمعه:'''<br />
<br />
ضمن سلام و تقدیم بهترین سپاسها بهحضورتان بهخاطر کتاب خوب جمعه، اجازه بدهید بدین وسیله از خانم ناشناس ولی بسیار محترم و وطنپرستی که در بعدازظهر دوشنبه 1/11/58 خواندن «کتاب جمعه»را بهمن توصیه کردند تشکر و قدردانی و حقشناسی کنم. خواهشمند است بههر صورت دستور فرمائید این سپاسنامه در آن نشریه درج شود. امیدوارم اینجانب نیز در آینده بتوانم همانند آن خانم محترم در معرفی این هفتهنامه بهنسل روشن و جوان سهمی داشته باشم.<br />
<br />
با تشکر و سپاس فراوان:<br />
<br />
'''محمدحسین خلیلی: ''' دانشجوی سال دوم علوم بانکی<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای مصطفی ذبیحی''' (اراک)<br />
<br />
حداکثر برداشت ما این است که تصمیم گرفتهاید با ما شوخی کنید. با منطق میخواهید بهجنگ بلاهت بروید؟<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای دکتر حسین میرشجاعی'''<br />
<br />
بهشرح بالا مراجعه بفرمائید، امیدواریم متقاعدتان کند که گناه از ما نیست.<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای عزیزالله حاجی مشهدی'''<br />
<br />
اگر بهمنابعی از ادبیات معاصر افریقا و فیالجمله داستان کوتاه دسترسی دارید بیفیضمان نگذارید.<br />
<br />
{{گلوله}}'''جناب بهرام افراسیابی'''<br />
<br />
کتاب '''انقلاب پرتغال'''، نوشتۀ '''گیل گرین''' بهترجمۀ خود را که «بهمناسبت ترجمۀ روان و ماهرانه ایشان از '''نقد مارکسیسم رودنسون و دربارۀ عربستان بیسلاطین»برای خانم (و نه آقای)آزاه امضا فرمودهاید خدمت ایشان تقدیم کردیم و حامل تشکرات خانم'''آزاده''' از محبت دلگرمکنندۀ شما هستیم.<br />
<br />
از خوانندگان علاقمندی که ترجمۀ شعر، قصه، و مقاله برای ترجمه میفرستند تقاضا میشود زیرا کسی از اصل آنها را نیز ضمیمۀ ترجمۀ خود کنند. پیشاپیش سپاسگزاریم.<br />
<br />
{{گلوله}}'''آقای سعید عدل'''<br />
<br />
در پاسخ آن همه محبتی که فرمودهاید فقط میتوانم در یک جمله بگویم «از صمیم قلب متشکرم». تنها چیزی که دارم و بهآن میبالم همین محبتها است که از همه چیزی خواستنیتر و گرانبهاتر است.<br />
<br />
1) خود نیز در فکر آن هستیم که تاریخچهئی از مبارزات ضدامپریالیستی، و در مجموع، چگونگی شکل گرفتن و اهداف سازمانهای مترقی انقلابی فراهم کنیم. تاکنون پانزده گروه و سازمان دعوت ما را پذیرفتهاند و میتوانیم بهخوانندگان علاقهمند مژده بدهیم که بهزودی در زمینۀ این مسائل مطالب قابل توجه و با اهمیتی در کتاب جمعه خواهد آمد که عجالتاً از طرح آنها چشمپوشی میکنیم.<br />
2) در موضوع گروههای فشار و غیره، منتظریم ببینیم با اظهار علاقه مکرّر آقای بنیصدر در مورد ایجاد فضای باز سیاسی چه وضعی پیش خواهد آمد. ما نیز مثل شما و بسیاری دیگر انتظار میکشیم تا ببینیم چه پیش میآید.<br />
<br />
3) در مورد این که «برای دریافت کمکهای مالی خوانندگان اقدام بهافتتاح حسابی در یکی از بانکها»بکنیم، با تشکر فراوان از لطف شما، عجالتاً بهکمک مالی خوانندگان و علاقهمندان نیازی پیش نیامده و مجله خودکفاست. امّا چنان که پیش از این نیز گفتهایم تاکنون هرگز از کیفیت چاپ و صحافی مجله راضی نبودهایم و لازم میدانیم مجله با کیفیت بسیار خوب بهچاپ برسد تا بتوانیم آلبومهای ارزندهئی از عکس و نقاشی بهطور دائم در مجله تقدیم خوانندگان کنیم. امّا چاپ بهتر مستلزم هزینههای بیشتری است و تنها در این مورد است که خوانندگان علاقهمند میتوانند از طریق تبلیغ مجله در میان کسان و دوستان خود و تشویق آنها بهقبول اشتراک مجله جنبۀ مالی آن را برای وصول بهامکانات بیشتر تقویت کنند. خوشبختانه مجلّه نیز میتواند بهراحتی جای خود را نزد دوستان و کسانِ خوانندگان ما باز کند، گیرم اصلِ موضوع آشنا کردن آنان با چنین نشریهئی است. در همین شماره نامۀ دانشجوئی را ملاحظه میکنید که از ما خواستهاند تشکر و احساس حقشناسیشان را بهخانم ناشناسی که مجلّه را بهایشان معرفی کردهاند اعلام کنیم.<br />
<br />
4) شاید از نظرتان گذشته باشد که تاکنون بهدفعات در مجله اعلام کردهایم که «نویسندۀ خاصی»نداریم و برای چاپ آثار همۀ نویسندگان و شاعران بهقول شما«پرمایه»آمادهایم، ولی این جور بویش میآید که آقایان و خانمها حرف زیادی برای گفتن و مطلب زیادی برای نوشتن ندارند و یا، بهدلائلی که خودشان میدانند، تو حال و هوای نوشتن و سرودن نیستند.<br />
<br />
5) بهچشم. «آنارشیسم را از نظر یک اصطلاح سیاسی، و یک برداشت فلسفی، و بهخصوص برداشتی که '''یک آنارشیست''' از آن دارد»در شمارۀ دیگر معرفی خواهیم کرد، و بعدها دربارۀ سؤال دیگرتان'''اگزیستانسیالیسم'''، چرا که شرح آن بهسادگی مقدور نیست.<br />
<br />
حقیقت این است که ما چنین صفحاتی در مجله گشوده بودیم. '''در پاسخ خوانندگان'''. ولی چند هفتهئی است که از خیر آن گذشتهایم تا بعد ببینیم چه گونه میشود اشکالی را که در عمل پیش آمده مرتفع کرد.- اشکال قضیه این است که هر عقیدۀ سیاسی یا فلسفی برای خود یک '''تعریف علمی''' دارد، و این که فلان عقیده یا مکتب خوب است یا بد، چیزی است که بستگی دارد بهمنافع خاص یا نظرِ فردِ ناظر. پس معرفی یک عقیدۀ فلسفی یا سیاسی، اگر با جبههگیری و از فلان یا بهمان زاویه صورت بگیرد، کار درستی نیست. اگر شما خواستید بدانید یک '''لیبرال''' یا یک '''فاشیست''' چه میگوید و چه عقیدهئی دارد و من از موضع یک '''آنارشیست''' یا یک '''کمونیست''' بهشرح آن مکاتب پرداختم جواب درستی بهشما ندادهام؛ زیرا آنچه نصیب شما شده «عقیده یک آنارشیست یا یک کمونیست نسبت بهلیبرالیسم یا فاشیسم»است و نه بیش. برای آن که من بهسؤال شما در مورد مثلاً '''ماتریالیسم''' جواب درست بدهم، نباید از موضع یک '''ایدهآلیست''' یا هر چیز دیگر بهماتریالیسم نگاه کنم بلکه در کمال بیطرفی باید بهشما بگویم که «ماتریالیسم چنین اعتقادی است و چنین میگوید.»<br />
<br />
متأسفانه ما نخست برداشتیم در پاسخ خوانندهئی که پرسیده بود «'''لیبرالیسم''' چیست؟» (و نپرسیده بود که عقیدۀ ما در باب لیبرالها چیست) گفتیم «این یک مشی سیاسی - اقتصادی است و چنین میگوید.» بیدرنگ از این جا و آنجا شنیدیم که کتاب جمعه را «یک مشت لیبرال اداره میکنند!»<br />
<br />
بعد در پاسخ خواننده دیگری درباره '''فالانژ''' و '''فالانژیسم''' بههمان شیوه عمل کردیم.- دوستان انگشت تحّیر بهمنقار گزیدند که «یحتمل میان همکاران کتاب جمعه و فالانژها و بوجارهای لنجانِ حزبِ باد، پشت پرده ساخت و پاختی صورت گرفته.» - وقس غلیهذا. <br />
<br />
بنابراین، در شماره دیگر، با یقین بهاین که بیکاران کنار گود خواهند گفت اخیراً کشف کردهاند که مخارج کتاب جمعه را آنارشیستها میپردازند، '''آنارشیسم''' را - از دیدگاه خود آنها - معرفی خواهیم کرد!<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم رؤیا زارع'''<br />
<br />
احساسات محبتآمیزتان بهراستی عمیقتر از آن است که بتوانم جوابی درخور بدان بدهم. <br />
<br />
- اینکه نوشتهاید شکستی را که در بحث راجع بهروشنکفران از دوستان خود خوردهاید «نمیتوانید تحمل کنید» و معذلک از آنها با عنوان '''دوستانی واقعاً پاک و خوب و مهربان''' یاد میکنید و مینویسید «من واقعاً دوستشان دارم» نشانه روح بلند شماست و نشانه این قضاوت کاملاً درستتان که از اظهار عقیده نادرست کسانی که مسائل را تنها از یک سو مینگرند و نمیتوانند جهات مختلف قضایا را هم در قضاوتهای خود در نظر بگیرند رنجش حاصل نباید کرد.<br />
<br />
متأسفانه طی این یک ساله اخیر روحیه مطلقزدگی و انحصارطلبی چنان در افکار پارهئی از قشرهای با وجدان ولی ناآگاه رسوخ داده شده است که بهراستی معلوم نیست آثار سیاه آن را چه گونه باید زدود. بارها شنیدهام از دوستان، که مثلاً فلان دبیر، سر کلاس اول یا دوم دبیرستان تا دهان باز کرده است که چیزی بگوید مشتی نوجوان سیزده چهارده ساله در برابر او ایستادهاند که «این حرفها تبلیغ مارکسیستی است!»<br />
<br />
من نمیدانم یک نوجوان که '''خدشه''' را '''خطچه''' و '''توصیه''' را '''توسعه''' و '''توضیح''' را '''توزیع''' مینویسد از چه سالی خواندن آثار '''مارکس''' و '''انگلس''' و '''پلخانف''' و '''بوخاربن''' '''لوکاچ''' و امثالهم را شروع کرده که در سیزده سالگی متخصص مسایل پیچیده فلسفی شده است و بیدرنگ میتواند در فلان عبارت احتمالاً ساده دبیر خود افکار مارکسیستی را تشخیص بدهد. فقط این را میدانم که اگر هر چه زودتر با این روحیه بهطور جدّی مبارزه نشود فاتحه نسل آینده را باید خواند. قرار نیست ما پس از دو هزار و پانصد سال از چنگ مشتی ساواکی عمله ظلم نجات پیدا کنیم و در چنگال اردوئی از اکره جهل گرفتار شویم.<br />
<br />
نامهای آن همه مبارزانی که فیالمثل از دو سازمان معتبر مجاهدین خلق و چریکهای فدائی به خاک و خون کشیده شدند یا در میدانهای اعدام برابر جوخه آتش قرار گرفتند البته بر کسی پوشیده نیست. خوب، شما فکر کنید در حالی که فلان فرد روحانینما رُِک و پوستکنده منکر بدیهیات میشود و فیالمثل در برابر عالم و آدم از رادیو و تلویزیون اعلام میکند که «فقط روحانی مبارزه کرده است» دیگر از یک نوجوان ناآگاه چه انتظاری میتوان داشت؟ انتظار باید داشت که اخلاق و ایمان و دست کم موازین اسلامی را در رفتار و گفتار و کردار خود مراعات کند؟<br />
<br />
اما در مورد شخص من، خانم رؤیا، خودتان را ناراحت نکنید. من نه ادعائی دارم نه چیزی میخواهم، حتی کدخدائی جوشقان را. در سال ۵۲ ممنوعالقلم اعلام شدم و چون دیگر هیچ کاری ازم ساخته نبود و هر روزنهئی را مسدود کرده بودند بهخارج مهاجرت کردم (با هجرت اشتباه نشود) که شاید در آنجا بشود دست بهعمل حدّاقلی زد. اجازه بدهید مطلبی را بگویم و این پرگوئی را ختم کنم» افراد را باید روی عملشان قضاوت کرد نه روی محل اقامتشان. <br />
<br />
زنده باشید.<br />
<br />
{{گلوله}}''' آقای حیدریفرد ''' (بابل)<br />
<br />
مسأله اعتماد و اطمینان در میان نیست، هر امری قاعدهئی دارد. ترتیب تقاضای اشتراک در داخل جلد مجله آمده است.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمد دهقان''' (سلماس)<br />
<br />
دوست عزیز، بارها توضیح دادهایم که سی درصد تخفیفِ دانشجوئی عبارت از همان مبلغی است که کارمزد فروشندگان مجله است بنابراین فیش بانکی و فتوکپی کارت تحصیلی باید به دفتر مجله برسد تا مجله مستقیماً بهنشانی تقاضا کننده ارسال شود. از همکاریتان در معرفی مجله بهدیگران بسیار متشکریم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای مهدی صورتی'''<br />
<br />
با سپاس و تشکرات قلبی، و با پوزش بسیار، چون موضوعاتی که عنوان فرمودهاید عیناً همانهاست که در نامه آقای '''سعید عدل''' نیز آمده، تمنا میکنم برای جلوگیری از دوباره کاری به پاسخ ایشان در همین شماره مراجعه بفرمائید. با عذرخواهی مجدد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای ژاک یوسفی'''<br />
<br />
به تلفن ۸۳۸۸۳۲ مراجعه کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای وحید'''<br />
<br />
با تشکر از لطف شما که وقت گرانبها را صرف مقابله برگردان '''شاهزاده کوچولو''' فرمودهاید، باید عرض کنم در برگردان یک اثر مترجم باید بیشتر طرف زبان خود را بگیرد و نسبت بهآن حساسیت بهخرج دهد نه جانب زبان متن اصلی را. البته این بدان معنی نیست که مترجم هرچه خواست بکند، بل درست بهعکس، این عمل مستقیماً باید در جهتِ حفظ شیوه نگارش متن صورت بگیرد. مثلاً در شیوه نثر کتاب مورد نظر عبارت '''درآمد که''' و یا '''در جوابم درآمد''' (که هر دو اصطلاحی بسیار رایج و معادل دقیق '''به من گفت''' یا '''در جواب من گفت''' است) بههمان راحتی در متن فارسی مینشیند که معادل فرانسه آن در متن اصلی نشسته است. همان طور که '''دوباره درآمد''' بهجای '''تکرار کرد'''. که هردو معادل Repeta است و بدون شک انتخاب این یا آن بهسلیقه شخص مترجم بستگی پیدا میکند. امّا در همین جمله (سطر هشتم ص ۲۵) '''مثل یک چیز جدی''' را ترجمه اشتباهآمیزِ Comme une chose tres serieuse تلقی نکنید. این کلمه '''چیز'''، درست در همین سیاقِ سخن گفتنِ نزدیک بهمحاوره و دقیقاً با همین کاربرد، در تداول تهرانیان بهوفور بهکار میرود. <br />
<br />
در سطر چهارم صفحه ۲۷ حق با شماست. عبارتی بینالهلالین آمده که در ترجمه از قلم افتاده است که با تشکر از شما بدین وسیله اصلاح میشود:<br />
<br />
'''... مثلاً اول بار که هواپیمای مرا دید (راستی از روی هواپیمایم نقاشی نمیکنم، کشیدن آن برای من خیلی سخت است) ازم پرسید ...''<br />
<br />
ضمناً ملاحظه میکنید کلمه '''راستی''' را که در اصل نیست و در ترجمه آمده. با فقدان این کلمه در ترجمه، حالت متن اصلی منتقل نمیشود. سلیقه است دیگر.<br />
<br />
درباره کلمه '''بُتّگی''' (ص ۳۲، س آخر) سؤال فرمودهاید: «اگر کوچکی و کوچک بودن را '''بُتّگی''' گفتید چرا بزرگ شدن را '''درختگی!''' یا '''درختی''' نگفتید؟» (علامت تعجب از خود شماست البته.)<br />
<br />
جوابش بسیار ساده است: از '''بچّه''' و '''اَخته''' و '''بُتّه''' و '''شلخته''' میتوانیم '''بچگی''' و '''اَختگی''' و '''بُتّگی''' و '''شلختگی''' بسازیم، امّا از '''درخت''' و '''میز''' و '''آهن''' نمیتوانیم. علتش آن است این سه کلمه اخیر بهخلاف چهار کلمه اول به'''های غیرملفوظ''' ختم نمیشود. اگر دیده باشید، شاگرد شوفرها بهسرِ چکّش میگویند '''کَلّگی'''؛ مثلاً: «کلّگی چکُش از دسته در رفت نزدیک بود بخورد تو سرِ تقی.» - خوب دیگر. آنها هم با این که دستور زبان نخواندهاند بهطور قیاسی یا سماعی میدانند که های غیرملفوظ آخر کلمه '''کلّه''' تبدیل به '''گ''' میشود و بههمین سبب هرگز بهجای '''کلّگی''' نمیگویند '''سرِگی'''.<br />
<br />
امّا از همه چیز گذشته، وقتی الگوئی بهفصاحت این ضربالمثل بسیار رایج دَم دستمان است که «خرِ ما از '''کُرگی''' دُم نداشت» چرا نتوانیم بگوئیم «بائوباب از '''بُتگی''' شروع میکند بهگُنده شدن»؟<br />
<br />
دوباره برگردیم بهمصدرِ '''درآمدن'''، چون در قسمت چهارم نامهتان بار دیگر بهآن پرداختهاید که (ص ۴۱، س ۱۵) «'''گفته بود از درآمده بود''' زیباتر و رساتر است.» - خوب ممکن است بهسلیقه شما این از آن '''زیباتر''' باشد، اما دیگر '''رساتر''' چرا؟ نکند حضرتتان '''درآمدن''' را فقط در معنی '''خارج شدن''' میپذیرید؟ جای استاد '''مسعود فرزاد''' خالی. آن حضرت حافظشناس نابغه هم بر آمدن را همه جا فقط بهمعنی '''بیرون آمدن''' میگرفت. در یادداشتهای چاپ شدهاش ذیل مصراعِ '''با سلیمان چون برآیم من که مورم مرکب است''' مرقوم فرموده است: «حافظ '''برآمدن''' را جاهای دیگر هم در همین معنی آورده است، از جمله در این بیت:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''بده کشتی می، تا خوش برآئیم'''<br />
'''از این دریای ناپیدا کرانه(!)'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
و تازه تنها این نیست، در قسمت پنجم نامهتان این عبارت ترجمه را از سطر ۵ صفحه ۴۱ نقل کردهاید: «تو اخترک من ببر م نمیرسد.» - و زیر '''بههم نمیرسد''' را چهار بار خط کشیده مرقوم فرمودهاید که «'''نیست و زندگی نمیکند''' و '''وجود ندارد''' معنیئی است که با llny a pas کاملاً '''میخواند'''، ولی '''بههم نمیرسد''' بسیار دور از ذهن است.» - که باید عرض کنم خلاف بهعرضتان رسیده. یکی از معانی '''بههم نرسیدن''' همانا '''نبودن''' و '''زندگی نکردن''' و '''وجود نداشتن''' است، و دست بر قضا در این معنی رایجترین معادل این افعال است در نداول تهرانیان: «تو تمام شهر یک مثقال گوشت بههم نمیرسد.» - و باز در قسمت ششم نامه با اشاره بههمین اصطلاح در سطر اول صفحه ۴۲ معادلهای '''پیدا نمیشود''' و یا '''گیر نمیآید''' را پیشنهاد فرمودهاید که معادلهای کاملاً درستی است و لاجرم انتخاب این یا آن دیگر بستگی پیدا میکند به سلیقه شخصی افراد.<br />
<br />
در قسمت هفتم، با اشاره بهسطر ۱۱ صفحه ۴۲ نوشتهاید «'''آمدنا''' خیلی شل است.»<br />
<br />
من همیشه سعی کردهام در نگارش یا ترجمه متنی که لازم است بهطبیعت زبان محاوره نزدیک باشد مستقیما از مصطلحاتی که در تداول وجود دارد و بهاعتقاد من همچون جواهرات تراش خوردهئی میدرخشد استفاده کنم و حتی در صورت امکان برای ساختن ترکیبات تازه، آنها را الگو قرار بدهم.<br />
<br />
در زبان محاوره بهنوعی پسوند «آ» برخوردهام که فوقالعاده زیباست، امّا تنها در افعال سهگانه '''رفتن''' و '''برگشتن''' و '''آمدن''' استعمال میشود، یا بهتر است بگویم که من آن را تنها بهدنبال این سه مصدر دیدهام. این پسوند، از فعل، نوعی '''ظرف زمانی''' میسازد برای انجام گرفتن یا انجام دادن عملی دیگر. به مثالهایش توجه کنید:<br />
<br />
۱) '''آمدنا، پدربزرگ را دیدم.''' - یعنی در حالی که یا همان جور که داشتم میآمدم... به فرانسه En venant.<br />
<br />
۲) '''برگشتنا یک بسته سیگار هم برای من بگیر.''' - یعنی همان جور که یا موقعی که داری برمیگردی... بهفرانسهEn retour nant.<br />
<br />
۳)'''بیزحمت، رفتنا، در را هم محکم ببند.''' - یعنی در حال رفتن، یا در حالی که یا همان جور که میروی... بهفرانسه En paratant.<br />
<br />
اگر فرصتی دست میداد، این پسوند بسار گویا و زیبا را با یک یک افعال فارسی بهمحک میزدم ببینم که مثلاً '''خوردنا''' میشود گفت؟ «آدم، خوردنا حرف نمیزند.» (یعنی در حال خوردن و با دهنِ پُر.) - '''بلند شدنا''' میشود گفت؟ «بلند شدنا سرش خورد به گوشه پیش بخاری.» (یعنی درحال برخاستن.) - '''جویدنا''' میشود گفت؟ «جویدنا یک ریگ گنده رفت زیر دندانم.» (یعنی همچنان که لقمه را میجویدم.) - و جز اینها ...<br />
<br />
همچنین بعید نیست که این پسوند خلاصه شده نشانه '''ان''' باشد که در زبان کتابت بهکار میرود و همین معنی را افاده میکند: '''دوان''' (= در حال دویدن،) '''خندان''' (= در حال خندیدن)، '''روان''' (= در حال رفتن) - و غیره...<br />
<br />
در هر صورت، برای گسترش دادن بهزبان، یکی از بهترین راههای استفاده از این گونه نکتههاست که متأسفانه بسیار دست کم گرفته میشوند. در هر حال، اعتقاد من بر این است که وقتی میشود نوشت '''آمدنا هنوز به شکل دانه بود''' دلیلی وجود ندارد که بنویسیم '''آخر وقتی آمده بود''' یا '''آخر بهشکل دانه بهاین اخترک آمده بود''' که اشکال پیشنهادی خود شماست و ضمناً سرزنشی که پیش از این بهمن کرده بودید اینجا بهخود شما برمیگردد: برای این که از '''آمدنا''' استفاده نکنید مجبور شدهاید کلمه '''آخر''' و عبارتِ '''به این اخترک''' را که در متن نیست بهترجمه اضافه کنید!<br />
<br />
در بخش هشتم (سطر ۶ صفحه ۴۵) ایرادتان را به '''محبت آرام''' میپذیرم و استدلالتان را نه. مفهوم مخالف محبت آرام، محبت تند و خشن نیست. اظهار محبت میتواند آرام باشد یا با هیجان ... الخ.<br />
<br />
ایراد نهم (سطر ۷ صفحه ۴۵) حق با شماست. با سپاس بسیار عبارت بهاین شکل تصحیح میشود: «خُب دیگر، دوستت دارم، گر چه اشتباه من باعث شد تو روحت هم از این موضوع خبردار نشود ...»<br />
<br />
ایراد دهم (سطر ۱۳ صفحه ۴۶). حق با شماست. با تشکر فراوان جمله بهاین صورت تصحیح میشود: « این کار را برای تو غدقن میکنم.»<br />
<br />
ایراد یازدهم (سطر ۷ صفحه ۵۰) بهشرح ایضاً. جمله بهاین صورت تصحیح میشود: «مالِ اظهار تشکر است. منظورم موقعی است که...»<br />
<br />
از لطف شما و از توجه عمیقتان بسیار ممنونم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای م.حاجینژاد'''<br />
<br />
دلیلی ندارد که نرسیده باشد. اگر تاکنون بهچاپ نرسیده دلیلش این است که یا مردود شده یا هنوز نوبت خواندن آن نرسیده. هر هفته صدها صفحه داستان و قصه بهدفتر مجله میرسد که چون صفحات معدودی برای چاپ آنها داریم لاجرم بر هم انباشته میشود. قرار است ضمن یکی دو هفته آینده مطالبی را که بهدفتر مجله رسیده و هنوز مورد بررسی قرار نگرفته در چند شماره اعلام کنیم. و از آن پس عنوان مطالبی نیز که هر هفته شورای دبیران غیر قابل چاپ تشخیص بدهد برای اطلاع نویسندگان یا مترجمان آنها در مجله اعلام شود.<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم گلی خ.''' (کرمان)<br />
<br />
۱) من بهراستی متأسفم از این که خود را مجبور میبینم با صراحت تمام خدمتتان عرض کنم که فریب خوردهاید و به سنگلاخ ذهنیات افتادهاید من به آن افراد و بهپایمردیهایشان احترام میگذارم اما بهتخیلات واهیشان عقیدهئی ندارم. از این صریحتر نمیتوانم حرفم را بگویم. آن حرفها فقط وعده توخالی است. امیدوارم روزی شما را ببینم و حضوراً با شما حرف بزنم. تو را بهخدا دیگر این شعارها را ببوسید و احترام بگذارید و بعد، خیلی محترمانه بگذاریدشان روی رف. هزاران سال است که جوامع بشری فریب این امیدهای واهی خالی از تعلق و منطق را خورده و بهجای آن که نگاهی از روی خرد بهپیرامون خود کند چشم بر هم نهاده بهآرزوی «آن روز خوش» شعار دلخوشکنک غرغره کرده است. دست کم پنج هزار سال است - تا آنجا که تاریخ مدّون خبر میدهد ۰ بشریت فریب این شعارها را میخورد. سختگیرتر باشید و فریب آن حرفهای تو خالیِ پوچ و پا در هوا را نخورید.<br />
<br />
۲)'''ناجی''' بهمعنی '''نجاتدهنده'''، غلط مشهور است. '''ناجی''' یعنی نجاتیافته و '''منجی''' یعنی '''نجاتدهنده''' - فرهنگی که نام بردهاید نیز فرهنگ معتبری نیست؛ اغلاطش سر بهجهنم میزند.<br />
<br />
۳) خیر. فتوکپی کارت تحصیلی باید به ضمیمه فیش بانکی - که چگونگی آن در داخل جلد مجله آمده - بهدفتر مجله ارسال شود. اگر دانشآموزان دبیرستانها کارت تحصیلی ندارند میتوانند از دفتر دبیرستان نامهئی بگیرند که دانشآموز بودنشان را گواهی کرده باشد.<br />
<br />
۴) باز هم برای من نامه بنویسید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای فریبرز س.'''<br />
<br />
<br />
ببینید عزیزم؛ ما یقین داریم که خوانندگان مجله به «شعر» کاملاً بیموقعی که شما سرودهاید هیچ توجهی نخواهند کرد: <br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''هزار بار اگر بهخاکم سپارند'''<br />
<br />
'''هزار دهان میشوم'''<br />
<br />
:::::'''بر هزار خار[؟]'''<br />
<br />
'''که فریاد برکشم'''<br />
<br />
:::::'''هزاران بار'''<br />
<br />
'''تو را دوست میدارم'''<br />
<br />
:::::'''ای یار!'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
اگر هم توجهی کنند ثمرهاش این خواهد بود که زیر لب بگویند: «آی خروس بیمحل!» - و حق با آنهاست. میدانید چرا؟ آخر همگی حواسشان پی این است که آقای رئیس جمهوری با آزادیهای مورد ادعایش چه خواهد کرد و ماجرای کردستان و گنبد و خوزستان و بلوچستان بهکجا خواهد کشید!<br />
<br />
{{گلوله}} '''خانم یا آقای ج. میلاگردی'''<br />
<br />
در طرحهای شما، اندیشه و مضمون بسیار قوی است امّا در اجرای آن قلماندازی میکنید. آن مضامین بهطراحی محکمتر و مهارت فنی سنجیدهتری محتاج است. اگر کارتان را جدّی میگیرید بیشتر تمرین کنید، از آسانگیری بپرهیزید و بهحداقل راضی نشوید. چند تا از طرحهایتان را در این صفحات آوردهایم. در مورد شعرتان: تصور میکنم تا اینجا طرحهایتان میچربد.<br />
<br />
پیشبینی نمیتوان کرد. پسند من و ما مطرح نیست، آموزگار اصلی محیط و شرایط زندگی شما خواهد بود. فقط کار کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای حسین مرزآبادی'''<br />
<br />
۱) این که اختصاص دادن چند (و حداقل هشت) صفحه از مجموع ۱۶۰ صفحه مجله به «جبران کمبود مطلب» تلقی شود، دیگر واقعاً از آن حرفهاست! وانگهی، مطلبی را که بهعنوان «دلیل» ذکر کردهاید (موضوع نسبت بهای مجله با بهای بهترین کتاب شطرنج، که در عین حال دلیلی بسیار بیپایه است) مطلبی است که با همین کلمات توسط یکی از دوستان ما، در دفتر مجله نیز مطرح شده است آیا شما «اسم مستعار» همان رفیق ما نیستید؟ - در هر حال ما موضوع ماندن یا رفتن صفحات شطرنج را بهتصمیم خوانندگان واگذاشتهایم.<br />
<br />
۲) این نظر شما که «مجله بهغیر از چند شماره اول از لحاظ داستان بسیار کم است» آیا با قضیه شطرنج ارتباطی ندارد؟ - منظورم این است که داستان بیشتری میخواهید و شطرنج را نمیخواهید. خب، اگر کسانی که خواهان شطرنجند و علاقهئی بهخواندن داستان ندارند بهما نوشته باشند «قصه بازی را بگذارید کنار و صفحات شطرنج را بیشتر کنید» چه؟ - فکر نمیکنید بهخاطر چند صفحه دارید بهحق دوستداران شطرنج تجاوز میکنید؟<br />
<br />
۳) «محافظهکار افراطی» بودن مجله و این که «از ترس بستن مجلهتان بهسراغ شطرنج و طلب باران میروید» مطلبی است که جوابش بماند. امّا آیا این که «کتاب جمعه وزینترین هفتگی است که از ابتدای انقلاب بهطور مرتب منتشر شده، مطالب مربوط بهکردستان و شیلی، و همچنین بحث در شعارهای دوران انقلاب و بسیاری از مطالبتان را بسیار پسندیدم» با ایرادتتان میخواند؟<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای علیرضا غ.''' (آبادان)<br />
<br />
متأسفانه آنچه را که فرستادهاید حتی نمیتوانیم بخوانیم، زیرا اگر هم رأی بهچاپ آنها داده شود بهدلیل نوع خاص «ستونبندی» شما چاپخانه از ما نخواهد پذیرفت! - هر قطعه را روی یک صفحه کاغذ مرقوم بفرمائید، و یک روی آن. طراحی با خودکار آبی هم قابل استفاده نیست، با مرکب و روی کاغذ سفید بکشید که در صورت پذیرش شورای دبیران قابل کلیشه شدن باشد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای عزیز گوشه دزفولی''' (شوشتر)<br />
<br />
۱) مطالبی که مرقوم داشتهاید تا بهقول خودتان بهعنوان «موضوع قابل توجهی» مظرح شود، در کمال تأسف، در روال کار کتاب جمعه نیست. حسن نیت و محبت شما بهجای خود، امّا همکاران ما که میباید بهناگزیر مطالبِ منطبق با روال مجله را از میان انبوهی مطلب انتخاب کنند و به«ادیتور»های معدود مجله برسانند کارشان آنچنان فشرده است که در عرض هفته ناگزیرند صدها صفحه مطلب را مرور کنند. آنچه شما «بهعنوان موضوع پیشنهادی» مطرح کردهاید متأسفانه بهکار «روزانهنویس»های نشریاتی میآید که بهطور یومیّه منتشر میشوند. ما نویسندهئی که بتواند از این نوع «موضوعات قابل توجه» استفاده کند نداریم.<br />
<br />
۲) دفتر توزیع ما مجله را مستقیماً برای سرپرست توزیع در مرکز هر استان میفرستد. علاقمندات مجله در شوشتر باید از سرپرست توزیع مطبوعات در استان بخواهند که سهمیه کافی برای مرکز پخش مطبوعات در شوشتر در نظر بگیرد.<br />
<br />
۳) عکسهائی که در مجلات و روزنامههای قدیم و جدید بهچاپ رسیده اگر بهقدر کافی روشن و تمیز باشد قابل استفاده است. متشکریم.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمود سعادتپور''' (تهران)<br />
<br />
پیشنهاد شما که «هرچند شماره یک بار مجله را اختصاص بدهید بهچاپ آثار خوانندگان» چه نتیجهئی در بر دارد؟ ارضای خاطر نویسندگانی که نه مطلب جالبی برای گفتن دارند و نه تجربه و استعدادی برای نوشتن؟ <br />
<br />
مجله در برابر خوانندگانی که بسیار جدی بهمسائل نگاه میکنند شدیداً احساس مسؤولیت میکند. امری که شما توصیه میکنید واقعاً جه لطفی دارد؟ ما با کمال دقت از میان مطالب رسیده آنچه را که جالب توجه و قابل عرضه باشد انتخاب و چاپ میکنیم. پس شمارهئی که شما پیشنهاد میکنید در حقیقت خواهد شد «جُنگِ آثار غیر قابل چاپ»! - آیا چنین مجموعهئی برای خود شما جالب خواهد بود؟<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای غلامحسین پرتابیان''' (کازرون)<br />
<br />
سپاس مرا از بابت شعری که در نهایت محبت برای من سرودهاید بپذیرید. چیزی بسیار بیشر از اثر «یک آغازگر» و «تازهکار» در آن هست و نشان میدهد که در هر حال بیتجربه نیستید. توصیه من مثل همیشه این است که به«زبان» بیشتر توجه کنید. از یاد ببرید که یک فارسی زبان هستید. صِرفِ فارسی زبان بودن، برای «شعر فارسی سرودن» کافی نیست. برای این کار باید فرض کنید که اصلاً فارسی نمیدانید، و از نو بهکشف آن برخیزید. از چاپ شعرتان در مجله، بهدلیل آن که موضوع خصوصی است پوزش میخوام امّا آن را چون یادگار عزیزی از شما که امیدوارم روزی شاعر بزرگی شوید حفظ خواهم کرد. <br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای احمد نقشبندی'''<br />
<br />
با تشکر از راهنمائیهاتان، قبلاً دوستان دیگری محبت کرده عین شمارههای آن مجله را در اختیار ما گذاشتهاند.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمدرضا جوکار''' (خورموج)<br />
<br />
گردآوری اشعار محلّی کاری است که هرچه جدیتر باید تعقیب شود. بخصوص که در زمینه رفع ستم ملی، مسأله اولویت زبانهای محلی و آزادیهای فرهنگی اقوام ایرانی در دستور روز مردم مبارز کشور ما قرار دارد و هر قومی باید فرهنگ افواهی خود را بهصورت فرهنگ مکتوب در آورد. برای انعکاس دادن این آثار، '''کتاب جمعه''' بارها اعلام کرده است. امّا متأسفانه دوستان کار را سهل میگیرند. هم اکنون پرونده قطوری از اشعار ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی و جز اینها در آرشیو ماست که هیچ یک قابل استفاده نیست. فیالمثل دوستی که یادداشت فارسیش را هم بر اثر بدی خط و بیتوجهی در نوشتن نمیشود خواند و فیالمثل در ابندای نامه و بهدنبال خطاب '''اقای سردبیر''' کلمه '''عزیز''' را چنان نوشته که از '''خربزه''' و '''جُربزه''' و '''جزیره''' تا '''عرّوتیز''' و '''غربزده''' و '''قمروزیر''' و '''قِربریز''' همه چیز میتواند خواند، چند صفحه شعر محلی (که اسم نمیبرم از کجا) فرستاده است که، -واویلا!- تصور کنید که این سایه دست فیالواقع بهدرد چه کاری میخورد؟<br />
<br />
در هر صورت چاپ اشعار محلی فقط در صورتی برای ما - که آشنائی با گویشها یا زبانها نداریم - فقط در صورتی میسر است که متن آنها بهدقت تمام ماشین شده باشد، اِعرابگذاری شده باشد، و آوانویسی شده باشد. کاری که شما نیز باید در مورد اشعار '''شیخ علی شیخ حمود''' (که حتی تلفظ جزو آخر اسم او را هم روشن نکردهاید) انجام بدهید تا زحمتی که کشیدهاید بیثمر نماند. برای آوانویسی بهنامه آقای '''کاظم زارعیان''' در همین شماره مراجعه کنید.<br />
<br />
دیگر این که دوستان ما بهصرف ایت که مجله اعلام کرده است خود را در حک و اصلاح مقالات آزاد میداند غالباً کمترین توجهی بهآنچه مینویسند نمیکنند. درست است که ویراستاران مجله بهقول معروف «مو از ماست میکشند» ولی آخر آنها با جملاتی از این نوع چه میتوانند بکنند جز این که یکسره از خیر مطلب - در هر درجه از اهمیت که باشد - بگذرند؟<br />
<br />
ملاحظه بفرمائید:<br />
<br />
'''میراث گرانبهای نیاکان با با تحریفات نابهجا بعضیها اصالت خود را از دست داده و یا با فروش کردن صفحات و کلمات بلیغ آن بهبیگانگان پشت پا بهادبیات محلّی خود زده و یا دانسته و یا ندانسته افراد بومی و محلی، این درههای ناب همراه با خلق آن را در زندانهای سینه خود مدفون کردهاند'''... و غیره.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای امید الف.'''<br />
<br />
یادداشتی که روی داستان و یا بهقول خودتان '''دردودلِ''' (کذا در سراسر نامه!) خود گذاشته بودید کار را ما سبک کرد تا آن را نخوانده بایگانی کنیم. بهاتفاق شما و دیگر خوانندگان قسمتی از این یادداشت را مرور میکنیم:<br />
<br />
«آنچه را که من بهعنوان اصل و منشأ گرفتم همان '''نمیدانمِ''' معروفِ لاادریّون و فرضیه شکاکیّون است. امّا در طول داستان، از آن بهماتریالیسم و بعد، از آن بهایدهآلیسم و دوباره به تفاوت واقعیت و حقیقت، و به نقص و ضعف احساسهای ما برای درک حقایق جهان رسیدهام و از این رو همواره یک '''دور تسلسل''' را پیمودهام و آخرالامر نتیجه گرفتهام که من بهبیاعتقادی خودم هم اعتقادی ندارم.»<br />
<br />
موفق باشید!<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای غلامعباس دهار''' (آبادان)<br />
<br />
دید شاعرانه بسیار عمیقی دارید. بخش دوم '''چهار فصل مرثیه''' در عین سادگی بسیار زیباست. شعر هر چه سادهتر باشد زیبائی خود را عریانتر جلوه میدهد. شعرهای پیچیده، بیشتر فریبند، و گرنه بهآن همه لفاف و کاغذ رنگین و حقهبازی در شکل و بیان غیرذلک نیازی پیدا نمیکنند. <br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
از اوج<br />
<br />
:::::تا فرود<br />
<br />
فاصله<br />
<br />
انگشتی است و ماشهئی،<br />
<br />
و بدینسان<br />
<br />
::::: پرنده<br />
<br />
بر تصویر لرزان خویش <br />
<br />
منطبق میشود.<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای احمد ل.''' (تهران)<br />
<br />
هر دو شعری که فرستادهاید بهراستی پرمایه اسن جز این که لغزشهائی از بابت زبان و بیان دارند. فیالمثل:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
آن اشتیاق سرخ شکفتن<br />
<br />
در برگ برگِ باغ<br />
<br />
:::: گلپر(؟) شد ...<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
یا مثلاً '''تحقیر گشتن''' در قسمت دوم شعر راستی چرا باید '''گشتن''' را بهجای شدن بهکار برد که نه زیباست نه درست. همچنین است در '''تابوی عشق''':<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
ما هیزم کدام حادثه گشتیم<br />
<br />
ما هیزم کدام حادثه میگردیم؟<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
و چند سطر پائینتر:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
بیا آتش شویم<br />
<br />
حادثه گردیم.<br />
<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
لطف بفرمائید و این اشکالات را اصلاح کنید.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای ع. فاضل''' <br />
<br />
بهخلاف تصور شما من اسطوره و تاریخ را با هم مخلوط نکردهام بل عبارتی آوردهام که عیناً چنین است:« داستان ضحاک و فریدون اسطورهئی است که حقیقت تاریخی قلب شدهاش '''میتواند''' کودتای داریوش برعلیه بردیا باشد.» - البته عبارت قلمانداز نوشته شده و شما حق داشتهاید متوحه منظور من نشوید. قصدم از «حقیقت تاریخی قلب شده» اسطوره ضحاک نیست، بلکه کودتای داریوش است که آن را در سنگ نبشته بیستون تحریف کرده، '''بردیا''' را «'''گئومات''' غاصب» خوانده است. و اشارهام بهاین واقعیت تاریخی بیشتر برای رفع این نظریه اشتباهآمیز بود که گروهی معتقدند چنان اصلاحات انقلابی در آن روزگار (هزار و پانصد ششصد سال پیش از فردوسی) عملی نبوده و از لحاظ تاریخی آنا کرونیتیک یا نابهنگام است. قصدم این بود که نشان بدهم عمل آن اسطوره در تاریخ هم اتفاق افتاده است. <br />
<br />
از محبتتان ممنونم. نامه دیگری نزد من دارید که روزی بهآن جواب خواهم داد.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای محمدحسن زردوانی''' (تبریز)<br />
<br />
طریق رسیدن بهکمال همان است در حاشیه شعرتان نوشتهاید. بهپیروزی خود شک نداشته باشید، چرا که پایمردی تنها راه وصول بهآن است.<br />
<br />
{{گلوله}} '''آقای رسول مهرانپور''' (برایتون انگلستان)<br />
<br />
مجله را میتوانید از تهران توسط یکی از اقوامتان مشترک شوید. ضمناً نماینده مجله در لندن آقای مجید برتوش است، با تلفن ۵۱۹۲۸۴۲ میتوانید با ایشان تماس بگیرید.<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%88%D8%B1%D9%90_%D8%AF%DB%8C%D9%85&diff=29944انگورِ دیم2012-02-17T18:56:53Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:18-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:18-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:18-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:18-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:18-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:18-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۱]]<br />
[[Image:18-102.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۲]]<br />
[[Image:18-103.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۳]]<br />
[[Image:18-104.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۴]]<br />
[[Image:18-105.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۵]]<br />
[[Image:18-106.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۶]]<br />
[[Image:18-107.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۷]]<br />
[[Image:18-108.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۸]]<br />
[[Image:18-109.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۹]]<br />
[[Image:18-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:18-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:18-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:18-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۳]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
<br />
این بررسی در سال ۱۳۵۶ در بوشهر انجام شده است. پژوهشگر در این گزارش به شرح و توصیف شیوهئی از تولید کشاورزی پرداخته است که پیش از هر چیز بازگوی کوشش انسان است در بهره برداری از امکانات محیط طبیعی پیرامونش. <br />
<br />
سرسپردگی رژیم قبلی، این شیوهٔ ابتدائی اما مؤثر را به آستانهٔ نابودی کشانده است و پژوهشگر چند و چون این نابودی را نشان داده است، و در کنار آن داستان غمبار نابودی جوامع روستائی منطقه را نیز بازگو کرده است.<br />
{{چپچین}}<br />
ک.ج.<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
==مقدمه==<br />
در ایران انگور یکی از فرآوردههای مهم کشاورزی است. از دیرباز در بسیاری از نقاط ایران پرورش تاک معمول بوده است. در هر ناحیه کشاورزان با توجه به موقعیت جغرافیائی و شرایط اقلیمی، شیوههای و صناعتهائی در پرورش این گیاه ابداع کردهاند. تنوع این ابداعات، حکایت از هوش و نبوغ در همساز کردن عناصر طبیعت و چارهاندیشی برای نارسائیها و تنگناهای آن میکند.<br />
<br />
کتابهائی که در زمینهٔ امور دهقانی و زراعت از نوشتههای گذشتگان بهما رسیده مفصلاً از ارزش و اهمیت کشت انگور بحث کردهاند{{نشان|۱}}.<br />
در این گزارش، نمونهئی از جالبترین اشکال کشت سنتی مویدیم در روستاهای اطراف بندر بوشهر معرفی میشود{{نشان|۲}}.<br />
<br />
==موقعیت جغرافیائی==<br />
بندر بوشهر در ارتفاع ۴ تا ۲۰ متری از سطح دریا در کنار خلیج فارس قرار دارد. این بندر در شبه جزیرهٔ مرجانی بوشهر واقع شده که هنگام مد دریا به شکل جزیره در میآید. در چنین مواقعی، راه برازجان بهبوشهر که از سطح زمین بلندتر ساخته شده و آب آن را فرا نمیگیرد، تنها خط ارتباطی زمینی میان این شبه جزیره با سایر نقاط استان است.<br />
<br />
خاکی حاصلخیز، به طول ۲۳ و عرض ۳ تا ۵ کیلومتر، در قسمت جنوبی این شبه جزیره و در امتداد دریا گسترده است. دهکدههای پیرامون بندر بوشهر در مجاورت یکدیگر بر این خاک مستقرند.<br />
<br />
جنس خاک از طبقات رسوبی جوان و بدون تکامل پروفیلی تشکیل شده که معمولاً از نظر مواد آلی فقیر است و احتیاج به ترمیم دارد. در اطراف بهمنی و هلیله عمق خاک بیشتر و ساختمان آن تقریباً تکامل یافتهتر است، اما جنس خاک در طبقات زیرین سنگین و غالباً نفوذناپذیر است{{نشان|۳}}.<br />
<br />
==آب و هوا==<br />
آب و هوای بوشهر گرم و مرطوب است. متوسط حداکثر درجهٔ حرارت ۲۹ و متوسط حداقل آن ۱۸ درجهٔ سانتیگراد است. متوسط گرمای هوا در تابستان ۵/۳۳ است، اما در روزهای گرم تابستان درجه حرارت گاهی به ۵۰ درجه هم میرسد. در سردترین روزهای زمستان درجه حرارت به ندرت بهصفر میرسد.<br />
بوشهر در اقلیم گرم و مرطوب صحرائی واقع شده است.<br />
<br />
نوسان درجهٔ حرارت طی سال و در شبانه روز نسبتاًّ کم است. رطوبت نسبی هوا در این ناحیه در طول سال از همهٔ نواحی جنوبی ایران بیشتر است.<br />
<br />
==باران==<br />
متوسط بارندگی ۱۰ ساله ۴۵-۱۳۵۴ در بوشهر ۲۴۷ میلیمتر است. بارندگی در مهرماه شروع میشود، امّا مقدار آن بسیار کم است، از مهر تا فروردین هراز چند گاهی باران کمی میبارد در اردیبهشت ماه میزان بارندگی تقریباً به صفر میرسد. در باقی ماهها دیگر باران نمیبارد. قسمت اعظم بارندگی، در زمستان است. نزول باران متغیر است. پیش آمده که بارندگی در یکسال به حداکثر ۴۲۵ میلیمتر نیز برسد (در سال ۱۳۵۰) و در یکماههٔ آذر نیز اتفاق افتاده که ۳۳۷ میلیمتر باران ببارد. و حداکثر بارندگی در یک روز ۱۵۲ میلیمتر نیز ثبت شده است {{نشان|۴}}.<br />
<br />
در این منطقه به خاطر فراوانی نسبی باران، میتوان غلات کشت کرد. در اطراف بوشهر مراتع زمستانی بسیار خوبی هشت که گلههای بسیار در زمستان از نواحی سردسیر به آنجا مهاجرت میکنند. <br />
<br />
در این منطقه اگر باران زمستانه به موقع در آبان و آذر و دیماه ببارد و در اسفند ماه نیز بارش تکرار شود، زراعت دیم به مقدار شگفتیآوری حاصل میدهد؛ ابن بلخی در ۵۱۰ هجری در «فارسنامه»ی خود در ذکر ماندستان که امروزه آن را بلوک دشتی مینامند، و از توابع شهرستان بوشهر است، به همین حقیقت اشاره میکند و دربارهٔ این آبادی مینویسد:«ریعی (بازدهئی) دارد چنانک از یک من هزار من تخم دخل باشد... و هرگاه باران در اول زمستان بارد در آذرماه و دی ماه آن سال دخل عظیم باشد و نعم بسیار...» {{نشان|۵}}<br />
<br />
==آبادیهای اطراف==<br />
شعاع آبادی بوشهر را پهنای خاک حاصلخیزی که در جنوب آن گسترده است تعیین میکند. به علت قابلیتهای زراعی این خاک، آبادیهای بوشهر تماماً در جنوب بندر و نزدیک به هم واقع شده است. فاصلهٔ دورترین روستا تا بندر ۲۳ کیلومتر است، این آبادیها، به ترتیب فاصله از بندر بوشهر، عبارت است از: جَغرِهٔ علیباشِ، لِیل شِمالی، لِیل جنوبی، باغ ملا، مخ بلند، شَغاب، تنگک صَفَری، تنگک محمدجعفری، تنگک زنگنه، بهمنی، امامزاده، سبزآباد، رونی، جلالی، دَوّاس، خواجهها، ریشهر، سَرتَل، هلیله، و بندرگاه. شغل ساکنان روستاهای آخری منحصراً ماهیگیری است. آب ...ادههای این آبادیها .... است و هوای آنها هم برای سکون سازگارتر از هوای بوشهر است. شغل اغلب اهالی این روستاها کشاورزی است، امّا از یک دهه پیش اشتغال در بخشهای خدمات و صنعت و اختصاص یافتن بخش مهمی از مرغوبترین و حاصلخیزترین زمینها به فعالیتهای دیگر باعث رکود کشاورزی شده است.<br />
<br />
بیش از ۶۰ درصد اراضی مزروعی آباد و نخلستانها را به تأسیسات پایگاههای هوائی و دریائی و نیروگاه برق اتمی اختصاص دادهاند و آن را کاملاً از حالت زمین زراعی درآوردهاند. امروزه تنها ۴ درصد از جمعیت فعال در آبادیهای یاد شده به کشاورزی اشتغال دارند. و حدود ۳ درصد اراضی مزروعی باقیمانده زیر کشت انواع محصولات صیفی است.<br />
<br />
==محصولات کشاورزی==<br />
یکپارچگی سبب شده است که خاک حاصلخیز اراضی مزروعی در آبادیهای اطراف بوشهر تا حدودی یک پارچه و بهم پیوسته باشد. در گذشتهٔ نزدیک، علاوه بر زراعت دیم، زراعت آبی هم انجام میشد. آب لازم برای این نوع زراعت را از چاهها تأمین میکردند. در منطقه گذشته از کشت گندم و جو که به صورت دیم انجام میشد در اراضی مشروب از آب چاهها کشت پنبه، تنباکو، پیاز، کاهو، خیار، هندوانه، خربزه، گوجه فرنگی و انواع سبزیها هم رونق داشت. این محصولات، هم مصرف خانوارهای ساکن این روستاها را تأمین میکرد و هم نیازهای بوشهر را و حتی قسمتی از آن را به شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس هم صادر میکردند.<br />
<br />
خرما و فرآوردههای دامی را هم باید به این محصولا افزود. در گذشته از جمله فرآوردههای مهم این آبادیها انگور بود که مازاد آن را به بوشهر حمل میکردند و این مازاد میتوانست انگور مصرفی شهر را تأمین کند.<br />
<br />
تعداد بنههای انگور در روستاهای اطراف بوشهر در حدود ۶۰۰ بنه بود. از این تعداد تقریباً ۱۰۰ بنه در قریهٔ هلیله و بقیه در آبادیهای دیگر قرار داشت. {{نشان|۶}}<br />
<br />
==کشتِ سنتی مو==<br />
و بار آوردن انگور، که از موقعیت اقلیمی این خطه برخاسته است، نمایش گویائی است از همسازی با محیط و گذشتن از مرز قیودات و تنگناهای طبیعت.<br />
انگور را چاههائی میکارند که غالباً دهانهئی چارگوش دارد چاهها را در سنگ کندهاند. طول این دهانهها اغلب میان ۱/۵ تا ۲ متر متفاوت است. عمق پوستهٔ سنگ از ۸۰/۱ تا ۴ متر متغیر است.<br />
<br />
پس از گذشتن از پوستهٔ سنگی به طبقات خاک رُس میرسند که در محل به «خاک چوب» میگویند. خاکها را از چاه خارج میکنند تا چاه به سطح آب زیرزمینی نزدیکتر شود. بسته به هر منطقه عمق چاه میان ۶ تا ۱۸ متر نوسان دارد. هرقدر چاه عمیقتر باشد و آبخور آن بیشتر، بنهٔ انگوری که در آن کاشتهاند بهتر بر میدهد. چاههای هلیله عموماً چنین است:<br />
<br />
چاهها را، هنگامی که به آب برسد، تا نیمه از خاک زراعتی پر میکنند. آنگاه سیلاب باران را، از طریق جویهائی که پیرامون چاه کندهاند، به درون چاه هدایت میکنند. چاه را به مدت سه سال وا می گذارند تا خاک آن هم شیرین شود و هم پوک. در اسفند ماه سال دوم یک (پی ته) شاخه، از بنههای بزرگ انگور که حدود هشت متر درازا دارد، از کمر در خاک مینشانند و روی آن خاک میریزند. اسفندماه سال بعد این شاخه را که در زمین ریشه دوانده است ریشه میکنند و در چاههای آماده میکارند. سر گیاه را بالای چاه میگذارند تا به سرعت جوانه بزند و شاخه بپراکند. این شاخه در سال اول تقریباً دو تا سه کیلو انگور میدهد. این نهال را «تیم» میگویند.<br />
<br />
تیم باید فقط با ریشهٔ اصلی در چاه قوت گرفته و رشد کند. روی همین اصل، نمیگذارند جوانهئی یا شاخهئی از پائین به آن افزوده شود. شاخه را از یک متر و نیم به پائین تا سطح خاک به عنوان تنهٔ اصلی درخت نگه میدارند، بعد، از همان قسمت شاخههای متعددی جوانه می زند و میبالد و از چاه بر میآید و به بار مینشیند.<br />
<br />
انگور به شعاع ۱۵۰ متر چتر میزند لاله میبندد. قطر تنه هم گاه بسیار زیاد میشود. در یکی از چاههای هلیله قطر تنهٔ تاک به ۵۱ سانتیمتر میرسد.<br />
چاههای هلیله بسیار بزرگ اس و تنورهٔ آنها وسیع. هر چاه یک بنهٔ انگور را در بر میگیرد. اما در سرتل وبهمنی و اطراف آن تا ۱۸ چاه هم در یک حصار و باغ رز دیده شده است.<br />
<br />
میان کشاورزان پیوند مو معمول نیست و نوع تیمهای انگور نیز محلی است. هرس درختان میان کشاورزان معمول است. اما فقط سرشاخهها را هرس میکنند. جوانهها را، پس از خروج از چاه، به تدریج روی پایههائی سنگی قرار میدهند که در محل به آن «خن» میگویند. خنها سنگچینی است از قالبهای سنگی مکعب شکل که آنها را از طبقات رسوبی فسیلی جدا می کنند و روی هم میچینند. بسته به میزان وسعت چتر درختها، از ۱۲ تا ۱۸ عدد خن در ۳ تا ۶ و در ۳ قسمت اطراف چاه میچینند. متوسط فاصلهٔ خنها از یکدیگر در حدود ۷۰ سانتیمتر است و متوسط ابعاد خنها ۹۰×۷۰×۷۰ سانتیمتر.<br />
روی خنها را غالباً با خارهای کُنار {{نشان|۷}} میپوشانند و بعد شاخههای درخت را روی آنها میگذارند تا به قول کشاورزان محل «بخار زمین بالا نیاید و بنه را نسوزاند». دور هر بنهٔ انگور را با دیوارهئی اغلب دایرهوار یا مستطیل شکل محصور میکنند. این دیواره را رسوبی که در ساختن خنها به کار میرود میسازند. بلندی دیواره را رسوبی که در ساختن خنها به کار میرود میسازند. بلندی دیواره سنگچین یک بالا (=۱/۵متر) است. روی دیواره را هم با خار کُنار میپوشانند و خارها را با سنگ محکم میکنند. از این طریق از ورود مال و حیوانات به داخل بنه جلوگیری میکنند.<br />
<br />
==آبیاری بُنِه==<br />
در سه طرف دیواره، بسته به پستی و بلندی زمین و نوع شیب، پشتههائی از خاک رس به طول ۵۰ تا ۱۰۰ متر، درست میکنند و آب بارانهای زمستانی را به درون نهری، که معمولاً از داخل محیطی که با دیوار محصور کردهاند شروع میشود، تا سر چاه سرازیر میکنند.<br />
<br />
در منطقهٔ هلیله اغلب چاهها از آب باران پر نمیشود، بلکه آب به طبقات زیرین نفوذ میکند و در سفرههای زیرزمینی ذخیره میشود. حال آن که در سایر نقاط، چاهها اغلب، به علت نفوذناپذیری لایهها، از آب پر میشود. آب سرریز شده از طریق نهرهائی به داخل چاههای دیگر داخل حصار هدایت میشود تا داخل سایر بنهها بریزد. به همین منظور چاهها و بنههای انگور را، در روستای سرتل و اطراف آن، در یک جهت و در شیبی نزدیک به هم با فاصلهٔ نسبتاً کمی از یکدیگر، ساختهاند و آن را از این طریق آبیاری میکند.<br />
<br />
==مشخصات یک بنهٔ انگور در هَلیله==<br />
در هلیله چاهها بزرگ و عمیق است. سالهای متمادی خاک رس به داخل میلهٔ «سنگچال»ها ریزش کرده و هر بار کشاورزان به تدریج آن را از چاه خارج کردهاند در نتیجه تنورهٔ چاهها به طرز شگفتیآوری فراخ شده است.<br />
<br />
امروزه بزرگترین چاه موجود در هلیله که هنوز سالم است و بنهٔ آن هنوز سبز است بنهٔ انگوری است با این مشخصات:<br />
<br />
:::::::::::::::دهانهٔ چاه ۲/۱۰×۲ متر<br />
:::::::::::::::عمق پوسته سنگی ۱/۳۰ متر<br />
:::::::::::::::لاله (چتر) درخت ۴۰ متر<br />
:::::::::::::::عمق چاه تا کف ۳/۷۰ متر<br />
:::::::::::::::بلندی آبگیر چاه از کف تا سنگ ۲/۴۰ متر<br />
:::::::::::::::قطر کورهٔ چاه ۱۵ متر<br />
:::::::::::::::محیط کورهٔ چاه از کف ۴۷ متر<br />
:::::::::::::::مساحت کف کوره ۱۶۷ متر<br />
:::::::::::::::دور دیواره ۷۰ متر<br />
:::::::::::::::بلندی دیواره ۱/۵ تا ۱/۶۰ متر<br />
:::::::::::::::پهنای دیواره ۵۰/ تا ۷۰/ متر<br />
:::::::::::::::قطر تنهٔ اصلی درخت ۰/۵۱ متر<br />
<br />
کشاورزان میگفتند که از میان ۱۰۰ چاه و بنهٔ انگور هلیله، این بنه در شمار بنههای کوچک بوده است. بنههای دیگر خاصه از نظر دهانهٔ چاه، از بنهٔ یاد شده بزرگتر بوده است. امروزه ۹۵ بنهٔ انگور زیر طرح محوطه و ساختمانهای تأسیسات نیروگاه برق اتمی واقع شده و دو سال است که این بنهها سیل رفته است. از این میان، فقط ۵ بنهٔ انگور دست نخورده باقی مانده است، که چهار بنه، به علت عدم مراقبت، در حال خشک شدن است، دهانهٔ چاه این چهار بنه، از دهانهٔ چاه بنهئی که ابعادش را ذکر کردیم بزرگتر است. این چند بنه آخرین بقایای این نوع کشت استثنائی در هلیله است.<br />
<br />
==نوع انگور و مقدار محصول==<br />
محصول انگور منطقهٔ بوشهر از نوع انگور سفید است، امّا در سرتل انگور سیاه هم وجود دارد. خوشهها بسیار شیرین و آبدار میشود و وزنِ بعضی از این خوشههای بیش از ۲ کیلو است. انگورها در دههٔ اول مرداد کاملاً میرسد. میزان محصول هر یک از بنههای انگور در سرتل و سبزآباد و ریشهر و اطراف آن تقریباً ۸ من هاشم (هر من هاشم ۶۰ کیلو) است. و امّا در هلیله اغلب بنهها بین ۱۲ تا ۱۸ من هاشم بار میداد. بخشی از محصول انگور بوشهر را، گذشته از تأمین مصرف محلی هر ساله به قطر هم حمل میکردند. تا ۵ سال پیش بهای هر کیلو انگور در بازار بوشهر ۱۷ ریال بوده است. از انگور نارس (غوره) برای گرفتن آبغوره استفاده میکنند. انگور رسیده فقط مصرف خوراکی دارد و تبدیل آن به کشمش و مویز معمول نیست.<br />
<br />
==مالکیت و تعداد بنهها==<br />
همهٔ بنههای انگور هلیله متعلق کشاورزان آن محل بود. اما در تنگک و سرتل و اطراف آن مالکیت برخی از بنهها میان غرس کننده و صاحب ملک مشترک است و محصول هم به طور مساوی میان غرس کننده و مالک تقسیم میشود.<br />
<br />
از ۶۰۰ بنهٔ منطقه، امروزه تقریباً ۸۰ بنه باقی مانده است که از این تعداد تقریباً ۲۰ بنه سبز و بارآور است، بقیهٔ بنهها یا خشک شده یا در حال خشک شدن است، اما میتوان با اندکی مراقبت آنها را دوباره باآور کرد.<br />
<br />
اغلب کشاورزان از عمر و قدمت چاهها اطلاعی ندارند. چاهها نسل به نسل به ارث رسیده است و تاریخ حفر آنها دیگر در سینهها نمانده، اما کشاورزان احیای برخی از چاهها و نوکاشت آنها را به پدران یا جد خود نسبت میدهند، گه گاه غرس کنندهٔ برخی از بنهها خود اینها بودند. در هر حال، شواهد نشان میدهد که این شیوهٔ کاشت انگور باید ریشهئی بسیار کهن داشته باشد و چه بسا که سابقهٔ آن به دوران تمدن ایلامی برسد.<br />
<br />
به هر حال، این نوع موکاری، آن هم در نقطهئی گرمسیری نظیر بوشهر، نظر خیلیها را به خود جلب کرده است. کارستون تبیور جهانگرد آلمانی، که در زمان کریمخان زند به ایران آمد، در سفرنامهاش از شیوهٔ موکاری بوشهر یاد میکند {{نشان|۸}}.<br />
<br />
این شیوهٔ موکاری را، که در فرهنگ کشاورزی سنتی ایران آن را «سنگچال» مینامند، تا شعاع نسبتاً دوری از بوشهر هم میتوان دید. این شیوه کشت انگور در اهرم و نواحی تنگستان، (۷۲ کیلومتری بوشهر) و در اطراف بندر دیره (۶۰ کیلومتری جنوب شرقی بوشهر) هم متداول است. در اطراف باغشاه (در جزیره خارک) هم پرورش آن تا همین اواخر متداول بود. <br />
<br />
اصولاً همهٔ کشاورزان منطقهٔ گرمسیری عقیده دارند که کشت درخت در چاله و چاه مناسبتر از روی زمین است.<br />
<br />
ابن بلخی، مستوفی دیوان فارس در زمان سلطان محمد سلجوقی، در کتاب «فارسنامه» که به سال ۵۱۰ هجری تألیف کرده، در مورد پرورش خرما در ایراهستان (سرزمین ساحلی) که تقریباً در مجاورت تنگستان تا سامان لارستان واقع بود چنین یاد میکند:<br />
<br />
«نواحی ایراهستان و کران همه در بیابان است... و گرمسیر به غایت، چنانک به تابستان جز مردم آن ولایت آنجا مقام تنواند کردن از صعبی گرما و هیچ آب روان نباشد. و نه کاریز... و جز درخت خرما هیچ میوه ندارد. درختستان خرمای ایشان بر روی زمین نباشد آب نیابد و خشک شود. پس به اندازه درختان خرما گودی عظیم هر جای زمین فرو برده باشند و خرما در ان گودها نشانده. چنانک جز سر درخت پدید نباشد. تا به زمستانها گودها از آب باران پر شود و همه ساله درختان خرما سیراب باشند. و این از نوادرست. کی گویند کجاست، کی درختان خرما در چاه کارند؟ و این ایراهستان است.» {{نشان|۹}}<br />
<br />
گزارش ابن بلخی نشان میدهد که شیوه کاشت سنگچال از قدیم در سواحل خلیج فارس معمول بوده است و این شیوهئی است که ساده اما درخشان برای مقابله با گرمای سوزان و کم آبی و خشکی خاک.<br />
<br />
==هزینهٔ حفر چاه==<br />
هزینهٔ حفر چاه در هر منطقه متفاوت است. در حوالی تنگل و سرتل و ریشهر برای احداث هر چاه و آماده کردن محوطه تقریباً ۲۰/۰۰۰ ریال و در هلیله حدود ۵۰/۰۰۰ ریال هزینه پیشبینی میکنند. حفر هر چاه در هلیله ۶ تا ۸ ماه کار میخواهد، زیرا گاه عمق پوستهٔ سنگی، بخصوص در بعضی قسمتها که اکنون زیر تأسیسات نیروگاه برق اتمی قرار گرفته است، به ۴ بالا (هر بالا=۱/۵ متر) میرسد.<br />
<br />
کارگرانی که اینگونه چاهها را حفر میکنند اهل تنگکند. در واقع این شیوهٔ موکاری را میتوان به همهٔ اراضی آزاد منطقه، که خارج از حیطهٔ تأسیساتی پایگاه هوائی و دریائی و نیروگاه واقع است، تعمیم داد. اما مسأله آن است که مردم بومی که با ایجاد این تأسیسات به کارهائی در بخش ساختمان و خدمات روی آوردهاند در برابر این برنامههای غولآسا که متزلزلک کنندهٔ تعادل زندگی یکنواخت روستانشینی و کشاورزی مبتنی بر اصول سنتی است و اشتهای سیری ناپذیری به ویرانی طبیعت دارد، گیج و حیران ماندهاند. در نتیجه، احیای این سنت جز از راه احیای روحیه و رفتاری متناسب در میان بومیان منطقه میسّر نخواهد بود. برای این منظور، به تشویق و حمایت دولت نیاز اساسی است. با استفاده از متههای الکتریکی میتوان پوسته سنگی زمین را با سرعت و سهولت شکافت. و چاههای مناسب حفر کرد. اصلاح نهال مو، خاصه از راه پیوند، را میتوان بررسی کرد و اراضی آزاد را میتوان به موستان تبدیل کرد. و در نتیجه، گذشته از ایجاد فضای سبز در منطقه، میتوان منبع غذائی و درآمد مناسبی برای اهالی فراهم آورد. در اراضی باقیماندهٔ هلیله شاید بتوان ۱۰۰۰ بنهٔ انگور احداث کرد.<br />
<br />
==هلیله: نمونهئی در یک نگاه گذرا==<br />
در بوشهر هنوز هستند کسانی که خیارهای ترد خوشبو، هندوانههای بزرگِ پر آب و شیرین، گوجه فرنگیهای سرخ خوشرنگ، و کاهو و سبزیهای روستاهای اطراف، بخصوص هلیله را به یاد میآورند، محصولاتی که رونق بازار بوشهر بود. در پی دگرگونیهائی که طی کمتر از یک دهه در این منطقه از نظر توسعهٔ صنعت رخ داده بخش کشاورزی بیشترین تاوان را پرداخته است. مردم این روستاهای نسبتاً بزرگ که تأمین کنندهٔ نیازهای خوراکی بازار مصرف بوشهر بودند، امروزه خود مصرف کنندهٔ فرآوردههائی هستند که غالباً از آن سوی مرزها آمده است.<br />
<br />
هلیله در ۲۳ کیلومتری جنوب شرقی بوشهر واقع است، با جمعیتی در حدود ۲۰۰ خانوار. دبستانی دارد مختلط، و سه مسجد به نامهای انصاری، ابراهیمی، و موسوی، و پنج زیارتگاه به نامهای پیرجابرانصاری، عباسعلی، پیرآمه سنگ، قدمگاه اما حسن، آقا سید احمد. بافت ده شبیه به دهکدههای گرمسیر دیگر است. ساختمانها، همه از سنگ ساخته شده است. چون این سنگهای رسوبی سخت و مقاوم است. هنگام ساختن خانههای جدید یا تجدید بنای خانه قدیمی از آنها استفاده میکنند. هلیله در زمان تهیهٔ این گزارش برق نداشت. آب آشامیدنی مردم از چاه و نیز از گودالی است عظیم به نام «برم» که محل ذخیره بارانهای زمستانی است. اهالی ده، که تا دو سال پیش به کشاورزی و نخلداری روزگار میگذراندند، امروزه بجز چهار نفر، در کارگاههای ساختمانی نیروگاهها کارگری میکنند. هلیله ۱۰۰ فرد {{نشان|۱۰}} زمین زراعی داشت (هر فرد مساوی ۳و۳/۴ هکتار است). نیمی از این اراضی را همه ساله زیر کشت غلات و صیفی میبرند و نیم دیگر را برای تقویت زمین و چرای گاو و گوسفند به آیش میگذاشتند. اهالی ده ۳۶۳۰ اصله نخل هم داشتند.<br />
<br />
به گفته اهالی، تا قبل از احداث نیروگاه، حدود ۱۰۰۰ بز و گوسفند، ۶۰ ورزا (گاو نر)، ۱۵۰ الاغ و ۱۰ ماده گاو داشتند. هر خانه حداقل ۱۵ مرغ و خروس داشت. روی هم رفته ۸۰ چاه آب داشتند و ۴ موتور پمپ که روزانه ۶ ساعت آب، به ظرفیت ۳ اینچ، از هر چاه آب بالا میکشید. خیار نوبرانهٔ هلیله، که معروف همه بود و خواهان بسیار داشت، در عید نوروز میرسید. در فصل کاهو و خیار، روزانه ۱۰ تا ۲۰ بار کاهو و ۱۰ تا ۳۰ من هاشم (هر من هاشم = ۶۰ کیلو) خیار به بازار بوشهر میبردند. اما امروزه، به علت آن که همهٔ اراضی زراعی و باغهای آنان در محوطهٔ تأسیسات نیروگاه قرار گرفته و نیروی کار آنها هم در خدمت ایجاد نیروگاه و تأسیسات وابسته به آن صرف میشود، به قول خودشان، «همه چیز ول شده» است.<br />
<br />
اکنون اهالی هلیله حدود ۱۲۰ بز و گوسفند، ۳ ورزا، و ۱۰۰ الاغ دارند، که روزگاری با آنها را میبرد اما امروزه سربار آنهاست و در صحرا، به امید خدا، رها. سال گذشته یکی از افراد یکی از طوایف قشقائی که در دشتستان بودند به هلیله آمدند و ۲۷ الاغ را بدون پرداخت بهای آنها با خود بردند. مردم هنوز به خاطر این مساعدت از این طایفه به نیکی یاد میکنند. <br />
<br />
جدول زیر، بر اساس آمارگیری کشاورزی سال ۱۳۵۲، وضع هلیله را چند سال بعد از شروع و گسترش فعالیتهای مربوط به احداث نیروگاه برق اتمی نشان میدهد:<br />
<br />
<br />
<br />
از زراعت هلیله، فقط ۴ کرت سبزیکاری در قطعه زمینی کوچک (تقریباً ۱۰۰۰ متر) دیده میشود. این زمین را زارعی در جوار خانهاش دائر کرده تا معاش هشت سر نانخورش را از این راه تأمین کند. این زارع را دو سال قبل به عذر کبر سن از کار ساختمانی در نیروگاه اخراج کردهاند. زمین دیگری هم هست، که در حدود ۵۰۰۰ متر، که در آن پبنهکاری میکنند اما چون سه سال است که آن را آبیاری نکردهاند به صورت دیم در آمده اما با این وجود همه ساله محصولی میدهد که به چیدنش میارزد.<br />
<br />
اهالی میگفتند که دولت به این بهانه که اراضی ثبتی نبوده و سند نداشت دیناری بابت تصرف آن به کشاورزان نداده است. سایر اراضی زراعی خارج از محوطهٔ طرحها هم روزانه جولانگاه چرخهای دهها لودر و کمپرسی است. در عین حال معلوم نیست که فردا هم، به خاطر توسعهٔ طرحهای تأسیسات نیروگاه و افزایش ظرفیت آن، باقیماندهٔ اراضی و نخلستانها را تصرف نکنند. حاصل این بیاعتمادی به آینده، نوعی چشم براهی و انتظار است. نظیر این برنامه را در مورد روستائیان بهمنی، سرتل، ریشهر، سبزآباد، دواس، رونی، خواجهها و غیره هم از ده سال پیش به این طرف به تدریج پیاده کردهاند. بیشتر اراضی و باغات و خانههای این دهات در محوطهٔ پایگاههای نیروی هوائی و دریائی بوشهر واقع است. از بعضی از آبادیهای دیگر هم اثری نمانده و مردم آنجا به بوشهر کوچیدهاند.<br />
{{چپچین}}<br />
'''تحقیق از «عباس گروسی»'''<br />
<br />
[عکسهای این گزارش از فرهاد ورهرام است]<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} نگاه کنید به کتاب «ارشاد الزراعه» نوشتهٔ قاسم بن یوسف ابو نصر هروی، به اهتمام محمد مشیری، چاپ دانشگاه تهران، ص ۱۱۶-۱۰۵ و ۲۴۲-۲۳۶.<br />
#{{پاورقی|۲}} در این گزارش، به سیاق روستائیان بوشهری، به جای تاک و رز و مو اغلب انگور به کار رفته است. ضمناً باید توجه داشت که طریقهٔ کشت مورد بحث در مقیاس کوچکتر در مورد درختان دیگر، از جمله انجیر و انار، نیز مرسوم بوده است.<br />
#{{پاورقی|۳}} طبق اطلاعات گرفته شده از مؤسسه خاکشناسی وابسته به وزارت کشاورزی و عمران روستائی.<br />
#{{پاورقی|۴}} نگاه کنید به «کلیات جغرافیای ایران»، تألیف سیروس نیساری و سالنامهٔ آماری ۱۳۵۵ مرکز آمار ایران.<br />
#{{پاورقی|۵}} «فارسنامه»ی ابن بلخی، چاپ بهروزی، ص ۱۷۸ و «نزهت القلوب» چاپ دبیر سیاقی، ص ۱۴۳.<br />
#{{پاورقی|۶}} آمارهای موجود در اصلاحات ارضی تعداد بنههای انگور را در هلیله در سال ۱۳۴۲، ۴۹ بنه ذکر میکند. اما اهالی میگفتند که این آمار بنههائی را در بر میگرفت که در این تاریخ سبز بودهاند. بنههای متروک یا آماده باروری که تعدادشان ۵۰ عدد بوده در این شمارش منعکس نشده است.<br />
#{{پاورقی|۷}} کنار نام درختی است که در جنوب فراوان است.<br />
#{{پاورقی|۸}} نگاه کنید به: «سفرنامهٔ کارستون تیبور»، ترجمهٔ پرویز رجبی، انتشارات توکا، ص ۴۲.<br />
#{{پاورقی|۹}} فارسنامهٔ ابن بلخی، چاپ بهروزی، ص ۱۸۸.<br />
#{{پاورقی|۱۰}}هر فرد ۱۵۰ کیلو بذرافکن مساحت دارد و در هکتار ۴۰ کیلو بذر میپاشند.<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۸]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%88%D8%B1%D9%90_%D8%AF%DB%8C%D9%85&diff=29943انگورِ دیم2012-02-17T18:54:42Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:18-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:18-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:18-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:18-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:18-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:18-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۱]]<br />
[[Image:18-102.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۲]]<br />
[[Image:18-103.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۳]]<br />
[[Image:18-104.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۴]]<br />
[[Image:18-105.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۵]]<br />
[[Image:18-106.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۶]]<br />
[[Image:18-107.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۷]]<br />
[[Image:18-108.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۸]]<br />
[[Image:18-109.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰۹]]<br />
[[Image:18-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:18-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:18-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:18-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱۳]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
<br />
این بررسی در سال ۱۳۵۶ در بوشهر انجام شده است. پژوهشگر در این گزارش به شرح و توصیف شیوهئی از تولید کشاورزی پرداخته است که پیش از هر چیز بازگوی کوشش انسان است در بهره برداری از امکانات محیط طبیعی پیرامونش. <br />
<br />
سرسپردگی رژیم قبلی، این شیوهٔ ابتدائی اما مؤثر را به آستانهٔ نابودی کشانده است و پژوهشگر چند و چون این نابودی را نشان داده است، و در کنار آن داستان غمبار نابودی جوامع روستائی منطقه را نیز بازگو کرده است.<br />
{{چپچین}}<br />
ک.ج.<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
==مقدمه==<br />
در ایران انگور یکی از فرآوردههای مهم کشاورزی است. از دیرباز در بسیاری از نقاط ایران پرورش تاک معمول بوده است. در هر ناحیه کشاورزان با توجه به موقعیت جغرافیائی و شرایط اقلیمی، شیوههای و صناعتهائی در پرورش این گیاه ابداع کردهاند. تنوع این ابداعات، حکایت از هوش و نبوغ در همساز کردن عناصر طبیعت و چارهاندیشی برای نارسائیها و تنگناهای آن میکند.<br />
<br />
کتابهائی که در زمینهی امور دهقانی و زراعت از نوشتههای گذشتگان بهما رسیده مفصلاً از ارزش و اهمیت کشت انگور بحث کردهاند{{نشان|۱}}.<br />
در این گزارش، نمونهئی از جالبترین اشکال کشت سنتی مویدیم در روستاهای اطراف بندر بوشهر معرفی میشود{{نشان|۲}}.<br />
<br />
==موقعیت جغرافیائی==<br />
بندر بوشهر در ارتفاع ۴ تا ۲۰ متری از سطح دریا در کنار خلیج فارس قرار دارد. این بندر در شبه جزیرهٔ مرجانی بوشهر واقع شده که هنگام مد دریا به شکل جزیره در میآید. در چنین مواقعی، راه برازجان بهبوشهر که از سطح زمین بلندتر ساخته شده و آب آن را فرا نمیگیرد، تنها خط ارتباطی زمینی میان این شبه جزیره با سایر نقاط استان است.<br />
<br />
خاکی حاصلخیز، به طول ۲۳ و عرض ۳ تا ۵ کیلومتر، در قسمت جنوبی این شبه جزیره و در امتداد دریا گسترده است. دهکدههای پیرامون بندر بوشهر در مجاورت یکدیگر بر این خاک مستقرند.<br />
<br />
جنس خاک از طبقات رسوبی جوان و بدون تکامل پروفیلی تشکیل شده که معمولاً از نظر مواد آلی فقیر است و احتیاج به ترمیم دارد. در اطراف بهمنی و هلیله عمق خاک بیشتر و ساختمان آن تقریباً تکامل یافتهتر است، اما جنس خاک در طبقات زیرین سنگین و غالباً نفوذناپذیر است{{نشان|۳}}.<br />
<br />
==آب و هوا==<br />
آب و هوای بوشهر گرم و مرطوب است. متوسط حداکثر درجهٔ حرارت ۲۹ و متوسط حداقل آن ۱۸ درجهٔ سانتیگراد است. متوسط گرمای هوا در تابستان ۵/۳۳ است، اما در روزهای گرم تابستان درجه حرارت گاهی به ۵۰ درجه هم میرسد. در سردترین روزهای زمستان درجه حرارت به ندرت بهصفر میرسد.<br />
بوشهر در اقلیم گرم و مرطوب صحرائی واقع شده است.<br />
<br />
نوسان درجهٔ حرارت طی سال و در شبانه روز نسبتاًّ کم است. رطوبت نسبی هوا در این ناحیه در طول سال از همهٔ نواحی جنوبی ایران بیشتر است.<br />
<br />
==باران==<br />
متوسط بارندگی ۱۰ ساله ۴۵-۱۳۵۴ در بوشهر ۲۴۷ میلیمتر است. بارندگی در مهرماه شروع میشود، امّا مقدار آن بسیار کم است، از مهر تا فروردین هراز چند گاهی باران کمی میبارد در اردیبهشت ماه میزان بارندگی تقریباً به صفر میرسد. در باقی ماهها دیگر باران نمیبارد. قسمت اعظم بارندگی، در زمستان است. نزول باران متغیر است. پیش آمده که بارندگی در یکسال به حداکثر ۴۲۵ میلیمتر نیز برسد (در سال ۱۳۵۰) و در یکماههٔ آذر نیز اتفاق افتاده که ۳۳۷ میلیمتر باران ببارد. و حداکثر بارندگی در یک روز ۱۵۲ میلیمتر نیز ثبت شده است {{نشان|۴}}.<br />
<br />
در این منطقه به خاطر فراوانی نسبی باران، میتوان غلات کشت کرد. در اطراف بوشهر مراتع زمستانی بسیار خوبی هشت که گلههای بسیار در زمستان از نواحی سردسیر به آنجا مهاجرت میکنند. <br />
<br />
در این منطقه اگر باران زمستانه به موقع در آبان و آذر و دیماه ببارد و در اسفند ماه نیز بارش تکرار شود، زراعت دیم به مقدار شگفتیآوری حاصل میدهد؛ ابن بلخی در ۵۱۰ هجری در «فارسنامه»ی خود در ذکر ماندستان که امروزه آن را بلوک دشتی مینامند، و از توابع شهرستان بوشهر است، به همین حقیقت اشاره میکند و دربارهٔ این آبادی مینویسد:«ریعی (بازدهئی) دارد چنانک از یک من هزار من تخم دخل باشد... و هرگاه باران در اول زمستان بارد در آذرماه و دی ماه آن سال دخل عظیم باشد و نعم بسیار...» {{نشان|۵}}<br />
<br />
==آبادیهای اطراف==<br />
شعاع آبادی بوشهر را پهنای خاک حاصلخیزی که در جنوب آن گسترده است تعیین میکند. به علت قابلیتهای زراعی این خاک، آبادیهای بوشهر تماماً در جنوب بندر و نزدیک به هم واقع شده است. فاصلهٔ دورترین روستا تا بندر ۲۳ کیلومتر است، این آبادیها، به ترتیب فاصله از بندر بوشهر، عبارت است از: جَغرِهٔ علیباشِ، لِیل شِمالی، لِیل جنوبی، باغ ملا، مخ بلند، شَغاب، تنگک صَفَری، تنگک محمدجعفری، تنگک زنگنه، بهمنی، امامزاده، سبزآباد، رونی، جلالی، دَوّاس، خواجهها، ریشهر، سَرتَل، هلیله، و بندرگاه. شغل ساکنان روستاهای آخری منحصراً ماهیگیری است. آب ...ادههای این آبادیها .... است و هوای آنها هم برای سکون سازگارتر از هوای بوشهر است. شغل اغلب اهالی این روستاها کشاورزی است، امّا از یک دهه پیش اشتغال در بخشهای خدمات و صنعت و اختصاص یافتن بخش مهمی از مرغوبترین و حاصلخیزترین زمینها به فعالیتهای دیگر باعث رکود کشاورزی شده است.<br />
<br />
بیش از ۶۰ درصد اراضی مزروعی آباد و نخلستانها را به تأسیسات پایگاههای هوائی و دریائی و نیروگاه برق اتمی اختصاص دادهاند و آن را کاملاً از حالت زمین زراعی درآوردهاند. امروزه تنها ۴ درصد از جمعیت فعال در آبادیهای یاد شده به کشاورزی اشتغال دارند. و حدود ۳ درصد اراضی مزروعی باقیمانده زیر کشت انواع محصولات صیفی است.<br />
<br />
==محصولات کشاورزی==<br />
یکپارچگی سبب شده است که خاک حاصلخیز اراضی مزروعی در آبادیهای اطراف بوشهر تا حدودی یک پارچه و بهم پیوسته باشد. در گذشتهٔ نزدیک، علاوه بر زراعت دیم، زراعت آبی هم انجام میشد. آب لازم برای این نوع زراعت را از چاهها تأمین میکردند. در منطقه گذشته از کشت گندم و جو که به صورت دیم انجام میشد در اراضی مشروب از آب چاهها کشت پنبه، تنباکو، پیاز، کاهو، خیار، هندوانه، خربزه، گوجه فرنگی و انواع سبزیها هم رونق داشت. این محصولات، هم مصرف خانوارهای ساکن این روستاها را تأمین میکرد و هم نیازهای بوشهر را و حتی قسمتی از آن را به شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس هم صادر میکردند.<br />
<br />
خرما و فرآوردههای دامی را هم باید به این محصولا افزود. در گذشته از جمله فرآوردههای مهم این آبادیها انگور بود که مازاد آن را به بوشهر حمل میکردند و این مازاد میتوانست انگور مصرفی شهر را تأمین کند.<br />
<br />
تعداد بنههای انگور در روستاهای اطراف بوشهر در حدود ۶۰۰ بنه بود. از این تعداد تقریباً ۱۰۰ بنه در قریهٔ هلیله و بقیه در آبادیهای دیگر قرار داشت. {{نشان|۶}}<br />
<br />
==کشتِ سنتی مو==<br />
و بار آوردن انگور، که از موقعیت اقلیمی این خطه برخاسته است، نمایش گویائی است از همسازی با محیط و گذشتن از مرز قیودات و تنگناهای طبیعت.<br />
انگور را چاههائی میکارند که غالباً دهانهئی چارگوش دارد چاهها را در سنگ کندهاند. طول این دهانهها اغلب میان ۱/۵ تا ۲ متر متفاوت است. عمق پوستهٔ سنگ از ۸۰/۱ تا ۴ متر متغیر است.<br />
<br />
پس از گذشتن از پوستهٔ سنگی به طبقات خاک رُس میرسند که در محل به «خاک چوب» میگویند. خاکها را از چاه خارج میکنند تا چاه به سطح آب زیرزمینی نزدیکتر شود. بسته به هر منطقه عمق چاه میان ۶ تا ۱۸ متر نوسان دارد. هرقدر چاه عمیقتر باشد و آبخور آن بیشتر، بنهٔ انگوری که در آن کاشتهاند بهتر بر میدهد. چاههای هلیله عموماً چنین است:<br />
<br />
چاهها را، هنگامی که به آب برسد، تا نیمه از خاک زراعتی پر میکنند. آنگاه سیلاب باران را، از طریق جویهائی که پیرامون چاه کندهاند، به درون چاه هدایت میکنند. چاه را به مدت سه سال وا می گذارند تا خاک آن هم شیرین شود و هم پوک. در اسفند ماه سال دوم یک (پی ته) شاخه، از بنههای بزرگ انگور که حدود هشت متر درازا دارد، از کمر در خاک مینشانند و روی آن خاک میریزند. اسفندماه سال بعد این شاخه را که در زمین ریشه دوانده است ریشه میکنند و در چاههای آماده میکارند. سر گیاه را بالای چاه میگذارند تا به سرعت جوانه بزند و شاخه بپراکند. این شاخه در سال اول تقریباً دو تا سه کیلو انگور میدهد. این نهال را «تیم» میگویند.<br />
<br />
تیم باید فقط با ریشهٔ اصلی در چاه قوت گرفته و رشد کند. روی همین اصل، نمیگذارند جوانهئی یا شاخهئی از پائین به آن افزوده شود. شاخه را از یک متر و نیم به پائین تا سطح خاک به عنوان تنهٔ اصلی درخت نگه میدارند، بعد، از همان قسمت شاخههای متعددی جوانه می زند و میبالد و از چاه بر میآید و به بار مینشیند.<br />
<br />
انگور به شعاع ۱۵۰ متر چتر میزند لاله میبندد. قطر تنه هم گاه بسیار زیاد میشود. در یکی از چاههای هلیله قطر تنهٔ تاک به ۵۱ سانتیمتر میرسد.<br />
چاههای هلیله بسیار بزرگ اس و تنورهٔ آنها وسیع. هر چاه یک بنهٔ انگور را در بر میگیرد. اما در سرتل وبهمنی و اطراف آن تا ۱۸ چاه هم در یک حصار و باغ رز دیده شده است.<br />
<br />
میان کشاورزان پیوند مو معمول نیست و نوع تیمهای انگور نیز محلی است. هرس درختان میان کشاورزان معمول است. اما فقط سرشاخهها را هرس میکنند. جوانهها را، پس از خروج از چاه، به تدریج روی پایههائی سنگی قرار میدهند که در محل به آن «خن» میگویند. خنها سنگچینی است از قالبهای سنگی مکعب شکل که آنها را از طبقات رسوبی فسیلی جدا می کنند و روی هم میچینند. بسته به میزان وسعت چتر درختها، از ۱۲ تا ۱۸ عدد خن در ۳ تا ۶ و در ۳ قسمت اطراف چاه میچینند. متوسط فاصلهٔ خنها از یکدیگر در حدود ۷۰ سانتیمتر است و متوسط ابعاد خنها ۹۰×۷۰×۷۰ سانتیمتر.<br />
روی خنها را غالباً با خارهای کُنار {{نشان|۷}} میپوشانند و بعد شاخههای درخت را روی آنها میگذارند تا به قول کشاورزان محل «بخار زمین بالا نیاید و بنه را نسوزاند». دور هر بنهٔ انگور را با دیوارهئی اغلب دایرهوار یا مستطیل شکل محصور میکنند. این دیواره را رسوبی که در ساختن خنها به کار میرود میسازند. بلندی دیواره را رسوبی که در ساختن خنها به کار میرود میسازند. بلندی دیواره سنگچین یک بالا (=۱/۵متر) است. روی دیواره را هم با خار کُنار میپوشانند و خارها را با سنگ محکم میکنند. از این طریق از ورود مال و حیوانات به داخل بنه جلوگیری میکنند.<br />
<br />
==آبیاری بُنِه==<br />
در سه طرف دیواره، بسته به پستی و بلندی زمین و نوع شیب، پشتههائی از خاک رس به طول ۵۰ تا ۱۰۰ متر، درست میکنند و آب بارانهای زمستانی را به درون نهری، که معمولاً از داخل محیطی که با دیوار محصور کردهاند شروع میشود، تا سر چاه سرازیر میکنند.<br />
<br />
در منطقهٔ هلیله اغلب چاهها از آب باران پر نمیشود، بلکه آب به طبقات زیرین نفوذ میکند و در سفرههای زیرزمینی ذخیره میشود. حال آن که در سایر نقاط، چاهها اغلب، به علت نفوذناپذیری لایهها، از آب پر میشود. آب سرریز شده از طریق نهرهائی به داخل چاههای دیگر داخل حصار هدایت میشود تا داخل سایر بنهها بریزد. به همین منظور چاهها و بنههای انگور را، در روستای سرتل و اطراف آن، در یک جهت و در شیبی نزدیک به هم با فاصلهٔ نسبتاً کمی از یکدیگر، ساختهاند و آن را از این طریق آبیاری میکند.<br />
