http://irpress.org/api.php?action=feedcontributions&user=%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7&feedformat=atomirPress.org - مشارکتهای کاربر [fa]2024-03-28T12:49:39Zمشارکتهای کاربرMediaWiki 1.35.2http://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20715در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T10:12:50Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهٔ حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهٔ نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهٔ کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهٔ اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
«در اوروگوئهٔ امروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و اجسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.<br />
<br />
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.<br />
<br />
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهٔ چیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.<br />
<br />
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.<br />
<br />
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهٔ زندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیرد بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.<br />
<br />
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری منتظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.<br />
<br />
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.<br />
<br />
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهٔ نگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.<br />
<br />
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.<br />
<br />
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.<br />
<br />
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.<br />
<br />
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهٔ خداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
ترجمهٔ امین<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
فیل را همه تحسین میکنند<br />
<br />
چون چوب گرد میآورد<br />
<br />
و آتش روشن میکند<br />
<br />
تا دوستانش را از سرما نجات دهد.<br />
<br />
<br />
<br />
حالا که وسیلهٔ گرم شدن پیدا کردهاند<br />
<br />
دور هم جمع میشوند<br />
<br />
که جلسهئی تشکیل بدهند.<br />
<br />
<br />
<br />
در جنگل همیشه خطر هست.<br />
<br />
جغد نگهبانی میدهد<br />
<br />
که اگر بیگانهئی دید <br />
<br />
جمع را خبر کند.<br />
<br />
<br />
اما با همه هشیاری<br />
<br />
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را<br />
<br />
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.<br />
<br />
<br />
<br />
ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده<br />
<br />
در تور شکارچی <br />
<br />
گرفتار میشوند.<br />
<br />
<br />
فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند<br />
<br />
چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.<br />
<br />
<br />
<br />
در باغ وحش<br />
<br />
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد<br />
<br />
که مراقب جانورهای وحشی و شریر<br />
<br />
که برایشان آورده است، باشند.<br />
<br />
<br />
نگهبانان میدانند که این حرف پایهٔ درستی ندارد،<br />
<br />
چرا که جانورها هم مانند من و شما<br />
<br />
خواستار آزادی خویشند.<br />
<br />
<br />
<br />
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است<br />
<br />
و برای جانورها<br />
<br />
که رهسپار سفر دریا هستند<br />
<br />
بهنشانهٔ خداحافظی دست تکان میدهد.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20714در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T10:10:20Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهٔ حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهٔ نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهٔ کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهٔ اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
<br />
«در اوروگوئهٔ امروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و اجسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.<br />
<br />
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.<br />
<br />
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهٔ چیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.<br />
<br />
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.<br />
<br />
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهٔ زندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیرد بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.<br />
<br />
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری منتظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.<br />
<br />
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.<br />
<br />
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهٔ نگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.<br />
<br />
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.<br />
<br />
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.<br />
<br />
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.<br />
<br />
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهٔ خداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
ترجمهٔ امین<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
<br />
فیل را همه تحسین میکنند<br />
<br />
:چون چوب گرد میآورد<br />
<br />
:و آتش روشن میکند <br />
<br />
:تا دوستانش را از سرما نجات دهد.<br />
<br />
<br />
<br />
حالا که وسیلهٔ گرم شدن پیدا کردهاند<br />
<br />
دور هم جمع میشوند<br />
<br />
که جلسهئی تشکیل بدهند.<br />
<br />
<br />
<br />
در جنگل همیشه خطر هست.<br />
<br />
جغد نگهبانی میدهد<br />
<br />
که اگر بیگانهئی دید <br />
<br />
جمع را خبر کند.<br />
<br />
<br />
اما با همه هشیاری<br />
<br />
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را<br />
<br />
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.<br />
<br />
<br />
<br />
ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده<br />
<br />
در تور شکارچی <br />
<br />
گرفتار میشوند.<br />
<br />
<br />
فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند<br />
<br />
چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.<br />
<br />
<br />
<br />
در باغ وحش<br />
<br />
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد<br />
<br />
که مراقب جانورهای وحشی و شریر<br />
<br />
که برایشان آورده است، باشند.<br />
<br />
<br />
نگهبانان میدانند که این حرف پایهٔ درستی ندارد،<br />
<br />
چرا که جانورها هم مانند من و شما<br />
<br />
خواستار آزادی خویشند.<br />
<br />
<br />
<br />
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است<br />
<br />
و برای جانورها<br />
<br />
که رهسپار سفر دریا هستند<br />
<br />
بهنشانهٔ خداحافظی دست تکان میدهد.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20708در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T10:00:23Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهٔ حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهٔ نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهٔ کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهٔ اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
<br />
«در اوروگوئهٔ امروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممنکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و احسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.<br />
<br />
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.<br />
<br />
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهٔ چیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.<br />
<br />
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.<br />
<br />
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهٔ زندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیر بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.<br />
<br />
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری متنظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.<br />
<br />
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.<br />
<br />
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهٔ نگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.<br />
<br />
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.<br />
<br />
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.<br />
<br />
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.<br />
<br />
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهٔ خداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
ترجمهٔ امین<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
::فیل را همه تحسین میکنند<br />
<br />
::چون چوب گرد میآورد<br />
<br />
::و آتش روشن میکند <br />
<br />
::تا دوستانش را از سرما نجات دهد.<br />
<br />
<br />
حالا که وسیلهٔ گرم شدن پیدا کردهاند<br />
<br />
دور هم جمع میشوند<br />
<br />
که جلسهئی تشکیل بدهند.<br />
<br />
<br />
در جنگل همیشه خطر هست.<br />
<br />
جغد نگهبانی میدهد<br />
<br />
که اگر بیگانهئی دید <br />
<br />
جمع را خبر کند.<br />
<br />
<br />
اما با همه هشیاری<br />
<br />
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را<br />
<br />
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.<br />
<br />
<br />
:::ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده<br />
<br />
:::در تور شکارچی <br />
<br />
:::گرفتار میشوند.<br />
<br />
<br />
:::فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند<br />
<br />
:::چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.<br />
<br />
<br />
در باغ وحش<br />
<br />
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد<br />
<br />
که مراقب جانورهای وحشی و شریر<br />
<br />
که برایشان آورده است، باشند.<br />
<br />
<br />
نگهبانان میدانند که این حرف پایهٔ درستی ندارد،<br />
<br />
چرا که جانورها هم مانند من و شما<br />
<br />
خواستار آزادی خویشند.<br />
<br />
<br />
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است<br />
<br />
و برای جانورها<br />
<br />
که رهسپار سفر دریا هستند<br />
<br />
بهنشانهٔ خداحافظی دست تکان میدهد.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20706در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T09:59:11Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهٔحیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهٔنیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهٔکوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهٔاوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
<br />
«در اوروگوئهٔامروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممنکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و احسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.<br />
<br />
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.<br />
<br />
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهٔچیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.<br />
<br />
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.<br />
<br />
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهٔزندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیر بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.<br />
<br />
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری متنظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.<br />
<br />
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.<br />
<br />
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهٔنگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.<br />
<br />
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.<br />
<br />
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.<br />
<br />
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.<br />
<br />
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهٔخداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
ترجمهٔامین<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
::فیل را همه تحسین میکنند<br />
<br />
::چون چوب گرد میآورد<br />
<br />
::و آتش روشن میکند <br />
<br />
::تا دوستانش را از سرما نجات دهد.<br />
<br />
<br />
حالا که وسیلهٔگرم شدن پیدا کردهاند<br />
<br />
دور هم جمع میشوند<br />
<br />
که جلسهئی تشکیل بدهند.<br />
<br />
<br />
در جنگل همیشه خطر هست.<br />
<br />
جغد نگهبانی میدهد<br />
<br />
که اگر بیگانهئی دید <br />
<br />
جمع را خبر کند.<br />
<br />
<br />
اما با همه هشیاری<br />
<br />
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را<br />
<br />
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.<br />
<br />
<br />
:::ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده<br />
<br />
:::در تور شکارچی <br />
<br />
:::گرفتار میشوند.<br />
<br />
<br />
:::فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند<br />
<br />
:::چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.<br />
<br />
<br />
در باغ وحش<br />
<br />
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد<br />
<br />
که مراقب جانورهای وحشی و شریر<br />
<br />
که برایشان آورده است، باشند.<br />
<br />
<br />
نگهبانان میدانند که این حرف پایهٔدرستی ندارد،<br />
<br />
چرا که جانورها هم مانند من و شما<br />
<br />
خواستار آزادی خویشند.<br />
<br />
<br />
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است<br />
<br />
و برای جانورها<br />
<br />
که رهسپار سفر دریا هستند<br />
<br />
بهنشانهٔ خداحافظی دست تکان میدهد.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20705در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T09:58:26Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهی حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهی نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهی کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهی اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
<br />
«در اوروگوئهی امروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممنکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و احسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.<br />
<br />
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.<br />
<br />
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهی چیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.<br />
<br />
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.<br />
<br />
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهی زندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیر بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.<br />
<br />
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری متنظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.<br />
<br />
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.<br />
<br />
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهی نگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.<br />
<br />
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.<br />
<br />
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.<br />
<br />
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.<br />
<br />
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهی خداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
ترجمهی امین<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
<br />
::فیل را همه تحسین میکنند<br />
<br />
::چون چوب گرد میآورد<br />
<br />
::و آتش روشن میکند <br />
<br />
::تا دوستانش را از سرما نجات دهد.<br />
<br />
<br />
حالا که وسیلهی گرم شدن پیدا کردهاند<br />
<br />
دور هم جمع میشوند<br />
<br />
که جلسهئی تشکیل بدهند.<br />
<br />
<br />
در جنگل همیشه خطر هست.<br />
<br />
جغد نگهبانی میدهد<br />
<br />
که اگر بیگانهئی دید <br />
<br />
جمع را خبر کند.<br />
<br />
<br />
اما با همه هشیاری<br />
<br />
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را<br />
<br />
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.<br />
<br />
<br />
:::ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده<br />
<br />
:::در تور شکارچی <br />
<br />
:::گرفتار میشوند.<br />
<br />
<br />
:::فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند<br />
<br />
:::چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.<br />
<br />
<br />
در باغ وحش<br />
<br />
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد<br />
<br />
که مراقب جانورهای وحشی و شریر<br />
<br />
که برایشان آورده است، باشند.<br />
<br />
<br />
نگهبانان میدانند که این حرف پایهی درستی ندارد،<br />
<br />
چرا که جانورها هم مانند من و شما<br />
<br />
خواستار آزادی خویشند.<br />
<br />
<br />
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است<br />
<br />
و برای جانورها<br />
<br />
که رهسپار سفر دریا هستند<br />
<br />
بهنشانهی خداحافظی دست تکان میدهد.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20699در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T09:23:16Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|۱}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهی حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهی نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهی کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهی اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
<br />
== پاورقیها ==<br />
<br />
<br />
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20698در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T09:21:35Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]<br />
<br />
<br />
<br />
== موریسیو گاتی{{نشان|*}} ==<br />
<br />
<br />
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب '''در جنگل چهها میشود کرد'''، و نام مؤلف آن '''موریسیو گاتی''' است که یک کاریکاتورساز با استعداد''' اوروگوئهئی''' است.<br />
<br />
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر '''بارسلون''' منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهی حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهی نیروی دریائی در شهر '''مونته ویدهئو'''، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.<br />
<br />
'''گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو''' و برادرزادهاش '''آدریانا''' که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهی کوتاه کتاب '''گاتی''' که بیانکنندهی اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.<br />
<br />
==پاورقی==<br />
#{{پاورقی|*}} Mauricio Gatti</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84_%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D8%B1%D8%AF&diff=20697در جنگل چهها میشود کرد2011-07-14T09:08:40Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:33-110.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۰]]<br />
[[Image:33-111.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۱]]<br />
[[Image:33-112.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۲]]<br />
[[Image:33-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:33-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:33-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:33-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱۶]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۳]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20592آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-07-12T18:36:18Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهٔ '''هان''' آخر است و با مطالعهٔ این آثار جهانشناسی چینی در دورهٔ پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب '''سوانیه''' تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب '''هو - تیئن''' از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهٔ این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهٔ روئی این تخم آسمان و پوستهٔ درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهٔ قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب '''تیئن - گای''' یا '''جو - بئی''' که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهٔ قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهٔ قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد به'''یانگ''' و '''یین''' باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهٔ «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهٔ ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمنگاه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهٔ قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهٔ «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهٔ «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهٔ «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان به'''چونگ-لی''' یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهٔ دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که '''جوان هو''' پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیز، بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» اجتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهاننگری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهٔ آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهٔ روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهٔ دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب '''فو-سانگ'''، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را '''یو''' یا '''کونگ - سانگ''' نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهٔ بلند '''درخت فریب''' است که حرکت ارابهٔ خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهٔ بلند '''درخت فریب''' راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهٔ او پیش میرود تا غروب که بر قلهٔ کوه '''یندزو''' فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهٔ باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهٔ آن کوه میآسایند. بر قلهٔ این کوه نیز درختی هست که '''رو''' نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهٔ ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهٔ دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهٔ اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهٔ شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهٔ تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان '''شیا''' و بهقدرت رسیدن دودمان '''یین''' یا '''شانگ''' که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهٔ دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان '''یائو''' خاقانی را بهخاقان '''شون''' وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان '''شون'''، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، '''یی'''، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و '''یی''' کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، '''یانگ''' و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر '''هنگ-او''' است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «'''شیهوانگ مو'''» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
== اسطورهٔ ماه ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای بازمانده دربارهٔ ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهٔ غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از '''یین''' و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهٔ خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهٔ ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهٔ «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهٔ اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.<br />
<br />
<br />
<br />
== ستارگان ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهٔ کهنی که از '''شیه جینگ''' (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهٔ مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره '''بهاروخزان''' و اشارتی بهجامعهٔ تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهٔ شوهر میرود.<br />
<br />
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهٔ صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند '''ستارهٔ چوپان''' و '''ستارهٔ دختر بافندهٔ''' آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهٔ آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا '''دختر بافندهٔ''' آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان '''دختر بافنده''' بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهٔ رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
== زمین و آب و باد ==<br />
<br />
<br />
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهٔ آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهٔ '''بیانگو''') میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهٔ دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهٔ هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. <br />
<br />
<br />
<br />
== دریای شرقی ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهٔ بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهٔ آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهٔ شناور افسانهئی و بهشت '''بِنگِ - لای'''، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. <br />
<br />
این جزایر رستنگاه گیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهٔ این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانهای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== خدای دریا و تندبادهای دریائی ==<br />
<br />
وقتی پرندگان جاودانه از ویرانی آشیانهای خویش بهدرگاه فرمانروای بزرگ آسمان شکایت بردند، فرمانروای آسمان '''یوچیانگ''' بهخدای دریا و تندبادهای دریائی فرمان داد که جزایر جاودگانی را بر پشت سنگپشتهای غولپیکر استوار کنند، و هر جزیره بر پشت سه سنگپشت استوار شد شش هزار سال چنین بود تا هیولائی از قلمرو اژدهایان را هوس ماهیگیری بهدریا کشانید با نخستین قلاب شش سنگپشت صید کرد و دو جزیره از این جزایر بهجانب شمال پرتاب و غرق شد. فرمانروای بزرگ آسمان خشمگین از این جسارت هیکل غولها را کوچک کرد (اگرچه هنوز هم از موجودات دیگر بزرگترند) و سه جزیرهٔ دیگر همچنان بر پشت سنگپشتها استوار ماند، و این جزایر همان مکانی است که جویندگان جاودگانی را در افسانههای چینی بهخود میخواند.<br />
<br />
فرماندهٔ تندباد در «شانهایجینگ»، «یوچیانگ» نام دارد و این فرماندهٔ خدا مانند تنی چون پرندگان و چهرهئی چون چهرهٔ انسان دارد و بر سروپاهای او مارهای سبزی درآمده است. و مآمن این فرمانده در شمال یا شمال غربی جهان است و این دیار، مقر فرمانروائی اوست. «یوچیانگ» خدای دریا نیز هست و در این نقش تنی بهشکل ماهی و دست و پائی چون دست و پای انسان دارد مرکب او دو اژدهاست. در یک اسطوره آمده که نهنگی شمالی، که '''گون''' نام دارد، بههنگام خشم درهیأت پرندهئی بهنام '''پنگ''' درمیآید. از وقتی که این پرنده از امواج پر میکشد امواج دریا سهمگین و آسمان با گسترده شدن بال او سیاه میشود و این زمانی است که پرنده از شمال به جنوب پر میکشد. سفر این پرندهٔ غولپیکر شش ماه بهطول میانجامد و تا زمانی که در جنوب بهدریا فرورود دریا توفانی است و بدین ترتیب این داستان بهزمان وزش بادهای موسمی مربوط میشود. <br />
<br />
«پنگ» در آثار فیلسوف چینی، '''جُوانگدِزو'''، هیأت دیگری از «گون»است که چندین هزار «لی» پهنا دارد و طولش نیز بیانتهاست. در این اسطوره گُردهٔ این پرنده بهاندازهٔ کوههای شرقی '''تایشان''' است، و بالهایش چون ابر آسمان را میپوشاند و وقتی که بهجنوب پرمیکشد دریا بهوسعت سه هزار «لی» توفانی میشود. در این سفر «پنگ» بر بلندی گردبادی قرار میگیرد که چون شاخ بز پیچدرپیچ است و نود هزار «لی» بلندی دارد. اوج گرفتن او برای دوری از بخار و دمه است و در چنین حالتی پشت او بهابرهای آسمان میساید وقتی که بهدریای جنوب فرود آید توفان آرام مییابد. مراد «جوانگدزو» از شرح این اسطوره نتیجهٔ گرفتن اخلاقی است:<br />
<br />
«بلدرچین خندان در کنار مرداب از «پنگ» پرسید، کجا میروی؟ پاسخ گفت: بهفراز پرمیکشم و بهنشیب بازمیگردم؛ بهوقتی که بهنشیب برمیگردم هم آن زمانی است که بهفراز پرکشیدهام و این کمال پرواز است. پرنده بهکجا پر میکشد؟ چنین است حدّ فلسفی بزرگی و کوچکی.»<br />
<br />
«پنگ در نوشتههای بعد از «جوانگ دزو» از موجودات افریقائی و «زنگی» بهشمار میرود. و در یک نوشتهٔ قرن دوازدهم یا سیزدهم میلادی آمده که بازرگانی از «زنگبار» و دیدن پرندهئی عظیم سخن میگوید: «پرندهئی که وقتی پر میکشید. چون ابری جلو نور خورشید را میگرفت، و میتوانست در یک نفس شتری را فرو ببلعد. شاهپر این پرنده چندان بزرگ بود که حفره ته پر او بهاندازه آبخوری بزرگی بود.» و بهتردید «'''رخ'''» مارکوپوولو که میتوانست فیلی را فروببلعد تلفیقی از «پنگ» و این مرغ افسانهئی است. <br />
<br />
<br />
<br />
== فرمانده و فرمانروای باد ==<br />
<br />
<br />
خدا یا فرمانروای حقیقی باد '''فِنگبو''' یا '''فِئیلیئن''' نام دارد، و اگرچه فرماندهٔ بادهای اقیانوس است ازفرمانروای آسمان فرمان میبرد. مأوای او ستارهٔ '''چی''' از صورت فلکی «ساگی تاریوس» است. ماه نیز از این قلمرو است و اوست که آفرینندهٔ توفانهای سهمگین است. توفان و تندبادها از منشکهای پرباد «فنگ بو» برمیخیزد و هر جای که بخواهد با گشودن در مشکهائی که خود باد کرده است توفان برپا میکند. [مقایسه کنید با '''میکائیل''' در کتاب '''ملائکهٔ''' ملااسماعیل سبزواری].<br />
<br />
«فنگبو» پیش از فرماندهی باد وزیر ظالم «جو» بود و در تندی و چالاکی مشهور بود. او خدای خشکسالی نیز هست، و در همان حد که در نزول باران تواناست در راندن ابراهای باران ریز توانائی دارد و گاهی پدید آورندهٔ خشکسالی است. <br />
<br />
در افسانهئی دیگر «فئی-لیئن» از حامیان «چیه - یو» در عصیان علیه «هوانگ دی» بود که بهسبب شرارت بیحد بههیولای خبیثی مبدل شد و با برانگیختن توفان جنوب را بهتباهی کشید. «یائو» خاقان خلفِ «هوانگدی» پس از این توفان، کماندار آسمانی را مأمور مرمّت جنوب کرد و فرمان داد مردم خانههای خود را با سنگ استوار کنند تا باد شکست یابد و بهقلل کوهها بازگردد. در اینجا کماندار آسمانی در نبرد خود با باد اورا بهشکل مشک بزرگ زرد و سفیدی مییابد که از آن توفان فرو میبارد و کماندار بزرگ با زخمی کردن او باد را بهغار بزرگ کوهستان میتاراند اما باد پس از خستگی درکردن با تیغی آخته بهکماندار آسمانی میتازد و این بار کماندار زانوی او را بهسختی مجروح میکند و هیولای باد تسلیم میشود و از آن پس قدرت باد کمتر میشود.<br />
<br />
در اسطورهٔ دیگری «فئی - لیئن» بههیأت پرنده - اژدهائی است با تن پرنده و سر گاو و دم مار، و در افسانهٔ دیگری «فنگ بو» انسانی است از انسانهای کهن که ریشی سپید و کلاهی سرخ و آبی و ردائی زرد دارد. گاهی بادها بهشکل پیرزنی تجسم مییابند و دراین هیأت میتوان «فنگ - بو» را سوار بر ببری بر بلندِ ابرها دید. <br />
<br />
کوهها در این اسطورهها مشخصکنندهٔ هوای منطقهاند. کوههای شرقی «تایشان» در این افسانهها بههیأت موجودی است که یک چشم و کلاه سفید بر سر دارد چشم این موجود در این اسطوره همانند چشم گاو و دُم او بهشکل دُم مار است. و در برخی از افسانهها «فئی-لیئن» خدای باد با «فئی» که پس از مرگ بر قلهٔ «هوتایشان» مدفون شد عوضی گرفته میشود. «فئی» خدائی بود که چون پا بهرود و مزارع میگذاشت آنها را خشک میکرد و دراین افسانه «تایشان» اقامتگاه خدای باد است.<br />
<br />
<br />
<br />
== کوههای اصلی ==<br />
<br />
<br />
در جهانشناسی باستانی چین زمین چهار کوه اصلی دارد که با گذشت زمان پنجمین کوه نیز در مرکز زمین بر آن افزوده میشود. کوههای اصلی در شعائر و اسطورههای چینی نقش حساسی دارند، گوئی تلاشهای انسان در درون مربعی انجام میگیرد که چهار دیوار بلند، یعنی چهار کوه اسطورهئی از اطراف آن را در میان گرفته است. در افسانهها، فرمانروایان از حضور نمایندگان این چهارکوه در دربار خود و صعود بر این کوهها سخن میگویند تا تسلط خود را بر چهار سوی زمین تثبیت کنند. از چهار قلّهٔ اصلی این چهار کوه قلهٔ «تایشان» بیش از دیگران مورد توجه است و بدینترتیب نخست کوهستان شرق و قلهٔ آن «تایشان»، و آنگاه کوهستان و بهشت غرب «گونلون» مورد توجه قرار میگیرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== تایشان ==<br />
<br />
<br />
در اساطیر آمده خورشیدی موکّل از «تایشان» بهآسمان برمیخیزد، و در افسانههای دورهٔ «هان» این کوه مأمن ارواح مردگانی است که بهدامنهٔ این کوه برمیگردند. جهان مردگان در چنین شکلی شبیه جهان مردگان بودائی در کوهستان '''مِرو''' است و چنین مینماید که جهان مردگان سیستم بودائی از افسانههای چینی تأثیر پذیرفته است و هنوز هم در چین «تایشان» بهمعنی جهان مردگان است. <br />
<br />
<br />
<br />
== نیرو یافتن از قربانی کردن ==<br />
<br />
<br />
در سدهٔ هفتم پیش از میلاد قربانی کردن و انجام مراسم مربوط بهآن بر قلهٔ کوه «تایشان» حق ویژهٔ فرمانروا بود. در دفتر وقایع '''بهار و خزان''' قربانی کردن رسم رایج و بومی مردم کوهستان است. در دورهٔ «چین» نخستین خاقان سرزمینِ وحدتیافته چین پس از ضمیمه کردن قلمرو شرقی بهقلمرو فرمانروائی خویش بهقربانی کردنی از این گونه میپردازد اما بهعلت توفان نمیتواند بهقلهٔ کوه برود و در قلهٔ کوه قربانی بکند و خاقان «فئی» را مسؤول این قصور میداند، اما مفسران «هان» بر این عقیدهاند که تنها فرزانگان والامقام میتوانند چنین قربانی را انجام دهند. <br />
<br />
خاقان '''وو''' از خاقانان دودمان «هان» نیز قربانی «فنگ» و «شان» را در قلهٔ کوه «تایشان» برای آسمان تکرار کرد و در این راه از جاودانی یاری گرفت که بیش از فرهیختگان پیرو '''کنفسیوس''' بهسنتهای خود وفادار مانده بودند.<br />
<br />
انجام این قربانی کوشش در تثبیت فرمانروائی در قلمرو کوهستان و زمین است. کوه سمبول خدای خاکی و آلت تناسلی است….<br />
<br />
مراسم سال نو نیز با قربانی کردن انسان و قربانی چهارتن از مقصران در چهار دروازه شهر پایان گرفت و این چهار قربانی نماد تسلط بر چهار جهت قلمرو فرمانروائی بود. بنابر یک سنت کهن آرزوی هر خاقان این بود که سرانجام از فرمانروائی رهائی یابد و قلمرو فرمانروائی خود را بهخاقان جدید واگذارد، و در واقع بههنگام پیری و ضعف این نوعی خودکشی و قربانی کردن خویش بهشمار میآمد.<br />
<br />
<br />
<br />
::::بخش کوتاهشدهئی از کتاب '''اساطیر چین'''، که از سوی '''انتشارات مازیار''' چاپ میشود.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20590آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-07-12T18:01:20Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهٔ هان آخر است و با مطالعهٔ این آثار جهانشناسی چینی در دورهٔ پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهٔ این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهٔ روئی این تخم آسمان و پوستهٔ درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهٔ قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهٔ قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهٔ قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهٔ «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهٔ ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهٔ قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهٔ «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهٔ «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهٔ «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهٔ دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهٔ آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهٔ روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهٔ دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهٔ بلند درخت فریب است که حرکت ارابهٔ خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهٔ بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهٔ او پیش میرود تا غروب که بر قلهٔ کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهٔ باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهٔ آن کوه میآسایند. بر قلهٔ این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهٔ ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهٔ دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهٔ اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهٔ شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهٔ تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهٔ دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
== اسطورهٔ ماه ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای بازمانده دربارهٔ ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهٔ غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهٔ خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهٔ ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهٔ «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهٔ اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.<br />
<br />
<br />
<br />
== ستارگان ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهٔ کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهٔ مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهٔ تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهٔ شوهر میرود.<br />
<br />
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهٔ صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهٔ چوپان و ستارهٔ دختر بافندهٔ آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهٔ آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهٔ آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهٔ رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
== زمین و آب و باد ==<br />
<br />
<br />
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهٔ آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهٔ بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهٔ دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهٔ هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. <br />
<br />
<br />
<br />
== دریای شرقی ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهٔ بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهٔ آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهٔ شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. <br />
<br />
این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهٔ این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== خدای دریا و تندبادهای دریائی ==<br />
<br />
وقتی پرندگان جاودانه از ویرانی آشیانهای خویش بهدرگاه فرمانروای بزرگ آسمان شکایت بردند، فرمانروای آسمان یوچیانگ بهخدای دریا و تندبادهای دریائی فرمان داد که جزایر جاودگانی را بر پشت سنگپشتهای غولپیکر استوار کنند، و هر جزیره بر پشت سه سنگپشت استوار شد شش هزار سال چنین بود تا هیولائی از قلمرو اژدهایان را هوس ماهیگیری بهدریا کشانید با نخستین قلاب شش سنگپشت صید کرد و دو جزیره از این جزایر بهجانب شمال پرتاب و غرق شد. فرمانروای بزرگ آسمان خشمگین از این جسارت هیکل غولها را کوچک کرد (اگرچه هنوز هم از موجودات دیگر بزرگترند) و سه جزیرهٔ دیگر همجنان بر پشت سنگپشتها استوار ماند، و این جزایر همان مکانی است که جویندگان جاودگانی را در افسانههای چینی بهخود میخواند.<br />
<br />
فرماندهٔ تندباد در «شانهایجینگ»، «یوچیانگ» نام دارد و این فرماندهٔ خدا مانند تنی چون پرندگان و چهرهئی چون چهرهٔ انسان دارد و بر سروپاهای او مارهای سبزی درآمده است. و مآمن این فرمانده در شمال یا شمال غربی جهان است و این دیار، مقر فرمانروائی اوست. «یوچیانگ» خدای دریا نیز هست و در این نقش تنی بهشکل ماهی و دست و پائی چون دست و پای انسان دارد مرکب او دو اژدهاست. در یک اسطوره آمده که نهنگی شمالی، که گون نام دارد، بههنگام خشم درهیأت پرندهئی بهنام پنگ درمیآید. از وقتی که این پرنده از امواج پر میکشد امواج دریا سهمگین و آسمان با گسترده شدن بال او سیاه میشود و این زمانی است که پرنده از شمال به جنوب پر میکشد. سفر این پرندهٔ غولپیکر شش ماه بهطول میانجامد و تا زمانی که در جنوب بهدریا فرورود دریا توفانی است و بدین ترتیب این داستان بهزمان وزش بادهای موسمی مربوط میشود. <br />
<br />
»پنگ» در آثار فیلسوف چینی، جُوانگدِزو، هیأت دیگری از «گون»است که چندین هزار «لی» پهنا دارد و طولش نیز بیانتهاست. در این اسطوره گُردهٔ این پرنده بهاندازهٔ کوههای شرقی تایشان است، و بالهایش چون ابر آسمان را میپوشاند و وقتی که بهجنوب پرمیکشد دریا بهوسعت سه هزار «لی» توفانی میشود. در این سفر «پنگ» بر بلندی گردبادی قرار میگیرد که چون شاخ بز پیچدرپیچ است و نود هزار «لی» بلندی دارد. اوج گرفتن او برای دوری از بخار و دمه است و در چنین حالتی پشت او بهابرهای آسمان میساید وقتی که بهدریای جنوب فرود آید توفان آرام مییابد. مراد «جوانگدزو» از شرح این اسطوره نتیجهٔ گرفتن اخلاقی است:<br />
<br />
«بلدرچین خندان در کنار مرداب از «پنگ» پرسید، کجا میروی؟ پاسخ گفت: بهفراز پرمیکشم و بهنشیب بازمیگردم؛ بهوقتی که بهنشیب برمیگردم هم آن زمانی است که بهفراز پرکشیدهام و این کمال پرواز است. پرنده بهکجا پر میکشد؟ چنین است حدّ فلسفی بزرگی و کوچکی.»<br />
<br />
«پنگ در نوشتههای بعد از «جوانگ دزو» از موجودات افریقائی و «زنگی» بهشمار میرود. و در یک نوشتهٔ قرن دوازدهم یا سیزدهم میلادی آمده که بازرگانی از «زنگبار» و دیدن پرندهئی عظیم سخن میگوید: «پرندهئی که وقتی پر میکشید. چون ابری جلو نور خورشید را میگرفت، و میتوانست در یک نفس شتری را فرو ببلعد. شاهپر این پرنده چندان بزرگ بود که حفره ته پر او بهاندازه آبخوری بزرگی بود.» و بهتردید «رخ» مارکوپوولو که میتوانست فیلی را فروببلعد تلفیقی از «پنگ» و این مرغ افسانهئی است. <br />
<br />
<br />
<br />
== فرمانده و فرمانروای باد ==<br />
<br />
<br />
خدا یا فرمانروای حقیقی باد فِنگبو یا فِئیلیئن نام دارد، و اگرچه فرماندهٔ بادهای اقیانوس است ازفرمانروای آسمان فرمان میبرد. مأوای او ستارهٔ چی از صورت فلکی «ساگی تاریوس» است. ماه نیز از این قلمرو است و اوست که آفرینندهٔ توفانهای سهمگین است. توفان و تندبادها از منشکّای پرباد «فنگ بو» برمیخیزد و هر حای که بخواهد با گشودن در مشکهائی که خود باد کرده است توفان برپا میکند. [مقایسه کنید با میکائیل در کتاب ملائکهٔ ملااسماعیل سبزواری].<br />
<br />
«فنگبو» پیش از فرماندهی باد وزیر ظالم «جو» بود و در تندی و چالاکی مشهور بود. او خدای خشکسالی نیز هست، و در همان حد که در نزول باران تواناست در راندن ابراهای باران ریز توانائی دارد و گاهی پدید آورندهٔ خشکسالی است. <br />
<br />