<br />
==مشخصات یک بنهٔ انگور در هَلیله==<br />
در هلیله چاهها بزرگ و عمیق است. سالهای متمادی خاک رس به داخل میلهٔ «سنگچال»ها ریزش کرده و هر بار کشاورزان به تدریج آن را از چاه خارج کردهاند در نتیجه تنورهٔ چاهها به طرز شگفتیآوری فراخ شده است.<br />
<br />
امروزه بزرگترین چاه موجود در هلیله که هنوز سالم است و بنهٔ آن هنوز سبز است بنهٔ انگوری است با این مشخصات:<br />
<br />
:::::::::::::::دهانهٔ چاه ۲/۱۰×۲ متر<br />
:::::::::::::::عمق پوسته سنگی ۱/۳۰ متر<br />
:::::::::::::::لاله (چتر) درخت ۴۰ متر<br />
:::::::::::::::عمق چاه تا کف ۳/۷۰ متر<br />
:::::::::::::::بلندی آبگیر چاه از کف تا سنگ ۲/۴۰ متر<br />
:::::::::::::::قطر کورهٔ چاه ۱۵ متر<br />
:::::::::::::::محیط کورهٔ چاه از کف ۴۷ متر<br />
:::::::::::::::مساحت کف کوره ۱۶۷ متر<br />
:::::::::::::::دور دیواره ۷۰ متر<br />
:::::::::::::::بلندی دیواره ۱/۵ تا ۱/۶۰ متر<br />
:::::::::::::::پهنای دیواره ۵۰/ تا ۷۰/ متر<br />
:::::::::::::::قطر تنهٔ اصلی درخت ۰/۵۱ متر<br />
<br />
کشاورزان میگفتند که از میان ۱۰۰ چاه و بنهٔ انگور هلیله، این بنه در شمار بنههای کوچک بوده است. بنههای دیگر خاصه از نظر دهانهٔ چاه، از بنهٔ یاد شده بزرگتر بوده است. امروزه ۹۵ بنهٔ انگور زیر طرح محوطه و ساختمانهای تأسیسات نیروگاه برق اتمی واقع شده و دو سال است که این بنهها سیل رفته است. از این میان، فقط ۵ بنهٔ انگور دست نخورده باقی مانده است، که چهار بنه، به علت عدم مراقبت، در حال خشک شدن است، دهانهٔ چاه این چهار بنه، از دهانهٔ چاه بنهئی که ابعادش را ذکر کردیم بزرگتر است. این چند بنه آخرین بقایای این نوع کشت استثنائی در هلیله است.<br />
<br />
==نوع انگور و مقدار محصول==<br />
محصول انگور منطقهٔ بوشهر از نوع انگور سفید است، امّا در سرتل انگور سیاه هم وجود دارد. خوشهها بسیار شیرین و آبدار میشود و وزنِ بعضی از این خوشههای بیش از ۲ کیلو است. انگورها در دههٔ اول مرداد کاملاً میرسد. میزان محصول هر یک از بنههای انگور در سرتل و سبزآباد و ریشهر و اطراف آن تقریباً ۸ من هاشم (هر من هاشم ۶۰ کیلو) است. و امّا در هلیله اغلب بنهها بین ۱۲ تا ۱۸ من هاشم بار میداد. بخشی از محصول انگور بوشهر را، گذشته از تأمین مصرف محلی هر ساله به قطر هم حمل میکردند. تا ۵ سال پیش بهای هر کیلو انگور در بازار بوشهر ۱۷ ریال بوده است. از انگور نارس (غوره) برای گرفتن آبغوره استفاده میکنند. انگور رسیده فقط مصرف خوراکی دارد و تبدیل آن به کشمش و مویز معمول نیست.<br />
<br />
==مالکیت و تعداد بنهها==<br />
همهٔ بنههای انگور هلیله متعلق کشاورزان آن محل بود. اما در تنگک و سرتل و اطراف آن مالکیت برخی از بنهها میان غرس کننده و صاحب ملک مشترک است و محصول هم به طور مساوی میان غرس کننده و مالک تقسیم میشود.<br />
<br />
از ۶۰۰ بنهٔ منطقه، امروزه تقریباً ۸۰ بنه باقی مانده است که از این تعداد تقریباً ۲۰ بنه سبز و بارآور است، بقیهٔ بنهها یا خشک شده یا در حال خشک شدن است، اما میتوان با اندکی مراقبت آنها را دوباره باآور کرد.<br />
<br />
اغلب کشاورزان از عمر و قدمت چاهها اطلاعی ندارند. چاهها نسل به نسل به ارث رسیده است و تاریخ حفر آنها دیگر در سینهها نمانده، اما کشاورزان احیای برخی از چاهها و نوکاشت آنها را به پدران یا جد خود نسبت میدهند، گه گاه غرس کنندهٔ برخی از بنهها خود اینها بودند. در هر حال، شواهد نشان میدهد که این شیوهٔ کاشت انگور باید ریشهئی بسیار کهن داشته باشد و چه بسا که سابقهٔ آن به دوران تمدن ایلامی برسد.<br />
<br />
به هر حال، این نوع موکاری، آن هم در نقطهئی گرمسیری نظیر بوشهر، نظر خیلیها را به خود جلب کرده است. کارستون تبیور جهانگرد آلمانی، که در زمان کریمخان زند به ایران آمد، در سفرنامهاش از شیوهٔ موکاری بوشهر یاد میکند {{نشان|۸}}.<br />
<br />
این شیوهٔ موکاری را، که در فرهنگ کشاورزی سنتی ایران آن را «سنگچال» مینامند، تا شعاع نسبتاً دوری از بوشهر هم میتوان دید. این شیوه کشت انگور در اهرم و نواحی تنگستان، (۷۲ کیلومتری بوشهر) و در اطراف بندر دیره (۶۰ کیلومتری جنوب شرقی بوشهر) هم متداول است. در اطراف باغشاه (در جزیره خارک) هم پرورش آن تا همین اواخر متداول بود. <br />
<br />
اصولاً همهٔ کشاورزان منطقهٔ گرمسیری عقیده دارند که کشت درخت در چاله و چاه مناسبتر از روی زمین است.<br />
<br />
ابن بلخی، مستوفی دیوان فارس در زمان سلطان محمد سلجوقی، در کتاب «فارسنامه» که به سال ۵۱۰ هجری تألیف کرده، در مورد پرورش خرما در ایراهستان (سرزمین ساحلی) که تقریباً در مجاورت تنگستان تا سامان لارستان واقع بود چنین یاد میکند:<br />
<br />
«نواحی ایراهستان و کران همه در بیابان است... و گرمسیر به غایت، چنانک به تابستان جز مردم آن ولایت آنجا مقام تنواند کردن از صعبی گرما و هیچ آب روان نباشد. و نه کاریز... و جز درخت خرما هیچ میوه ندارد. درختستان خرمای ایشان بر روی زمین نباشد آب نیابد و خشک شود. پس به اندازه درختان خرما گودی عظیم هر جای زمین فرو برده باشند و خرما در ان گودها نشانده. چنانک جز سر درخت پدید نباشد. تا به زمستانها گودها از آب باران پر شود و همه ساله درختان خرما سیراب باشند. و این از نوادرست. کی گویند کجاست، کی درختان خرما در چاه کارند؟ و این ایراهستان است.» {{نشان|۹}}<br />
<br />
گزارش ابن بلخی نشان میدهد که شیوه کاشت سنگچال از قدیم در سواحل خلیج فارس معمول بوده است و این شیوهئی است که ساده اما درخشان برای مقابله با گرمای سوزان و کم آبی و خشکی خاک.<br />
<br />
==هزینهٔ حفر چاه==<br />
هزینهٔ حفر چاه در هر منطقه متفاوت است. در حوالی تنگل و سرتل و ریشهر برای احداث هر چاه و آماده کردن محوطه تقریباً ۲۰/۰۰۰ ریال و در هلیله حدود ۵۰/۰۰۰ ریال هزینه پیشبینی میکنند. حفر هر چاه در هلیله ۶ تا ۸ ماه کار میخواهد، زیرا گاه عمق پوستهٔ سنگی، بخصوص در بعضی قسمتها که اکنون زیر تأسیسات نیروگاه برق اتمی قرار گرفته است، به ۴ بالا (هر بالا=۱/۵ متر) میرسد.<br />
<br />
کارگرانی که اینگونه چاهها را حفر میکنند اهل تنگکند. در واقع این شیوهٔ موکاری را میتوان به همهٔ اراضی آزاد منطقه، که خارج از حیطهٔ تأسیساتی پایگاه هوائی و دریائی و نیروگاه واقع است، تعمیم داد. اما مسأله آن است که مردم بومی که با ایجاد این تأسیسات به کارهائی در بخش ساختمان و خدمات روی آوردهاند در برابر این برنامههای غولآسا که متزلزلک کنندهٔ تعادل زندگی یکنواخت روستانشینی و کشاورزی مبتنی بر اصول سنتی است و اشتهای سیری ناپذیری به ویرانی طبیعت دارد، گیج و حیران ماندهاند. در نتیجه، احیای این سنت جز از راه احیای روحیه و رفتاری متناسب در میان بومیان منطقه میسّر نخواهد بود. برای این منظور، به تشویق و حمایت دولت نیاز اساسی است. با استفاده از متههای الکتریکی میتوان پوسته سنگی زمین را با سرعت و سهولت شکافت. و چاههای مناسب حفر کرد. اصلاح نهال مو، خاصه از راه پیوند، را میتوان بررسی کرد و اراضی آزاد را میتوان به موستان تبدیل کرد. و در نتیجه، گذشته از ایجاد فضای سبز در منطقه، میتوان منبع غذائی و درآمد مناسبی برای اهالی فراهم آورد. در اراضی باقیماندهٔ هلیله شاید بتوان ۱۰۰۰ بنهٔ انگور احداث کرد.<br />
<br />
==هلیله: نمونهئی در یک نگاه گذرا==<br />
در بوشهر هنوز هستند کسانی که خیارهای ترد خوشبو، هندوانههای بزرگِ پر آب و شیرین، گوجه فرنگیهای سرخ خوشرنگ، و کاهو و سبزیهای روستاهای اطراف، بخصوص هلیله را به یاد میآورند، محصولاتی که رونق بازار بوشهر بود. در پی دگرگونیهائی که طی کمتر از یک دهه در این منطقه از نظر توسعهٔ صنعت رخ داده بخش کشاورزی بیشترین تاوان را پرداخته است. مردم این روستاهای نسبتاً بزرگ که تأمین کنندهٔ نیازهای خوراکی بازار مصرف بوشهر بودند، امروزه خود مصرف کنندهٔ فرآوردههائی هستند که غالباً از آن سوی مرزها آمده است.<br />
<br />
هلیله در ۲۳ کیلومتری جنوب شرقی بوشهر واقع است، با جمعیتی در حدود ۲۰۰ خانوار. دبستانی دارد مختلط، و سه مسجد به نامهای انصاری، ابراهیمی، و موسوی، و پنج زیارتگاه به نامهای پیرجابرانصاری، عباسعلی، پیرآمه سنگ، قدمگاه اما حسن، آقا سید احمد. بافت ده شبیه به دهکدههای گرمسیر دیگر است. ساختمانها، همه از سنگ ساخته شده است. چون این سنگهای رسوبی سخت و مقاوم است. هنگام ساختن خانههای جدید یا تجدید بنای خانه قدیمی از آنها استفاده میکنند. هلیله در زمان تهیهٔ این گزارش برق نداشت. آب آشامیدنی مردم از چاه و نیز از گودالی است عظیم به نام «برم» که محل ذخیره بارانهای زمستانی است. اهالی ده، که تا دو سال پیش به کشاورزی و نخلداری روزگار میگذراندند، امروزه بجز چهار نفر، در کارگاههای ساختمانی نیروگاهها کارگری میکنند. هلیله ۱۰۰ فرد {{نشان|۱۰}} زمین زراعی داشت (هر فرد مساوی ۳و۳/۴ هکتار است). نیمی از این اراضی را همه ساله زیر کشت غلات و صیفی میبرند و نیم دیگر را برای تقویت زمین و چرای گاو و گوسفند به آیش میگذاشتند. اهالی ده ۳۶۳۰ اصله نخل هم داشتند.<br />
<br />
به گفته اهالی، تا قبل از احداث نیروگاه، حدود ۱۰۰۰ بز و گوسفند، ۶۰ ورزا (گاو نر)، ۱۵۰ الاغ و ۱۰ ماده گاو داشتند. هر خانه حداقل ۱۵ مرغ و خروس داشت. روی هم رفته ۸۰ چاه آب داشتند و ۴ موتور پمپ که روزانه ۶ ساعت آب، به ظرفیت ۳ اینچ، از هر چاه آب بالا میکشید. خیار نوبرانهٔ هلیله، که معروف همه بود و خواهان بسیار داشت، در عید نوروز میرسید. در فصل کاهو و خیار، روزانه ۱۰ تا ۲۰ بار کاهو و ۱۰ تا ۳۰ من هاشم (هر من هاشم = ۶۰ کیلو) خیار به بازار بوشهر میبردند. اما امروزه، به علت آن که همهٔ اراضی زراعی و باغهای آنان در محوطهٔ تأسیسات نیروگاه قرار گرفته و نیروی کار آنها هم در خدمت ایجاد نیروگاه و تأسیسات وابسته به آن صرف میشود، به قول خودشان، «همه چیز ول شده» است.<br />
<br />
اکنون اهالی هلیله حدود ۱۲۰ بز و گوسفند، ۳ ورزا، و ۱۰۰ الاغ دارند، که روزگاری با آنها را میبرد اما امروزه سربار آنهاست و در صحرا، به امید خدا، رها. سال گذشته یکی از افراد یکی از طوایف قشقائی که در دشتستان بودند به هلیله آمدند و ۲۷ الاغ را بدون پرداخت بهای آنها با خود بردند. مردم هنوز به خاطر این مساعدت از این طایفه به نیکی یاد میکنند. <br />
<br />
جدول زیر، بر اساس آمارگیری کشاورزی سال ۱۳۵۲، وضع هلیله را چند سال بعد از شروع و گسترش فعالیتهای مربوط به احداث نیروگاه برق اتمی نشان میدهد:<br />
<br />
<br />
<br />
از زراعت هلیله، فقط ۴ کرت سبزیکاری در قطعه زمینی کوچک (تقریباً ۱۰۰۰ متر) دیده میشود. این زمین را زارعی در جوار خانهاش دائر کرده تا معاش هشت سر نانخورش را از این راه تأمین کند. این زارع را دو سال قبل به عذر کبر سن از کار ساختمانی در نیروگاه اخراج کردهاند. زمین دیگری هم هست، که در حدود ۵۰۰۰ متر، که در آن پبنهکاری میکنند اما چون سه سال است که آن را آبیاری نکردهاند به صورت دیم در آمده اما با این وجود همه ساله محصولی میدهد که به چیدنش میارزد.<br />
<br />
اهالی میگفتند که دولت به این بهانه که اراضی ثبتی نبوده و سند نداشت دیناری بابت تصرف آن به کشاورزان نداده است. سایر اراضی زراعی خارج از محوطهٔ طرحها هم روزانه جولانگاه چرخهای دهها لودر و کمپرسی است. در عین حال معلوم نیست که فردا هم، به خاطر توسعهٔ طرحهای تأسیسات نیروگاه و افزایش ظرفیت آن، باقیماندهٔ اراضی و نخلستانها را تصرف نکنند. حاصل این بیاعتمادی به آینده، نوعی چشم براهی و انتظار است. نظیر این برنامه را در مورد روستائیان بهمنی، سرتل، ریشهر، سبزآباد، دواس، رونی، خواجهها و غیره هم از ده سال پیش به این طرف به تدریج پیاده کردهاند. بیشتر اراضی و باغات و خانههای این دهات در محوطهٔ پایگاههای نیروی هوائی و دریائی بوشهر واقع است. از بعضی از آبادیهای دیگر هم اثری نمانده و مردم آنجا به بوشهر کوچیدهاند.<br />
{{چپچین}}<br />
'''تحقیق از «عباس گروسی»'''<br />
<br />
[عکسهای این گزارش از فرهاد ورهرام است]<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} نگاه کنید به کتاب «ارشاد الزراعه» نوشتهٔ قاسم بن یوسف ابو نصر هروی، به اهتمام محمد مشیری، چاپ دانشگاه تهران، ص ۱۱۶-۱۰۵ و ۲۴۲-۲۳۶.<br />
#{{پاورقی|۲}} در این گزارش، به سیاق روستائیان بوشهری، به جای تاک و رز و مو اغلب انگور به کار رفته است. ضمناً باید توجه داشت که طریقهٔ کشت مورد بحث در مقیاس کوچکتر در مورد درختان دیگر، از جمله انجیر و انار، نیز مرسوم بوده است.<br />
#{{پاورقی|۳}} طبق اطلاعات گرفته شده از مؤسسه خاکشناسی وابسته به وزارت کشاورزی و عمران روستائی.<br />
#{{پاورقی|۴}} نگاه کنید به «کلیات جغرافیای ایران»، تألیف سیروس نیساری و سالنامهٔ آماری ۱۳۵۵ مرکز آمار ایران.<br />
#{{پاورقی|۵}} «فارسنامه»ی ابن بلخی، چاپ بهروزی، ص ۱۷۸ و «نزهت القلوب» چاپ دبیر سیاقی، ص ۱۴۳.<br />
#{{پاورقی|۶}} آمارهای موجود در اصلاحات ارضی تعداد بنههای انگور را در هلیله در سال ۱۳۴۲، ۴۹ بنه ذکر میکند. اما اهالی میگفتند که این آمار بنههائی را در بر میگرفت که در این تاریخ سبز بودهاند. بنههای متروک یا آماده باروری که تعدادشان ۵۰ عدد بوده در این شمارش منعکس نشده است.<br />
#{{پاورقی|۷}} کنار نام درختی است که در جنوب فراوان است.<br />
#{{پاورقی|۸}} نگاه کنید به: «سفرنامهٔ کارستون تیبور»، ترجمهٔ پرویز رجبی، انتشارات توکا، ص ۴۲.<br />
#{{پاورقی|۹}} فارسنامهٔ ابن بلخی، چاپ بهروزی، ص ۱۸۸.<br />
#{{پاورقی|۱۰}}هر فرد ۱۵۰ کیلو بذرافکن مساحت دارد و در هکتار ۴۰ کیلو بذر میپاشند.<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۸]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%82%D8%B7%D8%B1%D9%87_%D9%82%D8%B7%D8%B1%D9%87_%DB%B3%DB%B2&diff=29858قطره قطره ۳۲2012-02-14T12:57:07Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:32-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:32-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:32-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:32-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۳۳]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
== مهار نیروی خورشید ==<br />
<br />
انسان همیشه خورشید را پرستیده است.<br />
خورشید زمانی خدا بوده است. خورشید مرکز منظومهٔ شمسی است. خورشید منبع نور، حرارت، و زندگی است.<br />
خورشید جادوگر و جنگاور است: 2500 سال پیش، کاهنههای باکرهٔ معبد وِستا- در روم باستان- به کمک مخروطهای فلزی با پرتو خورشید آتش مقدس روشن میکردند. و در سال 212 پیش از میلاد، نیز، ارشمیدس فیزیکدان یونانی بااستفاده از آینههای فلزی مقعّر ناوگان رومیان را بههنگام حمله به سِراکوز، به آتش کشید و نابود کرد. <br />
خورشید قدرت است: خورشید ما نُه سیّارهٔ بزرگ و هزاران سیّارهٔ کوچک، ستارهٔ دنبالهدار، و شهابها و اجسام آسمانی را- که در گسترهئی بهفراخنای هشت بیلیون میل پراکندهاند- با کششی برابرِ 12 میل در ثانیه در فضای لایتنهای به دنبال خود میکشد.<br />
خورشید انرژی است: نور خورشید که بر کرهٔ زمین میتابد انرژی عظیمی بههمراه دارد. به طور مثال براساس محاسباتی که آمریکائیها کردهاند، مقدار انرژیئی که هر روز میتوان از نور خورشید بهدست آورد برابر چهار کیلووات- ساعت در هر یارد مربع از مساحت این کشور است. یا طبق گفتهٔ یکی از دانشمندان اگر یک درصد از انرژی خورشیدی که بر صحرای آفریقا میتابد بهنیروی برق مبدّل شود در 25 سال آینده نیروی برق مورد نیاز تمام دنیا را تأمین خواهد کرد...<br />
و اکنون انسان در تکاپوی مهار کردنِ این همه قدرت و انرژی است. سالهاست که در بسیاری از کشورها اسباب و وسائل ساخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است که با انرژی خورشید کار میکنند – از رادیو و تلویزیون گرفته تا یخچال و آب گرمکن و اجاق. ژاپن، اتحاد شوروی، آمریکا، و اسرائیل زودتر از کشورهای دیگر بهساختن و استفاده از این وسائل پرداختهاند. در منطقهٔ شمال استرالیا کمتر خانه، مدرسه، یا بیمارستانی هست که از آبگرمکنهای آفتابی استفاده نکند. خوراکپزهای آفتابی نیز بهصورت گسترده در مکزیک، هندوستان، آمریکا، آفریقا، و کولومبیا به کار برده میشود. در اتحاد شوروی، فرانسه، و سریلانکا نیز بیش از کشورهای دیگر از یخچالهای آفتابی استفاده میشود.<br />
با بحران انرژی که نگرانیهای شدیدی در جهان بهوجود آورده، توجه کشورها و دانشمندان بهاستفادهٔ گسترده از انرژی خورشیدی بیشتتر شده است. البته تبدیل انرژی خورشیدی به نیروی برق در حال حاضر بههیچ وجه دشوار نیست، اما مسألهٔ اساسی اقتصادی بودن این کار است. و با توجه بهتحلیل رفتن منابع انرژی زای سنّتی و گرانتر شدن محصولاتی که از این منابع بهدست میآید- و از جمله نفت- امید میرود که پیش از پایان این قرن انرژی خورشیدی جانشین موادانرژیزای سنّتی شود. و بدین سان بشر خواهد توانست از منبع زوالناپذیر خورشید، انرژی مورد نیاز خود را بهدست آورد. <br />
<br />
<br />
== سرخی روی خورشید ==<br />
<br />
بارها از خودم پرسیدهام چرا خورشید هنگام غروب با رخسارهئی سرخ به ما مینگرد: و سرانجام دریافتهام از شرمِ آنچه بههنگامِ گذرِ شتابان خود از اعمال و رفتار ما دیده چنین برتافته شده است. <br />
لایمن هیث (آمریکائی)<br />
<br />
<br />
== نویسندگی به منظور جبران کمبودهای درونی ==<br />
<br />
گروهی از دانشمندان روانشناس، در چند سال گذشته، مطالعاتی در مورد نویسندگان انجام دادهاند به این قصد که دریابند آیا شخصیت و خصوصیات فردی نویسندگان در آثارشان منعکس میشود یا نه. نخستین بررسی ها در مورد نویسندگانِ کتابهای کودکان انجام گرفته و این نتیجهٔ کلی را بهدست داده است که بین شخصیت و خصوصیات فردی این نویسندگان و آثار آنها نه تنها رابطهٔ نزدیکی دیده نمیشود بلکه تضادِ شدیدی نیز وجود دارد.<br />
بدین ترتیب که نویسندگان داستانهای قهرمانی دارای شخصیتی «آرام و حساس» هستند و غالباً پدران خود را در دوران کودکی از دست داده یا دور از آنها زندگی کردهاند. نویسندگان آثار طنزآمیز، خود درونی سرکش و پریشان دارند و نویسندگانی که داستانهای لطیف و سرشار از عشق و احساس نوشتهاند بیشتر خود نگرند، از دیگران دوری میجویند و انزواطلبند. اغلب اینان مادرانی بیخیال داشتهاند. <br />
میتوان گفت که این نویسندگان درحقیقت کمبودهای زندگی روزمرهٔ خود را در نوشتههایشان منعکس کردهاند. – تا نتیجهٔ بررسی آثار نویسندگان دیگر چه باشد!<br />
<br />
<br />
== رهبران ارکستر و قدرتطلبی! ==<br />
در سالهای اخیر در تمام زمینهها و حرفهها تمایل وافری بهکاهش یا از میان بردنِ سلسله مراتبِ قدرت یا سلطهطلبی مقاماتی که در نقش «رهبر» عمل میکنند بهوجود آمده اما در قلمرو موسیقی از این تمایل خبری نبوده است. بررسیهائی که چندی پیش انجام گرفته نشان میدهد نوازندگانِ ارکسترهای فیلارمونیک نه تنها انتظار دارند – بلکه مصّرانه نیز معتقدند- که رهبر ارکستر روحیهٔ قدرتطلبی داشته باشد و فعالیت آنها را با اقتدار تمام هماهنگ کند. نوازندگان بر این اعتقادند که اگر رهبر ارکستر شخصیتی ملایم داشته باشد روحیهٔ نوازندگان ارکستر تضعیف میشود. احترامشان نسبت بهرهبر ارکستر از میان میرود و در نتیجه، سطح کارشان پائین میآید. <br />
<br />
<br />
== ادبیات جنسی! ==<br />
<br />
بررسیهائی که دانشمندان جرمشناسی بهعمل آوردهاند نشان میدهد این تصور رایج که ادبیات و عکسهای جنسی – به اصطلاح آثار و وصر قبیحه- موجب فساد اخلاق، انحطاط جامعه، بیعفتی و افزایش جنایات جنسی میشود، صحیح نیست، بلکه صرفاً از تعصبات اخلاقی و سنتّی آب میخورد. <br />
مطالعاتی که بهویژه در دو کشور دانمارک و سوئد صورت گرفته نشان میدهد طی پانزده سالی که نشر این گونه آثار آزاد اعلام شده است نابسامانیهای جنسی بهطور قابل ملاحظهئی تسکین یافته و جنایات جنسی به حداقل رسیده است!<br />
<br />
<br />
== خرید... ==<br />
<br />
بررسیهایی که در چندین کشور انجام گرفته است نشان میدهد که رفتن برای خرید بهکوچه و بازار و خیابان و میدان، نیازهای روانی دیگری را نیز برآورده میکند چرا که این کار فعالیتی است با عملکردهای اجتماعی و عاطفی گوناگون، مانند رفع دلتنگی و ملال، دیدار با دیگران، ایجاد دوستیهای تازه، پیادهروی بهمنظور ورزش و... از همینرو، کسانی که عادت به این کار دارند، اگر بهدلائلی چند روزی از رفتن بهخرید باز مانند بهاصطلاح کلافه میشوند.<br />
<br />
<br />
== تازههای جهان دانش ==<br />
<br />
گروهی از ستارهشناسان بر این عقیدهاند که در بزرگترین قمر کرهٔ زحل که تیتان نام دارد ممکن است حیات وجود داشته باشد. بررسیها نشان داده است که این قمر، مانند دیگر قمرهائی که تاکنون شناخته شده خشک و مرده نیست، بلکه داری نوعی مولکولهای ارگانیک است که میلیونها سال پیش در کرهٔ زمین پیدایش حیات را سبب شد.<br />
متخصصان رشتهٔ ارتباطات و کامپیوتر اظهارنظر کردهاند که با استفادهٔ بیشتر از ماهوارههای مخابراتی و سیستمهای کامپیوتری طولی نخواهد کشید که ارتباط تلفنی با مناطق دوردست تسهیل و بیاندازه ارزان تمام خواهد شد. چندان که هزینهٔ ارتباطات تلفنی با چین یا استرالیا یا آمریکای جنوبی یا آفریقا با هزینهٔ تلفن در داخل شهرها تفاوتی نخواهد داشت.<br />
مجلهٔ روانپزشکی آمریکا گزارش می دهد که براساس تحقیقات علمی، تأثیر الکل در درمان ناراحتیهای روحی که سبب اضطراب و افسردگی میشود معجزآساست. و این داروی قدیمی که غالباً مورد استفاده- و سوءاستفاده- قرار میگیرد، چون بهمقدار تعیین شده از طرف پزشکان مصرف شود از بسیاری داروهای معالج افسردگی و اضطراب مؤثرتر است.<br />
مواد پروتئینی که بهطور سنّتی از طریق گوشت و ماهی، و شیر وارد بدن میشود با رشد جمعیت دنیا دچار کمبود شده و از نظر تغذیه در مناطق گرمسیری و استوائی مسائل حادی بهوجود آورده. از این رو دانشمندان مدتهاست که در پی یافتن منابع جدید پروتئیناند و موفقیتهای قابل توجهی نیز بهدست آوردهاند. مهمترین منبعی که مورد استفادهٔ فزاینده قرار گرفته توبرینا است که بهخمیر مایه شباهت دارد. و در نفت خام، روی پارافین جمع میشود. ازاین ماده در تغذیهٔ حیواناتی که نیاز بهمواد پروتئینی دارند بهصورتی گسترده استفاده شده و بررسیهائی انجام میشود تا مطلوبیت آن برای تغذیهٔ انسانی نیز آشکار شود. توبرینا اولین مادهٔ غذائی است که از یک مادهٔ خام معدنی آمده، اما پیشتر گیاه است تا یک مادهٔ شیمیائی، چرا که از هوا اکسیژن میگیرد و از پارافین تغذیه میکند، و بهاین ترتیب کربن و انرژی بهدست میآورد و پروتئین میسازد.<br />
<br />
<br />
== جریمهٔ آموزگار! ==<br />
<br />
در یکی از شهرهای آمریکا، قاضی دادگاه آموزگاری را که از چراغ قرمز عبور کرده بود محکوم کرد که یا پنجاه دلار جریمه بپردازد یا دویست بار بنویسد: «من فقط هنگامی که چراغ سبز روشن باشد میتوانم از چهارراه عبور کنم.»<br />
- نتیجه: آموزگار، جریمهٔ نقدی را بر جریمهٔ مشقی ترجیح داد!<br />
<br />
<br />
== دلیل کشیش! ==<br />
<br />
از چند کشیش پرسیدند «چرا بهسینما نمیروید؟» و حضرات دلائل زیر را اقامه کردند:<br />
•هیچ یک از مدیران سینما تا کنون دعوتم نکردهاند. <br />
•هر وقت خواستهام بهسینما بروم ازم پول خواستهاند.<br />
•بچه که بودم خیلی سینما رفتهام. این است که فکر میکنم دیگر احتیاجی بهاین کار ندارم.<br />
•چنددفعهئی سینما رفتهام، اما در آنجا کسی با آدم اختلاط نمیکند. اگر از من بشنوید، رفتار سینماروها اصلاً دوستانه نیست.<br />
•چون چیزهائی که در فیلمها دیده و شنیدهام موافق طبعم نبوده سینما رفتن را تعطیل کردم.<br />
•مردم از نکات اخلاقی که در بعض فیلمها هست هیچ سرمشقی نمیگیرند. پس چه کاری است که آدم سینما برود؟<br />
•از موسیقی فیلمها خوشم نمیآید.<br />
•میدانید؟ فیلمها معمولاً خیلی طولانیند، و برای من هم بسیار دشوار است که دو ساعت و گاه بیشتر صمّ و بکم یک گوشه بنشینم.<br />
<br />
<br />
== راه بهشت! ==<br />
<br />
پزشکی که روزهای یکشنبه در یکی از مدارس مذهبی انگلستان تدریس میکرد از یک دانشآموز پرسید: ویلی، برای این که بتوانیم برویم بهبهشت چه کار باید بکنیم؟<br />
دانشآموز گفت: - باید بمیریم آقا.<br />
پزشک پرسید: البته کاملاً حق باتوست، اما قبل از مردن چه کار باید بکنیم؟<br />
- باید مریض بشویم و شما را خبر کنیم آقا.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%B9%D9%85%D9%84%DA%A9%D8%B1%D8%AF_%D8%AF%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C_%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86_%DB%B3&diff=29857عملکرد دمکراسی در آمریکای لاتین ۳2012-02-14T12:56:57Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:27-093.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳]]<br />
[[Image:27-094.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴]]<br />
[[Image:27-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵]]<br />
[[Image:27-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:27-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:27-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:27-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:27-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:27-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
'''گوران تربورن'''<br />
:'''ترجمه: آزاده'''<br />
<br />
==رکورد (گزارش) شمارهٔ ۲- کشورهای غیردموکراتیک==<br />
<br />
مفهوم محدودی از دموکراسی مانند آنچه که من برگزیدهام، صحنهٔ گستردهئی از رژیمهائی را بهدست میدهد که مابین دموکراسی و دیکتاتوری هستند. آمریکای لاتین شامل انواع گوناگونی از چنین رژیمهائی است که برخی اوقات گواه بر خلّاقیت و تخیّل فوقالعادهٔ سیاسی بودهاند. در این مقاله، ما بیش از هر چیز با اشکال گوناگون آنچه من «انحصارگری» خواندهام سر و کار داریم یعنی مکانیزمهای گوناگونی در یک نظام مشخص که توسط آنها بخشهای معینی از جمعیت بالغ از مشارکت سیاسی محروم میشود. این، یا میتواند بهوسیلهٔ روشهای سنتی اروپا و آمریکای شمالی، یعنی محدویت حق رأی در قانون اساسی برحسب طبقه، جنسیت، نژاد یا دیدگاه سیاسی اعمال شود؛ و یا توسط دخالتهای فرا-قانونی در روند انتخابات ، چه در برنامهٔ سیاسی و چه در پای صندوق رأی. در آمریکای لاتین هر دو روش بهدست آوردن انحصارگری مکرراً بهکار گرفته شده و هنوز هم میشود.<br />
<br />
محدودیتهای گنجاندهشده در قانون اساسی در مورد حق رأی، سویهٔ مهمی از حکمرانی طبقاتی در بسیاری ممالک آمریکای لاتین است که در زمان حاضر مکرراً تحت عنوان لزومِ داشتن سواد بیان شده است؛ و با در نظر گرفتن میزان سرسامآور بیسوادی، این شیوهٔ بسیار توانائی از انحصارگری است. این شیوه را شاید بتوان هم بهعنوان یک مِلاک طبقاتی تفسیر کرد که بهمنظور محروم کردن بخشهای فقیرتر طبقهٔ کارگر و دهقان طرحریزی شدهاست؛ و هم به عنوان یک ملاکِ نژادپرستانه، که بیش از همه علیه سرخپوستها و سیاهپوستها بهکار گرفته شدهاست. جدول زیر کشورهائی را نشان میدهد که چنین روشهائی هنوز در آنها بهکار میرود و یا فقط بهتازگی لغو شدهاست.<br />
<br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+ '''کشورهائی که بیسوادان را از حق رأی محروم میکنند و میزان بیسوادی در آنها'''<br />
! کشور || درصد بیسوادی در دههٔ ۱۹۶۰ || سال محروم کردن و یا هنوز اعمال شدن<br />
|-<br />
| برزیل || ۳۹ || در عمل<br />
|-<br />
| شیلی || ۱۶ || ۱۹۷۰<br />
|-<br />
| کوستاریکا || ۱۶ || در عمل<br />
|-<br />
| اکوادور || ۳۲ || ژانویه ۱۹۷۸<br />
|-<br />
| پرو || ۳۹ || در عمل<br />
|-<br />
|}<br />
<br />
در برزیل مادهٔ مربوط بهداشتن سواد، هم در قانون اساسی سال ۱۹۴۵ و هم در قانون اساسیئی که توسط رژیم نظامی در سال ۱۹۶۷ طرحریزی شده، گنجانده شدهاست. (قوانین اساسی قبلی نیز شامل چنین مادهئی بودند). انتخابات ۱۹۷۰ در شیلی، وقتی آلنده بهریاست جمهوری برگزیده شد، نخستین دور در تاریخ شیلی بود که حق رأی عمومی وجود داشت. دموکراسی کوتاه مدت شیلی بر اساس یک دموکراسی انحصارگر قدیمی در سه مرحله بهدست آمد: نخست در سال ۱۹۵۸ حزب کمونیست دوباره قانونی اعلام شد و روش اخذ رأی مخفی برای جلوگیری از تقلب اتخاذ شد؛ دوم: در سال ۱۹۶۲ یک نظام جدید ثبت نام، تعداد رأی دهندگان ثبتنام کرده را دوبرابر کرد؛ سوم: در سال ۱۹۷۰ بیسوادها اجازهٔ رأی گرفتند. تنفر فوقالعادهٔ طبقهٔ بورژوا که در اثر حکومت '''اتحاد مردمی''' (UNIDAD POPULAR) برانگیخته شدهبود، باید در این واقعیت دیدهشود که قبل از انتخاب یک رئیس جمهور سوسیالیست، نظام سیاسی شیلی شباهت بیشتری بهاروپای غربی قرن نوزدهم داشت تا دموکراسی بورژوائی معاصر. در اکوادور، طی رفراندوم قانون اساسی که بوسیلهٔ خونتای نظامی لیبرال ترتیب یافته بود، شرط داشتن سواد لغو شد، و حق رأی عمومی در انتخابات ریاست جمهوری ژوئیه ۱۹۷۸ بهمورد اجراء گذارده شد. حال آنکه، در پرو، بیسوادان از مشارکت در انتخابات مجلس مؤسسان ژوئن ۱۹۷۸ محروم بودند.<br />
<br />
در اکوادور و پرو، تأثیر فوریِ اصلیِ مادهٔ حذف بیسوادان، محروم کردن قانونی بخش اعظم جمعیت سرخپوستان بودهاست. در آمریکای لاتین دو کشور دیگر تحت سلطهٔ کروئلها وجود دارد که در آن سرخپوستان اکثریت را تشکیل میدهند. این دو کشور بولیوی و گواتمالااند: در اولی محدودیت حق رأی با انقلاب ۱۹۵۲ از میان برداشتهشد؛ و در دوّمی انقلاب اکتبر ۱۹۴۴ محدودیت حق رأی مردان را از بین برد (البته با اندکی لغزش - زیرا در قانون اساسی ضد - انقلابی ۱۹۵۶ دوباره مستقر شد و در سال ۱۹۶۵ یک بار دیگر لغو شد). بهدرازا کشیدن حق رأی محدود در اکوادور و پرو، بهخصوص، حیرتآور است. زیرا قانون اساسی ۱۹۴۵ اکوادور، بیشتر دستاورد نیروهای سیاسی مترقی بود؛ و این دستاورد کم اهمیتی نبود، زیرا قبل از ۱۹۶۱، اکوادور ۱۴ سال پیدرپی حکومت مشروطه داشت. مشابهاً بین ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ موقعی که آنهها موقعیتی مسلط در کنگره داشتند، حزب اطلاحطلبِ پروی APRA [تحاد تودهئی انقلابی جنوب آمریکائی] حتی مسئلهٔ حق رأی را مطرح هم نکرد؛ و حکومت نظامی نیز که از بسیاری لحاظ مترقی بود و از کودتای ۱۹۶۸ پدیدار شدهبود، دادن حق رأی بهبیسوادان در مجلس مؤسسان جدید را مناسب ندید. هم چنین، با این که واقعیت دارد که در مجلس ۱۹۴۵ برزیل و مجلس کوستاریکا که بعد از جنگ داخلی در سال ۱۹۴۸ تشکیل شد، اکثریت با محافظهکاران بود، امّا حیرتآور است که در لایحهٔ سلب حق رأی در دولتهای پوپولیست (مردمی) بعدی یعنی بهترتیب دولتهای وارگاس و فیگورس دستنخورده باقیماند (گولارت درست قبل از اینکه اخراج شود از دادن حق رأی بهبیسوادان سخن بهمیان آورد.) لوایح مربوطه بهلزوم داشتن سواد در قوانین اساسی آمریکای لاتین اشاره بهرگهٔ قوئیای دارد از نجبهگرائی آشکار. برای مقایسه میتوان توجّه کرد که میزان بیسوادی در ایتالیا در بحبوحهٔ تصویب حق رأی عمومی مردان در سال ۱۹۱۹، ۳۸ درصد بود؛ اندکی کمتر از فرانسه در اواسط قرن نوزدهم، درست پیش از توصیب حق رأی عمومی مردان در سال ۱۸۸۴.<br />
<br />
==تحریمها، قانوی و غیرقانونی==<br />
<br />
شیوههای گوناگونی وجود دارد که از طریق آنهها میتوان دهقانان و زحمتکشان بیسواد سازمان نیافته را بهدادن رأی موردنظر کشاند، بیآنکه نیازی بهاستفاده از دستگاههای دولت باشد. بهجای استفاده از این دستگاهها، سلاح جدیدتر و کاراتر تحریم سیاسی است: بدین ترتیب که احزاب و کاندیدگهای معینی از طریق قانون اساسی، لوایح یا تهدیدهای قهرآمیز [از شرکت در امور سیاسی] منع میشوند. در این جا سه نوع فرعی را باید مشخص کرد. در یک متغیر، فقط بخش کوچکی از اپوزیسیون مجازند برای حفظ ظاهر در انتخابات شرکت کنند، و این تزئینی است برای آنچه در واقع یک دیکتاتوری است. دودمان حیلهگر سوموزا در نیکاراگوئه بدین ترتیب عمل میکرد و همچنین استروسنر در پاراگوئه و تروجیلو در جمهوری دومینیکن. در قطب دیگر، چنان نظامهائی قرار دارند که در درون آنها چند امکان مختلفِ ازپیش تعیینشده عرضهمیشود و آزادی انتخابات بههمین چند امکان محدود است. بهترین نمونهها عبارتند از کوستاریکا ۱۹۴۹-۷۰، شیلی ۱۹۴۷-۵۸ و برزیل ۱۹۴۵-۶۴. گواینکه در مورد برزیل بخشهائی از ارتش نزدیک بود بارها مداخله کنند. انتخابات آرژانتین در سالهای ۱۹۵۸، ۱۹۶۳ را نیز میتوان در این تقسیمبندی گنجانید. در آن سالها انتخابهای غیرمجاز گستردهترین پایهٔ تودهئی را در آرژانتین داشتند و در کوستاریکا در دههٔ ۱۹۵۰.<br />
<br />
نهایتاً، بین دیکتاتوریهائی که در پوششی پنهانند و دموکراسیهائی که از نظر سیاسی انحصارگرند، نوعی فرعیِ سومی وجود دارد که پیچیدهتر است. در این نوع، دستگاه قدرتی پیچیدهتر از یک دیکتاتوری آشکار است، برنامهها شامل یک اپوزیسیون واقعی درون یک طیف تجویز شدهاست؛ و نتایج انتخابات در توازنِ قدرت در عرصهٔ سیاسی واقعاً تأثیر دارد. امّا ورقهای بازی رویهم گذاردهشده، و اگر لازم باشد دوباره بُرمیخورند تا اطمینان حاصل شود که اپوزیسیون نتواند در انتخابات مهم بَرندهشود. در این جا، رژیم نظامی فعلی برزیل را مییابیم که با یک نظام دوحزبی مصنوعی تزئین شدهاست. برهمین روالند رژیمهای گواتمالا و السالوادور. در برزیل، ترتیبات نهادی - از تقلب بهصورت ایجاد کرسیهای بیشتر بهنفع نواحی غیرمرکزی و روستائی که در کنترل دولتند گرفته تا ایجاد پُستهای تابع انتخابات غیرمستقیم - استفاده شدهاند تا اپوزیسیون مجاز مهار شود. در سایر کشورها، تقلب و تهدید آشکار در دستور روز قرارگرفتهاست. سانتادومینیگو در سالهای اخیر را باید بهعنوان یک مورد بهخصوص دانست: تا موقعی که فشار خارجی بالاخره بالدکوئر را مجبور بهاعلام شکست در بهار ۱۹۷۸ کرد( همان نفوذ آمریکائی که او را در سال ۱۹۶۶ بهقدرت رساندهبود)، این کشور بین انواع فرعی اوّل و سوّم که در بالا تشریح شد بهنحوی در کشوقوس بود.<br />
<br />
هدف اصلیِ ممنوعیتهای سیاسی در آمریکای لاتین همواره احزاب کمونیست بوده است، (با این که البته سایر احزاب دستچپی نیز غیرقانونی بودهاند) بهجز مورد بهخصوص استثنائی آرژانتین که حزب کمونیست در آنجا از زمان جنگ جهانی دوم روابط بهتری با بخشهای بورژوازی داشتهاست تا با طبقهٔ کارگر. در برزیل هیچ نوع مخالفت سیاسی مجاز نیست، بهجز آنچه از جانب تنها حزب قانونی غیردولتی بهنام جنبش دموکراتیک برزیل (MDB) بیان میشود. در آرژانتین، کسی که سالها حق انتخاب شدن نداشت، پرون بود. در کوستاریکا، رئیس جمهور سابق بهنام کالارون گواریا برای چند سال بعد از جنگ داخلی ۱۹۴۸، همراه با کمونیسم اجازهٔ فعالیت سیاسی نداشت. در مکزیک شرایط بهخصوص بعد از جنگ برای ثبت نام احزاب، باعث شد که حزب کمونیست تا سال ۱۹۷۸ فرا-قانونی بماند، بدین معنی که بهرغم اجازهٔ شرکت این حزب در برنامهریزی سیاسی انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۶، آراء آن '''از پیش''' کان لم یکن تلقی میشد.<br />
<br />
نوع دیگر ممنوعیتها، از طریق تهدید و خشونت غیرقانونی اعمال میشود و این معمولاً از جانب ارتش صورت میپذیرد. در السالوادور از سال ۱۹۳۲ بهبعد، تمام رئیس جمهورها، جدا از انتخاب یا عدم انتخاب آنها، افسران نظامی بودند. اما تهدید و خشونت دولتی، در موارد سیویل نیز دیده شدهاست: یک مورد آن کوستاریکا قبل از انتخابات ۱۹۴۰ است، که طی آن رئیس جمهور سویلِ وقت بهنام کورتز، نگذاشت رئیس جمهور لیبرال سابق بهمام ژیمنس جلسات انتخاباتی تشکیل دهد-بهاین بهانه که ژیمنس با کمونیسم بهنرمی برخورد میکند- و با استفاده از انواع روشهای خشن، او را وادار بهچشمپوشی از کاندیدائی خود کرد. اما باید تکیهکرد که حتی انتخابات تقلبی هم الزاماً تزئین ظاهریِ صرف نیست، بلکه دریچهٔ اطمینان مهمی است که بهاپوزیسیون اجازه میدهد در برخی مشاغل جزئی سرگرم شود. (آرژانتین در «دههٔ ناشناختهی» ۱۹۳۰-۴۳، معروفترین مورد تقلب سیستماتیک در انتخابات است.)<br />
<br />
موفقیتآمیزترین مورد غیر-دیکتاتوری غیردموکراسی، مکزیک است که برای حداقل پنجاه سال یکسره حاکمیت مشروطه داشته است (شاید هم بتوان گفت ۶۰ سال) با این که نظام سیاسی مشروطه و انتخابی است و با این که اجازهٔ ابراز مخالفت تا حدی وجود دارد و آزادیهای کستردهئی بهنسبت معیار ممالک آمریکای جنوبی (مخلوط با مقدار فراوانی قهر علیه کارگران و دهقانان شورشی)، وجود دارد، لکن مکزیک را حتی نمیتوان یک دموکراسی در مفهوم مشخص صوری آن، دانست، چه رسد بهمعنای حکومت همراه با مشارکت تودهئی. مشخصهٔ این نظام، دورههای شش ساله ریاست جمهوری قدرتطلب است که روندی بهنام تابپادیسمو (TAPADISMO) اجراء میشود. این لغت اشاره بهشیوهٔ فوقالعاده مخفیانه و سحرآمیزی دارد که در آن کاندید ریاست جمهوریِ حزب حاکم (که موفقیت انتخاباتیاش بهخاطر ماشین تودهئی کنترلی که حزب در اختیار دارد حتمی است) انتخاب میشود. برنامهریزی آشکار درون حزب معمولاً غیرمجاز است، و کاندیدا ظاهراً توسط رئیس جمهور پیشین و شاید بعد از تبادل نظر او با دوستان نزدیکش، برگزیده میشود. از نظر قانون اساسی و '''در واقع''' رئیس جمهور، برای شش سال یک نیمه-دیکتاتور است. با آنکه آزادی گستردهٔ مطبوعات وجود دارد، انتقاد آشکار و مشخص از رئیس جمهور بهصورت طلسمی درآمده. یک حزب اپوزیسیون محافظهکار جنبی اجازهٔ فعالیت داشته، و حتی اعضای قدیمی ناراضی ِ حزب حاکم در سالهای ۱۹۴۰، ۱۹۴۶، ۱۹۵۲، اجازه داشتند کاندید انتخابات شوند؛ امّا حداقل ارقام رسمی ۱۹۴۰ (۵درصد برای ژنرال محافظهکار بهنام آلمازان که زمانی فوقالعاده پرقدرت و برخوردار از پشتیبانی قوی بود) بهنظر تقلبی میرسد.<br />
<br />
با در نظر گرفتن پیچیدگی فوقالعادهٔ نوع عملکرد دموکراسی در آمریکای لاتین، ممکن نیست که آن را در یک جدول واحد با تمام رکورد تاریخیاش ارائهکرد. آنچه ممکناست مفید باشد، ارائهٔ تصویر خلاصهشدهئی است از اوضاع این قاره در اواخر ۱۹۷۸<br />
<br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+ '''دموکراسی و دیکتاتوری در آمریکای لاتین'''<br />
! دموکراسیها|| رژیمهای مشروطه انحصارگر || رژیمهای مشروطهٔ تقلبی|| دیکتاتوریهای آراسته|| دیکتاتوریها|| در حال رسیدن بهدموکراسی|| در حال رسیدن بهمشروطهگرائی<br />
|-<br />
| کلمبیا || برزیل || گواتمالا|| نیکاراگوئه* || آرژانتین || جمهوری دومینیکن || پرو{{نشان|۱}}<br />
|-<br />
| ونزوئلا || کوستاریکا || || || بولیوی{{نشان|۳}} || || ||<br />
|-<br />
| || مکزیک || السالوادور|| پاراگوئه || شیلی || اکوادور || ||<br />
|-<br />
| || || || || هایتی || پاناما || ||<br />
|-<br />
| || || || || هندوراس{{نشان|۴}} || || ||<br />
|-<br />
| || || || || اروگوئه || || ||<br />
|-<br />
|}<br />
<br />
==پروبلماتیک سیاست آمریکای لاتین==<br />
<br />
مقالهٔ حاضر، تابهحال به رتق و فتق جنگلِ غربیِ مفاهیم سنتی و ابهامات راجع بهدموکراسی و دیکتاتوری در آمریکای لاتین پرداختهاست. رکورد تجربیئی که ارائه شده است، در پرتو نتایج بررسی گذشتهام از دموکراسی در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری، تحلیل شدهاست. نتایج اصلی آن بررسی، در مورد آمریکای لاتین نیز صدق میکند. دموکراسی، دستگاه نظامی مرحلهٔ مشخصی از رشد سرمایهداری نیست. بلکه حاصلِ اقتران یک سری حوادث است. دموکراسی، یک پدیدهٔ ساخته و پرداختهٔ پورژوازی یا «'''طبقهٔ متوسط''' نیست، بلکه نتیجهٔ تضادها و تناقضات دورنِ سرمایهداری است. در آمریکای لاتین، همانگونه که در کشورهای مهم سرمایهداری، دموکراسی بورژوائی از یک موضوع واحد شکفته نشدهاست، بلکه از لزوم تاریخی پیکار طبقاتی سرمایهداری. در آمریکای لاتین، طبقهٔ کارگر و جنبش کارگری بهاهمیت و خودآگاهی دموکراتیک (در معنای صوری آن) اروپای غربی نبودهاست. امّا الگوی کلّی مشابه است. مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و سایر طبقات تودهئی برای خواستهای اجتماعی و نمایندگی سیاسی؛ شکست طبقهٔ حاکمه؛ دموکراتیزه کردن با شرایط بورژوائی، هم در مورد شکل و هم زمانبندی.<br />
<br />
البته پرسش حیاتی در مورد دموکراسی آمریکای لاتین این است که پس چرا این دموکراسی تا این حدّ نادر بودهاست؟ من ادعا نمیکنم که در این مورد جواب قانعکنندهئی داشتهباشم. ولی از سوی دیگر، نظریه این بررسی ضمن رسیدگی بهشرایط جامع سرمایهداری پیشرفته بهدست آمد و سپس در این مقاله نیز بهکار گرفتهشد. تحلیل تجربی که در اینجا بهکار رفته است، انحراف پروبلماتیکهای مهمتر در نظریه سیاسی راجع بهآمریکای لاتین را میرساند، چه این نظریهها مارکسیستی باشند و چه لیبرالی. ۱- توضیح اساسی در مورد عملکرد دموکراسی آمریکای لاتین باید در ضعف طبقهٔ کارگر و خرده بورژوازی این ناحیه جستجو شود. ۲- برای محاسبهٔ دلایل کمیابی، ضعف و ناکامل بودن دموکراسی در آمریکای لاتین، لازم است قبل از هرچیز اقتران حوادث را در دورهٔ بعد از رکود مطالعه کنیم. ۳- تکرار کودتاها، دیکتاتوریها، تقلب در انتخابات باید بدین ترتیب درک شوند. در درجهٔ اول و بیش از هر چیز اینها مظاهر و ضعف شکاف داخلیِ بورژازی و دولت آن است.<br />
<br />
بههرحال، تأثیرات انتقادی بررسیهای جدی و صادقانهٔ تجربی، موضع نظری خود نویسنده را نیز گسترش میدهد. مثلاً برای خود من، تجربهٔ آمریکای لاتین، لزوم مشخصتر کردن نظریهام از دموکراسی بورژوائی را ثابت کرد. چرا که خودم متوجه سه مورد شدهام که باید آنها را بیشتر شکافته و توضیحاتم را با دقت بیشتری بسط بدهم.<br />
<br />
نخست: این مقاله، در مورد رژیمهای سیاسی متفاوتی است که تحت حاکمیت سرمایهاند. اما «حاکمیت سرمایه» معانی و تفاسیر گوناگونی در دولتهای مناطق مختلفِ دورن نظام سرمایهداری بینالمللی دارد. اشکالی که حاکمیت سرمایه در آمریکای لاتین بهخود میگیرد، با هفده کشور عمدهٔ سرمایهداری OECD متفاوت است.<br />
<br />
دوّم: اگر بهتاریخ ممالک پیشرفتهٔ سرمایهداری یکبار دیگر با نقاب آمریکای لاتینی بنگریم و بهیاد آوریم که این قاره داستانهای درازی از جنگهای داخلی و کودتاها داشته که بیانگر ضعف و شکاف ظاهراً دائمیِ درون دولت بورژوائی است. یک ویژگی ممالک سرمایهداری پیشرفته عریان میشود. اساسیترین مسایل مربوط به اسقرار یک '''نظام دولتی'''، همیشه قبل از آغاز مبارزه برای دموکراسی حل شدهاند. منظورم از نظام دولتی، وحدت مرکزی دستگاههای دولتی و بلافاصله انحصاریکردن ابزار سرکوب است. اشکال قهرآمیز مبارزهٔ طبقاتی سیاسی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته یا کوششهائی برای انقلاب تودهئی بودهاند (مانند انقلابهای قرن نوزدهم در فرانسه) یا کودتاهائی از بالا، یعنی در نقطهٔ اوج نظام مشروطه (مانند استقرار نظام فاشیستی در ایتالیا و آلمان؛ پس از اینکه موسولینی و هیتلر بهشیوههای اصولاً قانونی بهقدرت سیدهبودند؛ میلیتاریزه کردن ژاپن، یا رشد رژیمهای قدرتطلب در فنلاند و اتریش). به عبارت دیگر، نظریه دموکراتیزه کردن سرمایهداری، باید پیش شرط استقرار یک نظام دولتی را در محاسبهٔ خود بگنجاند.<br />
<br />
سوّم: تقریباً کلیهٔ رژیمهای دیکتاتوری آمریکای لاتین، چه نظامی و چه سیویل، نه بهعنوان آخرین حربه علیه امواج انقلابی، بلکه در مخالفت با برخی اشکال دیگر رژیم سرمایهداری مستقر شدهاند. و این، پرسش بعدی را مطرح میکند: رابطهٔ بین بازتولید سرمایهداری و دموکراسی برای خودِ بورژوازی چیست؟ آیا گرایشهای ذاتی در شیوهٔ تولید سرمایهداری موجودند که بورژوازی را تا وقتی استثمار اقتصادی و انباشت سرمایهاش مجاز و تحت حمایت باشد، تشویق بهرعایت شکل رژیم سیاسی میکند؟<br />
<br />
از آنجا که پرسش نظام دولتی، منطقاً، بعد از پرسش رژیم سیاسی است؛ از آنجا که موقعیت بینالمللی آمریکای لاتین یک متغیر توضیحی احتمالی است؛ و از آنجا که رابطهٔ بورژوازی، اشکال حکومتی مختلف در دولت سرمایهداری، یک '''سئوال بعدی''' است، که مستقیاً مرتبط با دورنماهای آیندهٔ دیکتاتوریهای موجود و رژیمهای قدرتطلب است بنابراین نظم کاووشی که در زیر میآید بر مبنای همین ترتیب منطقی تعیین شدهاست.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
(ادامه دارد)<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
* نیکاراگوئه بعد از تاریخ این جدول در اواسط ۱۹۷۹ موفق بهپیروزی در انقلاب توسط چریکهای ساندنیست شد.<br />
#{{پاورقی|۱}} مجلس مؤسسان تشکیل میشود که در ژوئن ۱۹۷۸ انتخاب شده، اما ارتش هنوز حاکم است.<br />
#{{پاورقی|۲}} انتخابات تزئینی صورت میگیرد که در آن مخالفت آزاد است.<br />
#{{پاورقی|۳}} شاید یک رژیم در حال گذار، بعد از یک دیکتاتوری<br />
#{{پاورقی|۴}} انتخابات ریاست جمهوری آزاد قرار است در سال ۱۹۸۰ انجام پذیرد.<br />
اظهارنظر: ملاحظهکنید که در لیست دیکتاتوریها سه کشور غیر پیشرفته و سه کشور از پیشرفته(ترین) وجود دارد.<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%B9%D9%84%D9%84_%D9%88_%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%84_%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86&diff=29829علل و عوامل بیکاری در ایران2012-02-13T11:53:56Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:21-035.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۵]]<br />
[[Image:21-036.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۶]]<br />
[[Image:21-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:21-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:21-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:21-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:21-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:21-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۲]]<br />
[[Image:21-043.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۳]]<br />
[[Image:21-044.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۴]]<br />
[[Image:21-045.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۵]]<br />
[[Image:21-046.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۶]]<br />
[[Image:21-047.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۷]]<br />
[[Image:21-048.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۸]]<br />
[[Image:21-049.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۴۹]]<br />
[[Image:21-050.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۰]]<br />
[[Image:21-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۱]]<br />
[[Image:21-052.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۲]]<br />
[[Image:21-053.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۳]]<br />
[[Image:21-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۴]]<br />
[[Image:21-055.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۱]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]<br />
<br />
<br />
<br />
از نظر آماری، بیکار به کسی گفته میشود که با وجود قابلیت کاری و تمایل به کار، بیکار مانده باشد. (به استثنای بازنشستهها و افراد شاغلی که در مرخصیاند یا بیمارند). و به عنوان یک مساله دشوار اقتصادی و اجتماعی بیکاری هنگامی مطرح میشود که شمار فراوانی از افراد واقع در سنین کار (15 تا 64 سالگی) برای مدت طولانی نتوانند شغلی به دست آورند. اما این تعریف گویای همهٔ ابعاد پدیده بیکاری نیست. چون در ارتباط با وسایل تولید است که نقش احتماعی فرد و سهمش از ثروت اجتماعی جامعه معین میشود. پس بیکار یعنی کسی که از وسائل تولید جدا شده، در سازمان اجتماعی کار نقشی ندارد و از ثروت اجتماعی محروم شده است. بنابراین بیکاری پدیدهئی تصادفی و ارادی (به جز در موارد خاص) نیست، بلکه مقولهئی تحمیلی است، که از ساخت اقتصادی و مناسبات تولیدی متاثر است. و از اراده و خواست فرد خارج است و دامنگیر گروهی از انسانهائی میشود که میتوانند و میخواهند کار کنند و در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی مشارکت داشته باشند، اما شرایط و امکانات جامعه نه تنها چنین فرصتی به آنها نمیدهد بلکه این حق طبیعی را نیز از آنها سلب میکند. از همین رو برای شناخت علل و عوامل موجد این پدیده باید مستقیما ساخت اقتصادی جامعه را مورد مطالعه قرار داد و در بطن نظام اقتصادی و روابط بینادهای تولیدی به جستوجوی علل و عوامل آن برآمد.<br />
<br />
بیکاری ظاهرا پدیدهئی است که در اثر فقدان موازنه میان تعادل عرضه و تقاضای کار و فزونی عرضه بر تقاضا بهوجود میآبد. یعنی از یکسو حجم و ترکیب جمعیت که خود تحتتاثیر شرایط اقتصادی گذشته تکوین یافته است به عنوان منبع و سرچشمه اصلی عرضهکننده و مولد نیروی کار و نیز نظام آمورشی به عنوان مشخصکنندهٔ میزان آگاهی حرفهئی و قابلیتهای فنی و علمی نیروی کار مطرح است. و از سوی دیگر شرایط تولیدی و شالودههای اقتصادی جامعه به عنوان ارائهکننده فرصتهای شغلی و جذبکننده نیروی کار. که دقیقا در این گزارش مورد بررسی قرار گرفتهاند.<br />
<br />
اما پیش از آغاز مطلب – باید یادآور شد که تمامی بیکاری موجود را به دلیل بسیار آشکار فقدان دگرگونی و فقدان تغییرات بنیادی مبانی تولیدی و نظام اقتصادی کشور نباید منتج از تحولات سیاسی و اجتماعی یک سال اخیر کشور دانست. چون تنها بخشی از آن، یعنی آن قسمت که ناشی از تغییر شرایط کار و ناهمسازی حرف و مشاغل یا موازین اسلامی است به رویدادهای انقلابی اخیر ایران مربوط می شود.<br />
<br />
== 1. ساخت جمعیتی کشور (به عنوان عرضه کننده نیروی کار) ==<br />
<br />
جمعیت کشور بسیار جوان است، یعنی 44 درصد آن زیر 15 سال و میانگین نسبی آن حدود 4/22 سال است. بر اساس دادههای آماری نرخ رشد آن بسیار بالاست (7/2 درصد در سال) و نسبت به جمعیت سالخورده یا پیر از 5/3 درصد تجاوز نمیکند. به همین دلیل جمعیت گروههای سنی میانی ایران یعنی 15 تا 64 ساله یا بالقوه فعال بسیار گسترده است. (حدود 1/52 درصد).<br />
<br />
تحت شرایط حیاتی کنونی وقایع جمعیت، هرساله به طور خالص نزدیک به یک میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده میشود.<br />
<br />
جدول<br />
<br />
از دیدگاه عرضه نیروی کار- در ایران هم مانند سایر کشورهای جهان سوم، نمیتوان تنها به جمعیت 15 تا 64 ساله به عنوان منبع اصلی تغذیه کننده فعالیتهای اقتصادی اکتفا کرد، به ویژه در نقاط روستائی و شهرک ها، که اقتصادشان مبتنی بر معیشت کشاورزی است. خانوارها شدیدا فقیرند و امکانات آموزشی محدود است و مشارکت کودکان در فعالیتهای اقتصادی برای خانوارهای کم درآمد اجتنابناپذیر است. بخشی از کودکان به ویژه دختران، آن هم در نقاطی که صنایع دستی خانگی یا صنایع کوچک کارگاهی رواج دارد، جذب بازار کار میشوند.<br />
<br />
برطبق دادههای آماری، حدود 130 هزار کودک 10 تا 11 ساله کشور (110 هزار روستائی و 20 هزار شهری) و 376 هزار کودک 12 تا 14 ساله (296 هزار روستائی و 80 هزار شهری) در بخشهای تولیدی کار به اشتغال داشتند. که جمعا 12 درصد جمعیت گروه سنی 10 تا 14 ساله و حدود 37 درصد کودکان 10 تا 14 ساله محروم از تحصیل کشور را تشکیل میدهند. <br />
<br />
از جمعیت 65 ساله به بالای کشور نیز که معمولا به جبران سالها زحمت، نباید واجد مشارکت چندانی در فعالیتهای اقتصادی باشند. 328 هزار نفر یا نزدیک به 28 درصد جمعیت سالخورده کار میکنند. بنابراین بخشی از فرصتهای شغلی کشور به دلیل نارسائیهای بنیادین اقتصادی و تحت تاثیر مستقیم آن آن هم به طور ناقص به اشغال جمعیت عیر متعارف سنی و خارج از محدوده واقعی نیروی کار در میآید.<br />
<br />
در ازای چنین جریانی عملا بخش وسیعی از جمعیت 15 تا 64 ساله یا بالقوه فعال ایران، 8/6 میلیون نفر خانهدار (4/1 میلیون باسواد) 6/1 میلیون محصل، 400 هزار نفر به علت تمکن مالی یا بازنشستگی بینیاز از کارند. تنها 7/8 میلیون نفر آن فعالند که با افزودن جمعیت فعال گروههای سنی 10 تا 14 ساله و 65 سال به بالا –این رقم – یعنی تعداد جمعیت فعال کشور ( در سال 1355) بالغ بر 7/9 میلیون نفر میشود که 8/8 میلیون نفر آن شاغل و بیش از 900 هزار نفر آن بیکارند.<br />
<br />
ضریب نظری جانشینی نیروی کار (تازه واردین احتمالی به بازار کار به خارجشوندگان از آن) – حدود 7 به 1 است و میزان خالص نیروی کار جدید ناشی از رشد و نمو طبیعی جمعیت حدود 300 هزار نفر در سال است.<br />
<br />
<br />
==2. شناخت آموزشی نیروی کار==<br />
<br />
یکی از عوامل موثر در بروز پدیده بیکاری و الگوی آن، محتوای کیفی نیروی کار از نظر مهارت و تخصص است. در دهه گذشته – متوسط ضریب افزایش سالانه با سوادی جمعیت ده سال به بالای کشور حدود 2/8 درصد (6/8 در جامعهٔ شهری و 7/7 در جامعهٔ روستائی) بوده است در حالی که این نسبت برای جمعیت شاغل کشور از حدود 3/5 درصد تجاوز نمیکرده است. (7/6 در جامعه شهری و 0/4 درصد در جامعه روستائی).<br />
<br />
در سال 1355 –از کل جمعیت شاغل کشور حدود 41 درصد باسواد بودند که 62 درصدشان تحصیلاتی کمتر از سطح ابتدایی داشته اند. و میزان باسوادی جمعیت شاغل شهری نزدیک به سه برابر جامعه روستائی بود (6/61 شهر 7/22 روستا)<br />
<br />
+جدول<br />
<br />
طبق دادههای آماری- سهم مناطق روستایی کشور از 20/1 میلیون نفر جمعیت شاغل آموزشدیده دوره دوم آموزش متوسطه و بالاتر تنها 10 درصد است که غالبا نیز از تحصیلکردههای رشتههای تحصیلی نامرتبط با امور کشاورزی هستند، به طور مثال تقریبا نزدیک به 14 درصد تحصیلکردههای رشتههای کشاورزی در نقاط روستایی مستقرند و از مجموع مهندسین کشاورزی فقط 7 درصد در نقاط روستائی فعالیت میکنند.<br />
<br />
نسبت کارکنان مشاغل علمی و فنی و تخصصی در جمعیت شاغل کشور از حدود 6 درصد تجاوز نمیکند ( در جامعه شهری 11 درصد و در جامعه روستای 8/1 درصد) که بیشتر آنها جذب بخشهای گوناگون خدمات بهویژه خدمات دولتی شدهاند و از مجموع این گروه از کارکنان که حدود 536 هزارنفر میشود – تنها حدود 1500 نفر یعنی تقریبا سه دهم درصد در بخشهای تولیدی مربوط به امور کشاورزی نقاط روستائی به کار اشتغال دارند.<br />
<br />
<br />
از دیدگاه اشتغال، فقد محتوای آموزشی جمعیت شاغل کشور و بیسوادی زیاد آنها و توزیع نامنتاسبشان در نقاط مختلف جغرافیائی کشور و در رشتههای مختلف تولیدی از جمله عواملی است که به تشدید میزان بیکاری جامعه میانجامد. همانگونه که در شرایط فعلی جامعه میبینیم. در حالی که در نقاط شهری کشر و در خود بخش فعالیتهای کشاورزی نقاط روستائی، بیکاری و کمکاری بیداد میکند. در بسیاری از فعالیتهای غیر کشاورزی مناطق روستائی فرصتهای فراوانی برای اشتغال جمعیت وجود دارد که متاسفانه به علت فراهم نبودن امکانات مادی و زیربنائی لازم – نیروی کار اشتیاقی به اشغال آنها نشان نمیدهد. برای روشن شدن مطلب فقط تذکر یک نمونه از توزیع نیروی انسانی آزموده کشور در یک زمینه اجتماعی بسیار حیاتی یا گوشهئی از بازتاب آن مباردت میشود. (ارقام مربوط به سال تحصیلی 53- 1352 است).<br />
<br />
+| میزان بازماندگی از تحصیل در آموزش ابتدائی (درصد) جدول<br />
<br />
== ساخت اقتصادی کشور (در ارتباط با تقاضای کار):==<br />
گسترش و رواج سیستم مزدوری در سالهای اخیر و آن هم در قالب فعالیتهای بخش دولتی از عمدهترین ویژگیهای نظام اقتصادی کشور است در فاصله 55-1345، شمار مزد و حقوقبگیران از 3/3 میلیون نفر به 740/4 میلیون نفر یعنی از 48 درصد جمعیت شاغل به 54 درصد افزایش یافت و در مقابل نسبت کارکنان مستقل و آزاد از 8/38 به 4/32 درصد کاهش یافت.<br />
<br />
جمعیت شاغل بر حسب موقعیت شغلی (درصد)<br />
<br />
بنابراین به همان نسبت که از میزان کارکنان مشاغل آزاد جامعه غالبا صاحبان حرف و مشاغل کوچک کاسته شده – به نسبت دستمزدبگیران اضافه شده است. و در این تغییر و تبدیل ماهیت سرمایهداری انحصاری دولت به خوبی نمایانده شده است.<br />
<br />
در مورد کاهش دستمزد بگیران بخش خصوصی باید اشاره کرد که حمایت نکردن دولت و فقدان امکان رقابت صاحبان صنایع کوچک یا صاحبان صنایع بزرگ از یک طرف و کاربرد روشها و تکنیکهای سرمایهبر در صنایع بزرگ از طرف دیگر عامل اساسی آن بوده است. به سخن دیگر، طی ده پانزده سال گذشته هدفهای اقتصادی دولت بر گسترش و تحکیم موفقیت صنایع بزرگ که جنبه اشتغالزائی آن چندان حائز اهمیت نیست قرار داشته است و رونق و گسترش این گونه صنایع با افول و رکورد صنایع کوچک که جنبه اشتغالزائی فراوانی دارد توام بوده است.<br />
<br />
برمبنای آمارهای رسمی کشور – بیشترین امکان اشتغال جدید سالهای بین 55- 1350 توسط بخش عمومی فراهم شد و پس از آن به ترتیب بخش ساختمان و سپس تولیدات صنعتی و معدنی تعداد قابل توجهی از نیروی کار جدید را به خود مشغول داشتند. در این دوره فعالیتهای بخش کشاورزی نه تنها هیچ گونه نقشی در جذب نیروی کار بازی نکرد. بلکه با رها کردن حدود 430 هزار از نیروی کار خود به شهرها بیش از پیش بر ابعاد عرضه نیروی کار افزود.<br />
<br />
==الف- کشاورزی==<br />
<br />
از دیدگاه اشتغال به بخش کشاورزی ایران با وضعیتی که دارد نمیتوان به عنوان یک منبع جذبکننده نیروی کار نگریست. این بخش در حقیقت تشدیدکننده مساله بیکاری کشور است. طی سالهای گذشته همواره بخش کمی از سرمایههای دولتی و خصوصی در آن به کار افتاده است. مجموع سرمایهگذاری بخشهای عمومی و خصوصی در این بخش از ده درصد کل سرمایهگذاری سالهای برنامه پنجم عمرانی کشور تجاوز نمیکند (15 میلیاد تومان دولتی و 10 میلیارد تومان خصوصی از مجموع 470 میلیارد تومان سرمایهگذاری برنامه پنجم) – و تازه بخش عظیمی از همین سرمایهگذاری متوجه واحدهای بزرگ کشاورزی و نهادههای جدید کشاورزی بوده است. جریان مبادله یک طرفه با شهر- سطح قیمتهای پائین و نامتناسب با هزینههای تولیدی، ترقی شدید قیمت مصنوعات مصرفی شهری مورد نیاز روستائیان – توزیع نامتناسب اراضی- تراکم شدید جمعیت خردسال و پیر و کاهش شدید درآمد خانوارهای روستائی از بخشهای تولیدی کشاورزی منجر به ازدیاد نسبت بیکاری و بیکاری فصلی و کمکاری در این بخش از فعالیتهای اقتصادی شد. شاید بتوان چنین وضعیتی را به عنوان یکی از نتایج کارکرد نظام سرمایهداری در ایران تلقی کرد که همواره با سلطهئی که بر ابزارهای تولید و جریان مبادله کالا دارند – سعی میکنند که از نیروی کار ارزانتری برخوردار شوند و منافع بیشتری کسب کنند. دادههای آماری حاکی است که سالانه حدود 380 هزارنفر از جامعه روستائی به شهرها مهاجرت میکنند که 370 هزارنفرشان برای همیشه در شهر ماندگار میشوند. این میزان مهاجرت دربرگیرنده 60 درصد اضافه بار سالانه جمعیتی است که در اثر روند طبیعی افزایش جمعیت پدیدار میشود. به سخن دیگر، مهاجرت از جامعه روستائی به شهر برای روستائیان به عنوان یک پدیده حیاتی و تنازع بقا در آمده است. با توجه به انبوه بیسوادان جامعه روستائی، حدود 55 درصد مهاجرت کنندگان به شهر را باسوادان تشکیل میدهند که نزدیک به 40 درصدشان تحصیلاتی بیشتر از سطوح ابتدائی دارند.<br />
<br />
در سال 1355 که به زعم رژیم گذشته اوج شکوفائی اقتصادی ایران بود قریب به 750 هزار روستائی بیکار بودند و از خود جمعیت شاغل روستائی نیز نزدیک به 480 هزار نفر کم کار تلقی میشدند. بنابراین بخش کشاورزی با وجود این همه جمعیت بیکار نمیتواند دست کم برای چند سال پذیرای نیروی کار جدید باشد.<br />
<br />
==ب- صنعت و معدن==<br />
<br />
ساخت صنعتی کشور منعکسکننده دو جلوه متفاوت اقتصادی است. 1- صنایع کوچک که تولیداتش غالبا مصرفی است جنبه اشتغالزائی آن بهدلیل استفاده کمتر از ماشینآلات و کارافزارهای نوین زیاد است. 32 درصد تولیدات صنعتی را عرضه میکند در حالی که 75 درصد نیروی کار صنعتی سود میبرد. بهرهوری کار این گوشه صنایع در سطح پائینی قرار دارد. بیشترین زمینه فعالیت آنها در رشته تولیدات مربوط به صنایع نساجی، چرم، پوست و قالی و صنایع غیرفلزی یعنی مصالح ساختمانی است. شیوه کار آنها بر کارهای دستی استوار است. کمتر از حمایت دولت برخوردار بودهاند و از سرمایهگذاری دولتی در بخش صنایع سود جستهاند. 2. صنایع بزرگ که از 8 هزار کارگاه بزرگ صنعتی تشکیل شده و به علت کاربرد ابزارها و ماشینآلات نوین جنبه اشتغالزاوی درخور اهمیتی ندارند. غالب سرمایهگذاریهای دولتی در بخش صنایع در جهت ایجاد و امکانات زیربنائی برا نضج و تشکل این گونه صنایع بوده است و همواره تحت حمایت دولت بودهاند. به طور کلی همگی در نقاط شهری یا نزدیک بهآن استقرار یافته و تعداد کثیری از آنها یعنی بیش از 40 درصد کارگاههای بزرگ صنعتی در تهران و اطراف آن متمرکز شده است. این گونه صنایع هم از نظر ابزارهای کار و هم از لحاظ موادخام وابستگی شدیدی به خارج از کشور دارند. رویهمرفته با 25 درصد نیروی کار صنعتی 68 درصد تولید صنعتی کشور را عرضه میکنند. و جهت گسترش آنها در سالهای گذشته بیشتر بر محور صنایع موادغذائی و به دلیل فعالیتهای بخش ساختمانی در صنایع محصولات معدنی غیرفلزی بوده است.<br />
<br />
جدول<br />
<br />
ارائه ارقام مربوط به کالاهای وارداتی ایران در فاصله سالهای 56- 1352 میتواند تا حدودی ماهیت وابستگی این نوع کارگاهها را به خارج از کشور نمایان سازد.<br />
<br />
جدول<br />
<br />
از نقطه نظر طبقهبندی کالاها - طبق آمارهای بانک مرکزی 55 رصد کالاهای وارداتی، مواد اولیه و کالاهای واسطهئی – 18 درصد کالاهای مصرفی و 27 درصد کالاهای سرمایهئی بود. 56 درصد کل واردات کشور از کشورهای اروپائی به ویژه آلمان – انگلیس – ایتالیا و فرانسه تامین میشود. 5/17 درصد از آمریکا – 23 درصد از آسیا بهویژه ژاپن و 2/1 درصد از آفریقا و اقیانوسیه.<br />
<br />
صادرات کشور آلمان به ایران 3/18 درصد ارزش کالاهای وارداتی را در بر میگرفت.<br />
<br />
به طور کلی در در بخش صنایع و معادن جمعا در فاصله سالهای 56- 52 جمعا 82 میلیارد تومان (42 میلیارد تومان دولت – 40 میلیارد توامن بخش خصوصی) سرمایهگذاری شده است و مضاف بر آن 7/2 میلیارد تومان توسط بخش خصوصی خارجی به ویژه ژاپنیها و آمریکائیها از طریق مرکز جلب و حمایت صنایع خارجی ایران – در کشور سرمایهگذاری شده است.<br />
<br />
بههر تقدیر بنیاد صنایع ایران بر 900 هزار کارگاه کوچک و بزرگ صنعتی استوار است که در سال 1357 مجموعا نزدیک به 8/1 میلیون نفر در آن مشغول کار بودند. در همه رشتههای تولیدات صنعتی صنایع بزرگ بهدرجات گوناگون وابستگی بهمواد خام خارجی به چشم میخورد. حتی این وابستگی در صنایع غذائی، نساجی، چرم و پوشاک یعنی صنایعی که قاعدتا نباید نیازی به خارج از کشور داشته باشند مشاهده میشد.<br />
بنابراین ساخت صنعتی کشور به دلیل 1. رکورد فعالیتهای بخش کشاورزی به عنوان عامل عرضهکننده مواد خام مورد نیاز صنایع. 2. وابستگی تکنیکی و کارافزارها (در صنایع بزرگ) به خارج از کشور. 3. وابستگی بهمواد خام و کالای خارجی. 4. تمرکز جغرافیائی نامتناسب. 5. گرایش بهرشتههای تولیدی سودآور (صنایع غذائی و ساختمانی) 6. استفاده زیاد از ماشینآلات و تکنیکهای سرمایهطلب (در صنایع بزرگ). با محدودیتهائی در جذب نیروی کار جدید مواجه است.<br />
<br />
طبق آخرین آمارهای اعلام شده توسط وزارت صنایع و معادن در شش ماه اول سال جاری (1358) جمعا 34 واحد بزرگ و متوسط تولیدی با سرمایهگذاری معادل 330 میلیون تومان به مرحله بهرهبرداری رسیده تقریبا 1500 نفر در آنها بهکار اشتغال یافتند. به سخن دیگر، در این بخش از فعالیتهای اقتصادی در ازای هر 230 هزار تومان سرمایه گذاری یک فرصت شغلی فراهم میشود.<br />
<br />
==ج. بخش ساختمان==<br />
<br />
با ازدیاد درآمدهای نفتی ایران در سال 1353 و افزایش شدید میزان سرمایهگذاری در این بخش و تشدید فعالیتهای عمرانی ظرفیت اشتغال این بخش بهشدت فزونی گرفت و همراه با رونق و توسعه فعالیتهای ساختمانی میزان مهاجرت روستائیان بیکار نیز شدت یافت به طوری که در سال 54، 55، 1356 جمعا حدود 650 هزارنفر بهاین بخش جذب شدند.<br />
<br />
این مقدار سرمایهگذاری در بخش ساختمان شهری که دربرگیرنده بیش از 55 درصد سرمایهگذاری بخش خصوصی و 18 درصد مجموع سرمایهگذاری بخش عمومی است جمعا 848 هزار فرصت جدید شغلی را فراهم نمود، که با توجه به ساخت نیروی کار کشور که غالبا فاقد مهارت و تخصصند در جلوگیری از بروز عامل بیکاری در آنروزها بسیار موثر واقع افتاد.<br />
<br />
بههر تقدیر با کاهش میزان سرمایهگذاری بخش خصوصی و محدودیت ظرفیت اجرائی کارهای ساختمانی این بخش نمیتواند روند گذشته اشتغال خود را حفظ کند. و با وجود هزینه مبلغ 29 میلیارد تومان از اعتبارات عمرانی در شش ماه اول سال جاری و فعالیت شدید نهادهای جدید در امر خانهسازی = باز بخشی از نیروی کار ساده ساختمانی امکان دستیابی به اشتغال را نخواهند یافت.<br />
<br />
==د. خدمات==<br />
<br />
فعالیتهای خدمات در برخی از سطوج و در بعضی از بخشهای خدماتی (مانند آموزش و پرورش، بهداشت و درمان) با کمبود شدید نیروی انسانی کارآزموده و در دیگر بخشها، بهویژه بخشهای خدمات دولتی با تراکم شدید نیروی کار بخش دولتی به علت ساخت نامناسب نهادهای اداری و توسعه غیرمنطقی ابعاد آنها کم کارند و بهدلیل تراکم شدید نیروی کار در بخش خدمات دولتی کارآئی و بهرهوری مطلوبی ندارند. از نظر فرصتهای اشتغال بخشهای خدماتی مبین دو نوع شرایط متفاوتند. کمبود شدید در سطوح بالای تخصصها و مهارتها در بعضی از استانهای کشور و در همه نقاط روستائی به ویژه در زمینه خدمات بهداشتی و درمانی و آموزشی و تراکم شدید نیروی کار در نقاط شهری بهویژه شهرهای بزرگ و خوش آب و هوای کشور. بنابراین این بخش در سطوح پائین کارهای خدماتی با مازاد نیروی کار و در سطوح فنی و تخصصی با کمبود شدید نیروی کار مواجه است.<br />
<br />
==درآمد و دستمزد==<br />
<br />
میزان دستمزد و سطوح متفاوت آن در بخشهای مختلف تولیدی، به سبب مقدار تولید و سوددهی متفاوت آنها، یکی دیگر از عواملی است که در توزیع و تمرکز نیروی کار در بخشها و رشتههای مختلف اقتصادی و بهتبعیت از آن در گرایش و تمایل نیروی کار در رویآوری یا رویگردانی از آنها موثر واقع میّود و در ایجاد مساله بیکاری و ابعاد آن موثر میافتد. چون در نظام سرمایهداری نیروی کار به بخشهائی روی میآورد که مزیتهای بیتری بر آن مترتب باشد و منزلت اجتماعی برتری بیافریند. از سوی دیگر ملاک پذیرش نیروی کار در بخش عمومی غالبا، استعداد و توانائی و قابلیت کاری فرد نیست، بلکه وابستگی و ارتباط با نظام سیاسی و در بخش خصوصی کم توقعی و پرکاری اوست که در به کار گماریش نقش ایفا میکند.<br />
<br />
طی سالهای گذشته بهموازات گسترش نقش دولت در جریان اقتصادی کشور و تشدید سیطره و سلطهاش بر ارکان مختلف اقتصادی، میزان هجوم نیروی کار به بخشهای اقتصادی تحت تسلط دولت نیز شدت گرفت، بهطوری که تنها طی 5 سال یعنی از سال 1352 تا 1356 نزدیک به 900 هزار نفر به تعداد کارکنان بخش دولتی افزوده شد. این چنین افزایشی طبیعیترین بازتاب ساخت آموزشی بدون محتوا و کارآئی نیروی کار از یک سوو کارکرد دولت به مثابه یک سرمایهدار بزرگ انحصاری از سوی دیگر است.<br />
<br />
براساس آمارها، در فعالیتهای بخش ساختمان دستمزد کارگران طی دو سال 54- 1355 دوبرابر شد (بهطور متوسط 180 ریال در 52- 350 ریال سال 54) و دو سال بعد این نسبت نزدیک به4 برابر شد، و در برخی از مناطق کشور بهویژه نواحی جنوبی، مقدار افزایش بهمراتب بیش از این حد بود که ذکر شد. در حالی که در سال 1354 در برخی از استانها مبتنی بر نظام معیشت کشاورزی – متوسط درآمد سالانه یک فرد کشاورز از فعالیتهای کشت و زرع و باغداری بهزحمت از 10 هزار ریال تجاوز میکرد. این افزایش دستمزد در بخش ساختمان برای روستائی جوان که در ده بهمعیشت خانوار وابسته است و بدون دریافت مزد و حقوق در زمین کوچک غیراقتصادی خانواده فقط بهخاطر سربار نبودن در کنار دیگر اعضای آن مجبور است خود را بهکشت و کار مشغول کند، موهبتی است زندگیبخش. بههمین خاطر است که در نقاط روستائی نسبت جمعیت بالاتر از 15 ساله بهویژه جمعیت 29-20 ساله بسیار اندک است (مهاجرت). و باز بههمین دلیل است که بین سالهای 56- 52 نزدیک به 850 هزار نفر جذب این بخش از فعالیتهای اقتصادی میگردند.<br />
<br />
اما در بخش صنایع و معادن افزایش دستمزد در رشتههای تولیدی مربوط به ماشینآلات و محصولات و وسایل فلزی از دیگر رشتههای تولیدی صنایع بیشتر بود (در سال 56 نزدیک به 3 برابر سال 52) و در رشتههای تولیدی مربوط بهصنایع نساجی، چرم و پوست یعنی جائی که بیشترین شماره جمعیت کارگران صنعتی استقرار دارد و بیشترین تعداد کارگاههای صنعتی کشور، این افزایش دستمزد حتی به دو برابر سطح سال 1352 نیز نرسید (98 درصد افزایش) و به همین سبب نیز در جلب نیروی کار جدید این دوره نتوانست نقشی ایفا کند. (بر صنعت مربوط به چوب و محصولات چوبی نیز چنین روندی حاکم بوده است). در حالی که درست عکس این جریان در صنایع محصولات غیرفلزی، ماشینآلات و صنایع موادغذائی، به علت دستمزد بالای ناشی از شرایط بهتر تولید، گروههای زیادی از نیوری کار جدید صنعتی بین سالهای 56-52 متمرکز شدند. در اینجا لازم است برای روشن شدن میزان دستمزدها، حداقل دستمزد تعیین شده در بعضی از صنایع که توسط وزارت کار در سال 1354 تعیین شده ارائه شود.<br />
<br />
== متوسط دستمزد روزانه در سال 1352 در بخشهای تولید صنعتی (به ریال) ==<br />
<br />
از نظر درآمد متاسفانه به دلیل فقدان آمارهای معتبر امکان اظهارنظر صریح و دقیق مسیر نیست، اما با اتکا به آمار هزینههای خانوار که در گزارش اشتغال دفتر بینالمللی کار از ایران ارائه شده (سال 1353) میتوان از توزیع درآمدی جمعیت کشور تصویری بهاین شرح عرضه کرد: ده درصد جمعیت در سطح بالای درآمد، 40 درصد مصارف خصوصی جمعیت کشور را دارند. حدود 30 درصد از جمعیت کشور فقط حدود 8 درصد مجموع مصارف خصوصی را به خود متعلق کردهاند به سخن دیگر امکانات مالی بسیار وسیع حدود ده درصد از جمعیت کشور آن چنان بالاست که مصرفشان 5 برابر 30 درصد از جمعیت بسیار فقیر ایران است. چنین تفاوتی بین سطح درآمد روستائی و شهری نیز که نسبت آن یک به 6 است مشاهده میشود.<br />
<br />
==علل و عوامل بیکاری==<br />
<br />
با تصویری که از بنیادهای تولیدی کشور ارائه شد میتوان عوامل بنیادی بیکاری ایران را به این شرح خلاصه کرد.<br />
<br />
فقدان ارتباط موزون و متناسب بین رشد و توسعه بخشهای مختلف اقتصادی در سالهای گذشته و ایجاد شکاف و دوگانگی در شیوههای معیشتی جامعه – گسترش و توسعه نطام اقتصادی سرمایهداری وابسته و در نتیجه توسعه سیستم مزدوری و کاهش موقعیتهای حرفهئی و شغلی مستقل و آزاد، وابستگی به مواد خاک و کارافزارهای خارجی و حتی نیروی کار متخصص خارجی برای نصب و بهکاراندازی ماشینآلات در مراحل اولیه بهرهبرداری – استفاده از شیوههای کار، سرمایهبر و رویآوری به صنایع سودآور و غالبا مصرفی، تمرکز شدید سرمایه در دست گروهی اندک- توزیع شدیدا نامتعادل و غیرعادلانه درآمد و شکاف زیاد درآمدی قشرهای مختلف اجتماعی –خودداری از سرمایهگذاری در تعلیم و تربیت حرفهئی نیروی کار – جریان مبادله یک طرفه به سود سرمایهداران و تعیین و تنظیم قیمتها و دستمزدها توسط آنان – ساخت نامتناسب نیروی کار و وجود انبوه کارکنان غیرمولد و فاقد کارآئی و مهارت.<br />
<br />
==عوامل تشدیدکننده بیکاری==<br />
::الف- خروج سرمایه و ارز از کشور در خلال مبارزات اخیر و پس از آن و به تبع آن کاهش سرمایهگذاری بخش خصوصی، خاصه در نقاط شهری و ناممکن بودن کاربرد سرمایه ثابت (عمرانی) بخش دولتی بهدلیل نارسائی در تولید کارگاههای بزرگ صنعتی کشور و سقوط میزان تولیدات صنعتی بهمیزان 20 درصد نسبت به شش ماهه اول سال 1357.<br />
<br />
::ب- تشدید تورم- افزایش دستمزدها و در نتیجه ازدیاد هزینههای سرمایهئی و هزینههای تولیدی.<br />
<br />
::ج- وابستگی به مواد خام اولیه کشورهای خارجی و تشتت در امور بازرگانی خارجی کشور. <br />
<br />
::د- تغییر سیاستهای ارزی و گمرکی کشور و تغییر نحوه و روند مبادلات بازرگانیو<br />
<br />
::هـ - کاهش خدمات بانکی، توریستی، خدمات خانگی، حمل و نقل.<br />
<br />
::و- کاهش فعالیتهای ساختمانی بهدلیل وجود کارهای نیمه تمام ساختمانی و نامشخص بودن نحوه مالکیت در بخش خصوصی.<br />
<br />
::ز- تراکم شدید نیروی کار در بخشهای خدمات دولتی و بخشهای کشاورزی و اختلاف ملکی بین مالکان و کشاورزان. در بعضی از مناطق کشور و راکد ماندن این اراضی در نقاط روستائی.<br />
<br />
::ح- عدم انطباق برخی از فعالیتها با موازین اسلامی.<br />
<br />
::ط- فقدان تاسیسات و تسهیلات زیربنائی در بسیاری از نقاط روستائی کشور در زمینه استقرار نیروی کار جدید و جلب آنها.<br />
<br />
::ی- فشار شدید مقررات موجود بیمههای اجتماعی کارگران بر کارگاههای کوچک اشتغالزا و فقدان امکان پرداخت میزان بیست درصد سهم کارفرما توسط صاحبان این گونه کارگاهها- به علت سوددهی کم آن (در شرایط کنونی تولید).<br />
<br />
::ق- کاهش دوره خدمت سربازی.<br />
<br />
==شمار بیکاران==<br />
<br />
برطبق دادههای آماری سرشماری جمعیت، در آبانماه سال 1355 از کل جمعیت فعال کشور حدود 944 هزارنفر بیکار بودند (192 هزارنفر در جامعه شهری و 752 هزارنفر در جمعیت روستائی). در طول سال بعد به علت برخی از محدودیتهای اقتصادی بهویژه از نظر مصالح ساختمانی و نارسائی در سیستم حمل و نقل، بارگیری و تخلیه، تراکم شدید نیروی کار در بخش خدمات دولتی و تورم شدید و بالا رفتن دستمزدها- تنها 3/2 از 300 هزار نفر عرضه جدید نیروی کار و در طول سال دیگر نیز تنها 20 درصد از نیروی کار جدید امکان اشتغال در بخشهای مختلف اقتصادی کشور یافت. بنابراین در اول آبان ماه سال 1357 مجموع جمعیت بیکار ایران بالغ بر 288/1 میلیون نفر میشد. و از ابتدای آبانماه سال گذشته یعنی اوج مبارزات مردم ایران تاکنون به طور خالص حدود 300 هزار نیروی کار جدید وارد بازار کار شده است. بر این مبنا مجموع جمعیت بیکار کشور بدون محاسبه بیکاری ناشی از تغییر شرایط تولیدی در این ایام، بالغ بر 604/1 میلیون نفر میشود. که بهاین رقم باید بخشهائی از جمعیت فعال را که به خاطر دگرگونی در شرایط فعالیت از کار محروم ماندهاند از قبیل بخشی از موسیقیدانان، رقصپردازان و رقصندگان، هنرپیشگان و کارگردانان، تهیهکنندگان و تولیدکنندگان فیلمهای سینمائی تجارتی، هنرمندان و طراحان در امور تجاری از گروههای فنی و حرفهئی سطوح بالای مشاغل – بخشی از دکوراتورها و آذینبندان منازل، متخصصان زیبائی، تولید و توزیعکنندگان مشروبات الکلی، کارکنان شرکتهای ساختمانی و مهندسان مشاور؛ بخشی از کارکنان رستورانها و بارها و اماکن تفریحی و هتلها و خدمات خانگی، کارکنان و راهنمایان اطلاعات و آژانسهای مسافرتی – گروههای نظیر دائرکنندگان عشرتکدهها، کارچاقکنها و اماکن تفریحی که به طور غیرقانونی فعالیت میکردند و معمولا هیچگاه نوع کار خود را بروز نمیدادند (در مورد تولید و توزیعکنندگان مواد مخدر بهعلت ادامه فعالیت غیرقانونیشان نمیتوان بهطور قاطع اظهار نظر کرد) را باید به این شمار افزود. تعداد کل این گونه افراد که بیکار شده و مجددا نتوانستهاند جذب بازار کار شوند به طول تقریبی معادل 480 هزارنفر میشود.<br />