در افسانهئی دیگر «فئی-لیئن» از حامیان «چیه - یو» در عصیان علیه «هوانگ دی» بود که بهسبب شرارت بیحد بههیولای خبیثی مبدل شد و با برانگیختن توفان جنوب را بهتباهی کشید. «یائو» خاقان خلفِ «هوانگدی» پس از این توفان، کماندار آسمانی را مأمور مرمّت جنوب کرد و فرمان داد مردم خانههای خود را با سنگ استوار کنند تا باد شکست یابد و بهقلل کوهها بازگردد. در اینجا کماندار آسمانی در نبرد خود با باد اورا بهشکل مشک بزرگ زرد و سفیدی مییابد که از آن توفان فرو میبارد و کماندار بزرگ با زخمی کردن او باد را بهغار بزرگ کوهستان میتاراند اما باد پس از خستگی درکردن با تیغی آخته بهکماندار آسمانی میتازد و این بار کماندار زانوی او را بهسختی مجروح میکند و هیولای باد تسلیم میشود و از آن پس قدرت باد کمتر میشود.<br />
<br />
در اسطورهٔ دیگری «فئی - لیئن» بههیأت پرنده - اژدهائی است با تن پرنده و سر گاو و دم مار، و در افسانهٔ دیگری «فنگ بو» انسانی است از انسانهای کهن که ریشی سپید و کلاهی سرخ و آبی و ردائی زرد دارد. گاهی بادها بهشکل پیرزنی تجسم مییابند و دراین هیأت میتوان «فنگ - بو» را سوار بر ببری بر بلندِ ابرها دید. <br />
<br />
کوهها در این اسطورهها مشخصکنندهٔ هوای منطقهاند. کوههای شرقی «تایشان» در این افسانهها بههیأت موجودی است که یک چشم و کلاه سفید بر سر دارد چشم این موجود در این اسطوره همانند چشم گاو و دُم او بهشکل دُم مار است. و در برخی از افسانهها «فئی-لیئن» خدای باد با «فئی» که پس از مرگ بر قلهٔ «هوتایشان» مدفون عوضی گرفته میشود. «فئی» خدائی بد که چون پا بهرود و مزارع میگذاشت آنها را خشک میکرد و دراین افسانه «تایشان» اقامتگاه خدای باد است.<br />
<br />
<br />
<br />
== کوههای اصلی ==<br />
<br />
<br />
در جهانشناسی باستانی چین زمین چهار کوه اصلی دارد که با گذشت زمان پنجمین کوه نیز در مرکز زمین بر آن افزوده میشود. کوههای اصلی در شعائر و اسطورههای چینی نقش حساسی دارند، گوئی تلاشهای انسان در درون مربعی انجام میگیرد که چهار دیوار بلند، یعنی چهار کوه اسطورهئی از اطراف آن را در میان گرفته است. در افسانهها، فرمانروایان از حضور نمایندگان این چهارکوه در دربار خود و صعود بر این کوهها سخن میگویند تا تسلط خود را بر چهار سوی زمین تثبیت کنند. از چهار قلّهٔ اصلی این چهار کوه قلهٔ «تایشان» بیش از دیگران مورد توجه است و بدینترتیب نخست کوهستان شرق و قلهٔ آن «تایشان»، و آنگاه کوهستان و بهشت غرب «گونلون» مورد توجه قرار میگیرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== تایشان ==<br />
<br />
<br />
در اساطیر آمده خورشیدی موکّل از «تایشان» بهآسمان برمیخیزد، و در افسانههای دورهٔ «هان» این کوه مأمن ارواح مردگانی است که بهدامنهٔ این کوه برمیگردند. جهان مردگان در چنین شکلی شبیه جهان مردگان بودائی در کوهستان مِرو است و چنین مینماید که جهان مردگان سیستم بودائی از افسانههای چینی تأثیر پذیرفته است و هنوز هم در چین «تایشان» بهمعنی جهان مردگان است. <br />
<br />
<br />
<br />
== نیرو یافتن از قربانی کردن ==<br />
<br />
<br />
در سدهٔ هفتم پیش از میلاد قربانی کردن و انجام مراسم مربوط بهآن بر قلهٔ کوه «تایشان» حق ویژهٔ فرمانروا بود. در دفتر وقایع بهار و خزان قربانی کردن رسم رایج و بومی مردم کوهستان است. در دورهٔ «چین» نخستین خاقان سرزمینِ وحدتیافته چین پس از ضمیمه کردن قلمرو شرقی بهقلمرو فرمانروائی خویش بهقربانی کردنی از این گونه میپردازد اما بهعلت توفان نمیتواند بهقلهٔ کوه برود و در قلهٔ کوه قربانی بکند و خاقان «فئی» را مسؤول این قصور میداند، اما مفسران «هان» بر این عقیدهاند که تنها فرزانگان والامقام میتوانند چنین قربانی را انجام دهند. <br />
<br />
خاقان وو از خاقانان دودمان »هان» نیز قربانی «فنگ» و «شان» را در قلهٔ کوه «تایشان» برای آسمان تکرار کرد و در این راه از جاودانی یاری گرفت که بیش از فرهیختگان پیرو کنفسیوس بهسنتّای خود وفادار مانده بودند.<br />
<br />
انجام این قربانی کوشش در تثبیت فرمانروائی در قلمرو کوهستان و زمین است. کوه سمبول خدای خاکی و آلت تناسلی است….<br />
<br />
مراسم سال نو نیز با قربانی کردن انسان و قربانی چهارتن از مقصران در چهار دروازه شهر پایان گرفت و این چهار قربانی نماد تسلط بر چهار جهت قلمرو فرمانروائی بود. بنابر یک سنت کهن آرزوی هر خاقان این بود که سرانجام از فرمانروائی رهائی یابد و قلمرو فرمانروائی خود را بهخاقان جدید واگذارد، و در واقع بههنگام پیری و ضعف این نوعی خودکشی و قربانی کردن خویش بهشمار میآمد.<br />
<br />
<br />
بخش کوتاهشدهئی از کتاب اساطیر چین، که از سوی انتشارات مازیار چاپ میشود.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20589آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-07-12T17:54:38Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهی آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهی روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهی دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهی بلند درخت فریب است که حرکت ارابهی خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهی بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهی او پیش میرود تا غروب که بر قلهی کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهی باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهی آن کوه میآسایند. بر قلهی این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهی ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهی دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهی اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهی شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهی تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهی دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
== اسطورهی ماه ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای بازمانده دربارهی ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهی غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهی خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهی ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهی «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهی اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.<br />
<br />
<br />
<br />
== ستارگان ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهی کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهی مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهی تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهی شوهر میرود.<br />
<br />
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهی صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهی چوپان و ستارهی دختر بافندهی آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهی آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهی آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهی رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
== زمین و آب و باد ==<br />
<br />
<br />
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهی آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهی بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهی دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهی هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. <br />
<br />
<br />
<br />
== دریای شرقی ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهی بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهی آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهی شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. <br />
<br />
این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهی این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== خدای دریا و تندبادهای دریائی ==<br />
<br />
وقتی پرندگان جاودانه از ویرانی آشیانهای خویش بهدرگاه فرمانروای بزرگ آسمان شکایت بردند، فرمانروای آسمان یوچیانگ بهخدای دریا و تندبادهای دریائی فرمان داد که جزایر جاودگانی را بر پشت سنگپشتهای غولپیکر استوار کنند، و هر جزیره بر پشت سه سنگپشت استوار شد شش هزار سال چنین بود تا هیولائی از قلمرو اژدهایان را هوس ماهیگیری بهدریا کشانید با نخستین قلاب شش سنگپشت صید کرد و دو جزیره از این جزایر بهجانب شمال پرتاب و غرق شد. فرمانروای بزرگ آسمان خشمگین از این جسارت هیکل غولها را کوچک کرد (اگرچه هنوز هم از موجودات دیگر بزرگترند) و سه جزیرهی دیگر همجنان بر پشت سنگپشتها استوار ماند، و این جزایر همان مکانی است که جویندگان جاودگانی را در افسانههای چینی بهخود میخواند.<br />
<br />
فرماندهی تندباد در «شانهایجینگ»، «یوچیانگ» نام دارد و این فرماندهی خدا مانند تنی چون پرندگان و چهرهئی چون چهرهی انسان دارد و بر سروپاهای او مارهای سبزی درآمده است. و مآمن این فرمانده در شمال یا شمال غربی جهان است و این دیار، مقر فرمانروائی اوست. «یوچیانگ» خدای دریا نیز هست و در این نقش تنی بهشکل ماهی و دست و پائی چون دست و پای انسان دارد مرکب او دو اژدهاست. در یک اسطوره آمده که نهنگی شمالی، که گون نام دارد، بههنگام خشم درهیأت پرندهئی بهنام پنگ درمیآید. از وقتی که این پرنده از امواج پر میکشد امواج دریا سهمگین و آسمان با گسترده شدن بال او سیاه میشود و این زمانی است که پرنده از شمال به جنوب پر میکشد. سفر این پرندهی غولپیکر شش ماه بهطول میانجامد و تا زمانی که در جنوب بهدریا فرورود دریا توفانی است و بدین ترتیب این داستان بهزمان وزش بادهای موسمی مربوط میشود. <br />
<br />
»پنگ» در آثار فیلسوف چینی، جُوانگدِزو، هیأت دیگری از «گون»است که چندین هزار «لی» پهنا دارد و طولش نیز بیانتهاست. در این اسطوره گُردهی این پرنده بهاندازهی کوههای شرقی تایشان است، و بالهایش چون ابر آسمان را میپوشاند و وقتی که بهجنوب پرمیکشد دریا بهوسعت سه هزار «لی» توفانی میشود. در این سفر «پنگ» بر بلندی گردبادی قرار میگیرد که چون شاخ بز پیچدرپیچ است و نود هزار «لی» بلندی دارد. اوج گرفتن او برای دوری از بخار و دمه است و در چنین حالتی پشت او بهابرهای آسمان میساید وقتی که بهدریای جنوب فرود آید توفان آرام مییابد. مراد «جوانگدزو» از شرح این اسطوره نتیجهی گرفتن اخلاقی است:<br />
<br />
«بلدرچین خندان در کنار مرداب از «پنگ» پرسید، کجا میروی؟ پاسخ گفت: بهفراز پرمیکشم و بهنشیب بازمیگردم؛ بهوقتی که بهنشیب برمیگردم هم آن زمانی است که بهفراز پرکشیدهام و این کمال پرواز است. پرنده بهکجا پر میکشد؟ چنین است حدّ فلسفی بزرگی و کوچکی.»<br />
<br />
«پنگ در نوشتههای بعد از «جوانگ دزو» از موجودات افریقائی و «زنگی» بهشمار میرود. و در یک نوشتهی قرن دوازدهم یا سیزدهم میلادی آمده که بازرگانی از «زنگبار» و دیدن پرندهئی عظیم سخن میگوید: «پرندهئی که وقتی پر میکشید. چون ابری جلو نور خورشید را میگرفت، و میتوانست در یک نفس شتری را فرو ببلعد. شاهپر این پرنده چندان بزرگ بود که حفره ته پر او بهاندازه آبخوری بزرگی بود.» و بهتردید «رخ» مارکوپوولو که میتوانست فیلی را فروببلعد تلفیقی از «پنگ» و این مرغ افسانهئی است. <br />
<br />
<br />
<br />
== فرمانده و فرمانروای باد ==<br />
<br />
<br />
خدا یا فرمانروای حقیقی باد فِنگبو یا فِئیلیئن نام دارد، و اگرچه فرماندهی بادهای اقیانوس است ازفرمانروای آسمان فرمان میبرد. مأوای او ستارهی چی از صورت فلکی «ساگی تاریوس» است. ماه نیز از این قلمرو است و اوست که آفرینندهی توفانهای سهمگین است. توفان و تندبادها از منشکّای پرباد «فنگ بو» برمیخیزد و هر حای که بخواهد با گشودن در مشکهائی که خود باد کرده است توفان برپا میکند. [مقایسه کنید با میکائیل در کتاب ملائکهی ملااسماعیل سبزواری].<br />
<br />
«فنگبو» پیش از فرماندهی باد وزیر ظالم «جو» بود و در تندی و چالاکی مشهور بود. او خدای خشکسالی نیز هست، و در همان حد که در نزول باران تواناست در راندن ابراهای باران ریز توانائی دارد و گاهی پدید آورندهی خشکسالی است. <br />
<br />
در افسانهئی دیگر «فئی-لیئن» از حامیان «چیه - یو» در عصیان علیه «هوانگ دی» بود که بهسبب شرارت بیحد بههیولای خبیثی مبدل شد و با برانگیختن توفان جنوب را بهتباهی کشید. «یائو» خاقان خلفِ «هوانگدی» پس از این توفان، کماندار آسمانی را مأمور مرمّت جنوب کرد و فرمان داد مردم خانههای خود را با سنگ استوار کنند تا باد شکست یابد و بهقلل کوهها بازگردد. در اینجا کماندار آسمانی در نبرد خود با باد اورا بهشکل مشک بزرگ زرد و سفیدی مییابد که از آن توفان فرو میبارد و کماندار بزرگ با زخمی کردن او باد را بهغار بزرگ کوهستان میتاراند اما باد پس از خستگی درکردن با تیغی آخته بهکماندار آسمانی میتازد و این بار کماندار زانوی او را بهسختی مجروح میکند و هیولای باد تسلیم میشود و از آن پس قدرت باد کمتر میشود.<br />
<br />
در اسطورهی دیگری «فئی - لیئن» بههیأت پرنده - اژدهائی است با تن پرنده و سر گاو و دم مار، و در افسانهی دیگری «فنگ بو» انسانی است از انسانهای کهن که ریشی سپید و کلاهی سرخ و آبی و ردائی زرد دارد. گاهی بادها بهشکل پیرزنی تجسم مییابند و دراین هیأت میتوان «فنگ - بو» را سوار بر ببری بر بلندِ ابرها دید. <br />
<br />
کوهها در این اسطورهها مشخصکنندهی هوای منطقهاند. کوههای شرقی «تایشان» در این افسانهها بههیأت موجودی است که یک چشم و کلاه سفید بر سر دارد چشم این موجود در این اسطوره همانند چشم گاو و دُم او بهشکل دُم مار است. و در برخی از افسانهها «فئی-لیئن» خدای باد با «فئی» که پس از مرگ بر قلهی «هوتایشان» مدفون عوضی گرفته میشود. «فئی» خدائی بد که چون پا بهرود و مزارع میگذاشت آنها را خشک میکرد و دراین افسانه «تایشان» اقامتگاه خدای باد است.<br />
<br />
<br />
<br />
== کوههای اصلی ==<br />
<br />
<br />
در جهانشناسی باستانی چین زمین چهار کوه اصلی دارد که با گذشت زمان پنجمین کوه نیز در مرکز زمین بر آن افزوده میشود. کوههای اصلی در شعائر و اسطورههای چینی نقش حساسی دارند، گوئی تلاشهای انسان در درون مربعی انجام میگیرد که چهار دیوار بلند، یعنی چهار کوه اسطورهئی از اطراف آن را در میان گرفته است. در افسانهها، فرمانروایان از حضور نمایندگان این چهارکوه در دربار خود و صعود بر این کوهها سخن میگویند تا تسلط خود را بر چهار سوی زمین تثبیت کنند. از چهار قلّهی اصلی این چهار کوه قلهی «تایشان» بیش از دیگران مورد توجه است و بدینترتیب نخست کوهستان شرق و قلهی آن «تایشان»، و آنگاه کوهستان و بهشت غرب «گونلون» مورد توجه قرار میگیرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== تایشان ==<br />
<br />
<br />
در اساطیر آمده خورشیدی موکّل از «تایشان» بهآسمان برمیخیزد، و در افسانههای دورهی «هان» این کوه مأمن ارواح مردگانی است که بهدامنهی این کوه برمیگردند. جهان مردگان در چنین شکلی شبیه جهان مردگان بودائی در کوهستان مِرو است و چنین مینماید که جهان مردگان سیستم بودائی از افسانههای چینی تأثیر پذیرفته است و هنوز هم در چین «تایشان» بهمعنی جهان مردگان است. <br />
<br />
<br />
<br />
== نیرو یافتن از قربانی کردن ==<br />
<br />
<br />
در سدهی هفتم پیش از میلاد قربانی کردن و انجام مراسم مربوط بهآن بر قلهی کوه «تایشان» حق ویژهی فرمانروا بود. در دفتر وقایع بهار و خزان قربانی کردن رسم رایج و بومی مردم کوهستان است. در دورهی «چین» نخستین خاقان سرزمینِ وحدتیافته چین پس از ضمیمه کردن قلمرو شرقی بهقلمرو فرمانروائی خویش بهقربانی کردنی از این گونه میپردازد اما بهعلت توفان نمیتواند بهقلهی کوه برود و در قلهی کوه قربانی بکند و خاقان «فئی» را مسؤول این قصور میداند، اما مفسران «هان» بر این عقیدهاند که تنها فرزانگان والامقام میتوانند چنین قربانی را انجام دهند. <br />
<br />
خاقان وو از خاقانان دودمان »هان» نیز قربانی «فنگ» و «شان» را در قلهی کوه «تایشان» برای آسمان تکرار کرد و در این راه از جاودانی یاری گرفت که بیش از فرهیختگان پیرو کنفسیوس بهسنتّای خود وفادار مانده بودند.<br />
<br />
انجام این قربانی کوشش در تثبیت فرمانروائی در قلمرو کوهستان و زمین است. کوه سمبول خدای خاکی و آلت تناسلی است….<br />
<br />
مراسم سال نو نیز با قربانی کردن انسان و قربانی چهارتن از مقصران در چهار دروازه شهر پایان گرفت و این چهار قربانی نماد تسلط بر چهار جهت قلمرو فرمانروائی بود. بنابر یک سنت کهن آرزوی هر خاقان این بود که سرانجام از فرمانروائی رهائی یابد و قلمرو فرمانروائی خود را بهخاقان جدید واگذارد، و در واقع بههنگام پیری و ضعف این نوعی خودکشی و قربانی کردن خویش بهشمار میآمد.<br />
<br />
<br />
بخش کوتاهشدهئی از کتاب اساطیر چین، که از سوی انتشارات مازیار چاپ میشود.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20588آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-07-12T17:52:27Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهی آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهی روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهی دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهی بلند درخت فریب است که حرکت ارابهی خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهی بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهی او پیش میرود تا غروب که بر قلهی کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهی باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهی آن کوه میآسایند. بر قلهی این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهی ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهی دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهی اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهی شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهی تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهی دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
== اسطورهی ماه ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای بازمانده دربارهی ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهی غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهی خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهی ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهی «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهی اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.<br />
<br />
<br />
<br />
== ستارگان ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهی کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهی مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهی تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهی شوهر میرود.<br />
<br />
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهی صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهی چوپان و ستارهی دختر بافندهی آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهی آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهی آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهی رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
== زمین و آب و باد ==<br />
<br />
<br />
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهی آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهی بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهی دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهی هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. <br />
<br />
<br />
<br />
== دریای شرقی ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهی بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهی آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهی شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. <br />
<br />
این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهی این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== خدای دریا و تندبادهای دریائی ==<br />
<br />
وقتی پرندگان جاودانه از ویرانی آشیانهای خویش بهدرگاه فرمانروای بزرگ آسمان شکایت بردند، فرمانروای آسمان یوچیانگ بهخدای دریا و تندبادهای دریائی فرمان داد که جزایر جاودگانی را بر پشت سنگپشتهای غولپیکر استوار کنند، و هر جزیره بر پشت سه سنگپشت استوار شد شش هزار سال چنین بود تا هیولائی از قلمرو اژدهایان را هوس ماهیگیری بهدریا کشانید با نخستین قلاب شش سنگپشت صید کرد و دو جزیره از این جزایر بهجانب شمال پرتاب و غرق شد. فرمانروای بزرگ آسمان خشمگین از این جسارت هیکل غولها را کوچک کرد (اگرچه هنوز هم از موجودات دیگر بزرگترند) و سه جزیرهی دیگر همجنان بر پشت سنگپشتها استوار ماند، و این جزایر همان مکانی است که جویندگان جاودگانی را در افسانههای چینی بهخود میخواند.<br />
<br />
فرماندهی تندباد در «شانهایجینگ»، «یوچیانگ» نام دارد و این فرماندهی خدا مانند تنی چون پرندگان و چهرهئی چون چهرهی انسان دارد و بر سروپاهای او مارهای سبزی درآمده است. و مآمن این فرمانده در شمال یا شمال غربی جهان است و این دیار، مقر فرمانروائی اوست. «یوچیانگ» خدای دریا نیز هست و در این نقش تنی بهشکل ماهی و دست و پائی چون دست و پای انسان دارد مرکب او دو اژدهاست. در یک اسطوره آمده که نهنگی شمالی، که گون نام دارد، بههنگام خشم درهیأت پرندهئی بهنام پنگ درمیآید. از وقتی که این پرنده از امواج پر میکشد امواج دریا سهمگین و آسمان با گسترده شدن بال او سیاه میشود و این زمانی است که پرنده از شمال به جنوب پر میکشد. سفر این پرندهی غولپیکر شش ماه بهطول میانجامد و تا زمانی که در جنوب بهدریا فرورود دریا توفانی است و بدین ترتیب این داستان بهزمان وزش بادهای موسمی مربوط میشود. <br />
<br />
»پنگ» در آثار فیلسوف چینی، جُوانگدِزو، هیأت دیگری از «گون»است که چندین هزار «لی» پهنا دارد و طولش نیز بیانتهاست. در این اسطوره گُردهی این پرنده بهاندازهی کوههای شرقی تایشان است، و بالهایش چون ابر آسمان را میپوشاند و وقتی که بهجنوب پرمیکشد دریا بهوسعت سه هزار «لی» توفانی میشود. در این سفر «پنگ» بر بلندی گردبادی قرار میگیرد که چون شاخ بز پیچدرپیچ است و نود هزار «لی» بلندی دارد. اوج گرفتن او برای دوری از بخار و دمه است و در چنین حالتی پشت او بهابرهای آسمان میساید وقتی که بهدریای جنوب فرود آید توفان آرام مییابد. مراد «جوانگدزو» از شرح این اسطوره نتیجهی گرفتن اخلاقی است:<br />
<br />
«بلدرچین خندان در کنار مرداب از «پنگ» پرسید، کجا میروی؟ پاسخ گفت: بهفراز پرمیکشم و بهنشیب بازمیگردم؛ بهوقتی که بهنشیب برمیگردم هم آن زمانی است که بهفراز پرکشیدهام و این کمال پرواز است. پرنده بهکجا پر میکشد؟ چنین است حدّ فلسفی بزرگی و کوچکی.»<br />
<br />
«پنگ در نوشتههای بعد از «جوانگ دزو» از موجودات افریقائی و «زنگی» بهشمار میرود. و در یک نوشتهی قرن دوازدهم یا سیزدهم میلادی آمده که بازرگانی از «زنگبار» و دیدن پرندهئی عظیم سخن میگوید: «پرندهئی که وقتی پر میکشید. چون ابری جلو نور خورشید را میگرفت، و میتوانست در یک نفس شتری را فرو ببلعد. شاهپر این پرنده چندان بزرگ بود که حفره ته پر او بهاندازه آبخوری بزرگی بود.» و بهتردید «رخ» مارکوپوولو که میتوانست فیلی را فروببلعد تلفیقی از «پنگ» و این مرغ افسانهئی است. <br />
<br />
<br />
فرمانده و فرمانروای باد<br />
<br />
خدا یا فرمانروای حقیقی باد فِنگبو یا فِئیلیئن نام دارد، و اگرچه فرماندهی بادهای اقیانوس است ازفرمانروای آسمان فرمان میبرد. مأوای او ستارهی چی از صورت فلکی «ساگی تاریوس» است. ماه نیز از این قلمرو است و اوست که آفرینندهی توفانهای سهمگین است. توفان و تندبادها از منشکّای پرباد «فنگ بو» برمیخیزد و هر حای که بخواهد با گشودن در مشکهائی که خود باد کرده است توفان برپا میکند. [مقایسه کنید با میکائیل در کتاب ملائکهی ملااسماعیل سبزواری].<br />
<br />
«فنگبو» پیش از فرماندهی باد وزیر ظالم «جو» بود و در تندی و چالاکی مشهور بود. او خدای خشکسالی نیز هست، و در همان حد که در نزول باران تواناست در راندن ابراهای باران ریز توانائی دارد و گاهی پدید آورندهی خشکسالی است. <br />
<br />
در افسانهئی دیگر «فئی-لیئن» از حامیان «چیه - یو» در عصیان علیه «هوانگ دی» بود که بهسبب شرارت بیحد بههیولای خبیثی مبدل شد و با برانگیختن توفان جنوب را بهتباهی کشید. «یائو» خاقان خلفِ «هوانگدی» پس از این توفان، کماندار آسمانی را مأمور مرمّت جنوب کرد و فرمان داد مردم خانههای خود را با سنگ استوار کنند تا باد شکست یابد و بهقلل کوهها بازگردد. در اینجا کماندار آسمانی در نبرد خود با باد اورا بهشکل مشک بزرگ زرد و سفیدی مییابد که از آن توفان فرو میبارد و کماندار بزرگ با زخمی کردن او باد را بهغار بزرگ کوهستان میتاراند اما باد پس از خستگی درکردن با تیغی آخته بهکماندار آسمانی میتازد و این بار کماندار زانوی او را بهسختی مجروح میکند و هیولای باد تسلیم میشود و از آن پس قدرت باد کمتر میشود.<br />
<br />
در اسطورهی دیگری «فئی - لیئن» بههیأت پرنده - اژدهائی است با تن پرنده و سر گاو و دم مار، و در افسانهی دیگری «فنگ بو» انسانی است از انسانهای کهن که ریشی سپید و کلاهی سرخ و آبی و ردائی زرد دارد. گاهی بادها بهشکل پیرزنی تجسم مییابند و دراین هیأت میتوان «فنگ - بو» را سوار بر ببری بر بلندِ ابرها دید. <br />
<br />
کوهها در این اسطورهها مشخصکنندهی هوای منطقهاند. کوههای شرقی «تایشان» در این افسانهها بههیأت موجودی است که یک چشم و کلاه سفید بر سر دارد چشم این موجود در این اسطوره همانند چشم گاو و دُم او بهشکل دُم مار است. و در برخی از افسانهها «فئی-لیئن» خدای باد با «فئی» که پس از مرگ بر قلهی «هوتایشان» مدفون عوضی گرفته میشود. «فئی» خدائی بد که چون پا بهرود و مزارع میگذاشت آنها را خشک میکرد و دراین افسانه «تایشان» اقامتگاه خدای باد است.<br />
<br />
<br />
کوههای اصلی<br />
<br />
در جهانشناسی باستانی چین زمین چهار کوه اصلی دارد که با گذشت زمان پنجمین کوه نیز در مرکز زمین بر آن افزوده میشود. کوههای اصلی در شعائر و اسطورههای چینی نقش حساسی دارند، گوئی تلاشهای انسان در درون مربعی انجام میگیرد که چهار دیوار بلند، یعنی چهار کوه اسطورهئی از اطراف آن را در میان گرفته است. در افسانهها، فرمانروایان از حضور نمایندگان این چهارکوه در دربار خود و صعود بر این کوهها سخن میگویند تا تسلط خود را بر چهار سوی زمین تثبیت کنند. از چهار قلّهی اصلی این چهار کوه قلهی «تایشان» بیش از دیگران مورد توجه است و بدینترتیب نخست کوهستان شرق و قلهی آن «تایشان»، و آنگاه کوهستان و بهشت غرب «گونلون» مورد توجه قرار میگیرند.<br />
<br />
<br />
تایشان<br />
<br />
در اساطیر آمده خورشیدی موکّل از «تایشان» بهآسمان برمیخیزد، و در افسانههای دورهی «هان» این کوه مأمن ارواح مردگانی است که بهدامنهی این کوه برمیگردند. جهان مردگان در چنین شکلی شبیه جهان مردگان بودائی در کوهستان مِرو است و چنین مینماید که جهان مردگان سیستم بودائی از افسانههای چینی تأثیر پذیرفته است و هنوز هم در چین «تایشان» بهمعنی جهان مردگان است. <br />
<br />
<br />
نیرو یافتن از قربانی کردن<br />
<br />
در سدهی هفتم پیش از میلاد قربانی کردن و انجام مراسم مربوط بهآن بر قلهی کوه «تایشان» حق ویژهی فرمانروا بود. در دفتر وقایع بهار و خزان قربانی کردن رسم رایج و بومی مردم کوهستان است. در دورهی «چین» نخستین خاقان سرزمینِ وحدتیافته چین پس از ضمیمه کردن قلمرو شرقی بهقلمرو فرمانروائی خویش بهقربانی کردنی از این گونه میپردازد اما بهعلت توفان نمیتواند بهقلهی کوه برود و در قلهی کوه قربانی بکند و خاقان «فئی» را مسؤول این قصور میداند، اما مفسران «هان» بر این عقیدهاند که تنها فرزانگان والامقام میتوانند چنین قربانی را انجام دهند. <br />
<br />
خاقان وو از خاقانان دودمان »هان» نیز قربانی «فنگ» و «شان» را در قلهی کوه «تایشان» برای آسمان تکرار کرد و در این راه از جاودانی یاری گرفت که بیش از فرهیختگان پیرو کنفسیوس بهسنتّای خود وفادار مانده بودند.<br />
<br />
انجام این قربانی کوشش در تثبیت فرمانروائی در قلمرو کوهستان و زمین است. کوه سمبول خدای خاکی و آلت تناسلی است….<br />
<br />
مراسم سال نو نیز با قربانی کردن انسان و قربانی چهارتن از مقصران در چهار دروازه شهر پایان گرفت و این چهار قربانی نماد تسلط بر چهار جهت قلمرو فرمانروائی بود. بنابر یک سنت کهن آرزوی هر خاقان این بود که سرانجام از فرمانروائی رهائی یابد و قلمرو فرمانروائی خود را بهخاقان جدید واگذارد، و در واقع بههنگام پیری و ضعف این نوعی خودکشی و قربانی کردن خویش بهشمار میآمد.<br />
<br />
<br />
بخش کوتاهشدهئی از کتاب اساطیر چین، که از سوی انتشارات مازیار چاپ میشود.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20058آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-06-30T10:26:43Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهی آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهی روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهی دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهی بلند درخت فریب است که حرکت ارابهی خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهی بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهی او پیش میرود تا غروب که بر قلهی کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهی باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهی آن کوه میآسایند. بر قلهی این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهی ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهی دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهی اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهی شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهی تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهی دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
== اسطورهی ماه ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای بازمانده دربارهی ماه اندک است، دراین اسطورهها دوازده ماه وجود دارد که دوازده ماه قمری را تشکیل میدهد. هر ماه پس از شستشوی در دریاچهی غربی سفرش را با ارابه در آسمان آغاز میکند و درهیچ یک از این اسطورهها شرحی از ارابه و کِشندگان ارابه نیست. ذات ماه از یین و تنش یکپارچه از آب است. (خورشید و ماه مظهر کامل «یانگ» و «یین»اند) در سینهی خورشید کلاغی سه پا آشیان دارد و در سینهی ماه خرگوشی (در افسانههای بسیار کهن) یا غوکی آشیان گزیده است و در افسانههای دورهی «هان» این هر دو با هم درماه مسکن دارند. در پشت قاب آینهئی بازمانده از روزگار «هان» تصویر خرگوشی دیده میشود که در ماه مشغول تهیهی اکسیر جاودانگی است، اکسیری که وقتی «هنگ - او» آن را مینوشد بههیأت غوکی جاودان در میآید.<br />
<br />
<br />
<br />
== ستارگان ==<br />
<br />
<br />
اسطورههای ستارگان از روزگار بس دور است، از زمانی که بوروکراسی آسمانی شکل میگیرد. افسانهی کهنی که از شیه جینگ (کتاب سرودها) نقل میشود، در این زمینه نمونهئی گویاست که پایائی آن بهعلت ظرافت و خیالگونه بودن آن است. قدمت این افسانه بهپیش از تاریخ و جوامع اقتصادی - اجتماعی جداگانهی مردان و زنان باز میگردد، و یادآور شعائر و مراسم نامزدی، روابط جنسی و ازدواج در دوره بهار و خزان و اشارتی بهجامعهی تک همسری است و داستان زندگانی زنی است که بهخانهی شوهر میرود.<br />
<br />
افسانه بهدو ستاره از سه ستارهی صورت فلکی «آکویلا» و «لیرا» مربوط میشود: نام این دو ستاره که در دو سوی کهکشان قرار دارند ستارهی چوپان و ستارهی دختر بافندهی آسمان است. این دو ستاره زن و شوهرند و بهسبب فراموشی وظیفه در دو سوی رودخانهی آسمان قرار گرفتهاند و تنها یک شب در سال به دیدار یکدیگر خرسند میشوند و آن شب هفتمین شب ماه هفتم سال است. در هفتمین شب هفتمین ماه سال کلاغ جارهها بال میگشایند و بر رود آسمان پلی میبندند تا دختر بافندهی آسمان نزد شوهرش برود. بامدادان دختر بافنده بهکنار دیگر رود بازمیگردد و با بارانی شدن کنارهی رودِ آسمان کلاغ جارهها بهپناهگاهشان میروند و زن و شوهر بهناچار یکسال از هم دور میمانند و هر سال تنها یک بار وصل این دو میّسر میشود.<br />
<br />
<br />
<br />
== زمین و آب و باد ==<br />
<br />
<br />
در اعتقادات مردم چین باستان زمین محاط در آب بود و در هر گوشهی آن دریائی بزرگ قرار داشت. (در برخی از اسطورهها نیز زمین بر اقیانوس آغازین شناور است و از آن جمله است اسطورهی بیانگو) میدانیم که بخش شرقی چین بهدریا و ساحل میانجامد اما بهاحتمال قوی در آن روزگار بهوجود چنین دریا و ساحلی آگاهی نداشتند و برای تبیین این نظر باید به نکتهی دیگری توجه داشت. زمین دراین اسطورهها هرمی شکل است و باران از کنارهی هرم بهپائین سرازیر میشود و بهاین دلیل است که زمین محاط در آب است. <br />
<br />
<br />
<br />
== دریای شرقی ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهها، دریای شرقی طغیانی وسهمگین و ویرانگر است و همهی بارانها و آبها بهسوی این دریا جاری است و رودخانهی آسمان نیز بهدریای شرقی میریزد. درون دریای شرقی پنج جزیرهی شناور افسانهئی و بهشت بِنگِ - لای، که جایگاه پرندگان جاویدان و تیزپروازاست، قرار دارد. <br />
<br />
این جزایر رستنگاه کیاهان داروئی و اکسیر جاودانگی است و خاقانان را، در افسانهها، بهسوی خود میخوانند و هم به این دلیل است که کشتیهای بسیاری را بهفرمان خاقانان روانهی این جزایر میکنند، اما پیش از آن که در ساحل پهلو بگیرند بهسبب توفانهای شدید نابود میشوند. در این افسانهها سرانجام این جزایر شناور در طغیان دریا بهزیر آب میروند و پرندگان جاودانه، که آشیانّای خود را از دست دادهاند، بهفرمانروای بزرگ آسمان شکایت میبرند.<br />
<br />
<br />
<br />
== خدای دریا و تندبادهای دریائی ==</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20057آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-06-30T09:50:21Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
<br />
<br />
== ساختمان جهان ==<br />
<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
<br />
== جدائی آسمان و زمین ==<br />
<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.<br />
<br />
<br />
<br />
== هیاکل آسمانی ==<br />
<br />
<br />
اساطیر چین و جهان«گری مردم این کشور غالباً بهخورشید و ماه و ستارگان مربوط میشود و این اسطورهها در عین سادگی گاه متناقض یکدیگرند. قلهی آسمان در این اساطیر، روزنهئی است که «لی - چیو» نام دارد و هم از این شکاف است که آذرخش چهره مینماید و خورشید و ماه و ستارگان را بهآنسوی این روزن راهی نیست. در کهنترین اساطیر موجود «شون» خاقان پدر خورشید و ماه است و در این افسانهها ده خورشید و دوازده ماه وجود دارد. از هر خورشید و ماه یک مادر پاسداری میکند که مسؤول انجام دادن کار آنها است؛ و از این ده خورشید هر روز تنها یک خورشید در آسمان نمایان میشود. هر خورشید این اسطوره بر ارابهئی سوار است که چند اژدها آن را میکشند و مادر خورشید حرکت خورشید را بررسی و تنظیم میکند. هر بامداد خورشیدی که کار آن روز برعهده اوست از درهی روشنائی برمیخیزد و مادر او را در دریاچهئی که در انتهای شرق آخر جهان هست شستشو میدهد. بر کنارهی دریاچه درختان بیشمار یا درخت فریب فو-سانگ، هست که خورشیدها بر آن مینشینند، واین درختان را یو یا کونگ - سانگ نیز مینامند. آن ده خورشید، پس از شستشو، و هر یک بهنوبت بر شاخهئی از شاخههای درخت «فو- سانگ» مینشینند و نشیمن هر خورشیدی که نوبت حرکت او در آسمان باشد از خورشیدهای دیگر بلندتر است و هم از این شاخهی بلند درخت فریب است که حرکت ارابهی خورشید آغاز میشود. خورشید پس از برخاستن از شاخهی بلند درخت فریب راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابهی او پیش میرود تا غروب که بر قلهی کوه یندزو فرود آید. کوه «یندزو» در دورترین نقطهی باختر قرار دارد و اژدهاهائی که ارابه را میکشند، پس از برداشتن یوغشان، بر قلهی آن کوه میآسایند. بر قلهی این کوه نیز درختی هست که رو نام دارد. خورشید هر شامگاه بر درخت رو فرود میآید و از همین کوه است که بعد از غروب کردن بهشرق باز میگردد؛ و باز فردا نوبت خورشید دیگری است. چگونگی بازگشت خورشید به شرق روشن نیست. اما چنین است که درخت غروب گلهای آتشگونی دارد که شاید ستارگان شب باشند، و در اسطورهئی آمده که خورشید در سفر شرق بهغرب خود از پلکانی بالا میرود که هر پلهاش نشانهی ساعات روز است. در این اسطوره چگونگی بازگشت خورشید از غرب بهشرق روشن نیست و دو عامل نالازم نیز دراین اسطوره بهچشم میخورد. در اسطورهی دیگری خدایانی که مقام آنها در شمال شرقی و شمال غربی جهان است موکّل بهفرمان داشتن بادها و ماه و خورشید و تغییر فصولاند و چنین بهنظر میرسد که این خدایان بعدها بهاسطورهی اصلی افزوده شده؛ و افسانه دو درخت و ده خورشید از این اسطوره کهنتر است. نکته اینجاست که در زبان چینی کلمهئی که نشانهی شرق است از دیرباز خورشیدی است بر درختی نشسته، و نشانهئی که روشنائی را مینمایاند خورشیدی است از درخت برخاسته و بر بالای درخت است؛ و بهخلاف این، نشانهی تاریکی خورشیدی است که در پائین درخت قرار دارد، و باز نشان بامداد عدد ۹ و تصویر خورشید است و تفسیر آن چنین است که خورشید موکّل بهآسمان برخاسته ۹ خورشید دیگر بر شاخههای درخت فریب نشستهاند. <br />
<br />
در اسطورههای خورشید هرگاه بیش از یک خورشید در آسمان نمایان شود نشان شومی و زوال دودمان خاقانی است؛ از آن جمله است زوال دودمان شیا و بهقدرت رسیدن دودمان یین یا شانگ که با ظهور دو خورشید در آسمان همراه است. در این اسطوره خورشید شرقی خاقان بهقدرت رسیده خورشید عزمی خاقان رو بهافول است. در افسانهی دیگری سخن از ناسپاسی وزیری عاصی است که بهدرخت فریب، که در اسطورهها جایگاه برخاستن خاقان جدید است، حمله میکند و شکست مییابد. <br />
<br />
بنابراین اسطورهها، بیشترین خورشیدها زمانی در آسمان پیدا میشود که خاقان یائو خاقانی را بهخاقان شون وامیگذاردو در نتیجه ده خورشید در آسمان نمایان میشود و با برخاستن ده خورشید حرارت خورشیدها زمین زندگانی را بهنابودی تهدید میکند. خاقان شون، که از پدیدار شدن ده خورشید بر آسمان دچار وحشت شده، یی، کماندار آسمانی را بهیاری میخواند تا نه خورشید اضافی را از آسمان براند. و یی کماندار بزرگ زمین و هستی را از تباهی میرهاند. ذات خورشید، در اساطیر چین، یانگ و تنش یکپارچه از آتش است. و در سینهاش کلاغی سهپا آشیان دارد؛ و چنین است که «یی»، کماندار آسمانی، با هر تیر جادوئی که بهجانب هر یک از نه خورشید اضافی رها میکند کلاغی از آسمان بهزمین میافتد و خورشیدها با مردن کلاغان خاموش میشوند.<br />
<br />
«یی» از خدایان بزرگ چینی و شوهر هنگ-او است. «هِنگ - او» تخم اکسیر جاودانگی را که «یی» از «شیهوانگ مو» فرمانروای بهشت یا آسمان غربی بهچنگ آورده بود از شوهرش میربایدو بهماه میگریزد و بههیأت غوکی جاودانه و آسمانی در میآیدو در ماه ساکن میشود.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B2&diff=20050آفرینش جهان در اساطیر چین ۲2011-06-29T17:07:52Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:5-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۲]]<br />
[[Image:5-123.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۳]]<br />
[[Image:5-124.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۴]]<br />
[[Image:5-125.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۵]]<br />
[[Image:5-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۶]]<br />
[[Image:5-127.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۷]]<br />
[[Image:5-128.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۸]]<br />
[[Image:5-129.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۲۹]]<br />
[[Image:5-130.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۰]]<br />
[[Image:5-131.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۱]]<br />
[[Image:5-132.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۲]]<br />
[[Image:5-133.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۳]]<br />
[[Image:5-134.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۱۳۴]]<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۵]]<br />
<br />
ساختمان جهان<br />
<br />
گزارشها و اسناد مربوط بهجهانشناسی چینی بیشتر از دورهی هان آخر است و با مطالعهی این آثار جهانشناسی چینی در دورهی پیش از «هان» نیز مشخص میگردد. در این زمینه از سه مکتب فلسفی یاد میشود: از مکتب سوانیه تنها این را میدانیم که پیروان این مکتب آسمان را جامد نمیدانستند و ستارگان را نیز چون خورشید و ماه متحرک میپنداشتند.<br />
<br />
در مکتب هو - تیئن از «بیانگو» سخن میرود : در اسطورهی این مکتب آمده که جهان بهتخممرغی میماند که عمود بر اقیانوس جهان ایستاده است. پوستهی روئی این تخم آسمان و پوستهی درونی آن جایگاه ستارگان و پوستهی قسمت زیرین آن زمین است. بنابر این سیستم، فصول گوناگون سال از جزرومدّ اقیانوس ایجاد میشود. <br />
<br />
در مکتب تیئن - گای یا جو - بئی که از دو مکتب دیگر کهنتر است آسمان بهجام وارونهئی میماند که بر محور ستارهی قطبی میگردد. در این اسطوره ستارهی قطبی و ستارگان اطرافش بر سطح جام آسمان ثابتاند و زمین نیز سطح صاف بالای هرم چهارگوش و بیسری است که آن را از چهارسو آب در میان گرفته است. اعتقاد بهمربع بودن زمین بهروزگاران بسیار دور و پیدائی اعتقاد بهیانگ و یین باز میگردد. در این باورها خورشید (یا خورشید خدای) مربع است و در تصاویر کهن آن را بهشکل چند مربع تصویر کردهاند که در مربعات دیگر محاطاند و مربع میانی از همه کوچکتر بوده و همه بههم وصل شدهاند. در این اسطورههای باستانی، زمین که عنصر «یین» را درخود دارد چهار گوش و ساکن، و آسمان که عنصر «یانگ» را در خود دارد مقدس و بر محور خود میگردد. «یانگ» و «یین» دو عنصر متضادند. <br />
<br />
در سیستم «جو - بئی» آسمان جامد است و وقتی «گونگ گونگ» بهآسمان میتارد شمال غربی آسمان سوراخ میشود و خورشید در این بخش از آسمان راهی ندارد. جامِ وارونهی «جو - بئی» یعنی آسمان در این اسطوره تکیهگاهی بهشکل طناب دارد و چنین طنابی در زبان چینی نام تسمهئی نیز هست که نشیمنگاه ارابه را بهمحور چرخها محکم میکند. تمثیل ساختمان جهان در تشبیه بهارابه از اعتقادات باستانی است و گوئی آسمان در اینجا چتر یا سایهبان ارابهئی است که با میلهئی بهنشیمنگاه ارابه وصل میشود و زمین، بهمَثَل، تنهی ارابه است. در این سیستم آسمان چون چرخ ارابه است که ستارهئی که در مرکز آن قرار دارد آن را محکم میکند. منشاء این تمثیل از آنجاست که ارابههای کهن چینی دارای تنهئی مربعشکل و سایبانی کمانی بود که بادیرکی بر نشیمن؛اه بسته میشد. تشبیه آسمان بهسایبان نشیمنگاه ارابه نخست اندکی شگفتانگیز است. اما از آسمانی که متکی بهچهار یا هشت ستون است معقولتر مینماید، و در چنین شکلی است. که آسمان میتواند بهگرد خود بگردد. از سوی دیگر در تصویر آسمان که ستارهی قطبی بهعنوان محور آن تصور شود اسطورهی «گونگ گونگ» نیز قابل تبیین است. در اسطورهی «گونگ گونگ» هیولا با شاخ خود کوه «بوجو» را، که ستون آسمان است، از جا میکند و از این کار او سوراخی در آسمان ایجاد میشود که آسمان بهجانب آن سوراخ کج میشود و آبها بهجانب جنوب شرقی روان میشود. کوه «بوجو» که «گونگ گونگ» آن را ویران کرده در زبان چینی بهمعنی نامدور است و چنین مینماید که این نام، که بهمعنی قوس شکسته است، جائی باشد که ستون آسمان بهعلت حملهی «گونگ گونگ» سوراخ شده و سیل و طوفانی را که از آن سخن خواهیم گفت موجب شده است.<br />
<br />
<br />
جدائی آسمان و زمین<br />
<br />
در اسطورهئی که جهان بهتخممرغ مانند شده «بیانگو» فاصله نگهدار آسمان و زمین است. در اسطورههای دیگر چنین نقشی را ستون یا ستونهائی برعهده دارد. پیوستگی آسمان و زمین، که رحمت خدائی است و موجب نزدیکی انسان بهخدایان، بهعللی پایدار نمیماند. در «شوجینگ» آمده که فرمانروای آسمان بهچونگ-لی یا «لی» فرمان داد که آسمان را از زمین جدا کند و هبوط و نزول را از میان بردارد. در اسطورهی دیگری علت این جدائی نیز شرح داده شده، و آن افسانه چنین است: که جوان هو پس از آن که بر «شائوهائو» غلبه کرد دریافت که بهسبب بینظمی و اجرا نشدن مراسم قربانی خدایان تا بهحد انسانها نزول کردهاند. بدین دلیل «جوانهو» به«چونگ»، امیر جنوب، فرمان داد که ریاست آسمان را بهعهده گیرد و آدمیان را هر یک در مقام خود بنشاند؛ و چنین شد که پیوستگی آسمان و زمین از میان برخاست. «دزو جوان» میگوید که: «شائوهائو»، خلف «هوانگدی»، برادر جوانی داشت «چونگ» نام. «چونگ»، که بساط خدائی «گوئومانگ» را عَلَم میکند، دارای قلمروی است که شامل جنگل بزرگ و دیار شرقی میشود و «لی» نیز که پسر «جُوانهو» است با نام «جورونگ» بر دیار جنوب و بر آتش فرمانروائی دارد.<br />
<br />
از این اسطورهها چنین برمیآید که هیچ کاری بیصدور فرمان انجامپذیر نیست، و این نکتهئی است که در آئینهای گوناگون چینی، و حتی در آداب و رسوم و شعائر نیزِ بهچشم میخورد. نکته دیگر این که «بوروکراسی» احتماعی چین باستان از نظام دینی و اساطیر چینی نیز تأثیر میپذیرد، و این آئینها همانند «بوروکراسی» دربار خاقانان است و با آن هماهنگی دارد و همیشه نیرو یا نیروهائی بر رفتار نیک و شر انسانها نظارت دارند.</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7&diff=20048بحث کاربر:افرا2011-06-29T16:19:51Z<p>افرا: /* تشکر */</p>