<br />
در بخشهای تولیدی صنعت و معدن کشور که در حال حاضر با ظرفیتی معادل 80 درصد شش ماهه اول سال قبل بهتولید ادامه میدهد پیشبینی میشود که نزدیک به 170 هزار نفر بهویژه در صنایع نساجی و دستی و خاصه در نقاط روستائی بیکار شده باشند و در بخش ساختمان نیز با وجود سرمایهگذاری قابل توجه بخش دولتی در شش ماهه گذشته (مجموعا 29 میلیارد تومان در فعالیتهای عمرانی) و برخی از نهادهای جدید انقلابی (بنیاد مسکن مستضعفین اشتغال این بخش معادل 150 هزارنفر کمتر از سطح اشتغال شش ماه اول سال گذشته میباشد).<br />
<br />
بنابراین مجموع بیکاران کشور در حال حاضر رقمی معادل 204/2 میلیون نفر میشود که نزدیک به 800 هزارنفر آنها بیکار فصلی آند. به این شرح:<br />
جدول<br />
<br />
==برخی از ویژگیهای جمعیت بیکار ایران==<br />
<br />
براساس آمارهای گردآوری شده از جویندگان کار که در تابستان امسال به ادارات کاریابی کشور مراجعه کردهاند نزدیک به 81 درصد از متقاضیان کار را مردان و 19 درصد بقیه را زنان تشکیل میدهند. در صورتی که 4 سال قبل در همین مقطع زمانی این نسبتها به ترتیب 88 درصد و 12 درصد بود.<br />
<br />
از لحاظ مدارج تحصیلی 12 درصد جمیعت بیکار بیسوادند و 33 درصد تحصیلاتی بالاتر از دیپلم دارند.<br />
<br />
جدول<br />
<br />
این ارقام بیانگر تفاوت بسیار آشکار سطوح آموزشی جمعیت بیکار فعلی جامعه در قیاس با بیکاران 4 سال پیش است. بهاین معنا که بیکاران کنونی از سطوح تحصیلات بالاتری برخورددارند به طوری که در حدود 33 درصد آنها را دیپلمهها و تحصیلکردههای سطوح بالای آموزشی تشکیل میدهد. لازم به یادآوری است که معمولا جویندگان کار روستائی مقیم نقاط شهری بهندرت بهادارات کاریابی و مشاغل وزارت کار و امور اجتماعی رجوع میکنند. بنابراین این شمارها نمیتواند مبین ابعاد دقیق سطح تحصیلی همه جمعیت بیکار کشور باشد اما تا حدودی تصویرگر وضعیت تحصیلی آنها است. پس میتوان تاکید کرد که بخش عظیمی از بیکاران فعلی کشور را باسوادان سطوح بالای آموزشی تشکیل می دهند که معمولا دیر به کارهای دستی و ساده غیراداری تن در میدهند.<br />
<br />
بهطور کلی میتوان نسبت این گونه افراد تحصیلکرده سطوح بالای آموزشی را در کل جمعیت بیکار کشور نزدیک به 20 درصد برآورد کرد که خود یکی از جنبههای بسیار خطرناک بیکاری در کشور است. چون این گروه امکان جذب در بخشخای خصوصی را ندارند و زمینه تحصیلی آنها و امکانات اقتصادیشان آن گونه نیست که بتوانند بهمشاغل آزاد روی بیاورند. در حقیقت برای نهادهای اداری کشور پرورش یافتهاند که بهعلت ناتوانی جذب بخشهای خدمات دولتی ممکن است تا مدتها همچنان بیکار بمانند.<br />
از لحاظ ساخت سنی تفاوت چشمگیری در بیکاران کنونی نسبت به گذشته مشهود نیست و باز همچنان بخش عظیمی از بیکاران در گروه سنی 29-20 ساله قرار دارند منتها در سال جاری بهعلت بیکاری شدید دیپلمهها و تحصیلکردههای سطوح عالی آموزشی که غالبا در این مقطع سنی قرار دارند نسبت آنها در این گروه سنی شدت بیشتری یافته است.<br />
<br />
جدول</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%A6%DB%8C_%DB%B2&diff=29805کیهانپیمائی ۲2012-02-12T15:24:07Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:KHN002P147.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۷|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۷]]<br />
[[Image:KHN002P148.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۸|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۸]]<br />
[[Image:KHN002P149.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۹|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۹]]<br />
[[Image:KHN002P150.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۰|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۰]]<br />
[[Image:KHN002P151.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۱|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۱]]<br />
[[Image:KHN002P152.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۲|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۲]]<br />
[[Image:KHN002P153.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۳|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۳]]<br />
{{multiple image<br />
| width = 180<br />
| align=left<br />
| footer = کتاب هفته شماره ۲ صفحههای ۱۵۴ و ۱۵۵<br />
| image1 = KHN002P155.jpg<br />
| alt1 = کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۵<br />
| image2 = KHN002P154.jpg<br />
| alt2 = کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۴<br />
}}<br />
{{multiple image<br />
| width = 180<br />
| align=left<br />
| footer = کتاب هفته شماره ۲ صفحههای ۱۵۶ و ۱۵۷<br />
| image1 = KHN002P157.jpg<br />
| alt1 = کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۷<br />
| image2 = KHN002P156.jpg<br />
| alt2 = کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۶<br />
}}<br />
[[Image:KHN002P158.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۸|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۸]]<br />
[[Image:KHN002P159.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۹|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۵۹]]<br />
[[Image:KHN002P160.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۶۰|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۶۰]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''دکتر محسن هشترودی'''<br />
<br />
<br />
==پارهای از اصطلاحات دانش فضائی==<br />
<br />
'''مدار:'''<br />
<br />
:مدارات، در جغرافیا، عبارتند از دایرههای صغیرهای که برروی زمین یا کرهٔ جغرافیا بموازات خط استوای زمین رسم میشوند.<br />
:در هیئت و نجوم، مسیر هر سیاره را بدور خورشید، یا مسیر هر قمری را بدور سیارهای،'''مدار''' آن سیاره یا '''مدار''' آن قمر مینامند.<br />
:در دانش فضائی، مسیر قمر مصنوعی بدور زمین، '''مدار''' نامیده میشود. در اینصورت، گفته میشود که مثلا: «قمر در مدار زمنی گذاشته شد»؛ یا «قمر در مدار زمین قرار نگرفت».- بدیهی است که مدار اقمار مصنوعی، بهنسبت زیادی و کمی فاصلهٔ قمر مصنوعی از زمین، بزرگ یا کوچک میشود.<br />
:همچنین، در دانش فضائی نیز مسیر سفینهٔ کینهانی بدور خورشید یا بدور هر سیارهٔ دیگری، '''مدار''' نامیده میشود؛ و در اینصورت معمولا گفته میشود که: «سفینهٔ کیهانی مثلا در '''مدار زهره''' قرار گرفت». و مراد این است که: سفینهیکیهانی، درحال گردیدن بهدور سیارهٔ زهره است. و گاهی هم مراد از این جمله آن است که، سفینهٔ کیهانی، در همان فاصلهئی که ستارهٔ زهره از خورشید دارد، بهگرد خورشید میگردد. و بهعبارت دیگر: سفینهٔ کیهانی، روی مدار زهره بهگرد خورشید میگردد.<br />
<br />
<br />
'''سرعت ترک:'''<br />
:سرعت ترک، حداقل سرعتی است که باآن سرعت، میتوان جسمی را (مثلا یک موشک را) از روی یک جسم فلکی (یعنی از روی یک کوکب یا یک سیاره و یا یک قمر) بهفضا پرتاب کرد بهقسمی که جسم پرتاب شده، دیگر بهروی آن جسم فلکی مراجعت نکند.- البته سرعت بر حسب ارتفاع از سطح جسم فلکی تغییر میکند. مثلا سرع ترک زمین از نقطهای بر سطح زمین، برابر ۱۱٫۲ کیلومتر درثانیه میباشد. سرعت ترک را معمولا در جهت قائم (یعنی عمود بر سطح جسم فلکی) حساب میکنند.<br />
<br />
<br />
'''سرعت مداری:'''<br />
:سرعت مداری، سرعت افقی است (یعنی بهموازات سطح جسم فلکی) که در ارتفاع معین از جسم فلکی، باید بهجرم پرتاب شده دادهشود تا بتواند در همان ارتفاع، بهدور جسم فلکی دوران کند. در هر ارتفاعی، برای آن که جسم پرتاب شده در یک '''مدار دایرهای شکل ''' دوران کند، '''سرعت مداری''' مساوی است با تقریباً ۷درصد '''سرعت ترک'''. (بهطور صحیح، '''سرعت ترک''' برابر است با '''سرعت مداری دایرهای''' ضرب در رادیکال ۲)<br />
<br />
<br />
'''سرعت فرار:'''<br />
:سرعت فرار، حداقل سرعت است که اگر جسمی، بر روی مدار، با آن سرعت حرکت کند دیگر بهدور آن جسم فلکی گردش نخواهد کرد، بلکه از جسم فلکی همواره دور خواهد شد. '''سرعت فرار''' برابر '''سرعت ترک''' است. (سرعت ترک، قائم است و '''سرعت فرار'''، افقی است)<br />
<br />
<br />
'''سرعت های مجاز مداری:'''<br />
:در هر ارتفاع معینی، سرعتهای بیشتر از '''سرعت مداری''' و کمتر از '''سرعت فرار'''، مدارهای بیضی ایجاد میکنند، یعنی باعث میشوند که جسم متحرک یا سفینهٔ فضائی، بر روی مدارهائی بیضیشکل بهدور جسم فلکی دوران کند. با '''سرعت مداری'''، مسیر (یعنی مدار) دایرهایشکل خواهد بود؛- با '''سرعت فرار'''، مدار سهمی است، اما سرعتهای کمتر از '''سرعت مدار'''، مسیرهائی بیضوی ایجاد میکنند که در داخل دایرهٔ مدار '''سرعت مداری''' واقع میباشند؛ و این مدارها، سرانجام، قمر مصنوعی را بر روی جسم فلکی ساقط میکنند (بعلت وجود جو در سیارههائی که دارای جو هستند، و خصوصاً بهعلت اختلافی که از لحظ شکل، میان جسم فلکی و کرهٔ هندسی وجود دارد.)<br />
<br />
<br />
'''سرعت هدفگیری:'''<br />
:سرعتهائی بیش از '''سرعت فرار'''، مدارهای هذلولی ایجاد میکنند. این سرعتها به '''سرعت هدفگیری''' موسوم است.<br />
<br />
<br />
==فضا و مسائل کیهانی==<br />
<br />
جهان هستی، از هر سو که مشاهده شود نامحدود است یا لااقل چنین بنظر میرسد که از هیچ سوئی در سیر و سفر بهمانعی برخورد نخواهد شد. در فراخنای جهان از هرطرف کهکشانهای بسیاری پراکندهاند که هرکدام از این کهکشانها، از میلیونها کوکب درخشان تشکیل شدهاند. بعضی از این کهکشانها بشکل تودهٔ ابری بهم پیوستهاند و بهسحابهای کهکشانی معروفاند. یکی از این سحابیها که در منطقه corona Borealis قراردارد از ۴۰۰ کهکشان تشکیل شده است.<br />
<br />
فاصله متوسط بین کهکشانها در حدود دوهزار سال نوری است؛ و در منطقهٔ مرئی فضا، تعداد کهکشانها به یک میلیون تخمین زده میشود.<br />
<br />
کهکشانها غالباً بصورت بشقاباند که قطر آن قریب هزاران سال نوری است.<br />
<br />
کهکشانهای بزرگ، بازوهای مارپیچی دارند؛ و کهکشان منظومه شمسی (که نزد عامه به راه مکه و نزد مغربیان به راه شیری معروف است) ظاهراً از این کهکشانهاست و منظومه شمسی (خورشید و سیارات آن) در یکی از بازوهای این کهکشان قرار دارد و از مرکز کهکشان سی هزار سال نوری دور است. منظومه شمسی باسرعتی برابر ۲۷۸ کیلومتر در ثانیه حول مرکز کهکشان دوران میکند و دویست میلیون سال نوری طول میکشد تا یکبار دور مرکز دوران کند. از این ارقام عظمت جهان هستی بخوبی روشن میگردد.<br />
<br />
غالب کواکب از حیث عظمت و روشنائی از آفتاب ما بزرگترند. و آفتاب، خود هزاران بار از زمین بزرگتر است. بااینهمه بزرگی، آفتاب در برابر خورشیدهای دیگر به دانهٔ خشخاش میماند. '''بتلگوز''' میلیونها برابر از آفتاب بزرگتر است. نزدیکترین خورشید به منظومهٔ شمسی، کوکب '''آلفاءقنطورس''' است که متجاور از چهار سال نوری با خورشید ما فاصله دارد. (پلوتن دورترین سیارهی خورشید از منظومهٔ شمسی قریب ۶ میلیون کیلومتر از شمس دور است) مقایسه بعضی خورشیدها در جدول ۱ بعمل آمده است.<br />
<br />
منظومه شمسی تشکیل شده است از خورشید و نه سیاره بزرگ و بعضی اجرام کوچکتر دیگر. عطارد و زهره و زمین و مریخ را اصطلاحاً سیارات فروتر؛ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتن را سیارات برتر مینامند. بعضی از مشخصات آفتاب و این سیارات، در جدولهای II تا VII بهدست داده شده است.<br />
<br />
<br />
اجرام کوچکتر در منظومه شمسی از یکطرف شامل سیارت صغار میباشد که بین مدارهای مریخ و مشتری پراکندهاند{{نشان|۱}} و از طرف دیگر شامل اقمار سیارت منظومه میگردد که مشخصات آنها در جدولهای V و VI داده شدهاست. برخلاف سیارات بزرگ، سیارات صغار شکل منظمی ندارند و چنین تصور میشود که از انفجار سیاره دهم خورشید پیدا شدهاند{{نشان|۲}}. بزرگترین این سیارات صغار در حدود ۷۴۱ کیلومتر قطر دارد و بنام '''سهرس''' Ceres خوانده میشود و یکی دیگر از آنها بنام '''اروس''' Eros شکلی نامنظم دارد که بزرگترین بعد آن فقط ۲۵ کیلومتر است.<br />
<br />
سیاره صغیر دیگری بنام آلبرت شناخته شدهاست که فقط چهار کیلومتر قطر آن میباشد{{نشان|۳}}.<br />
<br />
سرعتی در حدود ۱۱ کیلومتر در ثانیه لازم است تا از حوزه جاذبه زمین بتوان گریخت. سفینهای با چنین سرعت در حدود ۱۰ ساعت وقت دارد تا بماه برسد و در حدود یکماه و نیم برای رسیدن به زهره و دو ماه برای رسیدن به مریخ طول میکشد و برای رسیدن به آلفای قنطورس{{نشان|۴}} با سرعتی برابر یک میلیون و هشتصد هزار کیلومتر در ثانیه قریب سه هزار سال وقت لازم است.<br />
<br />
خواننده، از این مقدمهٔ مختصر، ابعاد جهان را میتواند تخمین بزند و به کوچکی منظومه شمسی و خردی و بیمقداری زمین در برابر عظمت جهان هستی بخوبی پی ببرد.<br />
<br />
بموجب قرارداد و تعریف، واحدهای نجومی بهنسبت زمنی معین میشود. یعنی مثلا جرم هر کوکب را نسبت به زمین معلوم میکنند که چند برابر است. یا فاصله سیارهای را از خورشید، نسبت به فاصله زمین از خورشد میسنجند. مثلا فاصله مریخ از آفتاب ۱٫۵۲۴ واحد نجومی است یعنی فاصله مریخ از آفتاب ۱٫۵۲۴ برابر فاصله زمین از آفتاب میباشد. همچنین شتاب ثقل زهره بر سطح خود ۰٫۸۷ واحد نجومی است؛ یعنی شتاب ثقل زهره بر سطح خود ۰٫۸۷ برابر شتاب ثقل زمین بر سطح زمین است.<br />
<br />
گاهی فاصلههای کواکب را از زمین با واحد مطلق نجومی تعیین میکنند و آن مدت زمانی است که نور برای رسیدن به زمین از کوکب منظور لازم دارد. معمولا این واحد را با سال نوری نامگذاری میکنند. سال نوری مسافتی است که نور در یک سال میپیماید. سال نوری واحد مطلق نجومی است و سایر واحدها که نسبت به زمین تعریف میشوند واحدهای نسبی نجومی نامیده میشوند.<br />
<br />
واحد نجومی برای روشنائی واحد نسبی به مقیاس خورشید است (چه بدیهی است که روشنائی زمین از روی زمین قابل مقیاس و اندازه نیست).<br />
<br />
{{وسط چین}}<big>'''جدول I'''</big><br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+'''برخی اختران رصد شده'''<br />
|-<br />
| width="110pt"|'''نام'''<br />
| width="110pt"|'''روشنائی''' (واحد روشنائی = روشنائی خورشید = ۱)<br />
| width="110pt"|'''فاصله خورشید'''<br />
بال نوری<br />
|-<br />
|کوکب آلفای قنطورس <br />
|۱<br />
|۳ و ۴<br />
|-<br />
|ستاره برنارد<br />
| ـ<br />
|ـ و ۶<br />
|-<br />
|ولف ۵۳۹<br />
|<math>\frac{۱}{۶۰۰۰۰}</math><br />
|۷ و ۷<br />
|-<br />
|لویتن ۸ - ۷۲۶<br />
|ـ<br />
|۹ و ۷<br />
|-<br />
|لالاز ۲۱۱۸۵<br />
|ـ<br />
|۵ و ۸<br />
|-<br />
|سیریوس<br />
|۲۳<br />
|۷ و ۸<br />
|-<br />
|پروسیون A<br />
|۶<br />
|۳ و ۱۱<br />
|-<br />
|التائر (الطائر)<br />
|۸<br />
|۵ و ۱۶<br />
|-<br />
|ارگو<br />
|۵۲۰۰<br />
|ـ و ۱۸۰<br />
|-<br />
|دنب<br />
|۶۶۰۰<br />
|ـ و ۶۴۰<br />
|-<br />
|ریجل (الرجل)<br />
|۲۳۰۰<br />
|ـ و ۶۵۰<br />
|-<br />
|بتلگوز<br />
|۱۳۰۰۰<br />
|ـ و ۶۵۰<br />
|}<br />
{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
<br />
<br />
{{وسط چین}}<big>'''جدول II'''</big>{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
{| align="center"<br />
|+'''مشخصات فیزیکی آفتاب'''<br />
|-<br />
| width="200pt"|'''جرم''' (با واحد نجومی)<br />
| width="135pt"|۳۳۲۴۸۸ برابر جرم زمین<br />
|-<br />
|'''جرم'''<br />
|۱۰ × ۹۸۷ ر ۱ کیلوگرم<br />
|-<br />
|'''جرم مخصوص نسبت به آب'''<br />
|۴۱ ر ۱<br />
|-<br />
|'''دوره گردش وضعی''' (گرد محور)<br />
|۲۵ روز و ۹ ساعت و ۷ دقیقه و ۱۲ ثانیه<br />
|-<br />
|'''شتاب ثقل بر سطح آفتاب''' (با واحد نجومی)<br />
|۲۸ برابر شتاب ثقل زمین بر سطح زمین<br />
|-<br />
|'''قطر''' (با واحد نجومی)<br />
|۱۰۹ برابر قطر زمین<br />
|-<br />
|'''قطر'''<br />
|۱۰ × ۳۹۳ ر ۱ کیلومتر<br />
|}<br />
<br />
<br />
<br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+'''جدول III مشخصات فیزیکی سیارههای منظومهٔ شمسی'''<br />
|-<br />
| width="110pt"|'''نام'''<br />
| width="75pt"|'''عطارد'''<br />
| width="75pt"|'''بزهره'''<br />
| width="75pt"|'''بزمین'''<br />
| width="75pt"|'''مریخ'''<br />
| width="75pt"|'''مشتری'''<br />
| width="75pt"|'''زحل'''<br />
| width="75pt"|'''اورانوس'''<br />
| width="75pt"|'''نیپتون'''<br />
| width="75pt"|'''پلوتون'''<br />
|-<br />
|فاصله متوسط از خورشید به کیلومتر (میلیون)<br />
به واحد نجومی<br />
|۹ ر ۵۷<br />
۳۸۷ ر.<br />
|۱ ر ۱۰۰۸<br />
۷۲۳ ر.<br />
|۵ ر ۱۴۹<br />
۱<br />
|۸ ر ۲۲۷<br />
۵۲۴ ر ۱<br />
|۸ ر ۷۷۷<br />
۲۰۳ ر ۵<br />
|۱ ر ۱۴۲۶<br />
۵۳۹ ر ۹<br />
|۱ ر ۲۸۶۹<br />
۱۹۱ ر ۱۹<br />
|۶ ر ۴۴۹۵<br />
۰۷۱ ر ۳۰<br />
|۹ ر ۵۸۹۸<br />
۴۵۷ ر ۳۹<br />
|-<br />
|قطر به واحد نجومی<br />
قطر متوسط به کیلومتر<br />
|۳۸ ر ۰<br />
۱ ر ۴۸۴۲<br />
|۹۶۷ ر ۰<br />
ـ ر ۱۲۳۲۲<br />
|۱<br />
۶۴ ر ۱۲۷۴۲<br />
|۵۲۳ ر ۰<br />
۳ و ۶۶۶۴<br />
|۹۷ ر ۱۰<br />
ـ ر ۱۳۹۷۸۵<br />
|۰۳ ر ۹<br />
ـ ر ۱۱۵۰۶۴<br />
|۷۲ ر ۳<br />
ـ ر ۴۷۴۰۲<br />
|۳۸ ر ۳<br />
ـ ر ۴۳۰۷۰<br />
|۴۵ ر ۰<br />
ـ ر ۵۷۳۴<br />
|-<br />
|شتاب ثقل بر سطح سیاره بواحد نجومی<br />
|۳۸ ر ۰<br />
|۸۷ ر ۰<br />
|۱<br />
|۳۹ ر ۰<br />
|۶۵ ر ۲<br />
|۱۷ ر ۱<br />
|۰۵ ر ۱<br />
|۲۳ ر ۱<br />
|کمتر از ۵ ر ۰ ؟<br />
|-<br />
|سرعت ترک به کیلومتر در ثانیه<br />
|۳ ر ۴<br />
|۴ ر ۱۰<br />
|۲ ر ۱۱<br />
|۱ ر ۵<br />
|ـ ر ۶۱<br />
|۷ ر ۳۶<br />
|۴ ر ۲۲<br />
|۶ ر ۲۵<br />
|کمتر از ۳ ر ۵<br />
|-<br />
|اختلاف کروی (فرورفتگی قطبین)<br />
|<br />
|<br />
|۳۸ ر ۲۹۸ / ۱<br />
|۱۹۲ / ۱<br />
|۱۵ / ۱<br />
|۵ ر ۹ / ۱<br />
|۱۴ / ۱<br />
|۴۰ / ۱<br />
|؟<br />
|-<br />
|جرم بواحد نجومی<br />
|۰۵۴۳ ر ۰<br />
|۸۱۳۶ ر ۰<br />
|۱<br />
|۱۰۶۹ ر ۰<br />
|۳۵ ر ۳۱۸<br />
|۳ ر ۹۵<br />
|۵۸ ر ۱۴<br />
|۲۶ ر ۱۷<br />
|کمتر از ۱ ر ۰ ؟<br />
|-<br />
|جرم مخصوص متوسط نسبت آب<br />
|۶۴ ر ۵<br />
|۹۶ ر ۴<br />
|۵۲ ر ۵<br />
|۱۲ ر ۴<br />
|۳۳ ر ۱<br />
|۷۱ ر ۰<br />
|۵۶ ر ۱<br />
|۴۷ ر ۲<br />
|کمتر از ۵ ر ۵ ؟<br />
|-<br />
|عمده اقمار سیاره (رصد شده)<br />
|<br />
|<br />
|۱<br />
|۲<br />
|۱۲<br />
|۹<br />
|۵<br />
|۲<br />
|۰<br />
|-<br />
|درجه حرارت سطحی بواحد مطلق (احتمالی)<br />
|۵۹۰<br />
|۲۹۳<br />
|۲۸۸<br />
|۲۸۹<br />
|۱۰۵<br />
|۸۰<br />
|۴۴<br />
|۳۲<br />
|؟<br />
|-<br />
|درجه حرارت اندازه گرفته شده بواحد مطلق<br />
|۶۹۰ (در سمت خورشید)<br />
|۲۵۰ (سمت تاریک)<br />
۳۳۰ (سطح روشن)<br />
|۲۸۷ (حرارت متوسط)<br />
|۲۸۵ (قسمتهای گرمتر)<br />
|۱۳۵<br />
|۱۲۰<br />
|کمتر از ۹۰<br />
|؟<br />
|؟<br />
|-<br />
|شعاع اقصر مدار (به میل دریائی)<br />
شعاع اعظم مدار<br />
|۲۴۸۰۶۰۰۰<br />
۳۷۶۴۸۰۰۰<br />
|۵۷۹۵۳۰۰۰<br />
۵۸۷۴۷۰۰۰<br />
|۷۹۳۱۸۰۰۰<br />
۸۲۰۱۸۰۰۰<br />
|۱۱۱۴۳۷۰۰۰<br />
۱۳۴۳۸۷۰۰۰<br />
|۳۹۹۳۹۲۰۰۰<br />
۴۴۰۰۰۷۰۰۰<br />
|۷۲۶۵۵۷۰۰۰<br />
۸۱۲۴۱۲۰۰۰<br />
|۱۴۷۵۱۷۰۰۰۰<br />
۱۶۲۱۰۵۴۰۰۰<br />
|۲۴۰۵۰۱۰۰۰۰<br />
۲۴۴۶۵۱۷۰۰۰<br />
|۲۳۹۷۰۰۰۰۰۰<br />
۴۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />
|-<br />
|دوره گردش حول آفتاب برصد متوسط<br />
|۹۷ ر ۸۷<br />
|۷۰ ر ۲۲۴<br />
|۲۶ ر ۳۶۵<br />
|۹۸ ر ۶۸۶<br />
|۵۸ ر ۴۳۳۲<br />
|۲۰ ر ۱۰۷۵۹<br />
|۶۱ ر ۳۰۶۸۵<br />
|۶۰ ر ۶۰۱۸۷<br />
|۲۷ ر ۹۰۴۶۹<br />
|-<br />
|دور گردش (حول محور)<br />
|۸۷ روز ۲۳ ساعت و ۱۵ و ۴۳<br />
|۲۲۴ روز ۱۶ و ۴۹ و ۹<br />
|۲۳ ساعت و ۵۶ و ۴<br />
|۲۴ ساعت و ۲۷ و ۲۳<br />
|۹ ساعت و ۵۵ و ۴۱<br />
|۱۰ ساعت و۱۴ و ۲۴<br />
|۱۰ ساعت و ۸<br />
|۱۵ ساعت و ۴۰<br />
|<br />
|-<br />
|سرعت متوسط برمدار بهکیلومتر در ثانیه<br />
|۸۵ ر ۴۷<br />
|۰۱ ر ۳۵<br />
|۷۶ ر ۲۹<br />
|۱۱ ر ۲۴<br />
|۰۵ ر ۱۳<br />
|۶۴ ر ۹۹<br />
|۷۸ ر ۶<br />
|۴۷ ر ۵<br />
|۸۴ ر ۴<br />
|}<br />
<br />
{{تک ستاره}}تصور میشود که زحل قمر دهمی نیز دارد که آنرا بهتمبسل نامگذاری کردهاند ولی وجود آن مسلم نشده است و هنوز مشکوک است.<br />
<br />
<br />
<br />
{{وسطچین}}<big>'''جدول V'''</big>{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+'''مشخصات فیزیکی اقمار بزرگ منظومه شمسی'''<br />
|-<br />
| width="250pt"|'''نام'''<br />
| width="60pt"|'''ماه'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۱ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۲ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۳ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۴ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''تیتان'''<br />
| width="60pt"|'''تریتون'''<br />
|-<br />
|سیاره مربوط<br />
|زمین<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|زحل<br />
|نپتون<br />
|-<br />
|جرم بواحد نجومی (جرم زمین = ۱)<br />
|۱۲۳. ر.<br />
|۱۲۱. ر.<br />
|۰۰۷۹ ر ۰<br />
|۰۲۶۱ ر ۰<br />
|۰۱۶۰ ر ۰<br />
|۰۲۳۵ ر ۰<br />
|۰۲۲ ر ۰<br />
|-<br />
|قطر متوسط بواحد نجومی (قطر زمین = ۱)<br />
|۲۷۳ ر.<br />
|۲۵۵ ر.<br />
|۲۲۶ ر ۰<br />
|۳۹۴ ر ۰<br />
|۳۵۰ ر ۰<br />
|۳۷۱ ر ۰<br />
|۳۵ ر ۰ ؟<br />
|-<br />
|جرم مخصوص متوسط آب (نسبت بهآب)<br />
|۲۳ ر ۳<br />
|۰۳ ر ۴<br />
|۷۸ ر ۳<br />
|۳۵ ر ۲<br />
|۰۶ ر ۲<br />
|۵۴ ر ۲<br />
|۸ ر ۲ ؟<br />
|-<br />
|شتاب ثقل بواحد نجومی (شتاب زمین = ۱)<br />
|۱۶ ر ۰<br />
|۱۹ ر ۰<br />
|۱۶ ر ۰<br />
|۱۷ ر ۰<br />
|۱۳ ر ۰<br />
|۱۷ ر ۰<br />
|۱۷ ر ۰ ؟<br />
|-<br />
|سرعت ترک (بهکیلومتر در ثانیه)<br />
|۴ ر ۲<br />
|۵ ر ۲<br />
|۱ ر ۲<br />
|۹ ر ۲<br />
|۴ ر ۲<br />
|۸ ر ۲<br />
|۸ ر ۲ ؟<br />
|-<br />
|دور گردش حول محور (بهروز متوسط){{نشان|۵|*}}<br />
|۳ ر ۲۷<br />
|۷۷ ر ۱<br />
|۵۵ ر ۳<br />
|۱۵ ر ۷<br />
|۶۹ ر ۱۶<br />
|۹۵ ر ۱۵<br />
|۸۸ ر ۵<br />
|-<br />
|فاصله متوسط از سیاره مربوط (بهکیلومتر)<br />
|۳۸۴۴۰۰<br />
|۴۲۱۴۰۰<br />
|۶۷۰۵۰۰<br />
|۱۰۶۹۵۰۰<br />
|۱۸۸۱۲۰۰<br />
|۱۲۲۰۸۰۰<br />
|۳۵۳۷۰۰<br />
|-<br />
|دور گردش حول سیاره مربوط (بهروز متوسط){{نشان|۶|*}}<br />
|۳۲۲ ر ۲۷<br />
|۷۶۹ ر ۱<br />
|۵۵۱ ر ۳<br />
|۱۵۵ ر ۷<br />
|۶۸۹ ر ۱۶<br />
|۹۴۵ ر ۱۵<br />
|۸۷۷ ر ۵<br />
|-<br />
|سرعت متوسط بر روی مدار (کیلومتر در ثانیه)<br />
|۰۳ ر ۱<br />
|۳۷ ر ۱۷<br />
|۷۷ ر ۱۳<br />
|۹۰ ر ۱۰<br />
|۲۲ ر ۸<br />
|۵۸ ر ۵<br />
|۳۹ ر ۴<br />
|-<br />
|جهت حرکت (مستقیم، جهتی است که با جهت سیاره بدور خود یعنی گردش خورشید بدور خود موافق است)<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|معکوس<br />
|}<br />
<br />
:::::::{{تک ستاره}}{{پاورقی|۵}}'''دور گردش اقمار بدور خود و دوره گردش آنها بدور سیاره اصلی ارقامی تقریباً مساوی میباشند.<br />
<br />
<br />
<br />
{{وسطچین}}<big>'''جدول IV'''</big>{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
{| class="wikitable" style="margin: 1em auto 1em auto"<br />
|+'''مشخصات فیزیکی اقمار کوچک منظومه شمسی<br />
|-<br />
| width="220pt"|'''نام'''<br />
| width="60pt"|'''فوبوس'''<br />
| width="60pt"|'''دیموس'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۵ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۶ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۷ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۸ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۹ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۱۰ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''شماره ۱۱ مشتری'''<br />
| width="60pt"|'''میماس'''<br />
|-<br />
|سیاره مربوط<br />
|مریخ<br />
|مریخ<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|مشتری<br />
|زحل<br />
|-<br />
|فاصله متوسط از سیاره مربوط (بهکیلومتر)<br />
|۹۴۰۰<br />
|۲۳۵۰۰<br />
|۱۸۱۲۰۰<br />
|۱۱۵۰۰۰۰۰<br />
|۱۱۷۵۰۰۰۰<br />
|۱۱۷۵۰۰۰۰<br />
|۲۳۵۰۰۰۰۰<br />
|۲۳۷۰۰۰۰۰<br />
|۲۲۵۰۰۰۰۰<br />
|۳۸۰۰۰<br />
|-<br />
|دوره گردش حول سیاره مربوط (بروز)<br />
|۳۱۹ ر ۰<br />
|۲۶۲ ر ۱<br />
|۴۹۸ ر ۰<br />
|۶ ر ۲۵۰<br />
|۶ ر ۲۵۹<br />
|۲۶۰<br />
|۷۳۹<br />
|۷۵۸<br />
|۶۹۲<br />
|۹۴۲ ر ۰<br />
|-<br />
|سرعت متوسط بر مدار (بهکیلومتر در ثانیه)<br />
|۱۵ ر ۲<br />
|۳۶ ر ۱<br />
|۵۳ ر ۲۶<br />
|۳۵ ر ۳<br />
|۳۰ ر ۳<br />
|۳۰ ر ۳<br />
|۳۲ ر ۲<br />
|۲۸ ر ۲<br />
|۳۷ ر ۲<br />
|۳۵ ر ۱۴<br />
|-<br />
|جهت حرکت<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|معکوس<br />
|معکوس<br />
|معکوس<br />
|مستقیم<br />
|-<br />
|'''نام'''<br />
|'''انسلادوس'''<br />
|'''تیتس'''<br />
|'''دیون'''<br />
|'''رئا'''<br />
|'''هیپریون'''<br />
|'''یاپتوس'''<br />
|'''رفیه'''<br />
|'''میراندا'''<br />
|'''آریل'''<br />
|'''امپریل'''<br />
|-<br />
|سیاره مربوط<br />
|زحل <br />
|زحل<br />
|زحل<br />
|زحل<br />
|زحل<br />
|زحل<br />
|زحل<br />
|اورانوس<br />
|اورانوس<br />
|اورانوس<br />
|-<br />
|فاصله متوسط از سیاره مربوط (بهکیلومتر)<br />
|۳۸۰۰۰<br />
|۲۹۴۶۰۰<br />
|۳۷۷۳۰۰<br />
|۵۲۶۹۰۰<br />
|۱۴۸۲۰۰۰<br />
|۳۵۵۸۰۰۰<br />
|۱۲۹۵۰۰۰۰<br />
|۱۲۹۷۰۰<br />
|۱۹۰۷۰۰<br />
|۶۵۷۰۰<br />
|-<br />
|دوره گردش حول سیاره مربوط (بهورز)<br />
|۳۷ ر ۱<br />
|۸۸۸ ر ۱<br />
|۷۳۷ ر ۲<br />
|۵۱۸ ر ۴<br />
|۲۷۷ ر ۲۱<br />
|۳۳۰ ر ۷۹<br />
|۴۸ ر ۵۵۰<br />
|۴۱۳ ر ۱<br />
|۵۲۰ ر ۲<br />
|۱۴۴ ر ۴<br />
|-<br />
|سرعت متوسط بر روی مدار (بهکیلومتر در ثانیه)<br />
|۶۷ ر ۱۲<br />
|۳۸ ر ۱۱<br />
|۰۵ ر ۱۰<br />
|۵۰ ر ۸<br />
|۰۸ ر ۵<br />
|۲۷ ر ۳<br />
|۷۲ ر ۱<br />
|۶۹ ر ۶<br />
|۵۱ ر ۵<br />
|۶۸ ر ۴<br />
|-<br />
|جهت حرکت<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|معکوس<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|-<br />
|'''نام'''<br />
|'''تیتانیا'''<br />
|'''ابرون'''<br />
|'''نرئید'''<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|-<br />
|سیاره مربوط<br />
|اورانوس<br />
|اورانوس<br />
|نپتون<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|-<br />
|فاصله متوسط از سیاره مربوط (بهکیلومتر)<br />
|۴۳۵۸۰۰<br />
|۵۸۲۸۰۰<br />
|۵۵۸۰۰۰۰<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|-<br />
|دوره گردش حول سیاره مربوط (بهروز)<br />
|۷۰۶ ر ۸<br />
|۴۶۳ ر ۱۳<br />
|۳۶۸<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|-<br />
|سرعت متوسط بر مدار (به کیلومتر در ثانیه)<br />
|۶۵ ر ۳<br />
|۱۶ ر ۳<br />
|۱۱ ر ۱<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|-<br />
|جهت حرکت<br />
|مستقیم<br />
|مستقیم<br />
|؟<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|<br />
|}<br />
<br />
<br />
<br />
{{وسط چین}}<big>'''جدول IV'''</big>{{پایان وسط چین}}<br />
<br />
{| align="center"<br />
|+'''مشخصات فیزیکی زمین'''<br />
|-<br />
| width="270pt"|'''قطر متوسط بهکیلومتر'''<br />
| width="110pt"|۶۴ ر ۱۲۷۴۲<br />
|-<br />
|'''سطح بهکیلومتر مربع'''<br />
|۱۰{{نشان|۶|۸}} × ۵۱۰۱<br />
|-<br />
|'''سرعت زاویهای گردش برادیان در ثانیه'''<br />
|۱۰{{نشان|۷|۶}} × ۹ ر ۷۲<br />
|-<br />
|'''جرم بهکیلوگرم'''<br />
|۱۰{{نشان|۸|۲۴}} × ۹۷۵ ر ۵<br />
|-<br />
|'''جرم مخصوص متوسط نسبت بهآب'''<br />
|۵۷۱ ر ۵<br />
|-<br />
|'''فرورفتگی قطبین'''<br />
'''کمبود نسبی قطر قطبی بهقطر دستجاتی'''<br />
|۲۹۷ / ۱<br />
|-<br />
|'''قطر استوائی بهکیلومتر'''<br />
|۷۸ ر ۱۲۷۵۶<br />
|-<br />
|'''قطر قطبی بهکیلومتر'''<br />
|۱۸ ر ۱۲۷۱۳<br />
|-<br />
|'''شتاب ثقل در استوا بهسانتیمتر در ثانیه ۲<br />
|۰۴۹ ر ۹۷۸<br />
|}<br />
<br />
<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''بقیه دارد'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} فقط مدار یکی از این سیارات صغار بنام هیدالگو تا نزدیکی مدار زحل کشیده میشود.<br />
#{{پاورقی|۲}} بزعم بعضی از دانشمندان، سیارات صغار باقیماندهٔ انفجار یک ستاره دنبالهدار است. تاکنون ۶۰۰۰ سیاره صغیر کشف شدهاست که تعداد ۱۶۰۰ سیاره از آنها کاملاً مشخص و کاتالوگ شدهاند.<br />
#{{پاورقی|۳}} دو سیاره صغیر دیگر بنامهای آمور و آپولون که قطر آنها به ترتیب سه کیلومتر و یک کیلومتر میباشند تعیین شدهاند. جستجوی این سیارات بسیار مشکل است. چه بعلت سبکی زیاد و نزدیک شدن آنها بفواصل بسیار کم از خورشید یا سیارات بزرگ دیگر، مدار آنها بهکلی منحرف میگردد، بقسمی که در طول یک قرن این سیارات چندین بار کشف و گم شدهاند و از نو مجددا کشف شدهاند.<br />
#{{پاورقی|۴}} تصور میشد آلفای قنطورس که خورشید درخشانی است نزدیکترین آفتابها به زمین میباشد ولی خورشید دیگری در قنطورس بنام پروکسیا (که در لاتن بمعنی نزدیک است) کشف شد که بمیزان ۱ صدم از آلفای قنطورس به زمین نزدیکتر است. این خورشید آفتابی کوچک و قرمز است.<br />
::دورترین کوکبهای قابل رویت با تلسکوپهای امروزی در فاصله یک میلیارد سال نوری قرار دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
در این بخش به مسائل علمی توجه میکنیم و خوانندگان علاقمندی را که میخواهند از دانشهای زمان خویش بیخبر نمانند، در جریان مهمترین مسائل علمی روز قرار میدهیم.<br />
<br />
نخستین مطلبی که در این بخش عنوان میشود، دانش فضائی و مسائل کیهانی است.<br />
<br />
بسیارند کسانی که میخواهند درباره فضا و مسائل مربوط بدان که اکنون توجه بسیاری از کشورهای نیرومند جهان را به خود معطوف کردهاست، اطلاعاتی بهدست آورند.<br />
<br />
ما در این بخش کوشائیم که این مسائل را به سادهترین زبان ممکن مورد بحث قرار دهیم.<br />
<br />
<br />
بدون شک، گروهی از خوانندگان این بخش بهدانستن مقدماتی نیازمند خواهند بود تا پارهئی مسائل را که خواه و ناخواه در این گفتوگو پیش میآید آسانتر دریابند و پیش از ورود به اصل مطلب، با اصطلاحات خاص این علم جدید آشنائی قبلی حاصل کردهباشند.<br />
<br />
این مقدمات، تا رسیدن به مطلب اصلی، یکی دو سه هفتهئی به طول میانجامد و جز این چارهئی نیست.<br />
<br />
علاوه بر بحث حاضر که در این بخش از کتاب هفته به تدریج تعقیب خواهد شد، خوانندگان نیز میتوانند در زمینه علوم هر گونه پرسشی که داشتهباشند مطرح کنند.<br />
<br />
این پرسشها میتواند در مسائل زیر مطرح شود:<br />
تحقیقات فضائی، فیزیک، شیمی، ریاضیات، ژئولوژی، ژئوفیزیک، متوئورولوژی، سیسموگرافی، ژئودزی، هیأت موجی، شیمی ذرات غولآسا و غیره...<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب هفته]]<br />
[[رده:کتاب هفته ۲]]<br />
[[رده:در قلمرو دانش بشری]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%82%D8%B7%D8%B1%D9%87_%D9%82%D8%B7%D8%B1%D9%87_%DB%B1%DB%B7&diff=29804قطره قطره ۱۷2012-02-12T15:23:55Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:17-150.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۰]]<br />
[[Image:17-151.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۱]]<br />
[[Image:17-152.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۲]]<br />
[[Image:17-153.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۳]]<br />
[[Image:17-154.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۴]]<br />
[[Image:17-155.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۵۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
== '''تصحیح یک گزارش!''' ==<br />
<br />
<br>روزنامهٔ محلی آمریکائی «کاپیتال» گزارش داده است که یک سوم دانشجویان دانشکدهٔ نیروی دریائی «آناپولیس» به «ماری جوانا» معتادند، و کارگزار روابط عمومی دانشکده رسماً اعلام کرد که این گزارش غیرِواقعی است. <br />
برای تعیین درستی یا نادرستی گزارش، حرف یکی از گزارشگرانِ آسوشیتدپرس را که در «آناپولیس» زندگی میکند بشنوید: میگویند بیشتر از یک سوم این دانشجوها معتادند، اما اگر از من بپرسید با یقین کامل میگویم اینها بیش از نصفِشان این کارهاند!...<br />
<br />
<br />
== '''زیر پوشش قانون''' ==<br />
<br />
<br>بنا به قوانین انگلستان، پرداخت جرائم رانندگی برعهدهٔ صاحب اصلی اتومبیل است و بنا بهیک قانون دیگر بچهها تا دهسالگی در هیچ موردی مقصر شناخته نمیشوند. یک «قانونشناسِ» رند از اهالی لانگاشایر اتومبیلش را به نام پسر شش سالهٔ خود به ثبت داده و محضِ خندیدن به ریشِ قانون و قانونگزار آن قدر خطا کرده که ده روزه بیش از 400 پوند برگِ جریمه گرفته و البته نم هم پس نداده! <br />
<br />
<br />
== '''قحطی چین!''' ==<br />
<br />
<br>این خبر را به نقل از «اسپونتیک» [مجلهٔ بسیار «شیک» روسی که بهقصد ارضای جوانان «غربزدۀ» شوروی در فنلاند چاپ میشود تا فاقد زمختی محصولات خود روسیه باشد] برای شما نقل میکنیم:<br />
«طبق گزارش روزنامهٔ مردم- ارگان حزب کمونیست چین- محیط زیست این کشور گرفتار بحران خطرناکی شده است که عبارت باشد از نابودی تقریبی نسل قورباغه. چرا که مردم چین از زور بیغذائی مدتی است که بهخوردن قورباغه پرداخته روز و شب کنار مردابها و توی رودخانهها و جنگلها برای شکار این جانور هزار جور کلک سوار میکنند. – با از بین رفتن نسل قورباغه در چین، سیل جورواجور و رنگ وارنگ حشرات مختلف (که پیش از این خوراک قورباغهها بودند و حالا دنیا را بیسر خر یافتهاند) به روستاها و شهرکها حملهور شدهاند و اکنون کار اعضای کمونها این شده است که دوره بیفتند و بههر که میرسند ازش سؤال کنند که: - رفیق! حشرهکشی چیزی داری یا نه؟»<br />
<br />
<br />
== '''هنردوستی آمریکائی''' ==<br />
<br />
<br>پس از این که بقایای جسدِ الویس پریسلی از گورستان شهرداری ممفیس بهملک مسکونی او که پدرش در آن زندگی میکند منتقل شد، ویلیام کاروایل نامی از اهالی محل، سنگی مرمر 2 تنیِ قبرِ الویس را که وسط گورستان ممفیس جا مانده بود دزدید و مثل مهندسی دقیق به 44 هزار تکه هم شکل و هم اندازه قسمت کرد و هر تکه را 80 دلار به دوستدارنِ مشنگ ِ آن مرحوم قالب کرد! <br />
<br />
<br />
== '''تولید مثل توریستی''' ==<br />
<br />
<br>اولین بچه خانم روزامارتیتز توی قطار به دنیا آمد، دومی وسط سالنِ انتظارِ فرودگاه و سومی میانِ زمین و آسمان، توی هواپیما. این زائوی جوان پورتوریکوئی قول داده است بچهٔ چهارمش را توی کشتی وسطی دریا به دنیا بیاورد. و دستی کم توی سواری و احتمالاً اتوبوس! <br />
بیخیالی و بیتفاوتی را ببینید: این خانم متفنن اهل سرزمینی است که فریاد ملتش از فقر و استثمار، دنیائی را به لرزه در آورده. <br />
<br />
<br />
== '''انتقام''' ==<br />
<br />
<br>فلتو شارون که بهدلیل تقلب در انتخابات 1977 اسرائیل مصونیت پارلمانش لغو شد، برای یک یک نمایندگانِ «کنست»- پارلمان اسرائیل- کارتی با این مضمون فرستاد: «در آستانهٔ سال نو برای آن جناب دردِ سر و نحوست بیشتری آرزو میکنم!» <br />
<br />
<br />
== '''تکامل جامعهٔ سرمایهداری''' ==<br />
<br />
<br>ماه گذشته مصادف بود با سیُمین سالگرد بحران بزرگ اقتصادی امریکا. گوردون توماس- نویسندهٔ آمریکائی- میگوید: <br />
از آن سالها تاکنون چیزی فرق نکرده آن سالها مردم نسیه زندگی میکردند حالا قسطی. <br />
<br />
<br />
== '''بیلان فقر''' ==<br />
<br />
<br>سودِ خالص شرکتهای تجاریآمریکا در 6 ماههٔ اول امسال 149 هزار میلیون دلار است. این رقم 23% بیشتر از شش ماههٔ اول سال گذشته است. مجلهٔ اخبار آمریکا و جهان با بررسی 1400 مؤسسهٔ آمریکائی گزارش داده است که بر خلاف این سود کلان، سود خالص سالانل آمریکا 3/3 درصد کاهش پیدا کرده و هیچ اضافهٔ تولیدی هم در کار نیست. پس منبع این همه سود کجاست؟ <br />
مجلهٔ تجارت هفته مینویسد: در 6 ماههٔ گذشته هزینهٔ زندگی 14% بالا رفته، در صورتی که درآمد روزانهٔ مردم فقط 5% افزایش داشته.<br />
مسئله این است. درآمد را که از هزینه کم کنی، جوابش جیبِ پُرِ سرمایهدار است و دستِ خالی مردمی که سال به سال به خیل عظیم تهیدستان آمریکا افزوده میشوند. <br />
<br />
<br />
== '''در عالم نویسندگی''' ==<br />
<br />
<br>دشوارترین کارها نوشتن کتاب است، اما خواندن بعضی از کتابها نه فقط آسانتر از نوشتنشان نیست <br />
گاه از دشواری هم میگذرد و یکسره غیرممکن میشود. <br />
<br />
<br />
== '''بهرهبرداری از لاشه''' ==<br />
<br />
<br>استودیوی پارامونت هالیوود دست در کار تهیهٔ فیلمی است رنگی و پر زرق و برق اندراحوالِ شاه مخلوع ایران.<br />
از روز هم روشنتر است که هالیوود برای هیچ کس از این خاصه خرجیها نمیکند. شاهِ فراری در بهدر ظاهراً 5/2 میلیون دلار- و در واقع خیلی بیشتر از اینها- از ثروتِ غارت شدهٔ ملتِ ایران را برای تهیهٔ این فیلم سرمایهگذاری کرده است. <br />
<br />
فکرش را بکنید، جانوری که تا چند ماه پیش همهٔ روزنامهها، مجلات، تلویزیونهای دنیا، و حتی محافظهکارترین مطبوعات آمریکائی به او لقب «فرانکشتین» و «بیمارِ خودگُندهبین» داده بودند و جلّادی که ساواکش روی گشتاپو و سیا و موساد را سفید کرده بود باز به کلّهٔ پوکش زده است که بههر قیمتی شده به همدستی مافیای سیاسی – اقتصادی امریکا و با چربکردنِ سبیلِ واسطههای جورواجور، برای دلخوشیِ خودش دروغِ گوبلزی «شاه مترقی» را بهفیلمی درآورد که لابد پیش از نمایش هم باید بابت آگهیها و تبلیغاتِ آن مبالغ کلانی به تلویزیونها و شارلاتانهای کارچاقکن آمریکائی و اروپائی بِسُلفد. <br />
نقش او را موجودِ کلاشی بهنام گابریل نگری دا اولجیوی ایتالیائی بازی میکند که شباهت غریبی بدو دارد.<br />
این گابریل مقالههای «مرموز»ی هم سرقلم رفته، از جمله دربارهٔ این فیلم نوشته «این داستان مردی است که از آن دنیا برگشته». این را بهش میگویند بهرهبرداری از لاشه. <br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۷]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:%D8%B3%D8%AD%D8%B1.%D8%B2&diff=29803بحث کاربر:سحر.ز2012-02-12T15:18:45Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۸ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%D9%82%D8%B4_%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4_%D8%AF%D8%B1_%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87&diff=29800نقش ارتش در خاورمیانه2012-02-12T14:38:04Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:32-052.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۲]]<br />
[[Image:32-053.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۳]]<br />
[[Image:32-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۴]]<br />
[[Image:32-055.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۵]]<br />
[[Image:32-056.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۶]]<br />
[[Image:32-057.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۷]]<br />
[[Image:32-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۸]]<br />
[[Image:32-059.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۵۹]]<br />
[[Image:32-060.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۶۰]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ک. لیدن:'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
عامل اصلی اکثر خشونتها در خاورمیانه، ارتش و سازمانهای وابسته بدان است. شاید لازم باشد که ابتدا تفاوت میان نیروهای نظامی و پلیس را مشخص کنیم:<br />
<br />
وظیفهٔ پلیس، اجرای قوانین مدنی و جزائی بهمنظور برقراری نظم و ایجاد شرائط لازم برای انجام فعالیتهای اجتماعی است. درست مانند وظائفی که مأموران راهنمائی و رانندگی برعهده دارند.<br />
<br />
سازمان پلیس ممکن است مجری مسؤولیتهای مخفی نیز باشد، مانند «ساواک» که فعالیتهای مختلف اجتماعی مردم را در ایران تحت مراقبت شدید قرار میداد، بهعملیات ضدجاسوسی نیز دست میزد، و گاه بهقتل و کشتار «رسمی» نیز اقدام میکرد. نیروی پلیس، چه آشکار چه پنهان، میتواند عامل خشونت{{نشان|۱}} باشد، که در این صورت میتواند تغییرات نظام سیاسی را تسریع کند یا بهتأخیر اندازد. پلیس در خاورمیانه هرگز نتوانسته نقش مشروع خود را ایفا کند؛ چراکه بهشدت ضعیف و از نظر تجهیزات ناقص، و همیشه آلت دست دولتمردان بوده است. افسران پلیس هیچگاه بدان اندازه قدرت نداشتهاند که استقلال سازمان خود را حفظ کنند. اکثر آنها موجوداتی فاسدند و میان مردم کمترین محبوبیتی ندارند. پلیس در خاورمیانه بهشدت ضربهپذیر است و کمتر بهعنوان یک نماد و مرکز قدرت تلقی میشود. و خلاصهٔ مطلب این است که پلیسها «نظامی» نیستند.<br />
<br />
اما وظایف ارتش در خاورمیانه چیست؟ - مسؤولیت ارتش، و از آن جمله نیروی هوائی و دریائی، دفاع از سرزمین و مرزهای کشور است. ولی در خاورمیانه ارتش وظائف دیگری نیز دارد. از جمله حفظ نظم و ثبات داخلی، متجلی شدن بهصورت نمادی از استقلال ملی، پاسداری از افتخارات، و انجام پارهئی امور مربوط بهتوسعه کشور، تعداد ممالک خاورمیانه که از ارتش برای دفع تجاوز خارجی استفاده کنند زیاد نیست؛ این دشمن آنچنان نیرومند است که هرگونه مقابله یا جنگ با او از توان مجموع ارتشهای موجود خاورمیانه بیرون است. با این حال اکثر کشورهای این ناحیه قسمت اعظم امکانات مالی خود را صرف تقویت ارتشهایشان میکنند. عدهئی بر این اعتقادند که تحمل هزینههائی چنین گزاف تنها بهخاطر وظائف و مسؤولیتهای دیگری است که این ارتشها میباید انجام دهند.<br />
<br />
ارتشهای خاورمیانه مشتاق داشتن هواپیماهای جت، تانکهای سنگین، ظواهر چشمگیر، و باشگاههای پرشکوه و جلال برای افسران خویشند و غالباً در پی آنند که قدرت نظامی خود را طریق خریدهای سنگین تجهیزات و جنگافزارها بهنمایش بگذارند.<br />
<br />
ارتشهای خاورمیانه برای توجیه حکمت وجودی و تحکیم موقعیت خود وظائفی را تقبل میکنند که مهمترین آنها حفظ رژیمهای موجود است. در ایفای این نقش، ارتش، حافظ حکومت در برابر دشمنانِ بالقوه یا بالفعلِ داخلی است و معمولاً بهمقابله با آشوب و ناامنیها میپردازد و میکوشد ریشهٔ انواع مقاومتها مخالفتها را نابود کند. ارتشهای ترکیه، پاکستان، مصر، اردن، عراق، سودان، لیبی، سوریه، الجزایر و مراکش عهدهدار چنین وظایفی است. فیالمثل ملک حسین – پادشاه اردن – حفظ تاج و تخت خود را تنها مدیون تداوم وفاداری ارتش است و بدون پشتیبانی ارتش لحظهئی نمیتواند بهسلطنت خود ادامه دهد. همچنان که در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، بقای سلطنت تنها با حمایت ارتش ایران امکان میداشت، بهویژه در ماههای آخر و پیش از اعلام حکومت نظامی در سپتامبر ۱۹۷۸.<br />
<br />
گاهی اوقات ارتش نگهبان حکومت بهعملیات فاجعهآمیزی دست میزند. مانند عملیات ارتش بهسال ۱۹۷۱ در پاکستان شرقی (بنگلادش). در لبنان بهدلیل ضعف و دلسردی ارتش، شورشهای داخلی غیرقابل کنترل شد و در نتیجه جنگ داخلی ۱۹۵۸ و ۱۹۷۵ بهوقوع پیوست، که دومی هنوز هم ادامه دارد. ارتش نگهبان، گاهی اوقات، خود بهکانون مخالفت با حکومت مبدل شده رژیم را مستقیماً مورد تهدید قرار میدهد. مانند سوء قصدهای مکرر به جان ملک حسن، که نقشهٔ آن توسط فرماندهی ارتش مراکش طراحی شده بود.<br />
<br />
نیروهای صلح، در مصر و ایران، وسیلهٔ پارهئی خدمات آموزشی نیز بودهاند. مثلاً استخدام افراد جدید از میان روستائیان و تربیت آنان برای تصدی مشاغل اجتماعی و خدمات فرهنگی، این ارتشها را بهصورت یکی از عوامل توسعه در آورده است.<br />
<br />
ارتشهای خاورمیانه از بسیاری جهات شبیه یکدیگرند، هرچند که بعضی کوچکند بعضی دیگر بزرگ، و یا از نظر عملکرد، تعدادی حرفهئی هستند و پارهئی مبتدی. در میان این ارتشها، ارتش اسرائیل در مقابله با قدرتهای خارجی منطقه منحصر بهفرد بوده است. اسرائیل در جنگهای سهگانهٔ ۱۹۴۸، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ پیروز شد و در جنگ ۱۹۷۳ نیز علیرغم عقبنشینی تاکتیکی موفق بود. ارتش اسرائیل بهشدت متکی بر شهروندان این کشور است و تمام اسرائیلیها از زن و مرد ملزم بهخدمت در ارتشند. ویژگیهائی که ارتشهای عربی فاقدند، در جنگ ۱۹۶۷، اعراب و اسرائیل هر دو از تکنولوژی نظامی جدید استفاده کردند. هرچند که مصر و سوریه در کاربرد سلاحهای جدید کاملاً موفق نبودند، در انجام عملیات روی موشکهای زمین بههوا از خود کفایت نشان دادند، تا آنجا که نیروی هوائی اسرائیل خسارات سنگینی متحمل شد. جنگ ۱۹۷۳ در قیاس با جنگ ۱۹۴۸ برای اسرائیلیها مشکلات چشمگیری بههمراه داشت. با اینکه ارتش اسرائیل از نظر تاکتیکی قدرتمندتر بود و ارتفاعات جولان و ناحیه سوئز را هم تصرف کرد، میتوان گفت تفاوت فاحش گذشته میان ارتشهای اسرائیل و اعراب، کاهش یافته بود.<br />
<br />
'''ارتش ترکیه''' نیر قدرتمند است. خوب تجهیز شده و از آموزش نظامی سطح بالائی برخوردار است. البته یک «ارتش خلقی» نیست ولی اساس آن، از لحاظ منابع و نیروی انسانی، متکی بر مردم ترکیه است. ارتش ترکیه در سالهای اخیر بهجز حمله بهقبرس عملاً آزمایش جنگی نداشته است. در جنگ کره رکورد جالبی داشت. همچینن در آغاز تشکیل آن، بههنگام شرکت در جنگ اول جهانی و درگیری با یونان، در حال حاضر برای این ارتش امکان درگیری و جنگ با همسایگان عرب ترکیه وجود ندارد .دشمن تاریخی و نیرومند ترکیه اتحاد جماهیر شوروی است. علیرغم عضویت ترکیه در پیمان ناتو مشکل بتوان گفت که ارتش این کشور، در صورت یک جنگ متعارف، در برابر ارتش سرخ قادر بهدفاع باشد. در شرائط کنونی، ترکها، یونان را خصم خود میدانند.<br />
<br />
ارتش ترکیه سالها از ایالات متحده آمریکا کمکهای نظامی و تجهیزات جنگی دریافت میکرد و خود را نماینده و موکل ارتش آمریکا بهحساب میآورد. لیکن از زمان حملهٔ ترکها بهقبرس، بهبهانهٔ حمایت از اقلیت ترک این کشور، روابط سیاسی ترکیه و ایالات متحد رو بهسردی نهاد و کمکهای نظامی آمریکا بهترکیه قطع شد. تهدید ترکها بهتجدیدنظر در روابط خود با اتحاد جماهیر شوروی و عضویت در '''ناتو'''، بهسال ۱۹۷۸، تا حدودی روابط آنها با ایالات متحد را بهبود بخشید تا جائی که مذاکرات دو کشور منجر بهادامهٔ کمکهای نظامی آمریکا و ابقای پایگاههای این کشور، در ترکیه شد.<br />
<br />
'''ارتش ایران''' تا پیش از قیام بهمن ماه ۵۷ بهشدت وابسته بهایالات متحد بود، هرچند که درآمد حاصل از فروش نفت تا حدی بهشاه استقلال عمل میداد. ارتش ایران از نظر قدرت و پرسنل جزو شش ارتش معظم جهان محسوب میشد{{نشان|۲}}. اکثر تجهیزات آن ساخت آمریکاست و تعلیموتربیت افسران و درجهداران آن نیز برعهدهٔ ایالات متحد بود. شاه مخلوع ایران همیشه طالب پیشرفتهترین سلاحها و تجهیزات پیچیده بود. علیرغم رشد غولآسای ارتش ایران که غرور سیاسی و توسعهطلبی شاه را برمیانگیخت، قدرت آن در عمل بهاثبات نرسید و جز در '''ظفار''' و چند مورد اختلاف مرزی با عراق کاربردی نداشت. وظیفهٔ اصلی ارتش ایران حفظ سلطنت بود. در مجموع میتوان گفت که در قیاس با ارتشهای ترکیه، عراق، پاکستان، افغانستان و عربستان سعودی، ارتش ایران برتری کامل داشت.<br />
<br />
'''ارتش پاکستان''' برخلاف ارتشهای غیرعرب خاورمیانه، در جنگ با هند آزمایش شده است. علیرغم کمکهای وسیع ایالات متحد آمریکا، ارتش پاکستان همچنان ضعیف است و برای همسایگان خود خطری محسوب نمیشود.<br />
<br />
وجه تمایز ارتشهای غیرعربی خاورمیانه، چه قویترین و چه ضعیفترین آنها، با ارتشهای عربی این منطقه در این است که ارتشهای غیرعربی کمتر در زمینههای سیاسی مداخله میکنند. در ایران ارتش مدافع رژیم بود، در ترکیه از عقاید و آموزههای '''آتاتورک''' دفاع میکند. فقط در پاکستان است که ارتش در حیات سیاسی دولت مشارکت دارد. در جنگ ۱۹۷۱ با هند که باعث بیاعتباری نظامیان پاکستان شد، ارتش '''بوتو''' را بهقدرت رساند و در ۱۹۷۷، مجدداً در امور سیاسی مداخله جست و این بار '''بوتو''' را زندانی و سپس اعدام کرد.<br />
<br />
کودتای خونین ۱۹۷۸ افغانستان نیز بهوسیلهٔ ارتش تحقق یافت.<br />
<br />
ارتشهای عربی خاورمیانه همه یکدست و یکسان نیستند. ممالک بسیار کوچکی مانند '''کویت، لبنان، یمن، تونس و... ''' فاقد نقش بینالمللی هستند حتی اگر همه با هم متحد شوند. در ۱۹۵۸، زمان جنگ داخلی لبنان، ارتش این کشور اعلام بیطرفی کرد و فرمانده آن برای تصدی مقام ریاست جمهوری برگزیده شد. در جنگ داخلی دوم (۱۹۷۵) ارتش حتی نتوانست موجودیت خود را حفظ کند، و در نتیجه مضمحل شد.<br />
<br />
در ۱۹۴۸ بهترین فرماندهان ارتشهای عربی افسران انگلیسی بودند. '''لژیون عربی اردن''' از جمله این ارتشها بود که در نخستین جنگ اعراب و اسرائیل نیز تا حدودی بهپیروزی دست یافت، اما همین ارتش در جنگ ۱۹۶۷ شکست خورد. ارتش اردن علیرغم کمبود تجهیزات تا حدود قابل قبولی حرفهئی است.<br />
<br />
'''ارتش سوریه''' تا سال ۱۹۷۳ در مقابله با اسرائیل نقش مهمی برعهده نداشت. در جنگ ۱۹۷۳ عملکرد واحدهای ارتش سوریه یکسان نبود، هرچند که سربازان آن شجاعانه جنگیدند و در مجموع از مهارت حرفهئی برخوردار بودند.<br />
<br />
ارتش سوریه در طول سالها منشاء کودتاهای بسیار بوده است. از سال ۱۹۷۰، ژنرال '''حافظ اسد''' که بعداً بهریاست جمهوری رسید بهعنوان یک علوی در ثبات سوریه نقش اساسی داشته است. سوریها در خطر تجاوز اسرائیل و تهدیدات عراق قرار دارند، و علیرغم چنین خطراتی سوریه در جنگ داخلی لبنان مداخله جست و با اعزام سی هزار سرباز بهاین کشور مانع ادامه و گسترش درگیریها شد. ارتش سوریه با توجه بهوسعت و امکانات این کشور ارتشی باتجربه و مجهز است.<br />
<br />
اظهار نظر دربارهٔ '''ارتش عراق''' مشکل است. واحدهائی از این ارتش که در مواقع لازم به مرزهای اسرائیل اعزام شده موفقیتی نداشته است. قیام مکرر کردها و حمایت رژیم پیشین ایران از آنها باعث شده است که عراق نتواند مسألهٔ کردها را از پیش پای خود بردارد. با این حال عراق صاحب ارتشی مجهز است و هر نوع تهدیدی از سوی این کشور در خاورمیانه باید جدی گرفته شود.<br />
<br />
'''ارتش عربستان سعودی''' مانند دیگر بخشها و نهادهای این کشور تا اواخر دههٔ اخیر بهسرعت و شتاب تحول یافته دیگرگون شده است. ارتشی است متکی بهایالات متحد، و در مجموع کوچک و غیر حرفهئی کردن ارتش و بالا بردن سطح آموزش عمومی افراد نظامی خود، بهاین دلیل که ممکن است باعث دخالت آنان در مسائل سیاسی شود روی خوش نشان نمیدهد. وحشت اسرائیل از عربستان نیز بیشتر بهخاطر تحویل سلاحهای پیشرفته از طرف ایالات متحد است، سلاحهائی که بهراحتی میتواند در اختیار سایر ممالک عربیِ دارای ارتش حرفهئی قرار گیرد؛ همچنین اسرائیل متوهّم این نکته است که پایگاههای مدرن عربستان سعودی از طرف دشمنان اسرائیل مورد بهرهبرداری قرار گیرد. مذاکره و بحث کنگرهٔ آمریکا در سال ۱۹۷۸ در موضوع فروش اولین سری از جنگندههای اف – ۱۵ نیز بیشتر ناظر بهاین مسأله بود، نه مخالفت اصولی با تحویل سلاحهای مدرن بهعربستان سعودی. بههر حال بعید بهنظر میرسد که ارتش عربستان برای همسایگان این کشور تهدیدی جدی تلقی شود.<br />
<br />
ارتش عربستان سعودی از یک نظر بهنیروهای تحت سلاح '''ملک ادریس''' (سلطان '''لیبی''' تا قبل از کودتای ۱۹۶۹) شباهت دارد. افسران کودتاچی لیبی همگی جوان بودند و از ردههای پائین. ارتش لیبی در حال حاضر علیرغم امکانات مالی بیحساب، نیرومند و سازمانیافته نیست. جنگ کوتاه لیبی و مصر در حدود '''طُبرُق''' در تابستان ۱۹۷۷، حاکی از ضعف شدید و ناتوانی این ارتش در برابر مصر بود. میتوان گفت که قذافی با ارسال کمکهای مالی برای مقاصد سیاسی خود، بیش از ارتش لیبی در خاورمیانه ایجاد وحشت میکند.<br />
<br />
'''تونس''' که بین الجزایر و لیبی قرار دارد، درگیر ماجراجوئیهای نظامی دیگران است. مراکش از تونس قویتر است و رژیم آن ناگزیر متجاوزتر. بارها بین مراکش و همسایگان این کشور آتش جنگ شعلهور شده است.<br />
<br />
کوشش برای کودتا در سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲، حاکی از وجود نوعی اختلاف میان فرماندهان '''ارتش مراکش''' بوده است.<br />
<br />
اختلافی که رژیم، بقای خود را از طریق دامن زدن بهآن حفظ کرده است. ارتش مراکش در رقابت با الجزایر میکوشد قدرت ضربتی خود را افزایش دهد.<br />
<br />
مبارزه طولانی علیه فرانسه، '''ارتش الجزایر''' را کارآزموده کرد. ضمن اینکه منابع و امکانات الجزایر برای افزایش قدرت نیروهای مسلح خود بیش از همسایگان این کشور است. از طرف دیگر سیاست خارجی الجزایر مشوق فعالیتهای نظامی – سیاسی در سایر نقاط خاورمیانه بوده است.<br />
<br />
'''ارتش مصر''' با تمام نواقص خود یکی از جالبترین ارتشهای خاورمیانه است. از همهٔ ارتشهای منطقه بیشتر تجربهٔ جنگی دارد. در چهار جنگ تمامعیار در ناحیهٔ فلسطین شرکت جسته و در فاصلهٔ جنگهای۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ در یمن نیز حضور داشته است. ارتش مصر مجهز بهانواع گوناگون سلاحهای ساخت غرب و شوروی است. تسلیحات روسی برای اولین بار در سال ۱۹۵۵ بهمصر ارسال شد و در سالهای بعد ادامه یافت. در نتیجه علیرغم تغییرات و تحولات سالهای اخیر ارتش مصر از نظر وسائل یدکی هنوز وابسته بهاتحاد جماهیر شوروی است.<br />
<br />
ارتش کنونی مصر برای نخستین بار در سالهای ۱۹۴۰ تا اوایل ۱۹۵۰ بهوسیلهٔ افسران قدیمی آلمان که بهاین کشور پناهنده شده بودند آموزش یافت. در ۱۹۵۲ ارتش مصر برعلیه رژیم سلطنتی کودتا کرد و متعاقب کودتا، بازسازی و تجهیز آن آغاز شد. پس از شکست ۱۹۶۷ از اسرائیل، اتحاد شوروی تعلیم افراد ردهٔ میانی ارتش مصر را برعهده گرفت و هماهنگ با آن بهتأسیس و نصب شبکههای پیچیدهٔ موشکی زمین بههوا اقدام کرد؛ یعنی پایگاههائی که یکی از علل پیروزی نسبی مصر در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ با اسرائیل بود.<br />
<br />
ارتش مصر میتواند در منطقه نقش فعالی داشته باشد. جمعیت مصر زیاد و درصد افزایش آن بالاست، و در نتیجه، این کشور از نیروی انسانی قابل توجهی برخوردار است. دشمن اصلی و بالقوهٔ مصر اسرائیل است ولی لیبی و سودان ـ که رودخانه نیل از داخل خاک آن سرچشمه میگیرد نیز میتواند مشکلاتی برای او بهوجود آورند.<br />
<br />
'''ارتش سودان''' قابل قیاس با ارتش مصر نیست. این کشور دشمنان بسیار دارد و هر آن احتمال میرود با یکی از همسایگان خود درگیر شود. اتباع سیاهپوست جنوب سودان با اتیوپی روابط نزدیکی دارند و تاکنون چندین بار بر حکومت مرکزی شوریدهاند. مصر بیشتر بهخاطر سرچشمههای رود نیل روابط حسنهٔ خود را با این کشور حفظ کرده است. ارتش سودان در مجموع ضعیف است و غالباً در جنگ با سایر ارتشهای عربی متحمل شکست شده است.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
تاقبل از سال ۱۹۵۵، غرب بزرگترین صادرکنندهٔ اسلحه بهخاورمیانه بود. از سال ۱۹۵۵ و پس از امضای موافقتنامهٔ نظامی مصر و اتحاد شوروی، ممالک این منطقه جایگزینی برای غرب یافتند. سال بعد، ارتش مصر قسمت اعظم تجهیزات نظامی خود را در جنگ با اسرائیل از دست داد و اتحاد شوروی بهجبران سلاحهای بهیغما رفته تجهیزات و وسائل جنگی جدیدی بهمصر فرستاد و متعهد شد که افسران مصری را آموزش دهد. در نتیجه مستشاران شوروی در معیّت کارشناسان آلمان شرقی در ۱۹۶۱ وارد مصر شدند و در همان حال، کمکهای نظامی شوروی و از جمله بمبافکنهای '''میگ ۲۱''' مافوق صوت، انواع تانکها و موشکهای '''سام ۲''' زمین بههوا تحویل مصر شد. اکثر تجهیزات جدید نیز در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ از میان رفت و شوروی بار دیگر ارسال اسلحه بهمصر را از سر گرفت و چندین اسکادران از هواپیماهای شوروی، و از آن جمله آخرین نوع جنگندههای پیشرفتهٔ ساخت این کشور در مصر استقرار یافت. انواع تانک، خمپارهانداز سنگین، موشکهای زمین بههوا و موشکهای دیگر راهی مصر شد و بههمراه آن، پانزده هزار تن از افسران و متخصصان نظامی شوروی در این کشور حضور یافتند.<br />
<br />
حضور نظامی ارتش شوروی در مصر رو بهافزایش بود که، در ژوئیهٔ ۱۹۷۲ سادات تصمیم بهاخراج آنها گرفت. علت این سیاست سادات را باید در مداخلهٔ مستشاران و کارشناسان شوروی در امور داخلی مصر جستوجو کرد و در نتیجه، سادات برای حصول بهیک راه حل نظامی – سیاسی متمایل بهامریکا گردید.<br />
<br />
در اوائل ۱۹۷۴، مصر دارای ارتشی بود با روحیهٔ خوب. در نتیجه، سادات با همکاری کشورهای عربیِ تولیدکنندهٔ نفت توانست اسرائیل را بهتجدیدنظر دربارهٔ تخلیهٔ گام بهگام ناحیهٔ '''سینا''' ناگزیر کند. سادات بهبیتالمقدس سفر کرد و با اسرائیلیها بهمذاکره پرداخت. و همین گفتوگو بود که سرانجام بهامضای موافقتانامهٔ '''کمپ دیوید''' انجامید.<br />
<br />
مصر تنها کشور خاورمیانه نبود که از اتحاد شوروی اسلحه دریافت میکرد، هرچند که او بزرگترین مشتری این کالای روسی بود. ممالک دیگر خاورمیانه، از جمله سوریه، عراق، سودان، لیبی، الجزایر، یمن شمالی و یمن جنوبی نیز از شوروی اسلحه و تجهیزات نظامی دریافت میکنند.<br />
<br />
ویژگیهای ارتشهای خاورمیانه را میتوان بهصورت زیر جمعبندی کرد:<br />
<br />
۱. ارتش خاورمیانه از نظر تعداد افراد زیر پرچم، تجهیزات، آموزش و عملکرد با یکدیگر متفاوتند.<br />
<br />
۲. معدودی از آنها مجهز و بهانجام وظایف ابتدائی خود در حفظ سرحدات کشور خود قادرند؛ و پارهئی دیگر میتوانند بهعملیات نظامی دفاعی و تهاجمی نیز اقدام کنند.<br />
<br />
۳. وظیفه اکثر آنها دفاع از رژیم موجود و ابقاء قدرت حاکم است.<br />
<br />
۴. ارتشهای خاورمیانه از حمایت مردم کمتر برخوردارند.<br />
<br />
۵. بهاستثنای عربستان و اسرائیل و تاحدودی مصر، میزان بودجهٔ نظامی کشورهای خاورمیانه نسبت بهتولید ناخالص ملی آنها زیاد نیست.<br />
<br />
۶. تضادهای درونی و اختلافات قومی امکان یکپارچگی را از اکثر ارتشهای خاورمیانه سلب کرده است. این، مشکلی است که ارتشهای سوریه و عراق بهشدت با آن درگیرند.<br />
<br />
۷. افسران ارتشهای جدید خاورمیانه مایل بهایفای نقشهایی هستند که با وظائف افسران سنّتی تفاوت دارد. این افسران غالباً از طبقهٔ متوسط هستند، بیشتر آنها در خارج آموزش دیدهاند و گرایشهای شدید ناسیونالیستی دارند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ترجمهٔ غلامحسین – میرزا صالح'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} نگاه کنید بهشماره ۱۱ مجله ایران، بههمین قلم.<br />
#{{پاورقی|۲}} بیشتر از نظر نوع سلاحها.<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85_%DA%A9%D8%A7%D8%B1_%D9%88_%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C&diff=29799تقسیم کار و بیگانگی2012-02-12T14:37:47Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:16-052.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۲]]<br />
[[Image:16-053.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۳]]<br />
[[Image:16-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۴]]<br />
[[Image:16-055.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۵]]<br />
[[Image:16-056.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۶]]<br />
[[Image:16-057.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۷]]<br />
[[Image:16-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۸]]<br />
[[Image:16-059.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۵۹]]<br />
[[Image:16-060.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۰]]<br />
[[Image:16-061.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۱]]<br />
[[Image:16-062.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۲]]<br />
[[Image:16-063.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۳]]<br />
[[Image:16-064.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۴]]<br />
[[Image:16-065.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۶۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''ارنست فیشر'''<br />
<br />
'''عباس خلیلی'''<br />
<br />
<br />
در اصل، چنین پنداشتهاند که کار، چون یک '''کل'''، جوهر نوع انسان، و فعالیت خلاق جمعی اوست. اما اگر بنا باشد که از تمام امکانات کار بهرهبرداری شود و امکانات کامل ذاتی انسان نیز بهکار گرفته شود، کار باید بهشکل فعالیت '''چندگانه''' درآید که بهفعالیتهای گوناگون جداگانهئی تقسیم شده است؛ زیرا هیچ فرد و اجتماعی که بهزمان و مکان محدود است، نمیتواند کاری را که از نوع بشر، در معنای کلّی آن، شناخته است انجام دهد. بنابراین، برای این که کار همه شمول بشود، بهصورت اجتماعی از فعالیتهای یکجانبه درآمد. برای گسترش تولید ضروری بود که فرایندهای کار فردی، محدود شود و برای این که حالتی از ثروت عمومی - وفور کالاهای مادی و معنوی - امکانپذیر شود، هزاران سال '''توانگری اقلیت و فقر اکثریت''' اجتنابناپذیر بوده است.<br />
<br />
تقسیم کار که در اشتغالات گوناگون نابرابرى ایجاد کرده است، نه تنها وحدت را از میان برد، بلکه نابرابرى اجتماعی را ایجاد و تقویت کرد. کار هرگز بهقسمتهاى برابر تقسیم نشده، و هنوز هم نمیشود؛ بلکه این تقسیم همیشه بهسود قویتران و زیان ضعیفتران صورت گرفته است و میگیرد.<br />
<br />
مارکس میان تقسیم '''اجتماعى''' کار و تقسیم کار در '''مانوفاکتور'''، یعنى در جامعه و در هر فرایند کار، تفاوت قائل بود. این دو مقوله همواره با یکدیگر تداخل و بستگى دارند.<br />
<br />
اگر فقط کار را در نظر داشته باشیم، میتوان بهتفکیک تولید اجتماعى بهتقسیم اصلى آن مثلاً بهکشاورزى، صنایع و غیره، اشاره کرد، یا بهتقسیم کلى کار، و تجزیهٔ این خانوادهها بهانواع بزرگ و کوچک، چون تقسیم جزئى کار و تقسیم کار در کارگاه بهعنوان تقسیم کار فردى و تقسیم بهاجزاى کار{{نشان|۱}}. تقسیم تولید اجتماعی بهمقولات وسیع بهخلق مالکیت خصوصی میانجامد و جامعه را بهدو قسمت دارا و ندار؛ حاکم و محکوم، استثمارگر و استثمارشونده تقسیم میکند.<br />
<br />
گسترش تقسیم کار در هر جامعه، و بستگى هر یک از افراد آن جامعه بهشغلى خاص از نقاط متضاد آغاز میشود، و تقسیم کار در مانوفاکتور نیز بدین گونه است. نخست در داخل خانواده و آن گاه پس از گسترش بیشتر در داخل قبیله{{نشان|۲}}، یک تقسیم کار طبیعى ظاهر میشود که ناشى از اختلافات جنس و سن بود، و این تقسیم که بنیانى صرفاً فیزیولوژیک» داشت، با گسترش اجتماع، که با رشد جمعیت همراه است، و بهویژه با اختلافات قبایل و سلطهٔ قبیلهئى بر قبیله دیگر مواد و مصالحش را توسعه میدهد.{{نشان|۳}}<br />
<br />
مارکس بارها بر اهمیت غلبه و فتح - اشغال ارضى - در تقسیم اجتماعى کار و پیدایش مالکیت خصوصى تأکید کرده است. اینک یک نمونه:<br />
<br />
جنگ در زمرهٔ کارهاى اصلى هر یک از این نخستین اجتماعات است، و این هم بهخاطر حفظ ثروت است و هم بهخاطر کسب آن... اگر کسى شکست بخورد؛ از آنجائى که وجودش جزو سازوارهئى (ارگانیک) زمین است؛ بهعنوان یکى از شرایط تولید؛ شکست خورده است و این امر که منجر بهبردگى و سرواژ میشود بلافاصله شکل اصلى و اولیهٔ هر جماعتی را دیگرگونه کرده و تغییر میدهد و شالودهٔ شکل جدیدى را میریزد{{نشان|۴}}. از طرف دیگر... مبادلهٔ محصولات در نقاطى پدید میآید که خانوادهها، قبایل و اجتماعات گوناگون با یکدیگر تماس میگیرند؛ زیرا درآغاز تمدن خاندانها، قبایل و غیره بودند نه افراد خاص که در وضعى مستقل با یکدیگر روبهرو میشدند. اجتماعات گوناگون در محیط طبیعیشان وسایل تولید و وسایل زیست گوناگون مییابند. از این رو هم شیوههاى تولید و شیوههاى زندگى و هم محصولاتشان متفاوت است. همین تفاوت خود بهخود رشدیافته، در تماس اجتماعات متفاوت،٠ موجب مبادلهٔ متقابل محصولات و سپس تبدیل تدریجى آن محصولات را بهکالا میشود... یک چنین تقسیم کار از مبادلهٔ میان حوزههاى تولید ناشى٠میشود که اساساً متمایز و مستقل از یکدیگرند.{{نشان|۵}}<br />
<br />
بنابراین؛ افزایش جمعیت و تولید، قدرت و تجارت، شرایط مقدماتى لازم تقسیم کار است.<br />
<br />
بزرگترین تقسیم جسمی و فکری کار، جدائی شهر و ده است. تخاصم میان شهر و ده با گذار از بربریت بهتمدن، از قبیله به دولت، از محل به کشور شروع میشود و در سراسر تاریخ تمدن تا زمان حال ادامه مییابد... در عین حال وجود شهر، ضرورت<br />
حکومت، پلیس، مالیات، خلاصه شهردارى و بهطور کلى سیاست را میرساند. در اینجا براى اولین بار تقسیم جمعیت به دو طبقهٔ بزرگ متجلی میشود که مستقیماً بر شالودهٔ تقسیم کار و تقسیم وسایل تولید قراردارد. شهر در واقع محل تمرکز جمعیت، تمرکز وسایل تولید، تمرکز سرمایه، تمرکز لذایذ و نیازمندیهاست. حال آن که ده درست نمایانگر واقعیتى متضاد است، یعنی انزوا و جدائى آنها را تشان میدهد. تخاصم شهر و روستا فقط چون پیآمد مالکیت خصوصى میتواند وجود داشته باشد. این خشنترین نمایش انقیاد فرد تحت سلطهٔ تقسیم کار است که تحت فعالیت معینى بر او تحمیل شده است؛ این انقیاد یکى را مبدل بهحیوان شهریِ مقید میکند و دیگرى را مبدل بهحیوان روستائى مقید، و هر روز تعارضات جدیدى میان منافع<br />
آنان ایجاد میکند.{{نشان|۶}}<br />
<br />
تقسیم کار، خواه از لحاظ اجتماعى، خواه در مانوفاکتور، نه فقط موجب پیشرفت و عینیت یافتن موهبتهاى بالقوهٔ نهفته در نژاد بشرى میشود، بلکه متضمن :فلج شدن روانى و جسمى معینى»{{نشان|۷}} نیز هست.<br />
<br />
صنعتگر هنوز در خانه و با خود بود و با وجود تمام محدودیتهایش هر چیزی را شسته و رفته و کامل تولید میکرد.<br />
<br />
این تقسیم کارِ میان واحدهاى صنفى هنوز در شهرها شکلی کاملاً طبیعی داشت. و در داخل خود اصناف هم این تقسیم کار بههیچ وجه میان کارگران هر واحد توسعه نیافت. هر استادکار مجبور بود در تمام اشکال گردش کار وارد باشد و میبایست بتواند هر چیزى را که لازم بود با ابزارش ساخته شود، بسازد. تجارت محدود و ارتباط اندک میان شهرهاى از یکدیگر جدا افتاده، کمبود جععیت و نیازهاى معدود، اجازهٔ تقسیم کار عالیترى را نمیداد، لذا هر کسى که میخواست استاد شود میبایست در تمام زمینههاى حرفهٔ خود کارآزموده باشد. از اینرو در صنعتگران قرون وسطائى علاقه و توجه خاصى<br />
بهکارى که درآن استاد بودند، دیده میشود، که این امر، کار را شایستهٔ آن میکند که بهمقام یک معناى هنرى معین برسد. درست بههمین دلیل، هر صنعتگر قرون وسطائى بهطور کامل جذب کارش میشد و با آن، رابطهئى بردهوار و رضایتمندانه داشت و خیلی بیشتر از کارگر جدید که بهکارش بیاعتناست، تابع کار خود بود{{نشان|۸}}.<br />
<br />
تغییر رابطهٔ شخصی صنعتگر با محصولش، نخست با نظامهای مانوفاکتورى آغاز شد تسلط تقسیم کار شروع شد. اما بعدها رواج ماشین به بیشخصیت کردن (depersonalization) بنیادى کارگر انجامید.<br />
<br />
نخست، وسایل کار، بهشکل ماشینآلات، اتوماتیک شده، چیزها مستقل از کارگر در حرکت و کار است. از آن پس آنها نیروهاى «متحرک دائمی» صنعتیئى هستند که تا ابد بهتولید ادامه میدهند؛ و این امر با موانع طبیعى بدنهاى ضعیف و ارادههاى قوى خدمتگزاران انسانیش مواجه نشد{{نشان|۹}}.<br />
<br />
همراه با ابزار، مهارت کارگر هم در کاربرد آن بهماشین منتقل میشود. قابلیتهاى ابزار از موانعى که جزء لاینفک نیروى کار انسانی است خلاص میشود. بدین گونه آن بنیاد فنى که تقسیم کار مانوفاکتورى بر آن استوار است از میان میرود. از اینرو بهجاى سلسلهمراتب کارگران متخصص که مشخصهٔ مانوفاکتور است؛ در کارخانهٔ ماشینى شده گرایش بهیکنواخت و<br />
همسطح کردن همه گونه کار، که باید توسط مراقبان ماشینها صورت گیرد، پدید میآید، و بهجاى تمایزات مصنوعى کارگران جزء؛ اختلافهاى طبیعى سن و جنس پیدا میشود{{نشان|۱۰}}.<br />
<br />
در صنایع دستى و مانوفاکتور ابزار، ابزار دست کارگر است، اما در کارخانه کارگر، ابزار ماشین است. آنجا حرکات ابزار تابع کارگر است، اینجا این اوست که باید دست ابزار حرکات ماشین باشد. در مانوفاکتور کارگران اجزاى یک مکانیسم زندهاند. حال آن که در کارخانه شاهد مکانیسم بیروحى هستیم که از کارگر جداست، و کارگر دیگر فقط زائدهٔ زندهٔ ماشین است.<br />
<br />
کار کارخانه در عین حال که سلسله اعصاب را بینهایت خسته میکند، فعالیت چند جانبهٔ عضلات را هم از بین میبرد و هرگونه آزادى را، چه در فعالیتهاى بدنى و چه فکرى، میگیرد. حتى سبک کردن کار خود نوعی شکنجه میشود، چون ماشین نه تنها کارگر را از کار کردن خلاص نمیکند بلکه کار را از هر گونه دلبستگى تهى میکند... مهارت خاص فردى ناچیز هر<br />
کارگر کارخانه، در برابر علم و نیروهاى فیزیکى عظیم و حجم کارى که در مکانیسم کارخانه جا میگیرد بهمثابهٔ کمیت بسیار ناچیز، محو میشود، و بههمراه با آن مکانیسم، قدرت «کارفرما» [یا، ارباب] را تشکیل میدهد....<br />
<br />
تابعیت قنى کارگر بهحرکت همشکل وسایل کار، و ترکیب خاص پیکرهٔ کارگران، مرکب از افرادى است با جنس و سن متفاوت بهنظمى سربازخانهئى میانجامد که در کارخانه بهشکل نظام کاملى در میآید، که کاملاً کار نظارت را تکامل میبخشد، در نتیجه تقسیم کارگران بهکارگران و سر کارگرها، بهسربازان شخصى و گروهبانهاى یک ارتش صنعتی صورت میپذیرد{{نشان|۱۱}}.<br />
<br />
از این رو کاردر پیشرفت تاریخى آن، اصل خویش، یعنى فعالیت خلاقى را که از طریق آن انسان خود را میسازد نفى میکند: در عوض انسان بهصورت زائدهٔ ماشین در میآید، یعنى بهصورت کارکردى جزئى در مکانیسم وسایل تولیدیئى که برا و حاکم است. اما مارکسِ دیالکتیسین هم این نفى را میدید و هم ضد گرایش (Counter-tendency) را که با آن و بهواسطهٔ آن رشد میکند.<br />
<br />
'''صنعت جدید''' هرگز بهشکل موجود یک فرایند، بهعنوان شکلى نهائى نگاه نمیکند. از این رو زیربناى فنى آن صنعت انقلابی است، در حالی که شیوههاى قبلى تولید اساساً محافظهکار بودند. کاربرد ماشین، فرایندهاى شیمیائى و روشهاى دیگر، نه فقط تغییراتى مداوم در زیربناى فنى تولید بهوجود میآورد، بلکه کارکردهاى کارگران و ترکیبهاى اجتماعى فرایند کار را نیز دگرگون میکند. بنابراین در عین حالى که انقلابی در تقسیم کار درون جامعه بهوجود میآورد، بلکه لاینقطع تودههاى سرمایه و کارگران را از یک رشتهٔ تولید بهرشتهٔ دیگر منتقل میکند. اما اگر '''صنعت جدید'''، بنابر ماهیتش، تغییرپذیرى کار، روانى کارکرد و تحرک عمومى کارگران را اجتنابناپذیر میکند، تقسیم کار قدیمی را هم، با تمام ویژگیهاى سخت و استوار شده، در شکل سرمایهداریش بازسازى میکند.... و این جنبهٔ منفى قضیه است. اما اگر از یک طرف، تنوع و دگرگونى کار فعلى خود را بهسبک یک قانونِ طبیعیِ فائق تحمیل میکند و با عمل مخربِ نابیناى هر قانون طبیعى، در تمام زمینهها با مقاومت روبهرو میشود، از طرف دیگر '''صنعت جدید'''، بهواسطهٔ بلایا و مصیبتهایش، ضرورت شناخت را بهمثابهٔ یک قانون اساسی تولید و تنوع و دگرگونى کار، و در نتیجه شایستگى کارگر را براى انجام کارهاى متنوع و نتیجتاً عالیترین پیشرقت ممکنِ استعدادهاى گوناگون او را بهاو تحمیل میکند. انطباق روش تولید با کارکرد طبیعى این قانون، مسألهٔ مرگ و زندگى جامعه میشود. حقیقتاً که '''صنعت جدید'''، جامعه را، از راه کیفر مرگ، وامیدارد که کارگر جزئى کار امروزى را (که با تکرار بیپایان یک فعالیت جزئى فلج شده است) جانشین فرد کاملاً پیشرفتهئى کند که هم براى کارهاى گوناگون مناسب است و هم آمادهٔ مقابله با هرگونه تغییر تولید؛ و و کارکردهاى اجتماعى که از این فرد پیشرفته بهظهور میرسد. چیزى بهجز شیوههاى متعددى که بهتوانائیهاى طبیعی و اکتسابیش آزادى عمل میبخشد، نیست{{نشان|۱۲}}.<br />
<br />
مارکس شرایط آن مقدماتى را که بهناگزیر لازمهٔ بهوجود آمدن تقسیم کار بود شرح داد؛ و نشان داد که چگونه تقسیم کار باید بهتقسیم دارائى عمومی و گذار به'''مالکیت خصوصى''' بیانجامد.<br />
<br />
تقسیم کار از همان آغاز مبین تلویحى تقسیم '''شرایط کار'''، تقسیم ابزار و مصالح است، و بهاین ترتیب مبین تقسیم سرمایهٔ انباشته میان مالکان مختلف، و نیز تقسیم میان سرمایه و کار و اشکال مختلف خود مالکیت است.<br />
<br />
هرچه تقسیم کار و تراکم بیشتر رشد کند؛ اشکالى که این فرایند تمایز و افتراق بهخود میگیرد تندتر و حادتر میشود. کار فقط میتواند بر مبناى همان قضیهٔ جزء جزء شدن وجود داشته باشد.<br />
<br />
ازاین رو اینجا دو واقعیت آشکار میشود. نخست، نیروهاى تولیدى که با آن که از فرد جدائى ناپذیر است، امّا خود دنیائى است کاملاً مستقل و جدا از فرد: زیرا افرادی که نیرویشان تنها نیروى واقعى بستگى و همامیزى آنان است، جدا و با یکدیگر در تضادند. از این رو، ما با یک جامعیت نیروهاى تولیدى روبهروئیم که شکل مادى بهخود میگیرد و دیگر نیرویهاى افراد نیست، بلکه نیروهای مالکیت خصوصى است، و بنابراین نیروهاى خود افرادى است که دارندهٔ آن مالکیت خصوصیاند... از طرف دیگر ما با رویاروئی با این نیروهاى تولیدى شاهد اکثریت افرادى هستیم که این نیروها از آنان منتزع شده است؛ و از این رو با افرادى مواجهیم که با غارت همهٔ محتواى زندگى واقعیشان بهافرادى انتزاعى تبدیل شدهاند. امّا اینها افرادى هستند که با قرار گرفتن در موقعیتى '''بهعنوان افراد''' با یکدیگر مناسباتى پیدا میکنند. تنها رابطهئى که هنوز آنها را بهنیروهاى تولیدى و بههستى خودشان پیوند میدهد کار است که تمام خصوصیت فعالیت آگاهانه را از دست داده است و چنین کارى فقط با کوتاه کردن عمر افراد آنها را زنده نگه میدارد. درحالى که در دورههاى پیشین، با فعالیت خود بهخودى و تولید زندگى مادى بهلحاظ این که بهاشخاص گوناگون محول شده بود از یکدیگر جدا بود. و بهعلت محدودیت خود افراد با تولید زندگى مادى همچون شیوهٔ تبعى و فرعیِ فعالیتِ خودبخودى مورد ملاحظه قرار میگرفت. این جدائى اکنون بهحدى رسیده است که در تحلیل نهائى، زندگى مادى بهمثابهٔ هدف و غایت و آن چیزى که این زندگى مادى را تولید میکند، یعنى کار بهمثابهٔ وسیلهٔ آن نمودار میشود؛ (که این کار نه تنها شکل ممکن؛ بلکه آن گونه که ما آن را میبینهم شکل منفى فعالیت خودبهخودى است). [ایدئولوژى آلمانى، ص ۶-۶۵]<br />