<hr />
<div>{{خوشامد}} --[[کاربر:Robofa|Robofa]] ۲۶ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۳۴ (UTC)<br />
<br />
<br />
<br />
== تشکر ==<br />
<br />
سلام. امروز [[جشن بزرگ]] را بازنگری میکردم و کیف کردم از دقت شما در تایپ. ممنون. --[[کاربر:Parastoo|پرستو]] ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۴:۳۴ (UTC)<br />
<br />
ممنون از شما پرستو جان.--[[کاربر:افرا|افرا]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19930آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T13:08:24Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهٔ '''بیانگو''' احتمالاً از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهٔ سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهٔ چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهٔ سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبان، یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهٔ پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنها بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهٔ فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهٔ «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهٔ خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهٔ مشک است. <br />
<br />
در افسانهٔ دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهٔ خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهٔ قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زوال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهٔ اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهٔ سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهٔ تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهٔ روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهٔ زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهٔ آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهٔ «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهٔ دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهٔ چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهٔ روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاش کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهٔ دیگری آمده که همهٔ کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهٔ دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از دندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورههای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهٔ چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهٔ دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهٔ پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکران جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهٔ هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهٔ زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهٔ جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' که خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهٔ (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهٔ '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهٔ '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهٔ '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهٔ دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهٔ این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
<br />
== آفرینش انسان ==<br />
<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهٔ دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهٔ انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهٔ نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهٔ مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهٔ آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسهای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهٔ خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهٔ آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهٔ آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19929آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T13:07:06Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهٔ '''بیانگو''' احتمالاً از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهٔ سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهٔ چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهٔ سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبان، یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهٔ پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنها بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهٔ فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهٔ «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهٔ خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهٔ مشک است. <br />
<br />
در افسانهٔ دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهٔ خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهٔ قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زوال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهٔ اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهٔ سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهٔ تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهٔ روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهٔ زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهٔ آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهٔ «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهٔ دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهٔ چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهٔ روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاش کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهٔ دیگری آمده که همهٔ کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهٔ دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از دندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورههای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهٔ چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهٔ دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهٔ پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکران جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهٔ هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهٔ زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهٔ جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' که خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهٔ (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهٔ '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهٔ '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهٔ '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهٔ دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهٔ این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
<br />
== آفرینش انسان ==<br />
<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهٔ دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهٔ انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهٔ نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهٔ مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهٔ آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسهای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهٔ خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهٔ آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهٔ آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19928آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T12:54:59Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهٔ '''بیانگو''' احتمالاً از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهٔ سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهٔ چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهٔ سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبان، یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهٔ پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنها بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهٔ فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهٔ «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهٔ خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهٔ مشک است. <br />
<br />
در افسانهٔ دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهٔ خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهٔ قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهٔ اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهٔ سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهٔ تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهٔ روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهٔ زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهٔ آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهٔ «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهٔ دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهٔ چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهٔ روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهٔ دیگری آمده که همهٔ کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهٔ دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهٔ چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهٔ دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهٔ پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهٔ هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهٔ زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهٔ جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهٔ (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهٔ '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهٔ '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهٔ '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهٔ دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهٔ این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهٔ دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهٔ انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهٔ نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهٔ مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهٔ آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهٔ خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهٔ آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهٔ آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19927آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T12:49:29Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهٔ '''بیانگو''' احتمالاً از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهٔ سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهٔ چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهٔ سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهٔ پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهٔ فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهٔ «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهٔ خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهٔ مشک است. <br />
<br />
در افسانهٔ دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهٔ خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهٔ قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهٔ اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهٔ سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهٔ تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهٔ روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهٔ زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهٔ آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهٔ «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهٔ دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهٔ چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهٔ روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهٔ دیگری آمده که همهٔ کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهٔ دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهٔ چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهٔ دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهٔ پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهٔ هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهٔ زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهٔ جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهٔ (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهٔ '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهٔ '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهٔ '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهٔ دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهٔ این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهٔ دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهٔ انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهٔ نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهٔ مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهٔ آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهٔ خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهٔ آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهٔ آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19926آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T12:45:44Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهی '''بیانگو''' احتمالاً از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهی هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهی زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهی جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهی (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهی '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهی '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهی '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهی دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهی این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهی دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهی انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهی نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهی مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهی آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهی خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهی آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهی آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19925آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T12:37:43Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''(Pian Ku). اسطورهی '''بیانگو''' احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
==زایش نظم از بینظمی:==<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار '''جوانگ دزو''' (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
'''هُو''' فرمانورای دریای شمال بود و '''شُو''' فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان '''سرزمین میانه''' و قلمرو فرمانروا '''هُون - دُون''' بود. ناهمانندی فرمانروای '''سرزمین میانه''' با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا '''هون - دون''' ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا '''هون - دون'''، یعنی '''بینظمی'''، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی '''شو - هو'''، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
'''سویمیه''' (Soymie) در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان '''شانگ''' رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان '''وُو-ئی''' تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را '''دیئن - شِن''' یا '''خدای آسمان''' مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان '''وو-ئی''' پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا '''وو-ئی''' که از کتاب '''شُوجینگ''' نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی '''چیه - نی''' یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب '''شانهایجینگ''' آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که '''خاقان زرد''' فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی '''جوشین''' آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود '''بیگان''' را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از '''سوماچیئن''' مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام '''یِن''' با توسّل بهثروت خود را فرمانروای '''سونگ''' میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت '''چی''' و متحدان «چی» یعنی '''وِی''' و '''چُو''' اتفاق میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را '''آسمان''' نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان '''شیا''' را جنگ با '''آسمان''' میخواند. و '''آسمان''' است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. '''آسمان'''، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب '''یانگ'''، یعنی آسمان، و '''یین''' یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار '''هان''' آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای '''جوانگدزوی''' فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و '''شانگدی''' از '''جونگلیِ''' قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی '''یانگ''' و '''یین''' (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود '''یانگتسه''' است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو '''شِن''' خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که '''برهما'''ی آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهی هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهی زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای '''ریگوِدا''' آفرینش همهی جهان بهغولی بهنام '''پُورشَه''' از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهی (کاست) '''برهمن'''، از دستانش طبقهی '''کشاتریَه''' یا جنگجویان، از رانهایش طبقهی '''وایشیَه''' یا بازرگانان، از پاهایش طبقهی '''شودَر'''، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از '''دئین-لونگ و دی - یا'''، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن '''آئین بودا''' بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهی دیگری نیز در کتاب '''شانهای جینگ''' آمده است: هیولائی بهنام '''گونگگونگ''' در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه '''بوجو''' را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهی این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار '''لی''' (هر '''لی''' ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهی دیگری بَغْبانو '''نوگوا'''، که در برخی از افسانهها او را همسر '''فوشی''' دانستهاند، آفرینندهی انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو '''نوگوا''' نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهی نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهی مردمی از افسانههای '''جو - بئی''' اسطورهی آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) '''یانگ''' و '''یین''' را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهی خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهی آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهی آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر '''تیئن - لونگ''' و '''دی-یا''' یا '''دی - مو''' (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19921آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T11:14:38Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام '''بیانگو'''. اسطورهی '''بیانگو''' احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
'''زایش نظم از بینظمی:'''<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش '''نظم''' از '''بینظمی''' ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار جوانگ دزو (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
هُو فرمانورای دریای شمال بود و شُو فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان سرزمین میانه و قلمرو فرمانروا هُون - دُون بود. ناهمانندی فرمانروای سرزمین میانه با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا هون - دون ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا هون - دون، یعنی بینظمی، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی شو - هو، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