<br />
این اندیشه بارها در آثار مارکس تکرار شده است: زندگى مادى شالودهٔ هستى انسانى است امّا، '''هدف و مقصود''' تیست. این واقعیت که کار تنها بهعنوان وسیلهٔ حفظ زندگى نمایان شود و دیگر فعالیت خلاقى براى ساختن و شکل دادن انسان نباشد براى مارکس با طبیعت بشرى در تناقض است؛ بنابراین وقتی که مارکس میگوید شرایط اقتصادى نیرومندتر از فرد است؛ بهنظر او این امر قانونى جاوید نبوده، بلکه مرحلهئى از پیشرفت تاریخى است که غلبه بر آن بزرگترین وظیفهٔ بشریت است. اقتصاد نباید بر انسان حاکم باشد بلکه باید تحت کنترل بشریتى درآید که از افراد همبسته تشکیلشده است.<br />
<br />
مثالى دربارهٔ تقسیم کار لازم مینماید: مادامى که هنوز بشر در جامعهٔ طبیعى باقى مانده باشد، یعنى تا زمانى که شکافى میان منافع فردى و مشترک وجود داشته باشد، یعنى تا زمانى که فعالیت نه بهطور ارادى بلکه بهطور طبیعى تقسیم شده است. کردار انسان یک نیروى بیگانه ضدّ او میشود که بهجاى این که بهفرمان او باشد، او را بردهٔ خود میکند... این تبلور فعالیت اجتماعى، این تقویت چیزى که ما خود آن را بهوجود آوردهایم و بهصورت یک نیروى عینى چیرهٔ بر ما درآمده است که خارج از اختیار ما رشد میکند، و انتظارات ما را عقیم میکند و حسابهاى ما را بههم میریزد، تا کنون یکى از عوامل عمدهٔ پیشرفت تاریخی بودهاست. از این تناقض واقعى میان منافع فرد و اجتماع، منافع اجتماع شکل مستقلى چون '''دولت''' بهخود میگیرد که از منافع واقعى فرد و اجتماع جدا است...<br />
<br />
قدرت اجتماعى، یعنى نیروى تولیدى افزایش یافته، از طریق همکارى افراد گوناگون بهشکلى که در تقسیم کار تعیین مىشود؛ بوجود میآید؛ اما از آنجائى که این همکارى ارادى نبوده و بهشکل طبیعى صورت گرفته است؛ آن نیروى اجتماعى نه همچون یک نیروى متحد خود افراد؛ بلکه چون نیروئى بیگانه نمودار میشود که جدا از آنها وجود دارد و آنان، بهدلیل بیاطلاعیشان از سرچشمه و مقصد آن، نمیتوانند آن را بهفرمان خود داشته باشند، بلکه برعکس این نیرو با عبور از یک سلسله از مراحل خاصِ مستقل از خواست و عمل انسان، دیگر حتى انسان حاکم اصلیشان نیز نیست. این «بیگانگى» (estrangement: اصطلاحى که براى فلاسفه قابل درک است) البته فقط بهشرط دوفرض «عملى» از میان خواهد رفت...<br />
<br />
مارکس فکر میکرد که این دو فرض عملى این است که اولاً باید تناقض میان تودهٔ عظیم بشریتى که مالک هیچ چیز نیست و «جهان موجود ثروت و قرهنگ» «تحمل ناپذیر» شود، و ثانیاً نیروهاى تولیدى باید نه فقط در چند کشور بلکه در سراسر جهان رشد کنند، «بهاین دلیل که بدون این [رشد] فقط '''نیاز''' است که عمومیت مییابد و همراه با نیاز مبارزه بهخاطر ضرورتها الزاماً دویاره بهوجود میآید.» [ایدئولوژى آلمانى، ص ۴-۲۲]<br />
<br />
بهاین ترتیب؛ تقسیم کار و تمام نتایج آن - مالکیت خصوصی وسایل تولید و محصولات کار با سلطهٔ محصول بر تولیدکننده؛ جامعیت نیروهاى تولید و مؤسسات دولت، کلیسا، دادگسترى و غیره، که چون نیروهاى بیگانه در برابر<br />
فرد میایستند - وضعیتى را بهوجود میآورند که مارکس آن را '''بیگانگی''' مینامد. انسانها، مگر اقلیت بسیار کوچکى که بهفعالیت خلاق و سازنده مشغولند - نمیتوانند خود را در کارهایشان باز بشناسند؛ تولید اجتماعى چون «تقدیرى است که بیرون از آنان» وجود دارد [گروندیس، ص ۷۶]، آفرینشى است که آفریننده را تحتالشعاع قرار میدهد، و این طبیعت «ثانوى» که انسان از طبیعت آغازین و اولى کسب کرده است، حتی قدرتمندتر از طبیعت اصلى نمایان میشود که حتى مهار کردن آن از مهار کردن طبیعت اولى با تمام قحطیها، زمین لرزهها و آتشفشانهاى آن کمتر امکانپذیراست. مناسبات مادى در وراى تمام چیزهاى فردى رشد یافته و نیروئى مستقل شده است.<br />
<br />
در دنیاى تقسیم کار پیشرفته، در دنیاى مالکیت خصوصى مواد، وسایل و محصولات کار، در دنیاى نهادها و ایدئولوژیها، در دنیاى '''داشتن''' و '''حاکم بودن'''؛ بیگانگی همگانی است: نه فقط کارگرى که نیروى کار خود را میفروشد؛<br />
بلکه کارفرمائی هم که مالک محصول کار انسان دیگرى است، و بازرگانى که کالا را بهبازار میبرد؛ «داراها» و «ندارها» حاکمان و تحت حکومتها، یک چنین دنیائى، همه ازکارشان؛ ازدیگران و از خودشان بیگانهاند. دنیاى<br />
وارونهئی است که اشیاء، که انسان مالک آنهاست، نیروى اهریمنی تملک انسان را کسب میکنند.<br />
<br />
پیش ازاین در مالکیت فئودالى زمین، مالکیت زمین چون نیروى بیگانهٔ حاکم بر انسانها نمودار میشود. سِرف محصول زمین است. بههمین روال وارث یعنى پسر ارشد نیز متعلق بهزمین است، یعنى زمین او را بهارث میبرد. ['''یادداشتهاى اقتصادى و سیاسى'''، ص ۱۱۴]<br />
<br />
بیگانگى کارگر افراطیترین شکل بیگانگى است زیرا ذاتى فعالیت او است؛ درحالى که براى غیر کارگر، ارباب، مالک و بیکاره، بیگانگى فعالیت نیست بلکه یک شرط است.<br />
<br />
نخست باید یادآور شد که هر چیزى که براى کارگر بهصورت فعالیت '''بیگانگى''' نمایان میشود؛ براى غیر کارگر '''شرط بیگانگی''' است. ['''دستنوشتههاى اقتصادى و سیاسى'''، ص ۱۱۴]<br />
<br />
وقتى که در مرحلهٔ اولیهٔ تاریخ، دو قبیله در محل معینی با یکدیگر ملاقات و هدایایشان را مبادله میکردند این نه یک عمل بیگانگى یلکه یک برخورد و تماس انسانى بود. بهمحض این که شیئى که زمانى هدیه و پیشکش بود بهکالا تبدیل میشد اطمینان بهبیاعتمادى و داد وستد سخاوتمندانه بهحسابگرى تبدیل میشد. چیزى که اکنون دست بهدست میگردد دیگر نه<br />
'''تجلّى''' گروهى ازانسانها؛ بلکه '''تجلّى بیگانگی''' در محصول کار است، و دیگر این طرف رابطه بهکیفیت عینى و خاصى که در شیئی عرضه شده از سوى طرف دیگر هست توجه ندارد بلکه توجه او بهکیفیت عام و ارزش '''مبادلهئى''' آن است، که شیئی مقابل ارزش مبادلهئى شی دیگرى قرار میدهد.<br />
<br />
در اصل «هم مبادلهٔ فعالیت انسانی در خود تولید و هم مبادلهٔ '''محصولات انسانی''' در مقابل یکدیگر...= '''فعالیت نوعى''' و '''روح نوعى'''؛ که هستى واقعی و آگاهانه و حقیقی آن فعالیت اجتماعى و لذت '''اجتماعی''' است. [MEGA، ج ۳، ص، ۶-۵۳۵] هنگامى که این مبادلهٔ ابتدائى بهمبادلهٔ کالا تبدیل شد و هنگامى که ثروت عمومی، ثروت خصوصى شد، اجتماع<br />
واقعى انسانها بهکاریکاتور آن تبدیل شد. مبادلهٔ کالا واسطهٔ مراودهٔ اجتماعى میشود؛ '''زنجیر طبیعت اصلى''' که انسانى را بهانسان دیگر پیوند میکند «چون زنجیرى غیر اصلى ظاهر میشود»، «در حالى که جدائى انسان از بقیه انسانها همچون هستى حقیقیش نمودار میشود»؛ «اقتدار بشر برشی بهگونهٔ اقتدار شی بر او نمایان میشود و ارباب آفرینش، همچون بردهٔ آفریدهٔ خود ظاهر میشود.» [MEGA، ج ۳، ص، ۵۳۶].<br />
<br />
اقتصاد سیاسى جامعهٔ بورژوائى، اجتماع انسانها، یا طبیعت انسانى فعال آنان، مکمل یکدیگر بودن و ایجاد زندگیِ نوعى آنان، و زندگى واقعى انسانى آنان را بهشکل مبادله و تجارت میفهمد... '''آدام اسمیت''' میگوید: «جامعه، یک جامعهٔ تجارى است و هر یک از اعضاى آن خود یک تاجر است». [همانجا ص ۳۵۶]. در مبادلهٔ کالا، و در تجارت، اشیا بر انسانها تسلط مییابند. شی عرضه شده دیگر نشاندهندهٔ اجتماعى نیست که آن را عرضه میکند. تاجر نمایش دهندهٔ، شیئى است که براى فروش عرضه میشود. سیماى انسان در پس نقاب نقش اجتماعى تاجر پنهان میشود، اجتماعِ رقابت، جامعهٔ تجارت، خود را همچون بیگانگى نشان میدهد.<br />
<br />
همین گونه دربارهٔ کسى که کالاهایش را بهبازار میبرد، کالا '''موضوع''' میشود و خود او فقط یک '''کارکرد''' در سلسله مراتب نهادهاى اجتماعى افراد بهعوامل یعنى مأموران، مبدل میشوند. سایر افراد بهآنها نه بهچشم همنوعانى که داراى حقوق برابرند، بلکه بهعنوان مافوق یا زیردست، بهعنوان دارندگان رتبه و مقامی خاص، بهعنوان یک واحد بزرگ یا کوچک قدرت نگاه میکنند. هر عامل از عامل دیگر و تمام آنها از شهروند ساده بیگانهاند. هم مالک و هم کسى که نیروى کار خود را میفروشد از یکدیگر بیگانهاند: و درحالى که چنین بیگانگىئی در کشاورزى کوچک و پیشهٔ صنعتگرى هنوز خصوصیات معین دوستی و آشنائى و اعتماد (اغلب ریاکارانه) را حفظ میکند، در صنعت بزرگ بدون تغییر قیافه است. بهعبارت دیگر، مادامى که بیگانگى خصوصیت عمومى تولیدى است که بر پایه ارزشهاى مبادله و تقسیم کار فزایندهئى که متضمن چنین تولیدى است، قرار دارد در مورد کارگر دستمزدى، یعنى کسى که نیروى کار خود را مثل کالا میفروشد، این بیگانگى در رابطه با محصول کار، فرایند کار و خود او شدیدترین و افراطیترین شکل ممکن را بهخود میگیرد.<br />
<br />
موارد زیر ذاتى کارى است که بهخاطر منفعت انجام شود: (الف)- بیگانگى کار از موضوع کار و ماهیت مستقل آن؛ (ب)- ماهیت مستقل و بیگانگی کار از موضوع کار؛ (پ)- کارگر را خواستهاى اجتماعى تعیین میکند، خواستهائى گرچه با او بیگانه و بر او تحمیل شدهاند، امّا او بنابر خواستها و نیازهاى خودش تسلیم آن خواست میشود، و این خواستها براى او فقط بهمعنى منع ارضاى نیازهاى اوست، همانگونه که او بردهٔ نیازهاى جامعه است؛ (ت)- این واقعیت که حفظ وجود فردى کارگر هدف و مقصود فعالیت اوست و فعالیت واقعى او چون یک وسیله است، یعنى او زندگیش را براى کسب وسایل حفظ آن (وسایل زیست) بهکار میاندازد.<br />
<br />
از این رو هرچه قدرت جامعه، در چارچوب مالکیت خصوصى، عظیمتر و شکل گرفتهتر باشد، انسان خودخواهتر، نااجتماعیتر و از ماهیت خویش بیگانهتر میشود [MEGA، ج ۳ ص ۴۰-۵۳۹].<br />
<br />
در عصرى که این بیگانگى انسان با ماهیت خویش، این خودپرستى ضد اجتماعى، این تنزل کار تا حد یک مزدبرى مسخره، تا حد یک «شغل» بدون هیچ سؤالی پذیرفته شده است، یادآورى اعتراض مارکس علیه بیگانگى، خودخواهى و از کژدیسگى کار، علیه مادیت وحشیانهئى که تا حد یک اصل ارتقا یاقته است، اهمیتى دوچندان پیدا میکند.<br />
<br />
اگرچه کارگران پیشرفتهترین جوامع صنعتى، دیگر بردگان بدبخت دورهٔ مارکس نیستند، امّا ما هنوز میتوانیم حقایقى تلخ و ضابطه بندیهاى ملموس از این دست را تشخیص دهیم:<br />
<br />
ما حالت بیگانگى فعالیت عملى انسان، یعنى کار را از دو جنبه مورد توجه قرار دادهایم: (الف)- رابطهٔ کارگر با محصول کار بهعنوان شئ بیگانهئى که بر او حاکم است. این رابطه در عین حال رابطه با دنیاى حسى خارجى، با اشیاى طبیعى، همچون دنیائى بیگانه و دشمنخو، است. (ب) رابطهٔ کارگر با '''عمل تولید''' در داخل '''کار'''. این است رابطهٔ کارگر با فعالیت خویش، چیزى که با او بیگانه است و متعلق بهاو نیست، فعالیتى چون رنج، توانى چون بیتوانى، آفرینندگیئی چون اختگى، نیروى جسمی و فکرى '''شخصى''' کارگر و زندگى شخصیش (زندگى بهخاطر چه چیزى جز فعالیت؟) همچون فعالیتى است مستقل از او که علیه خود او جهت گرفته است. در مقابل بیگانگى از شئى که پیش از این گفته شد، این '''بیگانگى''' با خود است. [یادداشتهاى اقتصادى و سیاسى، ص ۱۲۵]<br />
<br />
از آنجائى که مارکس «طبیعت نوعى بشر» را در کار خلاق، در تغییر شکل آگاهانه دنیاى خارجى و نتیجتاً در '''تحقق بخشیدن همه جانبهٔ خویش''' میدانست، یراى او فقدان کیفیت سازندهٔ کار بهمفهوم بیگانگى انسان از طبیعت نوعى خویش و لذا از خودش بود.<br />
<br />
اگر رابطهٔ انسان با خویش بهطور ساده رابطهٔ با مخلوق زندهئى باشد که براى زنده نگهداشتن خود مجبور است کار کند - اگر فعالیتش نه نمایش آزاد نیروها، بلکه بهطور ساده '''کسب درآمد''' باشد - اگر کارش بهکالا و خود او<br />
در رابطه با خویش صرفاً بهشیئی تبدیل شده است، دیگر از نمایش بشریت، بهعنوان یک فرد، باز میماند.<br />
<br />
... یک نتیجهٔ مستقیم بیگانگى انسان از محصول کار، از فعالیت زندگى و از زندگى نوعیش این است که انسان با انسانهاى دیگر بیگانه میشود. وقتی انسان با خود روبهرو میشود با انسانهاى دیگر نیز روبهرو میشود. چیزى<br />
که در مورد رابطهٔ انسان با کارش، با محصول کارش و با خودش صادق است، در مورد رابطهاش با سایر انسانها، با کار آنها و با موضوعات کار آنها نیز صادق است.<br />
<br />
بهطور کلى، این گفته که انسان با زندگى نوعى خود بیگانه میشود بهاین معناست که هر انسانی از سایر انسانها و هر یک از آنها از زندگى انسانی بیگانه میشوند.<br />
<br />
بیگانگى انسان و بالاتر از همه رابطهٔ انسان با خودش، نخست در رابطهٔ میان هر انسان با سایر انسانها تجسم و عینیت مییابد. لذا هر انسان با توجه با کار بیگانه شده سایر انسانها را متناسب با معیارها و روابطى که خود در آن بهعنوان کنندهٔ کارى گمارده شده است، مورد ملاحظه قرار میدهد. [همانجا، ص ۱۲۹]<br />
<br />
در یک '''جامعهٔ بیگانگی'''، رابطهٔ هر انسانى با سایر انسانها رابطهٔ یک وجود انسانى با همنوعان انسانیش نیست بلکه رابطهٔ مستخدم با اربابش، رابطهٔ انسان استثمار شده با استثمارگرش، رابطهٔ فرمانبر با فرماندهٔ خود،<br />
رابطه متظلم با صاحبمنصب و مانع آن است که تمام مراتب و درجات بیشمار موقعیت اجتماعیِ متعلق بهافراد را در بر میگیرد.<br />
<br />
'''تقسیم کار درون فرآیند کار'''، کارگر را بهجزئى از پیکره عظیم ماشین و بهتعدادى کارکرد جزئى، که کار را بیمحتوا و کنندهٔ کار را جزئى از یک انسان میکند، تبدیل میکند؛ چیزى را که تولید میکند برایش اهمیت ندارد:<br />
محصول کارش، عینیت یافتن خود او نیست، بلکه چیزى است که از چنگش درآمده است.<br />
<br />
'''تقسیم اجتماعی کار'''، که یکى را مالک مواد و وسایل کار و محصولات، و دیگرى را موجودى محروم میکند، که نیروى کارش را بهبازار عرضه میکند و فقط بهعمل تولیدى میپردازد بیآن که هیچ سهمى در تعیین تولید داشته باشد از هرگونه '''اجتماع تولیدى''' رو میگرداند، یعنى از اجتماع که در آن تمام استعدادها فرصت برابر خواهند داشت و تولید نه بر اساس سود بلکه بر اساس منافع مشترک مادى و معنوى، در فرآیند پیشرفت همه جانبهٔ بشر، تعیین خواهد شد.<br />
<br />
تناقض میان سوسیالیزه کردن واقعى تولید و تکه تکه شدن ثروت میان انبوه منافع خصوصى، تولیدکنندگان را از هرگونه کنترل گردش محصولاتشان باز میدارد، آنها را تابع قدرت مستقل محصولات میکند و جامعهٔ بشرى را بهجامعهئى تبدیل میکند که تحت حاکمیت اشیا است، جائى که آثار بشر چون چیزى بیگانه با او درتضادست، دنیائى بیگانه از «قوانین تاریخی طبیعى»، دنیاى نیروهاى مرموز سرنوشت، دنیاى نهادهاى قدرتمند و بتهاى غولآسا.<br />
<br />
مارکس معتقد بود که این «اغتشاش و جابهجا شدگى» طبیعت بشرى از لحاظ تاریخی مشروط است و بههمین دلیل میتوان بر آن فائق آمد مطمئناً شرایط عینى کار و تشکیلات تکنیکى ادارى، «استقلالى هرچه عظیمتر» پیدا میکند، ولى در مقابل، خودِ کار کارِ زنده و ثروت اجتماعى، «چون نیروئى بیگانه و مسلط، بهنسبتى هرچه فزایندهتر با کار در تضاد قرار<br />
میگیرد». امّا این فرایند جابجا شدگى صرفاً ضرورتی تاریخی است، ضرورتى محض براى پیشرفت نیروهاى تولیدى از یک نقطهٔ شروع یا شالودهٔ تاریخی معین، امّا بههیچ وجه ضرورت مطلق تولید نیست؛ از این رو ضرورتى ناپدید شونده است. و نتیجهٔ [قطعى] و هدف این فرایند برانداختن همان شالوده و شکل کنونى آن فرایند است. [گروندریس، ص ۲۱۵]<br />
<br />
مسئله بیگانگى براى مارکس یک مسئلهٔ اساسى بود، و آن گونه که غالباً این روزها مطرح میشود، این کار براى مارکس جوان؛ یا «مارکس در مرحلهٔ ضدمارکسیستى و ماقبل مارکسیستی خود» اندیشهٔ رمانتیکِ انسان گرایانه نبود. بهیقین مارکس جوان و مارکس سالمند هست اما چیزى بهعنوان مارکس «ضد مارکسیست» و مارکس «مارکسیست» نمیتواند باشد. '''«پایههاى نقد اقتصاد سیاسى»''' در سال '''۸-۱۸۵۷'''، هنگامى که مارکس چهل ساله بود، نوشته شد؛ در این اثر، مانند بسیارى از آثار فعلیش، مفهوم '''بیگانگى''' بسیار زنده و روشن است. اما این نیز واقعیت دارد که امید بهاینکه «لحظات عینى تولید بتواند از بیگانگى عارى شود». در جلد آخر '''«سرمایه»''' آخرین اثر مارکس - جاى خود<br />
را بهاین اندیشه داده است که انسان فقط هنگامى میتواند '''انسانى کامل''' شود که بتوان گفت دیگر از خود و از همنوعان خود بیگانه نیست، وقتى که تا وراى حوزهٔ تولید بهخاطر نیاز و ضرورت پیشرفت کرده باشد.<br />
<br />
{{کوچک}}این گفتار فصلى است از کتاب '''«مارکس از زبان خودش»''' که بهزودى از سوى انتشارات مازیار منتشر میشود.{{پایان کوچک}}<br />
<br />
==حواشى==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}}سرمایه، ج ۱، ص ١ه٣.<br />
<br />
#{{پاورقی|۲}}مارکس در Grundrisse که نوشتهٔ مقدماتى '''سرمایه''' بود، قبیله (tribe) را، پیش از خانواده،<br />
واحد اجتماعى اصلى میداند. کشفیات علمى بعدى این فرض را تأئید کرده است.<br />
<br />
#{{پاورقی|۳}} سرمایه، ج ۱، ص ۳۵۱.<br />
<br />
#{{پاورقی|۴}}گروندریس، ص ۳۹۰.<br />
<br />
#{{پاورقی|۵}}سرمایه، ج ۱، ص ۲-۳۵۱.<br />
<br />
#{{پاورقی|۶}}ایدئولوژی آلمانی، ص ۴-۴۳.<br />
<br />
#{{پاورقی|۷}}سرمایه، ج ۱، ص ۳۶۳.<br />
<br />
#{{پاورقی|۸}}ایدئولوژی آلمانی، ص ۷-۴۶.<br />
<br />
#{{پاورقی|۹}}سرمایه، ج ۱، ص ۴۰۳.<br />
<br />
#{{پاورقی|۱۰}}همانجا، ص ۴۲۰.<br />
<br />
#{{پاورقی|۱۱}}همانجا، ص ۳-۴۲۲.<br />
<br />
#{{پاورقی|۱۲}}همانجا، ص ۸-۴۸۶.<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A6%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D9%84%D9%88%D8%A6%DB%8C_%D8%A2%D9%84%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B1_%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%DA%98%DB%8C_%D8%AF%D8%A8%D8%B1%D9%87&diff=29670نامهئی از لوئی آلتوسر بهرژی دبره2012-02-09T11:00:53Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-٬ +،)</p>
<hr />
<div>[[Image:22-085.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵]]<br />
[[Image:22-086.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶]]<br />
[[Image:22-087.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷]]<br />
[[Image:22-088.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸]]<br />
[[Image:22-089.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹]]<br />
[[Image:22-090.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰]]<br />
[[Image:22-091.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱]]<br />
[[Image:22-092.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲]]<br />
[[Image:22-093.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳]]<br />
[[Image:22-094.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴]]<br />
[[Image:22-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''رژی عزیزم''' {{چپچین}} '''اول مارس ۱۹۶۷ '''{{پایان چپچین}}<br />
لابد حدس میزنی با چه علاقهئی کتابت، '''انقلاب در انقلاب''' را خواندهام. این کتاب بهنظر من چکیدهٔ نظریاتی را که دربر دارد که در ملاقات اکتبرمان در پاریس اشارهوار بیان کردهای نوشتهای است روشن و جاندار، پرشور و بهنحوی شورانگیز جالب توجه؛ و اگر دریافت من از نظراتت درست باشد، این مفاهیم صرفاً ادبی نبوده سیاسی نیز هست. نمیدانم در باب مسائلی که مطرح کردهای چه متنهای منتشر شدهئی در کوبا یا آمریکای لاتین هست، با این وصف شک دارم که از چنین مفاهیمی برخوردار باشد و در نتیجه بتواند اینقدر از لحاظ سیاسی مؤثر و پر اهمیت باشد.<br />
<br />
باری، پس از مطالعه کتابت، چندان هم خشنود نیستم. بگذار فوراً بگویم که این ناخرسندی میتواند ناشی از دو عامل باشد: (۱) ناآگاهی من از شرایط سیاسی حاضر در آمریکای لاتین (تنها اطلاعاتم از مقالههای پیشین خود توست، همان چند مقالهئی که در لوموند و عصر جدید میتوان دید و آنچه فیدل در نطقهایش درباره آن گفته است)؛ (۲) این واقعیت که در کتابت دائماً به فلان رویداد یا بهمان حادثه اشاره داری، که بیشک خوانندگان از آن بهخوبی آگاهند. اما برای من کاملاً بیمعناست (در مورد بیشمار به رویدادها یا واقعیتهائی اشاره میکنی که احتمالاً من چیزی در باب آن نمیدانم.)<br />
<br />
اثرت (به قول خودت) «واکنشهای»{{نشان|۱}} مرا نیز بهعنوان کسی که فعالانه درگیر قضیه نیست و خارج از گود ایستاده و بههمین سبب هم از آن در امن و امان است و هم بهروشنی نمیبیند، به این مطلب اضافه کن.<br />
<br />
من با در نظر داشتن این ملاحظات، میخواهم درباب آنچه نوشتهئی اظهارنظر کنم:<br />
<br />
همهٔ نظریاتم را زیر عنوان این '''اظهارنظر کلی''' قرار میدهم: نظریههای تو ممکن است کاملاً درست باشد. اما نوشتهات بهطور ایجابی درستی آنها را اثبات نمیکند. بهطور کلی کتلبت فقط چیزی را ارائه میدهد که میتوان آن را '''برهان سلبی''' (منفی){{نشان|۲}} خواند.<br />
<br />
بگذار توضیح دهم. تو بررسیات را با رد و حذف پیاپی خطمشیهای نادرست سیاسی، چه فرصتطلبانه و چه خودانگیختهگرا{{نشان|۳}} (درواقع دفاع از خودِ مسلحانه شورش تروتسکیستی اتحادیه کارگری، تبلیغِ مسلحانه و غیره) آغاز میکنی. در مورد هدیک از اینها استدلال تو کاملاً قانع کننده است: یعنی دلایل و فاکتهایی را به میان میآوری که هم بیچون و چرا هستند و هم آن اندازه هماهنگ{{نشان|۴}} که گفتار تو را مستدل و مستند میکند. از مطالعه این بخشهای واضح و روشن و مستند بسیار چیزها آموختم. از این روست که میگویم برهان خلف تو خوب است.<br />
<br />
حاصل این طرز کار، ایجاد فضای سیاسی و تئوریک معینی است. با حذف و کنار گذاشتن خطمشهای گوناگون، در حوزه مورد بررسی؛ بیش از چند مشی (از نظر تو، مشی چین و ویتنام) باقی نخواهد ماند. و اگر آنها نیز از معادله خارج شوند، تنها یک خلأ باقی میماند که آنگاه میتوان با یک تئوری جدید این فضای خالی را پر کرد.<br />
<br />
امّا یک لحظه صبر کن. یکی از جالبترین نکات کتابت آنجاست که تئوریهای چینی و ویتنامی را به نقد میکشی. جالب است، زیرا بهقصد یک بررسی تطبیقی از موقعیت تاریخی دو کشور آغاز میکنی و درست ماهیت همین تئوریها که بهمنظور نقد، مورد بررسی قرار دادهای، تو را به مطالعه تاریخی شرایط این دو کشور وادار کردهاست. اما در مورد تئوریها و موضعگیریهای پیشین، تو به این اکتفا کردی که آنها را از طریق نقد و بررسی '''تناقضات درونیِ خود آنها'''، یعنی تناقضات نظام پیش نهادهٔ{{نشان|۵}} آنها رد کنی. مثلاً بنابه تعریف تو "دفاع از خود مسلحانه" -پیشتاز- با مفهوم خود آن (عدم تحرک، که یا سازشی ضمنی با دشمن طبقاتی را درخود دارد، و یا اینکه متضمن آسیب پذیری مفرط است) رد می شود؛ در مورد انقلاب مداوم تروتسکیسم، نیز مفهوم خود آن است که محکومش می سازد (این امر که هر دهقان و یا کارگر سوسیالیست شمرده می شود، یا این اعتقاد که برای تسخیر قدرت تنها کار لازم، اعتصاب عمومی انقلابی است. خلاصه، طرز برخورد با کارگرائی{{نشان|۶}} به مثابه روکش مناسبی برای همه چیز، و سرانجام انکار ناریخ{{نشان|۷}}" تروتسکیسم، با غوطهٔ مدام آن در ورطهٔ متافیزیک و غیره). همین مطلب را در مورد مفهوم اسطوره ئی رابطه بین حزب و نیروی چریکی (در حالی که حزب و رهبری آن در شهر است و از دور جنگ چریکی را رهبری می کند) می توان گفت. اما در مورد ویتنام و چین با پیروزی های تاریخی سر و کار داریم: نه تنها مفهوم خود آن ها به هیچ وجه محکومشان نمی سازد، بلکه دوامشان به آن است و مسأله رد آن ها مثل موارد دیگر نمی تواند در میان باشد، یعنی به سادگی با تحلیل نتاقضات درون خود آن ها مردود انگاشته شوند ( به علاوه، در این مورد نمی توان گفت که رهبری مبارزه با آن همه خطراتی که شهر دربردارد، مقیم شهر است) تو آن ها را نه به خاطر مفهومشان،بلکه به خاطر "واقعیت های تاریخی" که آن مفهوم با آن مطابقت یدارد مردود شمرده ای. در این صورت چکیده استدلال تو چنین است: "برای تمام دیگر واقعیت های سیاسی، باید مفاهیم دیگر و تئوری های سیاسی دیگری موجود باشد. بنابراین تو ناگزیری به تحلیل تطبیقی کوتاه امّا مهمی از شرایط تاریخی بپردازی. وقتی می گویم "ناگزیری" به چنین تحلیلی بپردازی، منظورم آن نیست که به اکراه به این کار دست می زنی بلکه فقط این است که هدفت{{نشان|۸}} ترا به دنبال کردن این راه وادار می سازد. در حقیقت به نظرم این تنها راه ثمر بخشی است که می توان در پیش گرفت، چه تو با واقعیت تاریخی خطیر و راستینی سر و کار داری.<br />
<br />
امّا بگذار این موضوع را برای چند لحظه کنار بگذاریم: دوباره به آن برخواهیم گشت. <br />
<br />
در این جاست که ملاحظاتم_ یا دست کم پرسش هایم_ آغاز می شود.<br />
<br />
همین که در نتیجهءاین نقد های پیاپی(از جمله نقد های بسیار پیچیده تر اخیر)، میدان خالی شد، تو می گوئی تنها یک راه وجود دارد و آن هم راه نیروی پارتیزانی است؛ همان است که باید نقش اصلی را ایفا کند؛ حلقهٔ پیوند دهندهٔ حیاتی همانست؛ همان است که باید بر آن تأکید شود؛ نیروی چریکی عصارهٔ حزب است و الی آخر. به بیان دیگر پیروزی همین که میدان را خالی کردی، فوراٌ با یک تئوری مثبت؟ جای خالی را پر می کنی. جالب تر از همه برایم شیوهٔ ارائه و اثبات این تئوری است. در اینجا به آنچه پیش تر ذکرش رفت می رسیم: فقدان هرگونه برهان "ایجابی".<br />
<br />
البته تو واژهٔ "نیروی چریکی" را بیهوده بکار نمی بری، که به حال خود رها کنی. با این وصف درباره آن ها به نحوی شگفت آور صحبت می کنی (در این باره چیزهائی دارم که خواهم گفت) که در پایان کار این احساس خواننده را تغییر نمی دهد که اعتبار جنگ چریکی آنقدر فی نفسه اثبات نمی شود که از طریق اثبات نارسائی همهٔ اشکال دیگر مبارزاتی اثبات می گردد. در واقع بیشتر به خاطر پذیرش اثر "منفی" همهٔ اشکال دیگر مبارزه، موقعیت کسب می کند، تا به خاطر کیفیات «مثبت» خود. رژی، براستی وقتی آدم کتابت را می خواند (و من آنقدر که اسپانیائی ضعیفم اجازه می دهد، به دقت خوانده ام_یعنی دقیق تر ازمعمول) می بیند که «راه حل» متن کتابت (از "متن کتابت" منظور دارم) همچون چیزی از "غیب"{{نشان|۹}} ظهور می کند. به نظر می رسد راه حل حاضر آماده و دم دستی است که همانا به کار بردن آن برای حل جدی ترین مسائل نیز_ دست کم در اصول و بنابراین در آینده نزدیک_ کافی است. از سوی دیگر این راه حل به دلیل عدم امکان هر راه دیگری به شرایط تاریخی ویژه امریکای لاتین نسبت داده می شود...<br />
<br />
اعتبار تاریخی این راهحل، در مورد کوبا، تردید ناپذیر است. چرا که موقعیت چریکی به آن ترتیب که تو توصیف می کنی، دقیقاً در آن جا رویداده است. و انسان به وضوح احساس میکند که در پس نظرات تو درباره نقش گروه چریکی، تجربه پیروزمندانه انقلاب کوبا نهفته است. اما این احساس فقط تأثیری را تقویت می کند که داشتم توضیح میدادم: این مزیّت «راهحل» پیشنهادی تو، نه از جنبه ی ایجابی (مثبت) بلک از نقائص و کاستی های همهٔ راه حل های دیگر نیرو می گیرد (و بنابراین تثبات خصلت سلبی (منفی) آن هاست)؛ و این که وجود (تئوریک) خود آن ازوزن و اعتبار انقلاب کوباست که بدبختانه برای ما، همواره در پس پرده و در سایه می ماند. همچون گواه والامقامی که می تواند لب بگشاید، امّا (بجز چند مورد نقل قول هائی از «فیدل» و «چه» یا نمونه هائی مثل اعتصاب عمومی) خاموشی می ماند، یا دست کم درمورد شرایط تاریخی پیروزی خود سکوت می کند. باز هم در این جا، به خاطر ناآگاهی من از سرگذشت واقعی انقلاب کوبا، این سکوت ممکن است «برای من» سکوت باشد. میتواند سکوتی باشد سرشار از اشارت و تجربههائی برای خوانندگان کوبائی و لاتینی تو؛ امّا من در این، تردید دارم حتی وقتی پیشگفتار «رتامار» و اظهاریههای «گرانما»ی{{نشان|۱۰}} ترا خواندم که تأکید می کند انقلاب کوبا هرگز کاملاً مورد بررسی قرار نگرفته و درک نشده است. باتوجه به همهٔ اینها «راهحل» پیشنهادی تو به خاطر فقدان هرگونه برهان مثبت (ایجابی) «پادرهوا» میماند؛ منظورم فقط برهانی مفهومی{{نشان|۱۱}} (که مطابق آن مفهوم تناقضی درخود ندارد) نیست، بلکه برهانی مبتنی بر تحلیل تاریخی در عمق است.<br />
<br />
دو راه وجود دارد که مایلم بدان وسیله تو را بهاحساس این فضای خالی نزدیکتر کنم.<br />
<br />
نخستین راه، آن راهی را در نظر دارم که تو طی آن ازگروه چریکی سخن میرانی و آن را بهنجوی حیرتانگیز توجیه میکنی. واضح است که برای تو فقط یک مفهوم از گروه چریکی وجود دارد؛ یا بهبیان دیگر، اگر بتوانیم چنین بگویم، یک مفهوم «ناب» با کیفیت غریب «خودکفائی» بهبیان دیگر{{نشان|۱۲}} اصل{{نشان|۱۳}} تمام تحولات را در درون خود دارد، (۲) خود تناقضات خود را حل میکند. مانند همهٔ مفاهیم «ناب» بقای این مفهوم نیز فقط در تضاد با «مفهوم متقابلی» است که تجسّم همهٔ ناخالصیهای عکس قضیه باشد. مفهوم «ناب» مبارزه در کوههاست؛ مفهوم «غیر ناب» [یا «ناخالص»] زندگی در شهرها، باه همه عواقب سیاسی کلاسیکاش (حزب سیاسی شهری، سانترالیسم دموکراتیک، کنگرهها، مباحثات، فرقهگرائی، ستیزهها، دردسر ایجاد جبهههای واحد جور واجور، اعزام هیئتهای نمایندگی و ارسال پیام بهکشورهای دیگر والی آخر). سختیها و خطرات وحشتانگیز زندگی چریکی در کوهستانها، احساس برادری آنها در پیکارها، هرچقدر هم انسان را '''تحت تأثیر قرار دهد'''، قبول ندارم رژی عزیز، که همه اینها بتواند چنان که تو میگوئی '''مستقیماً جایگزین''' آن همه صفات '''سیاسی''' شود. نیروی ساده و ناب مبارزه مشترک «برای بقا» در بیست و چهار ساعت شبانه روز بهبرادری رزمی چریک مفهوم سیاسی نمیدهد. این که بدین نحو بهاین تجربه میرسند واضح و ضروری است. امّا آنچه تجربه میکنند ناشی از چیزی است که ورای جمعشدن آنها در محلی خطرناک است که هر ساعت و در حقیقت هر لحظهاش مبارزهئی است. دست کم این که از عللی تاریخی و عینی که آنها را در آن موقعیت '''یک جا جمع کرده''' ناشی میشود. بههمین روال، تو همچنان از نقش تعیین کننده «فیزیکی» (یا «بیولوژیک»)، «انعکاسهای جدید» و «وضعیت ذهنی جدید» سخن میرانی. تو میگوئی منظره یگانگی ناشی از برادری رزمی، درهم آمیزی سرخپوستان و شهروندانی که حتی زبان یکدیگر را نمیفهمند و بالاتر از همه منظره «اختلاط» طبقهٔ کارگر و دهقانان در مبارزه نظامی مشترک، چه تکان دهنده است. آن چه را که بهعنوان اثر کلی شرایط زیست کاملاً متفاوت از شرایط زیست شهری (در شهر برای تهیه گوشت، رفتن تا قصابی و برای تهیه دارو رفتن تا داروخانه کافیست) نشان میدهی – همه را مستقیماً بهمفهوم گروه چریکی که قادر به پاسخگوئی بههمهٔ اینهاست نسبت میدهی امّا این آثار (یا معلولها) گرچه بهشرایط زیست کسانی که درکوهها میجنگند ارتباط دارد، لکن خود معلول شرایط عامتر دیگری است – دقیقاً همان شرایطی که تولد نیروی چریکی و بالاتر از آن، بقا، رشد و پیروزی نهائیاش را ممکن میسازد. بهبیان دیگر آن شرایط تاریخی که کشوری را برای ایجاد نیروی چریکی و حمایت از آن تا لحظهٔ پیروزی آماده میسازد. <br />
<br />
میتوانستم همین نکته را به طرق گوناگون دیگری نیز توضیح دهم. نخست میتوانستم بگویم که برادری درمیان رزمندگان در بدترین جنگها (باربوس Barbusse یکی از اولین کسانی است که این را در جنگ جهانی نشان داده است) '''بهخودی خود''' برای نیل بهاین آثار سیاسی کافی نیست. (در حقیقت، خودت دو پهلو بودن و ابهام احتمالی این اثرات را اذعان داری، وقتی که از گروههای چریکی سخن میگوئی که میتوانند بهمنظور مقاصد پلید سیاسی مورد استفاده قرار گیرند و یا از گروههائی حرف میزنی که در اوضاع و احوال خاصی احساس اولیه خود را که بهخاطرش میجنگیدند از دست میدهند: '''همین اوضاع و احوال خاص''' هستند که عوامل تعیینکنندهاند و همانست که باید برای کشف قانون واریاسیون{{نشان|۱۴}}مورد تجزیه و تحلیل قرار داد یعنی اینکه مشخص کرد برای گروههای چریک چه چیز عادی و بههنجار و چهچیز بیمارگونه{{نشان |۱۵}} است. بههرحال، ترجیح میدهم اصطلاحات انتزاعیتری بهکار ببرم تا در تو مؤثرتر باشد. باید بگویم تا آنجا که مفهوم نیروی چریکی (و آثار آن) را ''' مستقل از شرایط تاریخی'''-ئی که نیروی چریک در آن وجود دارد- مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهی، تحلیل تو از مفهوم نیروی چریکی تحلیلی '''انتزاعی''' است. خونسرد باش: میدانم که این گفته ممکن است اغراقآمیز بهنظر رسد ولی باید بگویم که بار زیادی را بهدوش ''' شرایط زیست''' نیروی چریکی میگذاری، شرایطی را که بدبختانه از زندگی و مبارزه در کوهستانها جدائیناپذیر است: اینها نه شرایط تاریخی بلکه شرایط '''طبیعی''' اند. در تحلیل از شرایط اولیه مفهوم نیروی چریکی، تو تمایل داری کمی فوئرباخوار رفتار کنی (mutatis mutandis): '''به طبیعت''' نیروی '''تاریخی''' میدهی. قطعاً این چیزی نیست که در اصل منظور نظرت بوده، امّا با خواندن کتابت '''بهناگزیر''' این احساس به انسان دست میدهد. حال که کتابت را خواندهام، باید اذعان کنم که از یادآوری گاه به گاه نقد عالیات از تروتسکیستها، که بهدور از تاریخ واقعی در دنیای متافیزیک بسر میبرند، در خود احساس طنز و ریشخند مییابم. تخیلهای تو از مفهوم نیروی چریکی و مفهوم مقابل آن (یعنی شرایط زیست شهری و آثار سیاسی مترتب برآن) همچنان برای خواننده در وسط زمین و آسمان معلق میماند؛ آنها همچون جوهرهائی هستند آنقدر مستقل از همهٔ شرایط مادی تاریخ واقعی، که میتوانند استنتاجهای نظری و نتایج عملی مختص بهخود را ایجاد نمایند.<br />
<br />
امّا با این وصف، شرایط تاریخی مشخص در تحلیلهایت بهکلی غایب نیست. واضح است که، حتی در همان شیوهئی که مفهوم نیروی چریکی را مطرح میکنی، یعنی واقعیتهای تاریخ '''جنگهای تودهئی'''- که مورد تحلیل قرار میدهی تا فقط بهاین عنوان که «با شرایط آمریکای لاتین مطابقت ندارد» مردود بشمری- استدلالهایت نقش عمدهئی دارند و وادارت میسازند تا نشان دهی که شرایط مختص آمریکای لاتین کدامند. باری، وقتی بهجائی میرسیم که شاید قبول کنی ''' نقطه مطلقاً تعیین کنندهئی''' است، استدلالهایت دیگر بهقدر کفایت خوب نیستند. بگذار مثالی بزنم. بارها گفتهئی که تجربیات ویتنام و چین را نمیتوان در آمریکای لاتین بهکار برد، زیرا تراکم جمعیت آن بسیار کم است: یک انقلابی نمیتواند «مانند ماهی در آب در میان مردم باشد.». در اینجا دوباره، به نظرم میرسد که طبیعت (در این مورد جمعیت شناسی) را بهجای تاریخ بهکار گرفتهای. نمیگویم استدلال تو اصلاً قوت و اعتبار ندارد، ولی واضح است که نمیتواند چیزی بیش از ''' ذکر''' شرایط تاریخی باشد. دریافت ما از مارکس، آنست که توزیع جمعیت یک معلول است نه علت. از سوی دیگر، آنچه درباره شرایط پیدایش احزاب کمونیستی میگوئی و این شرایط هنوز هم تعیین کننده شیوههای مبارزه- و ناکامی – وجود آنهاست بهنحو چشمگیری قانع کنندهتر است، زیرا که کاملاً به تاریخ مربوط میشود. با این وصف حتی در اینجا نیز تحلیل تو، اندکی فراتر از یک طرح کلی میرود و در هر حال در حدّ تحلیلی صرفاً ''' سیاسی''' میماند؛ و بهعلاوه تا آنجا سیاسی است که بهوجود آن احزاب ربط مییابد- در حالی که سیاست چیزی است بسیار گستردهتر از احزاب سیاسی. در کتاب تو خواننده بیهوده بهدنبال یک تحلیل یا طرحی کلی از یک تحلیل میگردد که به''' ژرفای امور''' دست یابد و با آن واقعیتی سر و کار داشته باشد که بهقول لنین سیاست تنها «''' چکیده''' »ئی از آن است: یعنی شرایط اقتصادی. در جائی '''بهضرورت''' تحلیل از ترکیب خاص شیوههای تولیدی که در آمریکای لاتین یافت میشود اشارهئی کردهای؛ امّا بدبختانه همان جا متوقف شدهای. باعث تأسف است، برای این که نقطه مطلقاً تعیین کننده همانجاست. تنها تحلیل آن ترکیبات ویژه است که عملاً ما را بهفهم این مطلب قادر میسازد که چرا مبارزه طبقاتی در آمریکای لاتین بهاشکال خاصی روی میآورد، که به طور سنتی آن اشکال را بهخود گرفته است. هرچند این مطلب بهخصوص در مورد پدیدهٔ کلاسیک تسخیر نظامی حکومت، کودتا، golope، صادق است، لکن تاریخ بینظیر احزاب کارگری و مبارزات اتحادیههای کارگری و دانشجوئی را نیز درخود دارد. کافی نیست فقط بگوئیم شرایط متفاوتند و این تفاوت را بهنحوی '''منفی''' یعنی بهعنوان عدم حضور شرایط مسلط در فلان یا بهمان کشور (روسیه، چین، ویتنام) مورد ارزیابی قرار دهیم. تو باید از این مقایسههای صرفاً '''منفی''' (سلبی) پا فراتر گذاشته بهتحلیل '''مثبت''' (ایجابی) شرایط ویژه آمریکای لاتین روی آوری. از آن مهمتر تو باید با تمام قوا از '''بیماری ایدئولوژیک''' سنت سیاسی آمریکای لاتین اجتناب ورزی، یعنی از این خطا که همهچیز را صرفاً و فقط '''موضوع سیاست''' میداند. همان «بیماری کودکانه»ئی که آمریکای لاتین هنوز از آن فارغ نشده است: یعنی ''' سیاستگرائی'''{{نشان|۱۶}}. اگر منظورت را درست فهمیده باشم، انتقاد تو از رفتار «شهری» و «بینالمللی» احزاب سیاسی سینتی دقیقاً متوجه '''آثار همان بیماری کودکانه''' است. تو این آثار را بهیک مفهوم متقابل اساسی نسبت میدهی: شرایط زیست «شهری» (در شهرهائی که در اثر حضور بورژوازی کمپرادور وابسته به اقتصاد امپریالیستی ایالات متحده، مصنوعاً تا «تا حد انفجار متورم شده است»). چیزی مانند «شرایط زیست شهری» بهطور عام، وجود ندارد: شهرهای خاص و شهرهائی که مهر و نشان تاریخ بر آنها خورده{{نشان|۱۷}} وجود دارند و شرایط زندگی در این شهرها با روابط طبقاتی ملی و بینالمللی مطابقت دارد. با این وصف فقط چند کلمه سردستی درباره این شرایط طبقاتی گفتهئی و اگر درست خاطرم باشد، حتی تقریباً این وسوسه را داشتی که بین شهر و کوه یک مرز طبقاتیِ مشاهده کنی. تعهد یک تحلیل مارکسیستی از شهرهای غولآسای آمریکای لاتین و مشاهده این امر که ساخت طبقاتیِ مبتنی بر واقعیت ویژه اقتصادی این شهرها، از طریق «شرایط زیست» '''این''' شهرهای '''خاص''' (نه هر شهر، نه شهر بهطور عام) '''چه اثراتی''' بر اشکال سنتی مبارزه سیاسی و اتحادیهئی اعمال میکند. کاری است '''ثمربخش''' و پرارزش. این تحلیل باید سنت '''کودتا''' بهپشتیبانی ارتش، و برخی احزاب حتی احزاب کمونیست را در برگیرد که امّیدوارند از این کودتاها بهنان و نوائی برسند. واکنش سیاسی فیدل دراین باب، فوقالعاده معتبر و ژرف است: وی به'''کودتاهای''' نظامی اعتقادی نداشت و میتوان تمام تاریخ برخوردهای ارتش شورشی با نیروهای منظم دولتی را با این دید مطلقاً درست تبیین کرد. تو در کتابت بهاین نکته اشاره میکنی، امّا نظر فیدل را چنان ارائه میدهی که انگار نوعی پیامد و نتیجه جنگ چریکی است. من خود معتقدم که غریزه و هوش سیاسی فیدل(در این محدوده) بسی فراتر میرود. این استنباط بسیار دقیق مدیون '''طبیعت''' جنگچریکی نبود. بلکه بهذات رابطهٔ تاریخی بین نیروهای مسلح و قدرت سیاسی در کوبا مربوط میشد. و این رابطه تنها در متن یک تحلیل از موقعیت طبقاتی در کوبا، بهویژه در شهرهای آن قابل درک است. <br />
<br />
در مورد کوبا و فیدل مایلم همان نکات پیش گفته را صادق بدانم. «رتامار» میگوید، تو نخستین کسی هستی که بهاسناد و مدارک اصلی تاریخ انقلاب کوبا دسترسی داشتهای. امَا در کتابت تنها نشانههای ناچیزی ازاین اسناد بهچشم میخورد (بهخصوص قسمتهائی از نامههای فیدل) و آن چه تو نقل میکنی (با چند استثنا) تنها از روشهائی خبر میدهد که فیدل در اقدام بهجنگ چریکی با آن مواجه بود. ما در انتظار چیز دیگری بودیم و اگر قرار باشد بهکنه چیزی که بهدرستی متذکر شدی پی ببریم، یعنی بهحالت بیسابقه و چشمگیر مردم و شرایطی که در انقلاب کوبا نقش داشت، بهچیز متفاوتی نیازمندیم. درست در همین نقطه است که باید امیدوار بود در نهایت امر تحلیلهایت را اصلاح کنی. نخستین تحلیلهائی که شرایطی را مطرح میکند که نه تنها اقدام فیدل بهشورش و انقلاب، بلکه نشو و نما و موفقیت آن را نیز ممکن ساخت. تحلیل آرنول (Arnault) در ردیف این تحلیلهایت، که گرچه بهآن اشارهئی کردی، اما صرفاً از اهمیت آن و عدم موافقتت با آن سخن گفتهئی. در حالی که کتابی است مهمَ و تو نمیتوانی فقط کلاهت را برداری و از کنارش بگذری و اعلام کنی موافق نیستم. باید وارد جزئیات میشدی و حرفت را اثبات میکردی. بهعلاوه، اعلام یک امر، که اثبات نیست. من شخصاً، حتی با همان چند سندی که تو در اختیارمان قرار دادی (و آنچه عمدتاً مورد توجه من است، طرز تلقی «چه» نسبت به (۱) اعتصاب عمومی (۲) کودتاهای نظامی) مجاب شدهام که هنوز چیزهای مهم بسیاری است که باید کشف شود. امَا این فقط از تحلیلی جدی، دقیق و سیستماتیک برمیآید؛ نه تنها شرایط تاریخی ویژه کوبا و انقلاب آن، '''بلکه باید شیوهئی که کاسترو عملیات نظامی را هدایت و عمل سیاسی را رهبری کرد''' نیز مورد بررسی و آزمایش قرار گیرد. من از دو سر نخی که خود بهدست دادی (طرز تلقی فیدل نسبت بهاعتصاب عمومی و نسبت بهارتش منظم) در این باره مطلقاً مطمئنم. من کلمه بهکلمه گفتهٔ ترا میگیریم: بله، هر تصمیم بهظاهر صرفاً نظامی '''مقصود و محتوائی سیاسی''' دارد. آن مقصود و آن محتوی، باید از پس نمای صرفاً «فنی» تصمیمات نظامی بهدرآید و آشکار شود. امَا این تنها درصورت این کشف میسر میشود که چه چیزی بهتصمیم ظاهراً نظامی خاصی، مقصودی عمیقاً سیاسی میدهد: یعنی شرایط اقتصادی-سیاسی موقعیت اجتماعی کوبای آن زمان.<br />
<br />
فقط براساس اینگونه همبستگی شرایط اقتصادی-سیاسی و اعمال نظامی-سیاسی (از جمله اشکال سازماندهی مبارزه و سیاسی مسلحانه) است که میتوانیم:<br />
<br />
۱- دقیقاً مشخص کنیم چه چیزی ویژهٔ تجربه کوباست.<br />
<br />
۲- در کنار آن مشخص کنیم چه چیزی موقعیت کشورهای آمریکای لاتین بطور اعم و این یا آن کشور را بهطور اخص تشکیل میدهد.<br />
<br />
۳- امتیاز این یا آن شکل سازماندهی و مبارزه، و لزوم پیشنهاد، تحمیل و گسترش آنرا تعیین کنیم.<br />
<br />
بهخوبی مطلعم که اوضاع و احوال غالباً چنان است که از انجام این مهم در آرامش و فراغ بال ممانعت میکند. مبارزه، نیازهای مبرمی پیش رو میگذارد. امَا چنانکه میدانی گاه میشود که مدتی عقبنشینی بررسی اوضاع از '''لحاظ سیاسی مبرم''' میشود، همه چیز بهکار تئوریک انجام شده در آن زمان بستگی دارد. مارکس و لنین در این مورد نخستین سرمشقهای ما را بهدست دادهاند و چه بسا که خود «چه» اکنون از سرمشق آنان پیروی میکند{{نشان|۱۸}}. زمانی از مبارزه که بدین گونه سپری شود، ممکن است که در نهایت صرفهجوئی در زمان باشد حتی برای خود مبارزه. تردیدی ندارم که تو، چه از لحاظ آموزش و دانش و چه از جنبه توانائی فکری، در موقعیتی هستی که در انجام این کار واجب، یاری کنی.<br />
<br />
بگذار، یکبار دیگر بگویم، که ممکن است تزهای تو درست باشند. تمام حرفم این است که حتی در آن «تصویرهای کوتاهی» که تو نشان میدهی، تزهایت بهنحوی مثبت (ایجابی) اثبات نشدهاند. این برهان ایجابی (مثبت) هنوز باید انجام پذیرد. و اشتباه نکن: برهان ایجابی با فصاحت و بلاغت فرق دارد. مسأله این نیست که پس از مردود شمردن یک روی سکه، روی دیگر را صرفاً نشان دهی، بلکه باید شرایط تعیین کننده، '''مطلقاً تعیین کننده''' تاریخی که در کتاب تو عملاً حضور ندارد، یک بیک مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. (برهان ایجابی) قبول این ریسک را نیز با خود دارد که ممکن است پس از انجام کار، انسان خود را بهاصلاح و جرح و تعدیل برخی نتیجهگیریها ناگزیر ببیند. من این را وظیفهئی برای تمامی روشنفکران کارگری و انقلابی میدانم. مردم سلاح پاسداری و بسط گسترش دانش علمی را بهآنها سپردهاند. آنها باید این رسالت را با نهایت دقت و توجه و بهپیروی از خود مارکس انجام دهند که معتقد بود برای مبارزات جنبش کارگری و آنهائی که بهاین مبارزات مبادرت میورزند، هیچ چیز از دانش هرچه عمیقتر و دقیقتر، پراهمیتتر نیست. وی زندگی خود را وقف این اعتقاد کرد.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ترجمهٔ هادی لنگرودی'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
==پاورقیها==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Reflexes<br />
#{{پاورقی|۲}} Positive <br />
#{{پاورقی|۳}}Negative demonstration <br />
#{{پاورقی|۴}}Spontaneist دنبالهرو جریانات خودبخودی <br />
#{{پاورقی|۵}} Convergent متوجه به نقطهای واحد-متقارب<br />
#{{پاورقی|۶}}Proposition <br />
#{{پاورقی|۷}}Workerism<br />
#{{پاورقی|۸}} A historicism<br />
#{{پاورقی|۹}}Object شاید در اینجا محمول منظور باشد<br />
#{{پاورقی|۱۰}} dues ex machina<br />
#{{پاورقی|۱۱}}Retamar<br />
#{{پاورقی|۱۲}}Granma<br />
#{{پاورقی|۱۳}}Conceptual<br />
#{{پاورقی|۱۴}}Principle<br />
#{{پاورقی|۱۵}} در زیستشناسی طبق این اصل معلوم میکنند که کدام صفت نوعی و عادی است و کدام یک غیرعادی و بیمارگونه است. Variation<br />
#{{پاورقی|۱۶}} Pathological<br />
#{{پاورقی|۱۷}} Poloticism<br />
#{{پاورقی|۱۸}} History determined تاریخاً تعیین شده<br />
#{{پاورقی|۱۹}} بهزمان نگارش این نامه توجه شود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%87%D9%81%D8%AA_%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%94_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C_%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86&diff=29669هفت نظریهٔ اشتباه دربارهٔ آمریکای لاتین2012-02-09T10:57:11Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:35-015.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵]]<br />
[[Image:35-016.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۶]]<br />
[[Image:35-017.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۷]]<br />
[[Image:35-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۸]]<br />
[[Image:35-019.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۹]]<br />
[[Image:35-020.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۰]]<br />
[[Image:35-021.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۱]]<br />
[[Image:35-022.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۲]]<br />
[[Image:35-023.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۳]]<br />
[[Image:35-024.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۴]]<br />
[[Image:35-025.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۵]]<br />
[[Image:35-026.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۶]]<br />
[[Image:35-027.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۷]]<br />
[[Image:35-028.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۸]]<br />
[[Image:35-029.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۹]]<br />
[[Image:35-030.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۰]]<br />
[[Image:35-031.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۱]]<br />
[[Image:35-032.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۲]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
رودلفو استاونهاگن<br />
<br />
R. Stavenhagen<br />
<br />
در مجموعهٔ آثاری که در چند ساله اخیر به مسائل توسعه و توسعه نیافتگی اقتصادی<br />
و اجتماعی آمریکای لاتین پرداختهاند. بسیاری نظریه ها و نتیجهگیریهای نادرست، اشتباه و مبهم به چشم میخورد. اما این خود مانع از آن نشده است که بسیاری از این نظریهها مثل پول رایج قبول شده و بعنوان جزیی از مجموعهٔ مفاهیم توسعه روشنفکران، سیاستمداران، دانشجویان و حتی بسیاری از محققین و استادان بکار گرفته شوند. اگر چه این نظریهها در رویارویی با واقعیتها رد شدهاند و بیشتر مطالعات جدید هم ثابت میکند که اشتباه بودهاند، یا لااقل باید در درستی آنها تردید داشت، لیکن فقط به این علت که در بسیاری از آثار و مقالات خارجی (خارج از منطقه آمریکای لاتین) مورد استفاده قرار گرفتهاند. هنوز با اهمیت تلقی میشوند و در مواردی نیز همچون حقایق غیرقابل تردید و اعتقادات جزمی جلوه میکنند.<br />
<br />
برخی ازین نظریههای اشتباه که جنبه اقتصادی دارند به کرات توسط اقتصاددانان مورد بحث قرار گرفته و مردود شدهاند و از اینرو ما در این مقاله تنها به نظریههائی میپردازیم که جنبه جامعهشناختی دارند.<br />
<br />
==نظریهٔ اول: کشورهای آمریکای لاتین جوامع دوگانهاند.==<br />
<br />
این نظریه براین اساس قرار گرفته که در کشورهای آمریکای لاتین دو جامعه متفاوت وجود دارد و این دو جامعه گرچه ضرورتاً بهم مرتبطاند لیکن تا اندازهای از یکدیگر مستقل هستند. یکی از این دو جامعه باستانی، سنتی، کشاورزی، در حال سکون و ارتجاعی است و جامعهٔ دیگر متجدد، شهری، صنعتی، پویا، پیشرو و در حال توسعهٔ سریع است. خصوصیات «جامعه باستانی» بدین ترتیب ترسیم می شود: روابط اساساً خانوادگی و شخصی؛ نهادهای سنتی (قوم و خویشی، برخی اشکال کار جمعی، برخی اشکال تسلط فردی و مرجعیت سیاسی و...)؛ قشربندی اجتماعی غیرقابل نفوذ؛ موقعیتهای از پیش تعیین شده (یعنی موقعیت شخصی در مقیاس اجتماعی از بدو تولد تعیین شده و احتمال تغییر آن در طول زندگی بسیار ناچیز است)؛ اصول و ارزشهائی که وضعیت موجود (یعنی نیروهای زندگی بارث رسیده از نیاکان) را که مانعی در راه تفکر اقتصادی «عقلانی» هستند، تشویق یا حداقل قبول میکند. جامعهٔ متجدد برعکس از روابط معروف به «ثانوی» تشکیل میشود. این روابط توسط عوامل زیر تعیین میگردند: کُنشهای غیرشخصی که منظور آن نیل به هدفهای عقلانی و سودآور است؛ نهادهای کارکردی، قشربندی اجتماعی قابل نفوذ (یعنی با تحرک اجتماعی) که در آن موقعیت اجتماعی در اثر تلاش شخصی به دست میآید و به وسیلهٔ شاخصهای مقداری (مانند میزان درآمد یا مدارج تحصیلی) یا وظائف اجتماعی (چون شغل و حرفه) تعیین میشود. در«جامعهٔ متجدد»، معیارها و ارزشهای افراد بهسوی تغییر، پیشرفت، ابتکار، عقلانیت اقتصادی (یعنی محاسبه برپایه حداکثر سود با حداقل هزینه) گرایش دارد.<br />
<br />
مطابق این نظریه هر دو جامعه بالا- در هر کشور آمریکای لاتین- که بههم برخورد کرده و در مقابل هم قرار گرفتهاند از پویایی خاص خود بهرهمند است. جامعهٔ باستانی از عصر استعماری و حتی پیش از آن آغاز شده و بیشتر عناصر فرهنگی و اجتماعی قدیم را حفظ کرده است. تغییر آن معمولاً هیچ یا بسیار کند است و در هر صورت این تغییر از خارج، «جامعهٔ متجدد»، وارد شده و ریشهٔ داخلی ندارد، جامعهٔ دیگر یعنی «جامعهٔ متجدد» جهتش بهسوی تغییر است. تغییرات خود را خود باعث میشود و طبیعتاً مرکز توسعهٔ اقتصادی است. در حالیکه جامعهٔ باستانی مانعی در راه توسعه بهحساب میآید.<br />
<br />
در سطحی بالاتر و شاید بههمین خاطر هم اشتباه انگیزتر، نظریهٔ جامعه دوگانه بهصورت بهاصطلاح دوگانگی بین فئودالیسم وسرمایهداری در کشورهای آمریکای لاتین بیان میگردد. بر طبق این نظریه، یک ساخت اجتماعی و اقتصادی نیمه فئودال در قسمت اعظم آمریکای لاتین باقی است که پایگاه گروههای اجتماعی و اقتصادی مرتجع و محافظهکار یعنی اشرافیت ارضی، الیگارش و کاسیک (روسای) سیاسی محلی و غیره را تشکیل میدهد. از سوی دیگر هستههائی از اقتصاد سرمایهداری وجود دارد که در داخل آنها طبقات متوسط کارفرما مآب، پیشرو و شهرنشین عمل میکنند. این نحوهٔ استدلال براین فرض است که «فئودالیسم» مانعی در راه توسعهٔ کشورهای آمریکای لاتین است و باید از میان برداشته شود تا سرمایهداری مترقی که بهوسیلهٔ گروههای اجتماعی سرمایهدار توسعه خواهد یافت برای تأمین منافع کلی کشور جایگزین آن شود.<br />
<br />
بیشک در تمام کشورهای آمریکای لاتین تفاوت فاحشی بین مناطق روستائی و شهری، بومی و غیربومی، تودههای روستائی و اقلیت سرآمدان شهری و روستائی، مناطق بسیار عقبمانده و مناطق نسبتاً توسعه یافته وجود دارد. و باز هم شکی نیست که در برخی مناطق عقبمانده و دور افتاده املاک وسیعی هست که در آنها روابط کار و روابط اجتماعی بین دهقان و مالک ( یا نماینده او) تمام ویژگیهای روابط ارباب-رعیتی یا حتی بردگی را دارد. لیکن این تفاوتها نمیتواند به دو دلیل به کار بردن مفهوم «جامعه دوگانه» را توجیه کند:<br />
<br />
::۱- دو قطبی مورد بحث حاصل یک فرآیند تاریخی واحد، هستند؛<br />
<br />
::۲- روابط متقابلی که بین مناطق و گروههای «باستانی» یا «فئودال» و «متجددان» یا «سرمایهداران» وجود دارد نمایشگر طرز عمل یک جامعه واحد است که این دو قطب اجزاء غیرقابل تفکیک آنند.<br />
<br />
در مورد فرآیند تاریخی باید گفت که تسخیر آمریکای لاتین که توسط چند شرکت بزرگ تجاری و بهلطف سرمایههای بزرگ خصوصی با شرکت دولت تحقق یافت، از همان ابتدا دارای خصلت تجاری بود. بدیهی است که در برخی مناطق بهکمک امتیازنامه ، املاکی بهوجود آمد و طبق معمول بومیان بهوسیله اسپانیاییها به زیر وحشیانهترین اشکال ستم و استثمار کشانده شدند ولی همانطور که استفاده از بردههای سیاه وارداتی از آفریقا در مزارع بزرگ نیشکر کارائیب و برزیل عمدتاً جوابگوی احتیاجات اقتصاد تجاری جهت یافته بهسمت بازارهای مصرفی اروپا بود، «فئودالیسم» مناطق بومی آمریکا نیز، بدون داشتن خصوصیات یک اقتصاد بسته خودکفا (همچون فئودالیسم کلاسیک اروپا)، بهنوبه خود پاسخگوی نیازهای زیر بود:<br />
<br />
::۱- استخراج معادن صادرتی، ۲- ایجاد کشاورزی که نیازهای مراکز معدنی، شهرها یا بازارهای اروپایی را برآورده میکرد.<br />
<br />
بدین ترتیب، طی تمام دورهٔ استعماری، نظام سرمایهداری تجاری رشد یابنده نیروی محرکه آمریکای لاتین بود. مستعمرات اسپانیائی و پرتغالی، تنها منابع بزرگ مواد اولیه بودند که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بازارهای مختلف اروپائی را تغذیه میکردند و از این طریق در توسعهٔ اقتصاد اروپای غربی شرکت مینمودند. حتی اگر اقتصاد «فئودالی» نیز وجود داشت این اقتصاد تنها به صورت عامل کمکی مراکز پویای معدنی و کشاورزی صادراتی عمل میکرد، مراکزی که بهنوبه خود پاسخگوی نیازهای متروپلهای استعمارگر بودند. تنها چیز عمدهای که در اقتصاد استعماری تغییر نمیکرد جستجو و جذب کارگر ارزان برای شرکتهای استعماری بود: ابتداء با برده کردن بومیها آغاز کردند سپس از بردههای آفریقایی استفاده نمودند و بالاخره موفق شدند با استفاده از انواع حیل نیروی کار بومی را به کار بکشند. شرائط کار و زندگی «فئودالی» اکثریت بومیان روستائی دقیقاً در خدمت به حداقل رساندن هزینههای تولید معادن و کشاورزی استعماری قرار داشت. بنابراین فئودالیسم را میتوان در روابط کار بهعنوان نهادی تلقی نمود که در خدمت توسعهٔ اقتصاد استعماری است، اقتصادی که خود جزئی از نظام تجاری جهانی بود.<br />
<br />
اقتصاد استعماری تحتتأثیر نوسانات بزرگ ادواری قرار داشت. در استخراج ابتدایی چوب، در تولید شکر در کشتگاههای بزرگ بردهدار شمال شرقی، در استخراج معادن مرکز، در استخراج معادن کائوچو منطقهٔ آمازون و بالاخره، در همین قرن، در تولید قهوه جنوب و جنوب شرقی برزیل رونق و رکود مداوم را دیدهایم. هر یک از این ادوار اقتصادی در مناطق مورد عمل دورهئی از رونق و شکوفائی بهدنبال آورد که هریک از آنها، در برههئی از زمان، پاسخگوی تقاضای خارج بود و با بهپایان رسیدن هر کدامشان، اقتصادی خفه شده، توسعه نیافته، عقبمانده با ساخت اجتماعی باستانی بهجای ماند. بهدین ترتیب در قسمت بزرگی از برزیل توسعه نیافتگی نه مقدّم بر توسعه، بلکه بهدنبال آن آمده است. توسعه نیافتگی کنونی این مناطق غالباً نتیجهٔ توسعهٔ قبلی کوتاه مدت و گسترش فعالیتهای جدید در سایر نقاط کشور است.<br />
<br />
همین روند در سایر کشورهای آمریکای لاتین و بهویژه در مناطق معدنی نیز مشاهده میشود. در مناطق اخیر اقتصاد بدواً در دورهئی شکوفان شده و سپس در رکود فرو رفته است. ادوار اقتصادی در آمریکای استعماری عمدتاً تابع ادوار اقتصادی جهانغرب بود. بسیاری از جماعتهای بومی که اکنون در آمریکای مرکزی منزوی، بسته و خودکفایند همیشه چنین نبودهاند. بومیان ابتدا، بهوسیله استعمارگران بهسمت محرومترین مناطق رانده شدند و در آنجا شرائط زندگیشان به فقیرانهترین وضعی تنزل نمود، سپس در دورههای رکود اقتصادی این جماعتها، که پیش از آن تقریباً جزیی از اقتصاد کل شده بودند، بسته شدند و زندگیشان اجباراً در سطح حداقل معیشت قرار گرفت. میبینیم که توسعهٔ یک منطقه مستلزم توسعه نیافتگی منطقهئی دیگر است. همچنین میبینیم که شرائط «فئودالی» عمدتاً پاسخگوی نیازهای متروپل استعمارگر و اقلیت استعمارنشین بود که هیچ خصوصیت فئودالی نداشتند.<br />
<br />
در حال حاضر هم همان رابطهئی که در بالا گفتیم برقرار است. وجود دو «جامعه» یعنی دوقطب که با توجه به شاخصهای اقتصادی- اجتماعی در مقابل هم قرار گرفتهاند اهمیتی ندارد. مهم روابط متقابل این دو جهان است. نظر به اینکه توسعهٔ متمرکز شده در برخی نواحی آمریکای لاتین برپایه استفاده از نیروی کار ارزان است (آیا این همان عامل اصلی جذب سرمایه خارجی نیست؟). مناطق عقبماندهئی که تهیه کننده این نیروی کار هستند نقش ویژهئی در جامعه ملی ایفاء میکنند نه نواحی که بهدلایلی فرآیند توسعه در آنها نفوذ نکرده است. مضافاً باین که این مناطق «باستانی» معمولاً صادرکننده مواد اولیه ارزان قیمت بهسوی مناطق شهری وخارجه هستند. بهاین دلائل و به دلائل دیگر، نواحی عقبمانده به سمت توسعه نیافتگی بیشتر گرایش دارند، روندی که گونارمیردال آنرا روند '''علیت دورانی تکاملی''' مینامد. بهعبارت دیگر آن چیزی که در مناطق «باستانی» یا سنتی آمریکای لاتین میگذرد، همان چیزی است که در روابط بین متروپل و کشورهای مستعمره (مثلاً در آفریقا) جریان دارد. در واقع مناطق عقبمانده آمریکای لاتین نقش مستعمرات داخلی را بازی میکنند و بهتر است بهجای اینکه مسأله را به صورت «جامعه دوگانه» مطرح کنیم از استعمار داخلی گفتگو نمائیم.<br />
<br />
==نظریهٔ دوم: توزیع محصولات صنعتی در مناطق عقبمانده باستانی و سنتی باعث پیشرفت آنها خواهد بود==<br />
<br />
نظریهٔ مربوط به توزیع در چند سطح مطرح میشود. برخی از یک فرهنگ شهری (یا غربی) صحبت میکنند که مانند یک لکه روغن از یک کانون اصلی حرکت و گسترش پیدا میکند و بالاخره کسانی دیگر میگویند که هر گونه تغییر و تحول در مناطق روستائی ضرورتاً از شهرها میآید. برای مدلّل ساختن این استدلالات اشاره بهاین مطلب میشود که درحال حاضر رادیو ترانزیستوری، دوچرخه، خمیردندان و کوکاکولا در دور افتادهترین نواحی جهان مشاهده میشود. فرضیات دیگری نیز حول این نظریه دور میزند که چندان روشن نیستند مانند:<br />
<br />
۱- توسعه بخش جدید، که لزوماً توسعه طلب است، به طور خود بخودی توسعهٔ بخش باستانی یا سنتی را بهدنبال میآورد؛<br />
<br />
۲-«انتقال» (طبق واژهٔ مورد استفاده برخی از محققین) از سنتگرائی به تجدّد تحولی است امروزین، مداوم و اجتنابناپذیر که تمام جوامع سنتی جهان به طور گریز ناپذیری در آن ادغام میشوند؛<br />
<br />
۳-خود مراکز تجددگرا نیز حاصل اشاعه عناصر «تجددگرائی» (فن، تکنولوژی، روحیه کارفرمایی و طبیعتاً سرمایهها) هستند که از کشورهای توسعه نیافته فعلی آمدهاند.<br />
<br />
بهدلائل زیر این نظریه ها اشتباهند:<br />
<br />
الف) اگر توسعه عبارت باشد از بهبود رفاه عمومی و اجتماعی و اگر درست باشد که در چند ساله اخیر تعداد بسیاری از اقلام مصرفی به نواحی توسعه نیافته رسیده است، این جریان هیچ دلیلی بر توسعه یافتن نواحی عقبمانده نیست بلکه غالباً بر رواج «فرهنگ فقر» در نواحی عقبمانده روستایی دلالت میکند؛<br />
<br />
ب) رواج (DIFFUSION) محصولات صنعتی عقبمانده اغلب باعث انهدام صنایع دستی شکوفا شده، با یک ضربه شالوده اشتغال جمعیتی بزرگ را درهم کوبیده و باعث «پرولتریزه» شدن و مهاجرت روستائیان و رکود اقتصادی در برخی نواحی شده است؛ <br />
<br />
ج) همین «رواج» محصولات صنعتی به پدیدآمدن طبقهئی از تاجران، دلالان، رباخواران و محتکران در مناطق عقبماندهٔ روستایی کمک کرده است، طبقهئی که در حال انحصاری کردن هرچه بیشتر درآمد منطقه است و نه تنها عنصری در راه پیشرفت نیست بلکه برعکس مانعی است در راه توسعه و به کار افتادن سرمایهها در رشتههای مولد؛<br />
<br />
د) «رواج» غالباً چیزی نیست جز گسترش انحصارات و الیگوپولها در محیط روستائی با تمام نتایج منفی آن بر توسعهئی متوازن و هماهنگ؛<br />
<br />
ه) در رابطه با سرمایه باید گفت که «رواج» معمولاً از نواحی عقبمانده به نواحی متجدد رفته است؛ مناطق توسعه نیافته آمریکای لاتین با فرار مداوم سرمایه مواجه است و همراه با آن هم مهاجرت جمعیت فعال (و آمادهترین بخش آن از لحاظ اقتصادی یعنی جوانانی که دارای حداقل تحصیلات بوده و در جستجوی شغل در محل دیگر هستند) صورت میگیرد. این جریان مضر و این روند است که سطح توسعه نیافتگی ( یا توسعه یافتگی) نواحی عقبمانده را تعیین میکند، نه حضور یا عدم حضور محصولات صنعتی.<br />
<br />
و) فراموش نکنیم «رواجی» که به آن نتایجی چنین سودمند نسبت میدهند، بیش از ۴۰۰ سال است که در آمریکای لاتین مشاهده میشود و اکنون به استثنای برخی کانونهای پویای رشد، بقیه قاره بیشتر از هر زمان دیگر توسعه نیافته است.<br />
<br />
ز) در واقع نظریه را باید این طور بیان کرد: '''پیشرفت مناطق متجدد شهری و صنعتی آمریکای لاتین بهخرج مناطق عقبمانده بوده است.''' بهعبارت دیگر خروج سرمایه، مواد اولیه، مواد غذائی و نیروی کار از مناطق «عقبمانده» موجب توسعهٔ سریع «قطبهای رشد» شده است در حالی که خود این مناطق «عقبمانده» دچار بدترین نوع کسادی و رکود گردیده است. رابطهٔ مبادلهٔ مراکز شهری و متجدد و نواحی روستائی عقبمانده به زیان نواحی اخیر است همانگونه که رابطهٔ مبادله کشورهای توسعه نیافته و ممالک توسعه یافته به زیان کشورهای گروه نخست است.<br />
<br />
==نظریهٔ سوم: وجود نواحی روستائی عقبمانده، باستانی، سنتی مانعی است در راه تشکیل بازار داخلی و توسعهٔ سرمایهداری ملی و مترقی==<br />
<br />
میگویند که بهدلیل فوق منافع سرمایهداری ملی و مترقی ( مستقر در نواحی شهری مدرن و صنعتی) در اینست که به انجام اصلاحات ارضی، افزایش حداقل دستمزد در روستا و اجرای برنامههایی از این قبیل اقدام ورزد. این نظریه بهدلائل زیر اشتباه است:<br />
<br />
الف) در هیچ منطقه آمریکای لاتین، بجز نقاطی بسیار استثنائی، سرمایهداری ملی و مترقی وجود ندارد. شرائط بینالمللی برای توسعهٔ چنین سرمایهداری فراهم نیست.<br />
<br />
ب) در حال حاضر، و در آیندهئی قابل پیشبینی، بازار داخلی شهری کافی است. بازار داخلی بازاری است که بدون وقفه رشد میکند، دارای ظرفیت بالقوه زیادی است و هزینه بهطور مناسب تغذیه نشده است. از سوی دیگر صنایع در مناطق شهری با نصف ظرفیت کار می کنند (مانند صنایع نساجی) و آنهم بهدلائلی که هیچ ربطی به بازار داخلی ندارد بلکه به میزان سود مربوط است. بدینترتیب برای مدتی طولانی باید به فکر تأمین مایحتاج نواحی شهری بود و این نشان میدهد که نواحی چون لیما، کالائو، سائوپولو، سانتیاگو و مکزیکو میتوانند بدون آنکه لزوماً تغییراتی عمیق در ساخت نواحی روستائی عقبمانده (در مستعمرات «داخلی») بهوجود آید، برای مدتی طولانی مدتی از لحاظ اقتصادی رشد کنند. بر خلاف نظریهٔ فوق، رشد نواحی مدرن دقیقاً بهخاطر ساخت اجتماعی و اقتصادی کنونی نواحی عقبمانده است.<br />
<br />
==نظریهٔ چهارم: منافع بورژوازی ملی ایجاب میکند که قدرت و تسلط الیگارشی ارضی را درهم بکوبد.==<br />
<br />
غالباً میگویند که سرآمدان جدید (یا طبقهٔ مسلط جدید) که مرکب ازصنعتداران و کارفرمایان مدرن است با سرآمدان سنتی یا طبقهٔ مسلط سنتی (که سلطهشان ناشی از مالکیت زمین است) تضاد منافع عمیق دارند. درست است که در برخی از کشورهای آمریکای لاتین، اشرافیت به طرق انقلابی ( که همواره ناشی از خلق بوده نه بورژوازی) از بین رفته است، ولی به نظر نمیرسد که این تضاد منافع در دیگر کشورهای قاره وجود داشته باشد. برعکس معمولاً منافع کشاورزی، مالی و صنعتی در همان گروههای اقتصادی، در همان شرکتها و گاهی در همان خانوادهها یکی بوده است.<br />
<br />
برای نمونه بیشتر سرمایههائی که از املاک بزرگ باستانی شمال شرقی برزیل حاصل گردیدند توسط مالکینشان در امورتجملی سائوپولو سرمایهگذاری شدند. در پرو، خانوادههای بزرگ لیما که از نظر اقتصادی به سرمایههای خارجی وابستهاند، صاحب عمدهترین املاک «فئودالی»، منطقه کوردیلیرآندرا در تصاحب دارند. هیچ دلیل ساختی برای کنار نیامدن بورژوازی ملی با الیگارشی ارضی وجود ندارد، برعکس این دو طبقه خیلی خوب همدیگر را کامل میکنند. در مواردی هم که احتمالاً تضاد منافعی بروز میکند (مثلاً در مورد فلان قانونی که بهنفع یکی از دو طبقه و به ضرر دیگری تمام میشود) همواره یک دولت بورژوا یا نظامی پیدا میشود که با پرداخت خسارت هنگفت به بخشهای صدمه دیده، آشتی طبقاتی را فراهم کند.<br />
<br />
از بین رفتن اشرافیت ارضی آمریکای لاتین همیشه بدون استثناء حاصل جنبشهای خلقی بوده است نه بورژوازی. بورژوازی معمولاً اشرافیت ارضی را متحدی تلقی میکند که به اتفاق آن استعمار داخلی را که در تحلیل نهائی به سود هر دو طبقه تمام میشود حفظ مینمایند.<br />
<br />
== نظریهٔ پنجم: توسعهٔ آمریکای لاتین حاصل عمل طبقه متوسط ملیگرا، مترقی، مبتکر و پویاست. هدف سیاست اقتصادی و اجتماعی دولتهای ما باید تشویق «تحرک اجتماعی» و گسترش این طبقه باشد.==<br />
<br />
این نظریه شاید مشهورترین نظریهئی باشد که در مورد آمریکای لاتین وجود دارد. محققان، روزنامهنگاران، سیاستمداران و دولتمردان بهشدت از آن دفاع میکنند، و بحث و بررسی آن کتابهای حجیم و موضوع سمینارها و کنفرانسهای عدیده قرار گرفته است. این نظریه یکی از قواعد ضمنی لیکن اساسی « '''اتحاد برای ترقی'''» را تشکیل داده است و تقریباً بهصورت یک جزم، یک اصول دین، درآمده است. با تمام این احوال بهدلائلی چند نادرست است:<br />
<br />
۱) اولاً خود مفهوم «طبقهٔ متوسط» دارای تناقض و ابهاماتی است. اگر منظور قشرهائی از جمعیت است (و غالباً همینطور است) که درآمدهای متوسط کسب میکنند و به این خاطر بین رأس و پایهٔ نردبام اقتصادی قرار دارند، در این صورت تنها با یک گروهبندی آماری سروکار داریم، نه یک طبقهٔ اجتماعی. لیکن منظور معمولاً افرادی است که بیشتر در بخش سوم اقتصاد (تجارت و خدمات عمدتاً شهری) به کار مشغولند و یا جزو کارمندان بخش خصوصی و بخش دولتی، کسبه و تجار و برخی مشاغل آزادند. این مفهوم گاهی در برگیرندهٔ گروههای اجتماعی است که در چارچوب الگوی سنتی ساخت اجتماعی آمریکای لاتین (یعنی وجود تنها دو طبقه: اشرافیت ارضی و دهقانان بدون زمین) نمیگنجند. یعنی «مابقی» افراد، از خردهمالکان روستا تا مجموعهٔ جمعیت شهری را در برمیگیرد و همه اینها از جملهٔ «طبقهٔ متوسط» بهحساب میآیند. اگر عبارات و مفاهیم را بهوضوح تعریف نکنیم، هرگونه اظهار نظری راجع به اثرات بالفعل یا بالقوه «طبقهٔ متوسط» چیزی نیست جز عقیدهئی بر پایهٔ ذهنیات بیانکننده آن.<br />
<br />
۲) عبارت «طبقهٔ متوسط» غالباً حسن تعبیری است از «طبقهٔ مسلّط». زمانی که از نقش رؤسای شرکتها، مدیران مالی و صنعتداران در توسعهٔ کشورهای آمریکای لاتین صحبت میکنیم منظور آن طبقهٔ اجتماعی است که در رأس هرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دارد و کلاً تصمیمات مربوط به کشور را اتخاذ میکند. در اینصورت طبقهٔ اجتماعی مورد بحث بههیچوجه «متوسط» نیست. لیکن مدافعان آن بهدلائل ایدئولوژیک نمیخواهند آن را به نام واقعیش بنامند.<br />
<br />
۳) نظریهٔ طبقه متوسط چنین عنوان میکند که تودهئی از مردم که بهطور بالقوه اکثریت را دارد و از قشرهای زیرجمعیت تأمین میشود، بهزودی تمام جامعه را فرا میگیرد و دیگر رأس و پایهٔ جامعه چندان اهمیتی نخواهد داشت: رأس اهمیت اقتصادی و پایه اهمیت کمی خود را از دست خواهند داد. هیچ چیز به این اندازه تخیلی و نادرست نیست. رشد بخش سوم (خدمات) ضمانتی برای توسعه بهحساب نمیآید و افزایش بخشهای «درآمد متوسط» (که توهمی ناشی از آمار است) نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی جامعه را از بین نمیبرد هرچقدر هم رشد این قشرهای متوسط درکل آمریکای لاتین سریع باشد، رشد قشرهای کم درآمد، چه در شهر و چه در روستا، و رشد قشرهای بسیار کوچک پردرآمد سریعتر است، اگرچه این، «طبقهٔ متوسط» در آمریکای لاتین وجود دارد امّا تا حدودی بهعلت وجود آن، نابرابری اقتصادی تشدید شده است.<br />
<br />
۴) بخشهائی که «طبقهٔ متوسط» را به معنای اخض آن تشکیل میدهند، یعنی خردهمالکان و مالکان متوسط، کسبه و تجار، کارمندان، صاحبکار کوچک، صنعتگران، مشاغل آزاد گوناگون وغیره (به عبارت دیگر کسانی که یا برای خود کار میکنند یا به ازای کار غیریدی مزد و حقوقی دریافت میدارند) معمولاً آن خصوصیاتی را ندارند که به آنان نسبت میدهند. آنان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی به قشرهای فرادست وابستهاند و از لحاظ سیاسی پیرو طبقه مسلطند. در سلیقهها و عقیدهشان محافظه کارند، مدافع اوضاع حاکمند و خواهان امتیازات فردی نیستند. در آمریکای لاتین این گروهها بهعنوان یک طبقه، بیشتر نتیجهٔ بورس بازی و '''رشوهگیری هستند''' تا کار. نه تنها ملیگرا نیستند بلکه به هر چه خارجی است اعم از البسه وارداتی یا نشریه «ریدرزدایجست» دلبستگی دارند. و اگر واقعاً از قشرهای فرودست آمده باشند رفاه اقتصادی و اجتماعیشان به رفاه بورژوازی بزرگ و الیگارشی ارضی وابسته است و بدون اینان نمیتوانند دوام بیآورند. بهمیندلیل این طبقات متوسط بازتاب باوفای طبقهٔ مسلّطند و از استعمار داخلی نیزبهرهمند میگردند. اینان عمدهترین پایگاه تودهئی دیکتاتورهای نظامی آمریکای لاتین هستند.<br />
<br />
۵) مفهوم «طبقهٔ متوسط» گاهی برای نشان دادن عادات مصرفی گروهی از جمعیت به کار میرود. برای نمونه این که روستائیان بجای نوشیدن عرق ذرت، آبجو بطری مینوشند یا این که جمعیت شهری وسائل خانگی برقی یا مبل قسطی میخرد، برخی نشانههای بیتردید تحول سریع بسوی یک تمدن «طبقهٔ متوسط» است. مدافعان این نظریه میگویند که در آمریکای لاتین همهٔ مردم دارای «آرزوهای طبقه متوسط» هستند و کافی است که مهلت بدهیم تا این آرزوها به واقعیت گراید.<br />
<br />
میبینیم که این استدلالات بهدلائل زیر نادرست است: شکی نیست که قشرهای میانی از لحاط مصرف و درآمد وجود دارند و نیز میبینیم که در یک سو آنهائی هستند که اشیاء تجملی خارج از دسترس اکثریت را مصرف میکنند و در سر دیگر آنهائی هستند نه میتوانند آبجو بطری بنوشند، نه وسائل خانگی و مبل قسطی خریداری کنند. لیکن هرگونه قشربندی اجتماعی براین پایه چیزی جز بازی با ارقام و آمار و دستکاری آنها نیست. یک طبقهٔ اجتماعی را با اقلام مصرفی و سطح آرزوهای آن (که نه ساخت نهادهای اجتماعی را معین میکند و نه کیفیت روابط انسانی بین گروه را) تعریف نمیکنند. پخش و اشاعه محصولات صنعتی هم نتیجهٔ سطح جهانی تکنولوژی است و هم حاصل تقاضای مؤثر. احتمال دارد که اکثریت جمعیت، مخصوصاً جمعیت شهرنشین، تا حدی از این نوع مصرف بهرهمند شود بدون آن که چنین مصرفی مستلزم تغییر اساسی در ساخت طبقاتی، در نابرابریهای درآمد، درموقعیت طبقاتی، در قدرت سیاسی و یا در روابط کار باشد.<br />
<br />
و اما در مورد «آرزوها» به راحتی میشود به نحو ابلهانهئی اشتباه کرد و آرزوهای ذهنی را به جای موقعیتهای عینی گرفت. امروزه آفریدن نوع خاصی از «آرزو» یا «نیاز» هدف عمده شرکتهای تبلیغاتی شده و میدانیم که این شرکتها در تمام زمینهها و بخشهای اجتماعی رسوخ کردهاند. سطح آرزوها (و در نتیجه سطح آرزوهای ارضا نشده) بدون وقفه افزایش مییابد و این عاملی است که به تأئید روانشناسان درجهٔ محرومیت و احساس کمبود را بیش از پیش ترقی میدهد. بدین ترتیب آرزوهای طبقات متوسط ممکن است به آگاهی انقلابی تبدیل شود.<br />
<br />
بهعلاوه مطالعات اقتصادی نشان میدهد که در آمریکای لاتین، سهم دستمزدها در درآمد ملی (که مربوط به اکثریت جمعیت است) گرایش بهتنزل دارد، در حالی که سهم سودها و منافع (که مربوط به اقلیت است) در حال افزایش است. این گرایش که در چند سالهٔ اخیر بوسیله جریانهای تورمی (بهویژه در کشورهائی چون آرژانتین، برزیل، شیلی، بولیوی، کلمبیا) شدت گرفته بههیچوجه با نظریهٔ رشد فزاینده و متوازن «طبقهٔ متوسط» تطبیق نمیکند.<br />
<br />
۶) هدف اصلی تقویت «طبقهٔ متوسط» نه بهعنوان یک واقعیت جامعه شناختی بلکه بهمثابه یک سیاست اجتماعی، بهمعنای توسعه اقتصادی کشور نیست بلکه هدف آن ایجاد آنچنان نیروی سیاسی است که بتواند طبقهٔ مسلط را حمایت کند و در مبارزات طبقاتی که ممکن است ثبات ساخت اجتماعی موجود را تهدید نماید بهعنوان عامل تضعیف کننده مورد استفاده قرار گیرد. نظریهپردازان طبقهٔ متوسط از یکسو متأسفند که چرا چنین طبقهئی بهاندازه کافی در کوبا قوی نبود تا بتواند درصدر انقلاب سوسیالیستی آنجا قرار بگیرد و از سوی دیگر به «طبقهٔ متوسط» مکزیک و بولیوی بهخاطر «ایجاد ثبات» و «نهادی کردن» انقلابشان شادباش میگویند.<br />
<br />
طبقات متوسط شدیداً به ساخت اقتصادی-اجتماعی موجود وابستهاند و برای ایجاد توسعه اقتصادی مستقل، پویایی لازم را ندارند. بین اهمیت نسبی این طبقه از لحاظ تعداد و شرائط و امکانات آن تناقضی وجود دارد که مانع آنست تا بهعنوان یک طبقه تصمیماتی در جهت تغییر ساخت اتخاذ کند. لازم به تذکر است که مدافعان قسم خورده رشد طبقه متوسط برای این واقعیت که قشرهای فرودست هنوز هم اکثریت عظیمی ازجمعیت را تشکیل میدهند هیچگونه اهمیتی قائل نیستند.<br />
<br />
۷) سرانجام نظریهٔ طبقهٔ متوسط میخواهد واقعیتهای زیر را کتمان کند: این کشاکشها، اختلافات و تضادهای طبقاتی و نژادی در حال گسترش است؛ اینکه توسعهٔ اقتصادی و اجتماعی کشورهای آمریکای لاتین سرانجام بستگی به حل مناسب این تضادها دارد؛ و اینکه اگرچه رشد «بخشهای متوسط» به اصطلاح یک نویسنده آمریکایی در برخی مناطق چشمگیر بوده است، لیکن راهحلی برای این مشکلات بهحساب نمیآید، فقط حل آنها را به تأخیر میاندازد و گاهی هم حتی این مشکلات را شدت میبخشد.<br />
<br />
==نظریهٔ ششم: تمامیت ملی درآمریکای لاتین حاصل اختلاط نژادها است.==<br />
<br />