سویمیه در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان شانگ رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان وُو-ئی تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را دیئن - شِن یا خدای آسمان مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان وو-ئی پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا وو-ئی که از کتاب شُوجینگ نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی چیه - نی یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب شانهایجینگ آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که خاقان زرد فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی جوشین آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود بیگان را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از سوماچیئن مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام یِن با توسّل بهثروت خود را فرمانروای سونگ میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت چی و متحدان «چی» یعنی وِی و چُو اتفاع میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را آسمان نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان شیا را جنگ با آسمان میخواند. و آسمان است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. آسمان، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب یانگ، یعنی آسمان، و یین یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار هان آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای جوانگدزوی فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و شانگدی از جونگلیِ قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی یانگ و یین (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود یانگتسه است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو شِن خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که برهمای آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهی هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهی زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای ریگوِدا آفرینش همهی جهان بهغولی بهنام پُورشَه از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهی (کاست) برهمن، از دستانش طبقهی کشاتریَه یا جنگجویان، از رانهایش طبقهی وایشیَه یا بازرگانان، از پاهایش طبقهی شودَر، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از دئین-لونگ و دی - یا، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن آئین بودا بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهی دیگری نیز در کتاب شانهای جینگ آمده است: هیولائی بهنام گونگگونگ در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه بوجو را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهی این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار لی (هر لی ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهی دیگری بَغْبانو نوگوا، که در برخی از افسانهها او را همسر فوشی دانستهاند، آفرینندهی انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو نوگوا نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهی نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهی مردمی از افسانههای جو - نئی اسطورهی آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) یانگ و یین را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهی خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهی آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهی آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر تیئن - لونگ و دی-یا یا دی - مو (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19920آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T11:10:11Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام بیانگو. اسطورهی بیانگو احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
زایش نظم از بینظمی:<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش نظم از بینظمی ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار جوانگ دزو (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
هُو فرمانورای دریای شمال بود و شُو فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان سرزمین میانه و قلمرو فرمانروا هُون - دُون بود. ناهمانندی فرمانروای سرزمین میانه با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا هون - دون ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا هون - دون، یعنی بینظمی، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی شو - هو، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
سویمیه در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان شانگ رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان وُو-ئی تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را دیئن - شِن یا خدای آسمان مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان وو-ئی پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا وو-ئی که از کتاب شُوجینگ نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی چیه - نی یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب شانهایجینگ آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که خاقان زرد فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی جوشین آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود بیگان را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از سوماچیئن مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام یِن با توسّل بهثروت خود را فرمانروای سونگ میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت چی و متحدان «چی» یعنی وِی و چُو اتفاع میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را آسمان نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان شیا را جنگ با آسمان میخواند. و آسمان است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. آسمان، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب یانگ، یعنی آسمان، و یین یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار هان آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای جوانگدزوی فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و شانگدی از جونگلیِ قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی یانگ و یین (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود یانگتسه است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو شِن خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که برهمای آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهی هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهی زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای ریگوِدا آفرینش همهی جهان بهغولی بهنام پُورشَه از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهی (کاست) برهمن، از دستانش طبقهی کشاتریَه یا جنگجویان، از رانهایش طبقهی وایشیَه یا بازرگانان، از پاهایش طبقهی شودَر، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از دئین-لونگ و دی - یا، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن آئین بودا بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهی دیگری نیز در کتاب شانهای جینگ آمده است: هیولائی بهنام گونگگونگ در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه بوجو را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهی این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار لی (هر لی ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهی دیگری بَغْبانو نوگوا، که در برخی از افسانهها او را همسر فوشی دانستهاند، آفرینندهی انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو نوگوا نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهی نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهی مردمی از افسانههای جو - نئی اسطورهی آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) یانگ و یین را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهی خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهی آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهی آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر تیئن - لونگ و دی-یا یا دی - مو (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
باجلان فرخی<br />
{{پایان چپچین}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19919آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T11:08:46Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام بیانگو. اسطورهی بیانگو احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
زایش نظم از بینظمی:<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش نظم از بینظمی ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار جوانگ دزو (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
هُو فرمانورای دریای شمال بود و شُو فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان سرزمین میانه و قلمرو فرمانروا هُون - دُون بود. ناهمانندی فرمانروای سرزمین میانه با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا هون - دون ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا هون - دون، یعنی بینظمی، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی شو - هو، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
سویمیه در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان شانگ رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان وُو-ئی تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را دیئن - شِن یا خدای آسمان مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان وو-ئی پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا وو-ئی که از کتاب شُوجینگ نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی چیه - نی یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب شانهایجینگ آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که خاقان زرد فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی جوشین آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود بیگان را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از سوماچیئن مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام یِن با توسّل بهثروت خود را فرمانروای سونگ میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت چی و متحدان «چی» یعنی وِی و چُو اتفاع میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را آسمان نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان شیا را جنگ با آسمان میخواند. و آسمان است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. آسمان، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب یانگ، یعنی آسمان، و یین یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار هان آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای جوانگدزوی فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و شانگدی از جونگلیِ قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی یانگ و یین (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود یانگتسه است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو شِن خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی پیدائی جهان است. و در جهانشناسی هند باستان نیز جهان از ترکیدن تخم طلائی بر اقیانوس بیکردان جهان هستی مییابد. و از قسمت بالائی آن آسمان و از بخش زیرین آن زمین بهوجود میآید. و حتی در اسطورهئی آمده است که برهمای آفریننده نیز از درون همین تخم پدیدار میشود. در اسطورهی هندی «برهما» با افسونی از یک بخش آن تخممرغ هشت فیل آسمانی میآفریند. و در اسطورههای دیگر این فیلها در چهارگوشهی زمین و چهار نقطه از مرکز زمین ایستادهاند و آسمان و زمین را از هم جدا میکنند.<br />
<br />
در یکی از سرودهای ریگوِدا آفرینش همهی جهان بهغولی بهنام پُورشَه از خود قربانی خدایان است نسبت داده شده است. در این اسطوره آمده که از دهان «پوروشه» طبقهی (کاست) برهمن، از دستانش طبقهی کشاتریَه یا جنگجویان، از رانهایش طبقهی وایشیَه یا بازرگانان، از پاهایش طبقهی شودَر، ازتن او برخی از خدایان، از نامش هوا، از سرش آسمان و از گوشهایش چهار جهت زمین پدیدار میشود. در اسطورهئی که در «اوپانیشاد» آمده از انسان نری سخن میرود که خود را بهنر و ماده تقسیم میکند از آمیزش با ماده انسانهای دیگر پدید میآیند. این اسطوره یادآور خلق انسانها از دئین-لونگ و دی - یا، در اساطیر چینی، است که در جای خود از آن سخن میگوئیم. این که هند از چین متأثر شده یا در دو کشور این افسانهها از اسطورههای مردمی سرچشمه گرفته مشخص نیست، فقط میدانیم که احتمالاً بسیاری از افسانههای چینی با راه یافتن آئین بودا بهچین از افسانههای بودائی هندی متأثر شده است.<br />
<br />
در اسطورهئی آمده که هرگاه که «بیانگو» شاد است هوا خوب است، و هرگاه خشمگین یا اندوهگین است هوا توفانی است. در این زمینه اسطورهی دیگری نیز در کتاب شانهای جینگ آمده است: هیولائی بهنام گونگگونگ در تلاشی که برای رسیدن بهقدرت میکند از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست میخورد و بهحالتی خشماگین کوه بوجو را با شاخ از جا میکند تا جهان را براندازد. بنابراین اسطوره، او نمیتواند جهان را نابود کند اما با از جاکندن کوهستان غربی، که یکی از ستونهای آسمان است، آسمان را سوراخ میکند و خورشید نمیتواند در این بخش از آسمان بتابد و کارش بهاژدهائی واگذار میشود که از کامش آتش میبارد. چهرهی این اژدها بهانسان میماند و تنش بهتن اژدها. طول این «اژدها - آدم» بههزار لی (هر لی ۴۳۳ متر است)میرسد. رنگ این اژدها سرخ و چشمانش ثابت است وقتی که چشم این هیولا باز باشد روز است و وقتی چشم ببندد شب میشود. از تنفسش زمستان و از نفس درکشیدنش تابستان پیدا میشود و آنگاه که از تنفس باز ایستد نه بادی هست و نه بارانی. و چون بهتنفس آغاز کند باد وزیدن میگیرد. او را بهخوردن و آشامیدن نیازی نیست.<br />
<br />
==آفرینش انسان==<br />
<br />
بهطور کلی در چین باستان کمتر بهاساطیر توجه داشتهاند و آثار ادبی و فلسفی که از روزگار باستان بهجا مانده بیش از آثار زمینههای دیگر است. با این همه آفرینش انسان و چگونگی زایش او بیش از اسطورههای دیگر مورد توجه بوده است. پیش از این گفتهایم که بنابر اسطورهئی انسان از کک تن «بیانگو» بهوجود آمد. دراسطورهی دیگری بَغْبانو نوگوا، که در برخی از افسانهها او را همسر فوشی دانستهاند، آفرینندهی انسان است و هم اوست که آسمان را پس از عصیان «گونگ گونگ» مرمت میکند. در نوشتهئی که از روزگار «هان» در دست است، آمده که وقتی آسمان از زمین جدا شد روی زمین انسانی نبود و بَغبانو نوگوا نخستیم انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بودند پدید آورد. امّا این انسان خشنودش نکرد، و چنین شد که او طنابی را در گِل فرو برد و از تکههای گِلی که از طناب فرو میافتاد انسانها بهوجود آمدند. از تندیسی که بغبانو «نوگوا» از گل زرد ساخته بود طبقهی نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریخت طبقه فرودستان و بینوایان بهوجود آمدند.<br />
<br />
در یک افسانهی مردمی از افسانههای جو - نئی اسطورهی آفرینش انسان توسط «بیانگو» بهاین صورت آمده است: «بیانگو» پس از این که زائیده شد از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل برآورد که زمین را اداره کنند. وقتی این تندیسّای گلی خشک شد (روح) یانگ و یین را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان پدیدار شدند. «بیانگو» پس از آن تندیسهای گلی دیگری ساخت و زمانی که مشغول خشک کردن آنها در کورهی خورشید بود ابر سیاهی قسمت شمال غربی آسمان را پوشاند (بخشی از آسمان که مورد یورش «گونگ گونگ» قرار گرفت و خورشید در آن راهی نداشت) و «بیانگو» که بهوحشت افتاده بود با شتاب تندیسهای گلی را با چنگال آهنی گرد آورد تا آنها را پنهان کند و بهسبب شدت توفان و شتاب «بیانگو» بسیاری از تندیسها آسیب دید و آدمهای شل و ناقصالعضو و چلاق از نسل این آدمهای ناقصالعضو «بیانگو» بهوجود آمدند.<br />
<br />
در برخی از اسطورهها آمده که آفرینش انسان و آدمیان نتیجهی آمیزش جنسی زن و مرد است ودر برخی از اسطورههای دیگر بغبانو «نوگوا»، که آفرینندهی آدمیان است، زن - مرد را آفریده است. جفت دیگر تیئن - لونگ و دی-یا یا دی - مو (زمین و مادر) است و از آمیزش این دو است که انسانها و موجودات دیگر پدید میآیند.<br />
<br />
باجلان فرخی</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19918آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T10:39:54Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
در اساطیر چین<br />
<br />
چگونگی آفرینش آسمان و زمین و باشندگان آن در اساطیر کشورهای کهن و از آن جمله در چین باستان جای ویژهئی دارد. اطلاعات ما از اساطیر چین بهناچار برگرفته از حاصل کار فرهیختگانی است که باورهای مربوط بهچگونگی آفرینش را با اتکا بهجهت فکری خویش و آن نظام اندیشگی که بدان وابستهاند نوشته و تفسیر کردهاند. <br />
<br />
خاستگاه آفرینش در اکثر اسطورههای چینی از هیولائی است بهنام بیانگو. اسطورهی بیانگو احتمالاُ از اساطیر چین جنوبی و متأثر از افسانههای سدهی سوّم تا ششم پیش از میلاد است؛ و اساطیر چین شمالی بهسبب قدمت تاریخ شمال از اسطورههای چین جنوبی کهنتر ومنظمتر است.<br />
<br />
زایش نظم از بینظمی:<br />
<br />
در نظامهای فلسفی چین، چون نظامهای بسیاری از ملل باستانی دیگر، آغاز آفرینش از زایش نظم از بینظمی ودرهمی است. در اینجا بنیاد فرمانروائی درست در همنوائی آسمان و زمین است و بهترین الگوی این اندیشه در فلسفهی چین در آثار جوانگ دزو (سدهی سوم ق.م) نمودار میشود:<br />
<br />
هُو فرمانورای دریای شمال بود و شُو فرمانروای دریای جنوب، میعادگاهشان سرزمین میانه و قلمرو فرمانروا هُون - دُون بود. ناهمانندی فرمانروای سرزمین میانه با میهمانان در آن بود که او هفت روزنِ دیدن، شنیدن، خوردن و دَم و بازدَم نداشت و هم بدین دلیل میهمانان هفت روز هفت روزن در تن میزبانِ یعنی فرمانروا هون - دون ایجاد کردند. در روز هفتم، فرمانروای سرزمین میانه درگذشت و با مرگ او جهان هستی یافت. <br />
<br />
بدینسان فرمانروا هون - دون، یعنی بینظمی، میمیرد و از او جهان، هستی مییابد. ترکیب نام دو فرمانروای دریای شمال و جنوب، یعنی شو - هو، بهمعنی آذرخش است و در واقع، در این اسطوره، این آذرخش است که از بینظمی وبیشکلی نظم و شکل را میآفریند.<br />
<br />
سویمیه در این زمینه بهمراسم نیایشی اشارت میکند که در آن تیرهائی بهجانب مشک پوست بز رها میکنند. بهنظر سویمیه تیرها همانا آذرخش و مشک نیز بینظمی و بیشکلی است.<br />
<br />
اسطورهی پرتاب تیر بهمشک را بهدو صورت نقل کردهاند و بهاحتمال قوی افسانهئی است که کم یا بیش با وزال دودمان شانگ رابطه دارد. در یکی از این افسانهها آمده است که خاقان وُو-ئی تندیسی بههیأت انسان میسازد و آن را دیئن - شِن یا خدای آسمان مینامد و پس از آن بهنوعی بازی میپردازد که «چی» نام دارد، که نوعی بازی با مهرههاست، و آن تندیس را تکهتکه کرده با آنّا بازی میکند. خاقان وو-ئی پس از بازی با تندیس بهمشک پرخون آویزانی تیراندازی میکند. خاقان آن مشک را آسمان میخواند و پس از تیراندازی بهمشک یا «آسمان» بهشکار میرود و در شکارگاه آذرخش او را نابود میکند.<br />
<br />
افسانهی فرمانروا وو-ئی که از کتاب شُوجینگ نقل شد یادآور اسطورهی «شو-هو» و مرگ «هون - دون» فرمانروای سرزمین میانه یا پایان بینظمی بیشکلی، یعنی خلق جهان از بینظمی است. بنا بهدلایلی چیه - نی یا مشکی که بهآن تیر انداخته میشود همانا «هون - دون» است و «هون - دون» در اسطورههای دیگر گاه پرندهئی است که میتوان آن را با جغد مقایسه کرد….<br />
<br />
در افسانه دیگری که در کتاب شانهایجینگ آمده میخوانیم که «هون - دون» پرندهئی اسطورهئی است و بهشکل مشکی زردرنگ یا سرخٍ آتشین است، و آفریدهی خاقان زرد است و شش پا و چهار بال دارد. این پرنده سر ندارد و فاقد هفت منفذ، دو چشم و دو گوش و دو سوراخ بینی ودهان است، با این همه آواز میخواند و میرقصد و در کوه آسمان که از یشم ناب و گوهرهای بیهمتاست منزل دارد. از آنجا که خاقان زرد فرمانروای آسمان و خاستگاه آفرینش است او را نیز میتوان «هون - دون» یا بینظمی نامید؛ و منشاء آفرینش در همین درهمی و بینظمی است. و در جای دیگر «هون - دون» چیزی بهشکل معده است و یادآور همان افسانهی مشک است. <br />
<br />
در افسانهی دیگری از فرزانهئی سخن میرود که دلش هفت روزن دارد این داستان بهزندگانی جوشین آخرین فرمانروای دودمان شانگ مربوط میشود. «جوشین» که بهفساد و شقاوت معروف است سرانجام عموی فرزانهی خود بیگان را میکشد؛ و علت قتل این عمو آن است که میپندارد فرزانگان هفت روزن در دل دارند: «تو را فرزانه میدانیم ومیگویند که فرزانگان هفت منفذ در دل دارند که کاری چون هفت روزنِ سر انجام میدهند». «جوشین» عمویش را از آنرو میکشد که دل او را بیرون کشد تا هفت روزن دلش را ببیند.<br />
<br />
در داستان دیگری، بهنقل از سوماچیئن مورخ میخوانیم که یکی از بازماندگان «وو-ئی» بهنام یِن با توسّل بهثروت خود را فرمانروای سونگ میخواند. در نبردی که میان این فرمانروا و امارت چی و متحدان «چی» یعنی وِی و چُو اتفاع میافتد شکست مییابد و علت این شکست این است که پیش از این نبرد بهمشکی پرخون که آن را آسمان نامیده بود تیراندازی کرده است. با سقوط «ین» در سال ۲۸۲ ق.م، آخرین بازماندهی قدرت دودمان شانگ سقوط میکند که «سوما چاین» علت این شکست و نیز این مرگ «وو-ئی» و زنال «جیه»، آخرین فرمانروای دودمان شیا را جنگ با آسمان میخواند. و آسمان است که سبب شکست و نابودی «ین» و سلف بزرگ او «وو-ئی» است. آسمان، در اسطورههای چینی، نماد مردم نیز هست؛ که در این صورت زوال «ین» و «وو-ئی» بهسبب ظلم و بدرفتاری با مردم بوده است و شاید این دو فرمانروا بهسبب اتکای بیش از حد بهطبقهی اشراف مورد بیمهری مردم و دیگران قرار گرفته و سقوط کردهاند.<br />
<br />
بنابر آثاری که از سدهی سوم ق.م مانده، بینظمی، در پیش از پیدائی آسمان و زمین، بهگونهی تخمی است که «بیانگو» از آن زائیده میشود و پوستهی روئی تخم که سبکتر است آسمان، و پوستهی زیرین آن که سنگینتر است زمین را بهوجود میآورد؛ و بدین ترتیب یانگ، یعنی آسمان، و یین یعنی زمین پدیدار میشوند. در این اسطوره آمده است که فاصلهی آسمان از زمین هجده هزار سال است و هر روز آسمان سهمتر از زمین دورتر میشود و این سهمتر حاصل رشد روزانهی «بیانگو» است که تن او فضای میان آسمان و زمین را پر کرده است (بنابر افسانهی دیگری، «بیانگو» چندان کوتاه بود که زیر بوتهها پنهان میشد). پس از مرگ «بیانگو» از تن او عناصر طبیعت پیدار میشوند و افسانهی چگونگی پیدائی این عناصر در دورههای متفاوت باستانی روایات گوناگون دارد:<br />