این نظریه در کشورهائی متدوال است که مسائل نژادی دارند: آنهائی که جمعیت بومیشان قابل توجه است و برزیل که جمعیت سیاهپوست دارد. استدلال از این واقعیت حرکت میکند که استعمار اسپانیا و پرتغال دو گروه نژادی بزرگ، دو تمدن، را در آمریکای لاتین بهوجود آورده است و تمامیت ملی نمایانگر یک اختلاط نژادی زیستی و فرهنگی است. ملاحظه میشود که در مناطق بومی لاتینی شده، جامعه بهسمت یک تمامیت و یکپارچگی تحول مییابد ناپدید میگردد، واز ساخت اجتماعی دو قطبی، یک عنصر جدید میانی زیستی وفرهنگی، دو رگه، بهدست خواهد آمد.<br />
<br />
اشتباه این نظریه در این واقعیت است که اختلاط نژادی زیستن و فرهنگی (پدیده غیرقابل انکار در بسیاری از نواحی آمریکای لاتین) بهخودیخود تغییری در ساخت اجتماعی موجود بهوجود نمیآورد. نظریهٔ اختلاط نژادی نیز درست مثل نظریهٔ طبقه متوسط برای برخی از عناصر جمعیت (که با ضوابط دلبخواهی بسیار ناقص تعریف شدهاند) ویژهگیها و ظرفیتهائی قائل است که فاقد آن میباشند.<br />
<br />
تمامیت ملی (یک پدیدهٔ عینی) و پیدایش آگاهی ملی (یک پدیدهٔ ذهنی) به عوامل ساختی (یعنی ماهیت روابط بین انسانها و بین گروههای اجتماعی) بستگی دارد، نه به خواص زیستی و فرهنگی این یا آن فرد. تمامیت ملی (که بهزعم ما عبارتست از مشارکت کامل تمام شهروندان یک کشور در ارزشهای فرهنگی و برابری نسبی آنها دربرخورداری از امکانات اقتصادی و اجتماعی) نه در اثر گسترش یک گروه زیستی-فرهنگی در مناطق بومینشین بلکه دراثر از میان برداشتن استعمار داخلی حاصل میگردد. اتفاقاً دورگهها در مستعمرات داخلی کشورهای آمریکای لاتین آن طبقهٔ مسلط محلی و منطقهای را تشکیل میدهند که بر بومیان ستم میکنند و هیچ علاقهئی به نتیجه یک تمامیت ملی واقعی ندارند. از سوی دیگر، از نظر ملی، جمعیت روستائی مهاجر، که غالباً ریشه بومی دارد اگر در مراکز شهری رو به گسترش ادغام و جذب میشود و طبقاتی بهدست میآورد و نه بهعلت دو رگه بودنش.<br />
<br />
بهعلاوه، نظریهٔ اختلاف نژادی معمولاً «یک پیشداوری نژادپرستانه را (حتی بطور ناخودآگاه) پوشیده میدارد: دو رگه بودن از نظر زیستی، و خصوصاً در کشورهائی که اکثریت جمعیت ریشه بومی دارد، بهمعنای «سفید شدن» است و پیشداوری علیه بومی از طریق سخن گفتن از فضیلت و تقوای اختلاط نژادی پنهان میگردد. اما چون دیگر هیچکس به استدلالات نژادپرستانه وقعی نمی نهد، همان پیشداوری در زمینهٔ فرهنگی بروز میکند.<br />
<br />
==نظریهٔ هفتم: ترقی در آمریکای لاتین تنها از طریق اتحاد کارگران و دهقانان، اتحادی که وحدت منافع این دو طبقه را تأمین میکند، امکان پذیر است.==<br />
<br />
چشمانداز انتقادی نظریههای توسعه آمریکای لاتین را بدون اشاره به این نظریه که در چپ ارتودوکس بسیار متداول است نمیتوانیم بهپایان رسانیم. با تکیه بر نظریههای بسط یافته توسط لنین و مائوتسهتونگ، گفته میشود که پیروزی انقلاب دموکراتیک در آمریکای لاتین به تشکیل یک جبهه مشترک طبقه کارگر و دهقانان بر علیه بورژوازی ارتجاعی و امپریالیسم بستگی دارد.<br />
<br />
۱) یکی از مراحل اجتنابپذیر هر انقلاب دموکراتیک، اصلاحات ارضی است. ولی دست یافتن دهقانان به زمین از طریق اجرای اصلاحات ارضی غیرجمعی، آنان را به مالکان زمین بدّل میسازد و منافع طبقاتیشان را همانند منافع طبقاتی مالکان ارضی میکند.<br />
<br />
۲) منافع عینی دهقانان و کارگران در اصلاحات ارضی یکسان نیست. اصلاحات ارضی معمولاً در ابتدای امر مستلزم افزایشی در قیمت محصولات غذائی در شهرهاست و این عمدتاً طبقه کارگر را متأثر میکند. در مرحلهٔ بعد، اصلاحات ارضی مستلزم آنست که سرمایهگذاریهای دولتی بهسمت بخش روستائی سوق داده شود و در نتیجه بخش شهری که در وضعیت استعمار داخلی تنها بخشی است که واقعاً از ثمرات توسعهٔ اقتصادی بهره میگردد متضرر گردد.<br />
<br />
۳) مبارزهٔ طبقه کارگر شهری (که از لحاظ سیاسی از دهقانان قویتر است) برای دستمزد بالاتر، برای خدمات اجتماعی بهتر و بیشتر، برای کنترل قیمتها و غیره بهوسیله بخش دهقانی دنبال نمیشود، زیرا هزینهٔ مزایائی که از این طریق بهتوسط طبقهٔ کارگر کسب میشود معمولاً باید بهوسیلهٔ بخش کشاورزی یعنی دهقانان تأمین شود. بهعبارت دیگر، طبقهٔ کارگر شهری کشورهای آمریکای لاتین نیز از وضعیت استعمار داخلی بهرهمند میشود.<br />
<br />
۴) برخلاف انگلستان قرن نوزدهم که اخراج دهقانان از روستا و مهاجرتشان بهسمت کار طاقتفرسا در کارخانجات، باعث تنزل سطح زندگی آنها شد. و برخلاف روسیه تزاری که جنبشهای روستا-شهر بسیار محدود بود واتحاد کارگر-دهقان در جبههٔ جنگ انجام گرفت، و برخلاف چین که همین اتحاد در مبارزه علیه ژاپن اشغالگر استحکام یافت، در آمریکای لاتین مهاجرت برای دهقان ناراضی امکانپذیر است و غالباً این مهاجرت برای دهقان مهاجر و درقیاس با وضع زندگی گذشته او، بهبودی اقتصادی و اجتماعی (حتی در محلات فرودست شهرهای آمریکای لاتین) بهدنبال میآورد. میتوان فرض کرد که آگاهی انقلابی دهقان بهنسبت معکوس امکانات تحرک اجتماعی عمودی انفرادی میباشد.<br />
<br />
۵) در آمریکای لاتین، هر چقدر استعمار داخلی شدیدتر یعنی هر چقدر تفاوت بین متروپل و مستعمرات داخلی آن بارزتر باشد، استعمار فرد ازفرد بیشتر و امکان اتحاد واقعی سیاسی کارگران و دهقانان کمتر است. نمونههای تازه برزیل و بولیوی مؤید مشکلاتی است که ما بیان داشتیم.<br />
<br />
این هفت نظریه تمام تئوریها و مفاهیم نادرست مربوط به ساخت اجتماعی آمریکای لاتین را در بر نمیگیرد. ولی نظریات دیگر کم و بیش به این نظریات مربوط هستند و یا مشتق از آنها و در هر حال در نخستین برخورد قابل تشخیص و تمیزند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ترجمهٔ محسن محسنین'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۵]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A6%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D9%84%D9%88%D8%A6%DB%8C_%D8%A2%D9%84%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B1_%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%DA%98%DB%8C_%D8%AF%D8%A8%D8%B1%D9%87&diff=29668نامهئی از لوئی آلتوسر بهرژی دبره2012-02-09T10:57:01Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:22-085.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵]]<br />
[[Image:22-086.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶]]<br />
[[Image:22-087.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷]]<br />
[[Image:22-088.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸]]<br />
[[Image:22-089.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹]]<br />
[[Image:22-090.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰]]<br />
[[Image:22-091.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱]]<br />
[[Image:22-092.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲]]<br />
[[Image:22-093.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳]]<br />
[[Image:22-094.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴]]<br />
[[Image:22-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''رژی عزیزم''' {{چپچین}} '''اول مارس ۱۹۶۷ '''{{پایان چپچین}}<br />
لابد حدس میزنی با چه علاقهئی کتابت، '''انقلاب در انقلاب''' را خواندهام. این کتاب بهنظر من چکیدهٔ نظریاتی را که دربر دارد که در ملاقات اکتبرمان در پاریس اشارهوار بیان کردهای نوشتهای است روشن و جاندار، پرشور و بهنحوی شورانگیز جالب توجه؛ و اگر دریافت من از نظراتت درست باشد، این مفاهیم صرفاً ادبی نبوده سیاسی نیز هست. نمیدانم در باب مسائلی که مطرح کردهای چه متنهای منتشر شدهئی در کوبا یا آمریکای لاتین هست، با این وصف شک دارم که از چنین مفاهیمی برخوردار باشد و در نتیجه بتواند اینقدر از لحاظ سیاسی مؤثر و پر اهمیت باشد.<br />
<br />
باری، پس از مطالعه کتابت، چندان هم خشنود نیستم. بگذار فوراً بگویم که این ناخرسندی میتواند ناشی از دو عامل باشد: (۱) ناآگاهی من از شرایط سیاسی حاضر در آمریکای لاتین (تنها اطلاعاتم از مقالههای پیشین خود توست، همان چند مقالهئی که در لوموند و عصر جدید میتوان دید و آنچه فیدل در نطقهایش درباره آن گفته است)؛ (۲) این واقعیت که در کتابت دائماً به فلان رویداد یا بهمان حادثه اشاره داری، که بیشک خوانندگان از آن بهخوبی آگاهند. اما برای من کاملاً بیمعناست (در مورد بیشمار به رویدادها یا واقعیتهائی اشاره میکنی که احتمالاً من چیزی در باب آن نمیدانم.)<br />
<br />
اثرت (به قول خودت) «واکنشهای»{{نشان|۱}} مرا نیز بهعنوان کسی که فعالانه درگیر قضیه نیست و خارج از گود ایستاده و بههمین سبب هم از آن در امن و امان است و هم بهروشنی نمیبیند، به این مطلب اضافه کن.<br />
<br />
من با در نظر داشتن این ملاحظات، میخواهم درباب آنچه نوشتهئی اظهارنظر کنم:<br />
<br />
همهٔ نظریاتم را زیر عنوان این '''اظهارنظر کلی''' قرار میدهم: نظریههای تو ممکن است کاملاً درست باشد. اما نوشتهات بهطور ایجابی درستی آنها را اثبات نمیکند. بهطور کلی کتلبت فقط چیزی را ارائه میدهد که میتوان آن را '''برهان سلبی''' (منفی){{نشان|۲}} خواند.<br />
<br />
بگذار توضیح دهم. تو بررسیات را با رد و حذف پیاپی خطمشیهای نادرست سیاسی، چه فرصتطلبانه و چه خودانگیختهگرا{{نشان|۳}} (درواقع دفاع از خودِ مسلحانه شورش تروتسکیستی اتحادیه کارگری، تبلیغِ مسلحانه و غیره) آغاز میکنی. در مورد هدیک از اینها استدلال تو کاملاً قانع کننده است: یعنی دلایل و فاکتهایی را به میان میآوری که هم بیچون و چرا هستند و هم آن اندازه هماهنگ{{نشان|۴}} که گفتار تو را مستدل و مستند میکند. از مطالعه این بخشهای واضح و روشن و مستند بسیار چیزها آموختم. از این روست که میگویم برهان خلف تو خوب است.<br />
<br />
حاصل این طرز کار، ایجاد فضای سیاسی و تئوریک معینی است. با حذف و کنار گذاشتن خطمشهای گوناگون، در حوزه مورد بررسی؛ بیش از چند مشی (از نظر تو، مشی چین و ویتنام) باقی نخواهد ماند. و اگر آنها نیز از معادله خارج شوند، تنها یک خلأ باقی میماند که آنگاه میتوان با یک تئوری جدید این فضای خالی را پر کرد.<br />
<br />
امّا یک لحظه صبر کن. یکی از جالبترین نکات کتابت آنجاست که تئوریهای چینی و ویتنامی را به نقد میکشی. جالب است، زیرا بهقصد یک بررسی تطبیقی از موقعیت تاریخی دو کشور آغاز میکنی و درست ماهیت همین تئوریها که بهمنظور نقد، مورد بررسی قرار دادهای، تو را به مطالعه تاریخی شرایط این دو کشور وادار کردهاست. اما در مورد تئوریها و موضعگیریهای پیشین، تو به این اکتفا کردی که آنها را از طریق نقد و بررسی '''تناقضات درونیِ خود آنها'''، یعنی تناقضات نظام پیش نهادهٔ{{نشان|۵}} آنها رد کنی. مثلاً بنابه تعریف تو "دفاع از خود مسلحانه" -پیشتاز- با مفهوم خود آن (عدم تحرک، که یا سازشی ضمنی با دشمن طبقاتی را درخود دارد، و یا اینکه متضمن آسیب پذیری مفرط است) رد می شود؛ در مورد انقلاب مداوم تروتسکیسم، نیز مفهوم خود آن است که محکومش می سازد (این امر که هر دهقان و یا کارگر سوسیالیست شمرده می شود، یا این اعتقاد که برای تسخیر قدرت تنها کار لازم، اعتصاب عمومی انقلابی است. خلاصه، طرز برخورد با کارگرائی{{نشان|۶}} به مثابه روکش مناسبی برای همه چیز، و سرانجام انکار ناریخ{{نشان|۷}}" تروتسکیسم، با غوطهٔ مدام آن در ورطهٔ متافیزیک و غیره). همین مطلب را در مورد مفهوم اسطوره ئی رابطه بین حزب و نیروی چریکی (در حالی که حزب و رهبری آن در شهر است و از دور جنگ چریکی را رهبری می کند) می توان گفت. اما در مورد ویتنام و چین با پیروزی های تاریخی سر و کار داریم: نه تنها مفهوم خود آن ها به هیچ وجه محکومشان نمی سازد، بلکه دوامشان به آن است و مسأله رد آن ها مثل موارد دیگر نمی تواند در میان باشد، یعنی به سادگی با تحلیل نتاقضات درون خود آن ها مردود انگاشته شوند ( به علاوه، در این مورد نمی توان گفت که رهبری مبارزه با آن همه خطراتی که شهر دربردارد، مقیم شهر است) تو آن ها را نه به خاطر مفهومشان،بلکه به خاطر "واقعیت های تاریخی" که آن مفهوم با آن مطابقت یدارد مردود شمرده ای. در این صورت چکیده استدلال تو چنین است: "برای تمام دیگر واقعیت های سیاسی، باید مفاهیم دیگر و تئوری های سیاسی دیگری موجود باشد. بنابراین تو ناگزیری به تحلیل تطبیقی کوتاه امّا مهمی از شرایط تاریخی بپردازی. وقتی می گویم "ناگزیری" به چنین تحلیلی بپردازی، منظورم آن نیست که به اکراه به این کار دست می زنی بلکه فقط این است که هدفت{{نشان|۸}} ترا به دنبال کردن این راه وادار می سازد. در حقیقت به نظرم این تنها راه ثمر بخشی است که می توان در پیش گرفت، چه تو با واقعیت تاریخی خطیر و راستینی سر و کار داری.<br />
<br />
امّا بگذار این موضوع را برای چند لحظه کنار بگذاریم: دوباره به آن برخواهیم گشت. <br />
<br />
در این جاست که ملاحظاتم_ یا دست کم پرسش هایم_ آغاز می شود.<br />
<br />
همین که در نتیجهءاین نقد های پیاپی(از جمله نقد های بسیار پیچیده تر اخیر)، میدان خالی شد، تو می گوئی تنها یک راه وجود دارد و آن هم راه نیروی پارتیزانی است؛ همان است که باید نقش اصلی را ایفا کند؛ حلقهٔ پیوند دهندهٔ حیاتی همانست؛ همان است که باید بر آن تأکید شود؛ نیروی چریکی عصارهٔ حزب است و الی آخر. به بیان دیگر پیروزی همین که میدان را خالی کردی، فوراٌ با یک تئوری مثبت؟ جای خالی را پر می کنی. جالب تر از همه برایم شیوهٔ ارائه و اثبات این تئوری است. در اینجا به آنچه پیش تر ذکرش رفت می رسیم: فقدان هرگونه برهان "ایجابی".<br />
<br />
البته تو واژهٔ "نیروی چریکی" را بیهوده بکار نمی بری، که به حال خود رها کنی. با این وصف درباره آن ها به نحوی شگفت آور صحبت می کنی (در این باره چیزهائی دارم که خواهم گفت) که در پایان کار این احساس خواننده را تغییر نمی دهد که اعتبار جنگ چریکی آنقدر فی نفسه اثبات نمی شود که از طریق اثبات نارسائی همهٔ اشکال دیگر مبارزاتی اثبات می گردد. در واقع بیشتر به خاطر پذیرش اثر "منفی" همهٔ اشکال دیگر مبارزه، موقعیت کسب می کند، تا به خاطر کیفیات «مثبت» خود. رژی، براستی وقتی آدم کتابت را می خواند (و من آنقدر که اسپانیائی ضعیفم اجازه می دهد، به دقت خوانده ام_یعنی دقیق تر ازمعمول) می بیند که «راه حل» متن کتابت (از "متن کتابت" منظور دارم) همچون چیزی از "غیب"{{نشان|۹}} ظهور می کند. به نظر می رسد راه حل حاضر آماده و دم دستی است که همانا به کار بردن آن برای حل جدی ترین مسائل نیز_ دست کم در اصول و بنابراین در آینده نزدیک_ کافی است. از سوی دیگر این راه حل به دلیل عدم امکان هر راه دیگری به شرایط تاریخی ویژه امریکای لاتین نسبت داده می شود...<br />
<br />
اعتبار تاریخی این راهحل، در مورد کوبا، تردید ناپذیر است. چرا که موقعیت چریکی به آن ترتیب که تو توصیف می کنی، دقیقاً در آن جا رویداده است. و انسان به وضوح احساس میکند که در پس نظرات تو درباره نقش گروه چریکی، تجربه پیروزمندانه انقلاب کوبا نهفته است. اما این احساس فقط تأثیری را تقویت می کند که داشتم توضیح میدادم: این مزیّت «راهحل» پیشنهادی تو، نه از جنبه ی ایجابی (مثبت) بلک از نقائص و کاستی های همهٔ راه حل های دیگر نیرو می گیرد (و بنابراین تثبات خصلت سلبی (منفی) آن هاست)؛ و این که وجود (تئوریک) خود آن ازوزن و اعتبار انقلاب کوباست که بدبختانه برای ما، همواره در پس پرده و در سایه می ماند. همچون گواه والامقامی که می تواند لب بگشاید، امّا (بجز چند مورد نقل قول هائی از «فیدل» و «چه» یا نمونه هائی مثل اعتصاب عمومی) خاموشی می ماند، یا دست کم درمورد شرایط تاریخی پیروزی خود سکوت می کند. باز هم در این جا، به خاطر ناآگاهی من از سرگذشت واقعی انقلاب کوبا، این سکوت ممکن است «برای من» سکوت باشد. میتواند سکوتی باشد سرشار از اشارت و تجربههائی برای خوانندگان کوبائی و لاتینی تو؛ امّا من در این، تردید دارم حتی وقتی پیشگفتار «رتامار» و اظهاریههای «گرانما»ی{{نشان|۱۰}} ترا خواندم که تأکید می کند انقلاب کوبا هرگز کاملاً مورد بررسی قرار نگرفته و درک نشده است. باتوجه به همهٔ اینها «راهحل» پیشنهادی تو به خاطر فقدان هرگونه برهان مثبت (ایجابی) «پادرهوا» میماند؛ منظورم فقط برهانی مفهومی{{نشان|۱۱}} (که مطابق آن مفهوم تناقضی درخود ندارد) نیست٬ بلکه برهانی مبتنی بر تحلیل تاریخی در عمق است.<br />
<br />
دو راه وجود دارد که مایلم بدان وسیله تو را بهاحساس این فضای خالی نزدیکتر کنم.<br />
<br />
نخستین راه٬ آن راهی را در نظر دارم که تو طی آن ازگروه چریکی سخن میرانی و آن را بهنجوی حیرتانگیز توجیه میکنی. واضح است که برای تو فقط یک مفهوم از گروه چریکی وجود دارد؛ یا بهبیان دیگر٬ اگر بتوانیم چنین بگویم٬ یک مفهوم «ناب» با کیفیت غریب «خودکفائی» بهبیان دیگر{{نشان|۱۲}} اصل{{نشان|۱۳}} تمام تحولات را در درون خود دارد٬ (۲) خود تناقضات خود را حل میکند. مانند همهٔ مفاهیم «ناب» بقای این مفهوم نیز فقط در تضاد با «مفهوم متقابلی» است که تجسّم همهٔ ناخالصیهای عکس قضیه باشد. مفهوم «ناب» مبارزه در کوههاست؛ مفهوم «غیر ناب» [یا «ناخالص»] زندگی در شهرها٬ باه همه عواقب سیاسی کلاسیکاش (حزب سیاسی شهری٬ سانترالیسم دموکراتیک٬ کنگرهها٬ مباحثات٬ فرقهگرائی٬ ستیزهها٬ دردسر ایجاد جبهههای واحد جور واجور٬ اعزام هیئتهای نمایندگی و ارسال پیام بهکشورهای دیگر والی آخر). سختیها و خطرات وحشتانگیز زندگی چریکی در کوهستانها٬ احساس برادری آنها در پیکارها٬ هرچقدر هم انسان را '''تحت تأثیر قرار دهد'''٬ قبول ندارم رژی عزیز٬ که همه اینها بتواند چنان که تو میگوئی '''مستقیماً جایگزین''' آن همه صفات '''سیاسی''' شود. نیروی ساده و ناب مبارزه مشترک «برای بقا» در بیست و چهار ساعت شبانه روز بهبرادری رزمی چریک مفهوم سیاسی نمیدهد. این که بدین نحو بهاین تجربه میرسند واضح و ضروری است. امّا آنچه تجربه میکنند ناشی از چیزی است که ورای جمعشدن آنها در محلی خطرناک است که هر ساعت و در حقیقت هر لحظهاش مبارزهئی است. دست کم این که از عللی تاریخی و عینی که آنها را در آن موقعیت '''یک جا جمع کرده''' ناشی میشود. بههمین روال٬ تو همچنان از نقش تعیین کننده «فیزیکی» (یا «بیولوژیک»)٬ «انعکاسهای جدید» و «وضعیت ذهنی جدید» سخن میرانی. تو میگوئی منظره یگانگی ناشی از برادری رزمی٬ درهم آمیزی سرخپوستان و شهروندانی که حتی زبان یکدیگر را نمیفهمند و بالاتر از همه منظره «اختلاط» طبقهٔ کارگر و دهقانان در مبارزه نظامی مشترک٬ چه تکان دهنده است. آن چه را که بهعنوان اثر کلی شرایط زیست کاملاً متفاوت از شرایط زیست شهری (در شهر برای تهیه گوشت، رفتن تا قصابی و برای تهیه دارو رفتن تا داروخانه کافیست) نشان میدهی – همه را مستقیماً بهمفهوم گروه چریکی که قادر به پاسخگوئی بههمهٔ اینهاست نسبت میدهی امّا این آثار (یا معلولها) گرچه بهشرایط زیست کسانی که درکوهها میجنگند ارتباط دارد، لکن خود معلول شرایط عامتر دیگری است – دقیقاً همان شرایطی که تولد نیروی چریکی و بالاتر از آن، بقا، رشد و پیروزی نهائیاش را ممکن میسازد. بهبیان دیگر آن شرایط تاریخی که کشوری را برای ایجاد نیروی چریکی و حمایت از آن تا لحظهٔ پیروزی آماده میسازد. <br />
<br />
میتوانستم همین نکته را به طرق گوناگون دیگری نیز توضیح دهم. نخست میتوانستم بگویم که برادری درمیان رزمندگان در بدترین جنگها (باربوس Barbusse یکی از اولین کسانی است که این را در جنگ جهانی نشان داده است) '''بهخودی خود''' برای نیل بهاین آثار سیاسی کافی نیست. (در حقیقت، خودت دو پهلو بودن و ابهام احتمالی این اثرات را اذعان داری، وقتی که از گروههای چریکی سخن میگوئی که میتوانند بهمنظور مقاصد پلید سیاسی مورد استفاده قرار گیرند و یا از گروههائی حرف میزنی که در اوضاع و احوال خاصی احساس اولیه خود را که بهخاطرش میجنگیدند از دست میدهند: '''همین اوضاع و احوال خاص''' هستند که عوامل تعیینکنندهاند و همانست که باید برای کشف قانون واریاسیون{{نشان|۱۴}}مورد تجزیه و تحلیل قرار داد یعنی اینکه مشخص کرد برای گروههای چریک چه چیز عادی و بههنجار و چهچیز بیمارگونه{{نشان |۱۵}} است. بههرحال، ترجیح میدهم اصطلاحات انتزاعیتری بهکار ببرم تا در تو مؤثرتر باشد. باید بگویم تا آنجا که مفهوم نیروی چریکی (و آثار آن) را ''' مستقل از شرایط تاریخی'''-ئی که نیروی چریک در آن وجود دارد- مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهی، تحلیل تو از مفهوم نیروی چریکی تحلیلی '''انتزاعی''' است. خونسرد باش: میدانم که این گفته ممکن است اغراقآمیز بهنظر رسد ولی باید بگویم که بار زیادی را بهدوش ''' شرایط زیست''' نیروی چریکی میگذاری، شرایطی را که بدبختانه از زندگی و مبارزه در کوهستانها جدائیناپذیر است: اینها نه شرایط تاریخی بلکه شرایط '''طبیعی''' اند. در تحلیل از شرایط اولیه مفهوم نیروی چریکی، تو تمایل داری کمی فوئرباخوار رفتار کنی (mutatis mutandis): '''به طبیعت''' نیروی '''تاریخی''' میدهی. قطعاً این چیزی نیست که در اصل منظور نظرت بوده، امّا با خواندن کتابت '''بهناگزیر''' این احساس به انسان دست میدهد. حال که کتابت را خواندهام، باید اذعان کنم که از یادآوری گاه به گاه نقد عالیات از تروتسکیستها، که بهدور از تاریخ واقعی در دنیای متافیزیک بسر میبرند، در خود احساس طنز و ریشخند مییابم. تخیلهای تو از مفهوم نیروی چریکی و مفهوم مقابل آن (یعنی شرایط زیست شهری و آثار سیاسی مترتب برآن) همچنان برای خواننده در وسط زمین و آسمان معلق میماند؛ آنها همچون جوهرهائی هستند آنقدر مستقل از همهٔ شرایط مادی تاریخ واقعی، که میتوانند استنتاجهای نظری و نتایج عملی مختص بهخود را ایجاد نمایند.<br />
<br />
امّا با این وصف، شرایط تاریخی مشخص در تحلیلهایت بهکلی غایب نیست. واضح است که، حتی در همان شیوهئی که مفهوم نیروی چریکی را مطرح میکنی، یعنی واقعیتهای تاریخ '''جنگهای تودهئی'''- که مورد تحلیل قرار میدهی تا فقط بهاین عنوان که «با شرایط آمریکای لاتین مطابقت ندارد» مردود بشمری- استدلالهایت نقش عمدهئی دارند و وادارت میسازند تا نشان دهی که شرایط مختص آمریکای لاتین کدامند. باری، وقتی بهجائی میرسیم که شاید قبول کنی ''' نقطه مطلقاً تعیین کنندهئی''' است، استدلالهایت دیگر بهقدر کفایت خوب نیستند. بگذار مثالی بزنم. بارها گفتهئی که تجربیات ویتنام و چین را نمیتوان در آمریکای لاتین بهکار برد، زیرا تراکم جمعیت آن بسیار کم است: یک انقلابی نمیتواند «مانند ماهی در آب در میان مردم باشد.». در اینجا دوباره، به نظرم میرسد که طبیعت (در این مورد جمعیت شناسی) را بهجای تاریخ بهکار گرفتهای. نمیگویم استدلال تو اصلاً قوت و اعتبار ندارد، ولی واضح است که نمیتواند چیزی بیش از ''' ذکر''' شرایط تاریخی باشد. دریافت ما از مارکس، آنست که توزیع جمعیت یک معلول است نه علت. از سوی دیگر، آنچه درباره شرایط پیدایش احزاب کمونیستی میگوئی و این شرایط هنوز هم تعیین کننده شیوههای مبارزه- و ناکامی – وجود آنهاست بهنحو چشمگیری قانع کنندهتر است، زیرا که کاملاً به تاریخ مربوط میشود. با این وصف حتی در اینجا نیز تحلیل تو، اندکی فراتر از یک طرح کلی میرود و در هر حال در حدّ تحلیلی صرفاً ''' سیاسی''' میماند؛ و بهعلاوه تا آنجا سیاسی است که بهوجود آن احزاب ربط مییابد- در حالی که سیاست چیزی است بسیار گستردهتر از احزاب سیاسی. در کتاب تو خواننده بیهوده بهدنبال یک تحلیل یا طرحی کلی از یک تحلیل میگردد که به''' ژرفای امور''' دست یابد و با آن واقعیتی سر و کار داشته باشد که بهقول لنین سیاست تنها «''' چکیده''' »ئی از آن است: یعنی شرایط اقتصادی. در جائی '''بهضرورت''' تحلیل از ترکیب خاص شیوههای تولیدی که در آمریکای لاتین یافت میشود اشارهئی کردهای؛ امّا بدبختانه همان جا متوقف شدهای. باعث تأسف است، برای این که نقطه مطلقاً تعیین کننده همانجاست. تنها تحلیل آن ترکیبات ویژه است که عملاً ما را بهفهم این مطلب قادر میسازد که چرا مبارزه طبقاتی در آمریکای لاتین بهاشکال خاصی روی میآورد، که به طور سنتی آن اشکال را بهخود گرفته است. هرچند این مطلب بهخصوص در مورد پدیدهٔ کلاسیک تسخیر نظامی حکومت، کودتا، golope، صادق است، لکن تاریخ بینظیر احزاب کارگری و مبارزات اتحادیههای کارگری و دانشجوئی را نیز درخود دارد. کافی نیست فقط بگوئیم شرایط متفاوتند و این تفاوت را بهنحوی '''منفی''' یعنی بهعنوان عدم حضور شرایط مسلط در فلان یا بهمان کشور (روسیه، چین، ویتنام) مورد ارزیابی قرار دهیم. تو باید از این مقایسههای صرفاً '''منفی''' (سلبی) پا فراتر گذاشته بهتحلیل '''مثبت''' (ایجابی) شرایط ویژه آمریکای لاتین روی آوری. از آن مهمتر تو باید با تمام قوا از '''بیماری ایدئولوژیک''' سنت سیاسی آمریکای لاتین اجتناب ورزی، یعنی از این خطا که همهچیز را صرفاً و فقط '''موضوع سیاست''' میداند. همان «بیماری کودکانه»ئی که آمریکای لاتین هنوز از آن فارغ نشده است: یعنی ''' سیاستگرائی'''{{نشان|۱۶}}. اگر منظورت را درست فهمیده باشم، انتقاد تو از رفتار «شهری» و «بینالمللی» احزاب سیاسی سینتی دقیقاً متوجه '''آثار همان بیماری کودکانه''' است. تو این آثار را بهیک مفهوم متقابل اساسی نسبت میدهی: شرایط زیست «شهری» (در شهرهائی که در اثر حضور بورژوازی کمپرادور وابسته به اقتصاد امپریالیستی ایالات متحده، مصنوعاً تا «تا حد انفجار متورم شده است»). چیزی مانند «شرایط زیست شهری» بهطور عام، وجود ندارد: شهرهای خاص و شهرهائی که مهر و نشان تاریخ بر آنها خورده{{نشان|۱۷}} وجود دارند و شرایط زندگی در این شهرها با روابط طبقاتی ملی و بینالمللی مطابقت دارد. با این وصف فقط چند کلمه سردستی درباره این شرایط طبقاتی گفتهئی و اگر درست خاطرم باشد، حتی تقریباً این وسوسه را داشتی که بین شهر و کوه یک مرز طبقاتیِ مشاهده کنی. تعهد یک تحلیل مارکسیستی از شهرهای غولآسای آمریکای لاتین و مشاهده این امر که ساخت طبقاتیِ مبتنی بر واقعیت ویژه اقتصادی این شهرها، از طریق «شرایط زیست» '''این''' شهرهای '''خاص''' (نه هر شهر، نه شهر بهطور عام) '''چه اثراتی''' بر اشکال سنتی مبارزه سیاسی و اتحادیهئی اعمال میکند. کاری است '''ثمربخش''' و پرارزش. این تحلیل باید سنت '''کودتا''' بهپشتیبانی ارتش، و برخی احزاب حتی احزاب کمونیست را در برگیرد که امّیدوارند از این کودتاها بهنان و نوائی برسند. واکنش سیاسی فیدل دراین باب، فوقالعاده معتبر و ژرف است: وی به'''کودتاهای''' نظامی اعتقادی نداشت و میتوان تمام تاریخ برخوردهای ارتش شورشی با نیروهای منظم دولتی را با این دید مطلقاً درست تبیین کرد. تو در کتابت بهاین نکته اشاره میکنی، امّا نظر فیدل را چنان ارائه میدهی که انگار نوعی پیامد و نتیجه جنگ چریکی است. من خود معتقدم که غریزه و هوش سیاسی فیدل(در این محدوده) بسی فراتر میرود. این استنباط بسیار دقیق مدیون '''طبیعت''' جنگچریکی نبود. بلکه بهذات رابطهٔ تاریخی بین نیروهای مسلح و قدرت سیاسی در کوبا مربوط میشد. و این رابطه تنها در متن یک تحلیل از موقعیت طبقاتی در کوبا، بهویژه در شهرهای آن قابل درک است. <br />
<br />
در مورد کوبا و فیدل مایلم همان نکات پیش گفته را صادق بدانم. «رتامار» میگوید، تو نخستین کسی هستی که بهاسناد و مدارک اصلی تاریخ انقلاب کوبا دسترسی داشتهای. امَا در کتابت تنها نشانههای ناچیزی ازاین اسناد بهچشم میخورد (بهخصوص قسمتهائی از نامههای فیدل) و آن چه تو نقل میکنی (با چند استثنا) تنها از روشهائی خبر میدهد که فیدل در اقدام بهجنگ چریکی با آن مواجه بود. ما در انتظار چیز دیگری بودیم و اگر قرار باشد بهکنه چیزی که بهدرستی متذکر شدی پی ببریم، یعنی بهحالت بیسابقه و چشمگیر مردم و شرایطی که در انقلاب کوبا نقش داشت، بهچیز متفاوتی نیازمندیم. درست در همین نقطه است که باید امیدوار بود در نهایت امر تحلیلهایت را اصلاح کنی. نخستین تحلیلهائی که شرایطی را مطرح میکند که نه تنها اقدام فیدل بهشورش و انقلاب، بلکه نشو و نما و موفقیت آن را نیز ممکن ساخت. تحلیل آرنول (Arnault) در ردیف این تحلیلهایت، که گرچه بهآن اشارهئی کردی، اما صرفاً از اهمیت آن و عدم موافقتت با آن سخن گفتهئی. در حالی که کتابی است مهمَ و تو نمیتوانی فقط کلاهت را برداری و از کنارش بگذری و اعلام کنی موافق نیستم. باید وارد جزئیات میشدی و حرفت را اثبات میکردی. بهعلاوه، اعلام یک امر، که اثبات نیست. من شخصاً، حتی با همان چند سندی که تو در اختیارمان قرار دادی (و آنچه عمدتاً مورد توجه من است، طرز تلقی «چه» نسبت به (۱) اعتصاب عمومی (۲) کودتاهای نظامی) مجاب شدهام که هنوز چیزهای مهم بسیاری است که باید کشف شود. امَا این فقط از تحلیلی جدی، دقیق و سیستماتیک برمیآید؛ نه تنها شرایط تاریخی ویژه کوبا و انقلاب آن، '''بلکه باید شیوهئی که کاسترو عملیات نظامی را هدایت و عمل سیاسی را رهبری کرد''' نیز مورد بررسی و آزمایش قرار گیرد. من از دو سر نخی که خود بهدست دادی (طرز تلقی فیدل نسبت بهاعتصاب عمومی و نسبت بهارتش منظم) در این باره مطلقاً مطمئنم. من کلمه بهکلمه گفتهٔ ترا میگیریم: بله، هر تصمیم بهظاهر صرفاً نظامی '''مقصود و محتوائی سیاسی''' دارد. آن مقصود و آن محتوی، باید از پس نمای صرفاً «فنی» تصمیمات نظامی بهدرآید و آشکار شود. امَا این تنها درصورت این کشف میسر میشود که چه چیزی بهتصمیم ظاهراً نظامی خاصی، مقصودی عمیقاً سیاسی میدهد: یعنی شرایط اقتصادی-سیاسی موقعیت اجتماعی کوبای آن زمان.<br />
<br />
فقط براساس اینگونه همبستگی شرایط اقتصادی-سیاسی و اعمال نظامی-سیاسی (از جمله اشکال سازماندهی مبارزه و سیاسی مسلحانه) است که میتوانیم:<br />
<br />
۱- دقیقاً مشخص کنیم چه چیزی ویژهٔ تجربه کوباست.<br />
<br />
۲- در کنار آن مشخص کنیم چه چیزی موقعیت کشورهای آمریکای لاتین بطور اعم و این یا آن کشور را بهطور اخص تشکیل میدهد.<br />
<br />
۳- امتیاز این یا آن شکل سازماندهی و مبارزه، و لزوم پیشنهاد، تحمیل و گسترش آنرا تعیین کنیم.<br />
<br />
بهخوبی مطلعم که اوضاع و احوال غالباً چنان است که از انجام این مهم در آرامش و فراغ بال ممانعت میکند. مبارزه، نیازهای مبرمی پیش رو میگذارد. امَا چنانکه میدانی گاه میشود که مدتی عقبنشینی بررسی اوضاع از '''لحاظ سیاسی مبرم''' میشود، همه چیز بهکار تئوریک انجام شده در آن زمان بستگی دارد. مارکس و لنین در این مورد نخستین سرمشقهای ما را بهدست دادهاند و چه بسا که خود «چه» اکنون از سرمشق آنان پیروی میکند{{نشان|۱۸}}. زمانی از مبارزه که بدین گونه سپری شود، ممکن است که در نهایت صرفهجوئی در زمان باشد حتی برای خود مبارزه. تردیدی ندارم که تو، چه از لحاظ آموزش و دانش و چه از جنبه توانائی فکری، در موقعیتی هستی که در انجام این کار واجب، یاری کنی.<br />
<br />
بگذار، یکبار دیگر بگویم، که ممکن است تزهای تو درست باشند. تمام حرفم این است که حتی در آن «تصویرهای کوتاهی» که تو نشان میدهی، تزهایت بهنحوی مثبت (ایجابی) اثبات نشدهاند. این برهان ایجابی (مثبت) هنوز باید انجام پذیرد. و اشتباه نکن: برهان ایجابی با فصاحت و بلاغت فرق دارد. مسأله این نیست که پس از مردود شمردن یک روی سکه، روی دیگر را صرفاً نشان دهی، بلکه باید شرایط تعیین کننده، '''مطلقاً تعیین کننده''' تاریخی که در کتاب تو عملاً حضور ندارد، یک بیک مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. (برهان ایجابی) قبول این ریسک را نیز با خود دارد که ممکن است پس از انجام کار، انسان خود را بهاصلاح و جرح و تعدیل برخی نتیجهگیریها ناگزیر ببیند. من این را وظیفهئی برای تمامی روشنفکران کارگری و انقلابی میدانم. مردم سلاح پاسداری و بسط گسترش دانش علمی را بهآنها سپردهاند. آنها باید این رسالت را با نهایت دقت و توجه و بهپیروی از خود مارکس انجام دهند که معتقد بود برای مبارزات جنبش کارگری و آنهائی که بهاین مبارزات مبادرت میورزند، هیچ چیز از دانش هرچه عمیقتر و دقیقتر، پراهمیتتر نیست. وی زندگی خود را وقف این اعتقاد کرد.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ترجمهٔ هادی لنگرودی'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
==پاورقیها==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Reflexes<br />
#{{پاورقی|۲}} Positive <br />
#{{پاورقی|۳}}Negative demonstration <br />
#{{پاورقی|۴}}Spontaneist دنبالهرو جریانات خودبخودی <br />
#{{پاورقی|۵}} Convergent متوجه به نقطهای واحد-متقارب<br />
#{{پاورقی|۶}}Proposition <br />
#{{پاورقی|۷}}Workerism<br />
#{{پاورقی|۸}} A historicism<br />
#{{پاورقی|۹}}Object شاید در اینجا محمول منظور باشد<br />
#{{پاورقی|۱۰}} dues ex machina<br />
#{{پاورقی|۱۱}}Retamar<br />
#{{پاورقی|۱۲}}Granma<br />
#{{پاورقی|۱۳}}Conceptual<br />
#{{پاورقی|۱۴}}Principle<br />
#{{پاورقی|۱۵}} در زیستشناسی طبق این اصل معلوم میکنند که کدام صفت نوعی و عادی است و کدام یک غیرعادی و بیمارگونه است. Variation<br />
#{{پاورقی|۱۶}} Pathological<br />
#{{پاورقی|۱۷}} Poloticism<br />
#{{پاورقی|۱۸}} History determined تاریخاً تعیین شده<br />
#{{پاورقی|۱۹}} بهزمان نگارش این نامه توجه شود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%82_%D9%BE%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%DB%B1%DB%B1%DB%B3%DB%B2-%DB%B1%DB%B5_%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%94_%DB%B2%DB%B9&diff=29667صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۹2012-02-09T10:56:50Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:29-107.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۷]]<br />
[[Image:29-108.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۸]]<br />
[[Image:29-109.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۰۹]]<br />
[[Image:29-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:29-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۱۱۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''آقای سعید هراتیزاده'''<br />
<br />
موشکافی و دقتی که در تحلیل و تفسیر آن شعر به کار بردهاید حیرتانگیز است. با این وصف طبیعی است که نقطه نظرهایتان کاملاً درست و دقیق باشد. گیرم شعر، هنگامی که از قوه به فعل درمیآید هرگز ملاحظهٔ این نکات را نمیکند و براساس ظوابط و روابط دقیق که بعدها در نقد شعر کشف میشود شکل نمیگیرد. اگر چنین شد، آن شعر «ساختگی» و «تصنعی» است. همچون یک «آدم مصنوعی» - بیاحساس و قلّابی.<br />
<br />
سادهتر بگویم: کودکی به دنیا میآید بدون این که به چند و چون حیات و روابط بسیار پیچیده و فوقالعاده ظریف اندامهای خود بیندیشد یا اصلاً جز کل یکپارچهٔ خود چیزی حس کند و از شاهکاری که سیستم عصبی اوست، یا عمل شگرفی که مجموعهٔ قلب و سرخرگها و سیاهرگها او انجام میدهند، یا ارتباط دقیقی که میان ریهها و قلب او هست آگاهی داشته باشد؛ هرچند که موجودیت زیبا و حریتانگیزش معلول همین جزئیات است. به عبارت دیگر، ساخت و سازی که صورت میگیرد تا این کودک «بشود»، در غیاب او، پشت سر او، دور از خواست و ارادهٔ او جریان مییابد. این ساخت و ساز اگر جریان خود به خودیش در جائی بلنگد، کودک را بیمار و زشت و ناسالم خواهد کرد. از او چیزی خواهد ساخت که دلپذیر و زیبا نیست و توجهی را جلب نمیکند. البته پدر و مادرش ار را دوست خواهند داشت، همچنان که آقای دکتر مهدی حمیدی دیوانهای هشت من نُه شاهیش را دوست میدارد و آقای بهآذین قربان صدقهٔ دست و پای بلورین ترجمهٔ «جان شیفته»اش میرود و آقای پرویز تناولی به خاطر ارتکاب مجسمهٔ «فرهاد در زندان عشق» خود همینطور افتخارات تناول میکند بدون این که هیچ یک آنها به زشتی دستکار خود توجهی داشته باشند. این جا است که حضور پزشک مفید میافتد. پزشک که عادتاً با دیدی انتقادی در موجودات بشری نگاه میکند، با معاینهٔ کودک میگوید «کبدش خراب است» یا «کلیههایش باید عوض بشود» یا «جنون ارثی دارد» و غیره...<br />
<br />
منتقد، یک جور متخصص علو تشریح است. موجود زنده براساس این علم و با استفاده از آن به وجود نمیآید، بلکه دانشمند تشریح با بررسی روابط اُرگانیک او علل بقا را کشف میکند تا ظوابطی به دست آورد که برآن اساس بتواند در سلامت یا بیماری دیگران کند، و برآنچه «روبه راه نیست» انگشت بگذارد.<br />
<br />
<br />
'''آقای هادی دادار (کرمانشاه)'''<br />
<br />
از بابت عکسهائی که به آرشیو مجله محبت کردهاید بسیار متشکریم.<br />
<br />
<br />
'''آقای ایرج الف. (تهران)'''<br />
<br />
با تشکر از ابراز لطف شما، ویژهنامههائی را که پیشنهاد کردهاید در شورای نویسندگان مجله مطرح خواهیم کرد. البته «ویژهنامه جنایات امپریالیسم در جهان» تصور نمیکنم عملی باشد، زیرا برای چاپ یک چنین شمارهئی در تمام بازارهای جهان هم به قدر کافی کاغذ به هم نمیرسد!<br />
<br />
آقای م. دانشجو<br />
<br />
با سپاس فراوان. <br />
<br />
۱) سرچشمههای ذوق و هنر نباید خشکیده تلقی شود. این نکته که اثر چشمگیری عرضه نمیشود دلایل بسیار متعددی دارد. اندکی صبر داشته باشیم. <br />
<br />
۲) در مورد شطرنج به انتظار وصول نظریات خوانندهگانیم. نظر شما مثبت است ولی هنوز مجموعه نظریات خوانندگان به آن اندازه نیست که براساس آنها بتوانیم تصمیمی بگیریم. <br />
<br />
۳) قطعهٔ استحالهٔ تاریخ رسید، ولی ما معتقد نیستیم که «خوشباوری» نشان دادهایم و بیهوده به انتظار «بانگ دلکش ناقوس» نشستهایم. <br />
<br />
<br />
'''خانم پری بیانی (ارومیه)'''<br />
<br />
همانطور که در آن قطعهٔ کوتاه نوشتهاید «راز دگرگونی جهان را میدانیم»، اما «گشودن این راز برای همگان» نیازمند زمان است.- از پا ننشستهایم، می کوشیم، و این وظیفهٔ ماست.<br />
<br />
<br />
'''خانم پروین الف. شهمنش'''<br />
<br />
در باب شطرنج، من شخصاً با نظر شما موافقم. طبیعی است که کمتر خوانندهئی تمام مطالب مجله را از اول تا آخر میپسندد و بخصوص «می خواند» و اختصاص سه چهار صفحه به شطرنج منطقاً نباید آن عده از علاقهمندان کتاب جمعه را که به شطرنج علاقهئی ندارند به مخالفت با آن وادارد، زیرا- همچنان که پیش از این هم نوشتهایم- این تجاوز به حق علاقهمندان به شطرنج است که به قول شما «گاه تا آن به یک زبان خارجی تسلط ندارند که از مراجع دیگر استفاده کنند.»<br />
<br />
علت چاپ نشدن مباحث شطرنج در یکی دو شماره اخیر هم مطلقاً ربطی به سؤال «شطرنج بماند یا برود» نداشته است. تجدید سازمان مجله آشفتگیهائی در کار پیش آورد که امیدواریم تا این شماره کاملا برطرف شود. <br />
<br />
<br />
'''آقای اصغر ذوقی (کرمان)'''<br />
<br />
۱) این که پارهئی از مطالب مجله «پرجاذبه» به نظر نمیآید دلیلش صرفاً عادت نداشتن بعض ما به مطالب آموزشی است. این عادت باید اطلاح شود. سعی ما براین است که حتی المقدور مطالبی را در مجله منعکس کنیم که دانستن آن برای طبقهٔ تحصیل کرده واقعاً لازم باشد. البته مطالب دیگری چون مراسم تمنای باران و آفرینش جهان در اساطیر و غیره را به صرف این که به قول شما «جنبه سیاسی ندارد نمی توان نفی کرد.<br />
<br />
۲) در مورد قصهها حق با شماست. باید روی این بخش از مجله بیشتر کار کنیم.<br />
<br />
۳) ویژهنامهها مورد توجه و تأئید اکثریت خوانندگان این مجله قرار گرفته است. می کوشیم برای هر ویژهنامه به منابع هر چه غنیتر و قابل اعتمادتری دست پیدا کنیم. <br />
<br />
۴) و اما در مورد آن شعر ... حقیقت این است که نتوانستیم از ارتباط آن با اندیشههای نابهنگام گورکی سردرآریم. <br />
<br />
<br />
'''بنده خدای یزدی؟ (یزد)'''<br />
<br />
نامهٔ سرشار از محبت حضرتتان را یکیک همکاران خواندند. سپاسگذار این همه توجه و دلسوزی صمیمانهایم، و پشتگرم به همدلی ها و الخ ...<br />
<br />
۱) نظر شما دربارهٔ صفحات شطرنج منفی است، منتظریم ببینیم مجموع نظریات خوانندگان چه خواهد گفت.<br />
<br />
۲) چون نامههای هر هفته جداگانه پرونده می شود، همین قدر که نویسندهٔ نامهئی به صندوق پستی فلان شماره اشاره کند برای دسترسی به سابقهٔ امر کافی است.<br />
<br />
۳) از معرفی کلکسیونر مطبوعات کشور فوقالعاده ممنونیم. یکی از گرفتاریهای بطرگ ما را با راهنمائی خود حل فرمودید. <br />
<br />
۴) دربارهٔ آمریکای لاتین بازهم مطالب و مقالاتی داریم که بتوانیم ویژهنامه(های) مکمّلی منتشر کنیم.<br />
<br />
۵) این عبارت نامهتان به راستی نقل کردنی است: «... این است که میبینی بسیاریها از قیمت صد ریالی کتاب جمعه می نالند و فکر نمی کنند که در این وانفسا اگر هزار ریال هم بود باز ارزان بود و هنوز هم خیلی طول خواهد کشید تا این وضع تغییر کند. یک کیلو پرتقال را صد ریال می خریم و آن وقت یک مجلهٔ صد ریالی را می گوئیم گران است».<br />
<br />
دوست عزیز، لطف شما به جای خود. مقایسه قیمت ها هم به شرح ایضاً. اما به راستی ما در میان خوانندگان خود بخصوص «دانشجویان» کسانی را سراغ داریم که سال تا سال رنگ پرتقال را نمی بینند امّا برای خرید کتاب جمعه از شام شب خود چشم می پوشند. ما نسبت به این گروه از خوانندگان است که تا مغز استخوان احساس مسؤولیت می کنیم. در برابر این عطض مقدس به خواندن و دانستن و برای پاسخ دادن به این نیاز عمیق اجتماعی است که مدام از کار خود انتقاد می کنیم، از کیفیت مجّله (هم در مایحتوی و هم در تنظیم و تزئین) ناراضی هستیم و برای وصول به سطح قابل قبول تری به هر امکانی چنگ می اندازیم. ما به راستی از این بابت که در هفته های اخیر تأخیرهائی در انتشار مجله پیش آمد عمیقاً احساس شرمندگی می کنیم. وقتی که ناگهان صبح یکشنبه از چاپخانه تلفن می کنند که حتی یک صفحه کاغذ در بازار گیر نمی آید، واقعاً حال و روز همکارانمان تماشائی است. وقتی ناگهان برق صحافی قطع می شود و دست و بال همهٔ ما در پوست گردو می ماند و معلوم می شود شب پنجشنبه مجله به توزیع نخواهد رسید و با در نظر گرفتن تعطیل جمعه توزیع مجله به روز شنبه موکول می شود، به تمام معنی اصطلاح، خستگی به تن همهٔ ما می ماند. در هر حال، اینها بخشی از گرفتاری های ما است. تنها چیزی که ما را به ادامهٔ کارمان در این شرایط واقعاً کسالتآور و نومید کننده تشویق می کند تفاهم متقابل ما و خوانندگان مجله است. بارها از این سو و آن سوی کشور نامه هائی دربافت کرده ایم که به اصرار از ما خواسته اند برای دریافت کمک های نقدی علاقه مندان مجله حسابی در بانکی بگشائیم. این نامه ها آیا نشانهٔ این نیست که نویسندگانشان ارج مسؤولیت همکاران کوشای مار را دریافته اند و اشکالات و گرفتاری های ما را درک می کنند؟ و آیا این نامه ها برای آن که ما را به عمق نیازهای فرهنگی جامعه توجه دهد و در انجام تعهدات خود پابرجاتر و کوشاتر کند کافی نیست؟<br />
<br />
کتاب جمعه آبروی ما است و حاصل تعهد اجتماعی ما. همیشه گفته ایم که ما، از لحاظ اقتصادی، فقط طالب خود کفائی مجله ایم. در جمع همکاران رسمی انگشتشمار ما هیج کس برای خود حساب پس انداز باز نکرده است و اگر مجله درآمدی نیز پیدا کند (که امیدواریم چنین شود) از آن فقط برای اعزام گروههای تحقیق به بررسی مسائلی که همیشه از مردم پنهان نگهداشته شده است (فی المثل مطالعه در جامعهشناسی روستائی ایران، مسائل عشیرتی، مسائل اقلیتهای قومی و غیره) سود خواهیم جست.<br />
<br />
۶) در باب «صفحهً آخر تقویم» البته آنچه مرقوم فرمودهاید محتمل است؛ ولی دوست عزیز، از قدیم گفتهاند شترسواری دولّا دولّا نمیشود و آن که خربزه میخورد به ناگزیر پای لرزش هم مینشیند. وانگهی، لطف شما و چندین هزار خواننده دیگر نسبت به مجّله نمیتواند جز این دلیلی داشته باشد که لحن نوشتهها را صادقانه و منطقی و موضع ما را منافی سودجوئی یا فریبکاری تاجرمسلکانه یا فرصتطلبانه تشخیص میدهید. اگر ما به هر دلیلی به وظایف خود پشت کنیم دیگر توقع دریافت نامههای آمیخته به محبت و دلسوزی شما را نباید داشته باشیم زیرا نشان دادهایم که شایستگی آن را نداریم. آنچه جای «حیف» دارد این است. هم خود از دست شما رفتهایم و هم دوست همراه و همدلی چون شما را از دست دادهایم. این همه، اجزاء یک کلّ به هم پیوسته است.<br />
<br />
۷) و امّا مرقوم فرمودهاید: «یزدِ ما آب ندارد، پس مرغابی هم ندارد؛ این است کِه منِ یزدی نمیتوانم از اصطلاحِ "کلک مرغابیزدن" سردرآورم!»-- به طور خیلی ساده، "کلک" به آبدانی میگویند که صیادان در کنار آبگیرهای بزرگ به وجود میآورند و آن را چنان تعبیه میکنند که ورود مرغابی بهآن آسان و بیدردسر صورت میگیرد ولی خروج از آن ممتنع است. صیاد، مرغابی اهلی دستاموزی را به نزد مرغابیان وحشی که بر آبگیر فرود آمدهاند میفرستد و این مرغابی دستاموز باعث هدایت مرغابیان وحشی به داخل کلک میشود و آنها را به دام صیاد میاندازد. "کلک مرغابی زدن" اصطلاحاً یعنی فریبدادن.<br />
<br />
پایدار باشید.<br />
<br />
<br />
----<br />
رسید، متشکریم:<br />
<br />
'''- آقای فرید عربخوری''' (بندر انزلی): شمع شب، فردای خوب، گذر قدح، روستای من.<br />
<br />
'''- آقای کیانوش شمس اسحاق''' (اراک): از خون خسته خورشید.<br />
<br />
'''- م. ناوک''' (سُنقر): باور کنید.<br />
<br />
'''- آقای رحیم صارمی:''' تابلوهای کوچک ... ۱ و ۲.<br />
----<br />
<br />
===از میان نامهها===<br />
<br />
کتاب جمعهٔ عزیز چاپ و انتشار هر نشریهئی، بدون غلطهای چاپی، در ایران دشوار و شاید یکسره ناممکن است. البته بسیاری از این غلطهای چاپی را خود خوانندگان تصحیح میکنند، اما غلط یا اشتباه گاه به حدی ناجور است که ضرورت ایجاب میکند تذکری داده شود. از این جمله است چند غلط و اشتباه چاپی در مقالات من، در شمارهٔ ۲۶.<br />
<br />
۱- عبارت ('''یک نمونهٔ به راستی بدیع''') که در پایان شعر «رودخانهها» (صفحهٔ ۴۹) آمده مربوط به انتهای شعر «عقابها» (در صفحهٔ ۵۱) است و میبایست پس از سطر: '''عقاب قوطی شیرِ «عقابنشان»''' آورده شود.<br />
<br />
۲- در شعر '''«عقابها»''' چون سطرهای ۸ و ۹ متن باهم یکی شده چند توضیح زیرنویس در صفحهٔ ۵۱ نادرست درآمده است، و توضیحات مربوط به سطرهای ۱۰ و ۱۳ و ۱۷ (در زیرنویس صفحهٔ ۵۱) باید مبدل به سطرهای ۹ و ۱۲ و ۱۶ شود.<br />
<br />
۳- در زیرنویس مقالهٔ '''مرد سیاه، مرد من، گوش کن!،''' پیداست که «مبارزات ضد تبلیغات نژادی» غلط و درستِ آن «مبارزات ضد تبعیضات نژادی» است.<br />
<br />
ضمناً یادآوری این نکته را لازم میدانم که در زبان پرتغالی تلفظ حروف '''J ،G ،CH ،C''' درست مانند تلفظ آنها در زبان فرانسه است. از این رو تلفظ صحیح نام '''JORGR AMADO ژرژآمادو''' است (صفحه ۳۴ شماره ۲۶) و نه '''خورخه آمادو''' که تلفظ اسپانیولی این نام است. و همین اشتباه در مورد تلفظ دو نام از مقالهٔ '''پس از هفت سال''' (کتاب جمعه ۱۳) نیز مصداق دارد. یعنی '''JOADO ژوائو''' (صفحه ۱۳) و '''MARIA CAROLINA DE JESUS ماریا کارولینادژزوس''' (صفحه ۲۶) که به ترتیب '''خوائو و خهروس''' چاپ شده است.<br />
<br />
{{چپچین}}'''با اعتدار'''<br />
<br />
'''رامین شهروند'''{{پایان چپچین}}<br />
<br />
----<br />
با پوزش از خوانندگان<br />
<br />
نام نویسندهٔ مقاله «بار دیگر کردستان»، نادر هدی، (کتاب جمعه ۲۸) به اشتباه از قلم افتاده بود.<br />
<br />
متأسفیم که به سبب پیدا نشدن کاغذ عکاسی در بازار، نتوانستیم عکسهای همراه مقاله را چاپ کنیم.<br />
<br />
طرحهای پایان کتاب جمعهٔ ۲۸ کار لیندوارد، هنرمند آمریکائی است.<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۹]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AA_%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%87%D8%B1_%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C&diff=29666درباره ضرورت بختیاری بودن برای هر بختیاری2012-02-09T10:56:38Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:21-056.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۶]]<br />
[[Image:21-057.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۷]]<br />
[[Image:21-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۸]]<br />
[[Image:21-059.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۹]]<br />
[[Image:21-060.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۰]]<br />
[[Image:21-061.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۱]]<br />
[[Image:21-062.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۲]]<br />
[[Image:21-063.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۳]]<br />
[[Image:21-064.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۴]]<br />
[[Image:21-065.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۵]]<br />
[[Image:21-066.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۶]]<br />
[[Image:21-067.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۷]]<br />
[[Image:21-068.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۸]]<br />
[[Image:21-069.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۹]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۱]]<br />
[[رده:مقاله]]<br />
[[رده:ژان پیر دیگار]]<br />
<br />
==جامعه، سرزمین و نابرابری شبانان چادرنشین ایران==<br />
بختیاریها با نیم میلیون نفر جمعیت، که بیش از نیمی از آن هنوز چادرنشیناند، یکی از ایلات مهم ایران را تشکیل میدهند. آنها مسلمان و شیعی مذهبند و به گویشِ لری سخن میگویند که شاخهئی است از زبان فارسی متداول در جنوب غربی ایران (یعنی کردستان، ممسنی، کهکیلویه و بویراحمد و بخشی از ایلات خمسه). سرزمین بختیاریها با حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت میان دو استان اصفهان و خوزستان واقع است. کوههای زاگرس این سرزمین را به دو قسمت تقسیم میکند. چادرنشینی و کوچ بختیاریها برای آن است که بتوانند در طول سال بهطور متناوب از مراتع دو منطقهٔ مختلفالارتفاع [برای تعلیف دامهایشان] استفاده کنند: ییلاقشان مرتفعترین منطقهٔ کوچ است و بلندترین نقطهٔ آن در زردکوه است به ارتفاع ۴۵۴۸ متر که در غرب شهرکرد و در منطقه چهارمحال قرار گرفته است. زمان این ییلاق از اردیبهشت تا شهریور است. گرمسیرشان در کوهپایههای غربی رشته کوه زاگرس و در انتهای شرقی دشتهای خوزستان واقع شده است.زمان قشلاق از مهر تا فروردین است. بختیاریها در طی سال دو کوچ مهم دارند که یکی را در بهار میروند دیگری را در پائیز، اختلاف فاصلهٔ مبداء و مقصد این کوچها برحسب گروه متفاوت است حداکثر مسافتی که طی میکنند به سیصد کیلومتر میرسد. در همین مدار چادرنشینی است که کلیهٔ فعالیتهای گروه تولیدی را هماهنگ میکنند و شکل میدهند. بختیاریها گذشته از الاغ و اسب و قاطر که برای باربری و سواری از آنها استفاده میکنند، اساساً به پرورش گوسفند و بز میپردازند؛ آنها از فرآوردههای این دامها به صور گوناگون بهره میگیرند. یعنی یا به صورت '''خودمصرفی''' یا به صورت '''مبادله'''. در واقع بختیاریها بخش مهمی از مواد خوراکی خود را از شیر و گاهی هم از گوشت تهیه میکنند. آنها از دام مواد اولیهئی نظیر پشم، مو، چرم و غیره به دست میآورند که از آن برای صنایع دستی استفاده میکنند. یا فرآوردههای دامی را به خارج از محدودهٔ ایل میفروشند. مثل: فروش بره پرواری، یا مواد غذائی حاصل از شیر یا مواد اولیه خام نظیر پشم، پوست، مو یا تولیدات دستی نظیر فرش، گلیم، خرجین و غیره. بره و بزغاله در گرمسیر بهدنیا میآید (حدود بهمن ماه) و بختیاریها آن را بعد از فربه کردن در فصل پائیز در سردسیر میفروشند. دامها را تا خرداد ماه میدوشند و پشم گوسفندان را در اواخر خرداد بعد از برپا کردن چادرها در گرمسیر، میچینند. امروزه بخش مهمی از بختیاریها به کشت گندم و جو میپردازند که از اولی نان درست میکنند که غذای اصلی افراد ایلی است و دومی را به مصرف خوراک دام میرسانند، خاصه هنگامی که علف مراتع کم باشد. بختیاریها در سال دو بار از زمین محصول برمیدارند. یکی در ییلاق (سردسیر) و دیگری در قشلاق (گرمسیر). در ییلاق در حدود دهم شهریور، درست قبل از کوچ پائیزه، بذر میافشانند و در تیر ماه سال بعد که دوباره به ییلاق برمیگردند، محصول را درو و خرمنکوبی میکنند. اما در قشلاق بذرافشانی را در آبان ماه انجام میدهند و محصول را در پایان اقامت زمستانی در گرمسیر برداشت میکنند.<br />
<br />
گردآوری گیاهان وحشی نقش درخور توجهی در حیات اقتصادی بختیاریها دارد. آنها بعضی از گیاهان وحشی مانند سبزیجات کوهی را برای مصرف غذائی گردآوری میکنند و نیز از بعضی از گیاهان وحشی موادی نظیر گنهگنه، گز، کتیرا به دست میآورند که آن را میفروشند. زنان بافندهٔ ایلی محصولات متنوعی نظیر انواع پوشاک، خورجین، فرش، سیاهچادر و غیره تولید میکنند. سیاهجادر که از موی بز سیاه بافته میشود مسکن معمول و متداول چادرنشینان است در واقع تولیدات دستی در زندگی اقتصادی بختیاریها نقش بسیار مهمی دارد. همهٔ این فعالیتها که با نظم و دقت فوقالعادهئی در زندگی چادرنشینی جریان دارد، نشانهئی است از ارتباط مستقیم جامعه بختیاری با محیط پیرامون خود و بازگوی قابلیت فنّی این جامعه است در انطباق با نوع زندگی بختیاری در این شرایط خاص. <br />
<br />
ایل بختیاری از نظر سازمان اجتماعی به دو بخش یا بلوک تقسیم میشود به نامهای '''هفتلنگ''' و '''چهارلنگ''' همین بخشها نیز تقسیمات دیگری دارد بهنام '''باب''' مثل '''دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب'''. این بابها به '''طایفهها''' تقسیم میشوند مثل زراسوند، '''گندلی، موری''' و غیره. هر طایفهئی به چند '''تیره''' تقسیم میشود و هر تیره به چند '''تش''' و هر تش به چند '''اولاد''' و هر اولاد به چند '''خانوار'''. این نوع تفسیم بندی بسیار فشرده مربوط به نوعی سازمان تباری یعنی سازمان '''پدرتباری''' که در آن ازدواج پسرعموها و دخترعموها را به سایر ازدواجها ترجیح میدهند. اما، همان طور که معمولاً در حالات مشابه پیش میآید، عملاً ناممکن است که میان بختیاریها کسانی را بیابیم که آن دسته از پیوستگیهای سازمان تباری را که از حدود تش و تیره میگذرد، بشناسند و دربارهٔ آن اطلاعات قطعی و درستی بدهند؛ وانگهی شجرهنامهها را هم دست کاری کردهاند و در نتیجه از آن چیزی جز دغدغهٔ بیان نتایج حاصل از اتحادهای سیاسی در کیفیت سلسله نسب را میتوان دریافت. <br />
<br />
== استقلال و وابستگی ==<br />
همهٔ این واحدهای اجتماعی جنبه کارکردی ندارد. سطوح داخلی تقسیمات، که مستقیماً از طریق خویشاوندی تعیین شده است؛ همانند مکان مناسبی برای امور اقتصادی روزمره تجلی میکند. خانواده که (هر خانوار بهطور متوسط پتج نفر را در بر میگیرد) محل سکونت آن سیاه چادر است پایه و اساس اسن اجتماع است و میتوان آن را واحد مصرف تلقی کرد. در واقع سیاه چادر (خانوار) مکان تملک خصوصی دام هم هست. خانوادهٔ گسترده را اولاد یاتش میخوانند که بهصورت یک یا چند مال است. هر مال مجموعهئی است از چادرها مع آنها را در کنار هم برپا میکنند. اندازه هر مال برحسب احتیاجات نیروی انسانی از ۲ تا ۱۲ چادر است. هنگام کوچ، تش، و بیشتر مواقع تیره با گروهبندی مجدد با بیشتر مالهائی که جنبه خویشاوندی دارد ارتباط برقرار میکند این نوع سازمان که بهشکل واحدهای اجتماعی کم و بیش مستقل است، با کمی تفاوت، میان همهٔ جوامع چادرنشینی و شبانی خاورمیانه هم دیده میشود. <br />
<br />
برای بختیاریها اصلیت مهم بختیاری بودن در موجودیت واحدهائی چون طایفه و باب و بهخصوص ایل تجلی میکند این واحدها بهترتیب همهٔ افراد ایل را در بر میگیرد و ابعاد جمعیتی در خور توجهی دارد. چنان که جمعیت بعضی طوایف (گندلی، موری، بابادی، عالی انور) حتی به ۲۶۵۰۰۰ نفر و جمعیت ایل همانطور که گفتهایم به نیم میلیون نفر هم میرسد. بهنظر میرسد که در سطوح بالائی سازمان این امر بهعکس سطوح پائینی تقسیمبندیها، بیشتر جنبه سیاسی داشته و عاری از جنبه کارکردی است. با وجود این نمیتوان در اهمیت وجودی تقسیمات سطوح فوقانی شک کرد. همهٔ بختیاریها دقیقاً از این تقسیمات با خبرند و آن را پذیرفتهاند. یعنی آن که همهٔ افراد ایل در مرکز یک سلسله دوایر محدود جا میگرفتهاند. افراد ایل میکوشند که این دوایر را وسیعتر کنند. یعنی اعضای خانواده، که '''دایرهٔ تعلق''' محدودی است. مایلند که از آن پا فراتر گذاشته و این دایرهٔ تعلق را تا حد ایل گسترش دهند. چرا که آنان ایل را به مثابهٔ دایرهٔ تعلق وسیعی شناختهاند. پس به این نتیجه میرسیم که لفظ بختیاری واژهئی تهی نیست. بنابراین در آن وضعیتی کاملاً اصیل و خاص وجود دارد. این وضعیت را نه در میان '''لرها''' میتوان یافت و نه در میان '''بویراحمدیها''' که از نظر فرهنگی و جغرافیائی با بختیاریها بسیار نزدیکند (سرزمین لرها در شمال و سرزمین بویراحمدیها در جنوب سرزمین بختیاریها واقع است). دربارهٔ لرها میتوان چنین گفت که چیزی به اسم ایل یا اتحادیهٔ لرها وجود ندارد. اما گروههای فراوانی از لرها وجود دارد که از نظر اقتصادی و سیاسی مستقل از یکدیگر زندگی میکنند. این گروهها در معنای کلی لرند. اما میان خودشان یا «سگوند» ند یا «پاپی» یا «شیراوند» و غیره. وضعیت بویراحمدیها نیز با آنچه که میان لرهای لرستان میبینیم تفاوت چندانی ندارد. زیرا در منطقهٔ کهکیلویه پنج گروه '''ایلی'''، '''بویراحمدی'''،'''طبیبی'''، '''دشمن زیاری'''، '''بمئی''' و '''چرام''' زندگی میکنند که هریک در محدودهٔ خود مستقلاً به ییلاق و قشلاق میروند. گاهی بهغلط همهٔ این ایلات را '''ایل کهکیلویه''' میخوانند. حال آن که کهکیلویه نام منطقهاست. یا همهٔ اینها را '''ایل بویراحمدی''' مینامند در حالی که بویر احمدی یکی از ایلات پنجگانه و شاید بزرگترین ایل منطقه است. این نوع نامگذاری ناشی از عادت افراد خارج از ایل است، برای نامیدن ساکنان یک منطقه این امر در مورد لرستان هم صادق است.<br />
<br />
'''{نمودار ترسیم شود!}'''<br />
<br />
اعداد ستون دست چپ محل گروهها را روی نقشه نشان میدهد. اعدادی که رویِ نقشه با مثلث سیاه نشان داده شدهاند مربوط به گروههائی است که کاملاً ساکن شدهاند. اعدادی که زیر آنها خط کشیده شده است طوایف چهارلنگ را نشان میدهد.<br />
<br />
'''{نمودار ترسیم شود!}'''<br />
<br />
حروف ستون دست راست محل گذرگاهها را روی نقشه نشان میدهد و اعداد ستون دست چپ گروههائی که از این گذرگاهها استفاده میکنند، نشان میدهد. <br />
'''{محل نقشه!}'''<br />
<br />
<br />
== سرزمین و فضای ضروری ==<br />
ایلات لرستان و کهکیلویه هر یک سرزمینی را در تصرف دارند که مختص خود آنهاست و محدودهٔ آن را بهدقت و بهوضوح تعیین کردهاند. در واقع سرزمین هر ایل از سرزمین ایلهای دیگر مجزاست. برخی از آنها در حوزههای گرم نزدیک به خلیج فارس و برخی دیگر در کوهستانها جای دارند. هریک از این گروهها فقط در سرزمین محدود خود به کوچهای قصلی مبادرت میورزند. بنابراین سرزمینهای '''لرستان''' و '''کهکیلویه''' به قطعات کوچکی تقسیم شده است و در نتیجه ساکنان آن فقط میتوانند حرکاتی کوتاه و با ابعاد کم را انجام دهند. اما برای بختیاریها چنین نیست و این مشخصهٔ دیگری است که آنها را از همسایگان خود متمایز میکند. همهٔ منطقه که مساحت آن حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع است سرزمین واحدی را تشکیل میدهد که بختیاریها آن را کلاً متعلق بهخود میدانند و ایل بختیاری آن را '''خاک بختیاری''' مینامد و میداند. بهعبارت دیگر، امکاناتی که یک دامپرور بختیاری برای دسترسی به منابع طبیعی دارد (و شکی نیست که وجود این امکانات برای انجام فعالیتهایش کاملاً ضروری است) از وابستگیاش به ایل بختیاری حاصل میشود. وانگهی این امکانات را برحسب شرایطی که پیش میآید، از طریق تصرف جمعی یا فردی مراتع یا ایل راهها تأمین میکنند. با وجود این، هرکس، به این دلیل که به سرزمین بختیاری دسترسی دارد حق تصرف ندارد. هرکس نمیتواند در سرزمین بختیاری سکنی گزیند یا بههرجای این منطقه که مایل است نقل مکان کند و هر نوع و هر وقت دقیقاً و بهحسب زمان و مکان میان بخشها و تبارها بر بنیاد حق بهرهگیری سنتی و پذیرفته شده ایل، تقسیم کردهاند. این حق و حقوق و شیوههای بهرهبرداری از زمین و منابع طبیعی را از طریق بنچاقهائی تعیین میکنند که در دست بزرگان و ریش سفیذان گروه ایلی است. در این بنچاقها قابلیت تعلیف زمینهای ایل و حتی غیرقابل انتقال بودن آن بهصراحت ذکر شده است. چرا که عملاً بهدلیل همنوائی فیزیکی زمین، مراتع بههم چسبیده است و ایل راهها روی هم افتاده و یکدیگر را قطع میکند. در نتیجه اگر گروهی بتواند بخشی از سرزمین را به کسی که بختیاری نیست بفروشد، این شخص میتواند مانع ورود افراد برخی از گروهها به مراتع دیگر شود، یا از ورود آنها به مکانهائی که میخواهند دامهایشان را تعلیف کنند، ممانعت کند. در خاک بختیاری زمینهائی که در مالکیت خصوصی افراد است، بیشتر مستعد کشاورزی است و غالباً آن را زیر کشت میبرند. این زمینها یا به مراکز بسیار قدیمی کشاورزی مربوط است که غالباً آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند یا زمینهای وسیعی است در مالکیتِ خصوصی روسای ایل یا زمینهائی است که بهشکل خالصجات در خارج از محدودهٔ ایل گسترش یافته است (خوزستان، چهارمحال و فریدن). زمینهائی که آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند زمینهائی است معدود و با ابعادی درخور توجه. اما در زمینهای ایل محاط است، مانند '''گوتوند'''، '''ایوه''' یا '''سومن'''، '''ایذه''' یا '''مالمیر''' که همه در گرمسیر (خوزستان) واقع است. اما روسای ایل زمینهائی را که در مالکیت خصوصی آنهاست یا خریدهاند یا بهعنوان غنائم جنگی تصرف کردهاند.<br />
<br />
قسمتی از زمینهای ایل را فقط به بهرهبردای شبانی تخصیص دادهاند و هر تبار یا هر بخش قسمتهای مشخصی از آن را چه در ییلاق و چه در قشلاق بهخود اختصاص داده است یعنی آن قسمت فقط متعلق بههمان تبار یا بخش است.<br />
<br />
در لرستان و کهکیلویه، بنابه توضیعاتى که دادیم، زمین هر طایفه یا گروه مشخص است و ییلاق و قشلاق آن طایفه یا گروه در محدودهٔ همین زمین قرار دارد. یعنى مساحت زمین طایفه اوّل برابر است با ییلاق همان طایفه بهاضافه قشلاق همان طایفه. فرمول زیر این رابطه را گویاتر تشان میدهد: قشلاق طایفه + ییلاق طایفه = سرزمین طایفه٠. در نتیجه میتوان موقعیت کلى لرستان یا کهکیلویه را با این فرمول بهصورت زیر نشان داد:<br />
<br />
مثلاً لرستان = زمین طایفهٔ اول + زمین طایفهٔ دوم + زمین طایفهٔ سوم +...= (ییلاق طایفهٔ<br />
اول + قشلاق طایفهٔ اول) + (ییلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ دوم) + (ییلاق طایفهٔ سوم + قشلاق طایفهٔ سوم) +... در مورد خاک بختیارى بهفرمول زیر میرسیم:<br />
<br />
سرزمین بختیاری= (ییلاق طایفهٔ اول + ییلاق طایفهٔ دوم + ییلاق طایفهٔ سوم+...) + (قشلاق طایفهٔ اول + قشلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ سوم +...). یعنى در سرزمین بختیاریها مجموع زمینهاى ییلاق همه گروهها از یک سو و مجموع زمینهاى قشلاق این گروهها از سوى دیگر دو حوزه ممتد را تشکیل میدهد که بین آنها میتوان یک خط رسم کرد.<br />
<br />
==تعلق اجتماعى، سازمان سرزمین و سرپرستى منابع طبیعى==<br />
<br />
پیدایش و بهموازات آن حفاظت مدار وابستگى وسیعی مانند ایل بختیارى و یگانگى سرزمینى که بهاین مدار وابستگى تعلق دارد میتواند بهحضور یک قدرت سیاسى در ایل مربوط باشد. این قدرت ابتدا در دست یک ایلخان متمرکز است و سپس بهطور سلسله مراتبى در سطوح مختلف تقسیم میشود یعنی این قدرت سیاسى در بخشها، میان کلانتران طوایف و سپس میان کدخداهاى تیرهها و غیره توزیع میشود. در قالب این شکل سلسله مراتبی تقسیم قدرت سیاسی میتوان دستگاه واقعى حکومت ایلى را دید که اوج آن در نیمه دوم قرن گذشته و اوایل قرن حاضر بوده است.<br />
<br />
بى آن که بخواهیم با آوردن دلایلى بهاین فرضیه خدشهئى وارد کنیم و در نتیجه ترکیب این یگانگی ساخت سیاسى ایل را بههم بریزیم باید گفت که دلائل قاطع و متعددى وجود دارد که با در نظر گرفتن آن نمیتوان بهتوضیحاتی از این قبیل که اصولى را بهانسان القاء میکند، اکتفا کرد. اولین دلیل آن است چنین قدرت متمرکز مشابهى، با اختلاف ناجیزى، در لرستان نیز وجود داشته است (والى خرم اباد) بى آن که در آنجا اعمال مشابهى را سبب شود. دومین دلیل آن که از سال ۱۳۱۲ بهاین طرف برنامهئى را در مورد ایلات ایران پیاده کردهاند اما وحدت سیاسى و وحدت سرزمینى بختیاریها،<br />
با وجود حذف پی درپی خانها و دستگاه سیاسى این خوانین، باقى ماند و هنوز هم بهحیات خود ادامه میدهد.<br />
<br />
وحدت سرزمینِ بختیاری و غیر قابل تغییر بودن و غیر قابل فروش بودن آن بهغیر بختیاریها و نیز ابعاد ایل را، باید بهمثابه وسیلهئى در نظر گرفت براى سرپرستى جمعى منابع طبیعى ایل. اینها با اعمال چادرنشینی شبانی در شرایط خاص اشباع محیط (تراکم نسبی جمعیت حداکثر ۸ نفر در کیلومتر مربع) که در اینجا قاعده واصل است، انظباق دارد. درواقع چنین بهنظر میرسد که موارد فوق بهترین تضمین و تأمین است برای بهرهبرداری یکنواخت و یک شکل و در ضمن کاملاً منطقی و متعادل از مراتع. این تأمین بهرهبرداری خاص واحدهای کوچکِ نیمه مستقل را در بر میگیرد که بهصورت مجموعهئی از چادرها در حاشیه بهحرکات غیر قابل اجتنابی مبادرت میکنند. این حرکات بهطور کلی برای آن است که در اندازه رمهها و در توع پوشش گیاهی که بهتناوب بهآن نیاز دارند تغییراتی بدهند. این امر تسهیلاتی فراهم میکند. برای حل مسائلی که ایل دوبار در سال با آن مواجه میشود. یعنی مسائلی که در حین عبور از سلسله جبال زاگرس و بخصوص ارتفاعات زردکوه (۴۵۴۸ متر) برای حدود صدهزار نفر کوچرو و حدود یک میلیون دام، پیش میآید. وجود مراتع طبیعی، گودالها و جریانهای آب که ایل راهها را قطع میکند، در مرز میان ییلاق و قشلاق، سبب میشود که ایل راهها روى هم بیافتد چرا که این موانع نقاط عبور را بهحداقل میرساند. «دوگلاس جانسون» براى بیان کیفیت کوچ بختیاریها در مرحله گذر از زردکوه که ناگزیرند از گذرگاههاى تنگى بگذرند، بهحق اصطلاح «انقباض نوسانى» را بهکار برده است. بیشتر این گذرگاهها تنگهها یا گردنههائى است که همهٔ آنها در ارتفاعات بیش از دوهزار و پانصد متر واقع است. و گاهى نیز ارتفاع آن به ۴۰۰۰ متر میرسد مثل '''لیله وک''' و '''زرده''' که از آبان تا فروردین بسته است. برخى از گذرگاهها فقط در پائیز قابل عبوراست مثل '''تیز'''، '''لیله وک''' و '''کلنچى'''. ایل راه را جریانهاى آب مثل رودخانهها وغیره قطع میکند که از عمق تنگههاى عمیق و از جدارهاى سخت و سراشیب سرچشمه میگیرد. نقاط عبور از این رودها را بر اساس گدارهائى تعیین میکنند که افراد ایل و دامهایشان راحتتر بهساحل برسند. در این نقاط باید سطح رودخانه و ساحل آن اختلاف ارتفاع نداشته باشد تا ایل قادر بهعبور از آن باشد. بهاین دلائل، این گذرگاهها، همیشه مکان و موقعیت بسیار مهمى است از نظر تمرکز انسان و دام. در این نقاط معمولاً خطرات زیادى انسان و دام و مرتع را تهدید میکند. بهرهبردارى بیش از حد از مراتع این حوالى موجب انهدام آن میشود. اگر گذرگاه همیشگى بعضى از طایفهها بهعلل طبیعى بسته باشد بلافاصله راه خود را تغییر داده و قصد عبور از نزدیکترین گذرگاهی را میکنند که قبلاً پیشبینى کردهاند. این طایفهها دامهایشان را در مراتع حوالی این گذرگاهها تعلیف میکنند. در چنین مواردی اگر میان طایفهها همبستگی وجود نداشته باشد جنگ و جدال بروز خواهد کرد اما چون در سازمان ایلى بختیاریها همهٔ این مسائل را پیشبینى کردهاند، چنین مشکلاتى کمتر پدید میآید. در نتیجه، چنین راه حلى ممکن نیست مگر از طریق وجود یک گروهبندى کاملاً گسترده انسانها در بطن ایلی واحد که مالک سرزمین واحدى است که بهمثابه ثروت مشترک و عمومى ایل است. از همین نکته بهاصل '''«ضرورت» بختیارى بودن براى هر بختیارى''' میرسیم که عنوان این مقاله است.<br />
<br />
==تصرف فضا و نابرابرى اجتماعى==<br />
<br />
دشواریهائى که در چنین نظامى براى هر بختیارى وجود دارد کدام است؟ «بارث» در مورد '''باصریها''' بهدقت روى اهمیت نقش رؤسا در اجراى نقل و مکانها و جایگزینیهاى فصلى تکیه میکند. معذالک محتمل است که فقط این مسئله نیاز (که بههرحال نمیتوان آن را یک علت نهائى دانست) براى استقرار چنین ساختى کافی نباشد و عوامل دیگر وجود داشته باشد که از همان ابتدا یک دستگاه حکومتى همانند بختیارى بر بنیاد آن پدید آمده و تکوین یاقته باشد. پارهئى از گروههاى ایلى مثل '''بابادى'''، '''جانکى''' و '''موگوئی''' در ییلاق یکجانشین شدهاند. و پارهئى دیگر مثل کیان ارثی در قشلاق. در نتیجه این گروهها فقط یک قرارگاه دارند. در همهٔ گروههائى که دو قرارگاهِ ییلاقى و قشلاقى دارند فواصلى که از یک سو مرکز ییلاق و از سوى دیگر مرکز قشلاق هر گروه را از مرز دو حوزه متصرفه فصلى جدا میکند، بهطور محسوسى برابر است. بهعبارت دیگر گروههاى مختلفى که در ییلاق یا در قشلاق مستقر میشوند نسبت بهاین مرز تقریباً قرینهاند یعنى گروهى که در ییلاق بهاین مرز نزدیک یا از آن دور باشد در گرمسیر هم او را نزدیک یا دور از<br />
این مرز خواهیم یافت. پس بین فواصلى که گروههاى مختلف بههنگام نقل مکان فصلى باید طى کنند اختلاف درخور توجهى وجوردارد. لذا '''موریها''' که زمین قشلاق و زمین ییلاقشان مجاور یکدیگر است فقط حدود سى کیلومتر<br />
براى طى کردن دارند. آنها میتوانند این فاصله را فقط در عرض چند روز طى کنند. اما موقعیت مرکزى «مورى»ها سبب میشود که گروه عظیمی از عشایر زمینهاى آنها را دوبار در سال لگدکوب کنند. و نتیجه آن خرابیهاى زیادى است که هر ساله در مراتع و مزارع «مورى»ها بهوجود میآورند. اما گروههائى مثل '''استرکی''' یا '''سوهونى''' که قرارگاههاى قشلاقى و ییلاقیشان در دو سر قلمرو بختیارى قرار دارد باید فاصلهئى حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ کیلومتر را طى کنند تا از ییلاق بهقشلاق بروند یا بهعکس. آنها براى این منظور باید در بهار ۳۵ تا ۴۰ روز و در پائیز ۲۵ روز در راه باشند. (در پائیز بهدلیل شرایط سخت جوى و نبودن علف در مراتع مسیر ایل راه را بهسرعت طی میکنند.) درواقع این دو موقعیت که یکلى از در منتهى علیه سرزمین و دیگرى در مرکز آن قرار گرفته است هیج امتیازى در بر ندارد. اما بهنظر میرسد که کوچ گروههائى که از موقعیت جغرافیائى حد وسط برخوردارند، بهعالیترین وضعى برگزار میشود. وجود این نوع نابرابریها در تصرف فضا و دستیابى بهمنابع طبیعى میتواند در عین حال هم قوهٔ محرکه باشد و هم موجد نیروى گریز از مرکز که بعضى از گروهها را بهقدرت و بعد بهزوال میکشاند. این فرضیه که باید در باب آن بررسى دقیقترى کرد تا بتوان عمیقاً صحت آن را اثبات کرد، نشان میدهد که آن گروههائى از ایل بختیارى که بهخاطر موقعیت مکانى مناسب بهقدرت رسیده بودند («استرکى» تا سال ۹۴۵، «چهارلنگ» حدود ۱۲۲۹ و غیره) امروزه یا بهحاشیهٔ سرزمین ایل رانده شدهاند یا با بخشهاى یکجانشین ایل، همجوار شدهاند (مثل دو بخش از چهار بخش مهم «چهارلنگ» که در اواسط قرن گذشته از «هفتلنگ» شکست خورد). شاید این فشارهاى متناوب و دورهئى ناشى از خواست پارهئى از گروههاى ادغام شده باشد که میخواهند بهمطلوب خود رسیده و خود را از مناطق کاملاً مرکزى سرزمین ایل جدا کرده و بهحوزههاى کمربندى ایل برسانند، چرا که همیشه عبور قبایل دیگر خسارات فراوانى بهاین مناطق وارد میکند. نتیجهٔ چنین وضعى امتداد بیرویهٔ مسیرها و برخورد با همسایگان یکجانشین و غیره است. این وضع محدودیتهائى را در جهت استفاده قانونى از منابع طبیعى براى گروههائى که بهحاشیه رانده شدهاند فراهم میآورد و آنها را روزبهروز ضعیفتر میکند.<br />
<br />
شاید در موجودیت این نوع فشارها و حرکات گریز از مرکز است که میباید یکى از مکانیزمهائى را دید که جامعه عشایرى از طریق آن جمعیت اضافى خود را دفع میکند. جامعه عشایرى این جمعیت اضافى را بهسوى حوزههاى یکجانشین حاشیهٔ سرزمین میراند و«بارث» ضرورث این عمل را نشان داده است. بههرحال، درنتیجه چنین حرکاتى و بهیارى قابلیت تحرک و تغییر وضع گروهها و استقلال نسبى آنهاست که واحدهاى تولیدى میتوانند فضاى کافى و وسیعى در اختیار داشته باشند که در مالکیت جمعى است.<br />
<br />
بنایراین ذکر این نکته بیفایده نیست که در جامعهٔ بختیارى همانند اکثر جوامع (خواه شبانى و خواه غیرشبانى) بر بنیاد همین پایهها و نهادهاست که راه دسترسى بهمنابع ضرورى و بهطور کلى ثروت باز است. این عوامل سبب میشود که نابرابریها توسعه یابد، و عوامل هویت و تمایز اجتماعی بهوجود آید. <br />
<br />
از این گزارش مجمل میتوان نتیجه گرفت که: -اولاً گروهى شدن بیش از نیم میلیون نفر در یک ایل (ایل بختیارى)، در سرزمینی واحد بهمساحت ۷۵۰۰۰ کیلومترمربع، که دارائى جمعى همه افراد ایل محسوب میشود (خاک بختیارى) بهمنزلهٔ ضرورتى است که از طریق شرایط طبیعى و فنى و نحوهٔ بهکارگیرى و مصرف فضا با توجه بهعمل شبانى و چادرنشینى در محیطى کوهستانی و مرتفع بهاین جمع انسانى تحمیل شده است یعنى این که وابستگى و تعلق اجتماعی و سازمانى این سرزمین گسترده وسائلی است که یراى سرپرستى جمعى منابع طبیعى بهکار میرود٠ بنابراین در این مورد با<br />
موجودیت یک نمونهٔ عالی از اجتماعى روبهرو هستیم که «از قبل قابل تصور» نیست. بلکه نتیجهٔ آن چیزى است که '''مارکس''' آن را '''تصرف حقیقى از طریق روند کار''' مینامد٠ ثانیاً اگر میبینیم که صور و وسائل سرپرستى اجتماعى منابع طبیعی را بهطرق گوناگون بهعنوان وسیلهئی ارجح براى رسیدن بهنتیجهئى قابل توجه در زمینهٔ بسط نابرابریها و تمایزات داخلى در جامعهٔ بختیارى بهخدمت میگیرند بهدلیل آن رابطهٔ دیالکتیکى است که آنها را<br />
بهنهادهاى خاصى ربط میدهد. کارکرد این نهادها آن است که استقلالِ واحدهاى تولیدى درون این جامعه را حفظ کند. یعنى رابطهئى مکمل و یحتمل متضاد که میتوان آن را میان عشایر، در جریان همان آگاهى تعیین اقتصادى پیدا کرد.<br />
<br />
{{چپچین}}ترجمهٔ: اصغر کریمی {{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
منابع فارسی: <br />
<br />
افشار نادرى، نادر. ۱۳۴۵. مونوگرافى ایل بهمئى. تهران. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى دانشگاه تهران. <br />
<br />
بهمن بیگى.ب. ۱۳۲۴. عرف و عادت در عشایر فارس. تهران.<br />
<br />
دفتر آبادانى منطقهٔ عشایرى ۱۳۴۸. بررسى ایلات عشایر بختیاری، پیشنهاداتى براى آبادانى سرزمین آنها.<br />
<br />
ورجاوند. پ و دیگران. ۱۳۴۶ بامدى، طایفهاى از بختیارى. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات اجتماعى، دانشگاه تهران.</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%87%D9%81%D8%AA_%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%94_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C_%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%86&diff=29665هفت نظریهٔ اشتباه دربارهٔ آمریکای لاتین2012-02-09T10:56:13Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:35-015.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۵]]<br />
[[Image:35-016.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۶]]<br />
[[Image:35-017.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۷]]<br />
[[Image:35-018.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۸]]<br />
[[Image:35-019.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۱۹]]<br />
[[Image:35-020.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۰]]<br />
[[Image:35-021.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۱]]<br />
[[Image:35-022.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۲]]<br />
[[Image:35-023.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۳]]<br />
[[Image:35-024.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۴]]<br />
[[Image:35-025.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۵]]<br />
[[Image:35-026.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۶]]<br />
[[Image:35-027.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۷]]<br />
[[Image:35-028.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۸]]<br />
[[Image:35-029.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۲۹]]<br />
[[Image:35-030.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۰]]<br />
[[Image:35-031.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۱]]<br />
[[Image:35-032.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۵ صفحه ۳۲]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
رودلفو استاونهاگن<br />
<br />
R. Stavenhagen<br />
<br />
در مجموعهٔ آثاری که در چند ساله اخیر به مسائل توسعه و توسعه نیافتگی اقتصادی<br />
و اجتماعی آمریکای لاتین پرداختهاند. بسیاری نظریه ها و نتیجهگیریهای نادرست، اشتباه و مبهم به چشم میخورد. اما این خود مانع از آن نشده است که بسیاری از این نظریهها مثل پول رایج قبول شده و بعنوان جزیی از مجموعهٔ مفاهیم توسعه روشنفکران، سیاستمداران، دانشجویان و حتی بسیاری از محققین و استادان بکار گرفته شوند. اگر چه این نظریهها در رویارویی با واقعیتها رد شدهاند و بیشتر مطالعات جدید هم ثابت میکند که اشتباه بودهاند، یا لااقل باید در درستی آنها تردید داشت، لیکن فقط به این علت که در بسیاری از آثار و مقالات خارجی (خارج از منطقه آمریکای لاتین) مورد استفاده قرار گرفتهاند. هنوز با اهمیت تلقی میشوند و در مواردی نیز همچون حقایق غیرقابل تردید و اعتقادات جزمی جلوه میکنند.<br />
<br />
برخی ازین نظریههای اشتباه که جنبه اقتصادی دارند به کرات توسط اقتصاددانان مورد بحث قرار گرفته و مردود شدهاند و از اینرو ما در این مقاله تنها به نظریههائی میپردازیم که جنبه جامعهشناختی دارند.<br />
<br />
==نظریهٔ اول: کشورهای آمریکای لاتین جوامع دوگانهاند.==<br />
<br />
این نظریه براین اساس قرار گرفته که در کشورهای آمریکای لاتین دو جامعه متفاوت وجود دارد و این دو جامعه گرچه ضرورتاً بهم مرتبطاند لیکن تا اندازهای از یکدیگر مستقل هستند. یکی از این دو جامعه باستانی، سنتی، کشاورزی، در حال سکون و ارتجاعی است و جامعهء دیگر متجدد، شهری، صنعتی، پویا، پیشرو و در حال توسعهٔ سریع است. خصوصیات «جامعه باستانی» بدین ترتیب ترسیم می شود: روابط اساساً خانوادگی و شخصی؛ نهادهای سنتی (قوم و خویشی، برخی اشکال کار جمعی، برخی اشکال تسلط فردی و مرجعیت سیاسی و...)؛ قشربندی اجتماعی غیرقابل نفوذ؛ موقعیتهای از پیش تعیین شده (یعنی موقعیت شخصی در مقیاس اجتماعی از بدو تولد تعیین شده و احتمال تغییر آن در طول زندگی بسیار ناچیز است)؛ اصول و ارزشهائی که وضعیت موجود (یعنی نیروهای زندگی بارث رسیده از نیاکان) را که مانعی در راه تفکر اقتصادی «عقلانی» هستند، تشویق یا حداقل قبول میکند. جامعهٔ متجدد برعکس از روابط معروف به «ثانوی» تشکیل میشود. این روابط توسط عوامل زیر تعیین میگردند: کُنشهای غیرشخصی که منظور آن نیل به هدفهای عقلانی و سودآور است؛ نهادهای کارکردی، قشربندی اجتماعی قابل نفوذ (یعنی با تحرک اجتماعی) که در آن موقعیت اجتماعی در اثر تلاش شخصی به دست میآید و به وسیلهٔ شاخصهای مقداری (مانند میزان درآمد یا مدارج تحصیلی) یا وظائف اجتماعی (چون شغل و حرفه) تعیین میشود. در«جامعهٔ متجدد»، معیارها و ارزشهای افراد بهسوی تغییر، پیشرفت، ابتکار، عقلانیت اقتصادی (یعنی محاسبه برپایه حداکثر سود با حداقل هزینه) گرایش دارد.<br />
<br />
مطابق این نظریه هر دو جامعه بالا- در هر کشور آمریکای لاتین- که بههم برخورد کرده و در مقابل هم قرار گرفتهاند از پویایی خاص خود بهرهمند است. جامعهٔ باستانی از عصر استعماری و حتی پیش از آن آغاز شده و بیشتر عناصر فرهنگی و اجتماعی قدیم را حفظ کرده است. تغییر آن معمولاً هیچ یا بسیار کند است و در هر صورت این تغییر از خارج، «جامعهٔ متجدد»، وارد شده و ریشهٔ داخلی ندارد، جامعهٔ دیگر یعنی «جامعهٔ متجدد» جهتش بهسوی تغییر است. تغییرات خود را خود باعث میشود و طبیعتاً مرکز توسعهٔ اقتصادی است. در حالیکه جامعهٔ باستانی مانعی در راه توسعه بهحساب میآید.<br />
<br />
در سطحی بالاتر و شاید بههمین خاطر هم اشتباه انگیزتر، نظریهٔ جامعه دوگانه بهصورت بهاصطلاح دوگانگی بین فئودالیسم وسرمایهداری در کشورهای آمریکای لاتین بیان میگردد. بر طبق این نظریه، یک ساخت اجتماعی و اقتصادی نیمه فئودال در قسمت اعظم آمریکای لاتین باقی است که پایگاه گروههای اجتماعی و اقتصادی مرتجع و محافظهکار یعنی اشرافیت ارضی، الیگارش و کاسیک (روسای) سیاسی محلی و غیره را تشکیل میدهد. از سوی دیگر هستههائی از اقتصاد سرمایهداری وجود دارد که در داخل آنها طبقات متوسط کارفرما مآب، پیشرو و شهرنشین عمل میکنند. این نحوهٔ استدلال براین فرض است که «فئودالیسم» مانعی در راه توسعهٔ کشورهای آمریکای لاتین است و باید از میان برداشته شود تا سرمایهداری مترقی که بهوسیلهٔ گروههای اجتماعی سرمایهدار توسعه خواهد یافت برای تأمین منافع کلی کشور جایگزین آن شود.<br />
<br />
بیشک در تمام کشورهای آمریکای لاتین تفاوت فاحشی بین مناطق روستائی و شهری، بومی و غیربومی، تودههای روستائی و اقلیت سرآمدان شهری و روستائی، مناطق بسیار عقبمانده و مناطق نسبتاً توسعه یافته وجود دارد. و باز هم شکی نیست که در برخی مناطق عقبمانده و دور افتاده املاک وسیعی هست که در آنها روابط کار و روابط اجتماعی بین دهقان و مالک ( یا نماینده او) تمام ویژگیهای روابط ارباب-رعیتی یا حتی بردگی را دارد. لیکن این تفاوتها نمیتواند به دو دلیل به کار بردن مفهوم «جامعه دوگانه» را توجیه کند:<br />
<br />
::۱- دو قطبی مورد بحث حاصل یک فرآیند تاریخی واحد، هستند؛<br />
<br />
::۲- روابط متقابلی که بین مناطق و گروههای «باستانی» یا «فئودال» و «متجددان» یا «سرمایهداران» وجود دارد نمایشگر طرز عمل یک جامعه واحد است که این دو قطب اجزاء غیرقابل تفکیک آنند.<br />
<br />
در مورد فرآیند تاریخی باید گفت که تسخیر آمریکای لاتین که توسط چند شرکت بزرگ تجاری و بهلطف سرمایههای بزرگ خصوصی با شرکت دولت تحقق یافت، از همان ابتدا دارای خصلت تجاری بود. بدیهی است که در برخی مناطق بهکمک امتیازنامه ، املاکی بهوجود آمد و طبق معمول بومیان بهوسیله اسپانیاییها به زیر وحشیانهترین اشکال ستم و استثمار کشانده شدند ولی همانطور که استفاده از بردههای سیاه وارداتی از آفریقا در مزارع بزرگ نیشکر کارائیب و برزیل عمدتاً جوابگوی احتیاجات اقتصاد تجاری جهت یافته بهسمت بازارهای مصرفی اروپا بود، «فئودالیسم» مناطق بومی آمریکا نیز، بدون داشتن خصوصیات یک اقتصاد بسته خودکفا (همچون فئودالیسم کلاسیک اروپا)، بهنوبه خود پاسخگوی نیازهای زیر بود:<br />
<br />
::۱- استخراج معادن صادرتی، ۲- ایجاد کشاورزی که نیازهای مراکز معدنی، شهرها یا بازارهای اروپایی را برآورده میکرد.<br />
<br />
بدین ترتیب، طی تمام دورهٔ استعماری، نظام سرمایهداری تجاری رشد یابنده نیروی محرکه آمریکای لاتین بود. مستعمرات اسپانیائی و پرتغالی، تنها منابع بزرگ مواد اولیه بودند که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بازارهای مختلف اروپائی را تغذیه میکردند و از این طریق در توسعهٔ اقتصاد اروپای غربی شرکت مینمودند. حتی اگر اقتصاد «فئودالی» نیز وجود داشت این اقتصاد تنها به صورت عامل کمکی مراکز پویای معدنی و کشاورزی صادراتی عمل میکرد، مراکزی که بهنوبه خود پاسخگوی نیازهای متروپلهای استعمارگر بودند. تنها چیز عمدهای که در اقتصاد استعماری تغییر نمیکرد جستجو و جذب کارگر ارزان برای شرکتهای استعماری بود: ابتداء با برده کردن بومیها آغاز کردند سپس از بردههای آفریقایی استفاده نمودند و بالاخره موفق شدند با استفاده از انواع حیل نیروی کار بومی را به کار بکشند. شرائط کار و زندگی «فئودالی» اکثریت بومیان روستائی دقیقاً در خدمت به حداقل رساندن هزینههای تولید معادن و کشاورزی استعماری قرار داشت. بنابراین فئودالیسم را میتوان در روابط کار بهعنوان نهادی تلقی نمود که در خدمت توسعهٔ اقتصاد استعماری است، اقتصادی که خود جزئی از نظام تجاری جهانی بود.<br />
<br />
اقتصاد استعماری تحتتأثیر نوسانات بزرگ ادواری قرار داشت. در استخراج ابتدایی چوب، در تولید شکر در کشتگاههای بزرگ بردهدار شمال شرقی، در استخراج معادن مرکز، در استخراج معادن کائوچو منطقهٔ آمازون و بالاخره، در همین قرن، در تولید قهوه جنوب و جنوب شرقی برزیل رونق و رکود مداوم را دیدهایم. هر یک از این ادوار اقتصادی در مناطق مورد عمل دورهئی از رونق و شکوفائی بهدنبال آورد که هریک از آنها، در برههئی از زمان، پاسخگوی تقاضای خارج بود و با بهپایان رسیدن هر کدامشان، اقتصادی خفه شده، توسعه نیافته، عقبمانده با ساخت اجتماعی باستانی بهجای ماند. بهدین ترتیب در قسمت بزرگی از برزیل توسعه نیافتگی نه مقدّم بر توسعه، بلکه بهدنبال آن آمده است. توسعه نیافتگی کنونی این مناطق غالباً نتیجهٔ توسعهٔ قبلی کوتاه مدت و گسترش فعالیتهای جدید در سایر نقاط کشور است.<br />
<br />
همین روند در سایر کشورهای آمریکای لاتین و بهویژه در مناطق معدنی نیز مشاهده میشود. در مناطق اخیر اقتصاد بدواً در دورهئی شکوفان شده و سپس در رکود فرو رفته است. ادوار اقتصادی در آمریکای استعماری عمدتاً تابع ادوار اقتصادی جهانغرب بود. بسیاری از جماعتهای بومی که اکنون در آمریکای مرکزی منزوی، بسته و خودکفایند همیشه چنین نبودهاند. بومیان ابتدا، بهوسیله استعمارگران بهسمت محرومترین مناطق رانده شدند و در آنجا شرائط زندگیشان به فقیرانهترین وضعی تنزل نمود، سپس در دورههای رکود اقتصادی این جماعتها، که پیش از آن تقریباً جزیی از اقتصاد کل شده بودند، بسته شدند و زندگیشان اجباراً در سطح حداقل معیشت قرار گرفت. میبینیم که توسعهٔ یک منطقه مستلزم توسعه نیافتگی منطقهئی دیگر است. همچنین میبینیم که شرائط «فئودالی» عمدتاً پاسخگوی نیازهای متروپل استعمارگر و اقلیت استعمارنشین بود که هیچ خصوصیت فئودالی نداشتند.<br />
<br />
در حال حاضر هم همان رابطهئی که در بالا گفتیم برقرار است. وجود دو «جامعه» یعنی دوقطب که با توجه به شاخصهای اقتصادی- اجتماعی در مقابل هم قرار گرفتهاند اهمیتی ندارد. مهم روابط متقابل این دو جهان است. نظر به اینکه توسعهٔ متمرکز شده در برخی نواحی آمریکای لاتین برپایه استفاده از نیروی کار ارزان است (آیا این همان عامل اصلی جذب سرمایه خارجی نیست؟). مناطق عقبماندهئی که تهیه کننده این نیروی کار هستند نقش ویژهئی در جامعه ملی ایفاء میکنند نه نواحی که بهدلایلی فرآیند توسعه در آنها نفوذ نکرده است. مضافاً باین که این مناطق «باستانی» معمولاً صادرکننده مواد اولیه ارزان قیمت بهسوی مناطق شهری وخارجه هستند. بهاین دلائل و به دلائل دیگر، نواحی عقبمانده به سمت توسعه نیافتگی بیشتر گرایش دارند، روندی که گونارمیردال آنرا روند '''علیت دورانی تکاملی''' مینامد. بهعبارت دیگر آن چیزی که در مناطق «باستانی» یا سنتی آمریکای لاتین میگذرد، همان چیزی است که در روابط بین متروپل و کشورهای مستعمره (مثلاً در آفریقا) جریان دارد. در واقع مناطق عقبمانده آمریکای لاتین نقش مستعمرات داخلی را بازی میکنند و بهتر است بهجای اینکه مسأله را به صورت «جامعه دوگانه» مطرح کنیم از استعمار داخلی گفتگو نمائیم.<br />
<br />
==نظریهٔ دوم: توزیع محصولات صنعتی در مناطق عقبمانده باستانی و سنتی باعث پیشرفت آنها خواهد بود==<br />
<br />
نظریهٔ مربوط به توزیع در چند سطح مطرح میشود. برخی از یک فرهنگ شهری (یا غربی) صحبت میکنند که مانند یک لکه روغن از یک کانون اصلی حرکت و گسترش پیدا میکند و بالاخره کسانی دیگر میگویند که هر گونه تغییر و تحول در مناطق روستائی ضرورتاً از شهرها میآید. برای مدلّل ساختن این استدلالات اشاره بهاین مطلب میشود که درحال حاضر رادیو ترانزیستوری، دوچرخه، خمیردندان و کوکاکولا در دور افتادهترین نواحی جهان مشاهده میشود. فرضیات دیگری نیز حول این نظریه دور میزند که چندان روشن نیستند مانند:<br />
<br />
۱- توسعه بخش جدید، که لزوماً توسعه طلب است، به طور خود بخودی توسعهٔ بخش باستانی یا سنتی را بهدنبال میآورد؛<br />
<br />
۲-«انتقال» (طبق واژهٔ مورد استفاده برخی از محققین) از سنتگرائی به تجدّد تحولی است امروزین، مداوم و اجتنابناپذیر که تمام جوامع سنتی جهان به طور گریز ناپذیری در آن ادغام میشوند؛<br />
<br />
۳-خود مراکز تجددگرا نیز حاصل اشاعه عناصر «تجددگرائی» (فن، تکنولوژی، روحیه کارفرمایی و طبیعتاً سرمایهها) هستند که از کشورهای توسعه نیافته فعلی آمدهاند.<br />
<br />
بهدلائل زیر این نظریه ها اشتباهند:<br />
<br />
الف) اگر توسعه عبارت باشد از بهبود رفاه عمومی و اجتماعی و اگر درست باشد که در چند ساله اخیر تعداد بسیاری از اقلام مصرفی به نواحی توسعه نیافته رسیده است، این جریان هیچ دلیلی بر توسعه یافتن نواحی عقبمانده نیست بلکه غالباً بر رواج «فرهنگ فقر» در نواحی عقبمانده روستایی دلالت میکند؛<br />
<br />
ب) رواج (DIFFUSION) محصولات صنعتی عقبمانده اغلب باعث انهدام صنایع دستی شکوفا شده، با یک ضربه شالوده اشتغال جمعیتی بزرگ را درهم کوبیده و باعث «پرولتریزه» شدن و مهاجرت روستائیان و رکود اقتصادی در برخی نواحی شده است؛ <br />
<br />
ج) همین «رواج» محصولات صنعتی به پدیدآمدن طبقهئی از تاجران، دلالان، رباخواران و محتکران در مناطق عقبماندهٔ روستایی کمک کرده است، طبقهئی که در حال انحصاری کردن هرچه بیشتر درآمد منطقه است و نه تنها عنصری در راه پیشرفت نیست بلکه برعکس مانعی است در راه توسعه و به کار افتادن سرمایهها در رشتههای مولد؛<br />
<br />
د) «رواج» غالباً چیزی نیست جز گسترش انحصارات و الیگوپولها در محیط روستائی با تمام نتایج منفی آن بر توسعهئی متوازن و هماهنگ؛<br />
<br />
ه) در رابطه با سرمایه باید گفت که «رواج» معمولاً از نواحی عقبمانده به نواحی متجدد رفته است؛ مناطق توسعه نیافته آمریکای لاتین با فرار مداوم سرمایه مواجه است و همراه با آن هم مهاجرت جمعیت فعال (و آمادهترین بخش آن از لحاظ اقتصادی یعنی جوانانی که دارای حداقل تحصیلات بوده و در جستجوی شغل در محل دیگر هستند) صورت میگیرد. این جریان مضر و این روند است که سطح توسعه نیافتگی ( یا توسعه یافتگی) نواحی عقبمانده را تعیین میکند، نه حضور یا عدم حضور محصولات صنعتی.<br />
<br />
و) فراموش نکنیم «رواجی» که به آن نتایجی چنین سودمند نسبت میدهند، بیش از ۴۰۰ سال است که در آمریکای لاتین مشاهده میشود و اکنون به استثنای برخی کانونهای پویای رشد، بقیه قاره بیشتر از هر زمان دیگر توسعه نیافته است.<br />
<br />
ز) در واقع نظریه را باید این طور بیان کرد: '''پیشرفت مناطق متجدد شهری و صنعتی آمریکای لاتین بهخرج مناطق عقبمانده بوده است.''' بهعبارت دیگر خروج سرمایه، مواد اولیه، مواد غذائی و نیروی کار از مناطق «عقبمانده» موجب توسعهٔ سریع «قطبهای رشد» شده است در حالی که خود این مناطق «عقبمانده» دچار بدترین نوع کسادی و رکود گردیده است. رابطهٔ مبادلهٔ مراکز شهری و متجدد و نواحی روستائی عقبمانده به زیان نواحی اخیر است همانگونه که رابطهٔ مبادله کشورهای توسعه نیافته و ممالک توسعه یافته به زیان کشورهای گروه نخست است.<br />
<br />
==نظریهٔ سوم: وجود نواحی روستائی عقبمانده، باستانی، سنتی مانعی است در راه تشکیل بازار داخلی و توسعهٔ سرمایهداری ملی و مترقی==<br />
<br />
میگویند که بهدلیل فوق منافع سرمایهداری ملی و مترقی ( مستقر در نواحی شهری مدرن و صنعتی) در اینست که به انجام اصلاحات ارضی، افزایش حداقل دستمزد در روستا و اجرای برنامههایی از این قبیل اقدام ورزد. این نظریه بهدلائل زیر اشتباه است:<br />
<br />
الف) در هیچ منطقه آمریکای لاتین، بجز نقاطی بسیار استثنائی، سرمایهداری ملی و مترقی وجود ندارد. شرائط بینالمللی برای توسعهٔ چنین سرمایهداری فراهم نیست.<br />
<br />
ب) در حال حاضر، و در آیندهئی قابل پیشبینی، بازار داخلی شهری کافی است. بازار داخلی بازاری است که بدون وقفه رشد میکند، دارای ظرفیت بالقوه زیادی است و هزینه بهطور مناسب تغذیه نشده است. از سوی دیگر صنایع در مناطق شهری با نصف ظرفیت کار می کنند (مانند صنایع نساجی) و آنهم بهدلائلی که هیچ ربطی به بازار داخلی ندارد بلکه به میزان سود مربوط است. بدینترتیب برای مدتی طولانی باید به فکر تأمین مایحتاج نواحی شهری بود و این نشان میدهد که نواحی چون لیما، کالائو، سائوپولو، سانتیاگو و مکزیکو میتوانند بدون آنکه لزوماً تغییراتی عمیق در ساخت نواحی روستائی عقبمانده (در مستعمرات «داخلی») بهوجود آید، برای مدتی طولانی مدتی از لحاظ اقتصادی رشد کنند. بر خلاف نظریهٔ فوق، رشد نواحی مدرن دقیقاً بهخاطر ساخت اجتماعی و اقتصادی کنونی نواحی عقبمانده است.<br />
<br />
==نظریهٔ چهارم: منافع بورژوازی ملی ایجاب میکند که قدرت و تسلط الیگارشی ارضی را درهم بکوبد.==<br />
<br />
غالباً میگویند که سرآمدان جدید (یا طبقهٔ مسلط جدید) که مرکب ازصنعتداران و کارفرمایان مدرن است با سرآمدان سنتی یا طبقهٔ مسلط سنتی (که سلطهشان ناشی از مالکیت زمین است) تضاد منافع عمیق دارند. درست است که در برخی از کشورهای آمریکای لاتین، اشرافیت به طرق انقلابی ( که همواره ناشی از خلق بوده نه بورژوازی) از بین رفته است، ولی به نظر نمیرسد که این تضاد منافع در دیگر کشورهای قاره وجود داشته باشد. برعکس معمولاً منافع کشاورزی، مالی و صنعتی در همان گروههای اقتصادی، در همان شرکتها و گاهی در همان خانوادهها یکی بوده است.<br />
<br />
برای نمونه بیشتر سرمایههائی که از املاک بزرگ باستانی شمال شرقی برزیل حاصل گردیدند توسط مالکینشان در امورتجملی سائوپولو سرمایهگذاری شدند. در پرو، خانوادههای بزرگ لیما که از نظر اقتصادی به سرمایههای خارجی وابستهاند، صاحب عمدهترین املاک «فئودالی»، منطقه کوردیلیرآندرا در تصاحب دارند. هیچ دلیل ساختی برای کنار نیامدن بورژوازی ملی با الیگارشی ارضی وجود ندارد، برعکس این دو طبقه خیلی خوب همدیگر را کامل میکنند. در مواردی هم که احتمالاً تضاد منافعی بروز میکند (مثلاً در مورد فلان قانونی که بهنفع یکی از دو طبقه و به ضرر دیگری تمام میشود) همواره یک دولت بورژوا یا نظامی پیدا میشود که با پرداخت خسارت هنگفت به بخشهای صدمه دیده، آشتی طبقاتی را فراهم کند.<br />
<br />
از بین رفتن اشرافیت ارضی آمریکای لاتین همیشه بدون استثناء حاصل جنبشهای خلقی بوده است نه بورژوازی. بورژوازی معمولاً اشرافیت ارضی را متحدی تلقی میکند که به اتفاق آن استعمار داخلی را که در تحلیل نهائی به سود هر دو طبقه تمام میشود حفظ مینمایند.<br />
<br />
== نظریهٔ پنجم: توسعهٔ آمریکای لاتین حاصل عمل طبقه متوسط ملیگرا، مترقی، مبتکر و پویاست. هدف سیاست اقتصادی و اجتماعی دولتهای ما باید تشویق «تحرک اجتماعی» و گسترش این طبقه باشد.==<br />
<br />
این نظریه شاید مشهورترین نظریهئی باشد که در مورد آمریکای لاتین وجود دارد. محققان، روزنامهنگاران، سیاستمداران و دولتمردان بهشدت از آن دفاع میکنند، و بحث و بررسی آن کتابهای حجیم و موضوع سمینارها و کنفرانسهای عدیده قرار گرفته است. این نظریه یکی از قواعد ضمنی لیکن اساسی « '''اتحاد برای ترقی'''» را تشکیل داده است و تقریباً بهصورت یک جزم، یک اصول دین، درآمده است. با تمام این احوال بهدلائلی چند نادرست است:<br />
<br />
۱) اولاً خود مفهوم «طبقهٔ متوسط» دارای تناقض و ابهاماتی است. اگر منظور قشرهائی از جمعیت است (و غالباً همینطور است) که درآمدهای متوسط کسب میکنند و به این خاطر بین رأس و پایهٔ نردبام اقتصادی قرار دارند، در این صورت تنها با یک گروهبندی آماری سروکار داریم، نه یک طبقهٔ اجتماعی. لیکن منظور معمولاً افرادی است که بیشتر در بخش سوم اقتصاد (تجارت و خدمات عمدتاً شهری) به کار مشغولند و یا جزو کارمندان بخش خصوصی و بخش دولتی، کسبه و تجار و برخی مشاغل آزادند. این مفهوم گاهی در برگیرندهٔ گروههای اجتماعی است که در چارچوب الگوی سنتی ساخت اجتماعی آمریکای لاتین (یعنی وجود تنها دو طبقه: اشرافیت ارضی و دهقانان بدون زمین) نمیگنجند. یعنی «مابقی» افراد، از خردهمالکان روستا تا مجموعهٔ جمعیت شهری را در برمیگیرد و همه اینها از جملهٔ «طبقهٔ متوسط» بهحساب میآیند. اگر عبارات و مفاهیم را بهوضوح تعریف نکنیم، هرگونه اظهار نظری راجع به اثرات بالفعل یا بالقوه «طبقهٔ متوسط» چیزی نیست جز عقیدهئی بر پایهٔ ذهنیات بیانکننده آن.<br />
<br />
۲) عبارت «طبقهٔ متوسط» غالباً حسن تعبیری است از «طبقهٔ مسلّط». زمانی که از نقش رؤسای شرکتها، مدیران مالی و صنعتداران در توسعهٔ کشورهای آمریکای لاتین صحبت میکنیم منظور آن طبقهٔ اجتماعی است که در رأس هرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دارد و کلاً تصمیمات مربوط به کشور را اتخاذ میکند. در اینصورت طبقهٔ اجتماعی مورد بحث بههیچوجه «متوسط» نیست. لیکن مدافعان آن بهدلائل ایدئولوژیک نمیخواهند آن را به نام واقعیش بنامند.<br />
<br />
۳) نظریهٔ طبقه متوسط چنین عنوان میکند که تودهئی از مردم که بهطور بالقوه اکثریت را دارد و از قشرهای زیرجمعیت تأمین میشود، بهزودی تمام جامعه را فرا میگیرد و دیگر رأس و پایهٔ جامعه چندان اهمیتی نخواهد داشت: رأس اهمیت اقتصادی و پایه اهمیت کمی خود را از دست خواهند داد. هیچ چیز به این اندازه تخیلی و نادرست نیست. رشد بخش سوم (خدمات) ضمانتی برای توسعه بهحساب نمیآید و افزایش بخشهای «درآمد متوسط» (که توهمی ناشی از آمار است) نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی جامعه را از بین نمیبرد هرچقدر هم رشد این قشرهای متوسط درکل آمریکای لاتین سریع باشد، رشد قشرهای کم درآمد، چه در شهر و چه در روستا، و رشد قشرهای بسیار کوچک پردرآمد سریعتر است، اگرچه این، «طبقهٔ متوسط» در آمریکای لاتین وجود دارد امّا تا حدودی بهعلت وجود آن، نابرابری اقتصادی تشدید شده است.<br />
<br />
۴) بخشهائی که «طبقهٔ متوسط» را به معنای اخض آن تشکیل میدهند، یعنی خردهمالکان و مالکان متوسط، کسبه و تجار، کارمندان، صاحبکار کوچک، صنعتگران، مشاغل آزاد گوناگون وغیره (به عبارت دیگر کسانی که یا برای خود کار میکنند یا به ازای کار غیریدی مزد و حقوقی دریافت میدارند) معمولاً آن خصوصیاتی را ندارند که به آنان نسبت میدهند. آنان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی به قشرهای فرادست وابستهاند و از لحاظ سیاسی پیرو طبقه مسلطند. در سلیقهها و عقیدهشان محافظه کارند، مدافع اوضاع حاکمند و خواهان امتیازات فردی نیستند. در آمریکای لاتین این گروهها بهعنوان یک طبقه، بیشتر نتیجهٔ بورس بازی و '''رشوهگیری هستند''' تا کار. نه تنها ملیگرا نیستند بلکه به هر چه خارجی است اعم از البسه وارداتی یا نشریه «ریدرزدایجست» دلبستگی دارند. و اگر واقعاً از قشرهای فرودست آمده باشند رفاه اقتصادی و اجتماعیشان به رفاه بورژوازی بزرگ و الیگارشی ارضی وابسته است و بدون اینان نمیتوانند دوام بیآورند. بهمیندلیل این طبقات متوسط بازتاب باوفای طبقهٔ مسلّطند و از استعمار داخلی نیزبهرهمند میگردند. اینان عمدهترین پایگاه تودهئی دیکتاتورهای نظامی آمریکای لاتین هستند.<br />
<br />
۵) مفهوم «طبقهٔ متوسط» گاهی برای نشان دادن عادات مصرفی گروهی از جمعیت به کار میرود. برای نمونه این که روستائیان بجای نوشیدن عرق ذرت، آبجو بطری مینوشند یا این که جمعیت شهری وسائل خانگی برقی یا مبل قسطی میخرد، برخی نشانههای بیتردید تحول سریع بسوی یک تمدن «طبقهٔ متوسط» است. مدافعان این نظریه میگویند که در آمریکای لاتین همهٔ مردم دارای «آرزوهای طبقه متوسط» هستند و کافی است که مهلت بدهیم تا این آرزوها به واقعیت گراید.<br />
<br />
میبینیم که این استدلالات بهدلائل زیر نادرست است: شکی نیست که قشرهای میانی از لحاط مصرف و درآمد وجود دارند و نیز میبینیم که در یک سو آنهائی هستند که اشیاء تجملی خارج از دسترس اکثریت را مصرف میکنند و در سر دیگر آنهائی هستند نه میتوانند آبجو بطری بنوشند، نه وسائل خانگی و مبل قسطی خریداری کنند. لیکن هرگونه قشربندی اجتماعی براین پایه چیزی جز بازی با ارقام و آمار و دستکاری آنها نیست. یک طبقهٔ اجتماعی را با اقلام مصرفی و سطح آرزوهای آن (که نه ساخت نهادهای اجتماعی را معین میکند و نه کیفیت روابط انسانی بین گروه را) تعریف نمیکنند. پخش و اشاعه محصولات صنعتی هم نتیجهٔ سطح جهانی تکنولوژی است و هم حاصل تقاضای مؤثر. احتمال دارد که اکثریت جمعیت، مخصوصاً جمعیت شهرنشین، تا حدی از این نوع مصرف بهرهمند شود بدون آن که چنین مصرفی مستلزم تغییر اساسی در ساخت طبقاتی، در نابرابریهای درآمد، درموقعیت طبقاتی، در قدرت سیاسی و یا در روابط کار باشد.<br />
<br />
و اما در مورد «آرزوها» به راحتی میشود به نحو ابلهانهئی اشتباه کرد و آرزوهای ذهنی را به جای موقعیتهای عینی گرفت. امروزه آفریدن نوع خاصی از «آرزو» یا «نیاز» هدف عمده شرکتهای تبلیغاتی شده و میدانیم که این شرکتها در تمام زمینهها و بخشهای اجتماعی رسوخ کردهاند. سطح آرزوها (و در نتیجه سطح آرزوهای ارضا نشده) بدون وقفه افزایش مییابد و این عاملی است که به تأئید روانشناسان درجهٔ محرومیت و احساس کمبود را بیش از پیش ترقی میدهد. بدین ترتیب آرزوهای طبقات متوسط ممکن است به آگاهی انقلابی تبدیل شود.<br />
<br />
بهعلاوه مطالعات اقتصادی نشان میدهد که در آمریکای لاتین، سهم دستمزدها در درآمد ملی (که مربوط به اکثریت جمعیت است) گرایش بهتنزل دارد، در حالی که سهم سودها و منافع (که مربوط به اقلیت است) در حال افزایش است. این گرایش که در چند سالهٔ اخیر بوسیله جریانهای تورمی (بهویژه در کشورهائی چون آرژانتین، برزیل، شیلی، بولیوی، کلمبیا) شدت گرفته بههیچوجه با نظریهٔ رشد فزاینده و متوازن «طبقهٔ متوسط» تطبیق نمیکند.<br />
<br />
۶) هدف اصلی تقویت «طبقهٔ متوسط» نه بهعنوان یک واقعیت جامعه شناختی بلکه بهمثابه یک سیاست اجتماعی، بهمعنای توسعه اقتصادی کشور نیست بلکه هدف آن ایجاد آنچنان نیروی سیاسی است که بتواند طبقهٔ مسلط را حمایت کند و در مبارزات طبقاتی که ممکن است ثبات ساخت اجتماعی موجود را تهدید نماید بهعنوان عامل تضعیف کننده مورد استفاده قرار گیرد. نظریهپردازان طبقهٔ متوسط از یکسو متأسفند که چرا چنین طبقهئی بهاندازه کافی در کوبا قوی نبود تا بتواند درصدر انقلاب سوسیالیستی آنجا قرار بگیرد و از سوی دیگر به «طبقهٔ متوسط» مکزیک و بولیوی بهخاطر «ایجاد ثبات» و «نهادی کردن» انقلابشان شادباش میگویند.<br />
<br />
طبقات متوسط شدیداً به ساخت اقتصادی-اجتماعی موجود وابستهاند و برای ایجاد توسعه اقتصادی مستقل، پویایی لازم را ندارند. بین اهمیت نسبی این طبقه از لحاظ تعداد و شرائط و امکانات آن تناقضی وجود دارد که مانع آنست تا بهعنوان یک طبقه تصمیماتی در جهت تغییر ساخت اتخاذ کند. لازم به تذکر است که مدافعان قسم خورده رشد طبقه متوسط برای این واقعیت که قشرهای فرودست هنوز هم اکثریت عظیمی ازجمعیت را تشکیل میدهند هیچگونه اهمیتی قائل نیستند.<br />
<br />
۷) سرانجام نظریهٔ طبقهٔ متوسط میخواهد واقعیتهای زیر را کتمان کند: این کشاکشها، اختلافات و تضادهای طبقاتی و نژادی در حال گسترش است؛ اینکه توسعهٔ اقتصادی و اجتماعی کشورهای آمریکای لاتین سرانجام بستگی به حل مناسب این تضادها دارد؛ و اینکه اگرچه رشد «بخشهای متوسط» به اصطلاح یک نویسنده آمریکایی در برخی مناطق چشمگیر بوده است، لیکن راهحلی برای این مشکلات بهحساب نمیآید، فقط حل آنها را به تأخیر میاندازد و گاهی هم حتی این مشکلات را شدت میبخشد.<br />
<br />
==نظریهٔ ششم: تمامیت ملی درآمریکای لاتین حاصل اختلاط نژادها است.==<br />
<br />
این نظریه در کشورهائی متدوال است که مسائل نژادی دارند: آنهائی که جمعیت بومیشان قابل توجه است و برزیل که جمعیت سیاهپوست دارد. استدلال از این واقعیت حرکت میکند که استعمار اسپانیا و پرتغال دو گروه نژادی بزرگ، دو تمدن، را در آمریکای لاتین بهوجود آورده است و تمامیت ملی نمایانگر یک اختلاط نژادی زیستی و فرهنگی است. ملاحظه میشود که در مناطق بومی لاتینی شده، جامعه بهسمت یک تمامیت و یکپارچگی تحول مییابد ناپدید میگردد، واز ساخت اجتماعی دو قطبی، یک عنصر جدید میانی زیستی وفرهنگی، دو رگه، بهدست خواهد آمد.<br />
<br />
اشتباه این نظریه در این واقعیت است که اختلاط نژادی زیستن و فرهنگی (پدیده غیرقابل انکار در بسیاری از نواحی آمریکای لاتین) بهخودیخود تغییری در ساخت اجتماعی موجود بهوجود نمیآورد. نظریهٔ اختلاط نژادی نیز درست مثل نظریهٔ طبقه متوسط برای برخی از عناصر جمعیت (که با ضوابط دلبخواهی بسیار ناقص تعریف شدهاند) ویژهگیها و ظرفیتهائی قائل است که فاقد آن میباشند.<br />
<br />
تمامیت ملی (یک پدیدهٔ عینی) و پیدایش آگاهی ملی (یک پدیدهٔ ذهنی) به عوامل ساختی (یعنی ماهیت روابط بین انسانها و بین گروههای اجتماعی) بستگی دارد، نه به خواص زیستی و فرهنگی این یا آن فرد. تمامیت ملی (که بهزعم ما عبارتست از مشارکت کامل تمام شهروندان یک کشور در ارزشهای فرهنگی و برابری نسبی آنها دربرخورداری از امکانات اقتصادی و اجتماعی) نه در اثر گسترش یک گروه زیستی-فرهنگی در مناطق بومینشین بلکه دراثر از میان برداشتن استعمار داخلی حاصل میگردد. اتفاقاً دورگهها در مستعمرات داخلی کشورهای آمریکای لاتین آن طبقهٔ مسلط محلی و منطقهای را تشکیل میدهند که بر بومیان ستم میکنند و هیچ علاقهئی به نتیجه یک تمامیت ملی واقعی ندارند. از سوی دیگر، از نظر ملی، جمعیت روستائی مهاجر، که غالباً ریشه بومی دارد اگر در مراکز شهری رو به گسترش ادغام و جذب میشود و طبقاتی بهدست میآورد و نه بهعلت دو رگه بودنش.<br />
<br />
بهعلاوه، نظریهٔ اختلاف نژادی معمولاً «یک پیشداوری نژادپرستانه را (حتی بطور ناخودآگاه) پوشیده میدارد: دو رگه بودن از نظر زیستی، و خصوصاً در کشورهائی که اکثریت جمعیت ریشه بومی دارد، بهمعنای «سفید شدن» است و پیشداوری علیه بومی از طریق سخن گفتن از فضیلت و تقوای اختلاط نژادی پنهان میگردد. اما چون دیگر هیچکس به استدلالات نژادپرستانه وقعی نمی نهد، همان پیشداوری در زمینهٔ فرهنگی بروز میکند.<br />
<br />
==نظریهٔ هفتم: ترقی در آمریکای لاتین تنها از طریق اتحاد کارگران و دهقانان، اتحادی که وحدت منافع این دو طبقه را تأمین میکند، امکان پذیر است.==<br />
<br />
چشمانداز انتقادی نظریههای توسعه آمریکای لاتین را بدون اشاره به این نظریه که در چپ ارتودوکس بسیار متداول است نمیتوانیم بهپایان رسانیم. با تکیه بر نظریههای بسط یافته توسط لنین و مائوتسهتونگ، گفته میشود که پیروزی انقلاب دموکراتیک در آمریکای لاتین به تشکیل یک جبهه مشترک طبقه کارگر و دهقانان بر علیه بورژوازی ارتجاعی و امپریالیسم بستگی دارد.<br />
<br />
۱) یکی از مراحل اجتنابپذیر هر انقلاب دموکراتیک، اصلاحات ارضی است. ولی دست یافتن دهقانان به زمین از طریق اجرای اصلاحات ارضی غیرجمعی، آنان را به مالکان زمین بدّل میسازد و منافع طبقاتیشان را همانند منافع طبقاتی مالکان ارضی میکند.<br />
<br />
۲) منافع عینی دهقانان و کارگران در اصلاحات ارضی یکسان نیست. اصلاحات ارضی معمولاً در ابتدای امر مستلزم افزایشی در قیمت محصولات غذائی در شهرهاست و این عمدتاً طبقه کارگر را متأثر میکند. در مرحلهٔ بعد، اصلاحات ارضی مستلزم آنست که سرمایهگذاریهای دولتی بهسمت بخش روستائی سوق داده شود و در نتیجه بخش شهری که در وضعیت استعمار داخلی تنها بخشی است که واقعاً از ثمرات توسعهٔ اقتصادی بهره میگردد متضرر گردد.<br />
<br />
۳) مبارزهٔ طبقه کارگر شهری (که از لحاظ سیاسی از دهقانان قویتر است) برای دستمزد بالاتر، برای خدمات اجتماعی بهتر و بیشتر، برای کنترل قیمتها و غیره بهوسیله بخش دهقانی دنبال نمیشود، زیرا هزینهٔ مزایائی که از این طریق بهتوسط طبقهٔ کارگر کسب میشود معمولاً باید بهوسیلهٔ بخش کشاورزی یعنی دهقانان تأمین شود. بهعبارت دیگر، طبقهٔ کارگر شهری کشورهای آمریکای لاتین نیز از وضعیت استعمار داخلی بهرهمند میشود.<br />
<br />
۴) برخلاف انگلستان قرن نوزدهم که اخراج دهقانان از روستا و مهاجرتشان بهسمت کار طاقتفرسا در کارخانجات، باعث تنزل سطح زندگی آنها شد. و برخلاف روسیه تزاری که جنبشهای روستا-شهر بسیار محدود بود واتحاد کارگر-دهقان در جبههٔ جنگ انجام گرفت، و برخلاف چین که همین اتحاد در مبارزه علیه ژاپن اشغالگر استحکام یافت، در آمریکای لاتین مهاجرت برای دهقان ناراضی امکانپذیر است و غالباً این مهاجرت برای دهقان مهاجر و درقیاس با وضع زندگی گذشته او، بهبودی اقتصادی و اجتماعی (حتی در محلات فرودست شهرهای آمریکای لاتین) بهدنبال میآورد. میتوان فرض کرد که آگاهی انقلابی دهقان بهنسبت معکوس امکانات تحرک اجتماعی عمودی انفرادی میباشد.<br />
<br />
۵) در آمریکای لاتین، هر چقدر استعمار داخلی شدیدتر یعنی هر چقدر تفاوت بین متروپل و مستعمرات داخلی آن بارزتر باشد، استعمار فرد ازفرد بیشتر و امکان اتحاد واقعی سیاسی کارگران و دهقانان کمتر است. نمونههای تازه برزیل و بولیوی مؤید مشکلاتی است که ما بیان داشتیم.<br />
<br />
این هفت نظریه تمام تئوریها و مفاهیم نادرست مربوط به ساخت اجتماعی آمریکای لاتین را در بر نمیگیرد. ولی نظریات دیگر کم و بیش به این نظریات مربوط هستند و یا مشتق از آنها و در هر حال در نخستین برخورد قابل تشخیص و تمیزند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
'''ترجمهٔ محسن محسنین'''<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۵]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AA_%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%87%D8%B1_%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C&diff=29664درباره ضرورت بختیاری بودن برای هر بختیاری2012-02-09T10:55:44Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:21-056.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۶]]<br />
[[Image:21-057.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۷]]<br />
[[Image:21-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۸]]<br />
[[Image:21-059.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۵۹]]<br />
[[Image:21-060.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۰]]<br />
[[Image:21-061.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۱]]<br />
[[Image:21-062.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۲]]<br />
[[Image:21-063.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۳]]<br />
[[Image:21-064.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۴]]<br />
[[Image:21-065.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۵]]<br />
[[Image:21-066.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۶]]<br />
[[Image:21-067.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۷]]<br />
[[Image:21-068.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۸]]<br />
[[Image:21-069.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۶۹]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۱]]<br />
[[رده:مقاله]]<br />
[[رده:ژان پیر دیگار]]<br />
<br />
==جامعه، سرزمین و نابرابری شبانان چادرنشین ایران==<br />
بختیاریها با نیم میلیون نفر جمعیت، که بیش از نیمی از آن هنوز چادرنشیناند، یکی از ایلات مهم ایران را تشکیل میدهند. آنها مسلمان و شیعی مذهبند و به گویشِ لری سخن میگویند که شاخهئی است از زبان فارسی متداول در جنوب غربی ایران (یعنی کردستان، ممسنی، کهکیلویه و بویراحمد و بخشی از ایلات خمسه). سرزمین بختیاریها با حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت میان دو استان اصفهان و خوزستان واقع است. کوههای زاگرس این سرزمین را به دو قسمت تقسیم میکند. چادرنشینی و کوچ بختیاریها برای آن است که بتوانند در طول سال بهطور متناوب از مراتع دو منطقهی مختلفالارتفاع [برای تعلیف دامهایشان] استفاده کنند: ییلاقشان مرتفعترین منطقهی کوچ است و بلندترین نقطهی آن در زردکوه است به ارتفاع ۴۵۴۸ متر که در غرب شهرکرد و در منطقه چهارمحال قرار گرفته است. زمان این ییلاق از اردیبهشت تا شهریور است. گرمسیرشان در کوهپایههای غربی رشته کوه زاگرس و در انتهای شرقی دشتهای خوزستان واقع شده است.زمان قشلاق از مهر تا فروردین است. بختیاریها در طی سال دو کوچ مهم دارند که یکی را در بهار میروند دیگری را در پائیز، اختلاف فاصلهی مبداء و مقصد این کوچها برحسب گروه متفاوت است حداکثر مسافتی که طی میکنند به سیصد کیلومتر میرسد. در همین مدار چادرنشینی است که کلیهی فعالیتهای گروه تولیدی را هماهنگ میکنند و شکل میدهند. بختیاریها گذشته از الاغ و اسب و قاطر که برای باربری و سواری از آنها استفاده میکنند، اساساً به پرورش گوسفند و بز میپردازند؛ آنها از فرآوردههای این دامها به صور گوناگون بهره میگیرند. یعنی یا به صورت '''خودمصرفی''' یا به صورت '''مبادله'''. در واقع بختیاریها بخش مهمی از مواد خوراکی خود را از شیر و گاهی هم از گوشت تهیه میکنند. آنها از دام مواد اولیهئی نظیر پشم، مو، چرم و غیره به دست میآورند که از آن برای صنایع دستی استفاده میکنند. یا فرآوردههای دامی را به خارج از محدودۀ ایل میفروشند. مثل: فروش بره پرواری، یا مواد غذائی حاصل از شیر یا مواد اولیه خام نظیر پشم، پوست، مو یا تولیدات دستی نظیر فرش، گلیم، خرجین و غیره. بره و بزغاله در گرمسیر بهدنیا میآید (حدود بهمن ماه) و بختیاریها آن را بعد از فربه کردن در فصل پائیز در سردسیر میفروشند. دامها را تا خرداد ماه میدوشند و پشم گوسفندان را در اواخر خرداد بعد از برپا کردن چادرها در گرمسیر، میچینند. امروزه بخش مهمی از بختیاریها به کشت گندم و جو میپردازند که از اولی نان درست میکنند که غذای اصلی افراد ایلی است و دومی را به مصرف خوراک دام میرسانند، خاصه هنگامی که علف مراتع کم باشد. بختیاریها در سال دو بار از زمین محصول برمیدارند. یکی در ییلاق (سردسیر) و دیگری در قشلاق (گرمسیر). در ییلاق در حدود دهم شهریور، درست قبل از کوچ پائیزه، بذر میافشانند و در تیر ماه سال بعد که دوباره به ییلاق برمیگردند، محصول را درو و خرمنکوبی میکنند. اما در قشلاق بذرافشانی را در آبان ماه انجام میدهند و محصول را در پایان اقامت زمستانی در گرمسیر برداشت میکنند.<br />
<br />
گردآوری گیاهان وحشی نقش درخور توجهی در حیات اقتصادی بختیاریها دارد. آنها بعضی از گیاهان وحشی مانند سبزیجات کوهی را برای مصرف غذائی گردآوری میکنند و نیز از بعضی از گیاهان وحشی موادی نظیر گنهگنه، گز، کتیرا به دست میآورند که آن را میفروشند. زنان بافندۀ ایلی محصولات متنوعی نظیر انواع پوشاک، خورجین، فرش، سیاهچادر و غیره تولید میکنند. سیاهجادر که از موی بز سیاه بافته میشود مسکن معمول و متداول چادرنشینان است در واقع تولیدات دستی در زندگی اقتصادی بختیاریها نقش بسیار مهمی دارد. همۀ این فعالیتها که با نظم و دقت فوقالعادهئی در زندگی چادرنشینی جریان دارد، نشانهئی است از ارتباط مستقیم جامعه بختیاری با محیط پیرامون خود و بازگوی قابلیت فنّی این جامعه است در انطباق با نوع زندگی بختیاری در این شرایط خاص. <br />
<br />
ایل بختیاری از نظر سازمان اجتماعی به دو بخش یا بلوک تقسیم میشود به نامهای '''هفتلنگ''' و '''چهارلنگ''' همین بخشها نیز تقسیمات دیگری دارد بهنام '''باب''' مثل '''دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب'''. این بابها به '''طایفهها''' تقسیم میشوند مثل زراسوند، '''گندلی، موری''' و غیره. هر طایفهئی به چند '''تیره''' تقسیم میشود و هر تیره به چند '''تش''' و هر تش به چند '''اولاد''' و هر اولاد به چند '''خانوار'''. این نوع تفسیم بندی بسیار فشرده مربوط به نوعی سازمان تباری یعنی سازمان '''پدرتباری''' که در آن ازدواج پسرعموها و دخترعموها را به سایر ازدواجها ترجیح میدهند. اما، همان طور که معمولاً در حالات مشابه پیش میآید، عملاً ناممکن است که میان بختیاریها کسانی را بیابیم که آن دسته از پیوستگیهای سازمان تباری را که از حدود تش و تیره میگذرد، بشناسند و دربارۀ آن اطلاعات قطعی و درستی بدهند؛ وانگهی شجرهنامهها را هم دست کاری کردهاند و در نتیجه از آن چیزی جز دغدغۀ بیان نتایج حاصل از اتحادهای سیاسی در کیفیت سلسله نسب را میتوان دریافت. <br />
<br />
== استقلال و وابستگی ==<br />
همۀ این واحدهای اجتماعی جنبه کارکردی ندارد. سطوح داخلی تقسیمات، که مستقیماً از طریق خویشاوندی تعیین شده است؛ همانند مکان مناسبی برای امور اقتصادی روزمره تجلی میکند. خانواده که (هر خانوار بهطور متوسط پتج نفر را در بر میگیرد) محل سکونت آن سیاه چادر است پایه و اساس اسن اجتماع است و میتوان آن را واحد مصرف تلقی کرد. در واقع سیاه چادر (خانوار) مکان تملک خصوصی دام هم هست. خانوادۀ گسترده را اولاد یاتش میخوانند که بهصورت یک یا چند مال است. هر مال مجموعهئی است از چادرها مع آنها را در کنار هم برپا میکنند. اندازه هر مال برحسب احتیاجات نیروی انسانی از ۲ تا ۱۲ چادر است. هنگام کوچ، تش، و بیشتر مواقع تیره با گروهبندی مجدد با بیشتر مالهائی که جنبه خویشاوندی دارد ارتباط برقرار میکند این نوع سازمان که بهشکل واحدهای اجتماعی کم و بیش مستقل است، با کمی تفاوت، میان همۀ جوامع چادرنشینی و شبانی خاورمیانه هم دیده میشود. <br />
<br />
برای بختیاریها اصلیت مهم بختیاری بودن در موجودیت واحدهائی چون طایفه و باب و بهخصوص ایل تجلی میکند این واحدها بهترتیب همۀ افراد ایل را در بر میگیرد و ابعاد جمعیتی در خور توجهی دارد. چنان که جمعیت بعضی طوایف (گندلی، موری، بابادی، عالی انور) حتی به ۲۶۵۰۰۰ نفر و جمعیت ایل همانطور که گفتهایم به نیم میلیون نفر هم میرسد. بهنظر میرسد که در سطوح بالائی سازمان این امر بهعکس سطوح پائینی تقسیمبندیها، بیشتر جنبه سیاسی داشته و عاری از جنبه کارکردی است. با وجود این نمیتوان در اهمیت وجودی تقسیمات سطوح فوقانی شک کرد. همۀ بختیاریها دقیقاً از این تقسیمات با خبرند و آن را پذیرفتهاند. یعنی آن که همۀ افراد ایل در مرکز یک سلسله دوایر محدود جا میگرفتهاند. افراد ایل میکوشند که این دوایر را وسیعتر کنند. یعنی اعضای خانواده، که '''دایرۀ تعلق''' محدودی است. مایلند که از آن پا فراتر گذاشته و این دایرۀ تعلق را تا حد ایل گسترش دهند. چرا که آنان ایل را به مثابۀ دایرۀ تعلق وسیعی شناختهاند. پس به این نتیجه میرسیم که لفظ بختیاری واژهئی تهی نیست. بنابراین در آن وضعیتی کاملاً اصیل و خاص وجود دارد. این وضعیت را نه در میان '''لرها''' میتوان یافت و نه در میان '''بویراحمدیها''' که از نظر فرهنگی و جغرافیائی با بختیاریها بسیار نزدیکند (سرزمین لرها در شمال و سرزمین بویراحمدیها در جنوب سرزمین بختیاریها واقع است). دربارۀ لرها میتوان چنین گفت که چیزی به اسم ایل یا اتحادیۀ لرها وجود ندارد. اما گروههای فراوانی از لرها وجود دارد که از نظر اقتصادی و سیاسی مستقل از یکدیگر زندگی میکنند. این گروهها در معنای کلی لرند. اما میان خودشان یا «سگوند» ند یا «پاپی» یا «شیراوند» و غیره. وضعیت بویراحمدیها نیز با آنچه که میان لرهای لرستان میبینیم تفاوت چندانی ندارد. زیرا در منطقۀ کهکیلویه پنج گروه '''ایلی'''، '''بویراحمدی'''،'''طبیبی'''، '''دشمن زیاری'''، '''بمئی''' و '''چرام''' زندگی میکنند که هریک در محدودۀ خود مستقلاً به ییلاق و قشلاق میروند. گاهی بهغلط همۀ این ایلات را '''ایل کهکیلویه''' میخوانند. حال آن که کهکیلویه نام منطقهاست. یا همۀ اینها را '''ایل بویراحمدی''' مینامند در حالی که بویر احمدی یکی از ایلات پنجگانه و شاید بزرگترین ایل منطقه است. این نوع نامگذاری ناشی از عادت افراد خارج از ایل است، برای نامیدن ساکنان یک منطقه این امر در مورد لرستان هم صادق است.<br />
<br />
'''{نمودار ترسیم شود!}'''<br />
<br />
اعداد ستون دست چپ محل گروهها را روی نقشه نشان میدهد. اعدادی که رویِ نقشه با مثلث سیاه نشان داده شدهاند مربوط به گروههائی است که کاملاً ساکن شدهاند. اعدادی که زیر آنها خط کشیده شده است طوایف چهارلنگ را نشان میدهد.<br />
<br />
'''{نمودار ترسیم شود!}'''<br />
<br />
حروف ستون دست راست محل گذرگاهها را روی نقشه نشان میدهد و اعداد ستون دست چپ گروههائی که از این گذرگاهها استفاده میکنند، نشان میدهد. <br />
'''{محل نقشه!}'''<br />
<br />
<br />
== سرزمین و فضای ضروری ==<br />
ایلات لرستان و کهکیلویه هر یک سرزمینی را در تصرف دارند که مختص خود آنهاست و محدودۀ آن را بهدقت و بهوضوح تعیین کردهاند. در واقع سرزمین هر ایل از سرزمین ایلهای دیگر مجزاست. برخی از آنها در حوزههای گرم نزدیک به خلیج فارس و برخی دیگر در کوهستانها جای دارند. هریک از این گروهها فقط در سرزمین محدود خود به کوچهای قصلی مبادرت میورزند. بنابراین سرزمینهای '''لرستان''' و '''کهکیلویه''' به قطعات کوچکی تقسیم شده است و در نتیجه ساکنان آن فقط میتوانند حرکاتی کوتاه و با ابعاد کم را انجام دهند. اما برای بختیاریها چنین نیست و این مشخصۀ دیگری است که آنها را از همسایگان خود متمایز میکند. همۀ منطقه که مساحت آن حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع است سرزمین واحدی را تشکیل میدهد که بختیاریها آن را کلاً متعلق بهخود میدانند و ایل بختیاری آن را '''خاک بختیاری''' مینامد و میداند. بهعبارت دیگر، امکاناتی که یک دامپرور بختیاری برای دسترسی به منابع طبیعی دارد (و شکی نیست که وجود این امکانات برای انجام فعالیتهایش کاملاً ضروری است) از وابستگیاش به ایل بختیاری حاصل میشود. وانگهی این امکانات را برحسب شرایطی که پیش میآید، از طریق تصرف جمعی یا فردی مراتع یا ایل راهها تأمین میکنند. با وجود این، هرکس، به این دلیل که به سرزمین بختیاری دسترسی دارد حق تصرف ندارد. هرکس نمیتواند در سرزمین بختیاری سکنی گزیند یا بههرجای این منطقه که مایل است نقل مکان کند و هر نوع و هر وقت دقیقاً و بهحسب زمان و مکان میان بخشها و تبارها بر بنیاد حق بهرهگیری سنتی و پذیرفته شده ایل، تقسیم کردهاند. این حق و حقوق و شیوههای بهرهبرداری از زمین و منابع طبیعی را از طریق بنچاقهائی تعیین میکنند که در دست بزرگان و ریش سفیذان گروه ایلی است. در این بنچاقها قابلیت تعلیف زمینهای ایل و حتی غیرقابل انتقال بودن آن بهصراحت ذکر شده است. چرا که عملاً بهدلیل همنوائی فیزیکی زمین، مراتع بههم چسبیده است و ایل راهها روی هم افتاده و یکدیگر را قطع میکند. در نتیجه اگر گروهی بتواند بخشی از سرزمین را به کسی که بختیاری نیست بفروشد، این شخص میتواند مانع ورود افراد برخی از گروهها به مراتع دیگر شود، یا از ورود آنها به مکانهائی که میخواهند دامهایشان را تعلیف کنند، ممانعت کند. در خاک بختیاری زمینهائی که در مالکیت خصوصی افراد است، بیشتر مستعد کشاورزی است و غالباً آن را زیر کشت میبرند. این زمینها یا به مراکز بسیار قدیمی کشاورزی مربوط است که غالباً آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند یا زمینهای وسیعی است در مالکیتِ خصوصی روسای ایل یا زمینهائی است که بهشکل خالصجات در خارج از محدودۀ ایل گسترش یافته است (خوزستان، چهارمحال و فریدن). زمینهائی که آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند زمینهائی است معدود و با ابعادی درخور توجه. اما در زمینهای ایل محاط است، مانند '''گوتوند'''، '''ایوه''' یا '''سومن'''، '''ایذه''' یا '''مالمیر''' که همه در گرمسیر (خوزستان) واقع است. اما روسای ایل زمینهائی را که در مالکیت خصوصی آنهاست یا خریدهاند یا بهعنوان غنائم جنگی تصرف کردهاند.<br />
<br />
قسمتی از زمینهای ایل را فقط به بهرهبردای شبانی تخصیص دادهاند و هر تبار یا هر بخش قسمتهای مشخصی از آن را چه در ییلاق و چه در قشلاق بهخود اختصاص داده است یعنی آن قسمت فقط متعلق بههمان تبار یا بخش است.<br />
<br />
در لرستان و کهکیلویه، بنابه توضیعاتى که دادیم، زمین هر طایفه یا گروه مشخص است و ییلاق و قشلاق آن طایفه یا گروه در محدودهٔ همین زمین قرار دارد. یعنى مساحت زمین طایفه اوّل برابر است با ییلاق همان طایفه بهاضافه قشلاق همان طایفه. فرمول زیر این رابطه را گویاتر تشان میدهد: قشلاق طایفه + ییلاق طایفه = سرزمین طایفه٠. در نتیجه میتوان موقعیت کلى لرستان یا کهکیلویه را با این فرمول بهصورت زیر نشان داد:<br />
<br />
مثلاً لرستان = زمین طایفهٔ اول + زمین طایفهٔ دوم + زمین طایفهٔ سوم +...= (ییلاق طایفهٔ<br />
اول + قشلاق طایفهٔ اول) + (ییلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ دوم) + (ییلاق طایفهٔ سوم + قشلاق طایفهٔ سوم) +... در مورد خاک بختیارى بهفرمول زیر میرسیم:<br />
<br />
سرزمین بختیاری= (ییلاق طایفهٔ اول + ییلاق طایفهٔ دوم + ییلاق طایفهٔ سوم+...) + (قشلاق طایفهٔ اول + قشلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ سوم +...). یعنى در سرزمین بختیاریها مجموع زمینهاى ییلاق همه گروهها از یک سو و مجموع زمینهاى قشلاق این گروهها از سوى دیگر دو حوزه ممتد را تشکیل میدهد که بین آنها میتوان یک خط رسم کرد.<br />
<br />
==تعلق اجتماعى، سازمان سرزمین و سرپرستى منابع طبیعى==<br />
<br />
پیدایش و بهموازات آن حفاظت مدار وابستگى وسیعی مانند ایل بختیارى و یگانگى سرزمینى که بهاین مدار وابستگى تعلق دارد میتواند بهحضور یک قدرت سیاسى در ایل مربوط باشد. این قدرت ابتدا در دست یک ایلخان متمرکز است و سپس بهطور سلسله مراتبى در سطوح مختلف تقسیم میشود یعنی این قدرت سیاسى در بخشها، میان کلانتران طوایف و سپس میان کدخداهاى تیرهها و غیره توزیع میشود. در قالب این شکل سلسله مراتبی تقسیم قدرت سیاسی میتوان دستگاه واقعى حکومت ایلى را دید که اوج آن در نیمه دوم قرن گذشته و اوایل قرن حاضر بوده است.<br />
<br />
بى آن که بخواهیم با آوردن دلایلى بهاین فرضیه خدشهئى وارد کنیم و در نتیجه ترکیب این یگانگی ساخت سیاسى ایل را بههم بریزیم باید گفت که دلائل قاطع و متعددى وجود دارد که با در نظر گرفتن آن نمیتوان بهتوضیحاتی از این قبیل که اصولى را بهانسان القاء میکند، اکتفا کرد. اولین دلیل آن است چنین قدرت متمرکز مشابهى، با اختلاف ناجیزى، در لرستان نیز وجود داشته است (والى خرم اباد) بى آن که در آنجا اعمال مشابهى را سبب شود. دومین دلیل آن که از سال ۱۳۱۲ بهاین طرف برنامهئى را در مورد ایلات ایران پیاده کردهاند اما وحدت سیاسى و وحدت سرزمینى بختیاریها،<br />
با وجود حذف پی درپی خانها و دستگاه سیاسى این خوانین، باقى ماند و هنوز هم بهحیات خود ادامه میدهد.<br />
<br />
وحدت سرزمینِ بختیاری و غیر قابل تغییر بودن و غیر قابل فروش بودن آن بهغیر بختیاریها و نیز ابعاد ایل را، باید بهمثابه وسیلهئى در نظر گرفت براى سرپرستى جمعى منابع طبیعى ایل. اینها با اعمال چادرنشینی شبانی در شرایط خاص اشباع محیط (تراکم نسبی جمعیت حداکثر ۸ نفر در کیلومتر مربع) که در اینجا قاعده واصل است، انظباق دارد. درواقع چنین بهنظر میرسد که موارد فوق بهترین تضمین و تأمین است برای بهرهبرداری یکنواخت و یک شکل و در ضمن کاملاً منطقی و متعادل از مراتع. این تأمین بهرهبرداری خاص واحدهای کوچکِ نیمه مستقل را در بر میگیرد که بهصورت مجموعهئی از چادرها در حاشیه بهحرکات غیر قابل اجتنابی مبادرت میکنند. این حرکات بهطور کلی برای آن است که در اندازه رمهها و در توع پوشش گیاهی که بهتناوب بهآن نیاز دارند تغییراتی بدهند. این امر تسهیلاتی فراهم میکند. برای حل مسائلی که ایل دوبار در سال با آن مواجه میشود. یعنی مسائلی که در حین عبور از سلسله جبال زاگرس و بخصوص ارتفاعات زردکوه (۴۵۴۸ متر) برای حدود صدهزار نفر کوچرو و حدود یک میلیون دام، پیش میآید. وجود مراتع طبیعی، گودالها و جریانهای آب که ایل راهها را قطع میکند، در مرز میان ییلاق و قشلاق، سبب میشود که ایل راهها روى هم بیافتد چرا که این موانع نقاط عبور را بهحداقل میرساند. «دوگلاس جانسون» براى بیان کیفیت کوچ بختیاریها در مرحله گذر از زردکوه که ناگزیرند از گذرگاههاى تنگى بگذرند، بهحق اصطلاح «انقباض نوسانى» را بهکار برده است. بیشتر این گذرگاهها تنگهها یا گردنههائى است که همهٔ آنها در ارتفاعات بیش از دوهزار و پانصد متر واقع است. و گاهى نیز ارتفاع آن به ۴۰۰۰ متر میرسد مثل '''لیله وک''' و '''زرده''' که از آبان تا فروردین بسته است. برخى از گذرگاهها فقط در پائیز قابل عبوراست مثل '''تیز'''، '''لیله وک''' و '''کلنچى'''. ایل راه را جریانهاى آب مثل رودخانهها وغیره قطع میکند که از عمق تنگههاى عمیق و از جدارهاى سخت و سراشیب سرچشمه میگیرد. نقاط عبور از این رودها را بر اساس گدارهائى تعیین میکنند که افراد ایل و دامهایشان راحتتر بهساحل برسند. در این نقاط باید سطح رودخانه و ساحل آن اختلاف ارتفاع نداشته باشد تا ایل قادر بهعبور از آن باشد. بهاین دلائل، این گذرگاهها، همیشه مکان و موقعیت بسیار مهمى است از نظر تمرکز انسان و دام. در این نقاط معمولاً خطرات زیادى انسان و دام و مرتع را تهدید میکند. بهرهبردارى بیش از حد از مراتع این حوالى موجب انهدام آن میشود. اگر گذرگاه همیشگى بعضى از طایفهها بهعلل طبیعى بسته باشد بلافاصله راه خود را تغییر داده و قصد عبور از نزدیکترین گذرگاهی را میکنند که قبلاً پیشبینى کردهاند. این طایفهها دامهایشان را در مراتع حوالی این گذرگاهها تعلیف میکنند. در چنین مواردی اگر میان طایفهها همبستگی وجود نداشته باشد جنگ و جدال بروز خواهد کرد اما چون در سازمان ایلى بختیاریها همهٔ این مسائل را پیشبینى کردهاند، چنین مشکلاتى کمتر پدید میآید. در نتیجه، چنین راه حلى ممکن نیست مگر از طریق وجود یک گروهبندى کاملاً گسترده انسانها در بطن ایلی واحد که مالک سرزمین واحدى است که بهمثابه ثروت مشترک و عمومى ایل است. از همین نکته بهاصل '''«ضرورت» بختیارى بودن براى هر بختیارى''' میرسیم که عنوان این مقاله است.<br />
<br />
==تصرف فضا و نابرابرى اجتماعى==<br />
<br />
دشواریهائى که در چنین نظامى براى هر بختیارى وجود دارد کدام است؟ «بارث» در مورد '''باصریها''' بهدقت روى اهمیت نقش رؤسا در اجراى نقل و مکانها و جایگزینیهاى فصلى تکیه میکند. معذالک محتمل است که فقط این مسئله نیاز (که بههرحال نمیتوان آن را یک علت نهائى دانست) براى استقرار چنین ساختى کافی نباشد و عوامل دیگر وجود داشته باشد که از همان ابتدا یک دستگاه حکومتى همانند بختیارى بر بنیاد آن پدید آمده و تکوین یاقته باشد. پارهئى از گروههاى ایلى مثل '''بابادى'''، '''جانکى''' و '''موگوئی''' در ییلاق یکجانشین شدهاند. و پارهئى دیگر مثل کیان ارثی در قشلاق. در نتیجه این گروهها فقط یک قرارگاه دارند. در همهٔ گروههائى که دو قرارگاهِ ییلاقى و قشلاقى دارند فواصلى که از یک سو مرکز ییلاق و از سوى دیگر مرکز قشلاق هر گروه را از مرز دو حوزه متصرفه فصلى جدا میکند، بهطور محسوسى برابر است. بهعبارت دیگر گروههاى مختلفى که در ییلاق یا در قشلاق مستقر میشوند نسبت بهاین مرز تقریباً قرینهاند یعنى گروهى که در ییلاق بهاین مرز نزدیک یا از آن دور باشد در گرمسیر هم او را نزدیک یا دور از<br />
این مرز خواهیم یافت. پس بین فواصلى که گروههاى مختلف بههنگام نقل مکان فصلى باید طى کنند اختلاف درخور توجهى وجوردارد. لذا '''موریها''' که زمین قشلاق و زمین ییلاقشان مجاور یکدیگر است فقط حدود سى کیلومتر<br />
براى طى کردن دارند. آنها میتوانند این فاصله را فقط در عرض چند روز طى کنند. اما موقعیت مرکزى «مورى»ها سبب میشود که گروه عظیمی از عشایر زمینهاى آنها را دوبار در سال لگدکوب کنند. و نتیجه آن خرابیهاى زیادى است که هر ساله در مراتع و مزارع «مورى»ها بهوجود میآورند. اما گروههائى مثل '''استرکی''' یا '''سوهونى''' که قرارگاههاى قشلاقى و ییلاقیشان در دو سر قلمرو بختیارى قرار دارد باید فاصلهئى حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ کیلومتر را طى کنند تا از ییلاق بهقشلاق بروند یا بهعکس. آنها براى این منظور باید در بهار ۳۵ تا ۴۰ روز و در پائیز ۲۵ روز در راه باشند. (در پائیز بهدلیل شرایط سخت جوى و نبودن علف در مراتع مسیر ایل راه را بهسرعت طی میکنند.) درواقع این دو موقعیت که یکلى از در منتهى علیه سرزمین و دیگرى در مرکز آن قرار گرفته است هیج امتیازى در بر ندارد. اما بهنظر میرسد که کوچ گروههائى که از موقعیت جغرافیائى حد وسط برخوردارند، بهعالیترین وضعى برگزار میشود. وجود این نوع نابرابریها در تصرف فضا و دستیابى بهمنابع طبیعى میتواند در عین حال هم قوهٔ محرکه باشد و هم موجد نیروى گریز از مرکز که بعضى از گروهها را بهقدرت و بعد بهزوال میکشاند. این فرضیه که باید در باب آن بررسى دقیقترى کرد تا بتوان عمیقاً صحت آن را اثبات کرد، نشان میدهد که آن گروههائى از ایل بختیارى که بهخاطر موقعیت مکانى مناسب بهقدرت رسیده بودند («استرکى» تا سال ۹۴۵، «چهارلنگ» حدود ۱۲۲۹ و غیره) امروزه یا بهحاشیهٔ سرزمین ایل رانده شدهاند یا با بخشهاى یکجانشین ایل، همجوار شدهاند (مثل دو بخش از چهار بخش مهم «چهارلنگ» که در اواسط قرن گذشته از «هفتلنگ» شکست خورد). شاید این فشارهاى متناوب و دورهئى ناشى از خواست پارهئى از گروههاى ادغام شده باشد که میخواهند بهمطلوب خود رسیده و خود را از مناطق کاملاً مرکزى سرزمین ایل جدا کرده و بهحوزههاى کمربندى ایل برسانند، چرا که همیشه عبور قبایل دیگر خسارات فراوانى بهاین مناطق وارد میکند. نتیجهٔ چنین وضعى امتداد بیرویهٔ مسیرها و برخورد با همسایگان یکجانشین و غیره است. این وضع محدودیتهائى را در جهت استفاده قانونى از منابع طبیعى براى گروههائى که بهحاشیه رانده شدهاند فراهم میآورد و آنها را روزبهروز ضعیفتر میکند.<br />
<br />
شاید در موجودیت این نوع فشارها و حرکات گریز از مرکز است که میباید یکى از مکانیزمهائى را دید که جامعه عشایرى از طریق آن جمعیت اضافى خود را دفع میکند. جامعه عشایرى این جمعیت اضافى را بهسوى حوزههاى یکجانشین حاشیهٔ سرزمین میراند و«بارث» ضرورث این عمل را نشان داده است. بههرحال، درنتیجه چنین حرکاتى و بهیارى قابلیت تحرک و تغییر وضع گروهها و استقلال نسبى آنهاست که واحدهاى تولیدى میتوانند فضاى کافى و وسیعى در اختیار داشته باشند که در مالکیت جمعى است.<br />
<br />
بنایراین ذکر این نکته بیفایده نیست که در جامعهٔ بختیارى همانند اکثر جوامع (خواه شبانى و خواه غیرشبانى) بر بنیاد همین پایهها و نهادهاست که راه دسترسى بهمنابع ضرورى و بهطور کلى ثروت باز است. این عوامل سبب میشود که نابرابریها توسعه یابد، و عوامل هویت و تمایز اجتماعی بهوجود آید. <br />
<br />
از این گزارش مجمل میتوان نتیجه گرفت که: -اولاً گروهى شدن بیش از نیم میلیون نفر در یک ایل (ایل بختیارى)، در سرزمینی واحد بهمساحت ۷۵۰۰۰ کیلومترمربع، که دارائى جمعى همه افراد ایل محسوب میشود (خاک بختیارى) بهمنزلهٔ ضرورتى است که از طریق شرایط طبیعى و فنى و نحوهٔ بهکارگیرى و مصرف فضا با توجه بهعمل شبانى و چادرنشینى در محیطى کوهستانی و مرتفع بهاین جمع انسانى تحمیل شده است یعنى این که وابستگى و تعلق اجتماعی و سازمانى این سرزمین گسترده وسائلی است که یراى سرپرستى جمعى منابع طبیعى بهکار میرود٠ بنابراین در این مورد با<br />
موجودیت یک نمونهٔ عالی از اجتماعى روبهرو هستیم که «از قبل قابل تصور» نیست. بلکه نتیجهٔ آن چیزى است که '''مارکس''' آن را '''تصرف حقیقى از طریق روند کار''' مینامد٠ ثانیاً اگر میبینیم که صور و وسائل سرپرستى اجتماعى منابع طبیعی را بهطرق گوناگون بهعنوان وسیلهئی ارجح براى رسیدن بهنتیجهئى قابل توجه در زمینهٔ بسط نابرابریها و تمایزات داخلى در جامعهٔ بختیارى بهخدمت میگیرند بهدلیل آن رابطهٔ دیالکتیکى است که آنها را<br />
بهنهادهاى خاصى ربط میدهد. کارکرد این نهادها آن است که استقلالِ واحدهاى تولیدى درون این جامعه را حفظ کند. یعنى رابطهئى مکمل و یحتمل متضاد که میتوان آن را میان عشایر، در جریان همان آگاهى تعیین اقتصادى پیدا کرد.<br />
<br />
{{چپچین}}ترجمهٔ: اصغر کریمی {{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
منابع فارسی: <br />
<br />
افشار نادرى، نادر. ۱۳۴۵. مونوگرافى ایل بهمئى. تهران. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى دانشگاه تهران. <br />
<br />
بهمن بیگى.ب. ۱۳۲۴. عرف و عادت در عشایر فارس. تهران.<br />
<br />
دفتر آبادانى منطقهٔ عشایرى ۱۳۴۸. بررسى ایلات عشایر بختیاری، پیشنهاداتى براى آبادانى سرزمین آنها.<br />
<br />
ورجاوند. پ و دیگران. ۱۳۴۶ بامدى، طایفهاى از بختیارى. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات اجتماعى، دانشگاه تهران.</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Yaamaan.h&diff=29592بحث کاربر:Yaamaan.h2012-02-07T15:16:23Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۶ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7..._%DB%B2&diff=29590اندیشهها و خبرها... ۲2012-02-07T13:49:17Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:KHN002P133.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۳|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:KHN002P134.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۴|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۴]]<br />
[[Image:KHN002P135.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۵|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۵]]<br />
[[Image:KHN002P136.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۶|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:KHN002P137.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۷|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:KHN002P138.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۸|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:KHN002P139.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۹|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:KHN002P140.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۰|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۰]]<br />
[[Image:KHN002P141.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۱|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۱]]<br />
[[Image:KHN002P142.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۲|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۲]]<br />
[[Image:KHN002P143.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۳|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۳]]<br />
[[Image:KHN002P144.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۴|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۴]]<br />
[[Image:KHN002P145.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۵|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۵]]<br />
[[Image:KHN002P146.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۶|کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۴۶]]<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب هفته]]<br />
[[رده:کتاب هفته ۲]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
==تئاتر==<br />
<br />
'''. از دوم آبان ماه، آقای عباس مغفوریان، نمایشنامهٔ «پایان فرهنگ» را در تالار فرهنگ به روی صحنه خواهد آورد.'''<br />
<br />
'''این نمایشنامه یکی از آثار دیلیهال است و ترجمهٔ آن نیز به وسیله کارگردان صورت گرفته است.'''<br />
<br />
'''عباس مغفوریان نام تازهئی است که در قلورو هنر ایران به گوش میرسد.'''<br />
'''وی پس از نه سال تحصیل و مطالعه در کلاسهای تئآتر آلمان بهایران بازگشته به اداره هنرهای دراماتیک پیوسته است و این، اولین کاری است که عرضه میکند.'''<br />
<br />
==سینما==<br />
<br />
انگلیسیها هم با فیلمی که تازگیها به بازار فرستادهاند سروصدائی به پا کردهاند.<br />
<br />
این فیلم به وسیلهٔ '''کارل رزیر''' کارگردانی شده و «عصر شنبه، صبح یکشنبه» نام دارد.<br />
<br />
پیر گاسکار- منتقد سینمائی '''فیگاروی''' ادبی در آن باره می نویسد<br />
<br />
'''«فیلم را خوب ساختهاند، اما داستانش، لااقل من یک نفر را خیلی کسل کرد.... بازیگرانش خوب بازی میکنند اما خودمانیم، خیلی زشتند. به عقیدهٔ من همهشان مظهر بدترکیبی زنهای انگلیسی هستند. »'''<br />
<br />
'''پیمیرماکاربرو''' هم در هفته نامهٔ «آر» مینویسد:<br />
<br />
'''« تلفظ، حرکات ارادی و خرکات غیر ارادی، نگاهها، بدبختی و خوشبختی، همهٔ اینها در این فیلم بدون هیچ گونه زوائدی نشان داده میشود. »'''<br />
<br />
'''هانری شابیه''' نیز در «کومبا» مینویسد:<br />
<br />
'''«فیلم روشن بینانه و خشنی است. انگلیسیها چه طور جرات کردهاند چنین چیزی روی پرده بیاورند و یا بهتر: روی دایره بریزند؟ -این، نشانهٔ یک جور نئورئالیسم انگلیسی است! »'''<br />
<br />
'''. این داستان را هم چارلی چاپلین نقل کرده است''' ..<br />
<br />
-'''پدربزرگ''' جمس'''، قمارباز حرفهئی بود، تا زنده بود خیرش به دیارالبشری نرسید.'''<br />
'''وقتی پدربزرگ جمس مرد، پدرش با زحمت فوقالعادهئی توانست پولی جمع کند و خانهئی بخرد و از گرفتاریهای اجارهنشینی خلاص یابد.'''<br />
<br />
'''چندی گذشت و پدر جمس هم مرد.'''<br />
<br />
'''وقتی تشریفات تشییع و دفن جنازه و مجلس ترحیم و غیره برگزار شد، شیطان رجیم به جلد جمس رفت و وسوسهاش کرد که خانه را بفروشد برود در تکزاس حانهٔ بهتری بخرد.'''<br />
<br />
'''یکروز که جمس در حیاط خانه قدم میزد و فکر میکرد، صدائی به گوشش رسید که میگفت:'''<br />
<br />
'''-جمس! وقتی خونهتو فروختی، چی خیال داری؟ میخوای خونهٔ بهتری بخری؟'''<br />
<br />
'''جمس صدای پدربزرگش را شناخت و جواب داد: -بله'''<br />
<br />
'''دای پدربزرگ گفت: -پس به نصیحت من گوش بده؛ ضرر که برات نداره هیچ، کلی هم نفع میکنی. هم میتونی تو تکزاس یه خونهٔ بهتر بخری، هم میتونی خونههای دوروحوالیشم بخری و سر خونهات بندازی... جطوره، ها؟'''<br />
'''جمس گفت: -عالیه، پدربزرگ... عالیه!'''<br />
<br />
'''-خوب... پس اولین کاری که باید انجام بدی، فروختن خونهس.'''<br />
<br />
'''پس از هشت روز، جمس موفق شد خانه را بفروشد و همان روز صدای پدربزرگش را شنید که گفت:'''<br />
<br />
'''-زود پا میشی بلیط قطار میخری میری به''' لسآنجلس... '''اونجا یه کازینو هست که اسمش''' گلولهٔ قرمزه. '''میری تو، کنار میز''' رولت '''وای میستی و همهٔ پولاتو میذاری رو عدد ۱۴.'''<br />
<br />
'''جمس به همهٔ این نصایح عمل کرد: به قمارخانهٔ گلولهٔ قرمز رفت و همهٔ پولی را که از بابت فروش خانه بدست آورده بود روی عدد ۱۴ گذاشت، اما... رولت چرخید و چرخید و چرخید و ایستاد... و عدد هشت برنده شد!'''<br />
<br />
'''موقعی که داور بازی داشت با پارو پولها را از جلو جمس جمع میکرد، جمس یکبار دیگر صدای پدربزگش را شنید که میگفت:'''<br />
<br />
'''-اه! مردهشور این شانس را ببرد! ... ما اصلا از اولش بطر آوردیم!<br />
<br />
==کتابهایی که بزودی فیلم خواهد شد...==<br />
<br />
• '''زنان فضلفروش''' اثر '''مولییر'''، بهوسیلهٔ '''لوئیز دو ویلمورن'''.<br />
<br />
• '''عشق کفر آمیز''' اثر '''آلفره کرن''' (برندهٔ جایزهٔ '''رهنودو''' ۱۹۶۰) –از قرار معلوم، دیالوگهای این فیلم را '''رولان لودانباک''' خواهد نوشت و به وسیلهٔ '''لئوژوآنون''' جلو دوربین خواهد رفت.<br />
<br />
• سناریو فیلم آیندهٔ '''ژان والر''' (سازندهٔ فیلم گرانبهای'''اشخاص بزرگ''') از روی رمان '''ژرژ سیمنون''' موسوم به '''ارشد «فورشو»ها''' تهیه شده است... رلهای اصلی این فیلم بر عهدهٔ '''میشل سیمون''' و '''آلن دلون''' خواهد بود.<br />
<br />
• '''الکساندر استروک'''، که از تهیهٔ '''پردهٔ قرمز تیره''' (اثر '''باربی دو روویلی''') و '''یک زندگی''' (اثر'''گی دوموپاسان''') فراغت حاصل کرده است اکنون به فکر سر به سر گذاشتن با '''گوستاو فلوبر''' افتاده... فیلم آیندهٔ وی، '''تربیت احساساتی''' اثر فلوبر خواهد بود.<br />
<br />
• انتظار میرود رآلیزاسیون تازهٔ '''گابرییلآلبی کوکو''' از رمان مشهور بالزاک موسوم به '''دختر چشم طلائی''' در فستیوال آیندهٔ ونیز، غوغائی به پا کند... نشریات سینمائی فرانسه نوشتهاند که '''ماری لافوره''' از حالا چهرهٔ خود را برای نشان دادن سیمای زیبای قهرمان این کتاب '''بالزاک''' آماده میکند.<br />
<br />
• بار دیگر '''مادام بوواری''' اثر '''فلوبر''' به صورت فیلمی در میآید... این اثر، بار اول توسط '''پییر رنوار''' و '''والنتین تسیه''' جلو دوربین رفت.<br />
<br />
• در فیلمی که '''ژان رنوار''' از روی رمان '''سرخوجهٔ سنجاق خورده''' (اثر '''ژاکپره''') تهیه کرده است، '''ژانپییر کاسل''' را در جلد جنگجوی بیرحم و خشنی باز خواهیم یافت.<br />
<br />
• انگار تا دنیا دنیاست، باید از روی '''سهتفنگدار''' (اثر '''الکساندر دوما''') فیلم تهیه بشود... این بار، قرعهٔ فال به نام '''ادگار. جی. اولمر'''زده شده است.<br />
<br />
• و حالا دیگر نوبت کلاسیکهاست... آقای '''آندرهورسینی''' از '''هوراس''' (اثر'''کورنی''' به خیال تهیهٔ '''هوراس ۶۱''' افتاده است. همچنین '''ژول داسین''' به زودی فدر اثر '''راسین''' را جلو دوربین خواهد برد... این فیلم اخیر '''مهلینامرکوری''' و '''آنتونی پرگینز''' نقشهای عمده را برعهده خواهند داشت.<br />
<br />
==مجسمهسازی==<br />
<br />
'''. طبیعت گهشگفتیها نماید!'''<br />
<br />
'''در این مجسمه، کاری که دستهای انسانی انجام داده، فقط و فقط عبارت است از قرار دادن قسمت علیای آن، در روی تکه سنگی که به منزلهٔ پایه به کار رفته است.'''<br />
<br />
'''مادام «ووتیه» این تکه سنگ را در سنگستان حاشیهٔ رودخانهئی یافته، آن را «عقاب سیاه» نام داده است.'''<br />
<br />
'''.''' جالب توجه است که بسیاری از پیکرتراشان، یکسره همت خود را مصروف یافتن چوب، سنگ، گیاه و ریشههائی کردهاند که با مختصری دستکاری، میتواند به صورت مجسمهئی عرضه شود.<br />
<br />
در زیر «زیبا و جانور» که به وسیلهٔ «آندره شووالار» تهیه شده است به نظر شما میرسد.<br />
<br />
«آندره شووالار» این ریشههای جالب را در پلاژ «پامپلون» جمعآوری میکند.<br />
<br />
'''.''' هنگامی که بورانهای موسمی آغاز میشود، اسکیموهای هنرمند که محکوم به انزوای در خانههای یخی خود هستند بیکار نمیشینند و به خلق آثار هنری زیبائی میپردازند که در کشورهای اروپائی خریداران بسیار دارد.<br />
<br />
وسایلی که اسکیموها برای تراشیدن این مجسمههای کوچک به کار میبرند عبارت است از سنگهای مخصوص، گرانیت، دندان گرگ و سگ آبی- که این آخری چیزی شبیه به عاج است-.<br />
<br />
آثار اسکیموها معمولا رنگی از زندگی و محیط خود آنها را دارد.<br />
<br />
اینها نمونههائی از کارهای دستی اسکیموهاست:<br />
<br />
'''ژوزف ریوییر'''<br />
<br />
یک پیکر تراش بزرگ<br />
<br />
از سال ۱۵۳۰ به این طرف، همه افراد خانواده ژوزف ریویر، موزائیکساز، نجار، آبنوس کار، پیکرتراش و، تذهیب ساز بوده، همگی نیز به همین نام خانوادگی ریوییر خوانده میشدهاند. تنها یک نفر از افراد این خانواده از این قانون آبا و اجدادی تخلف ورزید و آن، پدر ژوزف بود که داخل ارتش شد. ولی بدون شک او نیز از این خطای خویش پشیمان بود، و به همین دلیل بود که وقتی ژوزف اعلام کرد میخواهد رشتهٔ پیکرتراشی را برگزیند، مشوق او شد.<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
ژوزف ریویر به سال ۱۹۱۲ در شهرستان «تور» به جهان آمد و در همان سالهای کودکی با پدر خویش به شهر زیبای «بوردو» رفت و تا پایان تحصیلات خود در آنجا اقامت گزید.<br />
<br />
قدی متوسط، جثهئی چالاک، رنگی پریده، موهائی قهوهئی، نگاهی نافذ و عمیق دارد.<br />
<br />
در ۱۹۳۲ شورای شهرداری «بوردو» بورسی برای مسافرت به اسپانیا در اختیار او گذاشت. و پس از آن اولین جایزهٔ پیکرتراشی شهر مزبور را ربود و به دریافت بورس چهار سالهئی برای تحصیل در پاریس توفیق حاصل کرد.<br />
<br />
در ۱۹۳۵ سفری به سویس کرد و به سال ۱۹۳۷ جایزه بزرگ «شوناوار» را ربود. یک سال بعد، بورس دولتی به او اجازه داد تا تمام بناهای بزرگ و تاریخی فرانسه را دیدن کند.<br />
<br />
به سال ۱۹۳۷ به جنگ فرا خوانده شد و کمی پس از آن بر اثر بیماری شدیدی به فرانسه بازگشت. ولی هنگامی که جنگ به پایان رسید در ناحیهٔ «اتوی» نزدیک پاریس اقامت گزید و با فعالیتی خارقالعاده به هنر خود پرداخت.<br />
<br />
ریوییر چشمهٔ زایندهئی است از ایده و طرح، و خدائی است از استعداد و نبوغ... مهمترین آثاری که تاکنون از زیر چکش و قلم او بیرون آمده است عبارت است از بنای یادبود تیرباران شدگان «برس» (در ناحیهٔ وژ)، بنای ملی «دمینور» ها (در آلزاس)، بنای یادبود کشته شدگان شهر «شارم»، دانشجو (برای مدرسهٔ جدید «سنت»)، پذیرائی (برای دبیرستان جدید «ژارمر»)، نیروهای انسانی، مجسمهٔ «پیر لو فوشو» (برای کارخانههای «رنو») و غیره غیره...<br />
<br />
ژوزف ریوییر، برای آثار خود از چند عامل خارجی که عبارتاند از هوا، روشنائی، فضا، طبیعت، و یک عامل داخلی بزرگ، یعنی فکر بشری، استفاده میکند.<br />
<br />