<br />
در یک افسانهی روزگار هان آمده است که پس از مرگ «بیانگو» از سر او کوههای خاور،از اندرونهاشت کوههای مرکزی، از دست چپش کوههای جنوبی،از دست راستش کوههای شمالی و از پاهایش کوههای غربی پدید آمد. در افسانهی دیگری آمده که همهی کوهها از سر «بیانگو»، خورشید وماه از چشمان او، رودها و دریاها از گوشت تنش، و گیاهان از مویش پدید آمد. و باز در افسانهی دیگر آمده که از اشک او دریاها و رودها، از نفسش باد، از چشمانش آذرخش و از صدایش رعد بهوجود آمد. در داستان دیگری تغییرات فصول را ناشی از دگرگونی حالات روانی «بیانگو» دانستهاند. در این داستان بادها و ابرها از نَفَس «بیانگو» رعد از صدای او و خورشید از چشم چپ و ماه از چشم راست او، پنج کوه بزرگ از تن، رودها و دریاها از خون او، اقلیمهای زمین از رگ و پی او، مزارع از دیگرگون شدن گوشت تن او، فلزات از موی سر، ثوابت آسمان از موی ابروان و سیارات از ندندانهای او، مروارید از قطرات منی او، یشم از مغز استخوان، باران از عرق تن او، و انسان از کک تن او بهوجود آمد. <br />
<br />
اسطورهّای جنوب چین در این زمینه دقیقتر و در ضمن از اندیشههای جوانگدزوی فیلسوف عمیقاً متأثر است. از آن جمله است این اسطوره که میگوید آفرینش جهان از بینظمی و متونی پدید آمده است که آسمان و زمین را از هم جدا میکند (یا بههم میپیوندد)، و این خاص جهاننگاری منطقه شمال است. بنابر این اسطوره، در آغاز آسمان و زمین یگانه است و شانگدی از جونگلیِ قهرمان میخواهد که آسمان و زمین را از هم دور کند.<br />
<br />
زایش جهان از بینظمی و پیدائی یانگ و یین (که در اسطورهها به «بیانگو» و همسر او نسبت داده شده) از عناصر اصلی اندیشهی چینی است و خاستگاه این اسطوره بهاحتمال زیاد اطراف رود یانگتسه است. در اسطورهی دیگری آمده که «یانگ» و «یین» درآغاز یگانهاند و ترکیب آن دو شِن خوانده میشود. در این اسطوره «شن» مسؤول تشکل آسمان و زمین است.<br />
<br />
زایش جهان از تخم تنها خاص چین نیست و آغازینترین اندیشه دربارهی</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B7%DB%8C%D8%B1_%DA%86%DB%8C%D9%86_%DB%B1&diff=19917آفرینش جهان در اساطیر چین ۱2011-06-28T09:46:11Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:4-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۳]]<br />
[[Image:4-114.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۴]]<br />
[[Image:4-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۵]]<br />
[[Image:4-116.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۶]]<br />
[[Image:4-117.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۷]]<br />
[[Image:4-118.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۸]]<br />
[[Image:4-119.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۱۹]]<br />
[[Image:4-120.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۰]]<br />
[[Image:4-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۱]]<br />
[[Image:4-122.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۲۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19871جشن بزرگ2011-06-27T13:49:57Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{بازنگری}}<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
{{کوچک}}<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
<br />
جراید<br />
{{پایان کوچک}}<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهٔ تنها پارک باقیماندهٔ شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا - اگر خواستند - از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهئی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد؛ و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر؛ و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذائی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهٔ اطمینان است. و هر چه دهنهٔ این دریچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهٔ ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهٔ فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهٔ گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهٔ شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهائی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهئی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفره سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
مراسم آن روز بسیار با ابهت و جالب بود: دوموشک مسافربری بر فراز شهر بهیکدیگر برخورده روی دو آسمانخراش بزرگ سقوط کرده بود. بدین جهت در این حادثه بهجتانگیز ملی علاوه بر دو هزار و یکصد مسافر و سرنشین موشکها اردوئی متجاوز از ده هزار نفر نیز در آتشسوزی آسمانخراشهای دوگانه جان باخته بودند. در مجموع، تنها در یک روز دوازده هزار نفر از سکنهٔ شهر زحمت را کم کرده بودند ولاجرم همین که خبر میمنت اثر منتشر شد تمامی آژیرهای الکترونیک شهر به نشانی شادی بهصدا در آمد. روز بعد که نتیجهٔ تلفات دوازده هزار و یکصد و شصت سه نفر گزارش شد، دیگر شهردار و رئیس ادارهٔ کشاورزی و مسؤول ادارهٔ آمار روی پابند نبودند وبا این که هر دو برادرِ تنیِ رئیس آمار با تمام افراد خانوادهشان در این ماجرا منزل بهدیگران پرداخته بودند، ازشادی در پوست خود نمی گنجید. <br />
<br />
سیل تلگراف تبریک بود که از همه سو بهدفتر رئیس جمهوری و حضرت نخستوزیر و دیگر مقامات ذیربط مخابره میشد و خلایق، حادثهٔ مولمه را صمیمانه خدمت حضرات معظم شادباش میگفتندو بقای عمر و عزت ایشان را خواستار میشدند!<br />
<br />
سرانجام مقرر شد آن روز در هر یک از تالارهای کلیسا بهطور جداگانه مراسم جشن ترحیم برگزار شود.<br />
<br />
بازماندگان کشتهشدگان هر یک از دو موشک در سالن جداگانه، و بازماندگان کشتهشدگان هر یک از آسمانخراشها نیز در سالنهای دیگر اجتماع کنند وجشن به وسیلهٔ عالیجناب شهردار افتتاح شود. ولی رادیوها وتلویزیونها در آخرین لحظه در بخش خبری خود اطلاع دادند که شخص ریاست جمهوری و همهٔ اعضای هیأت دولت نیز رسماً در مراسم شرکت میکنند تا این موهبت عظمی و این گشایش غیر منتظره را که نصیب شهروندان گرامی شده است حضوراً بهبازماندگان حادثه تسلیت عرض کنند. رئیس آمار با دقت تمام، آمار کشتهشدگان را از جهت سن و سال و جنسیت طبقهبندی کرده بود ومسؤول ادارهٔ کشاورزی گزارش تطبیقی کامل از موضوع را با درصد صرفهجوئی در مصرف موادغذائی درجزوهٔ کوچکی چاپ کرده بود که بهمحل جشن آوردند تا بین حضار توزیع شود. دستهٔ موزیک نظامی، در لباسهای مخصوصی ضد تشعشعات اتمی و کلاههای گردِ سفید، با ابزارهای کوچک مشغول نواختن مارش بودند.<br />
<br />
از دیگر اعضای دسته عجیبتر، طبال ارکستر بود که چند دکمهٔ سفید بهطور ردیفی در دو سمت کلاهش بهچشم میخورد. حکمت دکمهها این بود که با فشار بهسمت راستیها گُمب و گُمب طبل بزرگ بهگوش میرسید و با فشار به سمت چپیها راپّ و راپِّ طبل کوچک شنیده میشد. <br />
<br />
همهٔ آلات و ادوات موسیقی گذشته - از قبیل شیپورها و قرهنی و فلوت و طبل و سنج - بهصورتهای کوچک شده و مینیاتوری در جعبهٔ آینهئی جلوِ رهبر دستهٔ موزیک دیده میشد. <br />
<br />
هر قسمت از ساختمان کلیسا طرح بهخصوص جداگانهئی داشت: جبهه شمالی آن بهصورت یک بیضی بزرگ بود و جبههٔ شرقیش طرح ذوذنقهئی را داشت با ابعاد غیر قابل شمارش. قسمت غربی بهشکل یک لوزی عظیم سر بر آسمان کشیده بود و در انتهای آن صلیب بزرگی میدرخشیدو روی سقف مخروطی کلیسا هم مجسمهٔ بزرگی از شیطان لعین نصب کرده بودند با دُمِ نیزهئی که سر دو سُم بلند شده و با هر دو دست به طرف خلایق اشاره میکرد و انگار همان دم بود که از خنده روده بر شود. مجسمهٔ شیطان حرامزاده برندهی اول جایزه هنری سال شده بود. <br />
<br />
با نزدیک شدن رئیس جمهوری سرود ملی نواخته شد، وپس از پیاده شدن او از اتومبیل مخصوص، وزرا نیز پیاده شدند و پشت سر رئیس جمهوری صف منظمی تشکیل دادند. جلو در ورودی کلیسا، شهردار در برابر رئیس جمهور وصف هیأت وزیران ایستاد و با صدای شمردهئی چنین گفت:<br />
<br />
«حضرت ریاست جمهوری! هیأت محترم دولت!<br />
<br />
مفتخرم که از طرف شهروندان، مقامات محلی، و بهخصوص از طرف بازماندگانِ مقتولین حادثه برخورد دو موشک و ویران شدن آسمانخراشها خیرمقدم عرض کنم. این حادثه، براساس گزارشات رسمی، اثر بالنسبه محسوسی در امر مصرف ونیز گشایش از جهات عدیده، خاصه موضوع مسکن وحل سایر مشکلات رفاهی شهر ما دربرداشته است. در وهلهٔ اول ما موفق میشویم با دوازده هزار نفر از کسانی که مدتها بود در لیست انتظار مسکن بودند خانه و مسکن بدهیم… اکنون جای خود را به نمایندهٔ بازماندگان میدهم که مایل است مراتبی بهعرض برساند.»<br />
<br />
در این هنگام زن جوانی که پیراهن سفید و بلند پوشیده گلهای قرمزی بهموهای خود زده بود، لغزان و خرامان پیش آمد وپس از آن که یک زانوی خود را بهحالت احترام اندکی خم کرد گفت:<br />
<br />
«از تشریففرمائی شما آقای رئیس جمهوری خوشحالیم. با اینکه شوهر و برادر و مادر من دراین حادثه از دست رفتهاند حس میکنم شهر کمی راحتتر نفس میکشد و آرامتر شده است. البته شاید این فقط یک تصور ذهنی باشد، ولی نمیتوانم شادی بازماندگان حادثه را در حضور جناب عالی و هیأت دولت ابراز نکنم. خواهشمندم بههمهٔ سالنها سر بزنید و پیش از این که شادی و مسرت و پایکوبی حاضران از مرز معقول خارج شود، در شادی آنان شرکت بفرمائید.»<br />
<br />
آنگاه رئیس جمهور اندکی جلو آمد و با لحنی مؤدب و آهنگی شمرده گفت:<br />
<br />
«از تبریکات آقای شهردار و خانمی که نمایندهٔ بازماندگان بودند ممنونم. طبیعی است که حوادثی از این قبیل، ما را تا حدی اطمینان بخش نسبت بهآینده امیدوار میکند. با این که طرح اقتصادی سوزاندن اموات و استفاده از حاکستر حاصله رضایتبخش بوده نیاز قسمتی از صنایع را هم تأمین کرده است، معذلک مشکل تأمین غذا و مواد اولیه و مسکن، در سطح جهانی و بهخصوص در کشور ما، کماکان مشکلی است که در لحظهٔ حاضر لاینحل بهنظر میرسد. امیدوارم قانون «تشویق به خودکشی» که مجلس ملی در دست مطالعه دارد بهزودی تصویب شود، و همچنین امیدوارم «قانون جیرهبندی عمر» که از مدتها پیش در سازمان ملل سرگرم مطالعهاش هستند سرانجام مورد تصویب قرار بگیرد… در مورد حادثهٔ دیروز هم، بدون این که علتش روشن بشود ویا اصلا درصدد جستوجوی علتش باشیم، از همهٔ درگذشتگان گرامی سپاسگزاریم!»<br />
<br />
رئیس جمهوری پس از نطق کوتاه خود با گامهای بلند و گردن کشیده قدم بهدرون کلیسا گذاشت. رقص و پایکوبی تا ساعتهای متمادی شیشههای کلیسا را میلرزاند و مجسمهٔ شیطان لعین، روی بام کلیسا، با دو انگشت به سوی خلایق اشاره میکرد و هم چنان که پنداری داشت از خنده رودهبر میشد، هیأت خاموشش گویای هزار سخن بود.<br />
<br />
{{چپچین}}<br />
پایان<br />
{{پایان چپچین}}<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19869جشن بزرگ2011-06-27T13:44:48Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
<br />
جراید<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهٔ تنها پارک باقیماندهٔ شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا - اگر خواستند - از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهئی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد؛ و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر؛ و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذائی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهٔ اطمینان است. و هر چه دهنهٔ این دریچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهٔ ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهٔ فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهٔ گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهٔ شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهائی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهئی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفره سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
مراسم آن روز بسیار با ابهت و جالب بود: دوموشک مسافربری بر فراز شهر بهیکدیگر برخورده روی دو آسمانخراش بزرگ سقوط کرده بود. بدین جهت در این حادثه بهجتانگیز ملی علاوه بر دو هزار و یکصد مسافر و سرنشین موشکها اردوئی متجاوز از ده هزار نفر نیز در آتشسوزی آسمانخراشهای دوگانه جان باخته بودند. در مجموع، تنها در یک روز دوازده هزار نفر از سکنهٔ شهر زحمت را کم کرده بودند ولاجرم همین که خبر میمنت اثر منتشر شد تمامی آژیرهای الکترونیک شهر به نشانی شادی بهصدا در آمد. روز بعد که نتیجهٔ تلفات دوازده هزار و یکصد و شصت سه نفر گزارش شد، دیگر شهردار و رئیس ادارهٔ کشاورزی و مسؤول ادارهٔ آمار روی پابند نبودند وبا این که هر دو برادرِ تنیِ رئیس آمار با تمام افراد خانوادهشان در این ماجرا منزل بهدیگران پرداخته بودند، ازشادی در پوست خود نمی گنجید. <br />
<br />
سیل تلگراف تبریک بود که از همه سو بهدفتر رئیس جمهوری و حضرت نخستوزیر و دیگر مقامات ذیربط مخابره میشد و خلایق، حادثهٔ مولمه را صمیمانه خدمت حضرات معظم شادباش میگفتندو بقای عمر و عزت ایشان را خواستار میشدند!<br />
<br />
سرانجام مقرر شد آن روز در هر یک از تالارهای کلیسا بهطور جداگانه مراسم جشن ترحیم برگزار شود.<br />
<br />
بازماندگان کشتهشدگان هر یک از دو موشک در سالن جداگانه، و بازماندگان کشتهشدگان هر یک از آسمانخراشها نیز در سالنهای دیگر اجتماع کنند وجشن به وسیلهٔ عالیجناب شهردار افتتاح شود. ولی رادیوها وتلویزیونها در آخرین لحظه در بخش خبری خود اطلاع دادند که شخص ریاست جمهوری و همهٔ اعضای هیأت دولت نیز رسماً در مراسم شرکت میکنند تا این موهبت عظمی و این گشایش غیر منتظره را که نصیب شهروندان گرامی شده است حضوراً بهبازماندگان حادثه تسلیت عرض کنند. رئیس آمار با دقت تمام، آمار کشتهشدگان را از جهت سن و سال و جنسیت طبقهبندی کرده بود ومسؤول ادارهٔ کشاورزی گزارش تطبیقی کامل از موضوع را با درصد صرفهجوئی در مصرف موادغذائی درجزوهٔ کوچکی چاپ کرده بود که بهمحل جشن آوردند تا بین حضار توزیع شود. دستهٔ موزیک نظامی، در لباسهای مخصوصی ضد تشعشعات اتمی و کلاههای گردِ سفید، با ابزارهای کوچک مشغول نواختن مارش بودند.<br />
<br />
از دیگر اعضای دسته عجیبتر، طبال ارکستر بود که چند دکمهٔ سفید بهطور ردیفی در دو سمت کلاهش بهچشم میخورد. حکمت دکمهها این بود که با فشار بهسمت راستیها گُمب و گُمب طبل بزرگ بهگوش میرسید و با فشار به سمت چپیها راپّ و راپِّ طبل کوچک شنیده میشد. <br />
<br />
همهٔ آلات و ادوات موسیقی گذشته - از قبیل شیپورها و قرهنی و فلوت و طبل و سنج - بهصورتهای کوچک شده و مینیاتوری در جعبهٔ آینهئی جلوِ رهبر دستهٔ موزیک دیده میشد. <br />
<br />
هر قسمت از ساختمان کلیسا طرح بهخصوص جداگانهئی داشت: جبهه شمالی آن بهصورت یک بیضی بزرگ بود و جبههٔ شرقیش طرح ذوذنقهئی را داشت با ابعاد غیر قابل شمارش. قسمت غربی بهشکل یک لوزی عظیم سر بر آسمان کشیده بود و در انتهای آن صلیب بزرگی میدرخشیدو روی سقف مخروطی کلیسا هم مجسمهٔ بزرگی از شیطان لعین نصب کرده بودند با دُمِ نیزهئی که سر دو سُم بلند شده و با هر دو دست به طرف خلایق اشاره میکرد و انگار همان دم بود که از خنده روده بر شود. مجسمهٔ شیطان حرامزاده برندهی اول جایزه هنری سال شده بود. <br />
<br />
با نزدیک شدن رئیس جمهوری سرود ملی نواخته شد، وپس از پیاده شدن او از اتومبیل مخصوص، وزرا نیز پیاده شدند و پشت سر رئیس جمهوری صف منظمی تشکیل دادند. جلو در ورودی کلیسا، شهردار در برابر رئیس جمهور وصف هیأت وزیران ایستاد و با صدای شمردهئی چنین گفت:<br />
<br />
«حضرت ریاست جمهوری! هیأت محترم دولت!<br />
<br />
مفتخرم که از طرف شهروندان، مقامات محلی، و بهخصوص از طرف بازماندگانِ مقتولین حادثه برخورد دو موشک و ویران شدن آسمانخراشها خیرمقدم عرض کنم. این حادثه، براساس گزارشات رسمی، اثر بالنسبه محسوسی در امر مصرف ونیز گشایش از جهات عدیده، خاصه موضوع مسکن وحل سایر مشکلات رفاهی شهر ما دربرداشته است. در وهلهٔ اول ما موفق میشویم با دوازده هزار نفر از کسانی که مدتها بود در لیست انتظار مسکن بودند خانه و مسکن بدهیم… اکنون جای خود را به نمایندهٔ بازماندگان میدهم که مایل است مراتبی بهعرض برساند.»<br />
<br />
در این هنگام زن جوانی که پیراهن سفید و بلند پوشیده گلهای قرمزی بهموهای خود زده بود، لغزان و خرامان پیش آمد وپس از آن که یک زانوی خود را بهحالت احترام اندکی خم کرد گفت:<br />
<br />
«از تشریففرمائی شما آقای رئیس جمهوری خوشحالیم. با اینکه شوهر و برادر و مادر من دراین حادثه از دست رفتهاند حس میکنم شهر کمی راحتتر نفس میکشد و آرامتر شده است. البته شاید این فقط یک تصور ذهنی باشد، ولی نمیتوانم شادی بازماندگان حادثه را در حضور جناب عالی و هیأت دولت ابراز نکنم. خواهشمندم بههمهٔ سالنها سر بزنید و پیش از این که شادی و مسرت و پایکوبی حاضران از مرز معقول خارج شود، در شادی آنان شرکت بفرمائید.»<br />
<br />
آنگاه رئیس جمهور اندکی جلو آمد و با لحنی مؤدب و آهنگی شمرده گفت:<br />
<br />
«از تبریکات آقای شهردار و خانمی که نمایندهٔ بازماندگان بودند ممنونم. طبیعی است که حوادثی از این قبیل، ما را تا حدی اطمینان بخش نسبت بهآینده امیدوار میکند. با این که طرح اقتصادی سوزاندن اموات و استفاده از حاکستر حاصله رضایتبخش بوده نیاز قسمتی از صنایع را هم تأمین کرده است، معذلک مشکل تأمین غذا و مواد اولیه و مسکن، در سطح جهانی و بهخصوص در کشور ما، کماکان مشکلی است که در لحظهٔ حاضر لاینحل بهنظر میرسد. امیدوارم قانون «تشویق به خودکشی» که مجلس ملی در دست مطالعه دارد بهزودی تصویب شود، و همچنین امیدوارم «قانون جیرهبندی عمر» که از مدتها پیش در سازمان ملل سرگرم مطالعهاش هستند سرانجام مورد تصویب قرار بگیرد… در مورد حادثهٔ دیروز هم، بدون این که علتش روشن بشود ویا اصلا درصدد جستوجوی علتش باشیم، از همهٔ درگذشتگان گرامی سپاسگزاریم!»<br />
<br />
رئیس جمهوری پس از نطق کوتاه خود با گامهای بلند و گردن کشیده قدم بهدرون کلیسا گذاشت. رقص و پایکوبی تا ساعتهای متمادی شیشههای کلیسا را میلرزاند و مجسمهٔ شیطان لعین، روی بام کلیسا، با دو انگشت به سوی خلایق اشاره میکرد و هم چنان که پنداری داشت از خنده رودهبر میشد، هیأت خاموشش گویای هزار سخن بود.<br />
<br />
پایان<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19867جشن بزرگ2011-06-27T13:40:15Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
<br />
جراید<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهٔ تنها پارک باقیماندهٔ شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهئی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد؛ و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر؛ و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذائی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهٔ اطمینان است. و هر چه دهنهٔ این دریچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهٔ ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهٔ فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهٔ گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهٔ شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهائی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهئی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفره سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
مراسم آن روز بسیار با ابهت و جالب بود: دوموشک مسافربری بر فراز شهر بهیکدیگر برخورده روی دو آسمانخراش بزرگ سقوط کرده بود. بدین جهت در این حادثه بهجتانگیز ملی علاوه بر دو هزار و یکصد مسافر و سرنشین موشکها اردوئی متجاوز از ده هزار نفر نیز در آتشسوزی آسمانخراشهای دوگانه جان باخته بودند. در مجموع، تنها در یک روز دوازده هزار نفر از سکنهٔ شهر زحمت را کم کرده بودند ولاجرم همین که خبر میمنت اثر منتشر شد تمامی آژیرهای الکترونیک شهر به نشانی شادی بهصدا در آمد. روز بعد که نتیجهٔ تلفات دوازده هزار و یکصد و شصت سه نفر گزارش شد، دیگر شهردار و رئیس ادارهٔ کشاورزی و مسؤول ادارهٔ آمار روی پابند نبودند وبا این که هر دو برادرِ تنیِ رئیس آمار با تمام افراد خانوادهشان در این ماجرا منزل بهدیگران پرداخته بودند، ازشادی در پوست خود نمی گنجید. <br />
<br />
سیل تلگراف تبریک بود که از همه سو بهدفتر رئیس جمهوری و حضرت نخستوزیر و دیگر مقامات ذیربط مخابره میشد و خلایق، حادثهٔ مولمه را صمیمانه خدمت حضرات معظم شادباش میگفتندو بقای عمر و عزت ایشان را خواستار میشدند!<br />
<br />
سرانجام مقرر شد آن روز در هر یک از تالارهای کلیسا بهطور جداگانه مراسم جشن ترحیم برگزار شود.<br />
<br />
بازماندگان کشتهشدگان هر یک از دو موشک در سالن جداگانه، و بازماندگان کشتهشدگان هر یک از آسمانخراشها نیز در سالنهای دیگر اجتماع کنند وجشن به وسیلهٔ عالیجناب شهردار افتتاح شود. ولی رادیوها وتلویزیونها در آخرین لحظه در بخش خبری خود اطلاع دادند که شخص ریاست جمهوری و همهٔ اعضای هیأت دولت نیز رسماً در مراسم شرکت میکنند تا این موهبت عظمی و این گشایش غیر منتظره را که نصیب شهروندان گرامی شده است حضوراً بهبازماندگان حادثه تسلیت عرض کنند. رئیس آمار با دقت تمام، آمار کشتهشدگان را از جهت سن و سال و جنسیت طبقهبندی کرده بود ومسؤول ادارهٔ کشاورزی گزارش تطبیقی کامل از موضوع را با درصد صرفهجوئی در مصرف موادغذائی درجزوهٔ کوچکی چاپ کرده بود که بهمحل جشن آوردند تا بین حضار توزیع شود. دستهٔ موزیک نظامی، در لباسهای مخصوصی ضد تشعشعات اتمی و کلاههای گردِ سفید، با ابزارهای کوچک مشغول نواختن مارش بودند.<br />
<br />
از دیگر اعضای دسته عجیبتر، طبال ارکستر بود که چند دکمهٔ سفید بهطور ردیفی در دو سمت کلاهش بهچشم میخورد. حکمت دکمهها این بود که با فشار بهسمت راستیها گُمب و گُمب طبل بزرگ بهگوش میرسید و با فشار به سمت چپیها راپّ و راپِّ طبل کوچک شنیده میشد. <br />
<br />
همهٔ آلات و ادوات موسیقی گذشته - از قبیل شیپورها و قرهنی و فلوت و طبل و سنج - بهصورتهای کوچک شده و مینیاتوری در جعبهٔ آینهئی جلوِ رهبر دستهٔ موزیک دیده میشد. <br />
<br />