==نقاشی==<br />
<br />
'''.''' دفتری که در آخرین نمایشگاه آثار پیکاسو گشوده بودند، مجموعهٔ جالب توجهی از آب درآمده است.<br />
<br />
ضمن بسیاری چیزها که در این دفتر نوشته شده، این شعر بالبداهه '''آنتوان تودال''' (سیزده ساله) را در روزنامههای پاریس نقل کردهاند:<br />
<br />
'''میخواستم''' زولو'''{{نشان|۱}} هائی بزایم'''<br />
<br />
'''سراپا مسلح؛'''<br />
<br />
'''میخواستم کودکانم را بخورم'''<br />
<br />
'''بی آنکه سرایدار به شگفت آید؛'''<br />
<br />
'''میخواستم زنان را به یک نظر'''<br />
<br />
'''از نیمرخ و از روبهرو ببینم،'''<br />
<br />
'''اما زنان مرا به هراس افکندند.'''<br />
<br />
'''میخواستم بههنگامی که زن آگاه نیست'''<br />
<br />
'''چشمش را در آرنج دختر بچهئی قرار دهم،'''<br />
<br />
'''چشمی بینا را'''<br />
<br />
'''تا بدینگونه، آرنج نیز بینا شود؛'''<br />
<br />
'''میخواستم با هر آنچه موجود هست'''<br />
<br />
'''کار خدا را از سر گیرم:'''<br />
<br />
'''انسانالاولین! –'''<br />
<br />
'''ولیکن، این، چیزی است همه دیده!'''<br />
<br />
'''من میخواستم از آن بهتری ساختهباشم'''<br />
<br />
'''من میخواستم''' ژوپیتر '''باشم {{نشان|۲}}'''<br />
<br />
'''یا''' پیکاسو...<br />
<br />
'''و دوزخ خود را باز یابم!'''<br />
<br />
'''.''' سرسام آورترین مبلغی که در دهسالهٔ اخیر برای خرید یک تابلو نقاشی پرداخت شده، مبلغی است نزدیک به ۱۲ میلیون فرانک جدید فرانسه (یک میلیارد و دویست میلیون فرانک قدیم و بالغ بر ۲۱۶ میلیون ریال، یا: ۲۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان!)<br />
<br />
این، مبلغی است که موزهٔ متروپولیتن نیویورک در برابر خرید تابلو « لبخند ژوکوند» اثر «لئوناردو داوینچی» به پرینس '''لیختناشتاین''' پرداخته است.<br />
<br />
مشهور است که لئوناردو داوینچی بر سر این تابلو بیست و یک سال تمام کار کرده است.<br />
<br />
'''.''' و این هم آمار تازهئی که از نشریات سازمان ملل متحد نقل میکنیم:<br />
<br />
در امریکا (ایالات متحده)، برای هر ۲/۸ نفر<br />
<br />
در سوئد . . . برای هر ۷ نفر<br />
<br />
در فرانسه . . . برای هر ۹ نفر<br />
<br />
در انگلستان . . . برای هر ۹/۵ نفر<br />
<br />
آلمان غربی . . . برای هر ۱۱ نفر<br />
<br />
ایتالیا . . . برای هر ۳۱ نفر<br />
<br />
'''یک اتومبیل وجود دارد.'''<br />
<br />
==پای صحبت: مارک تواین==<br />
<br />
'''از تربیت غافل نباشید، چون که همه چیز از اوست:'''<br />
<br />
'''خیال میکنید گل کلم چیست؟ -هیچی... همان «کلم قمری» است که تربیت دانشگاهی دیده است!'''<br />
<br />
'''از تناسب چیزها هم غافل نباشید: -من هزار بار سرگین غلطان «جوان» بودن را ترجیح میدهم به آنکه پرندهٔ «عجوزهٔ» بهشتی باشم!'''<br />
<br />
'''هارت و پورت زیاد را به چیزی نگیرید:'''<br />
<br />
'''مرغی که به زحمت زیاد یک تخم کرده، گاه چنان قدقدی به راه میاندازد که اگر آدم خبر نداشته باشد، تصور میکند جای تخم مرغ، ستارهئی گذاشته است!'''<br />
<br />
'''آنچه انسانی است، اندوهزا است.'''<br />
<br />
'''سرچشمهٔ هزل و مطایبه نه در شادی، که در اندوه و رنج است.'''<br />
<br />
'''نه، مطایبه چیزی آسمانی نیست، زمینی است!'''<br />
<br />
'''حقیقت، گرانبهاترین چیزی است که ما داریم...'''<br />
<br />
'''در بکار بردنش مقتصد باشیم!'''<br />
<br />
'''اگر آنچه را که میپوشانید چیزی جز یک وجود پاک نیست، زیاد در بند چند و چون جامه نباشید!'''<br />
<br />
'''برای آن که خاطر نویسندهئی را ازخود خرسند کنید، سه طریق مجرب به شما پیشنهاد میکنم:'''<br />
<br />
'''۱-بهاش بگوئید یکی از کتابهایش را خواندهاید؛'''<br />
<br />
'''۲-بهاش بگوئید همهٔ کتابهایش را خواندهاید؛'''<br />
<br />
'''۳-بهاش بگوئید نسخهٔ دستنویس کتاب آیندهاش را برای خواندن در اختیارتان بگذارد.'''<br />
<br />
'''خوب...'''<br />
<br />
'''اولی باعث میشود که به شما احترام بگذارد'''<br />
<br />
'''دومی باعث میشود به شما با چشم تحسین و ستایش بنگرد'''<br />
<br />
'''اما سومی... شما را صاف در سویدای قلب او قرار میدهد!'''<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
خانم متظاهری که از یک نمایشگاه نقاشی دیدن میکرد، در مقابل تابلو معروف «چتر»- شاهکار '''رنوار''' – توقف کرد... مسوول فروش تابلوها پیش رفت و پرسید:<br />
<br />
- از این تابلو خوشتان میآد؟<br />
- بله. خیلی عالیه. اما... ببینم: رنگ دیگهشو ندارین؟<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
==عکاسی==<br />
<br />
مسابقه عکاسی کتاب هفته<br />
<br />
'''. سالهای سال است که یک مجلهٔ پر تیرتژ پاریسی،''' پوئن دوووایماژ دوموند، '''دو صفحهٔ وسط خود را زیر عنوان «نمایشگاه دائمی عکس» به چاپ شاهکارهای عکاسی هنرمندان آماتور اختصاص داده..'''<br />
<br />
''' در این جلد از کتاب هفته، دو قطعه از عکسهای آخرین شمارهٔ این مجله را ملاحظه میکنید.'''<br />
<br />
'''ما نیز از این پس به چاپ عکسهای هنری که خوانندگان برداشته باشند اقدام میکنیم و در پایان هر شش ماه، به سه نفر که به تشخیص یک هیأت ذیصلاحیت برندگان اول و دوم و سوم شناخته شوند جایزهٔ مناسبی تقدیم میداریم.'''<br />
<br />
'''عکسها میباید حداقل در قطع کارت پستالی، روی کاغذ برقی چاپ شده باشد'''<br />
<br />
'''نام برندگان، در نمایشگاهی که از آثار همهٔ شرکت کنندگان مسابقه در تالار کیهان ترتیب داده میشود اعلام خواهد شد. بنابراین، شرکت کنندگان میباید به محض اطلاع، نگاتیف عکسهای خود را به اختیار ما بگذارند تا در قطعهای متناسب با نمایشگاه چاپ شود.'''<br />
<br />
'''بهتر است با هر عکس که میفرستید، مدت، دیافراگم، و ساعت عکسبرداری را نیز ذکر کنید.'''<br />
<br />
'''. روزی یکی از عطرسازان معروف پاریس، نقاس بزرگ- رنوار- را که از برابر مغازهاش میگذشت شناخت، و از او خواهش کرد برای تبلیغ محصول تازهاش طرحی تهیه کند.'''<br />
<br />
'''رنوار یک لحظه بهفکر فرو رفت و بعد ذغالش نقاشی را از جیب در آورد و روی یک تکه مقوا تصویر زنی را کشید که شاخهٔ گلی بهدست گرفته است.'''<br />
<br />
'''عطرساز با ستایش و تحسین بهطرح تندی که رنوار کشیده بود نگاه کرد و گفت:'''<br />
<br />
'''- استاد! چهقدر باید تقدیم کنم؟'''<br />
<br />
'''رنوار بهسادگی جواب داد:'''<br />
<br />
'''- بیست هزار فرانک!'''<br />
<br />
'''عطر فروش که از شگفتی به لکنت افتاده بود گفت:'''<br />
<br />
'''- بیست... بیست هزار فرانک؟ شوخی میکنید استاد! آخر مگر همهاش برای این طرح کوچک چه قدر وقت صرف کردید؟'''<br />
<br />
'''رنوار با خونسردی گفت:'''<br />
<br />
'''- همهاش؟... چهل و دو سال!'''<br />
<br />
'''.''' شورویها دستگاه عکاسی جدیدی به بازار فرستادهاند که میتواند در یک ۱۰۰ میلیونم ثانیه عکس بگیرد.<br />
<br />
اکنون دانشمندانی که در خدمت صنایع فتوگرافیک این کشور کار میکنند، مشغول مطالعه هستند که بتوانند با این وسیلهٔ جدید، حداقل بهبرداشتن یک میلیون عکس در ثانیه توفیق حاصل کنند.زیرا از لحاظ تکنیکی، رد شدن فیلم از پشت عدسی، و قرار گرفتن فیلم دیگر، مستلزم فرصتی است که خواه و ناخواه امکان برداشتن فیلم در یک ۱۰۰ میلیونم ثانیه را از میان میبرد.<br />
<br />
'''اگر خبر داشته باشید که جایزهٔ فرانسوی فهمینا جائزهئی است که فقط به بانوان نویسنده تعلق میگیرد، خواندن این نکته برایتان بیمزه نخواهد بود که یکی از مجلات فرانسوی در ستون «تفسیر اللغات» خویش، جائزهٔ فهمینا را «جائزهٔ از ما بهتران» خوانده است!'''<br />
<br />
'''. پول بورژه''' بهسال ۱۹۰۳، دربارهٔ آدمهای متظاهر چنین نوشته است:<br />
<br />
'''«متظاهر آدمک بیچارهئی است. او در میان جمع از چیزهائی تعریف میکند که، وقتی تنهاست، چشم دیدن آنها را هم ندارد!»'''<br />
<br />
==جنونهای کوچک و مردان بزرگ==<br />
<br />
'''.''' دکارت، '''فیلسوف و متفکر بزرگ، به کلاه گیسهای خود فوقالعاده اهمیت میداد و همیشه تعداد زیادی کزه گیس در گوشه و کنار خانه پنهان میکرد.'''<br />
<br />
'''.''' واگنر- '''از نوابغ موسیقی- علاقه زیادی بهپوشیدن کرست زنانه داشت و همیشه- پنهان از این و آن- کرست زنانهٔ تنگ و چسبانی بهبر میکرد!'''<br />
<br />
'''.''' کانت، '''فلسفهدان بزرگ، اگر جلو پنجرهٔ اتاق خود نمیایستاد و بهدرختان صنوبری که جلو پنجرهاش بود چشم نمیدوخت نمیتوانست، چنانکه باید، دربارهٔ عقاید فلسفی خویش فکر کند!'''<br />
<br />
'''.''' نیما یوشیج، '''شاعر بزرگ معاصر که پدر شعر جدید فارسی است و پس از چندین صدسال شکل تازهئی بهشعر راکد ما داد، همیشه آثار خود را پشت مقوای قوطی شیرینی، روی کاغذهای کاهی کهنه و مچاله شده، روی پاکتهای سیگار اشنو، در حاشیهٔ تنگ روزنامهها، پشت اوراق چاپی اعلانات و چیزهائی نظیر اینها مینوشت و کاغذ صاف و تمیز، هرگز او را بهنوشتن رغبت نمیداد... نیما، بدون استثنا همهٔ آثار خود را بر چنین کاغذهائی نوشته است. برای نوشتن نیز در تمام عمر قلم و مرکب به کار نبرد بلکه همیشه با مداد مینوشت. اما مداد نوک تیز و بلند نیز، چون کاغذ صاف و تمیز، او را از نوشتن باز میداشت. نیما، مدادهای کامل را به قطعات کوچکی در میآورد که بهزحمت میتوانست میان انگشتان قرار بگیرد... آنگاه در وضع فوقالعاده ناراحتی قرار میگرفت (اغلب چمباتمه مینشست) و مثلا در حاشیههای تنگ و باریک روزنامهها یا بر قطعات فوقالعاده کوچک یا فوقالعاده بزرگ کاغذ (مثلا کاغذ کاهی سفیدی که قبلا آن را برای الگوی یک دامن زنانه بریده بودند و اکنون بیاستفاده مانده بود) با تکه مداد نوکپهن و بسیار کوچکی که به اشکال لای انگشتان لاغرش باقی میماند، به خلق آثار عظیمی چون «ناقوس» و «خانهٔ سرویلی» میپرداخت. بههمین دلیل، اکنون یکی از مسائل فوقالعاده مهمی که در راه نشر آثار نیما پیش آمده، مسألهٔ رونوشت برداشتن از آثار اوست.خط ریز و نوک پهن مداد، و آشفتگی اوراق، این وحشت را پیش آورده است که بسیاری از آثار وی مغلوط ضبط شود و یا یکسره ناخوانا باقی بماند. زیرا نیما عادت نداشت که آثار خود را، تا وقتی که بخواهد برای چاپ به کسی بسپارد، پاکنویس کند.'''<br />
<br />
'''. از ده سال قبل، یعنی از همان هنگام که سینکلر بویس S. Lewis – نویسندهٔ بزرگ امریکائی و برندهٔ جایزهٔ نوبل- در رم درگذشت، ناقد و رماننویس آمریکائی، مارک شورر M. Schorer به نوشتن کتابی در شرح زندگی و آثار او پرداخت.این کتاب اخیراً در ۸۶۷ صفحه در آمریکا بهچاپ رسیده است.'''<br />
<br />
'''سینکلر لویس که نویسندهٔ کتاب، او را «مترسک ساکسنتر» مینامد، بسال ۱۸۸۵ در ساک سنتر بهدنیا آمد. بلندقد و تکیده بود و چشمهای برآمده داشت. سخت حساس و فوقالعاده زشت بود.'''<br />
<br />
'''در ابتدای کار، نوشتههاش در امریکا مشتری نداشت، اما اروپا او را شناخت و در ۱۹۳۰ جایزهٔ نوبل را بهاو داد و تنها پس از آن بود که مردم امریکا کتابهایش را خریدند و خواندند.'''<br />
<br />
'''کارهای اولیهاش از خوش بینی زود گذری حکایت میکرد ولی جنبهٔ هزل و استهزا در او قوت گرفت و خود او نیز با تنهائی و باده گساری در آمیخت. کتابهای «کوچه اصلی» و «المر گانتری»- که اخیرا فیلمی هم از آن ساختند، شهرت او را مسجل کرد.'''<br />
<br />
'''بطور خلاصه، سینکلر لویس نویسندهای بود که فرهنگ و جامعه امریکایی را آن چنانکه بود بهخوانندگان خویش عرضه کرد.مارک شورر مینویسد:'''<br />
<br />
'''«بدون نوشتههای او نمیتوان ادبیات جدید امریکا را شناخت، زیرا بدون نوشته او خود را نیز مشکل میتوانیم بشناسیم! »'''<br />
<br />
==دربارهٔ برنارتیسدر==<br />
<br />
'''. رمانهای شفاف'''، کتاب جالب توجه '''برنارتی سدر'''- نویسندهٔ جوان پاریسی منتشر شد و غوغائی به راه انداخت.<br />
<br />
این، نخستین کتاب این نویسنده است و به وسیلهٔ بنگاه انتسارات گراسه منتشر شده. شامل هشتاد داستان کوتاه است که در آنها، طنز و اندوه، با هم در آمیخته چیز عجیبی به بار آوردهاند.<br />
<br />
برنارتی سدر ۳۱ سال دارد و این روزها مصاحبه پشت مصاحبه است که خبرنگار مجلهٔ ماهانهٔ '''رئالیته''' با او به جا آورده است.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
- برای چه مینویسید؟<br />
<br />
- '''نمیدانم. نه، نمیدانم برای چه مینویسم. ضمنا نمیتوانم هم که ننویسم. من میخواهم حماقت و کراهت وحشتناکی را که تشکیل دهندهٔ سراپای زندگی ماست، لخت کنم و نشان بدهم. من برای این مینویسم که به قول «رمبو» زندگی را تغییر بدهم.'''<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
- پس شما هم بنا به همین فرمولی که این روزها «مد شده» برای این مینویسید که از زندگی رنج میبرید، نه؟<br />
<br />
- '''ولی فقط من تنها نیستم که رنج میبرم. تمامی همنسلهای من از زندگی رنج میبرند... عصر ما، عصر فساد و تباهی است.'''<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
- خوب، حالا بگوئید ببینم، همهٔ رنجهای زندگی از همین آب میخورد که عصر ما عصر تباهی و فساد است؟<br />
<br />
- '''نه. و من، بههیچوجه تنها از این درد و تنها از درد خودم سخن نگفتهام... آن چیز اساسی که ذهن مرا به خود مشغول میدارد، وضع و حال جوانان بهبند کشیده ماست'''<br />
'''من فوقالعاده «چپی» بودم اما حالا دیگر نمیخواهم جهت معین و مشخصی را نشان بدهم زیرا در هیچ کدام از اینها چیز قابل پذیرشی نیافتهام. از قضا درست در یک چنین حالتی است که انسان خود را بالمره تنها و بی یار و یاور مییابد، و این مطلب، مطلبی است بس دردآلود و بس مضطرب کننده است... اکنون دیگر هیچ چیز، بکلی هیچ چیز وجود ندارد نه شور و هیجان رمانتیکها، نه وحدت و یگانگی کلاسیکها، و نه یک جریان شرافتمندانهٔ اجتماعی که انسان بتواند باتمام وجود خود بدان اعتماد کند و بدان تکیه دهد.'''<br />
<br />
'''امرپز شما هیچ نویسندهئی را نمییابید که واقعا ترجمان احساسات تودههای مردم باشد و از دردهای آنها سخن بگوید.'''<br />
<br />
'''برگردید به سارتر نگاه کنید.- آیا او دیگر خواهد توانست خود را راضی کند که بسوی مردم بازگردد؟'''<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
- شما چه میگویید؟ میگویید که نمایندهٔ نسل خودتان هستید و بعد میگوئید که تنهائی و گوشهگیری اختیار کردهاید... آیا به من حق میدهید که از تمام این حرفها هیچی نفهمیده باشم؟<br />
<br />
- '''گناهش را بهحساب من ننویسید. من معتقدم که امروز، نویسنده میباید با پناه بردن بهزیر سپر تنهائی، از دوران این بحران فلاکت بار بگذرد. و این مطلبی بس روشن است.'''<br />
'''بهخلاف این عصر، اعصاری وجود دارد که انقلاب و اقتدار، حکم روایان آنند. و آنچنان عصری، عصر حماسهها است... این عصر، عصر حماسه نیست. در این عصر، حماسهئی وجود ندارد. نالههای من، نالهٔ دوری و دلتنگی است. دلتنگی بهخاطر حماسههای از دست رفته.'''<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
- آیندهٔ رمان را چگونه میبینید؟<br />
<br />
- '''به عقیدهٔ من دوران «رمان جدید» دیگر خاتمه یافته است. شکل قدیم رمان اکنون با یک ظاهر تازه نمائی برگشته، و این، علتش فقط و فقط سینماست... من معتقدم که به همین زودیها، سناریو نویسی بکلی جای رمان را خواهد گرفت.'''<br />
'''.''' جایزهٔ ادبی جدید فرانسه- موسوم بهجایزهٔ «جزیرهٔ سنلوئی»- جایزهٔ مخصوص مترجمان آثار نویسندگان فرانسوی به زبانهای بیگانه است.<br />
<br />
هیأت داوران این جایزه را دو نفر از اعضای آکادمی فرانسه و یک نفر از اعضای آکادمی گنکور و عدهئی دیگر از شخصیتهای علم و ادب فرانسه تشکیل میدهند.<br />
<br />
امسال این جایزه نصیب بانوی سوئدی- آلابرگ- شد که بیشتر به ترجمهٔ آثار «ماری نوئل» و «بلزساندرا» پرداخته<br />
<br />
'''. در «اوریول» (فرانسه) موزهئی بهنام «آلفونس دوده» افتتاح گردید.'''<br />
<br />
'''در میان بسیاری چیزهای دیدنی، سیصدنامه به خط نویسندهٔ کلاسیک فرانسوی در این موزه به نمایش گذاشته شده است.'''<br />
<br />
'''این موزه، جمعاً دارای دو هزار و پانصد قلم چیزهای مختلف است.'''<br />
<br />
'''.''' یکی از دانشمندان فضاشناس فرانسوی توانسته است مدت ۲۴ ساعت در یک کپسول فاقد هوا زنده بماند.<br />
<br />
وی در این مدت از اکسیژنی که نوعی از قارچهای دریائی تولید میکند استفاده کرده است!<br />
<br />
اقدام این دانشمند فرانسوی، یکی دیگر از مهمترین مسائل سفر به کرات دیگر را حل کرده است.<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}}'''زولو'''، یکی از قبایل وحشی آفریقاست که افراد آن بهخوردن گوشت انسان فوقالعاده علاقهمندند.<br />
#{{پاورقی|۲}}'''ژوپیتر'''، ربالارباب، در اساطیر یونان.</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Zahram&diff=29545بحث کاربر:Zahram2012-02-06T00:34:37Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۳۴ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%DB%B3%DB%B6&diff=29544نامهها ۳۶2012-02-06T00:32:27Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی, -ك +ک)</p>
<hr />
<div>[[Image:36-149.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۴۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۴۹]]<br />
[[Image:36-150.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۰]]<br />
[[Image:36-151.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۱]]<br />
[[Image:36-152.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۲]]<br />
[[Image:36-153.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۳]]<br />
[[Image:36-154.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۴]]<br />
[[Image:36-155.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۵]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
== قَرمیسین، کِرماشان، کرمانشاه ==<br />
<br />
چون برای پارهئی این سؤال مطرح است که چرا بعد از انقلاب هم شهر ما همچنان '''کرمانشاه''' گفته میشود بر آن شدم که خلاصهئی از تاریخچهٔ این شهر را بنویسم.<br />
<br />
در کتابهای قدیمی نام این شهر '''قَرمیسین''' qarmisin ذکر شده است. از آن جمله: '''ابن رسته'''{{نشان|1}} (۳۳۹ هجری قمری) در کتابش «العلاقالنفیسه» نوشته است: « مسافت میان '''قرمیسین''' و شبدیز{{نشان|2}} سه فرسخ است....».<br />
<br />
نویسندهٔ بزرگ دیگری بهنام '''ابودلف مسعربن المهلهل'''{{نشان|3}} (۳۳۰-۳۲۹ هجری قمری) نیز نام این شهر را چنین آورده است: «صورت شبدیز در یک فرسخی شهر '''قرمیسین''' قرار دارد...».<br />
<br />
پس از او نیز '''مسعودی'''{{نشان|4}} نویسنده (۳۳۳ هجری قمری) در مطلبی که در باب صورتِ خسرو و شبدیز نوشته نام این شهر را چنین ذکر میکند: «صورت شبدیز در حوالی '''قرمیسین'''، در ناحیهٔ دینَوَر و ماه کوفه، در کوه کنده شده است....».<br />
<br />
در سفرنامهٔ '''ابن فضلان'''{{نشان|5}} (قرن چهارم) چنین آمده است که: «'''قرمیسین''' بهفتح قاف معرّف کرمانشاه است....» و مترجم در پرانتزی بعد از این جمله میافزاید: (نام اصلی آن «گرمانساه» بوده و چون در عربی حرف '''گ''' وجود ندارد آن را بهق تبدیل نموده و «قرمیسین» خواندهاند)، که تا حدی این گفتهٔ مترجم صحیح نیست و در طی مقاله روشن خواهد شد.<br />
<br />
'''یاقوت حمَوی'''{{نشان|6}} هم در کتاب معروف خود «معجمالبلدان» نام این شهر را قرمیسین نوشته است: «نزدیک '''قرمیسین''' سکوئی (دکانی) قرار دارد که در آنجا پادشاهانِ چین، توران، هند و روم در نزد خسروپرویز گرد میآمدند و مجمعی شاهانه میآراستند....».<br />
<br />
کتابهای قدیمی دیگری وجود دارد که از این شهر با نام «قرمیسین» یاد کردهاند که همین نمونهها ما را بس.<br />
<br />
اما در مورد کلمهٔ '''قرمیسین''' توضیحی لازم است: «کسانی که اندک اطلاعاتی از زبان عربی و قاعدهٔ تعریب یعنی بهصورت عربی در آوردن واژههای غیر عربی دارند میدانند که '''ق''' در اصل '''ک'''، و '''ی''' در اصل '''ا'''، '''س''' نیز '''ش''' بوده است... نمونه، می توان '''کانون''' = قانون و '''طست''' = تشت را نام برد»{{نشان|7}}. بنابراین با تغیر این حروف میبینیم که '''قرمیسین''' معرّب '''کرماشان''' است که تا «قرن دهم میلادی''' {{نشان|8}} بر این شهر اطلاق میشده.<br />
<br />
باز به نظر برخی از صاحبنظران واژهٔ '''کُردمادان''' بهمعنی کُردهای مادی که بهمرور و اختصار در تلفظ، '''د''' اول حذف و '''د''' دوم به'''ش''' تبدیل شده است. واژهٔ '''کُرمانج''' بهمعنی '''کُرد''' روستائی و '''کُرماجان''' که دهی در نزدیکی '''کنگاور''' است نیز از همین واژه میباشد... واژهٔ '''ماد''' که نام نیاکان خلق کرد است که در زبانها و گویشهای مختلف بهصورتهای گوناگون در آمده است مانند: '''ماژ، مار، ماه، ماس، ماش، مانج و ماج''' {{نشان|9}}، که در این صورت '''کُردمادان''' به '''کُردماشان''' تبدیل و '''د''' آن نیز برای روانی تلفظ حذف شده بهصورت '''کرماشان''' در آمده است.<br />
<br />
اما کلمات فارسی دارای ضمه یا فتحه، در زبان کُردی با کسره تلفظ میشود، مانند '''بُرد''' (فارسی) که میشود '''بِرد''' (کُردی) و '''کَرد''' (فارسی) که میشود کِرد (کردی) و '''تَرس''' (فارسی) که میشود '''تِرس''' (کُردی)... در این کلمه نیز ضمهٔ '''کُرماشان''' بهکسره تبدیل شده '''کِرماشان''' تلفظ می شود و شایدهم این ضمه بهخاطر روانی تلفظ بهکسره تبدیل شده است.<br />
<br />
تا اینجا روشن شد که نام اصلی این شهر '''کِرماشان''' Kermashan است که هنوز سالخوردگانِ قدیمی و بومی این منطقه در گفتوگو بهکار میبرند و تا آنجا که بهیاد دارند و خاطرشان یاری میکند پدرانشان نیز همین کلمه را بهکار میبردهاند. ضمناً در ترانههای قدیمی این ناحیه '''کِرماشان''' آمده است{{نشان|10}}:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
کِرماشان '''مِچَم بیستون راقه'''<br />
<br />
'''قِتَلگای فرهاد شَو مَنزلگامَه'''<br />
<br />
'''ریگی''' کِرماشان '''گُل وگُلْدَسَه'''<br />
<br />
'''بوْشینَه دوسَه کَم غریبی بَسَه'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
اما چرا کرماشان به '''کرمانشاه''' تبدیل شده است. در سفرنامهٔ جکشن {{نشان|11}} چنین آمده: «بنیانگزار یا مؤسس ['''کرماشان'''] شاهنشاه ساسانی '''بهرام''' چهارم (۲۸۸-۳۹۹ میلادی) بوده است. بهرام قبل از آن که بهپادشاهی رسد فرمانروای '''کرمان''' بود و '''کرمان شاه''' لقب داشت. از این رو چون شهر را بنیاد نهاد آن را بدین نام خواندند». و فردوسی نیز در این باره چنین سروده است{{نشان|12}}:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''چو بنشست بهرام بهرامیان'''<br />
<br />
'''ببست از پی داد و بخشش میان'''<br />
<br />
'''بهتاجش زبرجد برافشاندند'''<br />
<br />
'''همی نام کرمانشهش خواندند'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
و نظامی نیز در همین موضوع میگوید{{نشان|13}}:<br />
<br />
{{وسطچین}}<br />
'''به کرمان رسید از کنار جهان'''<br />
<br />
'''ز کرمان درآمد به کرمانشهان'''<br />
{{پایان وسطچین}}<br />
<br />
از بهرام چهارم بهبعد این شهر را بهاین نام تغییر میدهند و در کتابهائی که از آن بهبعد نوشته شده نام این شهر را '''کرمانشاه''' ثبت میکنند؛ چنانکه در '''نزهةالقلوب'''{{نشان|14}} (۷۴۰ هجری قمری) آمده است: «'''کرمانشاه''' [که] آن را در کتب '''قرماسین (قرماشین) '''{{نشان|15}} گفتهاند و بهرام بن شاپور ذوالاکناف ساسانی ساخت و قبادبن فیروز ساسانی تجدید عمارتش کرد و درو جهت خود عمارت عالیه ساخت و پسرش انوشیروان عادل (نوشیروان) درو دکهئی ساخته صد گز در صد گز و در یک جشن برو فغفور چین و خاقان ترک و رای هند و قیصر روم او را دستبوس کردند....».<br />
<br />
در کتاب قدیمی دیگری بهنام '''آثار عجم'''{{نشان|16}} چنین نوشته شده است: «'''کرمانشاهان''' را گویند نخست بهرام بن شاپور ذوالاکناف ساخته و قبادبن پرویز تجدید عمارت کرده و....».<br />
<br />
و بههمین ترتیب در کتابهای زیادی کرمانشاه آمده است، تا زمان پهلویها، که نه تنها کوششی برای بهدست آوردن نام اصلی این شهر نمیشود، بلکه تلاشی پیگیر میشود که مردم این ناحیه نیز زبان کُردی خود را از دست بدهند، مانند لباس و آداب و سنن قومیشان، تا جائی که اکثر جوانهای این شهر اکنون نمیتوانند بهکُردی سخن بگویند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
عبدالجواد سحابی<br />
<br />
کرماشان: ۵۹/۱/۱۲<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
== اشارات متن ==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} ابنرسته ibn-Rostah جغرافیدان عرب (حدود ۹۰۰-۹۵۰ میلادی مطابق با ۲۸۷-۳۳۹ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۴۹ و ۲۶۰ سفرنامهٔ جکسن].<br />
#{{پاورقی|۲}} چنان که میدانیم '''شبدیز''' اسم اسب خسروپرویز بوده است که بهصورت کندهکاری در «طاق بستان» نزدیک کرماشان وجود دارد.<br />
#{{پاورقی|۳}} ابودلف مسعرابن المهلهل (۹۴۰ میلادی مطابق ۳۳۰-۳۲۹ هجری شمسی) [صفحهٔ ۲۵۹ سفرنامهٔ جکسن].<br />
#{{پاورقی|۴}} مسعودی نویسندهٔ قرن چهارم (۹۴۴ میلادی مطابق ۳۳۳ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۶۰ سفرنامهٔ جکسن].<br />
#{{پاورقی|۵}} سفرنامهٔ ابن فضلان (احمدبن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد) تألیف: قرن چهارم هجری ترجمه: سید ابوالفضل طباطبائی، انتشارات شرق، چاپ دوم، شهریور ۱۳۵۵، [صفحهٔ ۱۲۱].<br />
#{{پاورقی|۶}} یاقوت حَمَوی (یاقوت رومی)، ۵۷۵-۶۲۶ هجری قمری، دایرۃالمعارفنویس معروف عرب است، [صفحهٔ ۲۶۵ حاشیه متن عربی سفرنامهٔ جکسن].<br />
#{{پاورقی|۷}} روزنامهٔ کرماشان شمارهٔ اول.<br />
#{{پاورقی|۸}} دائرۃالمعارف فارسی، جلد دوم (بهسرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب)، [صفحهٔ ۲۲۰۲]، آمده است: «جغرافیانویسان اسلامی آن را قرمیسین میشناسند و این نام تا قرن دهم میلادی بر آن اطلاق میشد، سپس نام کرمانشاه جای آن را گرفت».<br />
#{{پاورقی|۹}} روزنامهٔ کرماشان شمارهٔ اول.<br />
#{{پاورقی|۱۰}} گورانی یا ترانههای کُردی، تألیف: دکتر محمد مکری، کتابخانهٔ دانش، ۱۳۲۹، معنی ابیات بهترتیب: کرماشان میروم بیستون بر سر راهم است/ فتلگاهِ فرهاد، شب منزلگاهم است [صفحهٔ ۶۲]/ راه کرماشان پر از گل و گلدسته است/ بگوئید بهدوستم غریبی بس است [صفحهٔ ۲۲]<br />
#{{پاورقی|۱۱}} سفرنامهٔ جکسن (ایران در گذشته و حال)، نوشتهٔ: ابراهم و. ویلیام جکسن، ترجمهٔ: منوچهر امیری، فریدون بدرهای. شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، [صفحهٔ ۲۶۶].<br />
#{{پاورقی|۱۲}} لغتنامهٔ دهخدا «ک»، صفحهٔ ۴۷۲، ستون اول سطر ۲۰ و سطر ۳۵.<br />
#{{پاورقی|۱۳}} لغتنامهٔ دهخدا «ک»، صفحهٔ ۴۷۲، ستون اول سطر ۲۰ و سطر ۳۵.<br />
#{{پاورقی|۱۴}} نزهةالقلوب تألیف: حمدالله مستوفی (۷۴۰ هجری قمری) بهکوشش: محمد دبیر سیاقی ناشر کتابخانهٔ طهوری اسفندماه ۱۳۳۶ خورشیدی.<br />
#{{پاورقی|۱۵}} قرماسین (قرماشین) منظور همان (قرمیسین) است که در مسالک و ممالک (تألیف اصطخری) نیز (قرمسین) ذکر شده.<br />
#{{پاورقی|۱۶}} آثار عجم، تألیف: میرزا آقای فرصت حسینی شیرازی. چاپ دوم، بمبئی [صفحهٔ ۳۸۷].<br />
<br />
<br />
== امپریالیسم چیست؟ ==<br />
<br />
::*قطعهئی که در زیر نقل می شود، از برگی چاپی و فاقد امضا است که ظاهراً در شهر پخش شده است. قطعهئی است در شناساندن مفهوم امپریالیسم بهزبان ساده؛ عین قطعه را یکی از خوانندگان توسط پست برای ما فرستاده خواسته است آن را به عنوان «کوششی صادقانه و نجیبانه و بیادعا» در مجله منعکس کنیم.<br />
<br />
<br />
هر جا که من ز گفتن این واژهٔ «رفیق» پرهیز میکنم<br />
<br />
در بیخ گوش ما<br />
<br />
امپریالیسم هست!<br />
<br />
هر جا برای خواندن این شعر، خویش را<br />
<br />
با دیو ارتجاع گلاویز میکنم<br />
<br />
در باب نکته را<br />
<br />
:::که امپریالیسم هست!<br />
<br />
امپریالیسم چیست؟ مگر در چه هیبت است؟<br />
<br />
دانستنش برای همه یک ضرورت است:<br />
<br />
<br />
امپریالیسم چیست؟<br />
<br />
یک نظم بینظام<br />
<br />
یک رشت پرفساد که ازحیث اقتصاد<br />
<br />
«بالاترین مراحل سرمایهداری است»<br />
<br />
هر سو که رو کند<br />
<br />
مرگ است و خواری است.<br />
<br />
امپریالیسم را<br />
<br />
عمال ارتجاع<br />
<br />
همواره در پی خدمتگزاری است.<br />
<br />
این غول قرن ما<br />
<br />
با پنجههای بهرهکش انحصارها<br />
<br />
آورده صد حکومت و برده هزارها.<br />
<br />
این یکهتاز عرصهٔ تولید بیحساب<br />
<br />
بیتاب و ناشکیب<br />
<br />
در جستوجوی قبضهٔ بازار بیرقیب<br />
<br />
مانند اژدها<br />
<br />
چسبیده از گلوی همه پرولتاریا.<br />
<br />
این غول بیرقیب<br />
<br />
با حلیهای غریب<br />
<br />
سر میکشد بهساحت هر آشیانهئی<br />
<br />
راهی برای غارت خود<br />
<br />
باز میکند<br />
<br />
با هر بهانهئی.<br />
<br />
هر سو که رو کند<br />
<br />
مرگ است و خواری است:<br />
<br />
ایجاد اختناق<br />
<br />
افکندن نفاق<br />
<br />
کشتار خلقها<br />
<br />
تحکیم ارتجاع<br />
<br />
از حیلههای سیستم سرمایهداری است.<br />
<br />
در کشوری که قدرت والای معجزه از ارتشی<br />
<br />
که هفده شهریور آفرید<br />
<br />
اصلی بهنام ارتش برادر آفرید.<br />
<br />
زان پیشتر که شسته شود خون خلق ما<br />
<br />
از سنگفرشها،<br />
<br />
در باب نکته را<br />
<br />
که امپریالیسم هست.<br />
<br />
در کشوری که شایعهسازان ارتجاع<br />
<br />
از ذهن تودهها<br />
<br />
از واژهٔ چریک و مجاهد<br />
<br />
یک ضدانقلاب<br />
<br />
یک کافر آفرید.<br />
<br />
در باب نکته را<br />
<br />
که امپریالیسم هست<br />
<br />
امپریالیسم دشمن سرسخت خلقها<br />
<br />
هر چند تیر خورده ولی مانده روی پا<br />
<br />
تا لحظهئی که متن قرارداهای او<br />
<br />
افشا نگشته است.<br />
<br />
تا لحظهئی که سیستم وابستگی بدو<br />
<br />
امحا نگشته است.<br />
<br />
تا لحظهئی که چهرهٔ منفور ارتجاع<br />
<br />
رسوا نگشته است<br />
<br />
تا حزب کارگر<br />
<br />
تا آن صفوف متحد پرولتاریا<br />
<br />
پیدا نگشته است.<br />
<br />
امپریالیسم هست<br />
<br />
و این لاشخوار، دست<br />
<br />
از ما نشسته است.<br />
<br />
<br />
== آزادی ==<br />
<br />
::*این شعر را رامش ابهری باری ما فرستاده است. همراه نامهئی که در آن مینویسد «این شعر را خودم سرودهام» و بعد توضیح داده است که میداند بعضی از بچههای دیگر شیطنت میکنند «از بزرگتران خود میخواهند تا برای آنها شعر بگویند»! – رامش یازده سال دارد و در کلاس پنجم (۱) دبستان دخترانهٔ ذوقی درس میخواند.<br />
<br />
<br />
چه قدر نامت زیبا بود<br />
<br />
چه قدر نامت پرمعنا بود.<br />
<br />
من نامت را در کلاس بر روی تخته نوشتم<br />
<br />
نامت آن قدر زیبا بود که بچهها مانند گل شکفتند.<br />
<br />
اولین بار نامت را زِ پرستوئی دربند کشیده شنیدم<br />
<br />
دومین بار نامت را زِ بهار که از فرسنگها دورتر فریادی زد شنیدم.<br />
<br />
نامت در تاریکی برای من نور بود<br />
<br />
در زمستان برای من بهار بود<br />
<br />
در همان حال که محو نامت بودم<br />
<br />
دستهای سپید در برابر دستهای سیاه پدیدار گشت.<br />
<br />
جز سپید و سیاه چیزی نمیدیدم<br />
<br />
چیزی سیاهتر از سیاهی در بالا سرم بود<br />
<br />
نام آن چیز خورشید استبداد بود.<br />
<br />
دستهای سپید، مرا همراه خود برد<br />
<br />
دستهای سیاه، استبداد را همراه خود برد<br />
<br />
بعد هوا دلپذیر شد<br />
<br />
هزاران گل بردمید و آفتاب درخشید.<br />
<br />
دیگر من فقط نامت را نمیدیدم.<br />
<br />
من در خودت زندگی میکردم.<br />
<br />
بهار [که] تو را بهما هدیه داد دیگر صدایش دور نبود<br />
<br />
پرستوی دربند کشیده آزاد شده بود<br />
<br />
دیگر بچهها معنی واقعی تو را میدانستند<br />
<br />
در انشاها و حرفها و کارهایشان نام تو را میآوردند.<br />
<br />
باز دستهای سیاهی در داخل دستهای سپید پدیدار گشت<br />
<br />
اما کوچکتر بود و تک تک.<br />
<br />
دستهای سپید نمیتوانست آن را نابود کند.<br />
<br />
ما با تمام وجود آن دستهای پلید را نابود ساختیم<br />
<br />
کوفتیم و کوفتیم و کوفتیم<br />
<br />
پرستو را در حال آواز دیدم<br />
<br />
بهار را در حال آواز دیدم<br />
<br />
پس بیائید ما هم آواز بخوانیم<br />
<br />
از انقلاب و از پیروزی.<br />
<br />
نامت را فریاد میزنم: آزادی.<br />
<br />
پرستو را در حال پرواز دیدم<br />
<br />
بهار را در حال پرواز شادی دیدم<br />
<br />
پس بیائید با هم پرواز کنیم<br />
<br />
یکصدا آواز بخوانیم و یکپارچه پرواز کنیم.<br />
<br />
اما فقط جای دوستی که آزادی را برایم معنی کرد خالی بود.<br />
<br />
او از این روزها برای من میگفت<br />
<br />
از مبارزه، از پیروزی، از انقلاب و<br />
<br />
زِ آواز و پرواز و آزادی.<br />
<br />
جایش بسیار خالیست<br />
<br />
من او را زنده نگه میدارم و [زندهاش] میکنم. زیرا حرفهایش را فریاد میزنم<br />
<br />
حرفهای او یک کلمه است<br />
<br />
بیائید آن کلمه را فریاد زنیم یکصدا با هم: آزادی.<br />
<br />
<br />
رامش ابهری شعرش را با دقت تمام نقطهگذاری و اعرابگذاری هم کرده است. آن هم با قلم قرمز، برای جلب توجهِ ما و جلوگیری از اشتباه. مثلاً زیر حرف «زِ» را کسره گذاشته تا احتمالاً آن را «از» نخوانیم یا تصور نکنیم که الف آن از قلم افتاده است. تنها دو نکته هست که باید بهرامش توجه بدهیم: یکی در سطر ۱۲ و ۱۳ که نوشته است «چیز سیاهی بالای سرم بود که نامش خورشید استبداد بود». باید رامش توجه میکرد که استبداد «خورشید» نیست، و اگر خورشید شد دیگر «سیاه» نمیشود. البته میدانیم که منظورش مثلاً «کسوفِ خورشیدِ استبداد» بوده، ولی مفهوم همیشه باید روشن و واضح بیان شود. یکی هم در سطر ۲۷، ترکیب «نابود ساختن» که مطلقاً قابل قبول نیست. بهجای «ساختن» میشود گفت «کردن» - چون یک معنیش همین است: عمارت کردن یعنی ساختن یک خانه. اما عکسش نمیشود: نمیتوان بهجای «کردن» در همه جا «ساختن» گفت. چون کردن میتواند هم مثبت باشد هم منفی، اما ساختن فقط یک کار مثبت است. پس بهجای '''نابود کردن''' نمی شود گفت '''نابود ساختن''' – البته در جائی که نویسندگان صاحب نام و نشان و اسم و رسمدار یک چنین اشتباهات عجیب و غریبی را مرتکب میشوند و باد هم به آستین میاندازند که ادبیات فرمودهاند، از '''رامش''' خانم که تازه قلم بهدست گرفته و ادعائی هم ندارد نباید متوقع توجه بهاین نکات بود. در واقع ما هم داریم بهدر میگوئیم که دیوار بشنود!<br />
<br />
<br />
----<br />
<br />
:::از خوانندگان علاقهمند «کتاب جمعه» یاری میطلبیم برای تهیه و تدوین ویژهنامههائی در زمینهٔ جامعهشناسی، هنر، شعر و ادبیاتِ اقوام ایرانی:<br />
<br />
:::::*کُرد<br />
<br />
:::::*ارمنی<br />
<br />
:::::*بَلوچ<br />
<br />
:::::*ترکمن<br />
<br />
:::::*عرب<br />
<br />
:::::*آسوری<br />
<br />
:::::*و ...عشایر.<br />
<br />
:::از خوانندگانی که میتوانند ما را در تهیهٔ این ویژهنامهها یاری کنند خواهشمندیم ضمن تعیین نشانی و حتّیالمقدور شمارهٔ تلفنی برای تماسِ سریعتر، حدود مطالعات و زمینهٔ همکاری خود را نیز مشروحاً به ما اطلاع دهند.<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۶]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85&diff=29406بحث کاربر:مریم2012-02-04T10:42:50Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۲:۴۲ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:Irani_hila&diff=29405بحث کاربر:Irani hila2012-02-04T10:42:40Z<p>Robofa: خوش آمدید!</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۲:۴۲ (PST)</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1&diff=29404نگاهی به الجزایر2012-02-04T10:42:28Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-٬ +،)</p>
<hr />
<div>[[Image:22-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:22-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:22-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:22-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:22-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:22-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۱]]<br />
[[Image:22-102.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۲]]<br />
[[Image:22-103.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۳]]<br />
[[Image:22-104.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۴]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
الجزایر کشوری است نو که جمعیت آن را بیشتر جوانها تشکیل میدهند و تراکم جمعیت درنقاط مختلف آن متفاوت است. این کشور بهخاطر داشتن منابع غنی زیرزمینی و تمایل شدید مردم به داشتن استقلال، از سال ۱۹۶۲ بهانجام کارهای بزرگ دست زده، و بهپیشرفت قابل ملاحظهئی نائل آمده است. بهاندازه مساحت فرانسه وسعت دارد و بعد از سودان پهناورترین کشور آفریقایی است.<br />
<br />
بیشتر سطح این کشور را کویر پوشانده است بهطوری که ۹۶ درصد از جمعیت آن (۱۸/۲۵۰/۰۰۰ نفر تا ژانویه ۱۹۷۸) در کوهستانها و کرانهٔ مدیترانه زندگی میکنند، در واقع فقط یک ششک از کلّ مساحت این کشور قابل زیستن است.<br />
<br />
بنابراین میزان تراکم نسبی جمعیت، (یعنی رقم ۷/۳۱) صرفاً یک رقم مجازی است. در استانهای جنوبی کشور نسبت جمعیت یک نفر در هر کیلومتر است، حال آنکه در شهر '''الجزیره''' این نسبت به ۲۵۳۰ نفر در هر کیلومتر میرسد. گذشته از پایتخت که حدود یک میلیون و هشت صدهزار نفر جمعیت دارد، سایر شهرهای بزرگ از قبیل '''لوران''' در غرب (۵۰۰ هزار نفر) '''کنستانتین''' و '''آنابا''' در شرق جمعیتشان به ترتیب دارای ۴۳۰ هزار و ۳۴۰ هزارنفر است. دراین کشور مهاجرت روستائیان بهشهرها بهسرعت عجیبی ادامه دارد، بههمین دلیل شهرها دائماً درحال گسترش بوده و وسیعتر میشوند، امروزه ۴۰ درصد ازکلّ جمعیت این کشور در شهرها زندگی میکنند و این کشور را با مشکلات بزرگی چون کار و مسکن مواجه کرده است. با توجه بهاین کهمیزان رشد جمعیت دراین کشور یکی از بالاترین حدنصابهای رشد جمعیت در دنیا است حلّ این مسائل فوقالعاده مشکل بهنظر میرسد. درحال حاضر میزان تولید مثل بالغ بر ۳/۲ درصد است. و ۶۰ درصد جمعیت این کشور کمتر از ۱۸ سال سن دارند. اگر رشد تولیدِ مثلِ فعلی را ملاک قرار دهیم، جمعیت این کشور در سال ۱۹۹۰ به ۲۴/۵ میلیون نفر خواهد رسید. اگرچه کمتر از نیمی از جمعیت این کشور هنوز دهقاناند، امّا کشاورزی فقط ۷ درصد تولید ناخالص ملّی را تشکیل میدهد. درحالیکه تعداد مزارعِ خودگردان و شرکتهای تعاونی روبهازدیاد است بیش ازنیمی از زمینهای زراعی در کنترل مالکیت خصوصی و استثمارِ فردی است. بیتوجهی به وضع زراعت در دو برنامهٔ چهارساله (از سال ۱۹۷۰) باعث رکود نسبی کشاورزی در الجزایر نشده است. مقادیر مهم و روزافزونی از مواد غذائی (چون غلّات، لبنیات، روغنهای گیاهی، شکر و غیره) برای مصرف داخلی یا در واقع پر کردن شکم مردم باید از خارج تأمین شود. این واقعیت سبب خواهد شد که در برنامههای آیندهٔ آبادانی کشور در سرمایهگذاری کشاورزی بهمسائلی از قبیل آبرسانی بیشتر توجه شود. در مقابله با مشکلات کشاورزی منابع زیرزمینی الجزایر قابل ملاحظه است، ذخائر معادن آهن (مانند معدن '''قاراجبیله''' که هنوز بهرهبرداری نشده) باید در آینده بتواند صنایع عظیم ذوب آهن را تغزیه کند. ذخائر فسفات برای تولید کود شیمیائی در برنامههای درازمدت قادر به تأمین احتیاجات این کشور است. ذخائر نفت و گاز جنوب صحرا بهترین امکانات را در راه پیشرفت الجزایر فراهم آورده، چنان که استخراج مواد نفتی تا سال ۱۹۷۸ پیش از ۳۳ درصد تولید ناخالص ملّی راتشکیل میداد. با آن که ذخائر نفتی الجزایر نسبتاً محدود است از بهره برداری از منابع گاز طبیعی این کشور، که یکی از غنیترین مخازن موجود جهان است بخش عظیمی از درآمد صادراتی از درآمد صادراتی این کشور را تأمین خواهد کرد.<br />
سیاست برنامهریزی که در سال ۱۹۵۶ دنبال شد شامل یک پیشبرنامهٔ سه ساله (۱۹۶۹-۱۹۶۷) و دو برنامه چهارساله (۱۹۷۳-۱۹۷۰ و ۱۹۷۷-۱۹۷۴) است که بیشتر در جهت تبدیل درآمدهای نفتی بهسرمایهگذاری درازمدت بوده تا بتواند شالودهٔ ایجاد صنعت نیرومندی باشد که توانِ پاسخگوئی بهنیازهای کشور را داشته باشد. دستگاه صنعتی الجزایر نه تنها میتواند اکثر این هیدروکربورها را در مناطق '''آرزیو''' (ARZEW) و '''ساکیکدا''' SAKIKDA بهمواد تصفیه شده، و گاز طبیعی را بهگاز مایع تبدیل کرده، سپس آنها را از راه دریائی صادر نماید؛ بلکه اخیراً خودکفائی در صنایع سیمان، ذوب آهن، مواد پلاستیکی و کود شیمیائی کشور را تضمین کرده است. تجارت خارجی الجزایر سالها تحت تأثیر روابط امتیازی با فرانسه بوده است. و حال آن که در سالهای اخیر تغییرات مهم ساختاری بخصوص در زمینهٔ صادرات رخ داده است. بدین ترتیب، درحالی که سهم بازار مشترک در سالهای ۷۹-۱۳۷۵، از ۵۴ به ۳۸ درصد تقلیل یافته است. در رابطه واردات، سهم شرکای مختلف این کشور دچار تغییرات بسیار کمی شده است: نکتهئی که لازم بهتذکر است تقلیل میزان واردات از فرانسه است. واردات از فرانسه ۳۴/۹ درصد کل واردات سال ۱۹۷۵ بود – در سال ۱۹۷۷ این میزان به ۲۴ درصد تقلیل یافت. تجدید نظر در توزیع روابط تجاری الجزایر از سیاست صریح مستقل اقتصادی و سیاسیئی حاصل شده است که این کشور از آغاز استقلال دنبال میکند.<br />
<br />
=='''برنامه صنعتی کردن فشرده'''==<br />
<br />
برای الجزایر صنعتی کردن فشرده انتخابی است غیرقابل برگشت که امروز در مقابل رشد جمعیت و حل مشکلات کشاورزی فوریت پیدا کرده است. الجزایر بهسرعت روبهتکوین بوده، هر روز سریعتر پیش میرود بهطوری که در کمتر ازبیست سال اینکشور زراعیِ صادرکننده مرکبّات و شراب، از کارخانههای متعدد انباشته شده است. التبه حدنصاب سرعت صنعتی کردن و اهمیت تغییرات اقتصادی و اجتماعی که بهدنبال دارد خالی از مشکلات انطباقی نیست. آیا برای رسیدن بهیک نوع استقلال صنعتی درازمدت باید بهساختن صنایع سنگین با هزینههائی گزاف مبادرت ورزید یا بهعکس، تغییرات اساسی در برنامهها بهکار برده، صنایع سبک و کشاورزی را تشویق کرده؟ چه نسبتی از منابع طبیعی باید به سرمایهگذاری اختصاص یابد و چه نسبتی به مصرف؟ تنها کنگره فوقالعاده FNL (حزب آزادیبخش ملّی) که تا پایان سال جاری درجهت هماهنگی حل مشکلات اساسی اقتصادی-اجتماعی تشکیل خواهد شد، جواب سئوالات فوق را داده و حل مشکلات مربوط بهانتخاب نوع تکنولوژی و تربیت نیروی کارائی را بهعهده خواهد گرفت. ولی علیرغم هرگونه تصحیح در برنامهها معذلک در دو تصمیم اساسی که در سال ۱۹۵۶ از طرف رئیس جمهور وقت '''بومدین''' گرفته شده و در قانون اساسی (درسال ۱۹۷۶) ذکر شد و مورد تأیید رئیس جمهور کنونی '''شاذلی''' نیز قرار گرفته تغییری صورت نخواهد گرفت، این دو اصل عبارتند از انتخاب راه سوسیالیستی و اصول صنعتی کردن سریع اقتصاد. عللی که در آن زمان این تصمیمات را توجیه میکرد در واقع هنوز نیز وجود دارد مانند مشکل رشد سریع جمعیت، چنانکه قبلاً ذکر شد الجزایر یکی از بالاترین میزانهای تولید مثل در جهان را داراست (۳/۲ درصد در سال) و جمعیتش از ۹ میلیون نفر در سال ۱۹۶۰ به ۱۸/۲ میلیون نفر در سال ۱۹۷۸ رسیده و بهاحتمال زیاد به ۳۵ میلیون نفر در اواخر قرن خواهد رسید. از آنجا که شرایط طبیعی امکانات توسعه کشاورزی را محدود ساخته ( بیش از ۷ میلیون هکتار یعنی فقط ۳ درصد از زمینها قابل کشتاند،) تنها راه حل قابل پیشبینی برای مبارزه با مسأله ایجاد کار در درازمدت، صنعتی کردن بهنظر میرسد. سادهترین استراتژی عبارت است از بهکار انداختن صنایع سبک برای ساختن تولیدات مصرفی روزمرّه جهت جوابگوئی بهخواستههای داخلی بدون توسّل به واردات، و یا مانند اغلب کشورهای دنیای سوم بالا بردن سطح تولید بهخاطر صدور بهکشورهای صنعتی. بههرحال مسئولان کشور الجزایر راه جاهطلبانهتری را انتخاب کردهاند و آن پیشرفت کشور از طریق سرمایهگذاری بر روی صنایع سنگین میباشد و بهعبارت دیگر بر روی «صنایع صنعت ساز». لکن این راه مستلزم یک دوران سخت و طولانی است. بهعبارت دیگر «صنایع صنعت ساز» برای اولینبار در الجزایر بهکار برده شده و از آن پس عالمگیر شده است. استراتژی که از بدوِ حرکت برای پیاده کردن صنایع پایهئی طرح ریزی شده یا به عبارت دیگر صنایع که خود مصرفکنندگان بزرگ انرژی بوده در ضمن کابرد آن تأثیرات «صنعت ساز» داشته و اقتصاد را بهطور کلی تحت تأثیر قرار میدهد. پیش برنامهٔ سه سالهٔ ۱۹۶۹-۱۹۶۷ و برنامهٔ چهار ساله ۱۹۷۳-۱۹۷۰ و ۱۹۷۷-۱۹۷۴ بهطور کلی از منطق این استراتژی ناشی شدهاند. از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۷ کمتر از ۸۰ میلیارد دینار{{نشان|*}} یعنی ۴۵ درصد از سرمایهگذاری بهبخش صنعتی اختصاص داده شده است (۱/۸ میلیارد دینار در سال برای سالهای ۱۹۶۹-۱۹۶۷ و بیش از ۱۵ میلیارد برای سال ۱۹۷۷) از اینرو الجزایر ازنظر سرمایهگذاری صنعتی سرانه در رأس کشورهای مدیترانه قرار گرفته و از یوگسلاوی و حتی جنوب ایتالیا نیز بالاتر میباشد. در سال ۱۹۷۱ در اثر ملّی شدن صنایع نفت کشور الجزایر با دادن حق تقدم بهتوسعه و بهرهبرداری از گاز طبیعی و نفا امکانات فراوانی از نظر محتمل شدن هزینهٔ سرمایهگذاری در صنایع بدون داشتن وابستگی بهشبکهٔ وامهای اقتصادی بینالمللی پیدا کرد. در نتیجه با بالا رفتن قیمت نفت و بهعلاوه با افزایش منظم تولید (از ۲۰ میلیون تن در سال ۱۹۶۲ به ۵۷/۲ میلیون تن در سال ۱۹۷۸ رسیده) مجموع درآمدهای نفتی الجزایر درواقع چند برابر شده بهطوری که در سال گذشته به ۱۶/۵ میلیارد دینار رسیده. از آنجا که مخازن زیرزمینی نفت بهسرعت در حال خالی دن هستند (مگر در صورت کشفیات مهم در غیر این صورت با آهنگ استخراج فعلی برای بیش از پانزده الی بیست سال نفت باقی نمانده است.) بیش از ده سال است که سرمایهگذاری مهمی برای تسریع بهرهبرداری از مخازن عظیم گاز طبیعی در صحرا صورت گرفته مانند سختمان یک شبکه لولهکشی گاز که مقداری از آن بهاتمام رسیده و نیز یک سری کارخانجات جهت تبدیل گاز طبیعی به مایع (در ارزیو ARZEW و اِسکیکدا SKIKDA در کناره دریای مدیترانه) که باید از سال ۱۹۸۵ الجزایر را تبدیل بهبزرگترین صادر کننده گاز در جهان کند و از فروش ۷/۶ میلیارد مترمکعب (یعنی ۱۰ برابر بیشتر از سال ۱۹۷۸) مبلغی معادل 12 میلیارد دلار درآمد خواهد داشت. بالا رفتن سریع درآمدهای نفتی باعث تسریع آهنگ سرمایهگذاری تولیدی شد. برای پایهریزی شبکه صنایع گوناگون ده سال طول کشید. همزمان با فعالیتهای وسیع جهت رشد صنایع پایه از قبیل صنعت نفت و پتروشیمی، ذوب آهن، صنایع مکانیکی، سیمان و مواد ساختمانی و غیره، که دارای تقدماند.) تعداد زیادی نیز صنایع سبک تبدیلی از قبیل نساجی، لباس دوزی، مواد غذائی، چوب، چرم، کفشسازی و غیره احداث گردیدهاند. آهنگ تأسیس کارخانهها نیز به طور خارقالعادهئی رو بهازدیاد گذاشته، بهطوری که بهازای ۲۷۰ کارخانه که بین سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۱ ایجاد شده، فقط در سال ۱۹۷۸ تعداد ۲۰۰ کارخانه بهکار افتادهاند. اکثر این واحدها متعلق به شرکتهای بزرگ ملّی بوده و در جهت گسترش و ادارهٔ شاخههای صنعتی مختلف کار میکنند. از قبیل سوناتراک برای نفت، سوناکوم برای صنایع مکانیکی و ماشینآلات وسونیک برای وسائل برقی. اغلب آنها بهخاطر داشتن تجهیزات مدرن باعث شگفتی بازدیدکنندگان میشود. از آنجا که مسئولین الجزایر قصد دارند کشورشان را وارد تکنولوژی قرن بیستم کنند تردیدی در انتخاب مدرنترین تکنیکها ندارند. لیکن متأسفانه شروع کار این قبیل واحدهای بسیار مدرن بیش از آنچه پیشبینی میشد با اشکال روبهرو شدهاست. کمبود تجربه تکنیسینها و کارگران ساده بهطور کلی باعث کندی در استفاده کامل از اینوسائل گردیده است بهطوری که دائماً درالجزیره از مواردی صحبت میشود که مثلاً واحدی در طی سالهای متوالی با ۵۰ و حتی ۳۰ درصد ظرفیتِ تولیدیش مشغول بهکار است.<br />
<br />
ضعف شبکهٔ حمل و نقل و تراکن شدید بنادر بزرگ این کشور نیز اغلب باعث اختلال در دستیابی بهمواد اولیه میگردد که نتیجه آن عدم بازدهی در بعضی کارخانههاست. پیشرفت سالهای اخیر نشان میدهد که مسائل تشکیلاتی و تربیت کادر مدام رو بهبهبود است گرچه بعضی ازاین کارخانهها مانند مجتمع کاغذسازی موستاقانم Mostaganem و یا کارخانه کود شیمیایی ARZEW ارزیو دارای مشکلاتِ فراوانند، امّا قدیمترین واحدها بهتدریج بهسطح معقول تولید میرسند و تولید آنها به ۷۰ تا ۹۰ درصد ظرفیت تولیدیشان رسیده است. مانند مجتمع تولید ذوب آهن اِلحجّار EL.HADJAR (۷۰ درصد) و یا کارخانه تبدیل گاز طبیعی بهگاز مایع در اِسکیکدا SKIKDA (۸۵ درصد) که در شروع کار با مشکلات بزرگی روبهرو بودند. حتی نام کارخانههائی کوچک نیز برده میشود. مثلاً، یکی از واحدهای تبدیل گاز طبیعی به گاز مایع در ارزیو و چندین کارخانهٔ آرد سازی که بهخاطر کوشش فراوان در تربیت کادر و استفاده از ماشینآلات در ظرفیت بیش از حدّ تعیین شده توسط سازندگان آنان کار میکنند. مسأله پایین بودن سطح استفاده از ظرفیت تولیدی نسبتاً نگرانکننده است بهطوری که یکی از موضوعات اساسی بحث در مجامع اقتصادی را تشکیل میدهد. از اینروست که افزایش میزان تولید قیمت فروش محصولات را بههمان نسبت افزایش میدهد. مگر اینکه واحدهای مربوطه مورد حمایت قرار گیرند. لکن این نمیتواند یک راه حل قطعی باشد.<br />
<br />
از طرف دیگر عملکرد بد این کارخانهها، باعث وابستگی بیش از حد بهمتخصّصین خارجی میشود که باید مرتباً از تأمین کنندگان وسائل تولیدی درخواست کمک فنّی کنند.<br />
<br />
در زمان تعیین انتخابهای اصلی تکنولوژیکی است که الجزایر سرانجام باید تصمیم بگیرد که آیا تکنیک بسیار مدرن را که ادارهاش مشکل است رها کند یا نه. بهنظر میرسد که الجزایر در نقطهٔ عطفِ فرایند صنعتی شدن قرار گرفته است. این مطلب در نخستین ستون برنامهریزی سالهای ۱۹۶۶-۱۹۶۵ برای سال ۱۹۸۰ پیشبینی شده بود.<br />
<br />
ساختمان اولّین نسل صنایع پایهئی در واقع خاتمه پیدا کرده است و تأثیر حاصل از این صنایع یا بهقول تئوریسینهای آن کشور «صنایع صنعتساز» میتوانند از این پس نقش مهمّی بازی کنند. پس دورانی آغاز خواهد شد که در آن صنایع تبدیلی برای ایجاد تدریجی «بافت صنعتی» واقعی باید بهسرعت توسعه یابند.<br />
<br />
برنامهریزیهای متعددی جهت تشویق صنایع کوچک و متوسط در طول دومین برنامهٔ چهارساله ۱۹۷۷-۱۹۷۴ ریخته شده است ولی تأثیر آنها تا بهحال محدود بوده است. بدین ترتیب معلوم است که دو برنامه آیندهٔ دولت تأکید بر ایجاد واحدهای کوچک تبدیلی و مونتاژ خواهد داشت. همین صنایعی که احتیاج بهتکنولوژی پیچیده نداشته بلکه نیروی کار زیادی را بهکار میگیرد. رشد صنایع سبک ممکن نیست مگر در صورت ارضاء نیازمندیهای مصرف کنندگان داخلی. زیرا کالاهای «ساخت الجزایر» هنوز کمیابتر از آن است که بتواند جوالگوی خواستها و نیازهای مردمی باشند که سطح زندگیشان مرتباً در حال رشد است. خصوصاً در مورد کالاهای با دوام از قبیل تلویزیون، یخچال، دوچرخهموتوری که بهمحض خروج از کارخانههای کشور موفقیت بسیار کسب کردهاند.<br />
<br />
بهعکس، اقتصاددانان و متخصّصان الجزایری در این مورد محتاطند. بهطوری که میگویند معلوم نیست دولت بتواند کوشش در جهت سرمایهگذاری را رها کرده سهم بیشتری از منابع ملی را در اختیار مصرف کنندگان قرار دهد. باید خاطرنشان کرد که بدون شک الجزایر کشوری است که بالاترین میزان سرمایهگذاری در جهان را طی سالهای اخیر بهخود دیده است. قریب بهنیمی از ثروت تولید شده توسط کشور، بهطور منظم دوباره در کارخانهها، راهها، ساختمانها و غیره سرمایهگذاری شده است.<br />
<br />
در سال '''1978''' رابطه بین سرمایهگذاری ثابت و تولید ناخالص ملّی (PNB)به '''55''' درصد رسیده طراحان برنامهها معتقدند که تقلیل فوری این مشکل چندان آسان نیست. حتی اگر این سیاست مردم پسندانه نباشد. آنها فقط ضرورت اساسی ادامه راه صنعتی شدن را متذکر نمیشوند بلکه سرمایهگذاری در بخشهای دیگری که تا بهحال بهنادرستی بهآنها بیتوجهی شده را یادآوری میکند. آنها میگویند که تقدم مطلقی که بهتجهیزات صنعتی در طی ده سالهٔ اخیر داده شده رکود و عقبماندگی سریع در سایر زمینههای اقتصادی را بههمراه داشته است که عدم تعادلهای ناشی از آن باید فوراً جبران شود: مسکن و کشاورزی بهترین نمونههای آن است. تا آنجا که مربوط بهمسکن است بحران در شهرهای بزرگ، ابعاد بیسابقهئی بهخود گرفته است. مساکن نه تنها کهنه و قدیمی بلکه پر ازدهام است. رشد جمعیت و مهاجرت روستائیان چنان بوده که از زمان استقلال بدین سو بیش از یک میلیون خانه مسکونی ساخته میشد تا بهحال فقط بیش از یک پنجم این تعداد ساخته شده است. مقامات مسؤل اعلام کردهاند مطمئناً در ده سال آینده صدهزار خانه مسکونی ساخته خواهد شد. در مورد کشاورزی احتیاجات قابل ملاحظهتر است زیرا وضعیت بسیار جدی است، علیرغم آغاز انقلاب ارضی در سال'''1971''' که باعث تغییرات مهمی سامان دنیای روستائی شد (تقسیم زمین، ایجاد شرکتهای تعاونی بهرهبرداری و غیره)دهقانان از کمکهای مختصری برخوردار شدند (کمتر از '''15''' درصد از بودجه سرمایهگذاری ملی)، در حالی که کشاورزان '''40''' درصد جمعیت الجزایر را تشکیل میدهند. و در حالی که صنعت بهترین کارگردان و کادرها را احتکار کرده؛ بهترین و حاصلخیزترین زمینهای سواحل مدیترانه را تصاحب کرده و مقدار زیادی از آبهای موجود را بلعیده، کشاورزی در حال نابودی است. چند مثال کافیست تا بهاهمیت مسأله پی ببریم؛ تولید تاکستانهای کشور که بیش از '''2000''' هزار هکتار از زمینها را پوشانداز '''3/8''' میلیون هکتولیتر در سال '''1976''' به '''2'''میلیون در سال گذشته رسیده است. در بعضی نواحی بازدهی از '''45''' به '''10''' هکتولیتر رسیده است و همین کاهش را نیز در مورد محصول گندم میتوان مشاهده کرد؛ در عرض دو سال برداشت گندم از '''3''' به '''1/7''' میلیون تن رسید و آمار تولید انواع میوهها نیز در همین حدود است. در حالی که بلافاصله پس از استقلال الجزایر '''320/000''' تن مرکبات سیبزمینی و غیره صادر میکرده این رقم امروز به '''80/000''' تن رسیده است. بهخاطر عدم مراقبت، نخلها بهطور متوسط هر کدام بیش از '''15''' کیلو و درختهای زیتون بیش از '''8''' کیلو تولید نمیکند در حالی که بازده باید بیش از چهار برابر این تعداد باشد. نتیجهٔ فوری برای کشور عبارت است از اجبار بهوارد کردن مبالغ فزایندهئی از مواد غذائی. مثلاً در سالهای خوب، یک میلیون کنتال غلات باید بهمبلغ هنگفتی خریداری شود (و در سالهای بین '''2''' تا '''2/5''' میلیون کنتال). یک محاسبهٔ ساده نشان میدهد که واردات مواد غذائی '''20''' درصد از درآمدهای ناشی از صدور صنایع ترکیبات نفتی را بهخود جذب میکند. این بدان معناست که باید فوراً عکسالعمل نشان داد و حتی خیلی سریع خصوصاً اگر هدف رسیدن بهخودکفائی غذائی در سال '''2000''' هنوز صادق باشد. زیرا در آن موقع الجزایر باید غذای '''35''' میلیون نفر جمعیت را تأمین کند و بهعلاوه تمام متخصّصین در مورد راه حل توافق دارند که، نه تنها باید دهقانان از کمکهای مهم تکنیکی و کارهای بزرگ آبرسانی بهرهمند شوند بلکه باید سیاست تشویق تولید را گسترش داد. بهویژه با دادن فرصتهائی بهبخش کشاورزی خصوصی که هنوز نصف دنیای روستائی الجزایر را تشکیل میدهد. از چند سال پیش تصمیمهائی در این زمینه اتخاذ شده است که بسط و تقویت آنها بهآینده بستگی دارد. در لحظه تعیین خطوط برنامه توسعهٔ آینده مسؤلان برنامهریزی باید تعادل تازهئی از تقدمها برقرار کنند. زیرا اگرچه احتیاج بهسرمایهگذاری در تمام زمینهها دیده میشود لیکن نمیتوان بهتمام آنها همزمان پاسخ گفت. در این زمینه مانند زمینههای دیگر، تغییرات و تداوم این برنامهها سیاست جدید اقتصادی الجزایر را تحت تأثیر قرار خواهند داد.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
<br />
از مجلۀ:<br />
<br />
Demain Lafrique<br />
<br />
سپتامبر 1979<br />
<br />
ترجمۀ: فرهاد فکور<br />
<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقی==<br />
{{پاورقی|*}} یک دینار الجزایر = یک فرانک و بیست سانتیم فرانسه (تقریباً).<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D8%B2_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%DB%B1%DB%B3&diff=29403از خوانندگان ۱۳2012-02-04T10:42:06Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-٬ +،)</p>
<hr />
<div>[[Image:13-136.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:13-137.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:13-138.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:13-139.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:13-140.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۰]]<br />
[[Image:13-141.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
==زبان شعر==<br />
<br />
زبان شعر<br />
<br />
حکایت دیگر دارد.<br />
<br />
وقتی که از تمامیِ سینه<br />
<br />
شعله سایهٔ روشنی میماند<br />
<br />
میان واژه و تو.<br />
<br />
آنگاه واژه چندی<br />
<br />
زیور آدمی میشود<br />
<br />
و همین شاعر را بهانهئی است<br />
<br />
برای سرودن،<br />
<br />
تا سبک شود.<br />
<br />
::::::یارمحّمد اسدپور<br />
<br />
==بند==<br />
<br />
ماه بر پنجره میتابد<br />
<br />
بند در خاموشی رفته فرو<br />
<br />
و نگهبانی<br />
<br />
میدهد پاس در آن خلوت شب<br />
<br />
تا مبادا<br />
<br />
آب از آب تکانی بخورد.<br />
<br />
دور از چشم نگهبان امّا<br />
<br />
صبح در صحبت ما <br />
<br />
گل کرده<br />
<br />
است.<br />
<br />
::::::م. راما ۱۳۵۴<br />
<br />
----<br />
<br />
این دو قطعه را آقای سعید مرندی فرستادهاند. نوشتهاند «خودم هم نمیدانم اسم اینها را میشود شعر گذاشت یا نه، اما انگیزهام در نوشتن آنها تلاشی برای دستیابی بهراههای نوین تفکر و بیان شاعرانه بوده است.»<br />
<br />
بهعقیدهٔ ما این تلاش میتواند بهتوفیق انجامد، بهاین شرط چند نکته عیناً مورد توجه قرار گیرد:<br />
<br />
:۱) روحیهٔ حاکم بر این قطعات، طنزی شاعرانه است پس بهدنبال «تفکر شاعرانهٔ نوینی» رفتن پرت شدن از راه است. آقای مرندی بهتر است طنز خود را قویتر کنند.<br />
<br />
:۲) آنچه بهشعر تعبیر میشود، نحوهٔ بیان این تفکرات طنزآمیز است. آقای مرندی نباید بهجست و جوی «بیان شاعرانه» بهبیراهه بیفتد و آنچه را که در ذهنشان میگذرد، با انحراف بهسوی شعر، رقیق و کم اثر کنند.<br />
<br />
:۳) تصور ما این است که باید برای بیان این «طنز شاعرانه» زبان خاصی جست و جو شود، این «زبان خاص» از طریق تجربه عملی بهدست خواهد آمد. فقط باید توجه داشت.<br />
<br />
اگر یکروز<br />
<br />
یک جفت سبیل دیدی<br />
<br />
که قیقاج میروند،<br />
<br />
بدان که<br />
<br />
سبیلهای او هستند.<br />
<br />
خیابان کوچک تو<br />
<br />
همیشه آرام بهراه خود میرود<br />
<br />
اما او<br />
<br />
کتابهایش را سوار میشود<br />
<br />
و چهار نعل میتازد.<br />
<br />
او همیشه از خودش هم<br />
<br />
چند متر پیشتر است.<br />
<br />
اما به سبیلهایش <br />
<br />
که آن جلوها<br />
<br />
قیقاج میروند<br />
<br />
هرگز نمیرسد.<br />
<br />
<br />
== بورژوا ==<br />
<br />
یک روز، <br />
<br />
بورژوا<br />
<br />
قالی کاشان خریده بود.<br />
<br />
همسرش میگفت:<br />
<br />
«بهبه، چه نقش زیبائی!»<br />
<br />
و بورژوا بهخود میبالید.<br />
<br />
بورژوا عقیده داشت<br />
<br />
که انتخاب قالی<br />
<br />
یکی از هنرهای ظریفه است،<br />
<br />
و خود را<br />
<br />
در این رشته بسیار خبره میدانست<br />
<br />
تنها اندوه بزرگ بورژوا این بود<br />
<br />
که همسرش هنرمند نیست.<br />
<br />
او همیشه گفته بود:<br />
<br />
یک زوج هنرمند<br />
<br />
یکدیگر را بهتر درک میکنند.<br />
<br />
==خطابهٔ یکم==<br />
<br />
جان بهدستیّ و<br />
<br />
بهدستی عشق<br />
<br />
پلّه پلّه<br />
<br />
بهایوان بلند بر میشود<br />
<br />
تا چهره بهچوبارهٔ نسیم واگذارد.<br />
<br />
نیمروزان بر درگاه تکیه دارد<br />
<br />
و زمین در هایوهوی روشنِ خورشید<br />
<br />
:::::بر میخیزد<br />
<br />
آشوب، در واپسین کلام ایستاده است<br />
<br />
بهورقّگردانی.<br />
<br />
چشمهٔ چشمهٔ سخن<br />
<br />
و دریا دریا <br />
<br />
::دریافتن<br />
<br />
==خطابهٔ یکم==<br />
<br />
خطابهئی سرخ بر مهتابی خوانده میشود:<br />
<br />
- نامت کلافِ نور است<br />
<br />
که باز خواهد شد<br />
<br />
رشته بهرشته<br />
<br />
و جهان را خواهد گرفت<br />
<br />
ای عشق<br />
<br />
ای معنای عمیق شهادت؛<br />
<br />
<br />
<br />
پس<br />
<br />
بر میخیزند<br />
<br />
خیزابههای قیام<br />
<br />
از دریای دریافتنها،<br />
<br />
و ظهر<br />
<br />
از اندام شهید<br />
<br />
بهسرخی میگذرد.<br />
<br />
مردانِ شفاف بهجانب شب میروند<br />
<br />
شمشیر شعور، غلاف حوصله را ترک گفته است.<br />
<br />
«- رگهای ستارگان را پاره کن<br />
<br />
تا خونِ روشنائی<br />
<br />
بر شهر فرو ریزد!»<br />
<br />
<br />
<br />
اسبی کنار پنجرهٔ تو خواهد ایستاد<br />
<br />
با لکهئی روشن بر پیشانی.<br />
<br />
تو خواهی گفت:<br />
<br />
«- چرا سوای ندارد؟<br />
<br />
مردی برای یک سرزمین؟»<br />
<br />
و نمیدانی هرگز مردی تنها<br />
<br />
طلسم سرزمینی بزرگ را نمیشکند.<br />
<br />
<br />
==خطابهٔ دوم==<br />
<br />
و تو آوازی خواهی شنید<br />
<br />
که از میان شب میگذرد<br />
<br />
:«- وقتی چشمهئی نیست<br />
<br />
:آبی نمیتوان نوشید<br />
<br />
:تشنگی اما، آغازِ تولد آب است<br />
<br />
:شب، آغاز ستاره<br />
<br />
:و مرد، مردان، مردمان<br />
<br />
:آغاز کهکشانی از خورشید<br />
<br />
:و عشق، انکارِ تیرگی است.<br />
<br />
:در اعماق شعورت ستارهئی هست<br />
<br />
:که شب را انکار میکند.-<br />
<br />
:شمشیر در رگهای ستاره فرو کن!»<br />
***<br />
اسبی کنار پنجرهات میایستد<br />
<br />
و تو آنگاه خواهی گفت:<br />
<br />
«-مردانی بسیار برای یک سرزمین.»<br />
<br />
شفاف بر اسب مینشینی<br />
<br />
و روشنائی، جهان را خواهد پوشاند!<br />
<br />
<br />
==«قهوه خانه»==<br />
<br />
<br />
در قهموهخانه نیمکتی از سکوت نیست<br />
<br />
فریاد استکان تبلَور درکیست در رکود<br />
<br />
فنجان پینه بستهٔ از دست داده رنگ<br />
<br />
در دست پرچروک مسافر<br />
<br />
آسودنیست خسته زتکرار،<br />
<br />
آسودنی و بودنِ نابودوارهای.<br />
<br />
هر صندلی نماد هزاران نشست هست<br />
<br />
هرتختخوابِ چوبی پوسیده<br />
<br />
درک هزار تجربه دارد.<br />
<br />
فریاد نیست بر لب انسان<br />
<br />
اشتباه زندگی<br />
<br />
تبلَور فریادند.<br />
<br />
::::: عباس مرآتیه<br />
<br />
:::::رودسر فروردین ۵۶<br />
<br />
==چنلی بئل==<br />
<br />
آه، چنلی بئل<br />
<br />
مه نشسته بهدامنت<br />
<br />
یا گردِ غم؟<br />
<br />
باران، ببار!<br />
<br />
قبرات، دیری است.<br />
<br />
شبدر نمناک <br />
<br />
نخورده است.<br />
<br />
میآید<br />
شکستهتر میآید<br />
<br />
باز چنلی بئل<br />
<br />
بردوش<br />
<br />
هوای چنلی بئل<br />
<br />
بردل،<br />
<br />
باران، ببار!<br />
<br />
کوراوغلی، خسته است.<br />
<br />
شراب<br />
<br />
شرَابه!<br />
<br />
گیسو سیاه<br />
<br />
ابرو کمان<br />
<br />
سیه خال!<br />
<br />
غزال<br />
<br />
غزال چنلی بئل؛<br />
<br />
نگاره!<br />
<br />
پیشتر بیا<br />
<br />
کوراوغلی میخواند.<br />
<br />
آه، چنلی بئل!<br />
<br />
مه نشسته بهدامنت<br />
<br />
یا گردِ غم؟<br />
<br />
:::: محمد حسن صانعی<br />
<br />
<br />
==پاورقی ها==<br />
<br />
۱. چنلی بئل - پناهگاه کوهستانی کوراوغلو که همیشه مه آلوده بوده است.<br />
<br />
۲. قبرات - اسب بسیار معروف کوراوغلو<br />
<br />
۳. کوراوغلو - قهرمان مبارزات دهقانی آذربایجان که مایهٔ بسیاری از افسانهها و ترانهها و موسیقی محلی شده است.<br />
<br />
۴. نگار - معشوق و همسر کوراوغلو<br />
<br />
== در جستجوی کار==<br />
<br />
پرسه میزنیم <br />
<br />
در معابر شهر<br />
<br />
در پارکها و میدانها <br />
<br />
در امتداد یأس<br />
<br />
حلقه میزنیم<br />
<br />
گرد بساط فال<br />
<br />
گرد تفنگ و خال<br />
<br />
گِرد بساط روزنامهفروشی<br />
<br />
بیکار.<br />
<br />
<br />
«بازار دادوستد<br />
<br />
داغ است<br />
<br />
-بفروش یا بخر!<br />
<br />
بازار،<br />
<br />
یکسره پیکار دستهاست<br />
<br />
بیچشم و گوش و عقل،»<br />
<br />
شرمندهٔ حقارت خود<br />
<br />
پرسه میزنیم.<br />
<br />
در معابر بیمار.<br />
<br />
امروز هم گذشت.<br />
<br />
<br />
:::: م. دزفولی<br />
<br />
این نیز غزلی است از ساختههای استاد '''منوچهر سیفیپور'''، متخلص بهخاک که برای انبساط خاطر عزیز خوانندگان بهزیور چاپ آراسته میشود:<br />
<br />
عالم لود نقطهئی دولت اغیار مکن<br />
<br />
دیده چون ببند مَهی زاویه دل نگر<br />
<br />
چین خورد قعر آب گنبد وار همی<br />
<br />
غنچه دمد روی خار، جُغد بهویرانه شد<br />
<br />
عدل چو شد مهتری شاهین میزان پرید<br />
<br />
آمده بازش عجب، سودای عشق صبا؛<br />
<br />
مُغ، خانه آباد شود، پیمانه خاکی سرشت<br />
<br />
پرده مکش درنقاب حالت دیوار مکن<br />
<br />
عقل سلیم بایدت، غفلت پرگار مکن<br />
<br />
پیچی بهر قافله عادت بیمار مکن<br />
<br />
نکته شود عالمی، غربت دیدار مکن<br />
<br />
سنجش بود حکمتی، رخصت هرکار مکن<br />
<br />
برده دل عهد شکن غیبت دلدار مکم<br />
<br />
مست به میخانه کو؟ آیت عیار مکن<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۳]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87_%DB%B1%DB%B6&diff=29402کتابهای تازه ۱۶2012-02-04T10:29:00Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:16-149.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۴۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۴۹]]<br />
[[Image:16-150.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۵۰]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
کتابهای تازه<br />
<br />
عاشقانهها و درد- مجحوعهٔ شعر<br />
<br />
الف- روز<br />
<br />
انتشارات چکیده - بها ۶۰ ریال<br />
<br />
عاشقانهها و درد، مجموعهٔ سی و چهار شعر سرودهٔ شاعری است که به اعتبار حس و عاطفهٔ شاعرانه و دستمایهٔ نه چندان غنی فرهنگ شعریش میتوان گفت نخستین گامها را در قلمرو تجربه اندوزی برداشته است. <br />
<br />
طبیعی است برای رسیدن به مرزهای شعر معاصر و گام نهادن در آن عرصه دست کم باید از فضای بیرنگ و منجمد «وصف» گذشت و به عرصهٔ آفتابی «تصویر» رسید. کاری که پشتوانهئی از عشق و سختکوشی را توأمان میطلبد. <br />
<br />
آری / تا شهر روز / تا فصل سرخ و سبز بهاری / مسافتی داریم! <br />
<br />
فعالیتهای تشخیصی و یادگیری در ریاضیات، برای کودکان براساس تحقیقات پیازه، پرفسور ریچارد کویلند<br />
<br />
برگردان: مصطفی کریمی<br />
<br />
کتاب «فعالیتهای تشخیصی و یادگیری در ریاضیات همچنان که از نام و محتوای آن بر میآید، نوشته علمی و آموزنده ئی است بر مبنای پژوهشهای گستردهئی که ژان پیازه، شناختشناس تکوینی (Genetic Epistemologist). در زمینهٔ شناخت روابط ذهنی و عینی کودک و به بیان دیگر تحلیل شکل بندی خودشناخت، انجام داده است و پروفسور ریچارد کویلند که متخصص آثار پیازه است در این کتاب کوشیده است تا دستاوردها و پی آمدهای تحقیقات پیازه را در مورد آموزش ریاضی به زبانی ساده که امکان انجام آن برای هر معلمی وجود دارد روشن کند. در شرایطی که در نظام آموزشی جامعه از گذشتهٔ دور سعی بر آن بوده است که معلمان را از دست یابی به منابع گوناگون آموزشی دور نگاه دارند و تعمداً آنان را هرچه بیشتر از تحقیقات جدید آموزشی محروم کنند، و با توجه به کمبود وحشتناکی که در این زمینه فرهنگی وجود دارد، ترجمه و نشر این کتاب به زبان فارسی پاسخی هوشمندانه بر ضرورت است و کاری بس سودمند و گران بها. <br />
<br />
هرچند در نامه ئی که مترجم به پیوست کتاب فرستاده ضمن شرح ماجرای اسف باری که بر کتاب رفته، پرسشی را مطرح کرده، که پاسخ آن را ما هنوز نیافتهایم. بنابراین متن نامه و پرسش مترجم ارجمند کتاب را عیناً درج میکنیم تا شاید آن دسته از مردم که برای هر پرسش حضور ذهنی وافر و پاسخی درخور دارند به این سؤال پاسخ بدهند؛ <br />
<br />
«کتابی که برایتان میفرستم، پس از مدتها زحمت و مرارت ترجمه شد و چند ماه پیش به چاپ رسید. چون به نظر میرسید که این کتاب برای معلمان مفید است این هدف دنبال شد که تا حد امکان ارزان به دست آنها برسد. به همین دلیل، از پیشنهاد معلمان پیشگام برای پخش رایگان آن استقبال نموده کتابها را به دفتر آنها تحویل دادم. لازم به تذکر است که این عمل نه براساس آشنائی قبلی و فردی بلکه صرفاً براساس اعتماد انجام پذیرفت زیرا من به صداقت آنها اعتقاد داشته و دارم. متأسفانه بر اثر هجوم افراد چماق به دست به دفتر معلمان پیشگام، بیش از ۴۸۰۰ نسخه (یعنی تقریباً تمامی نسخ چاپ شده) به سرقت رفت. من نمیدانم که این کتابها فعلاً در کجا نگاهداری میشود تا برای استرداد احتمالی آنها به آنجا مراجعه کنم. از خیر حدود چهل هزار تومان هزینهٔ چاپ کتاب و زحمات فراوان خود نیز گذشتهام، ولی جواب این سؤال را نیز نمیتوانم بدهم که با کدام معیار و براساس کدام قانون، یک کتاب صرفاً علمی باید توسط چماق به دستان بیفرهنگ به تاراج برود و قسمت اعظم آنها توسط عوامل حکومت ضبط شود. و در زمانی که هرکس نام انقلابی میگیرد برای رفع بیعدالتی چه مرجعی خود را مسئول میشناسد.»<br />
<br />
سوگنامهٔ سالهای ممنوع (مجموعهٔ شعر) <br />
<br />
محمدرضا اصلانی <br />
<br />
انتشارات زردیس<br />
<br />
بها ۱۰۰ ریال<br />
<br />
<br />
دلواپسی (مجموعهٔ داستان) <br />
<br />
اکبر سردوزآمی<br />
<br />
انتشارت نیلوفر<br />
<br />
بها ۶۰ ریال<br />
<br />
چوچی (مجموعهٔ قصه) <br />
<br />
مرتضی جزایری<br />
<br />
امیرکبیر- خرم آباد<br />
<br />
بها ۳۵ ریال<br />
<br />
مرتضی جزایری به یاد میماند. به اعتبار تخیل هنرمند، چابکی و روانی زبان و استواری و استحکام طرحهایی که در خدمت فضاهای ناشناختهٔ اقلیمی و ظرفیتهای بالقوهٔ سنن فرهنگی مردم غرب ایران به کار گرفته است. <br />
<br />
ارج کارش را که فرصت بیشتری میطلبد در مجالی دیگر بررسی خواهیم کرد. <br />
<br />
<br />
۱۷شهریور (نمایشنامه در چهار پرده) <br />
<br />
مصطفی اسلامیه<br />
<br />
انتشارت کِلک<br />
<br />
بها ۶۰ ریال<br />
<br />
تنهٔ قطور درخت افرا (سه داستان کوتاه) <br />
<br />
رضا علامهزاده<br />
<br />
نشر سپهر<br />
<br />
بها ۱۰۰ ریال<br />
<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1&diff=29401نگاهی به الجزایر2012-02-04T10:28:51Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:22-096.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۶]]<br />
[[Image:22-097.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۷]]<br />
[[Image:22-098.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۸]]<br />
[[Image:22-099.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۹]]<br />
[[Image:22-100.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۰]]<br />
[[Image:22-101.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۱]]<br />
[[Image:22-102.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۲]]<br />
[[Image:22-103.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۳]]<br />
[[Image:22-104.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۰۴]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
الجزایر کشوری است نو که جمعیت آن را بیشتر جوانها تشکیل میدهند و تراکم جمعیت درنقاط مختلف آن متفاوت است. این کشور بهخاطر داشتن منابع غنی زیرزمینی و تمایل شدید مردم به داشتن استقلال، از سال ۱۹۶۲ بهانجام کارهای بزرگ دست زده، و بهپیشرفت قابل ملاحظهئی نائل آمده است. بهاندازه مساحت فرانسه وسعت دارد و بعد از سودان پهناورترین کشور آفریقایی است.<br />
<br />
بیشتر سطح این کشور را کویر پوشانده است بهطوری که ۹۶ درصد از جمعیت آن (۱۸/۲۵۰/۰۰۰ نفر تا ژانویه ۱۹۷۸) در کوهستانها و کرانهٔ مدیترانه زندگی میکنند، در واقع فقط یک ششک از کلّ مساحت این کشور قابل زیستن است.<br />
<br />
بنابراین میزان تراکم نسبی جمعیت، (یعنی رقم ۷/۳۱) صرفاً یک رقم مجازی است. در استانهای جنوبی کشور نسبت جمعیت یک نفر در هر کیلومتر است، حال آنکه در شهر '''الجزیره''' این نسبت به ۲۵۳۰ نفر در هر کیلومتر میرسد. گذشته از پایتخت که حدود یک میلیون و هشت صدهزار نفر جمعیت دارد، سایر شهرهای بزرگ از قبیل '''لوران''' در غرب (۵۰۰ هزار نفر) '''کنستانتین''' و '''آنابا''' در شرق جمعیتشان به ترتیب دارای ۴۳۰ هزار و ۳۴۰ هزارنفر است. دراین کشور مهاجرت روستائیان بهشهرها بهسرعت عجیبی ادامه دارد، بههمین دلیل شهرها دائماً درحال گسترش بوده و وسیعتر میشوند، امروزه ۴۰ درصد ازکلّ جمعیت این کشور در شهرها زندگی میکنند و این کشور را با مشکلات بزرگی چون کار و مسکن مواجه کرده است. با توجه بهاین کهمیزان رشد جمعیت دراین کشور یکی از بالاترین حدنصابهای رشد جمعیت در دنیا است حلّ این مسائل فوقالعاده مشکل بهنظر میرسد. درحال حاضر میزان تولید مثل بالغ بر ۳/۲ درصد است. و ۶۰ درصد جمعیت این کشور کمتر از ۱۸ سال سن دارند. اگر رشد تولیدِ مثلِ فعلی را ملاک قرار دهیم، جمعیت این کشور در سال ۱۹۹۰ به ۲۴/۵ میلیون نفر خواهد رسید. اگرچه کمتر از نیمی از جمعیت این کشور هنوز دهقاناند، امّا کشاورزی فقط ۷ درصد تولید ناخالص ملّی را تشکیل میدهد. درحالیکه تعداد مزارعِ خودگردان و شرکتهای تعاونی روبهازدیاد است بیش ازنیمی از زمینهای زراعی در کنترل مالکیت خصوصی و استثمارِ فردی است. بیتوجهی به وضع زراعت در دو برنامهٔ چهارساله (از سال ۱۹۷۰) باعث رکود نسبی کشاورزی در الجزایر نشده است. مقادیر مهم و روزافزونی از مواد غذائی (چون غلّات، لبنیات، روغنهای گیاهی، شکر و غیره) برای مصرف داخلی یا در واقع پر کردن شکم مردم باید از خارج تأمین شود. این واقعیت سبب خواهد شد که در برنامههای آیندهٔ آبادانی کشور در سرمایهگذاری کشاورزی بهمسائلی از قبیل آبرسانی بیشتر توجه شود. در مقابله با مشکلات کشاورزی منابع زیرزمینی الجزایر قابل ملاحظه است، ذخائر معادن آهن (مانند معدن '''قاراجبیله''' که هنوز بهرهبرداری نشده) باید در آینده بتواند صنایع عظیم ذوب آهن را تغزیه کند. ذخائر فسفات برای تولید کود شیمیائی در برنامههای درازمدت قادر به تأمین احتیاجات این کشور است. ذخائر نفت و گاز جنوب صحرا بهترین امکانات را در راه پیشرفت الجزایر فراهم آورده، چنان که استخراج مواد نفتی تا سال ۱۹۷۸ پیش از ۳۳ درصد تولید ناخالص ملّی راتشکیل میداد. با آن که ذخائر نفتی الجزایر نسبتاً محدود است از بهره برداری از منابع گاز طبیعی این کشور، که یکی از غنیترین مخازن موجود جهان است بخش عظیمی از درآمد صادراتی از درآمد صادراتی این کشور را تأمین خواهد کرد.<br />
سیاست برنامهریزی که در سال ۱۹۵۶ دنبال شد شامل یک پیشبرنامهٔ سه ساله (۱۹۶۹-۱۹۶۷) و دو برنامه چهارساله (۱۹۷۳-۱۹۷۰ و ۱۹۷۷-۱۹۷۴) است که بیشتر در جهت تبدیل درآمدهای نفتی بهسرمایهگذاری درازمدت بوده تا بتواند شالودهٔ ایجاد صنعت نیرومندی باشد که توانِ پاسخگوئی بهنیازهای کشور را داشته باشد. دستگاه صنعتی الجزایر نه تنها میتواند اکثر این هیدروکربورها را در مناطق '''آرزیو''' (ARZEW) و '''ساکیکدا''' SAKIKDA بهمواد تصفیه شده، و گاز طبیعی را بهگاز مایع تبدیل کرده، سپس آنها را از راه دریائی صادر نماید؛ بلکه اخیراً خودکفائی در صنایع سیمان، ذوب آهن، مواد پلاستیکی و کود شیمیائی کشور را تضمین کرده است. تجارت خارجی الجزایر سالها تحت تأثیر روابط امتیازی با فرانسه بوده است. و حال آن که در سالهای اخیر تغییرات مهم ساختاری بخصوص در زمینهٔ صادرات رخ داده است. بدین ترتیب، درحالی که سهم بازار مشترک در سالهای ۷۹-۱۳۷۵، از ۵۴ به ۳۸ درصد تقلیل یافته است. در رابطه واردات، سهم شرکای مختلف این کشور دچار تغییرات بسیار کمی شده است: نکتهئی که لازم بهتذکر است تقلیل میزان واردات از فرانسه است. واردات از فرانسه ۳۴/۹ درصد کل واردات سال ۱۹۷۵ بود – در سال ۱۹۷۷ این میزان به ۲۴ درصد تقلیل یافت. تجدید نظر در توزیع روابط تجاری الجزایر از سیاست صریح مستقل اقتصادی و سیاسیئی حاصل شده است که این کشور از آغاز استقلال دنبال میکند.<br />
<br />
=='''برنامه صنعتی کردن فشرده'''==<br />
<br />
برای الجزایر صنعتی کردن فشرده انتخابی است غیرقابل برگشت که امروز در مقابل رشد جمعیت و حل مشکلات کشاورزی فوریت پیدا کرده است. الجزایر بهسرعت روبهتکوین بوده، هر روز سریعتر پیش میرود بهطوری که در کمتر ازبیست سال اینکشور زراعیِ صادرکننده مرکبّات و شراب، از کارخانههای متعدد انباشته شده است. التبه حدنصاب سرعت صنعتی کردن و اهمیت تغییرات اقتصادی و اجتماعی که بهدنبال دارد خالی از مشکلات انطباقی نیست. آیا برای رسیدن بهیک نوع استقلال صنعتی درازمدت باید بهساختن صنایع سنگین با هزینههائی گزاف مبادرت ورزید یا بهعکس، تغییرات اساسی در برنامهها بهکار برده، صنایع سبک و کشاورزی را تشویق کرده؟ چه نسبتی از منابع طبیعی باید به سرمایهگذاری اختصاص یابد و چه نسبتی به مصرف؟ تنها کنگره فوقالعاده FNL (حزب آزادیبخش ملّی) که تا پایان سال جاری درجهت هماهنگی حل مشکلات اساسی اقتصادی-اجتماعی تشکیل خواهد شد، جواب سئوالات فوق را داده و حل مشکلات مربوط بهانتخاب نوع تکنولوژی و تربیت نیروی کارائی را بهعهده خواهد گرفت. ولی علیرغم هرگونه تصحیح در برنامهها معذلک در دو تصمیم اساسی که در سال ۱۹۵۶ از طرف رئیس جمهور وقت '''بومدین''' گرفته شده و در قانون اساسی (درسال ۱۹۷۶) ذکر شد و مورد تأیید رئیس جمهور کنونی '''شاذلی''' نیز قرار گرفته تغییری صورت نخواهد گرفت، این دو اصل عبارتند از انتخاب راه سوسیالیستی و اصول صنعتی کردن سریع اقتصاد. عللی که در آن زمان این تصمیمات را توجیه میکرد در واقع هنوز نیز وجود دارد مانند مشکل رشد سریع جمعیت، چنانکه قبلاً ذکر شد الجزایر یکی از بالاترین میزانهای تولید مثل در جهان را داراست (۳/۲ درصد در سال) و جمعیتش از ۹ میلیون نفر در سال ۱۹۶۰ به ۱۸/۲ میلیون نفر در سال ۱۹۷۸ رسیده و بهاحتمال زیاد به ۳۵ میلیون نفر در اواخر قرن خواهد رسید. از آنجا که شرایط طبیعی امکانات توسعه کشاورزی را محدود ساخته ( بیش از ۷ میلیون هکتار یعنی فقط ۳ درصد از زمینها قابل کشتاند،) تنها راه حل قابل پیشبینی برای مبارزه با مسأله ایجاد کار در درازمدت، صنعتی کردن بهنظر میرسد. سادهترین استراتژی عبارت است از بهکار انداختن صنایع سبک برای ساختن تولیدات مصرفی روزمرّه جهت جوابگوئی بهخواستههای داخلی بدون توسّل به واردات، و یا مانند اغلب کشورهای دنیای سوم بالا بردن سطح تولید بهخاطر صدور بهکشورهای صنعتی. بههرحال مسئولان کشور الجزایر راه جاهطلبانهتری را انتخاب کردهاند و آن پیشرفت کشور از طریق سرمایهگذاری بر روی صنایع سنگین میباشد و بهعبارت دیگر بر روی «صنایع صنعت ساز». لکن این راه مستلزم یک دوران سخت و طولانی است. بهعبارت دیگر «صنایع صنعت ساز» برای اولینبار در الجزایر بهکار برده شده و از آن پس عالمگیر شده است. استراتژی که از بدوِ حرکت برای پیاده کردن صنایع پایهئی طرح ریزی شده یا به عبارت دیگر صنایع که خود مصرفکنندگان بزرگ انرژی بوده در ضمن کابرد آن تأثیرات «صنعت ساز» داشته و اقتصاد را بهطور کلی تحت تأثیر قرار میدهد. پیش برنامهٔ سه سالهٔ ۱۹۶۹-۱۹۶۷ و برنامهٔ چهار ساله ۱۹۷۳-۱۹۷۰ و ۱۹۷۷-۱۹۷۴ بهطور کلی از منطق این استراتژی ناشی شدهاند. از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۷ کمتر از ۸۰ میلیارد دینار{{نشان|*}} یعنی ۴۵ درصد از سرمایهگذاری بهبخش صنعتی اختصاص داده شده است (۱/۸ میلیارد دینار در سال برای سالهای ۱۹۶۹-۱۹۶۷ و بیش از ۱۵ میلیارد برای سال ۱۹۷۷) از اینرو الجزایر ازنظر سرمایهگذاری صنعتی سرانه در رأس کشورهای مدیترانه قرار گرفته و از یوگسلاوی و حتی جنوب ایتالیا نیز بالاتر میباشد. در سال ۱۹۷۱ در اثر ملّی شدن صنایع نفت کشور الجزایر با دادن حق تقدم بهتوسعه و بهرهبرداری از گاز طبیعی و نفا امکانات فراوانی از نظر محتمل شدن هزینهٔ سرمایهگذاری در صنایع بدون داشتن وابستگی بهشبکهٔ وامهای اقتصادی بینالمللی پیدا کرد. در نتیجه با بالا رفتن قیمت نفت و بهعلاوه با افزایش منظم تولید (از ۲۰ میلیون تن در سال ۱۹۶۲ به ۵۷/۲ میلیون تن در سال ۱۹۷۸ رسیده) مجموع درآمدهای نفتی الجزایر درواقع چند برابر شده بهطوری که در سال گذشته به ۱۶/۵ میلیارد دینار رسیده. از آنجا که مخازن زیرزمینی نفت بهسرعت در حال خالی دن هستند (مگر در صورت کشفیات مهم در غیر این صورت با آهنگ استخراج فعلی برای بیش از پانزده الی بیست سال نفت باقی نمانده است.) بیش از ده سال است که سرمایهگذاری مهمی برای تسریع بهرهبرداری از مخازن عظیم گاز طبیعی در صحرا صورت گرفته مانند سختمان یک شبکه لولهکشی گاز که مقداری از آن بهاتمام رسیده و نیز یک سری کارخانجات جهت تبدیل گاز طبیعی به مایع (در ارزیو ARZEW و اِسکیکدا SKIKDA در کناره دریای مدیترانه) که باید از سال ۱۹۸۵ الجزایر را تبدیل بهبزرگترین صادر کننده گاز در جهان کند و از فروش ۷/۶ میلیارد مترمکعب (یعنی ۱۰ برابر بیشتر از سال ۱۹۷۸) مبلغی معادل 12 میلیارد دلار درآمد خواهد داشت. بالا رفتن سریع درآمدهای نفتی باعث تسریع آهنگ سرمایهگذاری تولیدی شد. برای پایهریزی شبکه صنایع گوناگون ده سال طول کشید. همزمان با فعالیتهای وسیع جهت رشد صنایع پایه از قبیل صنعت نفت و پتروشیمی، ذوب آهن، صنایع مکانیکی، سیمان و مواد ساختمانی و غیره، که دارای تقدماند.) تعداد زیادی نیز صنایع سبک تبدیلی از قبیل نساجی، لباس دوزی، مواد غذائی، چوب، چرم، کفشسازی و غیره احداث گردیدهاند. آهنگ تأسیس کارخانهها نیز به طور خارقالعادهئی رو بهازدیاد گذاشته، بهطوری که بهازای ۲۷۰ کارخانه که بین سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۱ ایجاد شده، فقط در سال ۱۹۷۸ تعداد ۲۰۰ کارخانه بهکار افتادهاند. اکثر این واحدها متعلق به شرکتهای بزرگ ملّی بوده و در جهت گسترش و ادارهٔ شاخههای صنعتی مختلف کار میکنند. از قبیل سوناتراک برای نفت، سوناکوم برای صنایع مکانیکی و ماشینآلات وسونیک برای وسائل برقی. اغلب آنها بهخاطر داشتن تجهیزات مدرن باعث شگفتی بازدیدکنندگان میشود. از آنجا که مسئولین الجزایر قصد دارند کشورشان را وارد تکنولوژی قرن بیستم کنند تردیدی در انتخاب مدرنترین تکنیکها ندارند. لیکن متأسفانه شروع کار این قبیل واحدهای بسیار مدرن بیش از آنچه پیشبینی میشد با اشکال روبهرو شدهاست. کمبود تجربه تکنیسینها و کارگران ساده بهطور کلی باعث کندی در استفاده کامل از اینوسائل گردیده است بهطوری که دائماً درالجزیره از مواردی صحبت میشود که مثلاً واحدی در طی سالهای متوالی با ۵۰ و حتی ۳۰ درصد ظرفیتِ تولیدیش مشغول بهکار است.<br />
<br />
ضعف شبکهٔ حمل و نقل و تراکن شدید بنادر بزرگ این کشور نیز اغلب باعث اختلال در دستیابی بهمواد اولیه میگردد که نتیجه آن عدم بازدهی در بعضی کارخانههاست. پیشرفت سالهای اخیر نشان میدهد که مسائل تشکیلاتی و تربیت کادر مدام رو بهبهبود است گرچه بعضی ازاین کارخانهها مانند مجتمع کاغذسازی موستاقانم Mostaganem و یا کارخانه کود شیمیایی ARZEW ارزیو دارای مشکلاتِ فراوانند، امّا قدیمترین واحدها بهتدریج بهسطح معقول تولید میرسند و تولید آنها به ۷۰ تا ۹۰ درصد ظرفیت تولیدیشان رسیده است. مانند مجتمع تولید ذوب آهن اِلحجّار EL.HADJAR (۷۰ درصد) و یا کارخانه تبدیل گاز طبیعی بهگاز مایع در اِسکیکدا SKIKDA (۸۵ درصد) که در شروع کار با مشکلات بزرگی روبهرو بودند. حتی نام کارخانههائی کوچک نیز برده میشود. مثلاً، یکی از واحدهای تبدیل گاز طبیعی به گاز مایع در ارزیو و چندین کارخانهٔ آرد سازی که بهخاطر کوشش فراوان در تربیت کادر و استفاده از ماشینآلات در ظرفیت بیش از حدّ تعیین شده توسط سازندگان آنان کار میکنند. مسأله پایین بودن سطح استفاده از ظرفیت تولیدی نسبتاً نگرانکننده است بهطوری که یکی از موضوعات اساسی بحث در مجامع اقتصادی را تشکیل میدهد. از اینروست که افزایش میزان تولید قیمت فروش محصولات را بههمان نسبت افزایش میدهد. مگر اینکه واحدهای مربوطه مورد حمایت قرار گیرند. لکن این نمیتواند یک راه حل قطعی باشد.<br />
<br />
از طرف دیگر عملکرد بد این کارخانهها٬ باعث وابستگی بیش از حد بهمتخصّصین خارجی میشود که باید مرتباً از تأمین کنندگان وسائل تولیدی درخواست کمک فنّی کنند.<br />
<br />
در زمان تعیین انتخابهای اصلی تکنولوژیکی است که الجزایر سرانجام باید تصمیم بگیرد که آیا تکنیک بسیار مدرن را که ادارهاش مشکل است رها کند یا نه. بهنظر میرسد که الجزایر در نقطهٔ عطفِ فرایند صنعتی شدن قرار گرفته است. این مطلب در نخستین ستون برنامهریزی سالهای ۱۹۶۶-۱۹۶۵ برای سال ۱۹۸۰ پیشبینی شده بود.<br />
<br />
ساختمان اولّین نسل صنایع پایهئی در واقع خاتمه پیدا کرده است و تأثیر حاصل از این صنایع یا بهقول تئوریسینهای آن کشور «صنایع صنعتساز» میتوانند از این پس نقش مهمّی بازی کنند. پس دورانی آغاز خواهد شد که در آن صنایع تبدیلی برای ایجاد تدریجی «بافت صنعتی» واقعی باید بهسرعت توسعه یابند.<br />
<br />
برنامهریزیهای متعددی جهت تشویق صنایع کوچک و متوسط در طول دومین برنامهٔ چهارساله ۱۹۷۷-۱۹۷۴ ریخته شده است ولی تأثیر آنها تا بهحال محدود بوده است. بدین ترتیب معلوم است که دو برنامه آیندهٔ دولت تأکید بر ایجاد واحدهای کوچک تبدیلی و مونتاژ خواهد داشت. همین صنایعی که احتیاج بهتکنولوژی پیچیده نداشته بلکه نیروی کار زیادی را بهکار میگیرد. رشد صنایع سبک ممکن نیست مگر در صورت ارضاء نیازمندیهای مصرف کنندگان داخلی. زیرا کالاهای «ساخت الجزایر» هنوز کمیابتر از آن است که بتواند جوالگوی خواستها و نیازهای مردمی باشند که سطح زندگیشان مرتباً در حال رشد است. خصوصاً در مورد کالاهای با دوام از قبیل تلویزیون٬ یخچال٬ دوچرخهموتوری که بهمحض خروج از کارخانههای کشور موفقیت بسیار کسب کردهاند.<br />
<br />
بهعکس٬ اقتصاددانان و متخصّصان الجزایری در این مورد محتاطند. بهطوری که میگویند معلوم نیست دولت بتواند کوشش در جهت سرمایهگذاری را رها کرده سهم بیشتری از منابع ملی را در اختیار مصرف کنندگان قرار دهد. باید خاطرنشان کرد که بدون شک الجزایر کشوری است که بالاترین میزان سرمایهگذاری در جهان را طی سالهای اخیر بهخود دیده است. قریب بهنیمی از ثروت تولید شده توسط کشور، بهطور منظم دوباره در کارخانهها، راهها، ساختمانها و غیره سرمایهگذاری شده است.<br />
<br />
در سال '''1978''' رابطه بین سرمایهگذاری ثابت و تولید ناخالص ملّی (PNB)به '''55''' درصد رسیده طراحان برنامهها معتقدند که تقلیل فوری این مشکل چندان آسان نیست. حتی اگر این سیاست مردم پسندانه نباشد. آنها فقط ضرورت اساسی ادامه راه صنعتی شدن را متذکر نمیشوند بلکه سرمایهگذاری در بخشهای دیگری که تا بهحال بهنادرستی بهآنها بیتوجهی شده را یادآوری میکند. آنها میگویند که تقدم مطلقی که بهتجهیزات صنعتی در طی ده سالهٔ اخیر داده شده رکود و عقبماندگی سریع در سایر زمینههای اقتصادی را بههمراه داشته است که عدم تعادلهای ناشی از آن باید فوراً جبران شود: مسکن و کشاورزی بهترین نمونههای آن است. تا آنجا که مربوط بهمسکن است بحران در شهرهای بزرگ، ابعاد بیسابقهئی بهخود گرفته است. مساکن نه تنها کهنه و قدیمی بلکه پر ازدهام است. رشد جمعیت و مهاجرت روستائیان چنان بوده که از زمان استقلال بدین سو بیش از یک میلیون خانه مسکونی ساخته میشد تا بهحال فقط بیش از یک پنجم این تعداد ساخته شده است. مقامات مسؤل اعلام کردهاند مطمئناً در ده سال آینده صدهزار خانه مسکونی ساخته خواهد شد. در مورد کشاورزی احتیاجات قابل ملاحظهتر است زیرا وضعیت بسیار جدی است، علیرغم آغاز انقلاب ارضی در سال'''1971''' که باعث تغییرات مهمی سامان دنیای روستائی شد (تقسیم زمین، ایجاد شرکتهای تعاونی بهرهبرداری و غیره)دهقانان از کمکهای مختصری برخوردار شدند (کمتر از '''15''' درصد از بودجه سرمایهگذاری ملی)، در حالی که کشاورزان '''40''' درصد جمعیت الجزایر را تشکیل میدهند. و در حالی که صنعت بهترین کارگردان و کادرها را احتکار کرده؛ بهترین و حاصلخیزترین زمینهای سواحل مدیترانه را تصاحب کرده و مقدار زیادی از آبهای موجود را بلعیده، کشاورزی در حال نابودی است. چند مثال کافیست تا بهاهمیت مسأله پی ببریم؛ تولید تاکستانهای کشور که بیش از '''2000''' هزار هکتار از زمینها را پوشانداز '''3/8''' میلیون هکتولیتر در سال '''1976''' به '''2'''میلیون در سال گذشته رسیده است. در بعضی نواحی بازدهی از '''45''' به '''10''' هکتولیتر رسیده است و همین کاهش را نیز در مورد محصول گندم میتوان مشاهده کرد؛ در عرض دو سال برداشت گندم از '''3''' به '''1/7''' میلیون تن رسید و آمار تولید انواع میوهها نیز در همین حدود است. در حالی که بلافاصله پس از استقلال الجزایر '''320/000''' تن مرکبات سیبزمینی و غیره صادر میکرده این رقم امروز به '''80/000''' تن رسیده است. بهخاطر عدم مراقبت، نخلها بهطور متوسط هر کدام بیش از '''15''' کیلو و درختهای زیتون بیش از '''8''' کیلو تولید نمیکند در حالی که بازده باید بیش از چهار برابر این تعداد باشد. نتیجهٔ فوری برای کشور عبارت است از اجبار بهوارد کردن مبالغ فزایندهئی از مواد غذائی. مثلاً در سالهای خوب، یک میلیون کنتال غلات باید بهمبلغ هنگفتی خریداری شود (و در سالهای بین '''2''' تا '''2/5''' میلیون کنتال). یک محاسبهٔ ساده نشان میدهد که واردات مواد غذائی '''20''' درصد از درآمدهای ناشی از صدور صنایع ترکیبات نفتی را بهخود جذب میکند. این بدان معناست که باید فوراً عکسالعمل نشان داد و حتی خیلی سریع خصوصاً اگر هدف رسیدن بهخودکفائی غذائی در سال '''2000''' هنوز صادق باشد. زیرا در آن موقع الجزایر باید غذای '''35''' میلیون نفر جمعیت را تأمین کند و بهعلاوه تمام متخصّصین در مورد راه حل توافق دارند که، نه تنها باید دهقانان از کمکهای مهم تکنیکی و کارهای بزرگ آبرسانی بهرهمند شوند بلکه باید سیاست تشویق تولید را گسترش داد. بهویژه با دادن فرصتهائی بهبخش کشاورزی خصوصی که هنوز نصف دنیای روستائی الجزایر را تشکیل میدهد. از چند سال پیش تصمیمهائی در این زمینه اتخاذ شده است که بسط و تقویت آنها بهآینده بستگی دارد. در لحظه تعیین خطوط برنامه توسعهٔ آینده مسؤلان برنامهریزی باید تعادل تازهئی از تقدمها برقرار کنند. زیرا اگرچه احتیاج بهسرمایهگذاری در تمام زمینهها دیده میشود لیکن نمیتوان بهتمام آنها همزمان پاسخ گفت. در این زمینه مانند زمینههای دیگر، تغییرات و تداوم این برنامهها سیاست جدید اقتصادی الجزایر را تحت تأثیر قرار خواهند داد.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
<br />
از مجلۀ:<br />
<br />
Demain Lafrique<br />
<br />
سپتامبر 1979<br />
<br />
ترجمۀ: فرهاد فکور<br />
<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقی==<br />
{{پاورقی|*}} یک دینار الجزایر = یک فرانک و بیست سانتیم فرانسه (تقریباً).<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۲]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87_%D9%88_%D9%85%D9%88%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C_%DB%B1&diff=29400نویسنده و موقعیت اجتماعی ۱2012-02-04T10:28:42Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:26-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:26-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:26-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:26-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:26-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:26-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:26-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:26-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:26-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:26-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:26-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:26-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:26-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:26-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:26-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:26-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۶ صفحه ۱۲۷]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''خوان فرانکو'''<br />
<br />
'''ترجمهٔ مهین دانشور'''<br />
<br />
<br />
تا مدت یک قرن و نیم، جمهوریهای آمریکای لاتین هر یک راهی جدا از هم سپردهاند، در مکزیک انقلابی اجتماعی بهوقوع پیوسته، جمعیت آرژانتین با مهاجرت اروپائیان بدان کشور دچار دگرگونی شده و پاراگوئه زیر سلطهٔ چند دیکتاتوری بوده است. روشن است که چنین عواملی، در هنر این قارهٔ وسیع و بهویژه بر ادبیات آن تأثیر گذاشته است، ادبیات هر یک از کشورهای این قاره صرفنظر از کیفیت آمریکای لاتینی، میتواند آرژانتینی، مکزیکی یا خاص پاراگوئه باشد. این گوناگونیها لزوماً از اوضاع سیاسی برنخاسته است. مسألهٔ بیسوادی، وجود یک تودهٔ عظیم روستائی و وضعیت نشر کتاب از عوامل بسیاری است که در کیفیت و کمیّت کار نویسندگان مؤثر بوده است. مفهوم این سخن آن نیست که کشورهای از نظر اجتماعی عقبمانده، از ادبیات با ارزش بهرهئی ندارند، بلکه مبیّن این نکته است که در چنین کشورهائی، هنرمند تنهاتر و وظیفهاش دشوارتر است. فیالمثل مجموعهٔ شعر '''«غمگین و شاد»''' (۱۹۲۲) از '''سزار وایهخو'''، که بسیاری از قطعات آن در زندان سروده شده، چه از حیث صورت و چه از جهت هدف، شاعر، با منظومهٔ '''سرود عام''' (Canto Genereat) (۱۹۵۰) اثر '''نرودا''' سخت متفاوت است. وایهخو، در '''«غمگین و شاد»'''، نگران ارتباط مستقیم با خواننده نیست، از این رو بهشیوهئی افراطی دست بهتجربه میزند حال آن که شاعر «سرود عام» با تودهٔ کثیری روبهرو است و نیاز بهاستفاده از اصول معانی و بیان دارد و میبینیم که فضای شعر بازتر و امکان رابطهٔ بیواسطهاش با خواننده بیشتر است.<br />
<br />
پس، در این فصل خواهیم کوشید تا پارهئی از این شرائط محلی را با اشاره بهنواحی تحت سلطهٔ این شرائط و نیز تأثیر چنین شرائطی را بر هنرها و بالاخص ادبیات بهاختصار شرح دهیم.<br />
<br />
<br />
== فشار سیاسی ==<br />
<br />
<br />
بیشتر کشورهای آمریکای لاتین در این قرن طعم فشار سیاسی را چشیدهاند و در بسیاری از این کشورها شرائطی مرگبار حکمفرما بوده است. دورانهای حکومت فرمانروایان مستبدی چون '''استرادا کابْرِرا''' (۱۹۲۰-۱۸۹۸) و '''خورخه اوبیگو''' در گواتمالا، '''رافائل تروخی یو''' (۶۰-۱۹۳۰) در جمهوری دومینیکن، '''خوآنوینسنته گومِس''' (۳۵-۱۹۰۸) در ونزوئلا و حکومت خاندان '''سوموزا''' در نیکاراگوئه این کشورها را از نظر فرهنگی بهبیابانهای برهوت مبدل کرد. در دیگر کشورها، حکومتهای دیکتاتوری هر چند زمانش کوتاهتر بود، اما فشارش بههمان اندازه ویرانگر بوده است. فیالمثل، در دوران دیکتاتوری دهسالهٔ پرون در آرژانتین، بسیاری از دانشمندان را از کشور تبعید کردند و بهقدرت رسیدن '''ختولیو وارگاس''' در برزیل، مخصوصاً در سالهای بحرانی ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ با دستگیری دستجمعی نویسندگان و روشنفکران، و کارگران و دهقانان و رهبران اتحادیههای کارگری همراه بود.<br />
<br />
در ادبیات معاصر آمریکای لاتین، فراوان میتوان یافت نمونههائی از مدارک و شواهد شخصی مردانی که بهدست عاملان استبداد به زندان افتاده یا مورد زجر و تعقیب قرار گرفتهاند -نرودا در منظومهٔ '''سرود عام''' '''«گونسالس ویده لا»''' را که در سال ۱۹۴۱ او را به گریز از کشور ناچار کرده بود به باد انتقاد میگیرد. '''گراسیلیا نو راموس''' که در سال '''۱۹۳۶''' در زمان حکومت خولیو وارگاس به همراه خورخه آمادو دستگیر شد شرح روزهائی را که در تبعیدگاه دیکتاتور گذرانده به نحوی ستایشانگیز به رشتهٔ تحریر در آورد. '''خوزه ماریا آرگهداس'''،''' گوستاو وال کارسل''' (متولد ۱۹۲۱) و '''خوآن سوآله''' (متولد ۱۸۹۸) داستان نویسان معاصر پرو که هر سه مدتی را در زندان '''سیاسی''' به سر بردند، رمانهائی بر مبنای تجربهها ی شخصی خود نوشتهاند. رمان «زندلت سِکستو» اثر '''آرگه داس''' که در سال ۱۹۶۱ نوشته شد ثمرهٔ دوران محبس نویسنده به روزگار دیکتاتوری ژنرال '''بناو یدس''' بوده است. رمان «زندان» (۱۹۵۱) اثر '''وال کارسل''' سندی است که پرده از وضع زندانهای پرو در دوران حکومت مانوئل اودریا برمیدارد و درهم شکستن بیرحمانهٔ شخصیت انسانی را فاش میکند. کتاب '''«مردان و میلهها»''' (۱۹۶۳) اثر خوآن سوآنه فریاد خشن و رقت انگیز مردی است که ظالمانه به زندان افتاده و ده سال از عمرش را در آن گذرانده است. '''«مردان واقعی»''' (۱۹۳۸) اثر '''آنتونیو آرائیس''' (متولد ۱۹۰۳) نیز توصیفی از زندانهای ونزوئلا در دوران حکومت گومِس است. به این ترتیب ردّ پای ادبیات زندان را در سراسر آمریکای لاتین میتوان گرفت و به شاهکارهائی در این نوع ادبی میتوان دست یافت. <br />
<br />
اما، در بسیاری از کشورها، مشکلاتی که معلول حکومتهای استبدادی و فشار سیاسی است از عواقب مادی آن بسیار وسیعتر است. نویسندگان از شکنجههای کندتر اما به مراتب دردناکتر بیثمر ماندن، فقدان آزادی قلم و محیط فکری خردکننده رنج میبرند. به گفته '''میگل آنخل آستوریاس'''، تولد و زندگی در کشورهای آمریکای لاتین به مثابهءزاده شدن در گور است. هرگونه اعتراضی با مرگ یا حداقل تبعید کیفر مییابد و حتی ثبت این اعتراض به صورت ادبی نیز بیثمر میماند. کتابها را توقیف یا از انتشار آنها ممانعت میکنند. اما با این همه و علیرغم این شرائط نومیدکننده، نویسندگان همچنان مینویسند. اینان که بیشتر از شهرهای کوچک برخاستهاند نخستین گامها را همان گونه که '''ماریو مونته فورته تولدو''' نویسندهٔ گواتمالائی (متولد ۱۹۱۱) تشریح کرده، برمیدارند: <br />
<br />
وقتی بسیار جوانند از طریق نشریههای دانشجوئی و مجلات کوچکی که گهگاه منتشر میشود خود را میشناسانند. پذیرش برخی از آنان در صفحات روزنامههای پایتخت، میدان این شناسائی را وسیعتر میکند و پس از آن، در نتیجهٔ یک سلسه حوادث، تغییر شکل میدهند و در سلک روزنامه نگاران حرفهئی در میآیند. بیش از نیمی از این نویسندگان جوان در دانشگاه و مخصوصاً در دانشکدهها ی حقوق و ادبیات به تحصیل میپردازند و در آنجا با تشکیل «انجمنها» و گروههای ادبی دست به انتشار نشریاتی میزنند که تیراژ آنها هرگز از ده شماره فراتر نمیرود.<br />
<br />
تقریباً همه این نویسندگان خودآموختهاند و به حرفهٔ خویش عشق میورزند. در کتابخانههای خصوصی با ولع تمام کتاب میخوانند و به تشویق و حمایت برخی از روشنفکران جلسات بحث و گفتوگو ترتیب میدهند. بسیاری از این نویسندگان ولایتی، آثار کلاسیک را به همین طریق مطالعه میکنند. در میان نویسندگان حرفهئی حقیقی، تعداد کسانی که بتوانند به یک زبان خارجی صحبت کنند انگشت شمار است و نیز تعداد کسانی که ادبیات یا مسائل اجتماعی، اقتصادی و یا تاریخ کشور خود را نیک بشناسند فراوان نیستند.»<br />
<br />
معهذا همین زمینههای معنوی محدود و حقیر میتواند آغاز راهی باشد. اما این راه یا به دست عاملان استبداد که فعالیتهای روشنفکری را خطری برای خود میشمارند، قطع میشود و یا در بسیاری از موارد بینام و نشان که محیط را باید عامل آن دانست به شکستی تلخ میانجامد. این چنین شکستی را یکی از داستان نویسان پاراگوئه به نام '''گابریل کاساکسیا''' (متولد ۱۹۰۷) در رمان «'''یاوه گو ۱۹۵۲'''» توصیف کرده است. رمان داستان انحطاط تدریجی و نویسنده ئی را در دهکده ئی عقب افتاده باز میگوید. مردی با زمینهٔ فکری فقیر و محدود، که در دوران تحصیل دانشگاهی، تنها مجموعهٔ شعری به چاپ رسانده با دختر وکیل دعاوی مرفه الحالی ازدواج میکند. به این ترتیب اوقات فراغتی به دست میآورد که به کار نوشتن بپردازد. اما قدرت پایداری در برابر انزوای فکری و حقارت زندگی روستائی را در خود نمییابد. سرانجام به میخواره قهاری بدل میشود و زندگیش به این ترتیب پایان مییابد.<br />
<br />
این انزوای فکری در شهرهای کوچک و در سرتاسر آمریکای لاتین نوعی زندگی است. اما در دورههای دیکتاتوری، در نتیجهٔ محدودیتها و جدا ماندن از جهان خارج که به ناگزیر در شرائط فشارهای سخت سیاسی روی میدهد وضعیت بدتر و سختتر میشود. در چنین شرائطی موج جریانها ی هنری جهان خارج بسیار دیر به روشنفکران این کشورها میرسد و آنان بسیار دیرتر با این موجهای هنری آشنا میشوند و از آنجا که توانائی سفر نیز ندارند در چارچوب افکاری که مدتها است که در دیگر نقاط جهان منسوخ شده و از رواج افتاده محبوس میماند. وضع پاراگوئه موید این نکته است. در این کشور تا سالهای نخستین قرن بیستم سبک رمانتیسم مکتب رایج ادبی بود و مدرنیسم تا سال '''۱۹۲۳''' که روزنامه «خوونتود» انتشار یافت ناشناخته مانده بود. <br />
<br />
نویسنده میتوانست به شیوهها ی گوناگون بر این انزوا فائق آید. مدرنیستها، فی المثل آن را وسیله ئی برای تفاخر یافتند. بدین معنی که فقدان درک هنری مردم را علت انزوای خویش به شمار آوردند. اما، زندگی آن دسته از مدرنیستها ی آمریکای مرکزی از توفیق هنری کمتر ی برخوردار بودند نشان دهندهٔ سرنوشت غم انگیز کسانی است که در جهان خارج ناشناخته ماندند. '''سولون آرگه یو''' (۱۹۲۰-۱۸۸۰) شاعر اهل نیکاراگوئه به نیروهای ساپانا پیوست و به قتل رسید. هم میهن او '''آنخل سالکادو''' (۱۹۲۰-۱۸۹۴) در جوانی به بیماری سل درگذشت. '''لوئیس آنخل وی یا''' (نیکاراگوئه،۱۸۸۶-۱۹۰۷) و '''خوان رامون مولینا''' (هندوراس، ۱۹۰۹-۱۸۷۵) خودکشی کردند و یکی از برجستهتر ین شاعران آمریکای مرکزی، '''آلفونسو کورتس''' (متولد ۱۸۸۹) از سال ۱۹۲۷ تاکنون در بیمارستان امراض روانی به سر میبرد. تنها مدرنیستها ئی چو'''ن انریکه گومس کاری یو''' ('''گواتمالا''' ۱۹۲۷-۱۸۷۳)، '''خوزه سانتوس چوکائ'''و (پرو ۱۹۳۴-۱۸۷۵) و شاعر نیکاراگوئه روبن داریو (۱۹۱۶-۱۸۶۷) که شهرتی جهانی یافتند توانستند این شرائط را از سر بگذرانند و باقی بمانند. قابل توجه است که خودپسندی و نفع طلبی این سه تن آنان را در تشریک مساعی یا مستبدان و حتی مداهنه و چاپلوسی آنان وادار میساخت.<br />
<br />
نسل جدیدتر، ار برج عاج فرود آمدند و به صف مبارزه پیوستند. بسیاری از آنان به احزاب جناح چپ گرویدند و برخی نیز در مبارزات سیاسی به کام مرگ افتادند. پاره ئی نیز به دلیل مشکلات سیاسی یا از آن رو که راه دیگری برای ادامهٔ هنر خود نیافتند به تبعید تن دادند. بوئنوس آیرس و مکزیک پر است از هنرمندان برجسته ئی چون '''اگوستسورو آپاستسوس''' (پاراگوئه، متولد ۱۹۱۷)، '''لوئیس کاردوساای آراگون''' (گواتمالا، متولد ۱۹۲۳)، '''کارلوس سولورسانو''' (متولد ۱۹۲۲) و '''ارنستو مخیاسانچس''' (نیکاراگوئه متولد ۱۹۲۳)؛ که از پاراگوئه یا آمریکای مرکزی، «گریز به آن سوی مرزها» و یا «پناه جستن در کوهستانها» میتواند راه چاره ئی باشید. اما این فرار به کوهستان تنها فرار جسمانی نیست. شعر توصیفی، شعر مذهبی و شعر عرفانی دورانها ی دیکتاتوری نشانه ئی از این گریز است. در واقع فرمانروایان مستبد خود قلمرو ادبی مجاز را تعیین میکنند. در مورد فولکورو افسانه نیز که نوع ادبی رایج در کشورهائی چون هندوراس است وضع چنین است. مهم اینکه حتی در این زمینهها و نیز در مورد تعبیری که نویسنده از «تودهٔ مردم» دارد محدودیت بسیار است. فی المثل، در میان جزائر اسپانیایی زبان دریای کارائیب، تنها جمهوری دومینیکن از جنبش ادبی آفرو- آنتیلی به دور مانده است، با آنکه سیاه پوستان و مولاتوها بخش بزرگی از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. این مسأله را میتوان تا اندازه ئی به عوامل تاریخی، خاصه دشمنی دیرینهٔ این جمهوری یا هائیتی که غالب جمعیت آن را سیاه پوستان تشکیل میدهند وابسته دانست. اما فقدان عنصر سیاه پوست در آثار ادبی این کشور معلول سیاست نژادی تروخی یو است. در حالی که در کوبا نهضت آفرو کوبائی به صورت نیازی اساسی در میآید و همهٔ نژادها را زیر لوای فرهنگ ملی جمع میآورد در دومینیکن این جنبهٔ فرهنگ همچنان فراموش مانده است. البته مانوئل دل کابرال (متولد ۱۹۰۷) شاعر پیشرو این سرزمین را باید مستثنی دانست. وی با آنکه در مقدمه ئی بر مجموعه اشعارش وجود هنر آمریکائی و شعر سیاهپوستان را نفی میکند کتابی با نام «'''شعر سیاهپوستی ۱۹۳۵'''» انتشار داده است. اما بنا به نظر یکی از منتقدان، حتی این اشعار تأکیدی بر «جنبهٔ بدوی سیاهپوست در مفهوم منفی آن» است. تمایلی که به تازگی در برخی از کشورهای تحت فشار (مانند نیکاراگوئه) پدید آمده پیوستگی هنر پیشرو طغیان است. '''ارنستو کاردنال''' شاعر بزرگ نیکاراگوئه نمونه ئی از این دست است. کاردنال پیرو سبک ویتمن و مردی سخت متدین است و شعرش تلفیقی است از دین، سیاست و اخلاق. وی در کتاب «مکاشفه» از مسائلی چون بمب هیدروژنی، دنیای نو و ماهیت شر سخن میگوید.<br />
<br />
شاید تصور شود که در کشورهای تحت سلطهٔ استبداد، تجربهها و رویدادها تنها در حافظهٔ تبعیدشدگان محفوظ میماند. اما در واقع چنین نیست. دو نویسندهٔ برجسته، '''آگوستوروآ باستوس''' و '''میکل آنخل آستوریاس'''، نخستین از پاراگوئه و دیگری از گواتمالا، علی رغم تحدید و منع محیط، در آمریکای لاتین و حتی در جهان به شهرت رسیدند. زندگی این دو نویسنده شباهت بسیار به یکدیگر داشته است. هر دو در دورانی زیستهاند که کشورشان از یک آزادی نسبی برخوردار بوده و در نتیجه توانستهاند به کار نوشتن بپردازند. و مطالعات خود را ادامه دهند. هر دو پیش از جلای وطن سالها به عنوان مفسّر رادیو و روزنامه نگار کار کردهاند و هر دو برای نوشتن رمان رمانی درباره کشورهای تحت فشار، راهی مشابه برگزیدهاند چرا که شیوه استناد به وقایع را به کنار نهاده و از افسانه و اسطوره و تخیل مدد گرفتهاند تا نیروهای نیمه هشیاری که اذهان مردم وطنشان را انباشته به خواننده بشناسانند. هر دو دریافتند که تنها با نشان دادن تصویر کاملی از این مردم، با همهٔ پیچیدگی و غنای آن میتوانند توجه جهانیان را (که عموماً از این سرزمینها بیخبرند) به داستان جلب کنند.<br />
<br />
آقای رئیس جمهور آستوریاس (۱۹۴۶) همهٔ طبقات جامعه را از گدا تا رئیس جمهور در بر میگیرد و دست و پا زدن همه را در چنگال وحشت و تهدید مرگ نشان میدهد. «مردانی از ذرت» تصویر دوره ئی طولانی در تاریخ گواتمالا است و موضوع اصلی آن کوتاه شدن دست سرخ پوستان از زمین و تبدیل کشاورزی به نوعی تجارت است. به همین نحو نیز، «پسر انسان، ۱۹۵۹» اثر '''روآیاستوس''' تاریخ کشور پاراگوئه را از اواسط قرن نوزدهم تا پایان جنگ چاکو شامل میشود. در «مردانی از ذرت» و «پسر انسان» این چشم انداز تاریخی نویسندگان را یاری میدهد تا بر یکی از مشکلات پرداختن تصویری نه چندان سیاه از زندگی فائق آیند. آستوریاس و باستوس، در این دو اثر با شرح تلاش و کشمش سالیان بسیار، مفهوم تداومی به فداکاریها و تنازع آدمی بخشیدهاند، معهذا هر نویسنده به جنبهٔ دیگری نیز پرداختهاند؛ اتلاف کامل عنصر انسانی، که عذاب زندگی در دوران استبداد است و این چیزی به مراتب دردناکتر از رنج جسمانی است. رمان آقای رئیس جمهور آستورباس و داستان کوتاه «حفاری» اثر روآباستوس نمایشگر دوران کابوس وار عقیم و بیحاصلی است که در آن طغیان کنندگان در برابر «وضع موجود» به خواری کشته میشوند. آثار نویسندگانی چون باستوس و آستورباس و نیز فوران ناگهانی هنرهای گوناگون در دورهها ی کوتاهی که از آزادی نصیب مییابند نشانی از اتلاف غم انگیز استعدادهای انسانی است، مسأله ئی که جزء لاینفک حکومتها ی استبدادی است. با وجود این دیکتاتورها را نباید سرسختتر ین دشمنان هنرمند به شمار آورد.''' استردا کابر راوتِر وخی یو''' کوششها ی گمراه و ناشیانه ئی در حمایت از هنر به عمل آوردند. در حقیقت باید گفت که فرهنگ ملی کشوری چون ال سالوادور که نوع حکومت آن نه استبدادی که اُلیگارشی است و عده ئی مستبد فاقد احساس بر مصدر قدرت تکیه زدهاند بیش از کشور همسایهاش گواتمالا، که به دنبال هر دوران تاریک استبداد روزهای روشنی نیز داشته، زیان دیده است. <br />
<br />
<br />
== مسأله کشور کوچک؛ اروگوئه ==<br />
<br />
در کشورهائی که نام برده شد، حتی بدون حکومت دیکتاتوری نیز، مشکل بزرگی در برابر نویسندگان وجود دارد و آن مشکل خواننده است. جمهوریها ی آمریکای مرکزی، جزائر کارائیب و بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی بسیار کم جمعیتاند و این جمعیت اندک مخصوصاً وقتی مسأله بیسوادی نیز در نظر گرفته شود نمیتواند خوانندهٔ بسیار درخود بپرورد. کستاریکا، نیکاراگوئه، پاناما و پاراگوئه هریک کمتر از دو میلیون نفر جمعیت دارند و بولیوی، جمهوری دومینیکن، ال سالوادور، گواتمالا، هندوراس و اروگوئه هریک کمتر از چهار میلیون. روشن است که در هیچ یک از این کشورها وجود تأتر بزرگ تجاری یا چاپ کتاب به تعداد بسیار زیاد که برای ناشران سودمند باشد امکان پذیر نیست و این مسأله به خودی خود محدودیتهائی برای هنرمند بهوجود میآورد. چنان که یکی از منتقدان خاطرنشان کرده است «در کستاریکا، بهفروش رساندن رمان، کار حضرت فیل است. تیراژ کتاب ندرتاً بهبیش از هزار نسخه میرسد و با آن که سازمانهای انتشاراتی خوبی دست اندرکارند اما بهعلت فروش کم، چاپ کتاب بهندرت خرج خود را تأمین میکند.« در چنین شرائطی، نویسندگان یکی از این دو راه را در پیش میگیرند؛ یا آثار خود را بهوسیله سازمانهای انتشاراتی دولتی بهچاپ میرسانند یا داستان کوتاه مینویسند و در روزنامهها و مجلات هفتگی انتشار میدهند. در واقع در اروگوئه و کستاریکا و بسیاری از کشورهای کوچک دیگر داستان کوتاه نوع ادبی مطلوبتری است تا رمان. و این نکته نیز گفتنی و مهم است که '''روکه دالتون''' یکی از شاعران طراز اول ال سالوادور اکنون در کوبا بسر میبرد و در همین کشور کار میکند.<br />
<br />
مشکل بزرگ دیگری که کشورهای کوچک با آن مواجهند خشکیدن چشمههای الهام نویسندگان است. آنا در جستوجوی محرکی که در وطن نمییابند تن بهمهاجرت میدهند. اروگوئه از این لحاظ بهسختی زیان دیده است. چه، بسیاری از نویسندگان بزرگ آن، کسانی چون '''فلو ریسنو سانچس''' (۱۹۱۰-۱۸۷۵) و '''اوراسیو کیروگا''' (۱۹۳۷-۱۸۷۸) مرزوبوم خود را ترک گفتند و در آرژانتین رحل اقامت افکندند. معذلک مورد ال سالوادور، نشاندهندهٔ یکی دیگر از مشکلات فرهنگی است که کشورهای کوچک با آن روبهرو هستند، مشکلی که در برابر نویسندگان حرفهئی قد برمیافرازد. ظرفیت محدود این کشورها سبب میشود که ادبا غالباً بهعنوان سیاستمدار، روزنامهنویس و دیپلمات نیز بهفعالیت بپردازند. سه شخصیت برجسته ادبیات ال سالوادور، '''فرانسیسکو گاویدیا''' (۱۹۵۵-۱۸۷۵)، '''آلبرتو ماسفرر''' (۱۹۳۲-۱۸۵۸) و '''آرتورو آمبروگی''' (۱۹۳۶-۱۸۷۵) همه گذشته از ادبیات در زمینهٔ سیاست نیز فعالیتهای گوناگونی داشتهاند. در چنین کشورهای کوچکی، نویسنده بار مسئولیت خاص را نیز بر دوش دارد بدین معنی که رابطی میان محیط خویش و جنبشهای وسیع در فرهنگ جهانی است. از این رو، نقش نویسنده در جامعه ضرورتاً جنبهئی جهانشمول به خودش میگیرد. در کشورهای کوچک، هرگاه این کیفیت کاستی میگیرد پرداختن بهمسائل محدود و کوچک محلی، وضع نویسنده را بهخطر میافکند. در کستاریکا نویسندگان بسیاری چون کلودیو '''گوتسالس روکاوادو''' (۱۹۲۵-۱۸۶۵)، '''کارمن لیرا''' (۱۹۴۹-۱۸۸۸)، '''ریکاردو فرناندس گوآردیا''' (۱۹۵۰-۱۸۶۷) و '''مانوئل گونسالس سلدون'''(۱۹۴۹-۱۸۶۴) را میتوان یافت که هر چند داستانهای دلانگیزی پرداختهاند اما محدودیت دید آنان را بهسبب همین پرداختن بهمسائل محلی آشکار را میتوان دریافت.<br />
<br />
در میان کشورهای کوچک آمریکای لاتین، اروگوئه، در ایجاد فرهنگی شاخص و متمایز موفقتر از دیگران بوده است. این مسأله از سوئی بههمجواری با بوئنوس آیرس - که خود میتواند محرم باشد - ارتباط مییابد و از سوی دیگر بهاین واقعیت که '''مونته ویدئو''' بندری است بزرگ و بینالمللی، اما از عوامل مهم دیگر نیز غافل نباید ماند. نسبت بهدیگر کشورها آمریکای لاتین، تنها در اروگوئه تعداد با سوادان بهراستی زیاد است (۹۷ درصد کل جمعیت). طبقهٔ متوسط را گروه کثیری مشتمل بر ۰۰۰و۲۵۰ کارمند دولت تشکیل میدهد که آن نیز در چنین خاک کم وسعتی رقمی غولآسا است. این دو عامل - کثرت تعداد باسوادان و وسعت طبقهٔ متوسط - سبب شده است که مونته ویدئو از داشتن یک محیط روشنفکر، که تأثیری بهمراتب بیش از رویدادهای فکری دیگر پایتختهای آمریکای لاتین دارد بر خود ببالد.در این شهر بنگاه انتشاراتی آبرومندی بهنام (آلفا) در کار نشر و چاپ فعالیت دارد و نشریهٔ ادبی معتبری بهنام «'''نومرو'''» منتشر میشود. شیوههای اصیل و خاص اروگوئه در ادبیات و نقاشی (مانند کونستراکتیویسم) رو بهتکامل نهاده و نقد ادبی بر پایهئی بلند استوار است. با وجود این،چنان که پیش از این متذکر شدیم وسعت اندک این سرزمین تأثیری قاطع بر طرز تفکر نویسندگان بر جای نهاده است. آنان خود را در قفس تنگ رویدادهای بومی و محلی محبوس میبینند و طبیعی است که نگاه خود را بهآن سوی مرزها بدوزند. '''خوزه انریکه رودو'''، یکی از روشنفکران طراز آمریکای لاتین در نخستین دههٔ قرن حاضر، محققاً در نتیجه همین کم مایگی سنت فرهنگی اروگوئه بود که خود را نخستین و بزرگترین نویسندهٔ آمریکای لاتین میشمرد.بههمین سبب نیز بود که بهیکی از نویسندگان و شاعران اروگوئه، پاتوقی بهنام '''خوآنا ایباربو رو''' (متولد ۱۸۹۵) لقب «'''خوآنای آمریکا'''» داده شد. یکی از نویسندگان اروگوئه که پیشتر ایام زندگی را در آرژانتین گذرانده است ضمن یکی از داستانهای مجموعهٔ «میهن» با لحنی تلخ از دلبستگی احمقانهٔ انسان بهمرزهای ملی سخن میگوید. این احساس جهانوطنی بیتردید بازتابی از تجربههای شخصی اوست.<br />
<br />
اکنون شاید این تصور حاصل شود، که آثار ادبی اروگوئه، همانند بسیاری از نمونههای ادبی آرژانتین آثاری جهانی است. اما در واقع چنین نیست. درست است که شعر بهمسائل کلی میپردازد و این بخصوص در مورد «خوآنای آمریکا» صادق است زیرا وی در بهترین اشعار خود از طبیعت کلی سخن میگوید و نه از طبیعت خاص اروگوئه، و نیز هرچند شاعران بزرگ دیگری چون '''خولیوکا''' سال (۱۹۵۴-۱۸۸۹)، '''امیلیو اورییه''' (متولد ۱۸۹۳)، '''کارلوس ساپات ارکاستی''' (متولد ۱۸۸۷)، '''ساراده ایبانیس''' (متولد ۱۹۱۰) و '''ایده آویاری نیو''' (متولد ۱۹۲۰) در عرصههائی از احساس و تجربه دست به جستوجو زدهاند که ارتباط چندان با احساسات ملی ندارند، اما رمان و داستان کوتاه اروگوئه جلوهگاه واقعیات خاص این سرزمین است، تا دههٔ ۱۹۴۰ هرگاه نویسندهئی درصدد ابراز دلبستگی و پیوندش با مسائل خاص اروگوئه بر میآمد دربارهٔ روستاهای آن مینوشت. از همین جا است که سنتهای گاوچرانان در داستانهای '''فرنان سیلوا والدس''' (متولد ۱۸۸۷) و '''پدرو لئاندرو ایدوچه''' ثبت شد و باقی مانده است. اما دو تن از نویسندگانی که در دههٔ ۱۹۳۰ به شهرت رسیدند بهنام '''فرانسیسکو اسپینولا''' (متولد ۱۹۰۱) و '''انریکه آموریم''' (۱۹۶۰-۱۹۰۰)، دست از توصیف زندگی گاوچرانان بدان صورت کلیشهئی برداشتند و پرده از فقر و فافه و تضادهای اندوهبار روستائیان برگرفتند. نویسندهٔ اول، اسپینولا، بهروابط عاطفی مردم توجه دارد در حالی که آموریم که نویسندهئی است پر کار، تضادهای عمیق اجتماعی زندگی روستائیان را روشن میسازد. در «اسب و سایهاش،۱۹۴۱» بهمسأله برخورد میان کریولها و مهاجران میپردازد و در '''آگیلار زارع'''، ۱۹۳۴ بیگانگی و کنده شدن انسان شهری از زمین مسأله مورد توجه اوست. سرباز شهوتران رمان «مصب،۱۹۵۸» نیز تجسمی از تاریخ اروگوئه است. مردی که از دو خانواده، یکی مشروع و قانونی و دیگری نامشروع سرپرستی میکند شاهد دگرگونی و انهدام زندگی بدوی و آرامی است که آن را سخت دوست میداشته است.<br />
<br />
اما در سالهای اخیر، این نکته مسلم گردیده است که هستهٔ اصلی مشکلات اروگوئه دیگر مسائل روستائی نیست. اروگوئه امروز کشور منشیها و کارمندان دولت است و مخاطراتی که این طبقه با آن مواجهند نه ستمگری و خشونت بل خودپرستیها و ترس از نداشتن امنیت اجتماعی است. بههمینجهت است که آدمهای رمانهای '''ماریوبندتی''' و<br />
'''کارلوسمارتینس مورنو''' دو تن از نویسندگان معاصر اروگوئه را کارمندان دولت تشکیل میدهند. فیالمثل قهرمان رمان »دیوار،۱۹۶۲» اثر '''مارتینس مورنو'''، روزنامهنویسی است که طی سفری بهکوبا، آنچه را که میبیند با بیعلاقگی و نومیدی آرام هممیهنان خود مقایسه میکند میان این دو تضادی عظیم مییابد. آدمهای داستان کوتاه «بودجه» اثر '''ماریو بندئی'''، کارمندان دولتند که تنها هدف و مقصودشان در زندگی افزایش حقوق است و بس. هم در رمان «متارکه» اثر یندئی و هم در داستان کوتاه «کبوتر»اثر مارتینس، زندگی محقر قهرمانانی که دردام زندگی روزمره گرفتار آمدهاند کیفیتی غمانگیز مییابد. «کبوتر» داستان کارمند بازنشستهئی است که چشم امید تنها بهروزی دوخته است که کبوترش یک بار دیگر جایزه اول مسابقه فصل را برباید.<br />
<br />
توجه این دسته از نویسندگان نسل جدید بهشرائط و اوضاع خاص اروگوئه، در حقیقت ادبیاتی را بنیان نهاده است که از وابستگیها و روابط ملی فراتر میرود، زیرا خصوصیت انسانی و مسائلی که فیالمثل در آثار مورنو و بندئی مورد بحث قرار میگیرد شباهت تام و تمامی با خصوصیات انسانی و مسائل آثار ادبی اروپائی دارد. میبینیم که غالب آثار نویسندگان جدید اروگوئه بهکمک پیشرفت قابل توجهی که در امر انتشارات حاصل شده، با آن که ظاهراً تنها بهبیان رویدادهای منطقهئی و بومی میپردازند بیش از ادبیات دیگر کشورهای کوچک آمریکای لاتین در مسیر جریان ادبیات جهانی قرار دارند. با این همه، یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر این کشور، '''خوآن کارلوس اونهتی''' (متولد ۱۹۰۹) را به سختی میتوان در شمار نویسندگان اروگوئه محسوب داشت چرا که سالهای بسیاری در بوئنوس آیرس زیسته و این شهر صحنهٔ پارهئی از داستانهای او را تشکیل میدهد. در داستانهای اونهتی سیمای مردم ستمکشیده و تنهائی تصویر شده است که زندگیشان را در ناکجاآبادی مبهم و مهآلود میگذرد. قهرمان رمان «کارخانهٔ کشتی سازی،۱۹۶۱» مدیر یک کارخانهٔ تعمیر کشتی است اما هرگز کشتیئی برای تعمیر بدانجا نمیآید. این خالی بودن کارخانه بهخلائی که زندگی مرد را در خود گرفته اشاره دارد. مضامین و مکانهای وقوع داستانهای اونهتی هرچه هست منطقهئی نیست اما شاید در تمایل اصلی او بهبیان تنهائی و انحطاطی که از ناتوانی در ارتباط ناشی میشود مقصودی نهفته باشد. در نظر وی کمال با زوال یکسان است و زندگی درجریان خود، اندک اندک رو بهفساد میرود. چنین اعتقادی نمیتواند از آنِ مردی باشد که در کشوری جوان با آیندهئی روشن و پرامید زندگی میکند بلکه برداشت انسانی است که خود را قربانی حادثات زمانه میداند، حادثاتی که خود از مهار کردن آنها عاجز است. در دنیائی که مسأله وسعت روز بهروز اهمیت بیشتر مییابد، کوچکی خاک یکی دیگر از دشواریها است. در چنین وضعیتی، فهمیدن، تنها محدودیتها را میشناساند و نومیدی بهبار میآورد.<br />
<br />
<br />
== مسأله هوّیت: پاناما و پوئرتوریکو ==<br />
<br />
پاناما و پوئرتوریکو کشورهای کوچکی هستند که در آنها مسأله هویت ملی از اهمیتی خاص برخوردار است. عمر کشور پاناما از عمر کانال فراتر نمیرود. از این رو روشنفکران و نویسندگان این سرزمین بهداشتن هویتی متمایز نباید چندان شگفتیآور باشد. امروزه مسأله روشنفکر پوئرتوریکویی این است که گذشتهٔ میهن خود را -که پارهئی از دنیای اسپانیائی زبان بوده است-با امروز آن، به عنوان تابعی از یک دولت مقتدر آنگلوساکسون آشتی دهد.<br />
<br />
نویسندگان و شاعران بزرگ پاناما چون '''گی برموآندروه''' (۱۹۴۰-۱۸۷۹) و '''ریکاردو میرو''' (۱۹۴۰-۱۸۸۳) اساساً بهایجاد حس آگاهی ملی در هممیهنان خود دلبستگی داشتند. میرو، در جشن استقلال کشور، اشعاری سرود بهاین قصد خاص که توسط دانشآموزان مدارس خوانده و حفظ شود. با وجود چنین کوششهای هشیارانهئی که در راه ایجاد ادبیات ملی بهکار میرفت لزوم برقراری جایزهئی ادبی که مشوق نویسندگان باشد نیز احساس میشد. این جایزه کهبهنام «ریکاردو میرو» شهرت یافت بیش از آن که نویسندگان پاناما محرک کافی در گسترش احساسات ملی نیرومندی در این سرزمین بیابند بهوجود آمد. بسیاری از نویسندگان معاصر پاناما،ابتدا آثار خود را در سایهٔ حمایت این جایزه ادبی چاپ و منتشر ساختند.<br />
<br />
اعتراض، هستهٔ مرکزی رمان پانامارا تشکیل میدهد و این موضوع شگفتی نیست. '''خوآکین پلئیو سده نیو''' (متولد ۱۹۲۲)، برنده جایزه میرو در اثری با عنوان «ماه سبز،۱۹۵۱» از مظالمی که در منطقهٔ کانال روی میدهد پرده برمیدارد و بهترین نمونههای شعر پاناما، متعلق به'''دمتریو کورسی'''(۱۹۵۷-۱۸۹۹) از اغتشاشهای زمین وطنی حوزهٔ کانال تأثیر میپذیرد. خود دربارهٔ این منطقه میگوید: «سفیدپوستان این منطقه را میشناسم، سیاهان آن را میشناسم و دورگهها را نیز و از سرار زندگی و معجزاتشان آگاهم.» این موضوع در مورد نویسنده برجسته معاصر پاناما روگلیوسینان (متولد۱۹۰۴) صادق است که با وجود استفاده از صناعات پیشرو و خلق آثار خیالپردازانه و نیز با وجود دیدگاههای جهانشمولی طبیعت شگفتانگیز مرز و بوم خود را به شیوهٔ درخشانی در برابر خواننده میگسترد و در رمان «ماه تمام، ۱۹۴۷» خواننده را به اعماق جهانی از تجاوزات جنسی، اغتشاشها، ثروتهای مادی، اختلاط نژادها و ملیتهای گوناگون که مجموعاً محیط کانال پاناما را تشکیل میدهند میکشاند. زندگی آدمهای این رمان میان دو دنیای مختلف، پاناما و آمریکای شمالی، و حوادث جهانی که در این برزخ روی میدهد در نوسان است.<br />
<br />
مسأله عمدهٔ نویسندگان جدید پوئرتوریکو تهدید است که از سوی ایالات متحده نسبت بهفرهنگ سنتی این کشور اعمال میشود. به گفتهٔ یکی از منتقدان:<br />
<br />
شیوهٔ زندگی آمریکائی که بهعلت مجاورت و از طریق مدارس، کتابها، مسافرتهای مکرر مردم پوئرتوریکو بهایالات متحدهٔ تعلیماتی که طبقهٔ پیشرو در آنجا میبینند، مناسبات بازرگانی، سینما، و در مقیاس کوچکتر تلویزیون و رادیو در جامعهٔ ما رسوخ کرده تأثیری عمیق بر محیط زندگی ما برجا نهاده است. این درست است که در رژیم جدید تعداد مدارس کشور افزایش یافته و از سال ۱۹۰۳ بهاین طرف دانشگاه هم داشتهایم، لیکن از آنجا که .... تحصیل در مدارس ما همچنان بهزبان انگلیسی است و زبان اسپانیائی نقش درجهٔ دوم یافته، باید گفت که دستگاه آموزش عمومی سیر قهقرائی داشته است.<br />
<br />
پولی که ایالات متحده در دانشگاه پوئرتوریکو ریخته، آن را بهیکی از مجّهزترین دانشگاههای آمریکائی مبدل کرده است. اما مسأله حفظ سنتهای اسپانیائی این جزیزه موجب نگرانی عمیق بسیاری از روشنفکران برجستهٔ پوئرتوریکو را فراهم آورده است. عجیب نیست که پارهئی از بهترین و وفادارترین طرفداران فرهنگ اسپانیائی، در پوئرتوریکو پرورش یافتهاند و در فصلنامه دانشگاه بهنام «'''لاتوره'''» مقالاتی که درباب ادبیات اسپانیائی بهچاپ میرسد بر دیگر مطالب فزونی دارد.<br />
<br />
در میان نویسندگان پوئرتوریکو - مانند نویسندگان غالب کشورهای آمریکای لاتین - بسیارند کسانی که در آثار خود بهطبیعت زندگی روستانشینی توجه نشان دادهاند. برجستهترین چهرههای این گروه شاعری است به نام '''ویر خیلیو داو یلا''' (۱۹۴۳-۱۸۶۹) و نویسندهئی بهنام '''انریکه آ لاگرا''' (متولد ۱۹۰۶). با وجود آن که تعداد سفیدپوستان در این کشور فزونی داردو سیاهپوستان در اقلیتاند اما یکی از مفاخر این سرزمین، '''لوئیس پالس ماتوس''' (۱۹۵۹-۱۸۹۰) پروردهٔ مکتب آفرو - آنتیلی است. یادهای طنزآبود و مکّرر او را از آفریقا باید بهمنزلهٔ تفسیر غیرمستقیمی از تمدن بیش از حد ذهنی سفیدپوستان و بهطور کلی فرهنگ آنگلوساکسون دانست. اما شعر پالس ماتوس بهصورت پدیدهئی منفرد و مجزّا در ادبیات پوئرتوریکو باقی مانده است زیرا در این سرزمین کمتر از دیگر کشورهای کارائیب سنت آفریقائی بهصورت بخش مهمی از فرهنگ ملی مورد توجه قرار میگیرد.<br />
<br />
نویسندگان معاصر پوئرتوریکو نگران مسأله هویتاند. مهمترین آنان '''رنهمارکس''' است که داستان کوتاه و نمایشنامه مینویسد. در نمایشنامهٔ «ارابه، ۱۹۵۳» مارکس بهمسأله شایان توجه مهاجرت به ایالات متحده میپردازد؛ دهقانی پوئرتوریکوئی،پس از سالها اقامت در نیویورک بهمیهن بازمیگردد و در آنجا، بهعدم تناسب وضع موجود خود با زندگی گذشته پی میبرد. یکی از تکاندهندهترین داستانهای کوتاه مارکس اثری است با عنوان «اینجا در کشتی، جسدی افتاده است». این اثر،در نخستین نگاه، داستان غمانگیز ازدواجی است که در آن مردی مغلوب زن خود را میکشد و زان پس خود را مقطوعالنسل میسازد، اما با اندکی تعمق آن را روابط آگاهانهئی مییابیم که از فرو مردن نیرو و ارزشهای پوئرتوریکو در زیر سلطهٔ فرهنگی مادی و بیگانه سخن میگوید.<br />
<br />
<br />
== مسألهٔ خشونت: ونزوئلا و کلمبیا ==<br />
<br />
ونزوئلا و کلمبیا، با جمعیتی بهترتیب هشت و پانزده میلیون نفر، هر دو با مشکل یکپارچه کردن مناطق پراکنده و بسیار دور ازهم و برقراری حکومت قانون در قلمرو وسیع روبهرو بودهاند که از نقاط مرتفع کوهستانی تا نواحی جلگهئی بخشی از حوزهٔ آمازون را در برمیگیرد. در هر دو کشور،تودههای عقبماندهٔ روستائی و کثرت بیسوادان (۵۸درصد در ونزوئلا و ۳۷ درصد در کلمبیا)، نواحی روستائی را در برابر بلای حکام محلی و شورش باغبان بیدفاع گذارده است. طبقه روشنفکر و با فرهنگ شهرهای بزرگ ونزوئلا و کلمبیا با مردم دیگر نقاط که هرج و مرج و آشوب بر آنها حکوممت میکند وجوه مشترک اندکی دارد. هنرمند و نویسنده بهسادگی میتواند زندگی خود را در چارچوب تمدن شهری محدود سازد و خود را هم پایهٔ اروپائیان و زندگی خود را استوار بودند که در حد خود شکلی ا ز مخالفت و ستیز بود از این دست بودند. '''خوزه آسونسیون سیلوا''' (۹۶-۱۸۶۵)، '''پورفی ریو باریاخاکوب''' (۱۹۴۳-۱۸۸۳)، '''گی پرمودا لنسیا''' (۱۹۴۳-۱۸۷۳)، از کلمبیا و '''مانوئل دیباس رودریگس''' (۱۹۲۷-۱۸۷۱) و '''پدرو درمی تیسی''' (۱۹۵۴-۱۸۷۲) از ونزوئلا همه در تحقیر و مخالفت با محیط اتفاق نظر داشتند.<br />
<br />
بسیاری از هنرمندان مدرنیست و دیگر نویسندگان طراز اول چند دههٔ نخستین قرن حاضر از میان اشراف برخاسته بودند و طبیعتاً آثارشان آئینهٔ افکار خواص جامعه بود. دو تن از نویسندگان نامدار ونزوئلا بهنام '''روفینو بلا نکوفومبونا''' (۱۹۴۴۰۱۸۷۴) و '''تر زاده لاپارا''' (۱۹۲۶-۱۸۹۱) نیز تبار اشرافی داشتند. تر زاده لاپارا یکی از زنان برجسته نویسنده در آمریکای لاتین است. یکی از رمانهای او «ایفی گنیا،۱۹۲۴» -که با عنوان «خاطرات بانوئی جوان و دلتنگ» ترجمه شده است - داستان زن جوانی است که در اروپا تحصیل کرده و اکنون در ولایت عقبافتاده و محدود کاراکاس زندگی خشک و بیثمری را میگذراند. عشقی که ترزاده لاپارا نسبت به سرزمین اجدادی خویش ابراز میدارد با دلتنگی و غم غربت همراه است، دلتنگی برای کشتزارهای نیشکر که خود دوران کودکی را در آنجا گذرانده است و در «یادگارهای ننه بلاتکا،۱۹۲۹» بار دیگر از آن سخن میگوید. نیمی از افسون این رمان به سبب دلتنگی و اندوهی است که نویسنده در از دست رفتن زندگی خانوادگی (پدر سالاری) - که به هنگام نوشتن این اثر نیز رو به انحطاط نهاده بود نشان میدهد. در این دوره، نویسنده میتوانست با استفادهٔ استادانه از وقایع و رویدادهای زندگی طبقات متوسط شهرنشین و مردم ولایات، در قالبهای ادبیات سنتی آثار خود را بیافریند و هیچ نیازی بهابداع قالبهای تازه و نو نداشت. نویسندگان بسیاری از این دست در ونزوئلا و کلمبیا هستند. مشهورترین آنها '''توماس کارای کییا''' (۱۹۴۰-۱۸۸۵) نویسندهٔ کلمبیایی است که رمانها و داستانهای کوتاه او از حیث موضوع و سبک نگارش، برای کسانی که با سنتهای ادبی اسپانیا آشنائی دارند بیگانه نیست. کاراس کییا بهندرت از زندگی و عادات و روابط انسانی و رسوم ولایت آتنی یوکیا که با روابط و رسوم شهرستانهای اسپانیا شباهتی بسیار نزدیک دارد منحرف میگردد. استفادهٔ مکرر او از افسانههای عامیانه بهآثارش لحنی آشنا میبخشد. در حقیقت خوانندگان داستانهای او و ترزادهلاپارا بهحق میان زندگی کلمبیائی و ونزوئلائی با زندگی مردم اسپانیا تفاوت اندکی مییابند. این نویسندگان، گهگاه بهخواننده فرصت میدهند تا از ورای قشر ظاهری زندگی شهرنشینی نگاهی بهعمق آن و آشوبی که در آن موج میزند بیفکند اما از کنار وضعیتی که ادبیات اروپائی نسل وی هیچ نظیری برای آن نمیشناسد بهغفلت میگذرد.<br />
<br />
حقیقت این که برخی از نویسندگان این نسل دیدی دگرگونه داشتند. فیالمثل، «'''خسوس دل کورال'''» (۱۹۳۱-۱۸۷۱) نویسندهٔ کلمبیائی در داستان ؟؟؟؟ تصویری دقیق از اوضاع اجتماعی ونزوئلا و کلمبیا بهدست میدهد. وقایع داستان در معدنی متعلق بهخارجیان روی میدهد. در درون معدن، کار و زندگی، مثل هر جای دیگر، ادامه دارد. اما معدن برای خود دنیای بستهئی است که تنها بهوسیلهٔ سبدی آویخته بر طناب که بر فراز دره میرود و میآید باجهان خارج پیرامون خود ارتباط مییابد. در آن سوی دره جنگ در گرفته است. بدین سان، وضع درون معدن شباهت تمام با زندگی طبقات بالا و متوسط جامعهٔ ونزوئلا و کلمبیا دارد. آنان، فارغ از اندیشهٔ آشوب و ناامنی که سراسر ملک را فرا گرفته، خود را در قفس محبوس ساختهاند. <br />
<br />
با وجود پیدایش آثاری که ذکرشان گذشت، تا دههٔ ۱۹۲۰، نویسندگان از پرداختن بهواقعیات پیرامون خویش غفلت میورزیدند و این جهان آشفتهٔ سرشار از خشونت تا آن زمان در ادبیات ناشناخته مانده بود. در اینجا باید از رمان «گرداب،۱۹۲۴» ( که در صفحات و دربارهٔ آن سخن گفته شد) اثر '''خوزه ایوستاسیو ریورا''' (کلمبیا، ۱۹۲۸-۱۸۸۸) نام برد که نخستین رمان در این زمینه است. نویسنده در این اثر شیوهئی مرسوم بهکار میبرد؛ گریز رمانتیک قهرمان داستان از جهان تمدن، با این تفاوت که گریز مکرر قهرمانان در سنت رمانتیسم قرن نوزدهم بهجهان رویاها است در صورتی که '''آرتوروکو وایا''' واقعیت سرسخت جنگل روبهرو میگردد که شخصیت و احساسات انسانی او را اندک اندک خرد و نابود میسازد. رمان ریورا با قدرت کوبندهئی وحشت هنرمند را از رویاروئی با ماهیت تجربه در جنگلها و دشتهای میهن خود که تا آن زمان تصوری دربارهٔ آن نداشت نشان میدهد. در آثار نویسندگان بعد، ترس و وحشتی که بر رمان «گرداب» غلبه دارد جای خود را بهنوعی شیفتگی میدهد. نمونهٔ این گونه رمانها «چهار سال در خود، ۱۹۳۴» نوشتهٔ '''ادواردو سالامه آبوردا''' است. در این اثر نویسنده، بهخصوص زندگی بدوی و حیرتانگیز کلمبیا را ضمن داستانی توصیف میکند که در نمکزارهای دورافتادهٔ '''لاگوآخیرا''' میگذرد.<br />
<br />
در رمان ونزوئلائی کشش و تنفر نسبت به زندگی بدوی، مشخص برخی از بهترین آثار ادبی است. این حال نوسانی میان دو دیدگاه، هستهٔ مرکزی سه رمان بزرگ '''رولوگایه گوس''' (متولد ۱۸۸۴) را تشکیل میدهد (نگاه کنیده به صحفهٔ ). در هر سه رمان، «دونیاباربارا، ۱۹۲۹»، «کاناایما،۱۹۳۵» و «کنتاکلارو»، شخصیت اصلی کسی است که خواهان مدنیّت است و برعلیه تمرد و بیقانونی خطرناک بهمبارزه برمیخیزد. در هر سه مورد نیز لحظهئی فرا میرسد که همان هواخواه مدنیت و محترم شمارندهٔ قانون دست بهعملی خشونتآمیز میزند. قهرمانان '''گایه گوس''' پایمال وحشیگری محیط خود میشوند. بههمین ترتیب در رمان «نیزههای رنگین، ۱۹۳۱» اثر '''آرتورو اوسلارپی یتری''' نیز که مربوط به دوران پیش از استقلال است مالک سفیدپوست و مباشر مولاتو، دو شخصیت اصلی داستان، بهترتیب نمایندهٔ تمدن و بربریتاند. اما مباشر، هرچند از تمدن بوئی نبرده و هر چند با نیروهای بولیوار میجنگد کاملاً و از هر جهت فرومایه نیست. در رمان «دریا همچون تزیان، ۱۹۴۳» نوشتهٔ آنتونیو آرائیس که وقایع آن بهزمان ما نزدیکتر است. دریا و نریان نشانهٔ نیروی وحشی و خشونت '''بارداماسو ولاسکس''' قاچاقچی است و چه تضادی است میان او و حسابدار بزدلی که بهزن او دل میبندد و عاقبت هم بهدست او کشته شود! مفاهیمی چون هرجومرج و خشونت و وحشیگری بهآسانی در صورتهای ادبی نمیگنجد و نمیتوان آنها را در چارچوب آراسته رمانهای شسته رفته جا داد. آثار توفنده و پریشان گایه گوس گواه این مدعا است.<br />
<br />
داستان نویسان نسل جوانتر کوشیدهاند تا این مشکل را بهطریقی دیگر حل کنند. فیالمثل '''گی یرمومنس''' (متولد ۱۹۱۱) در رمان طنزآمیز «مراسم عشاء آرلکین، ۱۹۶۲» با بهرهگیری از خیالپردازی و پوچانگاری، نظام حکومت نظامی و اغماض طبقه متوسط را نسبت بهاعمال آنا بهخواننده میشناساند. کتاب با صحنهٔ «رقص سرهنگان» پایان میپذیرد و بهاین ترتیب یک اثر فانتزی از فساد دستگاه سیاسی پرده برمیدارد. نویسندهٔ معاصر دیگر، '''میکل اتر وسیلوا''' (متولد ۱۹۰۸)، خشونت و هرجومرج را بهعنوان بخشی از جریان تحول تاریخی در برابر خواننده قرار میدهد. نویسنده در دو رمان «خانههای خاموش، ۱۹۵۵» و «دفتر شماره۱، ۱۹۶۱» با توصیف دو جامعهٔ متخالف خلاصهئی از تاریخ کشور را باز میگوید. در کتاب نخست، داستان در شهری رو بهزوال میگذرد و این کنایتی است از ونزوئلای قدیم که بیشتر بر پایهٔ اقتصاد روستائی و ساخت اجتماعی فئودالی و سنتهای اسپانیائی استوار بوده است. اما شهر اکنون مرده و ساکنان آن دیگر قادر بهتأمین زندگی خود نیستند. نومید و بلاتکلیف یا باید به انتظار مرگ بنشینند و یا بهمهاجرت تن دهند. اما «دفتر شمارهٔ ۱» از جامعهئی کاملاً متفاوت سخن میگوید، جامعهئی که در منطقهئی نفتخیز استقرار یافته است. معهذا، این جامعه هرچند بیقانون و خشونتطلب، از نظر نویسنده پایهئی است که بنای آیندهئی نو را بر آن باید استوار کرد. ثروت حاصل از این مناطق نفتخیز، هر چند سطح معیشت و فرهنگ بسیاری از مردم و ونزوئلا را ترقی فوقالعاده نداده اما '''اتروسیلوا''' آن رااساس لازمی برای ایجاد کشوری جدید میداند. دگرگونیهای محیط اجتماعی ونزوئلا که از آغاز کار نویسندگی رمولوگایه گوس، بهقوع پیوسته در رمانهای '''سالوادور گارمندیا''' که مبتکر شیوهئی نوین است انعکاس یافته است. در رمانهای «آدمهای کوچک، ۱۹۵۹»، «زندگی پست، ۱۹۶۸»، «روز خاکستر، ۱۹۵۴» و «ساکنان، ۱۹۶۸» گارمندیا با واقع بینی بیترحم و طنزآلود، به آنهائی که در حاشیهٔ زندگی میپلکند، بهبیکاران و کارمندان دون پایه میپردازد و از این راه داستانهای خود را که اساساً مأخوذ از جنبههای عادی و پیش پا اُفتادهٔ زندگی است غنای بسیار میبخشد.<br />
<br />
مسأله خشونت نیز موضع اساسی رمان جدید کلمبیا است. مخصوصاً از سال ۱۹۴۷ که بهدنبال روی کار آمدن رئیس جمهوری محافظهکاری که بارأی اقلیت انتخاب شد جنگ داخلی آغاز گردید. دراین دورهٔ خشونت و قتلهای وحشیانه، صدوپنجاه تا دویستهزار نفر از مردم کلمبیا کشته شدند و غریب نیست اگر بسیاری از رمانهای مربوط بهزدوخورد کیفیتی مجادلهآمیز دارند. شاید بتوان «باد خشک، ۱۹۵۴» اثر '''دانیل کایی سدورا''' مشهورترین نمونهٔ این نوع رمان بهشمار آورد. معذلک در میان آثار نویسندگان کلمبیا از نوشتههای بسیاری میتوان نام برد که رد آنها موضوع خشونت به شیوهئی درخشان مطرح میشود بیاین که لحنی مستقیم بهکار رود یا داستان آشکارا رنگ جدل بهخود گیرد. در این رهگذر باید از «مسیح پشت میکند، ۱۹۵۳» و «دهقان بیزمین، ۱۹۵۴» اثر '''ادوارد کاپایر کالدرون'''؛ «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد،۱۹۶۱» و «ساعت نحس، ۱۹۶۲» اثر '''گابریا گارسیا مارکس''''«روز موعود، ۱۹۶۳» از '''مانوئل مخیا وایه خو''' (متولد ۱۹۲۴) و «درچیما پیر مقدسی بهدنیا میآید، ۱۹۶۳» از '''مانوئل ساپاتا اولیوپا''' نام برد. حوادث این رمانها همه در شهرک متروک و میان مردمی روی میدهد که هنوز هم زندگی آنان، از زن و مرد، طعمه قحطی، سیل، تعصب و امواج بیامان خشونت است، شرائطی که فضائی قرون وسطائی در داستان می آفریند. در رمانها و داستانهای کوتاه گارسیا مارکس، بلاهای غریب و اسرارآمیز چون باران پرندگان مرده (واقعهئی در داستان فردای روز شنبه، ۱۹۶۲، که در دهکدهئی روی میدهد) بر مردم نازل میشود. این فضای قرون وسطائی در بسیاری از رمانهای دیگر تکرار میشود. رعایا، بههنگام تهدید از جانب دشمن مهاجم در جستوجوی ارباب و حامی برمیآیند. رابطهٔ فئودالی بین ارباب و رعیت در «باد خشک»اثر کایی سدو و «دهقان بیزمین» اثر کابایرو کالدرون نیز مورد بحث قرار میگیرد. خصوصیات '''مانوئل پاچو''' در رمانی بههمین نام (۱۹۶۴) از همین نویسنده همچون خصوصیات و حالات شخصیتهای اشعار قرون وسطائی از غرابت بسیار برخوردار است. رمان شرح ماجراهای پسر جوانی است که روزی از لابلای شاخ و برگ انبه که او را از نظر پنهان داشته شاهد کشتار جمعی مادر، پدربزرگ و همه افراد خانوادهٔ پر جمعیتش میشود. هنگامی که مهاجمان سوار بر اسب از آن مکان دور میشوند پسر ازدرخت بهزیر میآید، جنازهٔ پدربزرگ را در گونی میتپاند و برای مطالبهٔ خونبها عازم نزدیکترین شهر میشود.پس از چند روز که به مقصد میرسد جسد پیرمرد بهتودهٔ متعفنی بدل شده است. این که پسر جوان آخرین مرحلهٔ سفر را با هواپیما بهپایان میرساند یادآور این نکته این نکته است که در کشورهائی نظیر کلمبیا، یک ذهن قرون وسطائی میتواند در کنار جدیدترین وسائل و اشکال ارتباطی بهموجودیت خود ادامه دهد.<br />
<br />
ونزوئلا و کلمبیا کشورهایی هستند که در آنها ساختهای اجتماعی و شیوههای زندگی که وجوه مشترک بسیاری با اروپای قرون وسطی دارد همچنان برقرار مانده است. جنبهٔ قابل توجه این معنیِ بهخصوص در میان نویسندگان معاصر کلمبیا کوششی است در جهت ایجاد وضعیتی که در آن شیوههای کهن بتوانند در کنار نوترین وسائل و اختراعات بهحیات خود ادامه دهند. علاوه بر این هر دو کشور در سالهای اخیر شاهد موج جنبشهای «بیت» در شعر بودهاند. هدف این جنبشها تلفیق انقلاب اجتماعی با انقلاب شعری است. جنبش «ناداایسنا»ی کلمبیا و نیز مجلَهٔ «'''ال تکوده لاباینا'''» که ناشر آثار نویسندگان پیشرو گردید، از این زمرهاند.<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۲۶]]<br />
[[رده:مهین دانشور]]<br />
[[رده:خوان فرانکو]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofahttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A7%D8%B2_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%DB%B1%DB%B3&diff=29399از خوانندگان ۱۳2012-02-04T10:28:20Z<p>Robofa: ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )</p>
<hr />
<div>[[Image:13-136.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۶]]<br />
[[Image:13-137.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۷]]<br />
[[Image:13-138.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۸]]<br />
[[Image:13-139.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۳۹]]<br />
[[Image:13-140.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۰]]<br />
[[Image:13-141.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۴۱]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
==زبان شعر==<br />
<br />
زبان شعر<br />
<br />
حکایت دیگر دارد.<br />
<br />
وقتی که از تمامیِ سینه<br />
<br />
شعله سایهٔ روشنی میماند<br />
<br />
میان واژه و تو.<br />
<br />
آنگاه واژه چندی<br />
<br />
زیور آدمی میشود<br />
<br />
و همین شاعر را بهانهئی است<br />
<br />
برای سرودن٬<br />
<br />
تا سبک شود.<br />
<br />
::::::یارمحّمد اسدپور<br />
<br />
==بند==<br />
<br />
ماه بر پنجره میتابد<br />
<br />
بند در خاموشی رفته فرو<br />
<br />
و نگهبانی<br />
<br />
میدهد پاس در آن خلوت شب<br />
<br />
تا مبادا<br />
<br />
آب از آب تکانی بخورد.<br />
<br />
دور از چشم نگهبان امّا<br />
<br />
صبح در صحبت ما <br />
<br />
گل کرده<br />
<br />
است.<br />
<br />
::::::م. راما ۱۳۵۴<br />
<br />
----<br />
<br />
این دو قطعه را آقای سعید مرندی فرستادهاند. نوشتهاند «خودم هم نمیدانم اسم اینها را میشود شعر گذاشت یا نه٬ اما انگیزهام در نوشتن آنها تلاشی برای دستیابی بهراههای نوین تفکر و بیان شاعرانه بوده است.»<br />
<br />
بهعقیدهٔ ما این تلاش میتواند بهتوفیق انجامد٬ بهاین شرط چند نکته عیناً مورد توجه قرار گیرد:<br />
<br />
:۱) روحیهٔ حاکم بر این قطعات٬ طنزی شاعرانه است پس بهدنبال «تفکر شاعرانهٔ نوینی» رفتن پرت شدن از راه است. آقای مرندی بهتر است طنز خود را قویتر کنند.<br />
<br />
:۲) آنچه بهشعر تعبیر میشود٬ نحوهٔ بیان این تفکرات طنزآمیز است. آقای مرندی نباید بهجست و جوی «بیان شاعرانه» بهبیراهه بیفتد و آنچه را که در ذهنشان میگذرد٬ با انحراف بهسوی شعر٬ رقیق و کم اثر کنند.<br />
<br />
:۳) تصور ما این است که باید برای بیان این «طنز شاعرانه» زبان خاصی جست و جو شود٬ این «زبان خاص» از طریق تجربه عملی بهدست خواهد آمد. فقط باید توجه داشت.<br />
<br />
اگر یکروز<br />
<br />
یک جفت سبیل دیدی<br />
<br />
که قیقاج میروند٬<br />
<br />
بدان که<br />
<br />
سبیلهای او هستند.<br />
<br />
خیابان کوچک تو<br />
<br />
همیشه آرام بهراه خود میرود<br />
<br />
اما او<br />
<br />
کتابهایش را سوار میشود<br />
<br />
و چهار نعل میتازد.<br />
<br />
او همیشه از خودش هم<br />
<br />
چند متر پیشتر است.<br />
<br />
اما به سبیلهایش <br />
<br />
که آن جلوها<br />
<br />
قیقاج میروند<br />
<br />
هرگز نمیرسد.<br />
<br />
<br />
== بورژوا ==<br />
<br />
یک روز٬ <br />
<br />
بورژوا<br />
<br />
قالی کاشان خریده بود.<br />
<br />
همسرش میگفت:<br />
<br />
«بهبه٬ چه نقش زیبائی!»<br />
<br />
و بورژوا بهخود میبالید.<br />
<br />
بورژوا عقیده داشت<br />
<br />
که انتخاب قالی<br />
<br />
یکی از هنرهای ظریفه است٬<br />
<br />
و خود را<br />
<br />
در این رشته بسیار خبره میدانست<br />
<br />
تنها اندوه بزرگ بورژوا این بود<br />
<br />
که همسرش هنرمند نیست.<br />
<br />
او همیشه گفته بود:<br />
<br />
یک زوج هنرمند<br />
<br />
یکدیگر را بهتر درک میکنند.<br />
<br />
==خطابهٔ یکم==<br />
<br />
جان بهدستیّ و<br />
<br />
بهدستی عشق<br />
<br />
پلّه پلّه<br />
<br />
بهایوان بلند بر میشود<br />
<br />
تا چهره بهچوبارهٔ نسیم واگذارد.<br />
<br />
نیمروزان بر درگاه تکیه دارد<br />
<br />
و زمین در هایوهوی روشنِ خورشید<br />
<br />
:::::بر میخیزد<br />
<br />
آشوب٬ در واپسین کلام ایستاده است<br />
<br />
بهورقّگردانی.<br />
<br />
چشمهٔ چشمهٔ سخن<br />
<br />
و دریا دریا <br />
<br />
::دریافتن<br />
<br />
==خطابهٔ یکم==<br />
<br />
خطابهئی سرخ بر مهتابی خوانده میشود:<br />
<br />
- نامت کلافِ نور است<br />
<br />
که باز خواهد شد<br />
<br />
رشته بهرشته<br />
<br />
و جهان را خواهد گرفت<br />
<br />
ای عشق<br />
<br />
ای معنای عمیق شهادت؛<br />
<br />
<br />
<br />
پس<br />
<br />
بر میخیزند<br />
<br />
خیزابههای قیام<br />
<br />
از دریای دریافتنها٬<br />
<br />
و ظهر<br />
<br />
از اندام شهید<br />
<br />
بهسرخی میگذرد.<br />
<br />
مردانِ شفاف بهجانب شب میروند<br />
<br />
شمشیر شعور، غلاف حوصله را ترک گفته است.<br />
<br />
«- رگهای ستارگان را پاره کن<br />
<br />
تا خونِ روشنائی<br />
<br />
بر شهر فرو ریزد!»<br />
<br />
<br />
<br />
اسبی کنار پنجرهٔ تو خواهد ایستاد<br />
<br />
با لکهئی روشن بر پیشانی.<br />
<br />
تو خواهی گفت:<br />
<br />
«- چرا سوای ندارد؟<br />
<br />
مردی برای یک سرزمین؟»<br />
<br />
و نمیدانی هرگز مردی تنها<br />
<br />
طلسم سرزمینی بزرگ را نمیشکند.<br />
<br />
<br />
==خطابهٔ دوم==<br />
<br />
و تو آوازی خواهی شنید<br />
<br />
که از میان شب میگذرد<br />
<br />
:«- وقتی چشمهئی نیست<br />
<br />
:آبی نمیتوان نوشید<br />
<br />
:تشنگی اما، آغازِ تولد آب است<br />
<br />
:شب، آغاز ستاره<br />
<br />
:و مرد، مردان، مردمان<br />
<br />
:آغاز کهکشانی از خورشید<br />
<br />
:و عشق، انکارِ تیرگی است.<br />
<br />
:در اعماق شعورت ستارهئی هست<br />
<br />
:که شب را انکار میکند.-<br />
<br />
:شمشیر در رگهای ستاره فرو کن!»<br />
***<br />
اسبی کنار پنجرهات میایستد<br />
<br />
و تو آنگاه خواهی گفت:<br />
<br />
«-مردانی بسیار برای یک سرزمین.»<br />
<br />
شفاف بر اسب مینشینی<br />
<br />
و روشنائی، جهان را خواهد پوشاند!<br />
<br />
<br />
==«قهوه خانه»==<br />
<br />
<br />
در قهموهخانه نیمکتی از سکوت نیست<br />
<br />
فریاد استکان تبلَور درکیست در رکود<br />
<br />
فنجان پینه بستهٔ از دست داده رنگ<br />
<br />
در دست پرچروک مسافر<br />
<br />
آسودنیست خسته زتکرار،<br />
<br />
آسودنی و بودنِ نابودوارهای.<br />
<br />
هر صندلی نماد هزاران نشست هست<br />
<br />
هرتختخوابِ چوبی پوسیده<br />
<br />
درک هزار تجربه دارد.<br />
<br />
فریاد نیست بر لب انسان<br />
<br />
اشتباه زندگی<br />
<br />
تبلَور فریادند.<br />
<br />
::::: عباس مرآتیه<br />
<br />
:::::رودسر فروردین ۵۶<br />
<br />
==چنلی بئل==<br />
<br />
آه، چنلی بئل<br />
<br />
مه نشسته بهدامنت<br />
<br />
یا گردِ غم؟<br />
<br />
باران، ببار!<br />
<br />
قبرات، دیری است.<br />
<br />
شبدر نمناک <br />
<br />
نخورده است.<br />
<br />
میآید<br />
شکستهتر میآید<br />
<br />
باز چنلی بئل<br />
<br />
بردوش<br />
<br />
هوای چنلی بئل<br />
<br />
بردل،<br />
<br />
باران، ببار!<br />
<br />
کوراوغلی، خسته است.<br />
<br />
شراب<br />
<br />
شرَابه!<br />
<br />
گیسو سیاه<br />
<br />
ابرو کمان<br />
<br />
سیه خال!<br />
<br />
غزال<br />
<br />
غزال چنلی بئل؛<br />
<br />
نگاره!<br />
<br />
پیشتر بیا<br />
<br />
کوراوغلی میخواند.<br />
<br />
آه، چنلی بئل!<br />
<br />
مه نشسته بهدامنت<br />
<br />
یا گردِ غم؟<br />
<br />
:::: محمد حسن صانعی<br />
<br />
<br />
==پاورقی ها==<br />
<br />
۱. چنلی بئل - پناهگاه کوهستانی کوراوغلو که همیشه مه آلوده بوده است.<br />
<br />
۲. قبرات - اسب بسیار معروف کوراوغلو<br />
<br />
۳. کوراوغلو - قهرمان مبارزات دهقانی آذربایجان که مایهٔ بسیاری از افسانهها و ترانهها و موسیقی محلی شده است.<br />
<br />
۴. نگار - معشوق و همسر کوراوغلو<br />
<br />
== در جستجوی کار==<br />
<br />
پرسه میزنیم <br />
<br />
در معابر شهر<br />
<br />
در پارکها و میدانها <br />
<br />
در امتداد یأس<br />
<br />
حلقه میزنیم<br />
<br />
گرد بساط فال<br />
<br />
گرد تفنگ و خال<br />
<br />
گِرد بساط روزنامهفروشی<br />
<br />
بیکار.<br />
<br />
<br />
«بازار دادوستد<br />
<br />
داغ است<br />
<br />
-بفروش یا بخر!<br />
<br />
بازار،<br />
<br />
یکسره پیکار دستهاست<br />
<br />
بیچشم و گوش و عقل،»<br />
<br />
شرمندهٔ حقارت خود<br />
<br />
پرسه میزنیم.<br />
<br />
در معابر بیمار.<br />
<br />
امروز هم گذشت.<br />
<br />
<br />
:::: م. دزفولی<br />
<br />
این نیز غزلی است از ساختههای استاد '''منوچهر سیفیپور'''، متخلص بهخاک که برای انبساط خاطر عزیز خوانندگان بهزیور چاپ آراسته میشود:<br />
<br />
عالم لود نقطهئی دولت اغیار مکن<br />
<br />
دیده چون ببند مَهی زاویه دل نگر<br />
<br />
چین خورد قعر آب گنبد وار همی<br />
<br />
غنچه دمد روی خار، جُغد بهویرانه شد<br />
<br />
عدل چو شد مهتری شاهین میزان پرید<br />
<br />
آمده بازش عجب، سودای عشق صبا؛<br />
<br />
مُغ، خانه آباد شود، پیمانه خاکی سرشت<br />
<br />
پرده مکش درنقاب حالت دیوار مکن<br />
<br />
عقل سلیم بایدت، غفلت پرگار مکن<br />
<br />
پیچی بهر قافله عادت بیمار مکن<br />
<br />
نکته شود عالمی، غربت دیدار مکن<br />
<br />
سنجش بود حکمتی، رخصت هرکار مکن<br />
<br />
برده دل عهد شکن غیبت دلدار مکم<br />
<br />
مست به میخانه کو؟ آیت عیار مکن<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۱۳]]<br />
[[رده:کتاب جمعه]]</div>Robofa