هر قسمت از ساختمان کلیسا طرح بهخصوص جداگانهئی داشت: جبهه شمالی آن بهصورت یک بیضی بزرگ بود و جبههٔ شرقیش طرح ذوذنقهئی را داشت با ابعاد غیر قابل شمارش. قسمت غربی بهشکل یک لوزی عظیم سر بر آسمان کشیده بود و در انتهای آن صلیب بزرگی میدرخشیدو روی سقف مخروطی کلیسا هم مجسمهٔ بزرگی از شیطان لعین نصب کرده بودند با دُمِ نیزهئی که سر دو سُم بلند شده و با هر دو دست به طرف خلایق اشاره میکرد و انگار همان دم بود که از خنده روده بر شود. مجسمهٔ شیطان حرامزاده برندهی اول جایزه هنری سال شده بود. <br />
<br />
با نزدیک شدن رئیس جمهوری سرود ملی نواخته شد، وپس از پیاده شدن او از اتومبیل مخصوص، وزرا نیز پیاده شدند و پشت سر رئیس جمهوری صف منظمی تشکیل دادند. جلو در ورودی کلیسا، شهردار در برابر رئیس جمهور وصف هیأت وزیران ایستاد و با صدای شمردهئی چنین گفت:<br />
<br />
«حضرت ریاست جمهوری! هیأت محترم دولت!<br />
<br />
مفتخرم که از طرف شهروندان، مقامات محلی، و بهخصوص از طرف بازماندگانِ مقتولین حادثه برخورد دو موشک و ویران شدن آسمانخراشها خیرمقدم عرض کنم. این حادثه، براساس گزارشات رسمی، اثر بالنسبه محسوسی در امر مصرف ونیز گشایش از جهات عدیده، خاصه موضوع مسکن وحل سایر مشکلات رفاهی شهر ما دربرداشته است. در وهلهٔ اول ما موفق میشویم با دوازده هزار نفر از کسانی که مدتها بود در لیست انتظار مسکن بودند خانه و مسکن بدهیم… اکنون جای خود را به نمایندهٔ بازماندگان میدهم که مایل است مراتبی بهعرض برساند.»<br />
<br />
در این هنگام زن جوانی که پیراهن سفید و بلند پوشیده گلهای قرمزی بهموهای خود زده بود، لغزان و خرامان پیش آمد وپس از آن که یک زانوی خود را بهحالت احترام اندکی خم کرد گفت:<br />
<br />
«از تشریففرمائی شما آقای رئیس جمهوری خوشحالیم. با اینکه شوهر و برادر و مادر من دراین حادثه از دست رفتهاند حس میکنم شهر کمی راحتتر نفس میکشد و آرامتر شده است. البته شاید این فقط یک تصور ذهنی باشد، ولی نمیتوانم شادی بازماندگان حادثه را در حضور جناب عالی و هیأت دولت ابراز نکنم. خواهشمندم بههمهٔ سالنها سر بزنید و پیش از این که شادی و مسرت و پایکوبی حاضران از مرز معقول خارج شود، در شادی آنان شرکت بفرمائید.»<br />
<br />
آنگاه رئیس جمهور اندکی جلو آمد و با لحنی مؤدب و آهنگی شمرده گفت:<br />
<br />
«از تبریکات آقای شهردار و خانمی که نمایندهٔ بازماندگان بودند ممنونم. طبیعی است که حوادثی از این قبیل، ما را تا حدی اطمینان بخش نسبت بهآینده امیدوار میکند. با این که طرح اقتصادی سوزاندن اموات و استفاده از حاکستر حاصله رضایتبخش بوده نیاز قسمتی از صنایع را هم تأمین کرده است، معذلک مشکل تأمین غذا و مواد اولیه و مسکن، در سطح جهانی و بهخصوص در کشور ما، کماکان مشکلی است که در لحظهٔ حاضر لاینحل بهنظر میرسد. امیدوارم قانون «تشویق به خودکشی» که مجلس ملی در دست مطالعه دارد بهزودی تصویب شود، و همچنین امیدوارم «قانون جیرهبندی عمر» که از مدتها پیش در سازمان ملل سرگرم مطالعهاش هستند سرانجام مورد تصویب قرار بگیرد… در مورد حادثهٔ دیروز هم، بدون این که علتش روشن بشود ویا اصلا درصدد جستوجوی علتش باشیم، از همهٔ درگذشتگان گرامی سپاسگزاریم!»<br />
<br />
رئیس جمهوری پس از نطق کوتاه خود با گامهای بلند و گردن کشیده قدم بهدرون کلیسا گذاشت. رقص و پایکوبی تا ساعتهای متمادی شیشههای کلیسا را میلرزاند و مجسمهٔ شیطان لعین، روی بام کلیسا، با دو انگشت به سوی خلایق اشاره میکرد و هم چنان که پنداری داشت از خنده رودهبر میشد، هیأت خاموشش گویای هزار سخن بود.<br />
<br />
::::::::پایان<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19866جشن بزرگ2011-06-27T13:14:13Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
جراید<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهی تنها پارک باقیماندهی شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهیی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد،. و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر،. و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذایی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهی اطمینان است. و هر چه دهنهی این درچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهی ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهی فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهی گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهی شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهایی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهیی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفرا سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
مراسم آن روز بسیار با ابهت و جالب بود: دوموشک مسافربری بر فراز شهر بهیکدیگر برخورده روی دو آسمانخراش بزرگ سقوط کرده بود. بدین جهت در این حادثه بهجتانگیز ملی علاوه بر دو هزار و یکصد مسافر و سرنشین موشکها اردویی متجاوز از ده هزار نفر نیز در آتشسوزی آسمانخراشهای دوگانه جان باخته بودند. در مجموع، تنها در یک روز دوازده هزار نفر از سکنهی شهر زحمت را کم کرده بودند ولاجرم همین که خبر میمنت اثر نمتشر شد تمامی آژیرهای الکترونیک شهر به نشانی شادی بهصدا در آمد. روز بعد که نتیجهی تلفات دوازده هزار و یکصد و شصت سه نفر گزارش شد، دیگر شهردار و رییس ادارهی کشاورزی و مسوول ادارهی آمار روی پابند نبودند وبا این که هر دو برادرِ تنیِ رییس آمار با تمام افراد خانوادهشان در این ماجرا منزل بهدیگران پرداخته بودند، ازشادی در پوست خود نمی گنجید. <br />
<br />
سیل تلگراف تبریک بود که از همه سو بهدفتر رییس جمهوری و حضرت نخستوزیر و دیگر مقامات ذیربط مخابره میشد و خلایق، حادثهی مولمه را صمیمانه خدمت حضرات معظم شادباش میگفتندو بقای عمر و عزت ایشان را خواستار میشدند!<br />
<br />
سرانجام مقرر شد آن روز در هر یک از تالارهای کلیسا بهطور جداگانه مراسم جشن ترحیم برگزار شود.<br />
<br />
بازماندگان کشتهشدگان هر یک از دو موشک در سالن جداگانه، و بازماندگان کشتهشدگان هر یک از آسمانخراشها نیز در سالنهای دیگر احتماع کنند وجشن به وسیلهی عالیجناب شهردار افتتاح شود. ولی رادیوها وتلویزیونها در آخرین لحظه در بخش خبری خود اطلاع دادند که شخص ریاست جمهوری و همهی اعضای هیات دولت نیز رسماً در مراسم شرکت میکنند تا این موهبت عظمی و این گشایش غیر منتظره را که نصیب شهروندان گرامی شده است حضوراً بهبازماندگان حادثه تسلیت عرض کنند. رییس آمار با دقت تمام، آمار کشتهشدگان را از جهت سن و سال و جنسیت طبقهبندی کرده بود ومسوول ادارهی کشاورزی گزارش تطبیقی کامل از موشوع را با درصد صرفهجویی در مصرف موادغذایی درجزوهی کوچکی چاپ کرده بود که بهمحل جشن آوردند تا بین حضار توزیع شود. دستهی موزیک نظامی، در لباسهای مخصوصی ضد تشعشعات اتمی و کلاههای گردِ سفید، با ابزارهای کوچک مشغول نواختن مارش بودند.<br />
<br />
از دیگر اعضای دسته عجیبتر، طبال ارکستر بود که چند دکمهی سفید بهطور ردیفی در دو سمت کلاهش بهچشم میخورد. حکمت دکمهها این بود که با فشار بهسمت راستیها گُمب و گُمب طبل بزرگ بهگوش میرسید و با فشار به سمت چپیها راپّ و راپِّ طبل کوچک شنیده میشد. <br />
<br />
همهی آلات و ادوات موسیقی گذشته - از قبیل شیپورها و قرهنی و فلوت و طبل و سنج - بهصورتهای کوچک شده و مینیاتوری در جعبهی آینهیی جلوِ رهبر دستهی موزیک دیده میشد. <br />
<br />
هر قسمت از ساختمان کلیسا طرح بهخصوص جداگانهیی داشت: جبهه شمالی آن بهصورت یک بیضی بزرگ بود و جبههی شرقیش طرح ذوذنقهیی را داشت با ابعاد غیر قابل شمارش. قسمت غربی بهشکل یک لوزی عظیم سر بر آسمان کشیده بود و در انتهای آن صلیب بزرگی میدرخشیدو روی سفق مخروطی کلیسا هم مجسمهی بزرگی از شیطان لعین نصب کرده بودند با دُمِ نیزهیی که سر دو سُم بلند شده و با هر دو دست به طرف خلایق اشاره میکرد و انگار همان دم بود که از خنده روده بر شود. مجسمهی شیطان حرامزاده برندهی اول جایزه هنری سال شده بود. <br />
<br />
با نزدیک شدن رئیس جمهوری سرود ملی نواخته شد، وپس از پیاده شدن او از اتومبیل مخصوص، وزرا نیز پیاده شدند و پسش سر رئیس جمعوری صف منظمی تشکیل دادند. جلو در ورودی کلیسا، شهردار در برابر رئیس جمهور وصف هیأت وزیران ایستاد و با صدای شمردهئی چنین گفت:<br />
<br />
«حضرت ریاست جمهوری! هیأت محترم دولت!<br />
<br />
مفتخرم که از طرف شهروندان، مقامات محلی، و بهخصوص از طرف بازماندگانِ مقتولین حادثه برخورد دو موشک و ویران شدن آسمانخراشها خیرمقدم عرض کنم. این حادثه، براساس گزارشات رسمی، اثر بالنسبه محسوسی در امر مصرف ونیز گشایش از جهات عدیده، خاصه موضوع مسکن وحل سایر مشکلات رفاهی شهر مادر برداشته است. در وهلهی اول ما موقف میشویم با دوازده هزار نفر از کسانی که مدتها بود در لیست انتظار مسکن بودند خانه و مسکن بدهیم… اکنون جای خود را به نمایندهی بازماندگان میدهم که مایل است مراتبی بهعرض برساند.»<br />
<br />
در این هنگام زن جوانی که پیراهن سفید و بلند پوشیده گلهای قرمزی بهموهای خود زده بود، لغزان و خرامان پیش آمد وپس از آن که یک زانوی خود را بهحالت احترام اندکی خم کرد گفت:<br />
<br />
«از تشریففرمائی شما آقای رئیس جمهوری خوشحالیم. با اینکه شوهر و برادر و مادر من دراین حادثه از دست رفتهاند حس میکنم شهر کمی راحتتر نفس میکشد و آرامتر شده است. البته شاید این فقط یک تصور ذهنی باشد، ولی نمیتوانم شادی بازماندگان حادثه را در حضور جناب عالی و هیأت دولت ابراز نکنم. خواهشمندم بههمهی سالنها سر بزنید و پیش از این که شادی و مسرت و پایکوبی حاضران از مرز معقول خارج شود، در شادی آنان شرکت بفرمائید.»<br />
<br />
آنگاه رئیس جمهور اندکی جلو آمد و با لحنی مؤدب و آهنگی شمرده گفت:<br />
<br />
«از تبریکات آقای شهردار و خانمی که نمایندهی بازماندگان بودند ممنونم. طبیعی است که حوادثی از این قبیل، ما را تا حدی اطمینان بخش نسبت بهآینده امیدوار میکند. با این که طرح اقتصادی سوزاندن اموات و استفاده از حاکستر حاصله رضایتبخش بوده نیاز قسمتی از صنایع را هم تأمین کرده است، معذلک مشکل تأمین غذا و مواد اولیه و مسکن، در سطح جهانی و بهخصوص در کشور ما، کماکان مشکلی است که در لحظهی حاضر لاینحل بهنظر میرسد. امیدوارم قانون «تشویق به خودکشی» که محلس ملی در دست مطالعه دارد بهزودی تصویب شود، و همچنین امیدوارم «قانون جیرهبندی عمر» که از مدتها پیش در سازمان ملل سرگرم مطالعهاش هستند سرانجام مورد تصویب قرار بگیرد… در مورد حادثهی دیروز هم، بدون این که علتش روشن بشود ویا اصلا درصدد جستوجوی علتش باشیم، از همهی درگذشتنگان گرامی سپاسگزاریم!»<br />
<br />
رئیس جمهوری پس از نطق کوتاه خود با گامهای بلند و گردن کشیده قدم بهدرون کلیسا گذاشت. رقص و پایکوبی تا ساعتهای متمادی شیشههای کلیسا را میلرزاند و مجسمهی شیطان لعین، روی بام کلیسا، با دو انگشت به سوی خلایق اشاره میکرد و هم چنان که پنداری داشت از خنده رودهبر میشد، هیأت خاموشش گویای هزار سخن بود.<br />
<br />
::::::::پایان<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19784جشن بزرگ2011-06-26T13:48:51Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
جراید<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهی تنها پارک باقیماندهی شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهیی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد،. و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر،. و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذایی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهی اطمینان است. و هر چه دهنهی این درچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهی ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهی فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهی گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهی شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهایی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهیی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفرا سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
مراسم آن روز بسیار با ابهت و جالب بود: دوموشک مسافربری بر فراز شهر بهیکدیگر برخورده روی دو آسمانخراش بزرگ سقوط کرده بود. بدین جهت در این حادثه بهجتانگیز ملی علاوه بر دو هزار و یکصد مسافر و سرنشین موشکها اردویی متجاوز از ده هزار نفر نیز در آتشسوزی آسمانخراشهای دوگانه جان باخته بودند. در مجموع، تنها در یک روز دوازده هزار نفر از سکنهی شهر زحمت را کم کرده بودند ولاجرم همین که خبر میمنت اثر نمتشر شد تمامی آژیرهای الکترونیک شهر به نشانی شادی بهصدا در آمد. روز بعد که نتیجهی تلفات دوازده هزار و یکصد و شصت سه نفر گزارش شد، دیگر شهردار و رییس ادارهی کشاورزی و مسوول ادارهی آمار روی پابند نبودند وبا این که هر دو برادرِ تنیِ رییس آمار با تمام افراد خانوادهشان در این ماجرا منزل بهدیگران پرداخته بودند، ازشادی در پوست خود نمی گنجید. <br />
<br />
سیل تلگراف تبریک بود که از همه سو بهدفتر رییس جمهوری و حضرت نخستوزیر و دیگر مقامات ذیربط مخابره میشد و خلایق، حادثهی مولمه را صمیمانه خدمت حضرات معظم شادباش میگفتندو بقای عمر و عزت ایشان را خواستار میشدند!<br />
<br />
سرانجام مقرر شد آن روز در هر یک از تالارهای کلیسا بهطور جداگانه مراسم جشن ترحیم برگزار شود.<br />
<br />
بازماندگان کشتهشدگان هر یک از دو موشک در سالن جداگانه، و بازماندگان کشتهشدگان هر یک از آسمانخراشها نیز در سالنهای دیگر احتماع کنند وجشن به وسیلهی عالیجناب شهردار افتتاح شود. ولی رادیوها وتلویزیونها در آخرین لحظه در بخش خبری خود اطلاع دادند که شخص ریاست جمهوری و همهی اعضای هیات دولت نیز رسماً در مراسم شرکت میکنند تا این موهبت عظمی و این گشایش غیر منتظره را که نصیب شهروندان گرامی شده است حضوراً بهبازماندگان حادثه تسلیت عرض کنند. رییس آمار با دقت تمام، آمار کشتهشدگان را از جهت سن و سال و جنسیت طبقهبندی کرده بود ومسوول ادارهی کشاورزی گزارش تطبیقی کامل از موشوع را با درصد صرفهجویی در مصرف موادغذایی درجزوهی کوچکی چاپ کرده بود که بهمحل جشن آوردند تا بین حضار توزیع شود. دستهی موزیک نظامی، در لباسهای مخصوصی ضد تشعشعات اتمی و کلاههای گردِ سفید، با ابزارهای کوچک مشغول نواختن مارش بودند.<br />
<br />
از دیگر اعضای دسته عجیبتر، طبال ارکستر بود که چند دکمهی سفید بهطور ردیفی در دو سمت کلاهش بهچشم میخورد. حکمت دکمهها این بود که با فشار بهسمت راستیها گُمب و گُمب طبل بزرگ بهگوش میرسید و با فشار به سمت چپیها راپّ و راپِّ طبل کوچک شنیده میشد. <br />
<br />
همهی آلات و ادوات موسیقی گذشته - از قبیل شیپورها و قرهنی و <br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19637جشن بزرگ2011-06-24T23:41:57Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
جراید<br />
<br />
سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهی تنها پارک باقیماندهی شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهیی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد،. و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر،. و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذایی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهی اطمینان است. و هر چه دهنهی این درچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهی ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهی فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهی گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهی شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهایی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهیی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفرا سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19636جشن بزرگ2011-06-24T23:40:32Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
'''محمد درخشانی'''<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
::::::::::::::::جراید<br />
<br />
::::سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهی تنها پارک باقیماندهی شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
::::سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهیی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد،. و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
::::در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر،. و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
::::عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
::::در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذایی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهی اطمینان است. و هر چه دهنهی این درچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهی ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
::::و در شمارهی فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهی گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهی شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهایی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهیی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
::::در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفرا سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19635جشن بزرگ2011-06-24T23:36:19Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
<br />
جشن بزرگ<br />
<br />
محمد درخشانی<br />
<br />
جمعیت جهان به چهارونیم میلیارد نفر رسید<br />
جراید<br />
<br />
::::سال ۲۰۵۰ میلادی است. در یکی از پایتختهای بزرگ جهان، زیر سقف رفیع یکصد و پنجاه متری کلیسای شهر که تماماً با بتن مسلح الوان و شیشههای رنگین ساخته شده مراسمی برپاست. بنا، براساس آخرین طرح کلیساهای مدرن در چندین طبقه ساخته شده است. نیاز جمعیت سی میلیونی شهر به کلیساهای بزرگتر مسلم بود، اما با کمبود زمین در داخل شهر، سرانجام تصمیم گرفته شد در گوشهی تنها پارک باقیماندهی شهر کلیسای بلندی در چندین طبقه ساخته شود و هر طبقه یا تمام طبقات آن در مراسم مخصوص جشن یا عزاداری مورد استفاده قرار گیرد. <br />
<br />
::::سالها بود که دیگر کسی حال و حوصله عزاداری و برگزاری مراسم یادبود برای مردگان را نداشت، و بههمین اکتفا میشد که جنازهها را برای سوزاندن به شهرداری تحویل بدهند و خاکستر آنرا -اگر خواستند- از دفتر مخصوص اموات تحویل بگیرند. فقط دو سه سالی بود که بنا بهپیشنهاد شهردار، در مواقعی که تعدادی از مردم، یکجا، طی حادثهیی از دست میرفتند مجلس یادبودی برپا میشد. دراین مراسم دیگر نوجوانان در کلیسا سرود نمیخواندند. ارگ کلیسا هم از سالها پیش الکترونیک شده بود. باراول در آغاز مراسم، دکمههای خودکار کامپیوتر ارگ را یکی از جوانها اشتباهاً روی یکی از آهنگهای شاد گرشوین {{نشان|۱}} میزان کرد که موجب فرح و انبساط خاطر جمیع حاضران شد،. و در دفعات بعد هم مراسم یادبود را با اجرای قطعات نشاطانگیز انجام دادند و از آن پس پایکوبی و رقص در مراسم عزاداری بهصورت رسمی قابل قبول در آمد.<br />
<br />
در آن هنگام مقالات مفصلی در روزنامههای شهر بهچاپ رسید که آیا رقص و شادمانی در مراسم عزاداری جایز است یا خیر،. و اظهارنظرهای موافق و مخالف صاحبنظران نیز بهتفصیل در جراید منعکس شد. <br />
<br />
عالیجناب اسقف اعظم شهر اظهارنظر کرده بود که: «سنت خواندن آواز در مراسم عزاداری از اینجا نشأت گرفت که لازم بود حال و شوری بهمجالس ترحیم داده شود. بهنظر نمیرسد که نوع آهنگ و به خصوص ریتم آن، آن قدرها موردنظر بوده باشد. بههر حال برما فرض است که بهیاد درگذشتگان باشیم، خواه با آهنگ غمانگیز خواه با آهنگ شاد. همین قدر که حرکات ما گویای اندوهمان باشد کفایت میکند.»<br />
<br />
در جواب افاضات اسقف اعظم، کمیسر کشاورزی محل اظهار لحیه کرده بود که: «با کمبود مواد غذایی و تلمبارشدگی جمعیت در شهرها، مرگ نه تنها یک مصیبت و فاجعه نیست، بلکه راستش را بخواهیم یک دریچهی اطمینان است. و هر چه دهنهی این درچه بازتر و گشادتر باشد برای دیگران گشایش بیشتری بهبار میآورد. بهعبارت ساده، اگر دو دهان بسته شود بهتر از یک دهان است. بهعقیدهی ارادتمند، اگر برای حوادث مهم از قبیل سقوط هواپیما و حریق و سیل و زلزله وامثالهم که تعداد تلفات در یک وحله از دهها نفر بیشتر باشد حتماً و حتماً و به طور مسلم باید جشن ملی گرفت.»<br />
<br />
و در شمارهی فردای همان روزنامه، شهردار محل نوشت: «اکنون چند سالی است که دیگر حتی برای ساختن کورههای جنازهسوزی هم جا نداریم. با این که سالها است همهی گورستانها را تبدیل بهمزرعه کردهایم و نود و پنج درصد مردگان سوزانده میشوند، باز ناگزیریم در همین سال آینده در چند نقطهی شهر کورههای جدیدی احداث کنیم. درحال حاضر، در گورستانها فقط قهرمانانِ ملی و رجال دولت بهخاک سپرده میشوند. آن هم در گورهایی که فقط ده سال باقی میماند و ناگزیریم بعد از ده سال با کمال شرمندگی سنگ قبر را برداریم، استخوانهای حریف را بریزیم دور و شخصیت مهم تازهیی را به جای آن دفن کنیم... همشهریان گرامی و خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که هم اکنون طرح تقلیل مدت ده سال بهپنج سال را هم در شهرداری آماده کردهایم که قرار است بهزودی تسلیم مجلس شود.»<br />
<br />
در موضوع جمعیت شهر، تا آن لحظه چندین بار قوانین تنظیم خانواده اصلاح و تعویض شده بود، ساختن تختخواب دو نفرا سالها بود که جنایت ملی شمرده میشدو مجازات بسیار سنگینی داشت. سن بازنشستگی به سی و پنج تقلیل یافته، رفته رفته، نوعی وحشت از پیری بر همه جا سایه افکنده بود.<br />
<br />
{{ستاره}}<br />
<br />
<br />
<br />
==پاورقیها==<br />
#{{پاورقی|۱}} جرج گرشوین موسیقیدان امریکایی که آثار خود را براساس قطعات جاز و تصانیف عامیانه بهوجود آورده است. (۱۸۹۸-۱۹۳۷). <br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افراhttp://irpress.org/index.php?title=%D8%AC%D8%B4%D9%86_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF&diff=19634جشن بزرگ2011-06-24T22:37:51Z<p>افرا: </p>
<hr />
<div>[[Image:32-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۷]]<br />
[[Image:32-038.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۸]]<br />
[[Image:32-039.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۹]]<br />
[[Image:32-040.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۰]]<br />
[[Image:32-041.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۱]]<br />
[[Image:32-042.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۴۲]]<br />
<br />
{{در حال ویرایش}}<br />
<br />
[[رده:کتاب جمعه ۳۲]]<br />
[[رده:قصه]]<br />
[[رده:محمد رخشانی]]</div>افرا